سرور منگل 

 

عـیـد گـذشتـۀ شما مبـارک !

 

خـدایـا ! پروردگـارا! بــه ما افغانـها...  !!

یکشنبه ها اینجا در المان ، روز آرام وبی سروصدا است  ، نه عجله کار، سرگرادانیهای دفتری است ونه خریدوفروش بازاراست. همه تا ناوقت های روز می خوابند وکسالت هفته را باخواب دراین روزسپری می کنند.                            طبق معمول باکمی دیر ماندن ازبستربرخاستم وپس ازشستن دست وروی ، بسراغ کمپیوتررفتم ، بی سروصدا آنراغرض اگاهی ازاخبارروشن کردم وبا کلیک برانترنت صفحۀ اصلی بی بی سی باز شد. درسرصفحه یکطرف عکس کرزی که طی پیام عیدفطر،ازمخالفان می خواهد ؛ "ازجنگ دست بردارند! " وطرف راست عکس آیت الله خامنه ئی رهبردولت اسلامی ایران که درپی آن ازبرگزاری نمازعید فطرخبرمیدهد. پائین ترعکس ملاعمروپیام تقریبا مصالحه جویانه ای را راست ودروغگوخداوند آگاه است می خوانم ،  وخبرهای کشته شدن چارسربازناتووزخمی شدن هفت سربازناتودرجنوب وشرق افغانستان وکشته شدن شش سربازوزخمی شدن چارسربازایتالیائی درانفجار کابل وهمچنان خبرعملیاتها وکشته های طالبان درشرق وجنوب وغیره بسیاراست . 

 انسان مخلوقی عجیبی است آنچه را که میخواهد اکثرا بدان نمی رسد وآنچه رانمی خواهد همه جا دربرابرش سبزمی شودوملال خاطررا بار می آورد . ما که ازبلای جنگ وکشتاربه این دنیای بی جنگ وکشتارمهاجر وپناهنده شده ایم ،ضرورت نمی بینم درپی خبرهای جنگی وکشتارهاچه از طالبان یا ازنیروهای امنیتی بین المللی باشیم ،اماهمینکه ناخواسته وخواسته هرصفحه انترنتی وخبری یا بپای تیلویزیون می نشینی اخبارجنگی وکشتارها بازاست . اگرحقیقی نیست فلم های سراپا جنگی به ذهن وچشم وگوش ماتزریق می شوند. 

  نگاهم را هنوزازخبرها برنداشته بودم که ناگاه بذهنم خطورکرد ،امروزکه مصادف با اول عید فطر20سپتمبر2009 است ،بماه وسال ماافغانها چه روزیست ، درسرصفحه بی بی سی فارسی نظر انداختم مطلوب قسما بر آورده شد . تاریخ 29 شهریور1388 .  بازهم ماه افغانی را نیافتم بعنوانهای افغانستان مراجعه کردم مطلوب حاصل نشد . با خاطر جمعی ازاینکه ازمدتها به اینطرف میدانم که بی بی سی آژانس بیطرف خودما است واینکه صفحات خودرا برای ایران ، افغانستان وپشتوطوری اختصاص داده که اخباررا بمنطقه های زبانی تقسیم نموده ، افغانستان درتیتراخباری فارسی با ایران تقریبا حوزه مشترک دارد وصفحه پشتوبا اخبارپاکستان وبخشی از شرق جنوب شرق تا جنوب با حوزه پاکستانی مشترک است .البته ازتذکر این مطلب خدای ناخواسته منظوری بدی ندارم ، بلکه حس وعادت خبرخوانی معمول است تا بدانم کدام خبرها درکجااست . باصد استغفرالله؛ بد گمانی را به نیت بدی بی بی سی ، به وطن عزیزم ازذهنم دورمیسازم .

 خلاصه اینکه به جستجو ادامه دادم ازبخش بی بی سی به صدای امریکا ، صدای المان ، باخترآژانس خودما وسایر سایت های فارسی وپشتوی افغانی ، مطلوب نظرم حاصل نشدوخودراقانع ساختم که این نشرات برای خارج است ضرورت نشرماه افغانی نیست.بامراجعه به سایت های مساجددیدم که گردانندگان آن میانه خوبی با انترنت ندارند وآنانی هم که انترنت را مورد استفاده قرارداده اند برای حفظ فضلیت اسلامی خود ، همه پراز آیات آسمانی وزبان عربی است . بیاد مسجد محل خودما که به ابتکار افغانها درآغاز امسال عیسوی یک کوچه آنطرفترازآدرس خانه ام تحت نام کلوب فرهنگی و کلتوری افغانهابازشده بود افتادم ،باخود گفتم ، حیف که آنهمه زود بسته شد ورنه می توانست مشکل کشای فهمیدن این ماهی که روز 29 اش برایم آسان بود، نام ماه افغانی را ضمن ادای نمازعیدمی توانستم بپرسم ، خدا که نخواسته  هیچ برگی ازجایش شورنمی خورد.

اینجا طبق قوانین المان همه ملیتها واقلیتها وزبانها اجازه دارند کلوبهای فرهنگی وکلتوری خودرا دایرسازند واداره شهر امتیاز دایر کردن آنرا با یک سلسله امتیازهابه درخواست کنندگان میدهند واین کلوب ها همه جابنامهای مسجد صومعه ، قمارخانه ، شرابخانه ،چایخانه وغیره دایروازمشتریانش بخوبی استقبال میکنند. درکوچۀ خانه سابق ما که ، دربین شهرکهنه متصل بازار پُرازدحامی خارجیها وترکها که به آن بافراست نام کوچه ترکهاداده اند، به امتداد دیگراین کوچه ازاین کلوبها خیلی زیاد دایراست که من به آن کوچه نام لاس ویگاس شهرما داده بودم. شبهای آخرهفته سروصداهای دعواکنندگان مست و حضورچند پلیس ، بستن وبردن افرادوبستن این کلوبها منوال عادی این کوچه بود. چندسال است که من آنجا زندگی ندارم وضع بنظرم آرام است . می بخشید بحاشیه رفتم.

قصۀ ام ازدانستن ماه افغانی ومسجدی که نزدیک خانه خداوند بما هدیه کرده بود، یکی دوباری که ازنزدیک مسجد عبور میکردم ، دیدم درش بسته است وبرشیشه اش به المانی نوشته است «فورمیتن» ( یعنی بکرایه ) یکی ازروزها ازمتصدی آشنا ی این مسجد بطورمعمول که باهم سرخوردیم  پرسیدم که من چند باری از آنجا عبور کردم دیدم درمسجد بسته است ، خدای نخواسته چیزی نشده باشد ؟  وی باخون سردی جواب دادکه : "موقعیت خوب وچلش نداشت ، کسی فاتحه نمی گرفت واعانه نمیدادند آنرا بستیم " وبس ! ازاین بابت خاطرم جمع بود که خدا داده بود،خدا میداند به چی تقصیری ازما پس گرفته است ؟ خداوند بکارهایش دانا وآگاه است .

 باصدافسوس برای یافتن نام « ماه افغانی » خود ما ، دراین جهان انترنتی وپُرازاطلاعات موفق نبودم ، برخاستم تا سی دی افغانی را روشن وبلند نمایم تا باصدای موسیقی افغانی اولاد ها برخیزندوعید سعید فطر را برایشان تبریک بگویم ، فورا متوجه شدم که امروز یکشنبه طبق مقررات همسایکی ازصبح اول وقت الی چاربجه عصرنباید سروصدای داشته باشیم زیرا زمان آرامش وخواب است به همسایه ها مزاحمت بار می آردوهرلحظه به اثر شکایت همسایه پلیس بدرحاضراست، خدانگرده باشد! برای رعایت نظم از گذاشتن موزیک افغانی صرف نظر کردم ، به تیلیفون مراجعه با کتابچه تیلفون به اطاق خواب رفتم ودر رابسته کردم . ما افغانها عادت داریم که هنگام حرف زدن با تیلیفون فاصله هارا درذهن خود به تخمین می فهمیم وبلندی آوازخودرا با مخاطب به اثر دوری ونزدیکی فاصله ها وکشورها پائین وگاهی چنان دادوفریاد راه میاندازیم که به اصطلاح ایرانیها " پدرهمسایه ها را درمی آوریم ". یکی دوجا تیلیفون زدم کسی جواب نداد، ممکنست آماده نبودند تبریک گفتن عیدرا بپذیرند . 

 بارسوم ، دخترخوردسال یکی ازدوستانم درهالند به تیلیفونم بلی هالندی گفت ومن سلام دادم وخودرا معرفی وپرسیدم که با پدرش میتوانم صحبت کنم ، بجوابم گفت که پدرجانش بیرون برآمده !باردیگر خودرا برایش که کاکا ... هستم وعیدرا برایت تبریک میگویم !دیدم متردد شد وچیزی نفهمید دوباره با آهستگی تکرار کردم که امروز عید است ، برایت تبریک می گویم من کاکا ... هستم ، به پدرت سلام میگی . حرفم را فهمید وفورا گفت ؛ " به پدرم میگم " . اینبار صدای تیلیفون من بود که صدا میکرد ، برداشتم دیدم صدای آشنای پسریکی از دوستان صمیمی ام ، اسد است که وی به ادای احترام به رفیق پدرش مرا کاکا خطاب میکند وسالی یکبار کمتریابیشتربمن تیلفون می زند وباهم حرف احوال گیری میکنیم خانمش المانی دارای یکدختراست ودریکی ازفروشگاه ها درالمان کارمیکند. خودش که دیپلوم دکتورا درژورنالیزم ازشوروی دارد ، در یکی از موسسات ساختمانی بحیث دریورکامیون باری مواد ساختمانی به ساختمانها مواد ساختمانی انتقال میدهد. پس ازاحوال پرسی ، پیش ازآنکه من چیزی پرسیده باشم گفت : " کاکاجان عیدت مبارک !" وچنین ادامه دادواز من پرسید که " میدانید که امروز چطور فهمیدم که عید است ؟ "بطور طبیعی اظهار نفهمی کردم ، تا وی گفتنی خودرا بگوید ،" کاکاجان درجای کار، یک ترکی پًرخوروسگرت کش داریم که خوش دارد بخورد وسگرت بکشد ، چندی قبل دیدم که نمی خورد وسگرت نمی کشد وخیلی لاغرشده است ، ازش پرسیدم  که رژیم غذائی گرفته ئی ؟ وسگرت خیرباشه که ترک کرده ای ؟ بجوابم گفت که رمضان است روزه دارم ، من با عجله ازش خواهش کردم که هرگاه عید شد ، مرادرجریان بگذار تادرکابل به پدرم وکاکایم درالمان تیلیفون بزنم وعیدرا به ایشان مبارک گوئیم ، بسیارخوش می شوند. چند روزبعد  دیدم سکرت بدستش وشروع بخوردن کرده است ، غیرمترقبه پرسیدمش که عید آمده است ؟ بجوابم گفت نه خیر من مریض شدم وتحملم سررفت دیگر نتوانستم روزه بگیرم . روزشماری کردم وفهمیدم که امروز عید است به پدرم زنگ زدم ازشما هم پرسید ، خوب بود وبسیارخوش شد که ازاحوالش وعید را بهمه خواهران وخواهر زاده ها وفامیلی تبریک گفتم " ،دیدم که ازاین آگاهی واقدام نیک خود خوشحال است ، حرفهای ما طولانی شد وخانم که حوصله اش سررفته بود ازپروگوئی ما، صدا زد که روزعید تیلیفون را آزادبگذارید تیلیفون می آیدومن هم می خواهم اینجا وآنجا تیلیفون بزنم ، ما هردوطرف فورا باخداحافظی گوشی را ماندیم  وناگهان درقلبم آهی ازحسرت بالا آمد وبا خود گفتم : خدایا ً پروردگارا! بما افغانها خوشی ها وسعادت های  مانرا برگردان...!!!!!

سرورمنگل.  

      20 سپتمبر2009 مطابقست به 

   29 سنبله 1388 شمسی .

 

 


بالا
 
بازگشت