روشنفکران و مسله مذهب
داکتر آرین
قرن هاست که دین اسلام جای آئین های پیشین را در سرزمین ما گرفته است و مردم این خطه باستانی به آن مشرف گردیده اند و از آن زمان تا به حال ، روان، احساس و عواطف مردمان جامعه ما را فراگرفته و از نسلی به نسلی انتقال یافته است.
همچنان تاریخ سرزمین ما سرشار از نهضت ها و جنبش های حق و عدالت بوده است، مبارزات اجتماعی، ملی و مترقی بارها سیمای مذهبی بخود گرفته و در زیر پرچم دین، ترقی خواهان و وطن پرستان عصر ، گرد آمده اند. علمای دین، متفکران مذهبی و روحانیون عدالت پسند با سهم گیری شان در نبرد های ملی و ضد استبدادی و دفاع از خواستها و آرمانهای مردم ، با قاطعیت رزمیده اند و صف پیکار جویان میهن پرست را مستحکم تر نموده، راه حق و عدالت وآزادی را نسبت به بی عدالتی ها، ستم و تجاوز مشخص و آشکار ساخته اند.
اما باید تذکر داد ، متاسفانه تاریخ شهادت آنرا نیز میدهد ،که در زمانه های مختلف ، دولت ها و گروه های مذهبی دین و سیاست را باهم آمیخته اند. که در نتیجه باعث ماجرا های درد آور، رنج ها و بدبختی های فراوان برای مردمان جهان ومردم میهن ما شده است.
بنیاد گرایان مذهبی دین را در تضاد با واقعیت های جهان دانش قرار داده و مذهب را با خشونت و عقاید عقب گرایانه توام نموده اند و تظاهر، ظاهر فریبی و اغوا مردم را ، نسبت به صداقت، واقعیت و دانش ترجیح داده اند، تا بوسیله دین قدرت سیاسی را در تصرف خویش آورده و یا از این طریق به حاکمیت سیستم های استبدادی شان ادامه دهند. در حالی که دین و سیاست مفاهیم از هم جدا بوده و ماهیت و مضمون آنها به کلی از همدیگر متفاوت است.
د ین رابطه انسان با خــداوند و معرفت کردگار است، و سیاست روابط میان انسان ها، دولت ها، احزاب و جامعه می باشد. دین را به خداوند نسبت می دهند زیرا از مصدر جلال خدائی صادر گردیده است. به پیغمبر نسبت می دهند به واسطه آنکه ظهور آن از پیغمبر می باشد و به امت نسبت داده اند، زیرا امت پابند و فرمانبردار دین می باشد. اما سیاست را به دولت ها، احزاب، نهضت ها و جامعه نسبت داده اند، به خاطری که طرح کننده گان و گرداننده گان آن همین ها می باشند، دین همیشه جاویدان وغیر قابل تغییر است، دست زدن به آن و کم و زیاد نمودن آن امکان ناپذیر است ، در حالیکه سیاست را میتوان هر لحظه تغیر داد ، نو کرد و غنا بخشید و یا بکلی از بنیاد بنا کرد ، پس به این نتیجه می رسیم که دین و سیاست دو مقوله تاریخی از هم جدا بوده و مفاهیم آن فرق می کند. دین مایه هدایت و بصیرت است که بنده گان خدا را به سر منزل مقصود رهنماهی می کند و سیاست برنامه است، رهبری حزب، دولت و جامعه است که در تغیر همیشگی قرار داشته و مطابق به شرایط خاص جامعه و زمان طرح و تنظیم می گردد.
قابل تذکر است ، آنچه که گفته شد بدان معنا نیست که نقش دین را در حل پرابلم های جامعه و روابط اجتماعی نفی نماید، بلکه باید به خاطر ترقی و تعالی کشور، استقرار عدالت و صلح از ارشادات دینی استفاده شود و در روشنائی دین به خاطر رشد، توسعه و تطبیق دستآورد های تمدن بشری عصرما در جامعه ، باید بدون تعصب کوشید تا از کاروان دانش و پیشرفت جهانی عقب نمانــــد.
در طول تاریخ ادیان، در جهان نبرد های شدیدی بین دینداران متعصب و دین داران غیر متعصب جریان داشته است. بنیاد گرایان متعصب مذهبی ، که ملاک قضاوت آنها را فرهنگ کهنه تشکیل می دهد، دروازه های تغیرات و کشفیات جدید را بروی خود بسته و در فضای آشتی ناپذیری، جنگ و خشونت بسرمی برند و همواره می کوشند جلو فعالیت های آگاهانه انسان ها را گرفته و جامعــه را در تاریـــــکی نگهدارند.
دین داران غیر متعصب ترقی خواه و تجدد طلب اند. واقعیت های جهان دانش را قبول دارند و می خواهند یکجا با کاروان تمدن حرکت نمایند و دین را به مفهوم واقعی آن پذیرفته، با جنگ، خشونت و عقب گرایی و انتحاروکشتار بی گناهان مخالف انـــــــــــد.
یکی از معروف ترین شکل های بنیاد گرائی مذهبی " انکیزیسیون" یـــــا " دیوان تفتیش عقاید" است. که بنام دفاع از دین و مذهب، تخم وحشت و خشونت را در اروپا پاشیدند و به خاطر تآمین منافع مادی خویش و ادامه آن به کشتار و مجازات طرفداران آزادی، پیشرفت و دموکراسی پرداختند. در حالی که قربانیان آنها عمومآ از ایمان مذهبی برخوردار بوده و هیچ گاه در رویاروئی با دین و مذهب قرار نداشتند.
انکیزیسیون قرنها مردم را شکنجه و آزار داد، روشنفکران را دسته، دسته به زندانها و چوبه های دار فرستاد و اروپا را به کشتارگاه بزرگ و زندان عمومی تبدیل نمود. بنیاد گرایان مذهبی به صدها فیلسوف و دانشمند تهمت بسته و متفکرین دگراندیش را که سد راه قدرت طلبی و سود جوئی کلیسای دولتی و دولت کلیسائی واقع می شدند و خواستار عدالت و حقوق فردی مردم میگردیدند ، به اشکال گوناگون به جزا محکوم می نمودند، کتاب ها را سوختانده، ترقی خواهان را ملحد، مرتد و زندیق می خواندند و فرزانه گان را زنده ، زنده به میان شعله های آتش می افگندند. تنها در اسپانیا ۳۴۰ هزار تن را عمال بی رحم دیوان تفتیش عقاید شکنجه و آزار دادند، که طبق آمار خود کلیسا ۳۲ هزار تن را بنام مرتد و منافق زنده در آتش سوزانیده اند.
در فاجعه ای " سینت بارتلمی" در فرانسه در یک شبانه روز ۱۳ هزار تن مرد، زن و کودک در کوچه ها و میدان های پاریس کشته شدند و حتا به آنانی که در رحم مادر بودند ترحم نکردند. کشیش پاریسی در دفتر خاطرات خود نوشت: «امروز به چشم خود دیدم که شکم های زنان را با خنجر می دریدند و بچه های شیر خوار را از آغوش مادران شان بیرون می کشیدند و آنها را از بالای دیوار ها پرتاب می کردند... تا عیسی مسیح را از خود بیشتر راضی کرده باشند.» آنها به این ترتیب می خواستند با تضمین بیشتر برای خود بهشت را ارزانی فرمایند.
قابل یادآوری است که خوشبختانه امروز نه تنها نهاد های دموکراتیک و بشردوست به تقبیح ماجرای نفرت انگیز " دیوان تفتیش عقاید" می پردازند، بلکه در دهه نود کلیسای کاتولیک حکم محکمه انکیزیسیون در باره گالیله را ملغی دانسته و مردود دانست. پاپ طی نامهء به کاردینال های خود آشکارا ضرورت اعتراف به گناهان دستگاه کلیسائی را گوشزد نمود. او در این نامه نوشت: « چگونه می توان در باره اشکال گوناگون خشونت که به نام عقیده و ایمان صورت گرفته است سکوت نمود؟» و در چنین پرسشی یادآوری کرده است که: « کلیسا باید به ابتکار خود فصل های سیاه تاریخش را بازبینی کند و در اختیار افکار عمومی بگذارد.»
این انتقاد، محکوم نمودن اعمالی است که در زیر نام دفاع از دین و مذهب و آمیختن آن با همدیگر صورت گرفته است.
اما جای تأسف است که جنایات قرون وسطی، قرن ها بعد از آن در افغانستان تکرار می شود. جنگ های خونین میان تنظیم های مختلف مذهبی جهادی جهت گرفتن قدرت سیاسی، کشور را ویران و مردم افغانستان را به هلاکت کشید و بنیاد گرایان مذهبی اسلام را تنها در چهره مرگ، خون، راکت، انفجار و ترور، به مردمان میهن ما عرضه کردند.
به تعقیب آن رژیم دیوان تفتیش عقاید طالبان که در خشونت و بی رحمی بر آنچه رژیم های تاریک قرون وسطی آنجام داده بود پیشی گرفت. در این دوران جنایات و فساد بنیاد گرایان مذهبی بنام دین و مذهب نسبت به رژیم مجاهدین هم فراتر رفت. مجازات، شکنجه و کشتار با نهایت قساوت و بی رحمی انجام داده میشد و همه چیز... مطلقا به خواب، خیال و خشونت مربوط بود. مردی در تاریکی نشسته و از آنجا به فتوا دادن آغاز نمود و خویش را صاحب دم عیسی، عدل سلیمانی، عصای موسی و امـــــیرالـــــمومــنــــیــن خواند. دین، مذهب، عقیده و ایمان را در راه کسب قدرت به بهره کشی گرفت، به جای اینکه مظهر حق و عدالت گردد، ابزار جنایات و فساد شد. دشنامی به تاریخ و فرهنگ ما و شرمی برای افغانستان و مردم آن گردید و از بخت نیک مردم ، که انقلاب قرون وسطایی آنان با پیش کشیدن پا بیشتر از گلیم و بسر رساندن فاجعه یازدهم سپتامبر ، سرنگون گردید. این است نتایج با هم آمیختن دین و سیاست و هزاران واقعه تکاندهنده دیگر که زیر نام دفاع از دین و مذهب چه در جهان و چه در کشور ما صورت گرفته است.
به همین اساس تصادفی نیست که اکثریت روشنفکران ما مخالف استفاده از دین بخاطر مقاصد سیاسی می باشند و موافق آن نیستند تا گروه ها، احزاب و دولتها از دین و مذهب سؤ استفاده نموده و دین ومذهب را جهت رسیدن به قدرت سیاسی و یا در تحکیم قدرت خصوصی خویش به کار ببرند، تا باشد که افغانستان برای همیش از خطر فاجعه ای بنیاد گرائی در امان مانده ودین را که طی دوران طولانی جوابگوی پرسشها ، رهنماییی ها ، رهگشایی ها آرزوها و نیازهای پاک و مقدس مردم ما بوده آلوده نسازند و ملت با دیانت افغان بتوانند آزادانه و هم آهنگ با پیشرفت های علمی، صنعتی و اجـــــــتماعی جهان امروز حرکت نمایند و کشور ما مسیر منطقی خویش را به سوی ترقی، آزادی، خوشبختی و صلح طی نموده ، دموکراسی ، امنیت ، و حاکمیت قانون پایدار وماندگار گردد./