احمد سعیدی
نامه به پسر بزرگم میهن سعیدی
ارجمندم میهن جان از خداوند برایت صحت و موفقعت آرزو دارم چون مشغول تحصیل در رشته سیاست می باشی خواستم نامه برایت بنویسم این نوشته ام نه نصیحت است و نه وصیت تنها و تنها مسئولیت که یک پدر در مقابل پسر خود دارد روی این است آرزو دارم نامه ام را سر تا پا بخوانی که برایت چه گفتم. پسرعزیزم میهن جان سعیدی باید هیچ وقت به هیچ وجه برای خود اجازه ندهی که تحت هیچ نوع شرایط مایوس گردیم. سه چیز لازم است برای رسیدن به یک هدف با ارزش که آنها عبارت اند از ( کار، استقامت و عقل سلیم) تمام موفقیت های را که انسان بدست آورده اند عموما در سایه تحمل و برده باری بوده است. ارجمندم خدا ناخواسته موقع روی آوردن مصیبتی از خود بپرسید بدتر از بدش چه خواهد بود. خود را به قبول ان در صورت لزوم آماده کنید. ان وقت با ارامش در رفع و اصلاح ان بدتر از بد بکوشید. پسرم وقتیکه طوفان مصائب از چهار اطراف شما را در میان میگیرد بیهوده مضطرب نشوید و به فکر چاره شوید هرگز صبر و حوصله مندی و برده باری را از دست ندهید زیرا این اخرین کلیدی است که در را می گشاید. به یاد داشته باش هر قدم بزرگ ابتدا مشکل به نظر می رسد. مشوره من به تو این است در زندگی هر روز با مشکلی موجه میشوی به جای گریختن از پرابلم و در خود فرورفتن به ان به مقابله برخیز. همیشه چنان با همت رفتار کن که گوئی هیج حادثه اتفاق نه افتاده است و با این توجه نداشت باش که چه اتفاق افتاده است هنگامیگه دیگران خونسردی را از دست میدهند تو خون سرد باش. ارجمندم شش بار که افتادی برای هفتمین بار برخیز فراموش نشود که هیچ چیز به اندازه برده باری آگنده از پیروزی نیست. میهن من باور کامل دارم حرف خاموشانه مرا باور میکنی میدانی که جز حقیقت چیزی دیگری نیست، میدانی در شرایط که شما عزم سخت برای آینده گماشته اید شکوه جهان خاران تضعیف شده میرود درفش خیره سران سر افگندگی خاص خود را دارد زمانه رنگ دیگری اختیار می کند روزانه تاریخ رخساره عوض میکند پیکار حق علیه باطل پیکار دانش علیه جهل پیکار آزادی علیه اسارت یک بار دیگری در مبارزه اند مبارزه که تعلیم است از دیگران قافله سالار تر است. پسرم آخرین جملات را که می نوشتم یادم از دوره صنف اول در لیسه یخن علیا آمد که عوض بکس مکتب طبراق داشتم غیر از معلم کریم خان حاجی باقی در غور بایسکل را کسی نمی شناخت. بخاطر که چپلک هایم کهنه نشود اکثر روز ها پای برهنه به مکتب می رفتم. بعضی از بچه های قریه سموچک خر سواری داشتند من همان را نیز نداشتم. ارجمندم وقتیکه شامل دارالمعلمین هرات شده بودم از اول سال الی رخصتی اخیر سال من یکصد و هشتاد افغانی مصرف کردم دیگر پول نداشتم پدرم یعنی بابا کلان تو وفات کرده بود نه پول داشتیم و نه کسی برایم روان میکرد. ما در لیلیه بودیم نان ما را حکومت میداد در اخیر سال چون کرایه موتر نداشتم از ولسوالی اوبه هرات الی ولسوالی تیوره ولایت غور که 211 کیلو متر فاصله دارد پیاده رفتم. استقامت را از دست ندادم تو هم پسر من هستی باید شهامت و استقامت داشته باشی . میهن جان انسان عبرت پذیر است و آموزشگر باید از گذشته ها آموخت چرا که در هر دگرگونه کاری باید به دگرگونی رسید.
پسرم انسان ازهمه اولتربه وقت وفرصت مناسب ضرورت دارد. روی این منظور لازم دانستم درمورد وقت شناسی واستفاده خوب ازفرصت برایت. چیزی نیز بنویسم
پسرعزیزم میهن جان زندگی عبارت ازیک سلسله تکالیف و وظایفی است که مانند زنجیر با هم پیوسته وگره خورده اند ودراثراندک غفلت اگردرمورد یکی ازآن سهل انگاری شود دشواری های را درزند گی به وجود می آورد که جبران آن غیرممکن است آن وقت شیرازه کارها ازهم میگسلد وپریشانی دامنگیر می شود سرانجام زندگانی آمیخته به امید وشادمانی را دچار به ناکامی ونا امیدی می سازد.
میهن جان! هرچیز را میتوان به کوشش بدست آورد وبا هرمقصود توان رسید واز هرپیروز مندی وکامیابی ممکن است بهروز گردید.
مگر ازوقت رفته وعمرگذشته یکدم آنرا نتوان بازخرید وهیچ کس را جستن یک دقیقه آن دسترس نیست، نزد من عجیب است که بیشترمردم به مال ازدست داده وهستی نابود شده خود افسوس می خورند وکمتر پیش آمده که بروقت رفته وعمرگذشته خویش دریغ برند درحقیقت هدر دادن وقت هزاران باراز تلف مال ضررمند تراست . چنانچه گفته شده که دارائی را بگذران وقت توان بچنگ آورد ولی یک ازآن وقت رفته را با هیچ قیمتی نتوان بازیافت، پس وقت با هیچ چیزی هم مانند نیست بلکه گرانبها ترو ارزنده ترازهمه چیزی زند گانی است.
ارجمندم میدانی کسی شوربخت وواژگون روزگار است که وقت گرامی و عمر عزیز را به غفلت گزرانده و فرصت های نیک را ازدست داده و کف وی تهی ازهرگونه اندوخته و مغزش خالی از هر گونه دانائی و فرهنگ است عمر باید در راه بدست اوردن دانش و کمال صرف شود در غیران عمری که بگذرد و دانش نیندوزد و اوازه نیک فراهم نسازد و خوبی بکسی نرساند،ان عمر به بیهودگی و ناسود مندی گذشته است هرکسی که ارزش وقت را بداند میتواند دشواری ها را ازسرراه خود دور نماید بهتر و عاقل تر ان کسی است که همیشه به فکر ان باشد تا از عمر که میگذرد فائده بدست اورد و یومیه محاسبه نماید .
خوبی ها را تداوم و بدی ها را تکرار نکند اما پسرم توباور داشته باش انانیکه وقت گذرانی و غفلت را به خود روا میدارند در حقیقت برسر خار و دم مار پانهاد ه اند و خود را از قدم تکامل دورو خویش را در دامن تغافل کشیده اند غفلت بزرگ ترین بدبختی ها را برای ادمی فراهم می سازد گاهی یک قدم غافل بودن و یک لحظه بیکار نشستن سبب یک جهان پسمانی و پشیمانی می گردد هیچ وقت بر گذشته حسرت نخورید و نقد وقت و استفاده از حال را از یاد نبرید و به جبران وقت رفته بپردازید و بی فائده تن خویش را گرفتار کسالت و اندیشه خود را دچار نگرانی ننمائید .
نور چشم من حالا که زمینه تحصیل علم ودانش برایت اماده است وقت را ازدست مده شاعری دراین مورد چه زیبا سروده :
فرصت مده زدست چووقت بکف اوفتاد
کین مادر اقبال همه ساله نزاید
با تیغ برنده و فرصت دمار از روزگار غفلت برار، هم خود و هم دوستان خود را با استفاده ازوقت و اغتنام از فرصت وادار ساز . بدان و باور داشته باش که دنیای فردا غیر از دنیای امروز است دنیا فردا برپایه علم استوار است نه زور گوئی و نه زردوزی نه قدرت طلبی و جهالت . غنیمت شمردن وقت است که از ان تجربه اموختن و همه را با طبیعت عصر و زمان و مکان اشنا می سازد پسر خوبم ! به یاد دارم در لیسه یخن علیا ولسوالی تیوره غور سالها قبل از امروز معلمی مضمون دری داشتیم بنام اخندزاده ملا محمد صدیق اکثر اوقات وقتیکه داخل صنف می شد این بیت را زمزمه میکرد .
من در ان روز ها ان را ازیاد کرده بودم و تاهنوز فراموش نکرده ام
بودم جوان که گفت مرا پیراوستا د
فرصت غنیمت است نباید زدست داد .
اگر خدا نا خواسته گاهی غفلت به تو چیره گشت و فرصتی ازدست برفت باید بی درنگ به خود ائی و به وقت رفته و عمر گذشته دریغ کردن بی فائده است و به این زیاد توجه شود که نقد وقت بعدی به هدر نرود و تاحد امکان جبران گذشته شود هر کس به فکر اندیشه بی ثمر گذشته می اندیشد و خود را مشغول ان میسازد در حقیقت فرصت جدید را تلف می سازد به اندازه که وقت را در حسرت گذشته بکار میبریم بهتر ان است تا ان وقت را به تلافی ان چه که از دست داده ایم بکار ببریم در غیر ان به غفلت زدگی دست و گریبان خواهیم بود. نورچشم من فراموش تان نشود انکس که از لباس تقوی برهنه شد به هیچ لباس پوشیده نمیشود، امروز ما اگر از فرصت های کوچک که دست میدهد استفاده نکنیم فردا از فرصت های بزرگ استفاده کرده نمیتوانیم اگر موقع به تو دست میدهد که با دوستان تفریح و صحبت کنی کوشش نما که لبت پرتبسم باشد زیر اشخاص بد خلق مانندی ظروف سفالین هستند که زودمی شکنند و به سختی دوباره بهم متصل میشوند.
پسرم! فرزندان حق دارند که بعداز مرگ پدر میراث و ثروت هنگفت از پدر به انها باقی بماند اما من برعکس علاقه دارم بهترین میراثی که ازمن بتو ودیگر فرزندانم دایمی بماند تعلیم و تربیت باشد و بس! شاید فراموش نکرده باشی و در کتابچه خاطرات تو نیز درج باشد که برایت گفته بودم تنها در ایام جوانی است که انسان بنیاد اخلاق و عادت خود را استوار میسازد هیچ ساعتی از ان خالی ازفرصت نیست اما یک دقیقه ان هم همین که گذشت دیگر برنمی گردد اگر به خود این حرکت و خصلت را پیداکنی که بدیگران با جرعت گفته بتوانی به هرکس بگویی ، مثل من رفتار کن.
میهن جان وقتیکه ثروت از دست تو برود چیزی ازدست نرفته است وقتیکه سلامتی ازدست برود چیزی ازدست رفته است اما وقتیکه اخلاق و فرصت ازدست برود ان وقت بارومند باش که همه چیز از دست رفته است و این رفته بازنیاید مانندی پیری که دوباره نمیتواند جوان شود .
پسر ارجمندم لحظهء که فرصت بتو دست داده به ان فرصت و ان روز سخت توجه کنید زیرا زنده گانی همین امروز است در مدت کوتاه امروز است که تمام تغییرات و حقایق وجودی خودت یعنی در خشند گی نموی جوانی افتخار عمل و شکوه جوانی ظاهر میشود دیروز یک خواب بود و فردا یک احتمالی بیش نیست ولی امروز اگر خوب زنده گانی کنی و فرصت را غنیمت بدانی هردیروزی را خواب خوش و هر فردائی را یک احتمال امید وار میگرداند پس برامروز خوب توجه کنید که
بامداد جوانی همین امروز و همین فرصت که دست داده است . میهن جان جملات اخراین نامه من را خوب بخوان و خوب بدان نه فراموش کن نه پشت گوش .
الف: بزرگترین دانش و فن زنده گی استفاده منطقی و معقول و درست از فرصت های بی نظیر ی است که برما میگذرد .
ب : اما برعکس بزرگترین مصیبت ان است که بتوانی عمل خوب و کارنیک انجام دهی انقدر تعلل و خود داری کنی که فرصت اجرای ان بگذرد .
پسر عزیزم باید و باید و باز میگویم فراموش تو نشود این حقیقت انکار ناپذیر کسانیکه با خیره سری در جوانی عمر خود را در غفلت میگذرانند در پایان شرم گین و سیاه روز اند .
پسرم بخاطر تعلیم و شهامت که با خود تواضع و فوتنی داشته باشد آرزو دارم استقامت که چن ستیغ بلند هندوکش چکار چشم گیر شمشاد و بلندی های تسخیر نا پذیر پامیر و اسپین غر همت بلند مانند کوه چهل ابدال استواری مانند کوه سنگان بلندی چون کوه زارمرغ باور با تو زیاد است با سن سال که داری همت عقاب گونه تو من را زیاد امید وار ساخته، پسرم چون این کتاب را به تو اهدا میکنم اگر چه کتاب که بعداً طبع نشر خواهد شد در مورد نقش قانون در تحقق اهداف دمکراسی خواهد بود گرچه خارج از موضوع متن کتاب این مقاله باشد باشد فرق نمی کند طبق فرمایش تو سطوری در مورد سیاست می نویسم چون درین رشته مشغول تحصیل در هندوستان هستی، امیدوارم برای آموزش شما موثر واقع شود. حالا در مورد سیاست نخست تعریف سیاست
سیاست عبارت است از : فن کشور داری وکسب قدرت وفن کسب " توزیع وحفظ آن » ،« علم حکومت بر کشور ها » وفن و عمل حکومت بر جوامع انسانی >»
« واژه ای عربی است که ریشه آن »سوس« به معنای ریاست است یا به معنای خلق و خومی با شد . بنا بر تعریف اهل لغت ، سیاست اجام دادن کاری بر طبق مصلحت آن است » اگر به حاکم
وزمامدار»سیاستمدارن« گفته می شود .
سیاست روند وانجام تصمیم گیری ها برای گروه هاست البته این واژه معمولاً در پیوند با حکومت
ها وکشور ها بکار می رود ، ولی رفتار سیاسی در نهد های سازمانی ،دانشگاهی ،دینی ودیگر نهادها نیز مشاهده می شوند بنا بر تعریف فرهنگ معین سیاست یا خطمشی عبارت است از خط وسیر و رهی که انسان پیش رو دارد . این کلمه در ریشه عربی به معنی « رام کردن اسب » سیاست را سایر فرهنگنامه ها انگللیسی زبان تعابیری مانند برنامه ، شیوه ی عمل ، اصول وقواعید اساسی ، اصول رهنما و... نیز به کار برده اند .در تعریف این متن که در تعبیر مدریت
دولتی از سیاست جای می گیرد سیاست « برنامه یا دستور العمل در حال اجرا و یا تجویز شده از سوی مراجع صاحب صلاحیت » دانسته می شوند سیاست های عمومی نیز » اصولی هستند که به وسیله مرجع ذی صلاح در کشور وضع شده اند و به عنوان یک الگو ورهنما اقدامات و قعالیت های لازم در جامعه را رهبری می کنند » سیاست گزاری نیز فرایند تعامل گروه ها و مرجع ذی صلاح وذی نفع در تصمیم گیری برای مواجع با مساهلی که دامنه ی اثر مسقیم یا غیر مستقیم بالایی برای این گروه ها و مرجع دارد .ویژگی ها و مشخصی های پایه و مطلوب سیاست که باید در فرایند سیاست گزاری تامین شود را می توان به قرار زیر مورد توجه قرار داد .
(ستردگی)، (مایان گری)، (هدف داری)، (عمومیت)، (پیداری) و (آینده نگری ).
سیاست های کلان به آن دسته سیاست های عمومی اطلاق می شوند، از نظر موضوعی بسیار
فراگیری فرابخشی یا حساس بوده و تعبیری نزدیک به قوانین اصلی کشور به حساب آیند ( مانند سیاست های اصل قانون اساسی ) ویا جنبه ی تعین کننده بالای برای سایر سیاست ها عمومی داشته و نقش رهنمای جدی بزای آنها داشته باشد، موصو عاتی باشند که تغیر موصوع ویا روی کرد حساب شده ی نثبت به آن ها در سطح مدریت در کشور مد نظر قرار گرفته است
برای اهداف اهبردی مشخصی مانند اهدافی در سطح چشم انداز و در چار چوب چنین طرح ها
ی کلان و جدیدی نیز مند باز نگری باز آیی ویا تصریحات . مشخص وتکلیفی خاصی باشند . به این ترتیب سیاست های کلان با توجه به دلیل و نوع تحلیل خود باید دارای مشصه هایی از جمله موارد زیر علاوه بر مشخصات عمومی سیاست ها باشند .
1 دارا بودن هدف های کلی و فراگیری، 2 تعیین کننده ی حد و مرز سیاست های عمومی، 3 تعیین کننده ی او لویت زمانی سیاست های عمومی، 4 عمومی تعیین کننده ی میزان ریسک پزیری و دامنه ی مداخلات قابل اتکا در سیاست ها ، 5 تعیین کننده میزان عمق و گستردی مطلوب سیاست های عمومی ، 6 تعیین کننده ی جهشی یا تعادلی بودن سیاست های عمومی
7 سیاست های عمومی تعیین کننده پیش فرض ها نیز هست همچنین بنیاد های نظری و شیوه ها مرطب با یک حوزه مجموعه ای از آنچه که گفته آمدیم در تطابق در نقطه و مکان و زمان معین
با احترام پدرت احمد سعیدی :
کابل افغانستان 12 حوت 1388