خوشه چين

تندمینویسی

درین روزها رفقا و دوستان من از هرطرف کسی از طریق  ایمل کسی از طریق تیلفون از من می پرسند تازه مطالب را دارد که خیلی زشت مینویسی،اگر یک کمی نرم تر باشد خوب است. بلی نه تنها اینکه علیه بعضی از دو لت (( چیزی به درویش بده)) بلکه علیه  بعضی از رهبران درویش صفت دیروزی هم مینویسم. زیراکه اینها میخواهند با ر دیگر پادشاهی را از طریق گدائی بدست بیاورند.

به جزاز ((احمد شاه ابدالی)) و (( امیر حبیب الله کلکانی))

درجواب دوستانم اینطور مینویسم:

ترحم برپلنگ تیز دندان

ستم گاری بود برگوسفندان

دهقانهای زمین داران بزرگ در وقت آو کمی یکی دیگر خودرا ذریعۀ پرۀ بیل میکشند. فردای آن روز فرزندان ملاکان جشن عروسی خودرا میگیرند. مالکان زمین مصروف عیش ونوش ودهاقین درماتم زانو میزنند.

به سر ِدرخت مانم، که زاصل، دورگشتم

به میانهِ قشورم ، همه ازلـباب گویم

من اگرچه سیبِ« شیبم»،زدرختِ بس« بلندم»

من اگر« خراب ومستم» ، سخن صواب گویم

«مولانای بزرگ»

آهنگهاوکلمات و جملات زشت. به گفتۀ ظالمان کلمات خارج ازچوکات ادب، آهنگ عصوبت است، عصوبت تودهها است، پس این آهنگ، آهنگ عقوبت است. بلی!صدای ما صدای آزادی است.

ازکران تا به کران میبرد آهنگ آ زادی را

برای ظالم تا زشت نگوئی برای پشک تا پشت نگوئی وبرای اجنبی تا ازسنگ وخشت نگوئی به ویران گری های خود ادامه میدهند.بلی ما ادبیات خیلی بلند بالا ی ادا ره وسیاست را« زبان دری» ازقرنها به این طرف داشتیم وداریم این ادبیات نوابغ و فیلسوفان را در سراسر جهان معرفی و ملییون ها انسان را ازفیض علم بهره مند ساخت.ما واژه های،  شهزاده ، آخوند زاده ، صاحب زاده پیر و پیر خانه ،زی  بیک ، بای صاحب، بزرگ، کلان، حق دار، مو سفید، رهبر، پیشرو، لا لا ، پیر، مرشد، رهنما، جنت نشان وغیره ازین القاب فروان داشتیم وداریم. ومورد استعمال میباشد. انسان های که از لحاظ علمی وعملی این الفاظ فراخور حال شان است . با لای ما حق دارند که با همین القاب محترمانه یادشان نمائیم. ما مردمان با پاس، نمک شناس و علم پرور هستیم میباشیم و خواهیم بود. میگوئیم که تاکه جهان است به آ موزش نیاز است. به این خاطر اهل خبره دانشمند انسان آ گاه و آزاد اندیش مورد توجه ما میباشد. پیشانی ترش و گرفتۀخردمندان را با لب خند ه جواب میدهیم

خائین به انسانیت را ازین ضرب المثل جواب میدهیم

زهر ماررا زهر مار دوااست

گلۀ دوستانه از اهل قلم  واهل سخن که اکثریت قابل ملاحظۀ آنها  ازدبستان علم وادب دارالمعلمین کابل وقت  سند فراغت بدست آورده اند. در زعامت های دیروز و امروز به حیث شخصیت های صاحب نظر جایگاه خاصی دارند.آنها فراموش کرده  اند روز میلۀ جواری را آنها فراموش کرده  اند روز میلۀ تربوزرا  آنها فراموش کرده اند مرحوم عبدالقیوم «صامت» معلم زراعت را آنها فراموش کرده اند همان اتن به دور آتش افروخته را  که شعله اش به طرف اسمان زبانه میکشید  وبه فضا پیام می فرستاد که اینجا آتش نورو خرد وانسانیت  شعله ور است آنها فراموش کرده اند  تجلیل از روزهای ملی را آنها فراموش کرده اند  استادان ومعلمین آن وقت را  آنها فراموش کرده اند استاذ غلا م علی خان را استاد که مسیر  دور ودراز جادۀ علم و فرهنگ را با نوک درفش و برنده  طی طریق نمود بعداً از فراغت ازپوهنتون به حیث استاذ.به مانند مادر ازشیره  وعروق وجدان و انسانیت خود  برای شاگردان خودش مواد درسی تهیه مینمود. راه درست و انسانیت را ازراه جهالت و بربریت فرق میگذاشت وتوضح میکرد آنها فراموش کرده اند جمیع از استادان آنوقت را که با یک عشق تمام به مانند معمارساختمانی که درساختمان واعمارشخصیت علمی آنها مهره به مهره خشت به خشت تراوش ذهنی ازلای نوک قلم  استادان دارالمعلمین وقت نقش به سزای داشته است.

آنها فراموش کرده اند  که این همه  جنب جوش انسانی ازکجا  منشأ میگرفت  بلی اگر همه فراموش کرده باشند مگر بنده فراموش نکرده است  ومینویسد که در رأس این همه نظم ونسخ ومدیریت سالم  مرحوم  محمد سالم خان «مسعودی» قرار داشت. روحش شاد باد.

اگر موشی یا پشکی  یا سگی خری متجاوزی میمیرد  تمامی رادیوها  ووسایل خبری گوشهای مردم را کرمیسازد بیرق ها نیمه افراشته با لا میشود. روز ماتم اعلان میگردد. اگر کره خری تولد می یابد. تمامی جاده ها  وچهارراهی ها به روی ترافیک بسته میگردد که باربرجدید  برای باربری و بارجدید به دنیا آمده است  جشن تولدی گرفته میشود.

این را میگویند که روشن فکرهای مرتجع

بازهم خانۀ جناب محترم اکا دمیسین غلام دستگیر «پنجشیری» آباد  که در رابطه وفات نا به هنگام مرحوم محمد سالم خان «مسعودی» غم نامۀ نوشت ودرآن وفات داکتر غلام صدیق محبی ، عطا ولله روفی  را نام برده اند                                وخانۀ حلقۀ عیاران آباد که تسلیت نامه به  خنوادودوستداران مرحوم ((مسعودی(( از طریق سایت آریائی ترتیب داده اند. دیگر ازهیچ کلُخی آ تش بر نخاست.            فامیل رابطه میگیرد به  زن و شوهر، هر زن حق دارد برای خود شوهری داشته باشد وهر مرد حق دارد که برای خود خانمی را انتخاب نماید هدف ازین انتخاب  همان داشتن  بازیچه (( طفل)) است که خداوند متعال جبراً وقهراً برای نگه داشتن طبعیت زنده موُظف میگرداند تا طفلی را به دنیا آورند و در تربیت ونموی طفل توجه داشته باشند  این رابطه بین طفل ویا اطفال مادر و پدر عبارت از بوجود آمدن فامیل است انکشاف از فامیلها را بنام خانواده یاد مینمایند این پدر و مادر است که نقش محوری را بازی مینمایند. همه دختران و پسران که از خود فامیلهای جدا گانه ساخته اند بدورپدرو مادر خود حلقه میزنند  درین میان در جامعۀ افغانی پدردر نقش قدرت اداره رول بازی مینماید ومادر ایجادگر محبت و عاطفه میباشد. قدرت و ادارۀ سالم  زمانیکه با عاطفه و محبت مخلوط و مرکب میگردد جهان دیگری آ فریده میشود. اگر احیاناً پدر یا مادر ازین فامیل راهی اجل میشوند.نظم و نسخ ادارۀ به گونۀ سابق نیست چرا که یکی از اعضای رهبری کنندۀ خانه نیست. زمانیکه هردو پدرو مادر جا عوض مینمایند. هیچ فرزندی در نقش پدران و مادران خود عمل کرده نمیتوانند. بناً هر دختر و پسری دارد با همسران خود شان در اوضاع و احوا ل دیگری دنیای دیگری برای خود بسازند.

 بعد از شکست سیاسی خانوادۀ جنبش سیاسی بعضاً از سیاست مداران ما خواستند که  نورمحمد تره کی شوند کسی نورمحمد تره  کی نشد خواستند که حفیظ لله امین شوند کسی حفیظ لله امین نشد. خواستند که  ببرک کارمل شوند  کسی ببرک کار مل شده نتوانست خواستند که داکتر نجیب شوند کسی داکتر نجیب شده نتوانست. نه اینکه شده نتوانستند بلکه باعث بی حرمتی  به موقف معنوی وروح آنها شدند.

بعد از شکست وسقوط حاکمیت چپ شما لکی بردماغ ما وزید درتکا پوشدیم  که مزرعۀ  جنبش و جوش وطن پرستی  را در دشت های سوزان معنویت بی وطنی سر و سامان ببخشیم  درتماسهای مکرروپی گیر دوشخصیت ا ز پیش کسوتان خانوادۀ جنبش چپ را خیلی ها باوجدان و با وقار ودارای مناعت نفس یافتم

1- جناب محترم اکا دمسین غلام دستگیر« پنچشیری»

2-  جناب محترم عبد البشیر بغلانی

ازین دو شخصیت بار ها تقاضا بعمل آمد که برای ترتیب و تنظیم وسرو سامان دادن دوبارۀ جنبش مترقی و پیش رو پیش گام شوند. هردو شخصیت مورد نظر ازقبول مسئولیت مستقیم شانه خالی کردند. وگفتند که امروزه عصر به پیش قراولان جوان و تازه نفس ضرورت دارد که بتوانند جنبش را مطابق به خواست ونیاز عصر سرو سامان ببخشند. ما میتوانیم به حیث همکاران خوب ومشاوران نیک در پهلوی شما باشیم چنانچه که هردو صادقانه در سر وسامان بخشیدن نهضت میهنی نقش فعال را بازی کردند.

ولی یکی دو سه نفر خانه خرابهای دل تلخ وکودتاچی های مسلکی ویران گر، مسیر جنبش پیشرورا به نفغ یک گروپ ما فیای سیاسی تغیردادند. که فعلاً به مانند طفل بی سر پرست دردروازه های قدرت بزرگ جهانی دقلباب مینمایند. تا اگر شود به حساب شعار دوران شوروی بزرگ امروزه روز ایا لات متحدۀ امریکای بزرگ این دژ شکست نا پذیر، این یتیم بچه هارا باردوم بر سر قدرت بیاورد.

ا ما داریم ضربل مثلهای که درتارک تاریخ حک گردیده است بعضی اوقات اتفاق می افتد که این کلمات نا خوش آیند ازدید ستم گران جایگاه خویش را درجملات می یابند. این ادبیات فولکلوگریک ریشه در باورهای مردم دارد.تغیر درعبارات والفاظ  معنی جمله را تغیرمیدهد.ولی عجالتاً از استعمال کلمات نا خوش آیند به آدرس آنهای که جلو اتحادها را گرفته اند پرهیز نمائیم  اما درینجا یک جمله کفایت مینماید با عرض معذرت  استعمال گردد با عرض معذرت.

یک گاو ریخی کل پاده را مردار میسازد.

ماهی درمیان آب زنده است

انسان « خلق افغان » تشنه به آزادی هست

خلق افغان زمانی انسان است. که آزاد است

کنون ما برآنیم، دربارۀ خود می اندیشیم. که ما انسان افغانیم ، یک زمانی اتحاد شوروی سابق زیر عنوان تهاجم بنیادگرائی اسلامی(( سی ، آی ای)) این حق را از ما گرفت. حمله ورشد. دررأس فرماندهی قرارگاه اوپراتیفی جنگ سرد قرار گرفت سوق ادارۀ پلان های اقتصادی سیاسی و فرهنگی را تحت کنترول خود در آورد. بهترین شخصیت های سیاسی مارا در تورخود انداخت. بدنام ساخت، به مانند دیوار بند ذریعۀ دست پناه خشتهارا شکستاند توته توته کرد هرخشت را مطابق به میل خود بالای خشت میگذاشت و آب ترازو میکرد درین موازنه و معادله سرانجام ملیونها انسان کشته، معیوب، بیوه یتیم،در جبهات جنگ برادر، با برادر نصیب ما گشت. فعلآ جهان سرمایه تحت عنوان جنگ با القاعده وطالب (( جنگ دروطن ما)) را بهانه تراشیده فرمان میراند باوجود آنکه ((القاعده وطالب)) فرزند مادر زاد کاخ سفید است. این حق را یعنی حق انسانی را ازما گرفته است.

هرگاه ما گاوهای جنگی از زمین آ ماده به کشت خودرا دور کنیم نه خاک بادی است نه زمین ویرانه، خود از زمین میراثی پدر خود حاصل فراوان بدست می آوریم.

«عیاران» امروزدرچوکات یک حزب نه بلکه درچوکات جنبش رستا خیز ملی دین نجات وطن را در سردارند.عیاران از حالت انتظار بیرون آمده اند خود به پای میروند در مسیر راه خویش هرگونه موانع که نجات وطن راخدشه داربسازد. از سرراه خویش می بردارند درین را ستا تود ه ها را به حیث چشم سیاست مدارهای معامله گررا به حیث پخل چشم جامعه معرفی مینمایند.روی دهن و دندان چشم جامعه را با آب شرافت و حیثیت مردم شستشو مینمایند.

گردانندگان چرخ اصلی جوامع بشری نخبگان سیاست شناسان وسیاست مداران وقشر روشنفکرمترقی میباشند

یگان یگان تای ازین ها صادق راست کار دلسوز ومهربان به خلق ، مردم سرانجام انسان زحمتکش میباشند نه همه.

. مواد غذائی باسی وشب مانده به مواد زهری مبدل میگردند((بعضاً شخصیتهای دست یک رهبری احزاب)).بد بختانه که اکثریت قابل ملا حظۀ سیاست گذاران کشورما(( چپ)) به حیث تابلیت ذهری مبدل شده اند

نخبگان جهان متمدن وپیشرفته برای خود حق میدهند و میخواهند که ازعواقب هرگونه خطر مردم و جامعۀ خودرا نجات بدهند.طورمثال اگرمرغ مری می آید بنام انفلانزای مرغی تمام مرغها را از بین میبرند،اگرگاو مری می آید مرض طاعون گفته گاوهای خودرا ازیک سرمی کشندگوسفند مری خوک مری وغیره.تاکه این مرض ازطریق استفاده ازگوشت آنها برای انسانها سرایت نکند.

میخواهند که در جامعۀ فارغ از همه تنازعات ملی قومی مذهبی لسانی رنگ و جلد به مفهوم واقعی کلمه در یک جامعۀ دموکرات زندگی نمایند.

اما در مورد کشورهای ماچون آسیا و افریقا وامریکای لاتین به گونۀ دیگری می اندیشند.ویروس هرگونه انفلازای سیاسی را درذهن روان جوامع ما تذریق مینمایند.

کشورما به انفلانزای سیاسی مصاب گردیده است. خرابی و ویرانی کشورما ناشی از شیوع همین مرض است.

دوکتوران طب برای جلوگیری از مرگ حتمی به دنبال شناخت مرض منبع ومنشأ سرگردان اند تاکه دوای موُثر برای تداوی دریافت نمایند

طبیب ودرمانگر انفلا نزای سیاسی چنین هدایت میدهد که افغا نستان در قدم نخست به استقلا ل نیازدارد وبعد برای عمران و آبادی.

عیاران حصول استقلا ل را دروجود رستا خیز ملی . ارزیابی کرده اند درین راستا ضرور است که همه انسان های دلسوز به نسل آ یندۀ کشوردعوت مارا بپذیرند بپذیرند به دو دلیل که گفته میشود انسانم که آزادم ، آزادم که انسانم اگر آزاد نباشم ماهیت انسانیت ما زیر سوال قرار میگیرد. پس برای اثبات انسانیت افغانها آزادی در کار است.

ما کاروان راه آزادی مبارزۀ خویش را به سوی آ ینده های با ثمر رهنمائی مینمائیم تا که اصلیت خودرا به حیث انسان آزاد و آگاه ثابت نموده آزادی را که جوهر انسانیت است ازآن خود نمائیم.

 

 


بالا
بازگشت