مارک توین افغانستانی

 

روشنی نیست؟ "سیا"است؟ دراین طنزسبز؟

روزهایکه کشتی تیتانیک غرق شده بود.پدربرزگم درپله نردبان پیری تازه قدم  گذاشته بود، هنوزحافظه آن خوب بود. چون درآن وقت تلویزون نبود. چیزیکی از گاو موی ازغرق شدن کشتی تایتانیک مثل یک زاغ وچهل زاغ شنیده بود، شایق آن قصه بود،ازمصیبت هائیکه سرمسافرین آن کشتی گذشته بود، اونمی دانست، شایدآن کشتی را به بزرگی صندلی  خانه خود فکرمی کرد. من که کوچک بودم هروقت که فکرمن خراب می شد، ازرگ پیشانی من می دانست، اگرمرا مصروف نسازد،شایدگلی را به آب بدهم.  وارخطا صدا می کرد، جان با با بیا، که قصه کشتی تایتانیک را برایت بکنم به من قصه غرق شدن کشتی تایتانیک را می کرد. وقتیکه پای لرزان روس درافغانستان رسید. ازخیرات روان شاد تره کی صاحب!!! به نارت آمریکا رسیدم، قصۀ تایتانیک تا آن وقت پیش من یک افسانۀ بیش نبود، وقتیکه فهمیدم که جریان غرق شدن کشتی تایتانیک ثبت تاریخ شده، باخودگفتم ،که پای خود رانباید،ازگلیم خود بیرون کشید ودرهرشمال مانند، برگ درخت سرشورداد، چراکه !بگفته : دوستان ایرانی مااین پدر سوخته ها هرچیزرا ثبت تاریخ می کنند. پدرآدم رادرمی آورند. به من افغان ها می گفتند: که خلیل زاد، علی احمد جلالی ،اشرف غنی آحمد زی ، احدی، احمد ولی مسعودبرادر احمد شاه مسعود قهرمان !!!!سابق سفیر لندن وبعضی کسان دیگر،که در آینده از آنها نام خواهم برد.

 می گفتند :با اینها تماس نداشته باشید ، درلستی که نام ازاینها به موافقه خود شان به افتخارثبت شده است . نام شما اگردر آن لست درج شود،آقای نصیر مهرین مورخ جوان  افغانستان خبر شوددرتاریخ افغانستان درپهلوی نام شاه شجاع نام شما را هم می نویسند. من که در مکتب ازجذامی های تاریخ مثل شاه شجاع خوانده بودم، که درتاریخ به نفرت ازآن وامثال آن مورخین  یادکرده بودند. سایه این اشخاص را به تفنگ می زدم، نزدیگ شان نمی شدم. دراین روزها درتلویزون دیدم، که مردم ها به این ها بخاطر کاندیدشدن ریاست جمهوری درخارج وداخل مجلس گرفته اند. با خودگفتم. که تو مثل پدرکلان خود تاریخ راقصه فکر کردی، کسانیکه که ترا برحذرازنزدیگ شدن به این سیاست مدار ها می کرد وامروزدوردسترخوان همین مردم بشقاب هفت رنگ می چینند. زیر کاسۀ شان حتماً نیم کاسه است. به یکی ازدوستان تیلفون کشیدم، زنگ زدم، درد دل کردم که من را همین دوستان که امروز دوردسترخوان همین آقایون بشقاب می چینند، ازنزدیگ شدن به شخصیت های سیاسی مملکت دور وبر حذرساختند. حالا خودشان، مانند شادی هندوستان، به سازاین مردم ها می رقصند. من میخواهم که ازکاروان بروبرو بگفتۀ : ساربان فقید پس نمانده باشم. چه طور می توانم، که همین آقایون را ازنزدیگ  ببینم ونقل چوبی در جیب شان مثل همین دارمال ها بریزم گفت: دنبال ازاینها نگرد، همان جایکه اینها ورهبران مجاهد را ،سیاست مدار،رهبر وپیشوا ساخت، آن قدردر جهان دست پاچه همان دستگاه شده که اینهارا در حال ناکامی می بیند. هرکس که مراجعه کند، ببیندسراش به تن اش می ارزد، اورا بخاطر آینده، مثل ازهمین ها درنقش ازهمین ها به افتخارتربیه می کند. گفتم خوب شد،که یک روشنی به من نشان دادید. خنده کرده گفت: نام آن دستگا ه روشنی نیست نشانی ولوحه هم ندارد نام آن دستگاه" سیا" است. مودرتنم ازترس استاده شد.

 

 


بالا
 
بازگشت