مهرالدین مشید
فساد مدیریت در کابل و وامانده گی ها برای مبارزه با فساد
در این شکی نیست که در افغانستان از سالهای زیادی بدینسو فساد اداری و بی عدالتی بیداد میکند و مردم مظلوم این کشور در زیر سیطرۀ زمامداران مزدور ، ناتوان ، فاسد و فاقد هر نوع مدیریت زجر میکشند و فریاد رسی ندارند . اما بعد از سقوط طالبان با آغاز روند دموکراسی و آزادی های مطبوعاتی در این کشور فساد رو به اوج نهاده و اکنون سر به آسمان دارد . فساد در این کشور چنان دامن گسترده و عمق پیدا کرده است که نظیر آنرا حتی در رژیم های تحت حمایت خارجی و زمامداران بیرحم و مستید هم نمی توان سراغ نمود . فساد در کشور ما چنان پرحجم گردیده و هر آن به حجم آن افزوده میشود که گویی زمان در کشور ما آبستن فساد شده و هر آن نوزاد فاسد تر از گذشته را به جامعۀ فلاکتبار افغانستان به ارمغان میدهد . با آنکه پدیدۀ فساد در کشور چیز تازه یی نیست که مردم ما با آن ناآشنا باشند ؛ اما با تفاوت اینکه اکنون این پدیدۀ ناصالح به زخم خونریز و سرطانی مبدل شده که طبیبان حاذق اجتماعی و جامعه شناسان تیز هوشی هم از تداوی آن معذور شده اند ؛ زیرا این پدیدۀ نامیمون دیگر نوزاد کوچکی نیست که بتوان بزودی آنرا اصلاح کرد و به درخت تنومندی تبدیل گردیده که ریشه های آن عمیق تر در تار و پود جامعۀ ما راه یافته است و بار و برگ آن مانند کابوسی بر روان مردم ما سایه افگنده و فضای اجتماعی کشور را تیره و تار نموده است . گرچه فساد حاکمان افغانستان از هشت سال بدینسو بیشتراز هر زمانی آشکار تر و هویدا شده است که چشمگیر تر از هر زمانی رخ مینماید و رسانه های داخلی و خارجی هر ازگاهی به آن پرداخته اند . ( نقل قول ها ) ؛ اما هیاهوی فساد در کشور زمانی بالا گرفت که خارجی ها بویژه امریکایی ها و بریتانیایی ها سکوت مرگبار را در این زمینه شکستند و دولت افغانستان را به باد انتقاد گرفتند ، دولت آنرا نائب فساد خوانده و زعیم ناتوان و فاقد مدیریتش را تهدید به بر اندازی از قدرت نمودند . برای او ضرب الاجل تعیین کردند ، در صورتیکه در ظرف شش ماۀ آینده گراف فساد و فجور در این کشور را پایان نیاورد ، در نحوۀ زمامداری خود تغییرات فاحش نیاورده و وزرای فاسدش را از کنار برکنار و هرچه زودتر وزرای کارکن ، کار آگاه ، پاک نفس و وطن دوست را به اریکۀ قدرت ننشاند ، رژیمش را تنها گذاشته و تمامی کمک های ملکی را برویش می بندند . با اوجگیری این تهدید ها بود که رسانه ها به تحرک بیشتر در آمده و در برنامه های برقی و چاپی خویش عنوان های درشتی از فساد اداری واختلاس دارایی های عامه را به نشر سپردند و اکنون هم این روند ادامه دارد . کار رسانه ها در هر کشور در کنار توسعۀ ارزش های فرهنگی وتاریخی و بالنده نگاهداشتن فرهنگ ملی و وفق دادن آن به فرهنگ جهانی است . در کنار این مهم رسانه ها در کشوری مانند افغانستان وظیفۀ روشنگری و اطلاع رسانی را به عهده دارند تا بتوانند افکار عامه را برای ایجاد اصلاحات درست در عرصه های گوناگون اجتماعی بسیج نمایند . اشاعه فساد و افشای چهره های فاسد یکی دیگر از رسالت ارجمند مطبوعات برقی و چاپی است . رسانه های کشور با توجه به رسالت پیامبرانۀ شان برای زمینه سازی های نظام سالم در راستای حکومت داری خوب باید صادقان گام بردارند
تا باشد که با افشای مفسدین راه را برای ایجاد یک حکومت مردمی به معنای واقعی کلمه و ادارۀ صالح هموار بسازند. وظیفه ییکه خیلی سنگین و دشوار است ، رسانه ها ناگزیر اند تا به هر قیمت ممکن در این راه قربانی بدهند و با جدا کردن عیث از ثمین همه چیز را در جامعه سره و ناسره نمایند . گرچه رسانه های داخلی زمانی به افشاگری های فساد شماری مفسدین پرداختند ، هویت هاییرا به معرفی گرفتند و اسنادی را ارابه دادند که مقامات غربی حامد کرزی را ترغیب به اصلاحات و تهدید به سقوط نمودند . با آنهم تا اکنون توانسته اند ، کار های مهمی را انجام داده و از این به بعد هم انجام خواهند داد ؛ اما در این میان تمامی رسانه ها یک صدا سخن از فساد اداری در کشورمیزنند ؛ اما یک چیز کمرنگ است ، آن اینکه کمتر و حتی هیچ به علت اصلی وعامل فساد می پردازند . درحالیکه عامل اصلی فساد در هر کشور زمامدار ناتوان است و جامعه یی به فساد کشانده می شود که زعیم آن افرادی فاسد و متملق را به عنوان وزیر ، مشاور و ... به اطراف خود جمع کرده و این ها هم بیرحمانه به باجگیری از مردم می پردازند . و چنان زمامدار را تطمیع کرده اند که با دادن حق سکوت به وی همه چیز او را گرفته اند و به قول مدیر صاحب قادر خان "فیوزش" را کشیده اند و به کلی خننثایش کرده اند . آشکار است زمانیکه زعیمی بصورت واضح خیانت و اختلاث مامور خویش را به چشم دیده و ده ها اسناد فساد اداری او را مشاهده مینماید ، بازهم از توبیخ آن خود داری کرده وحتی اورا به مقام بلندتر و گاهی پایینتر تبدیل مینماید . در چنین حالی در مورد زعیمی مانند جناب حامد کرزی چه میتوان قضاوت کرد. او آشکارا مشاهده مینماید که گروهی فاسد ، متملق ، بیگانه گرا و مردم ستیزبه اطراف او حلقه زده و عراده های قدرت خویش را بروی سینه های مردم بزور میکشانند ، در قرار داد های دولتی که با موسسات داخلی و بین المللی صورت گرفته ، فیصدی باج میگیرند و حتی قرار داد ها را انحصاری کرده اند که تنها شماری افراد معلوم الحال حق اخذ قرار داد ها را داشته و با ضد و بند هایی پنهانی و با حق سکوت دهی های زیرکانه به مقامات ارشد دولتی تیغ از دمار مردم ما بیرون میکنند ، ملیون ها افغانی نه ؛ بلکه ملیون ها دالر رشوت میگیرند . با این رشوت های کلان به ریش دموکراسی تمسخر نموده و آزادی بیان را به استهزا کشانده و آزادی بیان را در افغانستان عقده گشایی بیش تلقی نمی کنند . با این حال که افتضاح این یارانش سر به فلک گذاشته است ، دربرابر آنها جز سعۀ صدر و صبر "جمیل" واکنش دیگری ندارد . گاه گاهی هم اگر عکس العملی نشان میدهد ، خیلی دوستانه و خود مانی است که آنرا بر مصداق " هم لعل بدست آید و هم یار نرنجد" ناگزیرانه ارایه مینماید . هدف از ارایۀ این گونه واکنش ها هم جز به فریب کشیدن اذهان عامه چیزدیگری نیست و گویای این واقعیت است که ریشۀ فساد در وزرا، معینان ، والیان ، ولسوالان و قوماندانان نیست ؛ بلکه ریشۀ فساد در جای دیگری عمیق تر خانه کرده است که مرکز آن ارگ ریاست جمهوری در کابل بوده و عاملان اصلی آن هم در آنجا ها به مانور قدرت می پردازند .
بدون شک فساد اختاپوتی را ماند که سر و پایش آشکار نیست و آمیب گونه به هرسو پای می کشد . فساد پیشگان و عاملین زشتی ها سوار بر سکوی قدرت در فضای بیکران قانون شکنی ها شناور بوده و با وجود این بد کاری ها مغرور و خودنگر گویی "خرسوار" ازپیش چشمان مردم می گذرند. مرحوم صوفی صاحب عشقری سعری دارد که با زبان خاص خودش جامعۀ آنروز افغانستان را به نقد گرفته و قافیۀ هر بیت آن با واژه های خیلی زیبا چون طمطراق ، اشپلاق ، سرملاق ، چهار ملاق و... به گونه ییکه ساخت و پرداخت آنها از طبیعت ویژۀ شاعرانۀ این صوفی وارسته بر میخیزد ، جاسازی شده است . در این شعر بیتی دارد : هر طرف موتر سواران را ببینی طمطراق طمطراق . گرچه او طمطراقی های موتر سواران نااهل آنروز را نهایت ظریفانه به تصویر کشیده و برای به نمایش گذاشتن غرور احمقانۀ این گونه اشخاص کلمۀ طمطراق را به کار برده است . ای کاش اگر این صوفی صاف وساده و ارجمند امروز در قید حیات می بود . با دیدن موتر های آخرین مودل روز مقامات دولتی بی تفاوتی ها و مسؤولیت ناپذیری های آنان را در استعارۀ تازه یی پی میگرفت که به مراتب طمطراق تر از طمطراق دیروزی ها می بود . طمطراق دیروزی ها بیانگر بی خبری ها و ناآگاهی های آنان بود که غرور کاذب را در آنان ایجاد کرده بود ؛ اما طمطراق موتر سواران کنونی کوهی از فساد و اختلاس مردانی خیره سری را به نمایش میگذاشت که پرده ها از روی جفا ها ، تاراج ها، اختلاس ها و ده ها تخطی های آشکار قانونی آنان برمیداشت . در هر حال بعید نیست که خیره سری های مفسدان قبلی و حالیۀ مقامات دولتی به زبان نظم ونثر حتی زشت تر و طمطراق تر بوسیلۀ رسانه ها به نمایش گذاشته شده باشد ؛ اما صد ها دریغ که چشم بینا وگوش شنوایی در این مقامات نبوده است تا با درک ودیدن بد کاری های خود اندکی تانی کرده و به خود می آمدند . شاید آنقدر غیر موجه هم نباشد ؛ زیرا این گزیده گان جناب کرزی جز تاراج دارایی مردم افغانستان و بدست آوردن پول و انتقال آنها به بانک های خارج است که حامد کرزی هم به آن در گذشته ها اعتراف نموده است ؛ اما این جناب تنها به "آلو آلو گفتن" اکتفا کرده وگام عملی برای دستیابی به آن نگذاشته است ؛ در حالیکه با آلو آلو گفتن دهن شیرین نمیگردد . این جناب با این گونه سخن های بدون عمل ، تحرک جدیدی برای مفسدان دستگاۀ دولتش داده است تا با بریدن دستان مردم بالاتر از آستین به غارت دارایی های مردم بپردازند .
در این میان این سوال پیش می آید که آیا علت ونتیجۀ این همه فساد کاری ها و تاراج ها فساد در مدیریت است ویا فساد در اداره ؟ اگر به تبلیغات و سر و صدا های رسانه های داخلی و خارجی اکتفا شود ، اینها بصورت عموم با دهل و سرنا از گسترش فساد اداری در افغانستان سخن گفته و از فساد مدیریت کمتر سخن میزنند . درحالیکه علت اصلی و اساسی فساد اداری در کشور نبود مدیریت خوب است و چه رسد به این که این مدیریت به فساد کشانده شود . یک مدیر خوب با توجه به نیازهای مردم و جامعه اشد تلاش مینماید تا کارمندان صادق و متخصص را به پست های مهم دولتی ابقا نماید و چنین کارمندانی تا حد ممکن از عهدۀ کار خود بیرون شده میتوانند و هرگاه از عهدۀ وظیفۀ محولۀ خود بدر شده نتوانستند . رهبری کشور که حیثیت مدیریت عمومی را دارا است ، بصورت فوری دست به کار شده و با عزل کارمند ضعیف ، شخص دیگری را بجای آن مقرر میکند تا باشد که کار و بار حکومت داری خوب در افغانستان سر و سامان بهتر بیابد ؛ اما با تاسف که مدیریت در افغانستان به "گذاره" تبدیل شده است تا به مدیریت و مدارا . حامر کرزی شیوۀ مدیریتی را از هشت سال بدین سو در پیش گرفته است که برای بقای خودش در قدرت و هر چه خوار و زبون گردانیدن مردم کار حکومت داری را به تجارت ( بزنس) مبدل نموده است . از نظر او گویا دولت یک شرکت مشترک المنافع است ، آنهم شرک مشترک المنافعی که هر یک از سهمداران تنها برای منافع خود می اندیشند و حتی به منافع شرکت هم توجهی ندارند . جناب کرزی با تمسک به شیوۀ معامله و مصالحه دولت داری در افغانستان را به دوکانی تبدیل نموده است که هیچگاهی رانمی تواند سهمداران را از کار برکنار نماید و تنها کاری که میکند ، همانا معامله با کارمندان و سهمداران است که وظایف شان را عوض مینماید وبس . شاید شماری ها بگویند که در دولتی مانند افغانستان که 43 کشور نیروی فعال نظامی داشته و هرکدام خواستی دارند ، جز این چاره نیست که رییس چنین دولتی با سهمدهی و سهم پذیری سهام داران بزرگ اضافه تر از این صلاحیتی نداشته باشد . تنها کاری که کرده می تواند ، وزیر فاسدی را با حفظ مقام به پست دیگری تبدیل نماید و یا آنرا معین و والی بسازد و اگر این جناب فاسد به این پست ها بسنده ننماید ، مقام مشاور وزیری آماده از قبل است . چنانکه رابرت گیتس در آخرین سفرش به کابل دستوری رابا خود داشت که دستان حامد کرزی را از قبل بست تا او صلاحیتی برای عزل اتمر وزیر داخله و وردک وزیر دفاع نداشته باشد . جناب شان از هشت سال بدینسو بصورت خستگی ناپذیربرای خوشنودی دوستانش کرده اند و در این راه از هیچگونه سعی دریغ ننموده اند تا باشد که مهره های مورد نظر خارجی ها را در جا های تعیین شده بچیند و با چرخاندن عراده های سنگین قدرت آنان بر سر و شانه های مردم محروم ما دست شان را برای حفظ قدرت بلند نگاه بدارد . آیا این کارکرد طولانی حکومتی شان در این مدت نشانگر فساد در مدیریت است و یا چیز دیگر ؟ دلیل روشنی به این نیست که فساد در مدیریت در افغانستان مقدمتر از فساد دراداره است و اگر فساد در اداره وجود دارد ، علت آن فساد آشکار در مدیریت است و فساد مدیریت و رهبری است که تیغ از دمارمردم ما بیرون کشیده است . برای ریشه یابی فساد اداری گسترده در کشور باید چگونگی فساد در مدیریت به بررسی گرفته شود . با اصلاح مدیریت ممکن است که به فساد در ادارات دولتی پایان داد ؛ زیرا اصلاحات از بالا بطرف پایین از راس تا قاعدۀ هرم به پیش میرود . خیلی دشوار است که امری را با آغاز ازقاعده به راس آن برد . این کار در یک صورت ممکن است که همانا انقلاب های اجتماعی و رستاخیز های ملی است که با سرنگونی یک رژیم فاسد ، جایش را به نظام صالح و صادق باز نماید . این گونه برخورد نشاندهندۀ عمل قهر آمیزو خشونتبار است که در کشور ما نتیجۀ خوبی به بار نیاورده است و ناکامی ها و ذلت های کنونی ما در این حرکت ها نهفته است که از قیام های مردمی در کشور استفادۀ خوب نشد و برعکس از پی هر قیام فاجعه یی بزرگتر به بار آمد وبس ؛ زیرا نیرو های شیطانی چنان جنبش ها ، نهاد ها و شخصیت های کشور را به فریب جدید کشانده اند و هر کدام را به نحوی در زیر بار توطیه های سرخ ، سبز ، سیاه و سفید تا سطح مخملی آن خورد گردانیده اند که در این شرایط فاقد رهبری یی است که ازعهدۀ چنین امر بزرگ بیرون بدر شود . مردم مصیبت زدۀ ما در هر مرحله یی ار تحولات سیاسی و اجتماعی کشور بیشتر شاهد بدتر شدن اوضاع کشور بوده اند تا بهتر شدن آن . در هر مرحله یی چنان بیداد بر سر شان کوفته است که محتاج به اصطلاح "کفن کش قدیم" شده اند که این هم علتی دارد که نمی توان دراین مقاله به آن پرداخت .
در این شکی نیست که هر مدیریتی مدارا می طلبد و برای تدبیر درست مدیریت مدارا لازم است ، اما مهم این است که برای ادارۀ سالم کشوری از چه گونه مدارایی بهره گرفت . در حالیکه ملاطفت و نرمی اصول هر مدیریتی برای ادارۀ یک کشور است و بدون نرمی و انعطاف نمی توان امور کشوری را به پیش برد و مردم را دلنوازی کرد ؛ زیرا درختان نیرومند اعتماد از بستر گذشت های منطقی بر میخیزند و به مثابۀ عصاره یی سرزمین عدالت را سیراب داد میگرداند و عدالت هم به نوبۀ خود گرزی گرانسنگی را ماند که دیوار های نفاق ملی را یکسره فرو میریزد و زنجیز تنومندی است که حلقه های شکنندۀ شک و دودلی ها میان مردمان را بهم وصل میسازد . با این تحلیل مدارا برای مدیریت سالم و رهبری یک کشور نه تنها یک چنز زاید ؛ بلکه یک نیاز اجتماعی است ؛ بویژه برای زمامداری که در هنگام غیض خشم خویش را فرو می نشاند و برای ابقای ترازوی دادگری ها توفان برخاسته ازخشم ویرانگر را مهار مینماید . اگر این خشم به فوران پیاید ، نه تنها انسان با شخصیتی را نابود میسازد ؛ بلکه مردمی ، جامعه یی و کشوری را به چالۀ نابودی می اندازد ، عدالت را ذبح شرعی نموده و دیوار های استوار آنرا مترلزل میگرداند که پی آمد نا گوار آن به زنجیر کشاندن آگاهی ، آزادی و عقلانیت است . مدار برای مدیریت سالم در یک کشور زنجیر ناگسستنی یی را ماند که حلقه های شکستۀ نفاق و شقاق را بهم پیوند ناشکستنی میدهد .
با این تحلیل مدارای جناب کرزی تا کنون از این ویژه گی ها خالی بوده و گذشت و انعطاف او بیشتر برای دلخوشی مقامات و زورمندان نقش یافته است تا برای دلداری مردم و رستگار افغانستان . مدارای کرزی تیغ زهر داری را ماند که هر آن برگلوی بیچاره گان نهاده می شود و در هر چکا چکی گردن نحیفی را بریده و سر سبزی را به با د می دهد و در برابرش فاسدی را برای افزایش فساد ترغیب نموده ، دست خاینی را برای خیانت های بیشتر می فشارد و رشوت خوارو مال مردم خواری را به سکوی قدرت می نشاند و یا با براندازی ماهرانه یی به احیای قدرت دوباره اش می پردازد که نتیجۀ حتمی آن به فساد مدیریت می انجامد که به کونۀ ساطور پهن و برندۀ قسط ، در هر برشی از داد دیواری از جور را ایستاده و فساد را در عرصه های گوناگون در جامعه گسترش میدهد . در واقع مردم مظلوم افغانستان از هشت سال بدین سو کوله بار فساد مدیریت در کشور را بدوش کشیده وفساد مدیریت مانند خنجری بر گلوی شان فشرده میشود . بنا بر این فساد در مدیریت به مراتب دردناکتر و کشنده تراز هرنوع فساد است . فساد اداری در کشور زادۀ مدیریت ناکارآیی است که ارزش های بزرگ فرهنگی و ابهت تاریخی و ملی افغانستان را چون موریانه می خورد . پس برخورد جدی در برابر این فساد مقدم تر و لازم تر از هرگونه فساد دیگر است . برای از بیخ و بن کشیدن فساد اداری در کشور باید قبل از همه فساد در مدیریت را در نطفه خنثی نمود؛ زیرا زمانی گلیم فساد اداری در کشور جمع میگردد که جلو قطعی فساد مدیریت گرفته شود . فساد در مدیریت است که فساد در اداره را دامن میزند و خشکانیدن مجرا های فساد در اداره های دولتی زمانی ممکن است که سرچشمۀ فساد خشک شود . این سرچشمه هنگامی خشک میشود که بر فساد در مدیریت نقطۀ پایان گذاشته شود . رهایی شاروال کابل از حبس بدون کدام الزام شرعی و قانونی نمود که این نشانۀ کوچکی از فساد در مدیریت کشور است که بعد از تعین و الزام 4 سال حبس تنفیذی بدون طی مراحل قانونی از حبس رها میگردد و خلاف حکم محکمه مبنی برعزل از وظیفه و پرداخت پول جریمه دوباره به مقام شارو.الی کابل قرار میگیرد . با این حال حرف های رییس دیوان امنیت عامه محکمۀ ابتدائیه (1)حرف های مفتی بیش نمی نماید که خالی از هرگونه چهارچوب اجرایی است . این مسآله زمانی شگفت آورتر گردید که حامد کرزی در ببانیۀ خود در اولین کنفرانس مبارزه با فساد ، شاروال محکوم به فساد را بیگناه خواند در حالبکه کارشناسان حقوقی پشتیبانی کرزی را از شارول کابل مورد انتقاد شدید قرار داده و تاکید کردند که وی حق مداخله در امور قضایی افغانستان را ندارد ؛ زیرا این مداخله حیثیت مستقل قضایی این کشور را زیر سوال برده و استثنا قرار دادن یک شخص قانون اساسی افغانستان را نیز خدشه دارد میگرداند . از همین رو هیچ مقام دولتی حق مداخله در امور قضایی کشور را ندارند . در حالیکه برای مبارزه با فساد لازم است تا امور قضائیه از فساد پاک شود . جالبتراینکه دراین کنفرانس فضل احمد فقیریار معاون استره محکمۀ افغانستان با جرئت تمام از محکومیت شاروال به چهار سال حبس تنفیذی دفاع کرد و او را مسؤول دانست . وی دو روز بعد تر زمانی از وظیفۀ خود استعفا داد که او یک روز قبل از بعد از آن لستی از مفسدین را که شامل وزرای برحال و قیلی بود ، در عقب دروازۀ های بسته به پارلمان کشور ارایه داده . گفته می شود که بعد از تحویلی لست 21 تن از مقامات ارشد دولتی متهم به فساد میان او و رییس دادستان کل کشور تنش ایجاد شد که در نتیجه او از وظیفۀ خود استعفا داد . (*)
این گونه دریابخشی ها جناب کرزی آنهم در هنگام کنفرانس مبارزه علیۀ فساد آنقدر تازه نیست ؛ البته با تفاوت اینکه این بار در سایۀ لبخند های مغرورانه و استهزا آمیز حکام فاسد او در این کنفرانس جلوۀ دیگری یافت و این اظهارات او مهر جدیدی بر بیگناهی های حکام فاسدش و گناهکاری مردم افغانستان گذاشت .
فساد مدیریت در افغانستان چنان زیر بار فساد گستردۀ مالی مقامات ارشد (2) دولتی امریکا و ارو پا ، موسسات بین المللی و کمپینی های قراردادی امریکا و بریتانیا عمیق است که دست داشتن دیگ چینی معاون جورج بوش در این گونه فساد ها ، دست مدیرکل در کابل را نیز ازپشت بسته است . این از پشت بستن های پیدا و پنهان است که دست ارگ نشینان کابل را نیز کوتاه کرده است . چنانکه حامد کرزی در کنفرانس مبارزه با فساد آشکارا گفت که خارجی بصورت مستقل مقامات ارشد دولت او را زیر ریشش معاشات و امتیازات هزاران دالری میدهند و از این به عنوان "حکومت موازی" یاد آور شد که این حرف های او را بحیث به زعیم افغانستان نمی توان دلیلی برای برائت او دانست . کارشناسان سیاسی بدین باور اند که دولت افغانستان مداخلۀ خارجی ها را در امور این کشور خود زمینه سازی کرده است که ادعای "حکومت موازی خارجی ها"( حکومتی در درون حکومت ) را در کنار حاکمیت کرزی زیر سوال برده و آنرا نوعی تجاهل عارفانۀ کرزی در برابر مردم افغانستان میدانند . برعکس این را می توان نوعی تبانی کرزی با خارجی ها در چهارچوب "ایتلاف جدیدی در قرن 21 " عنوان کرد .
. سایه افگندن همچو تنگدستی ها در فضای ارگ در میان فشار و تهدید امریکایی ها و بریتانیایی ها مبنی با ابقا و جاگزینی فلان وزیر و فلان والی سبب کندی این روند در گذشته شده وبعد از این هم خواهد شد . این در حالی است که به استثانی سه یا چهار وزیر دیگر تمامی وزرای کابینۀ قبلی به نحوی در فساد دخیل بوده و ودست داشتن وزرای داخله (3)و دفاع (4) این دو وزیر فر مایشی رابرت گیتس در قرار داد ها و سؤ استفادۀ این ها به گونۀ مستقیم یا غیر مستقیم در قرار داد با کمپنی های خارجی برملا و آفتابی است . گفته می توان بعید نیست که سر فرمایش های گیتس هم دریکسری از زد وبند ها گره بخورد که تامین کنندۀ منافع شخصی او و شرکای مافیایی اش باشد .
از همه خطرناکتر اینکه فساد اداری در افغانستان گرۀ ناگسستنی یی با قاچاق مواد مخدر دارد که در طیف وسیعی فرماندهان نظامی امریکایی و کانادایی را با سرکرده های باند مافیای قاچاق مواد مخدرمحلی (5) بهم بافته است و اوباما رییس جمهور امریکا خود به آن معترف است . این زنجیر چنان گسترده و پیچیده است که در حلقۀ وسیعی تباهکاران و جنایت کاران را ، از واشنگتن تا لندن ، اوتاوا و کابل که اکثر مقامات بلند دولتی و فرماندهان ارشد نظامی را در بر گرفته است . این تباهکاران زیر چتر مبارزه با تروریزم به شکار رقبای خود از بمباردمان ها در محافل عروسی (6)هم دریغ نمی کنند . این بافت پیچیده چنان فساد اداری را درافغانستان بغرنج گردانیده است که فساد پیشگان در زیر عبا و قبای قدرت تنها برای چپاول دارایی های مردم به مانور پرداخته اند وبس و تنها با ریشه یابی های تحلیلی می توان سرنخ آنرا در اقارب نزدیک ارگ نشینان کابل و فراتر از آن در کاخ های واشنگتن ، لندن و اوتاوا پیدا کرد . راه آورد این سازش های شیطانی فساد در مدیریت کشور های زیدخل را به بار آورده است . از اینرو مردم امریکا ، بریتانیا ، کانادا و... قربانیان مدیریت های فساد آلود در کشور های خود هستند . مهار نمودن چین فساد کار ساده یی هم نیست ؛ زیرا این فساد به مراتب پیچیده از آن است که برای حل آن تنها در افغانستان پرداخت . آنهم در کشوری که سخت درگیر توطیۀ مبارزه با تروریزم است و هم اکنون کانون تجمع سردسته های باند مافیای جهانی گردیده است . در حالیکه مبارزه با فساد نیاز به ادارۀ مستقل ملی و حکومت مستقل ملی را دارد که با داشتن استقلال وخود کفایی اقتصادی فارغ از امر ونهی خارجی ها کاری را در این زمینه از پیش ببرد . این در حالی است که فساد اداری برخاسته از سؤ مدیریت در افغانستان محصول ساختاری نظام مغرب زمین بوده که با نمایش مضحکانۀ نظام های مردم سالار تیغ از دمار ملت های شرقی بیرون می کشند . فساد گستردۀ اداری در افغانستان هم ریشه در سیاست های نظامی گرانۀ 43 کشور درگیر در اوضاع نظامی و سیاسی افغانستان دارد که در این روزها روی نحوۀ گزینش اعضای کابینۀ جدید افغانستان به لشکر کشی دیپلوماتیک مبدل شده است و گویا حامد کرزی را تهدید به چوبۀ دار مینمایند .
با توجه به این دشواری ها در افغانستان مبارزه با فساد کار فرهنگی گسترده را ایجاب مینماید تا روحیۀ فساد ستیزی ، فساد زدایی و اصول گرایی در مردم بیدار گردد . با ایجاد چنین روحیۀ عمومی ممکن است تا در همکاری نزدیک با نهاد های دینی ، فرهنگی ، مدنی و اجتماعی فساد در افغانستان ریشه کن شود . از همین رو ظرفیت پروری ها ، ایجاد فضای همگانی برای تطبیق عدالت و مجازات جنایت کاران در کنار مفسدین و ایجاد برنامه های موثر کاری برای رسیدن به هدف پاک سازی جامعه از وجود جنایتکاران و مفسدین لازم است ، امری بس مهم به شمار میرود که در این روند مجریان صادق و پرهیزگار نقش کلیدی دارند . در صورت نبود چنین مجریان هر نوع تلاش و همکاری مردمی در نطفه خنثی گردیده و هم عبوسیت تنفر را نسبت به دولتمردان در کشور ایجاد مینماید . از همین رو امروز ما شاهد چنین انزجار آشکار مردم نسبت به دولت کنونی هستیم . در صورتیکه مردم فاسدی را با پشتاره به چنگ دولت بسپارند و روز دیگر شاهد رهایی او از چنگال قانون باشند . پس در چنین حالی شعار مبارزه با فساد چه معنان داشته ، راهپیمایی ها ، گردهمایی ها و کنفرانس ها چه معنایی میتوانند داشته باشند . در این صورت این گونه برخورد های کلیشه یی برای محو فساد جز شعله ور ساختن فساد و به فریب کشاندن افکار عامه معنای دیگری ندارد .
پس بجا خواهد بود که بعد از این هر چند دشوار و ناممکن مینماید ، دست کم برای ادای دین دینی و ملی و با توجه به ساختار های اجتماعی و جامعه شناختانه ، قلم ها را به سوی محو فساد مدیریت در غبار دموکراسی بیمارکشور نشانه گرفت و در فضای وهم آلود و پرتشنج آن با گام های استوار به پیش شتافت و برج وباروی فساد را فرو ریخت تا باشد که مردم بیچارۀ افغانستان را از مصایب و دشواری های کشنده و کمر شکن فساد اداری رها گردانید و چنان شمشیر قاطع محو فساد را بر ناف مفسدین نهاد که کارآی آن برنده تر و "برهان قاطع" تر از شمشیر داعی الموت باشد ؛ زیرا فساد مدیریت به مثابۀ کانونی آلوده یی است که فساد سیاسی ، فساد اقتصادی ، فساد اجتماعی و ااداری از آن به فوران آمده و جامعه را منحط و کثیف و مردم را خوار و زبون میسازد . کانونی که از آن تباه کاران تغذیه و خیانت کاران ، قاچاقبران و خیانت کاران تقویه می شوند
از آنچه گفته آمد هویدا است که حامد کرزی برای مبارزه با فساد بویژه فساد مدیریت دراز راۀ دشواری را در پیش دارد ، کمتر و حتی هیچ میتوان امید وارد بود که برگزاری این گونه کنفرانس های بدون برنامۀ منظم برای امحای فساد گرۀ کور و عمیآق هشت سالۀ فساد مدیریت و فساد اداری را در کشور باز نمود . فساد در کشور چنان همه گیر شده که حامد کرزی را به یک نوع وامانده گی عجیب دچار گردانیده است که برای گشودن آن حرف های شعار گونه و غیر عملی جناب کرزی جز افروختن این آتش پی آمد دیگری نخواهد داشت . گفته می توان که پی آمد چند روز پیش در تلویون نورین و مورد حمله قرار گرفتن این تلویزیون از سوی پولیس نمای کوچکی از وامانده گی ها و درمانده گی ها برای مبارزه با فساد است که بصورت مستقیم از فساد در مدیریت تغذیه شده است .
تلویزیون نورین بعد از بزرگ بخشی های کرزی در حق صاحبی شاروال کابل و برگزاری کنفرانس مبارزه با فساد اولین رسانه یی است که به دلیل انتقاد های تندش از حکومت ، پارلمان و استرۀ محکمۀ افغانستان مورد تهاجم پولیس و سارنوالی قرار گرفت . این رسانه ساعت سه و نیم بجۀ روز چهارشنبه مورد حملۀ پولیس قرار گرفت . با ورود سارنوال به بهانۀ پسر خالۀ نسطوه نادری یک تن از کار کنان برنامۀ "سرزمین من" در این اداره که شماری پولیس به شکل مخفی او را همراهی میکردند ، به زور وارد این رسانه شدند و بعد به خشونت پرداختند که منجر به لت و کوب ، توهین کارمندان و شکستاندن وسایل این رسانه شد .
این بر خورد اداره های دولتی در برابر رسانه ها یک نوع تهدید رسانه یی را به نمایش گذاشت تا رسانه ها وادار به نرمش در برابر افشای فساد مقامات دولتی شوند که نوعی وامانده گی دولت را در مبارزه با فساد نشان میدهد . این رسانه که در برنامه های انتقادی "تلک" و" سرزمین من" به افشاگری های مقامات دولتی می پردازد و پنهانکاری های آنان را بر ملا میسازد . چند روز قبل از این حادثه در برنامۀ "سرزمین من" نام هایی از وکلا را افشا نموده بود که بوسیلۀ فرمان حامد کرزی در دشت پدوله مستحق زمین شناخته شده اند . در حالیکه اکثر اشخاص شامل این لست چندین خانه در ساحات لوکس و قیمتی شهر کابل مانند "شیر پور" و جا های دیگر دارند و بر اساس مقررات شاروالی ها حق گرفتن نمرۀ زمین را در ساحۀ یاد شده ندارند .
این گونه برخورد ناشیانه در برابر یک رسانه نه تنها بیانگر وامانده گی ها برای مبارزه با فساد است ؛ بلکه نشاندهندۀ نفوذ نیرومند و گستردۀ حلقات مشخصی از مفسدین در دولت است که در صدد خفه کردن زبان انتقادی رسانه ها هستند و نمی گذارند خیانت ها ، اختلاس ها و زد وبند هایشان با کمپنی های خارچی برملا گردد و با این مانور ها تلاش های اندک کرزی را هم در نظفه خنثی نموده و بر روی هر نوع امیدواری ها برای فایق آمدن در برابر این فاجعۀ دردناک و ویرانگر در کشور خاک می پاشد .
یاد داشت ها :
1- رییس دیوان امنیت عامۀ محکمۀ ابتداییۀ زون اول شهر کابل گفت : کسانی که زمینۀ رهایی شاروال کابل را فراهم کرده اند تحت پی گرد قرار گیرند . مادۀ 60 قانون جزای افغانستان حکم میکند : فیصلۀ محاکم قابل تطبیق است ؛ بویژه زمانی که میعاد حبس بیشتر از سه سال باشد . شاروال بدون قید ار حبس رها شد . در حالیکه او بعد از زندانی شدن عریضه یی به محکمه میداد و تقاصای استیناف مینمود و محکمه بعد از غور و بررسی در قسمت رهایی او در بدل تضمین اقدام قانونی میکرد . در حالیکه بدون طی چنین پروسه او از حبس رها شده است . راۀ نجات ،شمارۀ 1330 ، 12 دسمبر
* - فضل احمد فقیریار بعد از افشای استعفایش بوسیلۀ رسانه ها در یک گفت وگوی تلویزیونی گفت که او از مقامش استعفا نکرده ؛ بلکه پیشنهاد تقاعدی خود را برای سارنوال ارایه کرده بود که لوی سارنوال پیشنهاد او را نپذیرفته است و در ضمن از بیگناهی اتمر وزیر داخله و اسپنتا وزیر خارجه شهادت داد که درلست سپرده شدۀ او به پارلمان نام های شان موجود بود . وی دلیل نام های آنها را مسایل جزیی خواند که گویا نام اتمر به دلیل نقص اسناد تحصیلی و اسم اسپنتا هم طوری آمده که دوسیۀ جرمی را در لوی سارنوالی برای او قابل تحریک ندانست . وی علاوه کرد از این رویکرد اورسانه ها تعبیر استعفا نموده بودند . استعفای وی زمانی شایع شد که او لست شماری مفسدین را که شامل 16 وزیر برحال و پیشین و 6 والی می شود ، به پارلمان افغانستان تسلیم کرد و گفته شد که با ارایۀ این فهرست از سوی او به پارلمان تنش های میان او و لوی سارنوال بوجود آمده بود . تلویزیو طلوع ، اخبار شام ، 18 دسمبر
2 - گزارش هایی حاکی است که قوماندان شهر نیویارک ماهانه از یک کمپنی ساختمانی امریکایی از 150000 تا 200000 دالر امریکایی معاش میگیرد این کمپنی ساختمان هاییرا در مرکز و شهر های دیگر افغانستان برای پولیس این کشور قرار داد نموده است . شخص یاد دشده بصورت فوق العاده پروژه های قرار داد های پذیرفته شده را ماهوار یا چند ماهوار به این کمپنی می آورد . به نقل از زبان یکی از انجنیران کمپنی یاد شده در میدان شهر کابل
3 - گفته می شود که فرزند وردک وزیر دفاع افغانستان سهمدار شرکتی است که قرار داد های نظامی و امنیتی را به عهده دارد
4 - شخصی در برنامۀ امواج آزادی طی گفت وگویی گفت : اتمر وزیر داخله ترمیم موتر های این وزارت را به یک کمپنی خارجی به قیمت گزاف قرار داد نموده است . در حالیکه ترمیم این موتر ها در بازار ها و ورکشاپ های داخلی کشور مساعد است و از سویی هم قرار داد با شرکت های داخلی در افزایش عواید ملی تاثیر مثبت دارد . رادیو آزادی ، اخبار صبح ، 12دسمبر
5 - گلن فورد در مقاله یی در سایت انترنیتی خانۀ شفاف سازی اطلاعات ( انفارمیشن کلین هوز) نوشته است : مهرۀ اصلی معاملات هیروئین و مواد مخدر در افغانستان امریکا است ؛ زیرا بر اساس یک توافق مافیایی تمامی متحدان نظامی و سیاسی امریکا آلوده به معاملات مواد مخدر هستند ودر حکم دست نشاندۀ این دولت در کابل به شمار می آیند. ویسا ، شمارۀ 1082 ، 15 دسمبر
6 - گلن فورد بمباردمانهای محافل عروسی را یکی از اهدافی برشمرده است که نیرو های خارجی برای نابودی رقبای مواد مخدر خود از آن استفاده مینمایند . سایر سردسته های تباهکار نیز در این زمینه به نیرو های خارجی پیوسته اند . فورد در پایان اظهاراتش گفت که اوباما رییس جمهور امریکا درسخنرانی اش گفت که این جنگ یک ضرورت است ؛ اما کسانی که دستور این جنگ را صادر کردند خود نیز در گیر معاملات مواد مخدر شده اند . ویسا ، شمارۀ 1082 ، 15 دسمبر
7– فخر رازی در از منبر مساجد بر ضد اسماعیلیه به رهبری حسن صبا مشهور به "الموت " تبلیغ میکرد و مورد تهدید آنان قرار گرفت تا آنکه این تهدید به جایی رسید که روزی یکی از داعیان اسماعیلیه ویرا چنان تهدید کرد که از آن فخر رازی به "برهان قاطع" یاد دهانی نمود . بعد از آن چنان لب به سکوت نهاد که برای همیش از بدگویی و هجو آنان ابا ورزید .