خوشه چين

 ای انسان متعهد

با بهار «عیار» خوش آمدید

کنارهم به کنار خوش آمدید

نوروزآریائی بین المللی شد

با دهلک سه تار خوش آمدید

بیایید

ازسفره «عیار» هفت سین نوش جان نمایید

خردمندی درمورد هفت سین از سین اول تابه سین هفت توضح میدهد با این عبارت.

 اولین سین سنجد
سنجد نماد سنجیده عمل کردن است . سنجد را براین باور بر سفره میگذارند که هرکس با خویشتن عهدکند که درپرتیک اشتباه نکند پس عقلانیت را ارج مینهیم و خردمندی را بزرگ.


دومین سین سیب
دومین سینی که برسفره مینهند سیب است که نماد سلامتی میباشد .


                                                  
سومین سین سبزه
سبزه پس از سنجد و سیب بر سفره گذاشته میشود که نشانه خرّمی وشادابی وخوش اخلاقی است . سبزی با خود شادابی نیکویی و زندگی را بهمراه می آورد . من با خویشتن عهد میکنم که دراین سال شاد و خوش خلق وخوش اخلاق باشم. رنگ سبز ارتعاش افکارما را موزون نگه میدارد وبه ما آرامش میدهد .


                                             
چهارمین سین سمنک
سمنک مظهر صبر و مقاومت و جزء عدالت و قدرت است .

                                                
پنجمین سین سیر
سیر به نشانه دست نگه داشتن از تجاوز به سفره هفت سین راه یافته تا پای را از گلیم خویش بیرون ننهیم . سیر نماد مناعت طبع است یعنی انسان باید همواره با قناعت برجهان بنگرد که انسان قانع از نفس کریحش برتر از انسان قانع به دارندگی ثروت است . پس سیر که نشانه قناعت و یادآور امتناع از تجاوز است را برسرسفره مینهیم تا انسانی عاقل سالم شاداب قوی و قانع باشیم . سیر چشمی و چشم سیری از بزرگترین صفات انسان برتر میباشد.

درینجا سفره هفت سین منافع ملی کشور است.

         ششمین سین سرکه
سرکه نماد پذیرش ناملایمات و نماد رضا و تسلیم است . واقف براین نکته هستیم که زندگی پیوسته توام با رنج و مشقت و زحمت است و هیچ انسان متعهد و بامسئولیتی نیست که بدون دغدغه بتواند به زندگی ادامه دهد . خداوند زمین وآسمان و انسان را آسوده و بی غم نیافرید و سرکه گویای نکته ایست از تسلیم دربرابر رخدادهای ناگوار زندگی.

درینجا سرکه به معنی ضد چربی، کثافت کاری های سیاسی وچتلی است.


                                                         
وهفتمین سین سمارق
آخرین سین سفره هفت سین سما رق است . سمارق نماد صبر و بردباری و تحمل دیگران است . صبر به انسان میاموزد که درگذرزندگی خستگی را بایدخسته کند وکام را بیابد.

صبورباید بود که تا پخته شود خامی

هنگام سپیده دم خروس صحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری

این روباه کله خور مکار حمایت «شاه» جنگل را با خود دارد. ظاهراً برای پوشش جنا یات شاه جنگل، گاهی اوقات بخاطر مرگ آهو برگکان گریه میکند« کتمان».ازین خاطراست که خود کوزه، خود کوزه گرو خود گل کوزه گشته است. برای اداره جنگل خود مطابق زهن خود قانون میسازد. تا بعداً به مثل پدرکلانهای خود شمشیر از نیام برکشد. تخم گرگ در جنگل نماید. وخودش به همرای شیر«شاه» جنگل به خوردن گاو گوسفند آهوبره زندگی آرامئ داشته باشد.

«عیار»عاشق خلق است به مردم خود عشق می ورزد. ازدل درد خود مینویسد. رنگ قلمش خلاص نمیشود،حقیقتاً که قلم«عیار» خودرنگ است. رنگ سرخ دارد. حقیقت را می نویسد.

عیار شعار زنده دارد

شعارش

معنی درخشنده دارد

مقالاتش

کلمات ارزنده دارد

میان توده ها

فراوان شنونده

و خوا ننده دارد

خودش ریشه درزمین

شاخ و برگ ، میوه

در بالای گنده دارد

درمیان چپ و راست،

 ناموس پرست با وجدان

 رفقای چنده چنده دارد

باید که دوست بداریم یاران را، یارانیکه از اتحاد خود میسازند برای فردا دنیای انسان را.

هنگام شفق داغ اونه به طرف شرق کشور نظر اندازی کن دربالای کوه به مانند خط دیورند مگر این دفعه به خط سیاه  نوشته شده است.  خواهی خواندکه این مال خالص بهترین موادخام ((مجاهد،طالب،ملا)) ساخت، مصر، پاکستان به فرمایش استخبارات امریکا ازخود امریکائیها و متحدین اقتصادی وسیاسی آن میباشد.  

  هیچ کسی حق دعوای آنان را ندارد.زرخرید ماهستند. آنها اگردراول میدا نستند هرگز به بردگی گردن نمی ماندند(( افغانها منش آزادی دارند)) کنون دیگر گپ از گپ گذشته است.  

هرکدام ازینها اگرفکری برای استقلالیت دردماغ شان خطورکند،تحویلدار(( استخبارات پاکستان))

برای امریکا تسلیمش میدهد. گویا که راه فرارندارد. بلی!میگوید که کجا میروی بیا قرض مرا بده ازدشتها دره ها پائینت کردم پول دادم پیسه دادمت ازت شخصیت ساختم زنده گی اولاد دراولا د تورا بهتر ساختم ملیاردرساختمت« ملا برادرساختمت».ازتودرمقابل سنت سنت خود حساب میگیرم. ازکمین آی، اس،آی

فرار کرده نمیتوانی که بگوئی میروم با حکومت تقلبی مذاکره میکنم. اینه درچنگم آمدی که ملیون دالردر مقابل توازامریکا نگیرم والله اگربمانم.

تربیت و پروش شما برای تخریب کشورتان اینجا بوده.هرکسی که گردن کلفتی کرد گردنش را بریدیم.هرانسانی که بگوید افغا نستان مستقل ازدم تیغ ما خلاصی ندارد.

   کی احمق میشود که گاو شیری خودرا زدست دهد.

عیار بچهء خلق

از پا به درآر دشمن، گرتوانی

به زخم تبرخلق

آنکه ریشه تورا کنده ازین خاک

 ا ی«خوشه چین» وطنت را

 میخواند وطن خویش

 

امروز مردم به چشمهای تومینگرند. توکسی که خودرا مدعی داعیه برحق مردم معرفی میکنی ازتو میپرسند چه را دیده ای؟ تقاضای وجودداردکه چه کرده ای؟، از کرده هایت به من بگو، ازدیده هایت به ما بگو. ازمنظره های دلخرا ش به ما قصه بکن، قصه بکن که چرا؟،چرا؟ کفو سیال وشریک همدیگرکه مسجد مشترک داشتند، نذروخیرات صدقه جاری بود. همه کس ازخیرات همدیگر درمسجد آب ونمک میگردیدند. قبرستان مشترک داشتند، پدران شان مادران شان،غم شریکی میکردند.ناله سرمیدادند. غم را تقسیم میکردند.دروزهای خوشی ومراسم خوشی همدیگر سهیم میگردیدند. یکدم ویکدم جامعه تقسیم بر دوشد یکی سرخ پوشید دیگری سبز، سرخ وسبز به خون همدیگر تشنه شدند.

گوش خود شان را به روی سینه ات میگذارند.ازشمار ضربات قلب تو میخواهند احساس تورا پیدا نمایند که درک توازچه قراراست ومیگویند که    اززیرچشمان گنهکارت همه حوادث گذشت، همه را علت وارقصه بکن، دهانت را بوی میکنند مبادا گفته باشی که « پای خردردهن سگ» خودت درغندی خیر نشسته تما شا کرده باشی، ازکنارحادثه نظاره کنان گذشته باشی، پیالهء نوشابه را به سلامتی رفقایت با لا کرده باشی. به عوض آنکه فکر کرده باشی، بگوئی ای رفیق  نازنین،آ نان که آنطرف دیوارمن وتواستاده اند. برای خاموش ساختن چراغ آمده اند. بیدارباش من با توهستم. بیدارباش می آیند ازپس این تاریکی قصابان با کنده و تبرخون آلودمی آیند.تبسم را ازمیان لبها برمیدارند،شیطان پیروزمند صدای ناله وزاری را درمیان پنبه ها پنهان میسازد.   فردای این تبسم پنهان شده میان پنبه،من وتومیباشیم که صفهای دفاعی خودرا طولانی تروعریض ترمیسازیم .

 

وپیشنهاد وجودارد که گفته میشود

ای انسان متعهد

زمان عوض شده خواست ها ی دیروز، نیاز امروزما رارفع کرده نمیتواند.

دیروز، نامرد با تو پشت داد

به حریفت قول و مشت داد

"خاک پدران است که دست دگران است"

"هان ای پسرم،خانه نگهدار پدرشو"

وطندار

من یک افغانم

گوش کن که من بتومیگویم،هویت مارا ازبین میبرند. به صفحهء آریائی مینویسم که تاریخ آریانا فغان میکشد که ما برگشت کنیم. به کشورمان این کشورما عمر هفت هزارساله دارد،وطنداران ما مأ یوس اند،ای هموطن، به تمدنت جنایت کردند،فرهنگ من تورا تحقیرکردند،فرهنگی که دراتحاد ویگا نگی کمرشکن دیوبود.

  بیایید که همه ما زیرلوای آزادی وطن مان را از بیگانگان پس گیریم، نام مام وطن را یک باردیگر بر تارک تاریخ ثبت حجر نما ییم.

صداقت ووفاداری پشیمانی ندارد.

  (( همه طرفها خودرا درجنبش عیارا یافته میتوانند))   بیائیید از استعمال ادبیات ثقیل این ایزم و آن ایزم که برای ملت ما درشرایط موجود قابل هضم نیست واحتیا ط به کاراست. بگذریم که توده های مردم به ما دیوانه خطا ب مینمایند.   «عیاران» میگویند که اداره کشور به اختیارکسی قرارمیگییرد که سینه را در مقابل مرمی دشمن چاک مینماید.

قچ غره نشود که گرگ سلامش را علیک گرفته است. گرگ هم خوب می اندیشد قچ تربیت یافته درمزارع سرسبزوشاداب چاق وفربه میگردد ودارای گوشت نازک.درین محفل ویا درآن محفل بین ا لمللی به حیث قچ میدان دعوت میشود. 

ازدنیای دوربرسرمرغ کل« کچ پیچه» بافتن دردی را دوا نمیکند.

بازتوده های بیدار میفرمایند.اگرچیزی درچانته داری بیا درمیدان در کنارما با یست که دیگرهرروباه مکاری را،درجهان« عیاران» صداقت ووجدان گذرگاهی نیست.

با لآخره طرفهای درگیرجنگ داخلی بعد از36 سال جنگ به بیهوده بودن جنگ پی میبرند.

مواد که این جنگ را شعله ورساخته است(( ادبیات بی اتفاقی)) را از میان برمیدارند با آب وجدان و انسانیت زخم های همدیگررا میشویند.

 در فرجام پیش قراولان عصرکنونی«عیاران» میگویند. آن دیگی که برسرآتش مانده شده است سرپوش آن شکسته ودرز دارد.ازمیان درز سرپوش کثافت درمیان دیگ میرود. مواد داخل دیگ قابل خوردن نمی باشد. به همه گونه  نهضتی ها  بگو بیایید که صرف درتخته ننویسیم که با تخته پاک، تخته پاک میشود. میرویم از شهر«رستاخیزملی» سرپوشی ازکورهء کاوه آماده میگردانیم که دیگ ما دیگر کثیف نباشد.

 


بالا
بازگشت