دستگیر نایل
با بوی جوی مولیان
انتخابات، در خزان آید همی باز روز امتحان آید همی
نیست پیروزی نصیب کس اگر راء ی ملت، در میان آید همی
ظالمی که حاکم این کشور است بلکه فردا هم، همان اید همی
رهبران ما، دریغا سال ها ست خارج از افغان ستان آید همی
مزرع تریاک و کشت کوکنار « زیر پا شان، پر نیان اید همی»
نفع فردا را به خود سنجیده اند « گر به گنج، اندر زیان آید همی »
رمه را سیل بلا، از کوچه برد غفلت از کار شبان آید همی
ای همه چشم انتظاران، بنگرید؟ کارد ظلم، در استخوان آید همی
این دکانداران، ریاست پیشه گان بو که پایین از دکان آید همی؟
گفت «اوباما» که می آریم صلح ما نمی دانیم چه سان آید همی
طالبان را اورند در اقتدار زانکه با تیر و کمان آید همی
گر همین کاسه است واین اشی به دیگ روز مرگ مفلسان آید همی
روز گار سفله گان، آمد فراز هم فرود این سفله گان، آید همی
تبغ استبداد مفتی را نگر از دم اش، خون رزان آید همی
اختیار ملک، از ما رفته است « دیکته» از انگلیستان آید همی
دشمن خاک وطن، نا بود باد! کی چنین دور زمان، آید همی؟
ما نشسته در اتاق انتظار بو که یار بیکسان، آید همی
یار من امد ، بهار و سبزه نیز
از پی اش، دامن کشان، آید همی
___( لندن می 2009 )