خوشه چين
درجائیکه خورشید آزادی نتابد.مردمش تن به تقدیر داده درلای خرافات گیر می آیند
چهارستون ستم را برشانۀ خود حمل مینمایند.
میدان شغالی است.یکی کُف میکند،دیگرش چُف میکند.لا فوک پُف میکند.ستم کش بیچاره اُف میکند.
چرا کُف، پُف ، چُف،آخرش اُف؟بخاطریکه همه قواعد وقوا نین انسانی درتاریکیها به رهنمائی مزورین استعمارگر،توسط تاریک اندیشان، آگاهان به دام گیرآمدۀ داخلی خود ما پامال و نقض میگردند.
عقابان بلند پروازوآزاده اندیش این عیاران تسلیم نا پذیر از بلندی های کو های سر به فلک نظاره میکنند کوچه های در گرفته و به خاکستر یکسان را می بینند و بعد ذریعۀ نوک قلم منقار بلبل مانند می نویسند و میفهمانند علتش را علتش دراین است .که وطن فروش دستور میدهد. مزوران وزیرانند. شیطان صفتان قلم زن، قلم میزنند وسخن گویان شیطان صفت سخن وری میکنند ومردم را فریب میدهند.
عیاران مینویسند که کنون عصرکمپیوتروتکنالوژی معاصراست. ازین به بعد هیچ دزدی،هیچ رهزنی،هیچ پیش روی،هیچ صوفی،هیچ زاهدی، نمیتواند. در پیش روی مردم یک نوع لباس به تن نماید درپشت پرده با لباس دیگری وکاردیگری مشغول باشد.خودرا پنهان نماید.
به خواندن و شنیدن معلومات ها و فریب شیا طین میگویند که درطول تاریخ کشور همین وطن فروشان مسلکی وفرزندان شاهان و امیران دست نشانده ها. میروند نزد ابلیس شاگرد میشوند. کشورمتجاوز ذریعۀ همین شاگردان ابلیس و شیاطین لعین ازکران تابه کران، درجان و روح ملت ما چنگ زده است.همه اخلاق ومنش جامعۀ مارا به تباهی داده اند. فضای آسمان آبی مارا تیره وتارگرد آلود وغبارآلود میسازند. تا که خورشید آ زادی در سرزمین مستعد به رشد وتکامل ما نتابد.
بنآ در جائیکه خورشید آ زادی نتابد. مردمش تن به تقدیر داده درلای خرافات گیر می آیند
چهارستون ستم را برشانۀ خود حمل مینمایند.
اینجانب پیرامون مطالب با لا جهت حل پروبلم میخواهم تحت عنوان گردن نرم را شمشیر نمی برد.مطلب را بنویسم تاروند گان راه سعادت انسانی را پرتحرک تر نماید. کسانی را که میان حدس و گمان، نه وآن قرار گرفته اند به سمت مثبت سوق دهد.عناصر استاده دروسط ((نه)) را متمایل به برگشت ارتقائی بگرداند.
گردن نرم را شمشیرنمی برد
درینجا اگراز شوخی ها که نگذریم. مطلب ازشخ ونرم است.زمانی شخ نرم میشود وزمانی نرم شخ اگرموضوع شخ ونرم درمیان نمی بود هرگز نامی از زاد ولد در سرزباها نبود. بسیاری ها به شخ علاقه مند میباشند تا به نرم درینجا مراد از گردن شخی است. نه شی دیگری.در بسیاری موارد شخ بودن خوب است. مثلآ اگر خیاط میخواهد سوزنی را تارنماید. مجبورمیشود که نوک تاررا نم بزند و تاب بدهد تا که شخ شود اگرچنین نشود نخ دردفه سوزن داخل شده نمیتواند وعالم بشریت بدون لباس وبی پرده خواهند ماند. خرکار،شترکاروکسا نیکه موترهای باربری دارند. برای نقل وانتقال بار،ازیک بندربه سوی بندردیگر، باید که باررا شخ ببندند. درینجا است که اصل عدالت مراعات گردد. نقش قاضی وقانون مومنتیال برجسته میگردد. قاضی های مربوط به مجاهدین و طا لبان میگویند که خربارکش، ازحصۀ نخأ شوکی الی شروع دم خود به صورت مستقیم دارای ستون فقرات است. در زمان بار بندی سلاح و مهمات از جانب پا کستان به طرف افغا نستان درین راهای پرخم و پیچ وکوهای بلند. مد نظرگرفته نمیشد و درست باربندی نمی کردیم همه سلاحها در نیمه راه چپه می شدند . وما مجاهدین وطالبان، یک معلم را ازخانه اش ویا از موتر پا ئین کرده و کشیده نمی توانستیم وترورکرده نمیتوانستیم. این کشوربه این اندازه از روشن فکروطن پرست خالی ازسکنه نمیشد. فعلآ ازبرکت ما مجاهدین و طالبان بود که به فضل مرحمت خدا مفهوم وشکل جنگ تغیرجهت یافته است.هر مجاهد افتخارمینماید که بیرق سرخ را ازمیان برداشتیم بجایش بیرق خط خطی را جمع لته های چرک وچتل کثیف دیگربلندکردیم.ازین خاطراست که با سوا دان واهل خبره وآگاهان اموررا آفتاب آزادی بیان میدارند.ازترس وهیبت ماازکشور فرارکردند خوب شد فرارکردن یکایک میکشتیم شان. کنون ما دردرپروسس تولید وتورید مواد مخدره دست با لارا داریم.ازان به بعد دیگرآفتابی درکشورما نتابید. یگان وقت ما گردن کلفتان وشخ گردنان بیکارمیشویم ازروغن زیتونی که ما کمک شده است گردن خود را روغن مالی میکنیم یک کمی گردن ما به چرخش می آ ید. وبه اعمال که انجام داده ایم ووضعیت اداری کشوررا که می بینیم درواقع کسان دیگری هستند که مملکت را اداره مینمایند. ازهرطرف انگشت انتقاد به سوی ما نشانه گیری میگردد کنون که به اصل نقیصه پی برده ایم کار از دستان ما خطا خورده است. بازهم همان مقالۀ «خوشه چین» که نوشته بود اگر امروز دلهای ما شاریده است فردا شانه های مارا میشاراند. اگر پی کاری میروی و یا به سمت جبهه دفاعی میروی میخواهی که وطن خودرا از چنگ دشمن آزاد بسازی، پُرنگو، مطلب خودرا در وجود دشمن دروطن روی کاغذ برای فریب نریز وبعد مردم بیگناه را در بازار معا ملات خرید و فروش نبری. باید که مردانه کمرخودرا شخ ببندی این مردهای میدان اند که کمرخودرا شخ می بندند. منطق قاضی را درقسمت عدالت فهمیدیم. بیایید که عدالت را از دید گاه فزیک بیان بداریم. پرنده دو بال دارد . توسط بال زدن خود به دو جناح خود با مقدارمساوی حجم بدن خود ش به اندازۀ وزن وجودش هوا بیجا میگردد. اینک پرنده درهوا در حالت شنا قرارمیگیرند. هرگاه شکار چی ماهر تناسب منطقی فیرمرمی از زمین به هوا وسرعت پرنده را به محاسبۀ درست عملی کرد یک بال پرنده از کار می افتد. پرنده تعادل خودرا حفظ کرده نمیتواند و نقش زمین میگردد.این تعادل دوبال پرنده باعث آن میگردد پرنده سیر و سفرهای طولانی را در پیش گیرند. بلی عمده تراز همه پرنده ها ازجاهای گرمسیرایام بهارغرض ادامۀ حیات به مناطق سرد سیر میروند.
درین رابطه مفصلآراجع به پرنده های مهاجروسازمانهای سیاسی مینویسم. اینطور چرا پرنده های مهاجرنسبت به بعضی شخصیتهای سیاسی گردن کلفت وگردن شخ هوشیارتراند؟. وپرنده ها این هوشیاری را نسبت به سازمان های سیاسی دارند. اما بعضی اوقات حادثات طوری افتیده است که شخ بودن ویا گردن شخی،کله را به قربانی داده است.
مثل داوُدخان، حفیظ ا لله«امین»*
کودتا اساس خون ریزی است
کودتا کردن را اساس گذاشت
بدست کردی به گردن بکش
سزا ی قروت را آب گرم میدهد
هر شی چه کری هغه به ریبی
ظالم به ظلم خدا گیر می آید
بازهم کفن کش قدیم
کودتا های بعدی ریشه درکودتای اولی دارد
هرکس که ازین کوچه عبور کرد کثیف شد
جنگ دوپسر= قتل پدر
کودتا ها حاصل سالها مباحثات تند وتیزوتلخ وشیرین دوابر قدرت جهانی قصر کرملن وقصرسفید بوده که طی سالهای متمادی، طبق پلا ن از قبل تنظیم شده به گونۀ درعقب تختۀ شطرنج جهانی نشسته هریکی مهرۀ خویش رابرای کشت جانب مقابل پیش میکردند. افغا نستان همان تختۀ شطرنج است. درین جنگ تمام عیار قدرتها داشته های علمی فنی، کادرهای سیاسی ملی خوشنام وبا اعتبارازهرطرف ضربه خوردند. واکنون بگونۀ دیگری بازی درجریان بوده مسیرنا معلوم خودرا می پیماید.خواهش ما ازدوستان قلم بدست وتوانای کشورچنین است. با حفظ ازین مطلب که قضایای حادث شده به راکت های میماند که از مصافت های طولانی به سوی کشور ما فیرشده است وچره هایش همه خانواده هارا صدمه زده است. در قدم نخست شخصیتهای دست اول را هدف قرارداده اند. امروزه روزبعضا ازهوا خوا هان این شخصیت وآن شخصیت به ما نند اطفال درحال بازی درکوچه ها علیه یکدیگربه تحقیرخانواده ها ی سیاسی مپردازند. روح رهبران شان را نارا میسازند.
*صدام حسین،میلا سویچ احمد شاه«مسعود» عبدالعلی«مزاری» وغیره وغیره. گردن شخ بود ن عبارت از کلۀ با مغزی است که بدورمحورگردن چرخ می خورد، عقب نگرمی نگرد. یعنی فرد مصمم با اراده،تسلیم نا پذیردرمقابل هرنوع تهدید.اما اینکه گفته میشودگردن نرم را شمشی نمی برد به معنی تسلیم شدن به ارباب قدرت نیست.درینجا گردن نرم باشد. طرف راست را خوب می بیند به جانب چپ مینگرد، راه که در پیش رو دارد به فاصله های دورمی بیند.هرنوع مانع را درک وتشخیص مینماید. به حقایقی که ریشه درباورهاواعتماد مردم دارد.محتاطانه میاندیشند.روی همین ملاحظات به حرکت مارپیچی خود ادامه میدهند. کوشش مینمایند که درین جادۀ تاریخی قوانین ترافیکی را مراعات نماید.
درجنگ میان دوقچ دخیل نمیشوند.
هم چنان روی این مسئله عمیقآ فکر باید شود که طعام های شب مانده و باسی کاملآ
به صحت مضر تمام میشود
شُله
پلو، قابلی،
که باتمام مرچ ومساله پخته شده بود وخیلیها مزه داربود. دیگها همه شکسته
است.فعلآیگان زرۀ آن دراین قاب« سیاه» درآن قاب« سیاه» باقی مانده است.رنگش
خاکستری،پوپنک زده شده است لذت خود را ازدست داده وهم یک نوع بوی بیگانه
میدهد.
ابن سینای بلخی عبارت ازهمان
آفتاب روشن است که 1000سال قبل ازآسمان عشق وخردبرزمین آزادگان تابید وهدایت
میدادکه ازخوردن اینگونه مواد پرهیز نمائید.دردوردیگرهشصد سال قبل ازامروزمولا
نای جلا لد ین بلخی چراغ بدست بدنبال انسان میگشت و آرزو میکرد که با انسان حرف
بزند.
میگویند که تاریخ به عقب نمی گردد ولی میتواند شرایط آن روزرا برای مابیاورد.
امروزهمان روزی است که روح آن بزرگ مردان فریاد آزادی را بلند کرده بودند
وامروزبا ما حرف میزنند مارااستقامت میدهند. ببینیم تنها این «خوشه چین» نیست
که حق گفتن را به اجاره گرفته است.بزرگمردان دیگری دهن به شکایت بازکرده اند
وصدای خودرا وفریاد آزادی را بیان کرده اند. بخوانید این ابیات را.
سیف الین فرغانچی میگوید:
جهان سربه سرظلم وعدوان گرفت
درا و عدل و احسان نخواهیم یافت
سگ آدمی رو بیگانه؟ پرست
کسی آدمی سان نخواهیم یافت
به دوری که مردم سگی میکنند
درو گرگ چوپان نخواهی یافت
شیاطین گرفتند روی زمین
کنون دروی انسان نخواهیم یافت
حافظ هم درد دل خودرا بیان داشته است:
سینه ما لا مال درد است دریغا مرهمی
جان زتنهایی به جان آمد خدا را همدمی
و:
شب تاریک وبیم موج وگردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
و:
دانی که جنگ وعود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکند
حضرت مولانا فریاد میکشد:
دی شیخ شهرهمی گشت با چراغ
کزدیو دد ملولم انسانم آ رزوست
عنوان بعدی
پرنده های مهاجر
هوشیارتراند