سیدموسی عثمان هستی مارک تواین افغانستان
درباغ امید ما نهال سرطان می شانند
فال ملت ما غیر خود ما همه می دانند
ای هموطن نبض ترادشمن شناخته است
تاهمت نکنی ترازقید کی رها می سازند
ازدوصدسال به اینطرف وطنفروشان سرقدرت آمده
لوی جرگه های افغانستان شمشیردودم دردست چنگیزان زمان بوده آنچه که بی طرفانه من می گویم، تاحال کس نگفته، ازچهارقماش اجنبی که درجهاد افغانستان نقش داشت.
الف ــ متمردین وارازلی که درجامعه خود جای نداشتند وبیشترشان ازقماش بی بندوباربودند.
ب ــ اشخاصی که عشق به اسلام داشت بخاطر دین خود در افغانستان می جنگید .
ت ـــ دانشمندان اسلامی بود که بخاطر پشبرد هدف های آیدیا لوژیکی خود در این جهاد سهم گرفته بودند ،کار فرهنگی وسیاسی می کردند.
پ ـــ اشخاصی بود که توسط دستگاه های جاسوسی دنیا آورده شده بودند . پولدار بودند، جاسوس پخته کار بودند .
او ل ــ اجنبی هایکه اوباشان وارزال بودند که جهادرا پناگاه خود ساخته بودند وزیاتر شان مردار ونابود شدند ویکتعداد شان در القاعده وطالب ودر بین قاچاقبران بین المللی ذوب شدند.
دوم ـــ اجنبی های که عشق به جهاد وشهید شدن داشتند سر سپردگان راه دین ومسلمانان واقعی بودند تمام شان در راه اسلام به اساس شوق خود شان شهید شدند ومخالف جاسوسان وخود فروخته ها بودندروان شان شاد .
سوم ــ اجنبی های دانشمندان فرهنگ، بزرگان دینی ،مبارزین دینی ، سیاستمداران اسلام وداکتر های انتشار اسلام بودند که با دانشمندان افغانستان ومبارزین واقعی افغانستان سروکارداشتند وبا رهبران جهادی مخالفت شدید داشتند ولی چاره نداشتند که یاکشته شدندیا ترور ویا به زور ودسیسه در پاکستان زندانی ومجبور به فراردر وقت جهاد شدند .
. چهارم ــ ا جنبی های خرپول ها جاسوسها ( سیاست مداران تقلبی خود فروخته ) که امروز در لباس طالب والقاعده ،اخوان مکتبی ،غربی هایفروخته شده،قاچاق بران، تفنگ سالاران در افغانسان ، ایران ،ازبکستان ،پاکستان تاجکستان روس و غرب زندگی می کنند وسرنوشت افغانستان مستقیم وغیر مستقیم در دست شان است.
قبل از این که جهاد افغانستان به ثمر برسد رهبران مجاهد وقومندان های خود فروخته وتفنگ سالاران تبدیل به تفاله شوند . من ازنزدیگ دروقت جهاد با بن لادن وعبدالله یوسف عزام ودیگراجنبی ها آشنا شدم و آن های که شهرت نداشتند، حتا آرزوی این را داشتند که در قسمت فرهنگ وکلچرونقش اسلام درافغانستان پیش از تجاوزروس وبعد از تجاوز روس را بشناسند وشروع به کارهای که در نظر داشتند با دل جمعی آغاز کنندوما افغانها آنهارا کمک کنیم که داخل افغانستان شوند البته در این قسمت کسانی بودند که به اسلام وانتشار اسلام دلبسگی داشتند با جاسوسان وجهاد فروشان مخالف بودند .
ملت افغانستان مجاهدین داخل افغانستان به آنها آشنایی از نزدیگ پیدا کند، خصوصاً عربهای مکتبی مذهبی مثل عبدالله یوسف عزام، چون ازمبارزات رهبران مجاهدین شاکی بودند،برحماقت ومزدور بودن رهبران جهادی افغانستان دربرابردستگاه های جاسوسی دنیا درک کرده بودند.
کوشش می کردند، مخالفین رهبران افغانستان را که دل خوش از رهبران جهادی ودستگاه های جاسوسی دنیا نداشتند، خودرا وارث حقیقی جهاد برحق و ناجی جهاد افغانستان می دانستند،آن دانشمندان اسلامی افغانستان با آن ها تماس داشته باشند. تا رهبری مجاهدین را غیر مستقیم به کمک دانشمندان اسلامی افغانستان وروحانیون شناخته شده افغانی که آلوده نشده بودند، دربرابردستگاه های جاسوسی نفرت داشتند، با آنها روابطی داشته باشند.
دست مسقیم جاسوسان خارجی که علاقمندی ظاهری به اسلام داشتند، نه واقعی کوتاه سازند. جهادرا به مسیر واقعی اسلامی اش بکشند، که سر مشق جهاد آیندۀ اسلام شود که من یکی از این اشخاص بودم وتا امروز مستقل ماندم .، اما دانشمندان اجنبی پلان های آینده خودرااز همین نقطه اساس وبا قدرت که تمام مخالفین کمونست ها که سروجان را درخدمت جهاد افغانستان قرار داده بودند، استفاده از این پول سرشار وموقع مناسب آغازکردند.
وبه اشخاصی ضرورت داشتند که آنهارااز نگاه مبارزات اسلام بهتر ازدیگران درک کنند، آزاده باشند، به جهاد واسلام واقعی عشق داشته باشند ویک مسلمان متحدو مزدوردسگاه های جاسوسی نباشند، زبان سیاسی مبارزین واقعی اسلام را بدانند.
دانشمند اجنبی که واقعاً دل شان به اسلام می سوخت کوشش می کردند، که همرکاب این نوع اشخاص باشند.
من که در یک خانواده مذهبی وروحانی وسیاسی بدنیا آمده بودم دست مرا مردم بوسه می زد، و مدتی درزندان شاه ،سردارداود وحزب دموکراتیک خلق بجرم مخالفت با دولت رفته بودم واز یک خانواده مبارزشناخته شده مردم افغانستان استم از مجالس دوام دار من وامثال من مستفید شوند، چه قدر خوب که همسن وسال شان باشد، زبان سیاسی شان را هم بداند ونفوذ قومی هم داشته باشد، چرا هم مجلس نشوند کسانیکه عشق واقعی به دین اسلام وجهاد داشتند چه داخلی وچه خارجی در خانه من رفت می آمدداشتند ومن خانقاه اجدای خود رااز پروان آنجا نقل داده بودم شوق ما کتاب ،جهاد و مبارزه در راه حق بود .
عبدالله یوسف عزام همسن وسال من بود، شوخی هایی با هم داشتیم، وقتیکه اورا یک مرد متفکر وصاحب نظردرسیاست ودین یافتم اورا بعضی وقت مجبور می کردم که با من بحث های اسلامی وسیاسی کند ،خصوصا زیاد ترین مثال های ازتاریخ سیاسی اسلام می آورد، که نتنها در دل من چنگ می زد آموزنده هم بود، او تحلیل زیبا می کرد، ومیگفت اخوان المسلمین مصر چطور شگست خورد، با من درد دل می نمود،وقتکه از اختلاف نظرعبدالله یوسف عزام و بن لادن از دورشنیدم حس کنجکاوی من بیشترتحریک شد. شناختی که من ازعزام از نزدیگ دارم . چون نام عبدالله یوسف عزام به تاریخ وطنم نسبت به دیگر اجنبی های دوران جهاد برجسته و پیوندمحکم خورده چیزی بنویسم که بدرد، روشن جهاد واقعی تاریخ مبارزات وطن ما خورده باشد .
اینکه گزارشات و نظریات من مورد قبول واقع می شود، یا نمی شود، من واقعیت ها را با مسئوولیت وجدانی بصورت یادگاراز کسانیکه درجهاد سهم داشتند، نقش مثبت ونقش منفی آن هارا بادرنظر داشت وجدا ن می نویسم تا رفع مسئوولیت ایمان ووجدانی کرده باشم، ومعنی این را ندارد، که من هم در میخ می زنم هم در نعل آنچه که است اگر کسی خوش من می آید یا بدمن من بدون تعصب در قسمت آن می نویسم .
اینکه ملتم می پذیرت یا نمی پذیرد به من ارزش ندارد ومن سدراه آزادی فکری کس نمی شوم که حتماً نوشته های من را بدون قضاوت عاجل بپذیرند.
عبدالله یوسف عزام از جمله دشمنان سر سخت نظریات جمال ناصر ، سادات ومبارک بود، سید قطب ومحمد قطب را دارای اشتباه، سهو وخطا می دانست.
می گفت: اشتباهات شان قصوری نبود، از بیتجربگی سر چشمه گرفته بود، واگر به مصاحبه ها ونوشته های عبدالله یوسف عزام دقت کنید ، اوکوشش کرده که نشان ندهدکه موافق همه نظریات سید قطب ومحمد قطب بوده، او درفگر این بود، فقه اسلام توسط علمای مذهبی بصورت درست تفسیر نشده که اختلاف مذاهب را بوجود آورده بخاطر عصر وزمان که قرآن میگوید، مرا تفسیر نکنید، مرا زمانه تفسیرمی کند ،اوتجدید نظرحتمی رالازمی می دانست ،خصوصاً اصلاحات درفقه اسلام.
1ــ عبدالله یوسف عزام مرد مغرور،خود خواه وخود رای، خوش صحبت ودرهرصحبت عادی وسیاسی خود طنز وضرب المثل وروایات معتبر می آورد ،خنده مخصوص خود داشت من بدون ماخذ با آن صحبت نمی کردم، مطالعات عمیق مارکیستی داشت، درقسمت ادیان تحقیق همه جانبه کرده بود،دراصول و فقه مذاهب تخصص داشت، در روانشناسی اجتماعی غربی وشرقی ید طولا داشت، ازاسلام تصویر روشن با منطق قوی ارایه می کرد، وسر مشکلات اسلامی انگشت منطقی جواب می گذاشت وتشریح میکرد، تا وقتیکه قناعت جانب مقابل او کوشش می کرد که قناعت جانب مقابل را جلب کند .
از قصه های قرانی کرده، سرنوشته های علمی قرآنی پافشاری میکرد ،وروشنی می انداخته، تاثابت کندکه علم وتکنالوژی اتکا به قران دارد.
ما مسلمانان در اول از قران استفاده کردیم بعد ها دشمنان ما استفاده کردند مادر خانقاه ها ومساجد مصروف شدیم.
خصوصاً دانشمندان ،سیاست مداران، جوانان را به نکات اساسی وسیاسی قرآن متوجه نساختند .
عزام با زبا ن اردو، فارسی وپشتو حل مطلب می کرد، انگلیسی را بهتروبا گرامرمی دانست، ذخیره لغات کمتر داشت، همشیه با خود فرهنگ فارسی وعربی را با فرهنگ انگلسی وعربی واردو با خود داشت بدون کتاب های فرهنگ خود جایی نمی رفت می گفت : این فرهنگ ها زبان من است . ودر بکس دستی آن همیشه فرهنگ ها بود، فارسی واردورا با انگلیسی روان میخواندبه پوشیدن لباس قبایلی مانند، انگلیس ها علاقه فروان داشت ،هر نوع لباس مردم عرب ، پاکستان ، افغانستان ایران وکشمیر را داشت واز تحقیقات ونظریات خارجی ها که در قسمت افغان کرده بودند، تا حد امکان بخاطر جای پا پیداکردن در بین مردم استفاده می کرد. تاریخ موهن لال را خط به خط حفظ کرده بود، اورا معتبرترین تاریخ در قسمت شناخت افغان ها می دانست .
2ــ تاوقت آمدن عبدالله یوسف عزام اجنبی ها صاحب صلاحت وصاحب نظر در جهاد افغانستان نبودند، منطق وشجاعت ودانش عزام سبب مداخله مستقیم عربها در جهاد افغانستان ورسواشدن رهبران جهادی شد. در عین حال که با رهبران جهادی وقومندانهای مشهور جهادی سر شور می داد، با زبان شوخی وطنز آنهارا افشا می کرد .
3ــ بن لادن توسط سیا وبا پول عربستان سعودی آمده بود، از خودآیدیای اسلامی وغیر اسلامی نداشت، با وجوديکه تحصلات عالی درغرب دیده بود ،زندگی بدوی را دوست داشت ،آدم ساده ،کم گوی ، دنباله رو ، برده باربود حوصله بیشتر در برابر زندگی داشت دارای مطالعات ابتدایی اسلامی بود،ازدرد گرده رنج می برد، علاقه مندی فروان به مذهب وهابی داشت ،مذهب وهابی را یک مذهب اصلاح شده دیگرمذاهب می دانست، با قبر خانقاه وولایت باور نداشت، ودر قسمت مذهب وهابی حرف کسی را گوش هم نمی کرد ،عادت روان شدن در جاده یکطرفه داشت . درانتشارمذهب وهابی دلقکان فروانی در اطراف خود داشت ، علیه ایران تبلیغ نادرست میکرد، که توسط عزام حتی بعضی وقت ها سرزنش با لهجه آرم می شد. بن لادن پیش عبدالله یوسف عزام یک مرد ساده بود، عزام به این عقیده بود که ازتوانمندی، شهرت ،پول وروابط بن لادن با غرب وامریکا ونام خانوادگی آن استفاده باید کرد.
امروز ثابت هم شد که در القاعد هرچیزیکه است " ايمن الظواهري" است از نام وپول وشهرت بن لادن استفاده می شود. ایمن الطواهری نقشه های عزام را شصت فیصد با شرایط زمان با کمی تفاوت تطبیق می کند.
این حرفهای من در قسمت بن لادن در سال های اول جهاد است حالا نظریات آن را نمی دانم این قدرمی دانم که او هیچ وقتی مرد تصمم نبوده دنباله روی راعادت دارد. توسط اطرافیان اش زود استعمال می شود. مانندتره کی مرد خوش باور ، خوشبین وبی تعقل بود آروزوداردکه درظاهراورا احترام کنند. وبه او ارزش قایل باشند، دیگر اوبه کار های خوب وبداطرافیان خود کاری ندارد .
4ــ عبدالله یوسف عزام دارای یک آیدیالوژی اسلامی مکتبی وتربیه یافته مکتب سید قطب ومحمد قطب بود وسر آن مکتب از نگاه سلیقه انتقاد هم داشت که در لابلای حرفای خود به مخاطبان هوشیار خودرا می رساند.
هیچ وقت نگفت: که هنوز با اشخاص وافرد این گروروبط دارم یا ندارم به مخفی کاری سیاسی ارزش قایل بود و" ايمن الظواهري" از مخفی کاری وروابط نیک آن با مردم خیلی نگران بود.
5ــ بن لادن دستور پذیر بود، وتا زمانی که زیر تاٍثیر مکتب وحرفهای عبدالله یوسف عزام قرار نگرفته بود، او از باداران خود فرمان می برد.
عبدالله یوسف عزام باوجودیکه درک دیگری ازبن لادن داشت ارتباط آن را با امپریالیست ها ودستگاهای جاسوسی سیا ، سعودی، آی اس آی به خاطر استوار شدن هداف سیاسی اش لازم می دانست، در اول عبدالله یوسف عزام بخاطر ارتباط بن لادن با امریکا وغرب وآی اس آی پاکستان وعرب مرتجع مخالفت نمی کرد وبعد ها ازامکانات آن استفاده می کرد.
7ــ مخالفت عبدالله یوسف عزام با بن لادن به اساس بی اعتمادی که از گذشته بن لادن داشت وعبدالله یوسف عزام گوشش کرد که بتواند بخاطر آرامش خود بعدها روابط بن لادن را با دولت هائیکه هدف شان فقط شکست روس در منطقه بود، دور سازد .
متوجه بیک جهاد واقعی که جهاد افغانستان نمونه رهنمای مبارزات علیه اشغال لگران ممالک اسلامی در آینده شود.
کوشش کرد که بن لادن را در نظر حمایتگران اش بی اعتماد سازد، اورا با اعتماد در پهلوی خود بکشد. وهمانطورهم کرده توانست که مسیر فکری بن لادن را به مسیر نظر خود بکشاند ولی نتوانست که از" ايمن الظواهري"دورش سازد.
8ــ اودر حالیکه می فهمید سوسایت بم را اولین دفعه دشمنان اسلام بخاطر بد نامی اسلام غيرمستقم بخاطر پلان های شوم خودرواج کرده اند.
ولی عزام در موقع ضرورت عاجل طرفدارسوسایت بم بود وسوسایت بم های سر زمین خود را درمبارزات آزادی خواهی مثبت ارزیابی کرده بود . به این نظر بود کسی که نقشه سوسایت بم را می سازد. وکسی که سوسایت بم می کند، آگاهانه باشد، تا حدامکان کوشش شود، که مردم ملکی خصوصاً طفل ها وزن ها در سوسایت بم متضرر نشوند، سوسایت بم توسط خود شخص که آگاهانه حاضر شده صورت بگیرد، نه توسط ریمود کنترول، او شدیداً مخالف بود، که شخصی را کس دیگر بی خبر انفجار دهد، وتاروزیکه بود می گفت: ما سر شرایط جهاد افغانستان حاکم استیم کس حق سوسایت بم ندارد،در شرایط عادی سوسایت بم را ناروا می خواند، حتا مخاف سوسایت بم بخاطر آزادی بود، فقد بخاطر اسلام در حالت نهایت مجبوری در مقابل کفاری که به میز مذاکره دعوت شده ودعوت نپذیرفته، سردعوت تاکید داشت سبب رفتن استاد ربانی درروس ومذاکره با روس ها درمسکو عبدالله یوسف عزام بود. او می گفت :دعوت ومذکره شرط اول اسلام است. امتیازی که با دعوت ومذکره بدست بیاید ضرورت به جنگ نیست.
9ـــ دیگر عرب ها کوشش می کردند بشمول بن لادن که کارهای مخفی انجام دهند ودر آیینه مطبوعات دیده نشوند اما عبدالله یوسف عزام به این عقیده نبود مبارزات مطبوعاتی را بیشرازمبارزات فزیکی ارزش می داد ومی گفت: بدون مبارزات مطبوعاتی وبدون پخش آیدیای ما، ما بعد از ختم جنگ افغانستان وجنگ سرد به تفاله مخالفین روس تبدیل می شویم باید درجهان سیاست جای پای خودرا مستقل داشته باشیم .
10ـــ او به این عقیده بود که بعد از شکست روس نتنها ما وملت افغانستان مورد حمایه متحدین ضد روس قرار نمی گیریم ، بلکه بخاطر ضعیف شدن دوباره ما دکتوران ضد روسی در ضعف ونا بودی ما نقش هوشیارانه بازی میکنند، بخاطر محودانشمندان ومبارزین واقعیی ما بخاطر نگهداشتن جاسوسان خود شان واحمق های جهادی ومزدوران سر سپرده خود بخاطر پیشبرد منافع خود شان در منطقه خصوصآ درمملک اسلامی تربیه می کنندو از خود فروخته ها ی خودکار میگیرند.
وبه این عقیده بود بعد از جنگ ما نتنها تنها می مانیم بلکه زیر ضربات متحدین امروز ما که دشمنان فردای ما است قرار می گیریم این نقش خاینانه را مخالفین روس حتمی بعد از جهاد درافغانستان بازی می کنند.
11 ــ اوبا وجودیکه به مبارزات احمد شاه مسعود وگلب الدین خوشبین بود مبارزات آنهارا خلاصه در مبارزات داخل افغانستان ارزیابی می کرد وخلاصه می ساخت.
به این عقیده بودکه این هاتجربه مبارزات اسلامی ودانش اسلامی ندارند هدف طولانی بخاطر یک مبارزه اسلامی در سطح جهان ومنطقه پیش شان قابل قبول نیست ،خصلت قدافی ورهبر سوریه حافظ اسد وصدام حسین را دارند ،همه کار های شان در داخل افغانستان خلاصه می شود. آنه ایمان نداشتند، زيرا اسلام مرز را نمی شناسد ، تعصب زبانی ومنطقوی ،بی تجربگی ، نداشتن مطالعات سیاسی واسلامی ، نبودن دانش وخود خواهی نه تنها درمنطق وجهان نزد باداران شان وملت افغانستان بی عتبار می شوند وبه درد اسلام نمی خورند منافع خودشان از منافع وطن ودین شان پیش شان ارزش دارد.
روزی دوستی راجع به اختلاف گلب الدین واحمد شاه مسعود ازاوپرسید . وی گفت : اختلا ف این دو نفر به جنگ دو خروس خسک می ماند. هروقت که هردوی شان خسته شوند، به شکل صلح آمیز پشت دور می دهند، یا گردن به گردن می شوند .اختلاف وجنگ های از این ها نتنها به افغانستان بلکه برای بی اعتبار ساختن جهاد افغانستان وجهان اسلام خیلی خطر ناک است. من خنده کردم گفتم یوسف چرا نمی گویی که دوغده سرطانی مشابه استندعزام واهل مجلس خنده کردند وعبدالله یوسف عزام گفت : یقیناً
12ــ براهان الدین ربانی را یک اخوان مکتبی می دانست ومی گفت : قاطعیت ندارد بدرد مبارزات اسلامی نمی خورد .
حضرت مجددی را مرد عصبی وبی تصمیم خود پسند می دانست
سیداحمد پیر گلانی ، احمد زی معاون سیاف ، قاضی امین وقار معاون گلب الدین را شارلتان سیاسی می دانست .
مولوی خالص را یک مسلمان واقعی با مفکوره اول عصر اسلام مخالف تجددگرایی می دانست ومی گفت :که بدرد مبارزت عصری اسلام نمی خورد طبع غولگری دارد.
13ــ مولوی محمدی را آدم سیاست مدار سازش کارتاجردین عالم ابن الوقت می شناخت.
14 ـــ مولوی حقانی را جاسوس سر سپرده دستگاه جاسوسی آی اس آی ویک سرطان خطر ناک وبدنام در مبارزات منطقه خصوصاً برای اسلام می دانست.
15ــ اکثریت قومندانان جهادی را بی سواد بی خبر از اسلام منفعت جو خود فروش دنباله رو بی خبر از مبارزات جهان شمول اسلامی می دانست.
16 ــ سیاف را مرد هوشیار بد قول ابن الوقت سازش کار پیرو مذهب وهابی وسگ زنجیری سعودی تاجر دین ومذهب می دانست.
روزی از من پرسان کرد تو طرفدار کدام مذهب استی من گفتم با ید به اشتراک تمام علمای مذاهب همه مذاهب در یک مذهب جدید بخاطر وحدت اسلام ذوب شود. این نظر من را پذیرفت وبارها در سخن رانی های خود بنام پیشنهاد من از من نام برد. وسر پشنهاد من تاکید کرد. من که از زندان پاکستان برآمدم ونفرت خودرا در برابر رهبران جهادی قاطعاً ابراز کردم وخیلی بخاطر برآمدن وقطع ارتباط من با جهاد پا فشاری کرد .
من حاضر نشدم به کانادا مهاجرکردم به کارهای شخصی ومطالعه روی آوردم وبه فکر از این شدم که کتابخانه بزرگی بخاطر تحقیق دنارت امریکا بسازم ومبارزات انفرادی خودرا بخاطر نجات وطنم شروع کنم وتمام احزاب چپ وراست اسلامی وغیر اسلامی را مردود بدانم ودر برابر شان ابراز نفرت کنم .
17ـ اوکوشش می کرد که به مشکلات اسلام کلاسیک که تا زمان عباسی ها رواج داشت جواب منطقی بسازد جواب آن به اسلام عصری ارتباط داشته باشد وچهرۀ اسلام که مورد انتقاد قرار گرفته از آن زیبایی مورد قبول با منطق ودانش خود بدون ماخذ بدهد.
در مصاحبه های عبدالله یوسف عزام این روش روشن است عزام در ظاهر مرد شجاع ،مرد زبان ،مرد قلم ، ومرد منطق ومطالعه بود به اسلام نتنها عشق داشت عشق می ورزد ، از دلش ما نمی دانستیم .
18ـــ آله دست شدن رهبران جهادی وقومندان های جهادی را بدست همسایه ها ودستگاه های جاسوسی به جهاد آینده بین الملی اسلام خیلی خطر ناک پیش بینی می کرد، میگفت: اینها به مزدوری وخودفروشی عادت کرده اند، زود استعمال شده می توانند وبدون درد سر زود به تفاله اجنبی تبدیل می گردند.
19 ـ یکی ازنظریات کلیدی مهم عبدالله یوسف عزام این بود وپافشاری بیشتراز حد زیاد بالای این نظرخود داشت واین نظر اش به کرسی نشست وما وشما شاهد آن استیم.
اینکه درست به واقعیت پیوست یا با اشتباه آمیخته واشتباه هم درآن دیده می شود، البته مشکل آن نبودن یک رهبری یک دست ،غرسالم وغیر تخنیکی بود که مبازات اسلامی شفاف وآرام را مکدر واز مسیر اصلی اش تغیير بطرف تروریزم ،سوسایت بم، وخشونت خشک گشتاند.
عبدالله یوسف عزام درتلاش بود که مدارس را با وسایل عصری و اسلامی که قابل پذیرش جهان آزاد ودموکراسی باشد وهم سپر ترس به مخالفین دین خصوصاً مخالفین اسلام این مدارس شده بتوانند.
نطر اش این بود که درقبایل آزاد به ساختنن مدارس اقدام کند، بخاطریکه این مردم هنوزازجهان بیرون خبری ندارندومدرسه سازی مساعد است . رشد وتربیه جوانان با روحیه اسلامی عصری وتکنالوژی که آنها را بتواند در روز مبادا از طریق بحری به دیگر نقاط دنیا بخاطر مبارزات اسلامی ببرد وثابت کند که اسلام مرز پذیر نیست .
ولی علمای متعصب پاکستان خصوصآ پنجابی ها وآی اس آی دستگاه جاسوسی پا کستان بخاطر سرکوب هند وآزادی کشمیرجوانان را تربیه نادرست اسلامی کردند وزیاد تر ضرر مدرسه سازی نادرست به افغا نستان رسید .
سر انجام آنها بخاطر ندانستن درس وتعلیم وتکنالوژی به ترورست تبدیل شدند و سر شان ازهند ،افغانستان ،عراق واندونیزیا وامریکا وانگلیس وغرب برآمد.
جهان اسلام را به این عقیده ساخت که نظریه ، نظریه پردازان هم اگرنیک باشد بدون رهنمایی وقتیکه بدست مغرضین بیفتد نتيجه نابودی ، بد بختی وغمگینی در پیش رو دارد.
20ــ عبدالله یوسف عزام از کسی که خوف می کرد" ايمن الظواهري" بود که عبدالله یوسف عزام اورا یک آدم مرموزو قدرت طلب که در خت کردن آب وماهی گرفتن مهارت خاص داشته معلم نقشه کشی وترور بود مخالفین خودرا با خون سردی توسط آی اس آی ، گلب الدین ودارودسته احمد شاه مسعودکه در پاکستان مصروف سنگ فروشی بودندبادار ودسته خودش از سر راه خود به هرقیمتی که می شد دور می کرد.
به نظر" ايمن الظواهري" عبدالله یوسف عزام یک انسان انظباط نا پذیر ومغرور که تنها به فکر تطبیق ونظرخود عزام است.
واین حرف " ايمن الظواهري" در قسمت عبدالله یوسف عزام درست بود
21ــ با اشتباهاتی که عبدالله یوسف عزام داشت عبدالله یوسف عزام توانست در جمله مکتب های اسلامی ،مکتب نو ایجاد کند آن مدارس را ایجاد کرد، که سر انجام در دست مردمان جاهل ، بی عقل ،خود فروخته ودستگاه های جاسوسی، قاچاقبران ،وطن فروشان وجانی های خطرناک افتاد .
امروز جهان را بطرف نابودی میکشاند ،خون ریزی ویرانی حرکات ضدانسانی عادت شان شده این یک مکتب خطرناک به یک آیدیا سیاسی وعایداتی تبدیل شده که از جمله کار های خطر ناک شان مغز شویی اطفال وجوانان بخاطر قتل وغارت وخشونت ویرانی در مدرسه ها است .
مبارزه دربرابر اینها فرض تمام بشریت بوده اگر عبدالله یوسف عزام زنده می بود روش جنایت کارانه این مدرسه هار می دید خودش خود کشی می کرد واگر خود کشی نمی کرد قابل محکمه بود.
سرانجام این مدرسه های مغزشویی جهان را به نا بودی می کشند .به خود پاکستان هم خطر ناک ومار آستین هستند وشامل شدن شان در پیمان صلح ودولت افغانستان خطرناک است وهنوز هم از سرچشمه آی اس آی پاکستان ، قاچاقبران مودمخدر ، احجارقیمتی ، آثار عتیقه ، وفحشا بین الملل ودیگر دستگاه های جاسوسی بنیاد گران آب شفاف قتل وغارت می نوشنداینها که چوچه های آی اس آی هستند. نتنها به افغانستان به پاکستان ومارشالای پاکستان که نظامیان پاکستان است هم یک خطر جدی بخاطرارتباط شان با القاعده وطالب می باشند« وروزانه هزاران عبدالله یوسف عزام را با هوشیاری وزرنگی اش نابود وتررو می کنند ویا درمکتب حماقت ذوب اش می سازند ».
آنهائیکه ازقبل می فهمیدند که داکتر شيخ عبدالله یوسف عزام نتنها در مکتب حماقت ذوب نمی شد خار چشم شان هم بود توسط عمليات ترورستى کسانیکه ازدانش ، سرتنبکی ،پیش قدمی ،بی ترسی ومستقل بودن وي درهراس بودند وهم بیانیه که در سعودی داده بود وروابطی که
درآخرعمربا احمد شاه مسعود پیدا کرده بود سردوستی با آن بخاطر نشان دادن زهر چشم به دشمنان ورقیبان اش بی پرده با مسعود سر شورمی داد ، هنگامي كه در روز جمعة تاريخ 25/4/1410هـ ق، برابربا 24/11/1989م، براى امامت نماز جمعه به همراه دو پسر خود محمد 24 ساله و ابراهيم 13 ساله عازم مسجد بود در راه مسجد کشته شد بزرگان گفته اند زبان سرخ سرخ سبز می دهد برباد.
22 ــ مطلب پرگویی های بالای من بخاطر از این بود تمام کاندیدان ریاست جمهوری به این فکر بودند ودرخط مش خائنانه وچتل خود دعوت از طالب را در اولیت کار خود نشان داده بودند.
چون طالب والقاعده ، تند روان مذهبی و اخوان مکتبی مانند سگ استند سگ دم سک سگ است، پای سگ سگ است، کله سگ سگ است وتنی سگ سگ است، سک بدرد ملت افغانستان نمی خورند قابل محکمه استند . مثلیکه به ملت افغانستان که حق تعین سرنوشت خودرا ندارد آمدن عبدالله عبدالله وکرزی ویا دیگر دلقکان مانند همین جنایتکاران دیگربدرد ملت ما نمی خورند وبه ملت افغانستان فرق نمی کند که کی از طرف استعمار گران روی کار می آید ولی عذر من به این خاینین این است که از طالب دعوت نکنند که دعوت از طالب دعوت باز از آی اس آی واستعمارگران است. راه میر عثمان پروانی ، راه علیخان تتمدرۀ ، راه میرمسجدی خان کوهستانی ، راه میر بچه خان کوهدامنی ، راه مشک عالم وردکی، را نایب امین الله خان لوگری در پیش گرفته شود. دشمنان وطن مردم بشریت به زور شمشر ونیروی خود ملت افغانستان بدون مداخله استعمار گران که پلان دیر پایی دارند بدست خودآزادی خواهان ملت افغانستان سر نوشت خودرا تعین کنند وهر دلقکی که بحیث رئیس جمهور توسط اسعمار گران می آید کوشش کنند.سر هرخیانت هائیکه کردند به میز مذاکره که پلان استعمارگران وآی اس آی پاکستان است حاضر نشوند وشلاق را دوباره در وطن حاکم نسازند مذکره با طالب تن دادن به ساختن یک دولت عصر حجر و به یک حکومت چنگیزی توسط جاسوسان بنام لوی جریگه که ملت ما از لوی جرگه ها خاطره بد دارند وغیر انسانی می باشد خود داری کنند لوی جرگه یعنی شمشیر دودم حکومت اسلامی برگردن ملت مظلوم وبی دفاع بدست چنگیز زما ن یعنی طالب.
تصویر پاین لوجرگه وحکوت اسلامی واسلام شمشیرداررا تمثیل می کند
این کلمه بهانه شده بدست چنگیزان زمان افتاده