محسن زردادی

 

انتخابات ریاست جمهوری ، یک آزمون دیگر برای هزاره ها

قرار است که در ماه اگست سال جاری انتخابات ریاست جمهوری برای احراز عالیترین مقام  کشور براه افتد و برای چهارسال آینده ی دیگر این پست درجه یک را در انحصار یکی از کاندیدان نامزد  قرار دهد.  

برای کشوری چون افغانستان که رسیدن بمقام شاهی ، امارت ، ریاست شورای انقلابی و ریاست جمهوری ، همواره با کورکردن ها ، کشتنها ، شورشها ، کودتاها ، وانقلابها  همراه بوده اند ، فرهنگ انتخابات یک پدیده ی کاملاٌ جدید و همزمان با آن برای مردم ماکه از تحمل رنج های بیعدالتی اجتماعی ، فقر ، بیکاری ،  ظلم و ستم ملی  ، تعصب وتبعیض نژادی بجان آمده اند ،روزنه ی امیدی بسوی جامعه پیشرفته ، متعادل و مبرااز هرگونه ظلم وستم میباشد.

 امیدواری به تغیر و تحولی که مردم و جامعه همیشه به آن نیاز دارند و از یک دور تا دور دیگربا بیصبری منتظرآن میباشند . روی همین ملحوظ بیشترمردم افغانستان بر علاوه ی آنکه در فکر نتیجه ی انتخابات میباشند ، از پروسه ی انتخابات نیزحمایت میکنند و میخواهند بحیث عضو فعال جامعه که میتواند در تعیین سرنوشت آن نقش داشته باشد، در انتخابات سهم فعال بگیرند. تعداد دیگری هم با استفاده از ماده ی معتبر قانون اساسی کشوروشکستاندن چارچوب ستیریوتیپ ساختار هرم قدرتی ، که تا ازمنه های نه چندان دور همیشه درمدار یک خاندان و یا یک قبیله دور میزد ، بخود این حق را بدهد تا عملاٌ و یاخیالاٌ خودرا درمقام ریاست جمهوری کشور سنتی افغانستان ببیند .  نظر به آخرین قانون اساسی کشور این حق مسلم هر شهروند افغانستان است. چرا نه ؟ 

ثبت نام بیشتر از چهل نفر برای نامزدی مقام ریاست جمهوری خود دلیلی بر این ادعای ماست که باوجود داشتن شانس های مختلف کامیابی ، هموطنان ما باز هم میخواهند دراین بازی سیاسی که جهان نامش را الکشن یا انتخابات گذاشته است، سهم بگیرند .  

 بناءٌ ملیتهاییکه در مسایل سیاسی افغانستان خودرا دومینانت مینامند ، بعد از سپری شدن دوران کورکردنها و انقلابها ، خودرا با شرایط جدید جهانی عیار میسازند وبرای تحقق شعار  "حفظ قدرت بهر قمتی که باشد" در مسابقه انتخاباتی از تمام نیرنگهای ممکنه که باصطلاح امروز آنراتکنولوژی انتخابات میگویند استفاده مینمایند.

زعمای تاجیک و پشتون که در گذشته های دور و نزدیک بالاثررقابت های ناسالم برای کسب و یا غصب حاکمیت ، قاطبه ی مردم افغانستان منجمله ملیت های تاجیک و پشتون را نیز  به فاجعه های بشری مواجه ساخته بودند ، اکنون  در یک اتحاد ( مقدس ) باهم متحد میگردند و زمینه ی بقای قدرت را برای همدیگر مساعد میسازند.

اتحاد آقای کرزی باآقای احمد ولی مسعود در دوره اول انتخابات ریاست جمهوری وبا آقای قوماندان فهیم در دور کنونی ، یک مثلث متساوی الساقین قدرت را با قاعده کوچک  آقای کریم خلیلی هزاره که در هردو دوره ، بیشتر برای جلب و ریختن رأی یک تعدادی از هم ملیتی های هزاره اش بصندق آقای کرزی باشد ، میسازد .آقای خلیلی میتواند پانگ خوبی در موازنه ی قوتهای قومی بوده و بناءٌ میتواند تضمین خوبی برای کامیابی در مسابقه ی انتخابات برای این تندیم تاجیک و پشتون باشد.

رهبران  دوربین ، زودفهم و دقیق سنج ملیتهای تاجیک و پشتون که گاهی درساحه ی سیاست سایه های یکدیگر را به تیر میزنند ، در موقعیکه احتمال خطرسلب قدرت سیاسی تهدید شان میکند، باهم بموافقه میرسند و با تمام قواء بچوکی قدرت میچسپند ونمیخواهند  که فرمان اساسی مسیر حرکت جامعه را ولو آنکه سیر قهقرایی هم داشته باشد ازدست خویش رها نمایند.

 درجامعه ی سنتی افغانستان که لیاقت ، کاردانی ، اهلیت ، شخصیت ، صداقت ، وطنپرستی و بشردوستی بدبختانه در پله های بمراتب پایانتر از ملیت و مذهب قرار دارند ، اکثریت مطلق نامزدان ریاست جمهوری در این مزرعه ی ملیت و مذهب بذر افشانی میکنند واز بذل تمام نیروی مادی و معنوی خود درراه برداشتن حاصل از این مزرع سرخ و سبز دریغ نمی نمایند.

حقیقت مسلم ملیت دوستی و مذهب پرستی این آقایان هم در بهره برداری برای رسیدن به اهداف سیاسی خلاصه گردیده و در دشمنی با دیگر ملیتها و مذاهب تبارز مییابد.

ملیت هزاره نیز ازین قاعده مستثنی نبوده و با یک تفاوت نسبی از ملیتهای دیگر در این راه لنگ لنگان گام برمیدارد ، تلو میخورد ، بزانو میافتد ، برمیخیزد و براهش گاهی بصورت مستقل و مستقیم و گاهی هم از لطف پسفده رهبرانش در پاه روی و پاه دوی دیگران طی طریق میکند.

 توقع میرفت که ملیت هزاره که در تاریخ معاصر افغانستان در طول وعرض قرنها همیشه محکوم ، مظلوم وتحت ستم بوده است ، باید یک ملیت مونولیت ومتحد میبود. اما طوریکه دیده میشود ، در بسیاری موارد منافع شخصی و سازمانی اشخاص و افراد بالاتر از منافع جامعه هزاره قرار میگیرد و روح تسلیم طلبی ، محافظه کاری و عدم ایمان به آینده بر آرمانهای والای انسانی و بشری آنهاغلبه مییابد.

ارائه کردن چندین نامزد برای احراز مقام ریاست جمهوری از طرف ملیتی که در غیر آنهم در اقلیت قرار دارد خودش بذات خود یک تراژیدی ملی برای هزاره ها بشمار می آید.

جای شک نیست که آقای خلیلی مناسب ترین مهره سیاسی ملیت هزاره برای آقای کرزی و تیم کاری اش میباشد زیرا آقای خلیلی هیچگاه ازکوچکترین حق و حقوق این ملیت سخن برزبان نمیراند و هیچگونه درد سری رابرای زمامداران دولتی ایجاد نمینماید ، او در جریان هشت سال گذشته ، وفاداری اش به آقای کرزی و تیم کاری اش را در بیکاری و خاموشی کامل خود،  باثبات رسانیده  و همزمان موجودیت او در مقام معاونیت رئیس جمهور ولو بصورت سمبولیک هم است ، دهن هزاره هارا که برای اعاده ی حقوق خویش میخواهند مبارزه نمایند ، محکم بسته است . نام آقای خلیلی در صدر جدول کارمندان عالیرتبه ی دولتی در عرصه ی ملی یک عده هزاره های بیسواد سیاسی که با نام معاون رئیس جمهور دل را خوش مینمایند را ، خوشنود نموده است و بس.

اینبار باز هم همین آقای خلیلی بعد از هشت سال تمام خدمت به آقای کرزی ، یعنی بیکاری و خاموشی مطلق در برابر مردم و ملیت هزاره ، با سربلندی تمام ازنام همین ملیت  ، درسمت راست ویا چپ آقای کرزی میایستد و رأی عده عدیدی از هزاره ها را بصندق آقای کرزی کار فرما وهمطرازجدیدش آقای فهیم میریزد.

و اما آقای حاجی محمد محقق که بعد از آقای مزاری چشم امید ملیت هزاره باو دوخته شده بود ، نتوانست که منحیث یک رهبر حقیقی و کرزماتیک خودرا باثبات رساند و خلای رهبری خلق هزاره را با کارکردهای عملی و علمی خود ، مطابق بشرایط جدید جهانی و زمانی پر نماید. طرز تفکرسنتی آقای محقق ، نزدیک بینی و کوته اندیشی او در مورد آینده ی ملیت هزاره در تبانی با اشتباهات زمان کارش بعنوان وکیل در شورای ملی ، صرفنظر از آنکه خود یک شخصیت جهادی بشمار میرود ، نمیتوانند که اثرات منفی اش را بالای حرکت بعدی او در راه پله های سیاست نگذاشته و امید ملیت هزاره را بسراب تبدیل ننماید.

از طرف دیگر تصور میگردد که آقای محقق از کنار آمدن با روشنفکران دانشگاهی احساس بیم آمیخته با نفرت دارد و بناءٌ با تمام قواء ازایشان ابراز و اظهار دوری  مینماید و هنوزهم که ملیتهای دیگر از سرخ و سپیدشان باهم متحد گردیده اند ، روشنفکران ملیت هزاره را که انعطاف بیسابقه ازخود را در حمایت از آقای مزاری نشان میدهند ، بنام کمونستان خلق و پرچم متهم ، تهدید ، توهین ، تخریب و توبیخ مینماید.

با وجود آنکه آقای محقق و دیگر دوستان جهادی ما میدانند که بهترین عصر طلایی برای ملیت هزاره در تمام تاریخ معاصر افغانستان ، همانا دوران سیزده ساله به اصطلاح کمونست ها بوده است. تعداد جنرالان ، رئیسان ، معینان ملیت هزاره دراین دوره بیشتر از هر عصر وزمان دیگر بوده اند،  صدر اعظم و معاون رئیس جمهور که قدرت و صلاحیت شان هرگز قابل مقایسه با صلاحیت آقای خلیلی نمیباشد ، از دستآوردهای همین دوره و برای همیشه باعث افتخار ملیت قدر شناس هزاره خواهد بود.

مناطق هزارستان در همین دوران از خود مختاری مطلق برخوردار بودند. ودر طول تاریخ جنگ ، در حالیکه مناطق دیگر ملیتها زیر آتش راکت های اوراگان و اسکاد بخاکستر تبدیل میگردیدند ، یک بم خوشه ی، یک راکت اوراگان و اسکاد در مناطق هزاره انفجار نکرده و یک جبهه ی منظم دولتی برضد هزاره ها وجود نداشته است.

ملیت هزاره در مقایسه با سایر ملیتهای دیگر ، کمترین تلفات جانی را در جنگ ها با دولت کمونستی متحمل گردیده و کمترین خسارات مالی رادر این دوره متقبل گردیده است.

ما نمیخواهیم و لازم هم نمیدانیم که در شرایطی که باید وجوه مشترک ما در راه اتحاد و همبستگی ملیت جستجو گردد ، از تمام حوادث سالهای جنگ و گریز(جهاد و مقاومت ) که در مناطق هزارستان تحت رهبری آقای صادقی نیلی ، اکبری و دیگران صورت گرفته و در دوران سلطه ی مجاهدین هزاره بوقوع پیوسته است ، درین نوشته تذکر دهیم و مسئولان آنرا نام نشان نماییم.

آنچه مسلم است اینست که روحانیون محترم ملیت هزاره بعد از سال 2001 در جریان هشت سال آرامی مطلق در مناطق هزارستان ، با استفاده ازقدرت دولتی ، میتوانستند کار و خدمت بیشتری را باین ملیت انجام دهند و اعاده حقوق  ملیت و جبران اشتباهات خودرا بنمایند.

 هشت سال مکمل زمان کافی است تا موثریت و کارایی ، استعداد و شایستگی یک شخص و یا سازمان را بجامعه تثبیت نماید. فکر میکنم زمان آن رسیده است که به اشتباهات خود اعتراف کرده و راه را برای آنهاییکه میخواهند و میتوانند برای مردم خدمت نمایند باز نماییم. صرف درینصورت است که در عمل قوم دوستی خودرا باثبات رسانیده وبپاس این عمل نیک و شایسته ، ملیت هزاره هم مارا شاید ببخشد  ونسل جوان و پیشرو هزاره از ما بخوبی و نیکی یاد نماید .

بگذار آقای بشر دوست ، جنرال خداداد هزاره و محترمه سیما ثمر و صدها جوان با احساس هزاره که در بسیاری موارد هم استعداد کاری ، ازخود گذری  و ازهمه مهمتر آرزوی کار بمردم را دارند ، در پستهای کلیدی دولت جاگزین گردند وبعد از این همه رنج ومحنت کشیدنهای این ملیت بیچاره یک گام عملی را در راه آبادی و آزادی این ملیت بردارند.

                                                          با احترام

                                                         محسن زردادی

به رئیس جمهور!

اگر آباد ميخواهي وطن را

اگر آزاد خواهي مرد وزن را

به اهل علم ودانش اتكاء كن

بيادت گير داييم اين سخن را

بهشت خويشرا با دست خود ساز

مپرور درتن بيگانه تن را

بزن بر آستين وپاچه هارا

بنه بر خاك دستار وچپن را

به پف كردن نجنبد برگ درشاخ

نسازي سير باگپ ما ومن را

به"بسم الله" نگردد آب تيره

"بخير" هرچند بكشايي دهن را

كمر در خدمت خلق خدا بند

مده برباد غم دشت ودمن را

ستم هارا زبيخ وبن برافگن

شكن بازوي آزادي شكن را

حفاظت كن زدست نابكاران

زمين وخانه وباغ وچمن را

اگر خوشبخت خواهي مرد وزن را

اگر آباد ميخواهي وطن را !!!

    

رباعیات:

به انقلابیهای تقلبی:

 

یکروز زخون خلق دریاسازند

یکروز زسر منار برپا سازند

یکروز بحج رفته والحاج شوند

خودرا بخدای خوب رسوا سازند.

                ****

چون جوک زخون ما غریبان نرمند

درآتش غصب مال مردم گرمند

نه ملت ونه مذهب ونه دین دارند

این فرقه به والله چه قدر بیشرمند.

              ****

گاه خاک وخرابهء وطن بفروشند

گاه حق وحقوق تو ومن بفروشند

گاه درعقب جهاد پنهان گشته

تریاک وسلاح وجان وتن بفروشند.

                ****

بی جنگ وجدال مستمر نتوانند

بی قتل وقتال وشوروشر نتوانند

سگ ماهی دریای غم خلق شدند

بی آنچه که زندگی دیگر نتوانند.

               ****

 

وحشی صفتان امیر وپولدار شدند

سرمست وسلاح بدست واشرارشدند

از برکت نعمت ولی نعمت خود

ماران چو اژدر جهان خوار شدند.

                ****

تو صاحب مال وجاه وما خوار شدیم

توصاحب دار ودسته ما بیدار شدیم

تا جنگ وجنون و وحشتت را دیدیم

ما شکر بحال کرده هوشیار شدیم.

              ****

این مملکت خرابه وبی در تو

این خلق فقیر وبیکس کشور تو

کی چنگ زنند بدامن وجدانت؟

کی باز رها شوند دمی ازشرتو؟

           ****

این مهد شهان نه خواب خواهد ازتو

تفتیش زمان حساب خواهد ازتو

این مردم سرگشته وحیران حیات

ازهرعملت جواب خواهد ازتو.

           ****               م.زردادی

                               26/11/2008

به ژورنالیست عراقی تقدیم است:

 هدف پاپوش

 زمانه سرد وفضا ابر وشعرخاموش است

چمن بخواب فرو رفته گل کفن پوش است

زمینه تنگ وزمین سخت وآسمان ها دور

 بساط صلح وصفا جمع وجنگ درجوش است

گهی عراق وگه افغان ستان وگه لبنان

گهی نوار غزه غرق خون الی گوش است.

گمان کنی که درین جنگل جنایت ها

 نه خلق بلکه یکی گربه دیگری موش است

یکی به نعمت وصدناز زندگی دارد

دیگر تمام زمان با غمش هم آغوش است

 شعارعدل ومساوات  گوشها کرکرد 

ودرعمل همه از یادها فراموش است

چه کرده است عراقی که گه کشد (صدام)

وگاه خار بچشمان این وآن (بوش) است؟

چه کرده کودک افغان وغزه ولبنان

چه کرده طفلی یتیمی که خانه بردوش است؟ 

که گاه برسر او سرب داغ میریزند و

تحت تجربهء جنگ همچو خرگوش است.

 یکی یهود اگر کشته می شود جایی

 تمام فکرجهان زین پدیده  مغشوش است

ولی هزار عرب ، صدهزار افغانی

بشر حساب نگردند فقط تن وتوش است

مریض جنگ وجنون خون خلق میخواهد

مریض قدرت وپول سخت مست ومدهوش است

چه عادلانه که یک سر بدار آویزد

و دیگری هدف بوسه های پاپوش است.

چه عادلانه که سرهای دیگری هم باز

نشسته منتظر سرنوشت این روش است.

                                                     28/01/2009

                                                      م.زردادی

 

 


بالا
 
بازگشت