اكمل عازم

 

"اگر كرزي صاحب مي خواند، نشر كن"

 

عقربه هاي ساعت چهار عصر روز پنجشنبه را نشان مي داد كه مريضم را به داكتر معالجش در مكروريان دوم بردم.

در آنجا من منتظر نوبت بودم تا به خاطر معاينه، مريضم ام را به داكتر نشان بدهم.

يك بچة خرد سال با چهرة خيلي بشاش و جذاب نزديك من شد و گفت: "كاكا بوت هايته رنگ كنم" من در جواب برايش گفتم: "نه".

شخصي كه در كنارم نشسته بود، بوت هاي خود را كشيد و گفت كه از من را رنگ كن. بچه بيك يا بكس پشتكي خود را كشيد و چهارزانو زد و از داخل بكسش رنگ بوت همراه با برس بوت را بيرون كشيد. برايم جالب اين بود كه همراه با رنگ بوت و بورس بوت، كتاب هاي مكتبش هم، در بكسش جا به جا شده بود.

از اينجا فهميدم كه پسرك هم مكتب مي خواند و هم يك لقمه نان حلال از اين مدرك دريافت مي كند.

وقتي انسان به اين پسر نگاه مي كرد، در مي يافت كه در كنار هزاران اميد و آرزو از زندگي ناراض است.

به هر حال به بهانة اينكه بوت هاي مرا هم رنگ كن، باب گفتگو را باز كردم:

- چند ساله هستي؟

- 15 ساله

- مكتب مي خواني؟

- بلي، صنف شش مكتب هستم

- در كدام مكتب؟

- در ليسه عالي اماني

- واه! من هم از اين مكتب فارغ شديم، چندم نمره هستي؟

- كاكا اگر راستش را بپرسي در صنف سوم اول نمره بودم؛ ولي حالا پنجم نمره هستم.

- چرا پنجم؟

- مي بيني كاكا كه كار مي كنم، اگر كار نكنم، من، برادرم، خواهرانم، پدرم و مادرم از گشنگي مي ميرند، به اين خاطر نمي توانم خوب درس بخوانم.

در اينجا مكثي كردم، كه چقدر همت بزرگ و چقدر اعتماد به نفس قوي در وجود اين جوان نهفته است كه در بسياري از جوانان به اصطلاح خود شان "كاكه" هم، نيست.

خوب به هر ترتيب در همين حال يك پسر ديگر كه معلوم مي شد بسيار بي ادب است، دست خود را به طرف من دراز كرد و طلب خيرات نمود.

من برايش گفتم كه چند ساله هستي؟ بدون اينكه جواب سوالم را بدهد، گفت: ترا به سن و سالم چه غرض است اگر پول مي دهي بده در غير آن "گپاي مفت" نزن.

پسر با اين چند حرف بي ادبانه، اشپلاق كنان، به گدايي كردن رفت.

در همين حال جواني كه با رنگ كردن بوت و زحمت فراوان، نان حلال دريافت مي كرد و اين حالت را تماشا كرد، برايم گفت: "پدرم برايم مي گويد كه بچيم هيچ وقت نمي بخشمت كه اگر تو دست به گدايي دراز كني و يا مال مردم را دزدي كني. فقط درس بخوان تا اينكه مكتب را خلاص مي كني و به پوهنتون مي روي، خدا مهربان است كه زنده گي ما خوب شود.

در اخير از نزد اين پسر پرسيدم كه حرف هايي را كه گفتي با عكس ات، اجازه ات است تا در اخبار چاپش كنم؟

پسر بدون اينكه چيزي ديگري بگويد، گفت: كرزي صاحب مي خواند؟

گفتم كه كرزي صاحب را چه مي كني كه گپ هاي ترا در اخبار بخواند، بگذار تا ديگر جوانان بخوانند و از همت و زحمت كشيدن خودت پند بگيرند تا باشد از آبلة دست خود، روزي حلال دريافت كنند.

برايم گفت: "ني! كاكاجان اگر كرزي صاحب مي خواند، نشر كن به خاطر اينكه اگر بخواند، دلش براي ما مي سوزد و زمينه كار خوب تر را براي ما فراهم مي سازد تا ما خوبتر درس بخوانيم و به اين وطن مصدر خدمت شويم."

خدا شاهد است زماني كه اين پسر همين حرف ها را مي زد، اشك هايم آمد و همينقدر گفته توانستم كه "مؤفق باشي و به آرزويي كه داري، خداوند نصيب ات بسازد."

مردي ريش سفيدي كه مريض ها را به نوبت صدا مي زد و به داكتر رهنمايي مي كرد، نمبر كارت مرا خواند و من خداحافظي كرده، به طرف داكتر در حركت شدم.

در افغانستان واقعاً براي اطفال كار ثمربخشي صورت نگرفته است، اگر گرفته است همه اش براي جيب پر كردن چند شخص بي احساس بوده و است.

ثبوت اين ادعايم شايد اين باشد در افغانستان براي اطفال هیچ وقت به آن شکل جدی و حرفه ای نگاه نشده است. این را به خوبی می توان از نبود؛ حتا یک مجله و کتاب تخصصی با نیازهای امروزی کودکان پیدا کرد. اگر هم گاه كدام مجله اي به صورت مقطعي منتشر شده است بیشتر برای بزرگترها بوده است که گفته شود برای کودکان کار می کنیم و جنبة کسب شهرت و موقعیت آن بیشتر از وجهه آموزشی و کودکانه بودن آن بوده است. به همین دلیل هم بعد از مدتی از صحنة مطبوعات رخت بربسته است. مي توان يكي از اين مجله ها را كه هدفش فقط جنبه يك مشت پول بوده است، ديگر چيزي ني، مجلة "پرواز" كه براي كودكان نشر مي شد، را نام برد و اينگونه چند نشرية ديگر.

ناگفته نبايد گذاشت كه مؤسسات آشيانه قسمي كه ديده مي شود با دلسوزي توانسته است تا اطفال را به درس و تعليم و در كنار آن حرفه هاي مختلف را برايشان آموزش بدهند؛ اما باز هم اگر دولت بتواند تا همين مؤسسات آشيانه را حمايت بكند تا باشد اين مؤسسات بيشتر و بيشتر اطفال را تحت نظر خود داشته باشند، فكر مي كنم اطفال خوردسال و جوانان از اين بدبختي كه دست به گدايي دراز نمايند، اقلاً كم خواهد شد و شايد هيچ طفي نخواهد ماند كه دست به گدايي بزند و يا كارهاي شاقه را انجام بدهند.

به اميد آنروزي كه حكومت متوجه به اين نسل آينده ساز كشور شود و نهادهايي خيريه از دل و جان با اين اطفال زمينه درس و تعليم و زندگي آرام را براي شان فراهم نمايد.

 

خواننده گران ارج:

اين پسر در اول نام خود را گفت؛ ولي در اخير از نزدم يك تقاضا كرد كه عكسش و نامش را نشر نكنم به همين خاطر نامش و عكسش در اين نبشته نيست.

 

akmalazem@yahoo.com

0700051775

 

 

 


بالا
بازگشت