پوهندوی دکتورشفیق الله انوری

 

ایاتیوری مارکس برای تحلیل بحران اقتصادی موجود صدق میکند؟

 

* ترجمه وتلخیص  ازروزنامۀ نیوزدویچلند المانی نشریۀبرج مارچ سال ٢٠٠٩ 

 

بحران اقتصادی درحال حاضر تقریبآ ازهشتادسال بدینسوازجملۀ سنگینترین بحران جامعۀ سرمایه داری به شمارمیرود و تأثیرات آن اولترازهمه  درپرابلمهای بانکهاوصنایع موترسازی  دیده میشود .

بابروزبحران مالی درسال گذشته هم شخص کارل مارکس وهم اثر آن بصورت وسیع توجه رسانه های خبری رابخودجلب نمود.قرارمعلوم تعدادفروش اثاروی که تحت عناوین جداگانۀ به خوانش گرفته میشود ازبعضی سالهابدینسوبصورت دوامدار افزایش یافته است . درخزان سال گذشته جلداول " کپیتال " یاسرمایه  به اسرع وقت به فروش رسیده وبلندترین رقم فروش انرامشخص ساخت . ایامارکس ازنقطۀ نظر بحران اقتصادی درحال حاضر برای ماچه خواهدگفت ؟ ایااین دلچسپی  جدیدبرای مارکس ممکن صرف یک انعکاس  حالت تهیدستی وناتوانی  که درآن علوم اقتصاد قضاوت مینماید، باشد؟

درحقیقت اولترازهمه قشر جدیدمسلط دردانشگاهادایمآ مودلهای متیماتیکی (ریاضی) راانکشاف داده اند که درینجااکثرآتماس باواقعیت های اقتصادی ازبین رفته است . مودلهای شان ازرقابت کامل ،معلومات جامع وازاعتبارقانون انتقادشده توسط مارکس بوجودمیآیند. آخری آن مدعی است که هرعرضه همزمان یک تقاضای بزرگ راسبب خواهدگردیدزیراتولیدجنس عرضه شده ، تقاضای تولیدقبلی وعایدمولدین را که جنس راتولیدمینمایند،بمیان می آورد . مجادله بایک بحران عمیق اقتصادی ومالی نشان میدهدکه اموزش مسلط قشرجدیدکاملآ ناتوان است . نه آنها بحران راتوضیح نموده ونه اقدامات وتدابیری رابمنظورغالب شدن برآن پیشنهادکرده میتوانند. بیانه های نماینده گان شان بیدون تأثیراند: بحران دوباره تیرخواهدشد، اماتاهنوزنمیدانیم چه وقت؟ این مطلب را درسال گذشته ولفگنگ فرانس (Wolfgang Franz) رئیس "شورای کاردانان " حکومت فدرالی المان اظهارداشت .

اگراکنون سخنی ازمارکس بمیان آيددرقدم اول بایدسوال شودکه درینجا راجع به کدام مارکس بحث صورت گیرد؟ برای مدت ده هاسال ازمارکس در " کشورهای سوسیالیستی اسبق " به حیث کلیمۀ بازولخت ومکشوف در سیاست آنوقت که تحت آن  " اعمارسوسیالیزم  " فهمیده میشد ،استفاده گردیده است  . " مارکسیزم " به حیث یک جهان بینی جامع ومفصل بصورت اشکاربرای تمامی سوالات مهم جواب رادربردارد . مارکس منقدوتحلیلگر نظام سرمایه داری بود،چنانچه عنوان اثارعمدۀ وی واضح میسازد :  " کپیتال ، انتقاداقتصاد سیاسی   .  انتقادبربیعدالتی استثمار کارگران که درنظام سرمایه داری صورت میگیرد ، فوق العاده به حیث یک انتقاداخلاقی  شناخته شده است . امروز یکی ازچنین انتقاداخلاقی  معاشات فوق العاده بلندمینیجرهاومیلیونهاجبران خسارۀ  برای بانکهابه نسبت سیاست معاملۀ خریدوفروش تجارتی آنها که منجربه ملیاردهادالرخساره گردیده ،میباشد.اکنون جبران این خسارات را بایدمالیه دهنده گان  بپردازند . باوجوداین که مارکس راجع به چنین انتقاداخلاقی بحث نمیکند.

 مارکس  حق بجانب بود که دریک تحلیل علمی طرق وظایف نظام سرمایه داری رانشان داد. وی خواست تااین رادرمقدمۀ  " کپیتال  " فارمولبندی کند ،  "  قانون تحرک اقتصادی جامعۀ عصری ومدرن "  راکشف نماید. وی  تأثیرعمدۀ سیاسی این چنین کارعلمی را تضمین نمود .  بصورت قطعی در تحلیل خود مارکس  به این نتیجه رسیدکه تولیدثروت ومکنت کپیتالیستی به هیچوجه هم آهنگی همدیگر طبقات جامعه و هم آهنگی های ذیعلاقه راباخودبمیان نمیآورد . مارکس سعی نمودتاازراه های علمی نشان دهدکه انکشاف کپیتالیستی تخنیک وقوۀ تولیدی درنظام سرمایه داری یک پروسۀ تخریبی بود . چنانچه این راوی درجلداول  " کپیتال " نوشته کرده بود، "  که چشمه های تمام ثروت به خاک سپرده میشود : زمین وکارگر  " . اسا س آموزش اقتصادمردمی (ملی) قسمیکه  دردانشگاه های آلمان تدریس میگردد، به هرحال ازمشغولیت بامارکسیزم صرف نظرمیشود . دربخش های مضامین سوسیالوجی وعلوم سیاسی تیوری  مارکس درحاشیه قرارمیگیرد . درحقیقت این تمامی ردیات مختلف  که درهنگام  " معجزۀ اقتصادی  "  درمقابل تیوری مارکس قرارداشته بودماننداینکه اکنون کپیتالیزم عاری از بحران انکشاف نموده وسطح زنده گی کارگران بطوردایمی بالا میرود،توقف میابدوحتی امروزپرازجار وجنجال است . باوجود این  ادعای دیگری  کم ازکم  بدون شک درمؤثق بودن  آن وجوددارد :  سن تحلیل کپیتالیزم مارکس . ایا مارکس میتواندچیزی راکه ١٤٠سال پیش فارمولبندی کرده بودازنگاه تغیرات وسیعی که ازآنزمان تاحال  بوقوع پیوسته است  ، بطورکلی هنوزهم  آنرامهم ادعاکند ؟ درینصورت میتوان مقابل آن استاده گی نمودکه موضوع موردتحقیق مارکس به هیچوجه  کپیتالیزم قرن ١٩ انگلستان نبود . اگر چنین میبود، پس هرانتقادکننده حق میداشت . د رمقدمۀ ذکرشدۀ اثر " کپیتال  " مارکس نشان داد که برای وی کپیتالیزم انگلیسی درآنزمان  بزرگترین شکل انکشاف یافتۀ کپیتالیزم بودوازآن صرف برای  " تشریح وتوضیح "  نمایش تیوریکی اش استفاده نموده است . راجع به چیزی که مارکس  روی آن درکپیتال بحث میکند،آنرا درآخرجلد سوم خلاصه کرده است  . چیزی راکه وی درجلداول  " کپیتال   " منحیث " تولیدارزش اضافی نسبی " تحلیل نمود ،  ارتباط  انکشاف کپیتالیستی نیروهای مؤلده ، پائین آمدن ارزش اشیای نیروی کاروهمرای آن بلندرفتن ارزش اضافی اولترازهمه زمانیکه ازطرف کتلۀ ازکارگران ، موادغذائی ومواداستهلاکی بقسم کپیتالیستی تولید میشود ، دربر میگیرد .

تحلیل نامکمل سیستم کریدت مارکس درجلد سوم  " کپیتال  " نیزامروزبصورت تازه نسبت به قرن نوزدهم تأثیردارد . مارکس نشان ندادکه اقتصادرشدکنندۀ نظام سرمایه داری بیدون رشدسیستم مالیه امکان ندارد . وی در تحلیل اش راجع به سرمایۀ تصنعی (دروغی)  نیز نشان داد ، چطورمارکیتهای مالی که درآنها  " تقاضا " برای محصولات آینده معامله گردیده ،  مایلان دا رندتاتمامی آنهارادوچندوسه چندسازند :  تقاضا بالای تقاضای دیگر بمیان آمده ، قرضه ها ووام هاازطریق دوران شان به سرمایۀ جدیدتبدیل گردیده ودرینجا هرم های کوه پیکر کریدت اعمارشده که باید بعدازمدتی سقوط نمایند .

مارکس اولترازهمه دینامیک بحران  شیوۀ تولیدنظام سرمایه داری راتحلیل نمودتااینکه یک نقطۀ متضادقاطع رابرای تیوری اقتصادحاکم فارمولبندی کرد . کپیتالیزم  مدرن وعصری نه تنهاپرتحرکترین شیوۀ تولیدتاریخ بشریت  رایعنی ا نکشاف  موجود ۀ نیروهای مؤلده که تاهنوز هیچ وجودنداشت  بمیان آورد، بلکه وی به چنین دینامیک نیز رسیدکه درآن  شکارهدف تنگ نظرانۀ اش ، سوداعظمی ،گردید .

دراولین واساسترین سرنوشت سرمایه ، بحران نظام سرمایه داری نهفته است زیرااعظمی ساختن مفادمخالفت اساسی رادربردارد . دریک اقتصادکپیتالیستی بحرانات نی از تزلزل های بمیان آمدۀ "  ازخارج  "  ونی  از حادثات فابریکه جات که دراصل قابل جلوگیری اند ، بلکه  همیشه توسط خودکپیتالیزم بمیان میآیند . درینجابحرانات بصورت تخریبی هم بالای اکثریت انسان هایکه محل کارشانراازدست میدهندوهم بالای شرکت های متعددی که بطرف افلاس ورشکستگی میروندتأثیرمینمایند. بحرانات برای اقتصاد نظام سرمایه داری درمجموع یک وظیفۀ تولیدی دارد : بامفلس شدن تشبثات و شرکت هاظرفیت تولیدی وسیع آنها ازبین میروند، بابلندرفتن تعدادبیکاران دست مزدکارگران ومعاشات کارمندان  کمترمیشوند، هردوی اینهاقابلیت سودومنفعت شرکت های باقیمانده رابهبودبخشیده ودرعین زمان منجربه مبارزه شرکتهابمنظور نجات یافتن شان از ساختارهای غیرمؤثرمیگردد . بحرانات بزرگ اقتصادی بطورمنظم جلب نوآوری هاوعصری سازی رامینمایند: نظام سرمایه داری نه تنهادرصورت ضرورت بحرانات رابمیان می آورد، بلکه وی اشدضرورت داردتاخودرابازهم انکشاف دهد .

برخلاف نظریات ریاضیدان ودانشمندعلوم سیاسی بنام میخائیل هاینریش (Michail Heinrich) دردانشگاه  آزاد برلین درارتباط به انتقاد مارکس ازنظام سرمایه داری درمتن ذکرشدۀ فوق پروفیسورفلسفه سیاسی  بنام هانس- مارتین  شونهیر من ( Hans-Martin Schönherr Mann) دردانشگاه  لودویگ مکسیمیلین (Ludwig-Maximilian)  شهر مونشن کشورآلمان درک دیگری داردونظرش رادر مبحثی تحت عنوان "  دیالیکتیک راکناربگذار !  " تشریح مینماید.

ایامارکس ازنگاه بحران اقتصادی ومالی درحال حاضربرای ماچه  گفتنی خواهدداشت ؟ اتحادجماهیرشوروی سوسیالیستی ازدیرزمانی به اینطرف قبل ا ز افلاس ورشکستگی شرکت های بزرگ انحصاری ریال آیسلیندوآیرلیند، هایپوریال استیت ( Hypo Real Estate) ویا جنرال موتور ( General Motor) زوال گردیده است . روی همرفته  کشورآخری واقعی سوسیالیستی جمهوریت مردم چین نیز همرای کشورهای سراسرجهان دریک کشتی لرزان بحران یکجانشسته است .  کشورهای سوسیالیستی واقعی کم ازکم به یک مرتبه نتوانسته اندکه جهان رادرینوع بحران بزرگی اقتصادی سقوط دهند .

ایاتیوری مارکس برای تحلیل بحران تازۀاقتصادی صدق میکند؟ بصورت واضح این سوال پرکتیک (عمل) رانی ، بلکه تیوری راهدف قرارمیدهد . درحقیقت انسان میتواندبه سرعت راجع به آن اشاره نمایدکه به اساس اندیشۀ دقیق مارکس این تیوری ازطریق یک عمل بی نتیجه ازخیلی پیش موضوع رابطورغیرواقعی جلوه داده است . بصورت عموم هنگامیکه انسان از حاشیۀ چوکات دیالیکتیک نسبت به اینکه د ر آن پافشاری نموده ،  نگاه میکند، پس درآن وقت نبایدسلسلۀ دلایل وبراهین غلط راتکرارنماید . بصورت عموم انسان باید برای مارکس نیزارزش و اعتبارقایل گرددتاهرگز تیوری راتوسط پرکتیک  بیدون دلیل ردنکند. ازنگاه ماکس ویبر(Max Weber) تیوری  ،پرکتیک راتوسط خیال وتصورآشکارمیسازد .

وگرنه تیوری مارکس برای تحلیل بحران تازه اقتصادی مناسب است؟ مارکس درینمورد ادم سمیت (Adam Smith) ودیویدریکاردو(David Ricardo) راتعقیب نموده که ارزش هاوقیمت هاتابع مصرف وهزینۀکارمیباشندودوباره توسط طول وقت اندازه میگردند .  به اساس نقطۀ اصلی مارکس ، مزدقیمت کارنیست ،بلکه آن نیروی کاراست که توسط مصارف تولیددوباره اش تعین میگردد. برعلاوه نیروهای کار معمولآ  زمانی گماریده میشوندکه کارآنها نظربه مصارف شان یک ارزش بلندتری راتولیدنماید . درینجاانسان به فکرآگاهی ازخطربیکاری میآفتدکه فابریکه جات مدت کاری کوتاهی را تنهادریک زمان محدودپرداخت نموده میتوانند . چیزیکه بیشترازمزدکار تولیدمیشود،ارزش اضافی است ،که ازآن سودبمیان آمده وبه کارگران دریغ گردیده ودرکیسۀ مالک سرمایه میریزد. درحالیکه مارکس به این نظربوده که خلقت ارزش اضافی تنهاتوسط کارزنده  ونه توسط سرمایۀ استعمال شده بمیان آمده ومعنی اقتصادی مقولۀ  استثماررابخودکسب مینماید.

باوجوداین درینمورد مشکلاتی بوجودآمده که مارکس نیزآنراحل کرده نمیتواند. ازنگاه شیوه های مختلف کار ،لیاقت وتخصص  ،تاکه یک مقیاس نهائی برای  قیمت نیروی کاربصورت تجربوی تثبیت شده نتواند، قیمت وسطی کار اقتصاد ملی به مشکل تعین میگردد . تولیداضافه ارزش تنها توسط کا ر نیز  صورت نمیگیرد. یک حرفۀ یاشغل دارای مزدزیاد ،باید  یک د رآمدبیشتری راتولیدکند درحالیکه این بصورت تجربوی ازینقرارنیست . معدنیات نیزقبل ازاستخراج یک ارزش دارند .

مارکس  نیزدانسته است که توقعات  وانتظار برد(منفعت) درفروشگاه اسهام ،کورس اسهام ( قیمت اسهام) رابلندبرده میتواندوهمچنان بصورت آشکاربرد(منفعت)بیدون کار بدست می آید . درینجاوی ازسرمایۀ تصنعی (دروغی) سخن میزند . بانکها  کریدت رابه خزینۀ اسهام میدهندیعنی درحقیقت این اسهام ازقرار ارزش آنی فروشگاه اسهام  داده میشوند، پس اینچنین سهم سرمایه تصنعی نبوده ، بلکه به یک کریدت مبدل میگردد. اگرقیمت اسهام بلندمیرونداین هیچ پرابلم نیست . لیکن زمانیکه قیمتهای اسهام پائین میآیند ،بانکهااطمینان دوامدارراتقاضامینمایند و این برای کریدت گیرنده مشکلی راایجادکرده میتواند . اسهام تازمانی داری یک ارزش خالص تصنعی اند که درتصرف انسان باشند . لیکن درهمان لحظۀ ایکه فروخته میشوند یک ارزش حقیقی رابخودکسب میکنندوسپس  ازدوران دایمی (  پول - جنس -پول ) ناپدیدمیگردند . زمانیکه سهمیه بالا میرود درینصورت انسان میبازدامازمانیکه وی پائین میآیدانسان برنده میشود .

تیزاساسی مارکس میگویدکه تنها کارارزش هاراخلق میکند، همچنان این بسیارزیاد کافی نبوده ووی    ساختارهای اشکال دیگر خلقت ارزش رانیزآشکارمیسازد .د رین جامارکس به اختلاف بین ا رزشهای مصرفی وارزشهای معاوضوی اتکامینماید که باتیوری اقتصادلیبرال بصورت شدیددرمخالفت قرارمیگیرد. برای اینهاتنهاقیمتهاوجودداشته ونی ارزشهای که ازاین مستقل میبودند . جنسیکه هنوزارزش مصرفی (استهلاکی) داشته درهرصورت برای کسیکه انرااستفاده میکنددرینجاهیچ رول نداشته واینچنین ارزش مصرفی محاسبه نمیگردد. علاوه برآن این اختلاف بصورت مستقیم درعصرجهانی شدن آشکارمیسازدکه چطور بطورمثال یک کمپیوتر کهنه که  دیگرهیچنوع ارزش معاوضوی ندارد وهنوز میتواند درکدام نقطۀ ا ز جهان متعلمین راکمک نماید . برعکس انسان نیز میتواندحکم نمایدکه چنین حقایق بصورت دوامدروجودداشته واختلاف مارکس راتائیدمینمایند .

بانکها معاملات تصنعی(دروغی) رادنبال واداره نه نموده وآنهارادرواقعیت ازدیگرشعبات تفریق مینمایند. روی همرفته بانکهانیزخدمات مختلف قابل مقایسۀ راماننددکتوران طبی ،رهبران مذهبی ،مینیجرهاوسیاستمداران  انجام میدهند . همچنان آنهاهم ارزش های مصرفی (استهلاکی) وهم ارزش های معاوضوی را تولیدمینمایندوخدمات شان بصورت دقیق مانندصنایع موترسازی ویا صنایع نجاری اند .

 مارکس  برای کپیتالیزم بحران بزرگی راکه منشۀ آن تولیداضافی بوده ،پیشگویی کرده است . رقابت سرمایه هامنجربه پائین آمدن اندازه مفادمیشوند . درمبارزه برای آخرین چانس بدست آوردن سودبرای سرمایه های بزرگ هیچ چیزی دیگری باقی نخواهندماند بجزاینکه بصورت دوامدارمعاشات راپائین آورند،اوقات کارراطویل سازند، نیروهای کار راازکارعزل نمایندویابهره وری وسودمندی رابالا برند . درنتیجه تعدادی کمی ازمردم قادرخواهندبودتااجناس تولیدشده راخریداری نمایند . پائین بودن معاشات، طویل ساختن اوقات کار، غیرمطمئین بودن مناسبات کار ودرمجموع سقوط کاریابی دراثرچنین نابسامانی ها برای همیشه باقی مانده وموضوعات تازۀ روزراتشکیل میدهد.

دردۀ اخیرفقط ارزش اسهام مالکین  به شکل متداوم آن بلندرفت وعلاوه برین یک موضوع برای تیوری مارکس باقی ماند. زیرااین ارزش هاتمامی اشکال دایمی وطویل المدت انکشاف اقتصادی رافراموش نموده اند . بانکهابیدون شک باچشم بیناسالهاازین سخن میزدند- کریدتهای غیراطمینانی راخریدند- تابا این زوروجبربتوانندارزش اسهام رابالاببرندوبصورت غیرمستقیم تهدیدنمایندکه قیمت آنها  پائین نیآید .

کپیتالیزم عصری بعدازدوران جنگ نیازمندی های جامعه و جامعۀ استهلاکی مارکس را مدتی بعداززمان جنگ  ترک گفته ویک جامعۀ کریدیتی گردیده است . ازآنجاکه بحران اقتصادی فعلی بصورت فرضی از آسمان پائین نیامده ومستقیمآ توسط یک بحران مصارف سبب نگردیده ، بلکه توسط سقوط وشکست سیکتور بانک که تدابیر نجات دولتی نیزانرامانع شده نمیتواند، بوجودمی آید .

معهذادرکپیتالیزم کریدیتی همه توسط کریدت پرداخته میشود : موادغذائی روزمره توسط  کارت حساب ، کارتهای کریدت ، کارتهای مشتریان مغازه ها ، معاشات شرکتهاوفابریکه جات مانندسرمایه گذاری های  شان ، قرضه های دولتی بودجه های رسمی ، سفته بازی اسهام توسط قرضۀ خزینه اسهام پیش ازپیش توسط  بانکهاتمویل میشوند. درینجااست که ازمستهلکین تقاضامیگرددتاپول شانرامصرف وپس اندازننمایند .

درمورد این موضوعات بحران اقتصادی ،انسان ازمارکس  جواب مستقیم دریافت نمیدارد . درینجا نیروهای  مؤلده به مشکل بر مناسبات ملکیت اتکاء مینمایند. بصورت مشابهی کم به نظرمیرسدتا دولتی ساختن ، مجتمع شدن (شرکت) ویااقتصاددولتی بصورت عموم یک جواب کافی راارایه نماید . مدیران سیستم های سوسیالیستی واقعی هیچنوع مؤثریت اقتصادی رابمیان نیاوردند .

مارکس درحقیقت جنبۀ اجتماعی تولیدرامؤثر نشان میدهد. جواب وی به شیوۀ مالکیت شخصی ومنازعۀ بوجودآمدۀ از آن ،به اساس عقیدۀ ثابت به قابلیت تشکیل جهان توسط عقل انسان ، بالای قابلیت تنظیم عبوری پروسه های اقتصادی استوار میباشد. معهذا بصورت مشابه  نه تنهاموفق نه شده بلکه به شکل منظم تاثیرات جانبی را درحقیقت نه تنها درسوسیالیزم دولتی  ،بلکه دردولت سرمایه داری  ویادر شرکتهای بزرگ انحصاری بطورمثال  شرکت موتربینس ( DaimlerChrysler) ویاشرکت تیلفون ( Telekom) نیز بمیان می آورد .

زمانیکه مارکیت یابازاربالای بحران اقتصادی پیروزشده نتوانددرآنوقت بیدون شک به تدابیرسیاسی ضرورت میآفتد . باوجوداین مارکس در اینجاافزار درستی را که قدرت وتوانایی جامعۀ جنگجوی قرن نوزدهم رابوجودآورد، سفارش کرده نمیتواند.  ااا

دربخشهای مهم وعمدۀ اقتصادملی مانندسیستم بانکداری و سیستم صحت عامه باید موسسات نیمه خودمختارامابامسؤلیت که قابل مشابه باسیستم حقوق سیاسی بوده و مستقیمآ به قیمومیت وسرپرستی اختیارنداشته باشند، ایجادشود .

مارکس یک عکس العمل قدرت راسفارش نموده تا درعصرجداگانۀ مسؤلیتی رابرای جامعه به حیث  مسؤلیتهای اجتماعی نیزقبول کند. وی  نه فقط توسط انتقاداقتصادسیاسی خویش دربسیاری ازبخشهای اقتصادی واجتماعی وابستگی های متقابل راتشخیص نمودبلکه خودخواهی شخصی اقتصادی رانیزتحت سوال قرارداد .

 

 

 

 

مأخذ :

 

*1. HANS-MARTIN SCHÖNHERR-MANN (2009) : Dialektik beiseite . Streitfrage :

                      Taugt die Marxsche Theorie zur Analyse der aktuellen Wirtschaftskrise ?  

                      ND-Zeitung , Berlin-Ausgabe , 21./ 22. März . Seite 21.           

*2. MICHAIL HEINRICH ( 2009 ) : Die Notwendigkeit der Krise . Streitfrage :

                        Taugt die Marxsche Theorie zur Analyse der aktuellen Wirtschaftskrise ?

                         ND-Zeitung , Berlin-Ausgabe , 13. März . Seite 14.

ش . انوری

برلین ، جرمنی ٢٢ / ٥ / ٢٠٠٩

 

 


بالا
 
بازگشت