خوشه چين
موادمخدر
سلک «عیاران» همین است. بگوید رهبری که نتواند خودرا رهبری نماید چطورمیتواند جامعه رارهبری کند.
کسانیکه مسئولیت ساختن را آموختند درمکتب ویرا نگری شامل نمیشوند.
منم کوکنار
روئیده دربهار
درد ی به دل دارم
ازتفنگ دار
این مردان قتل وکشتار
علم ودانش را بردند
به پایه دار
زمانی بودم
دوای بیمار
دروغ نیست
بپرسید ازداکتروازبیطار
صنعت غرب تغیرم داد
بی کفیت شدم
مرا میخوانند زهرمار
من
گل لاله نیم که مرا آزاده بخوانید
گل کوکنارم مرا شهزاده بخوانید
با این سرخی که دارم بیان حقیقتم
قاتل خلق عالمم مراخانزاده بخوانید
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز ازچه قبل فکند اندرکم وکاست
گرزشت آمد پس این صورعیب کراست
ور نیک آمد خرابی ازبهر چراست.
«خیام»
هر چند که رنگ و روی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طر بخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
«خیام»
منم کوکنار
حاصل زرع قندهار ومزار
منم کوکنارکه ازبطن حادثه آفریده شده ام قیمت ترازدانه های انگوروانار، درختا ن ارچه وچنار.
من حادثه ام
امروز راه من جادۀ سبزاست سٌرخم به رنگ یاقوت، نگینم وبالا نشین درآغوش سبز
دیروز راه من جادۀ سرخ بودبا رنگ سفید به اسم دیگری دراوج فلک،هم آغوش خورشید
که امروز ای کوکنارعزیز!
سلام به توهزارسلام به تو
دنیاره به شورآوردی
برمسند عدالت
وحشت قرن را
با قرصک وچک چک
دمبک ودهلک
ضد فرهنگ وکلتور
آوردی
کوکنار جواب داد
خجالتم مده
گفتم که بس است.
حکیم فرزانه باش
نگین زمانه باش
ازبیان حقیقت نترس
چون عمر خیام
زنده وجاودانه باش
یک
چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که مارا چه رسید ؟
از خاک در آمدیم بر خاک شدیم
«خیام»
رنگ سرخ دارم
حقیقتم
به دلها چنگ میزنم
میگویم
باجهالت دشمنی کن
نه به زور
نه با تفنگ
چراغ بدست گیر
رونده سوی تاریکی شو
کارعاقلانه کن
در اجرای عمل
فاضل دانشمند
عالمانه باش
درآئینۀ وجود خویش
خویشتن بین
خود آگاهی را
برای آزادی
پیشه کن
زخود خواهیها
بیگانه شو
بازنگری درمن ودرتو اصل است
در دست اجانب
مارمیشوم ازجنس زهری
برای آگاهی ملت
وآزادی ازاسارت
شعروترانه شو
به من نه نگر
که لا لۀ آزاد نیم
خود روی خود بوی نیم
زرع وکاریده میشوم
بگو به درخت انار
بگوبه خوشۀ انگور
آبم نم باران نیست
که آزاد باشم
مانند لالۀ آزاد
دست پروردۀ فردم
تشنۀ آبم
اما! لایق شاه جوی نیم