نگارش عبدالواحد سیدی
آزادی یا تساوی حقوق زن
ما در این مبحث در زمینه آزادی "زن و تساوی حقوق" او با مرد می پردازیم . چیزیکه مربوط به قرآن میشود در مورد سرشت یا خلقت زن در بحث گذشته به استناد به آیه های از قرآن پرداختیم که خداوند زن و مرد را از یک سرشت خلق کرده است . در جامعه مسئله فرضیه تساوی حقوق زن با مرد اکثراً بحث بر انگیز و جدال گستر بوده است . از کران تا کران دنیا موسسات جدیدی بنام جامعه مدنی و جوامع پاسدار حقوق زنان واعلامیه های بین المللی مشعر بر این است که زن و مرد دارای تساوی حقوق هستند.که در نظام زندگی زن سایر ضوابط که مربوط به زندگی زن میشود و یا مربوط به هردو میشود فرع تلقی شده است .در حالیکه ضرورت است تا موقعیت زن را در خانواده و اعضای آن مورد دقت قرار داد چرا که اساسی ترین مسئله در مورد " پیوستن و دانستن بحقوق زنان "نظام حقوق خانوادگی" از جمله ردیف اساسی و منطق معیاری مستقل از سائر تاسیسات اجتماعی میباشد. که معیار های مستقل ساختار های خانوادگی خود اساسًا شاخص ونشانگر این مسئله است که زن در کجای خانواده دارای چه مواهب میباشد.این موقعیت جدا از سایر نظامات اجتماعی و تاسیسات آن قرار دارد که اکثراً مداخله بیرونی را یا نمی پذیرد و یا هم اگر مداخله صورت گیرد و این مداخله مخالف تاسیسات تفکری خانواده باشد در این صورت است که نظام آزادی زن را به قهقرا کشانیده و تساوی آن را خدشه دار میسازد . زیرا زن موجودی است هوش مند که در دائره خانواده مانند سایر اعضای آن به زندگی ادامه میدهد . حال اگر ارزش های فکری در خانواده در نقطه پایان خود وجود داشته باشد ، قضیه روشن است که تساوی و هر نوع آزادی یا اصلاً وجود نمیداشته باشد یا اگر هم وجود داشته باشد دست خوش هوا و تلقیات نفسانی خواهد بود.مرام این است که "دو جنسی بودن" دو رکن اصلی این تمایز و ریشه یابی تردید ها در مورد این تساوی نیست بلکه ظواهر این صفحه آرائی تساوی زنان پیچیدگیهای نظامیافته و یا نظام نیافته ای میباشد که در طول صد ها سال خانواده را با خود یکجا کشانیده است.در این صورت میشود ذهن خوانندگان به موازات این مشکل تلقیات مختلفی داشته باشد که خواندن آن دشوار است اما چیزیکه منحیث یک پدیده و یا یک واقعیت ملموس وجود دارد این است که میشود با تغیر کلی و با سلاح واقعیت ها بامنطقی به حل این مشکل اساسی که واقعاً نیمۀ از پیکره انسانی را در تمام جهان مجروح ساخته است پرداخت.
اسلام در این مورد دارای یک اصل اجتماعی هست که اینطور توضیح میدهد:«واعدوالهم ما استطعتم من قوته» یعنی ای برادران در برابر دشمن بحد توان نیرو تهیه کنید. روایت است از حضرت پیغمبر که فرمودند: خود و فرزندان تان بحد کافی مهارتهاو فنون اسپ سواری و تیر اندازی را یاد بگیرید. این به معنی این است که انسان باید نیرو مند باشد تا بتواند در مصائب زندگی استوار وشکننده سختیها باشد. اگر انسان نتواند تا آخرین درجه در برابر دشمن نیرو تهیه کند در آن صورت هرگز نمیتواند با دشمن به ستیزه برخیزد . در خانواده ها هم دشمنان سالخورده ای وجود دارد که از قرنها بدینسو با آنها یکجای زندگی میکند ، میتوان این دشمنان را که هر آن امکان دارد نه تنها زن را بلکه تمام خانواده و حتی بشریت را نابود سازد که آن را اینطور بر شمرده ایم که عبارت از فقر و جهل میباشد. این دو عامل آنقدر تباه کننده و غیر قابل پیشبینی است که میتواند هر گونه تمدن و افکار بهیخواخانه را از بین ببرد.در اسلام تیر و کمان و نیزه و اسپ کدام اصالتی ندارد و چیزیکه واقعاً اصالت دارد استفاده از این وسایل بمنظور قوی ساختن خود است .اسلام خواسته است تا پیروانش از لحاظ دفاعی در برابر دشمن نیرو مند باشند.لزوم تیر اندازی و مهارت در اسپ دوانی و فرا گرفتن فنون نظامی جامه ای است که لزوماً به تن ما بخاطرنیرو مندساختن باید پوشانیده شود. و این قانون ثابتی است که از احتیاج ثابت و دائمی سر چشمه می گیرد ولی لزوم مهارت در تیر اندازی مظهر یک احتیاج موقت و متغیر است و به تناسب عصر و زمان تغیر می کند ، زیرا هر روز ما شاهد هستیم که این پدیده های مختلفه زندگی اکثراً بلکه کلاً دائمی نمیباشند و با گذشت زمان و تشکل و پیشرفت بشر و اختراعات تبدیل پذیر هستند. همانطور جامعه فکری بشر نیز در حالت تحول و تطور است . قرآن در چهارده صد سال قبل به مسلمانان نازل شد ولی زوایای ژرف معانی آن در قرن بیست و یکم ره گشای علم و مدنیت وقانونمندی و عدالت است . قرآن چهارده قرن قبل در آیه چهارم از سوره نساء آورده است که زن و مرد از یک سرشت و خمیره خلق شده اند. ولی این را انسانهای هستند که تا هنوز نمیدانند و به اصالت تساوی سرشت زن و مرد معتقد نیستند. لذا ما می بینیم که قرآن در آن اوانیکه شرق و غرب در ضلالت و تاریکی فکری و وجدانی بسر میبردند قرآن این صدا را بلند کرد که همۀ انسانها دارای گوهر واحد هستند و یک اصالت را دارا میباشند.واما بد بختی در اینجاست که ما از اصلوب و ماشینی که باعث قدرتنمدی ما میشد مطالق به دستور پیغمبر اکرم(ص)خود را مسلح نساختیم ورنه هیچ امکان نداشت در جامعۀ این چنینی که دارای عالی ترین سجایا و مدارج رفیع به تمدن را فرا روی خود داشتیم چنین ضعیف می ماندیم که دگر ها گویا ما را یاری برسانند .آیا این امکان خواهد داشت که کسی دیگری از بیرون بیاید و ما را زندگی کردن و سر پا استاده شدن را یاد بدهد و بما بگوید بانوان تان با شما حقوق مساوی دارند.و این در حالی است ،که همین مردم از سالهای سال به اینطرف متاسفانه که حقوق بانوان خود را در عیش خانه ها و کاباره ها فراموش کرده اند.چنانیکه جهان خود را امروز با صلاح گرم امروزی (بمب های اتومی، راکت های قاره پیما و صد های دیگر) خود را مسلح ساخته اند اگر ما موازین قرآن را در نظر داشته باشیم و ازدوست ستیزی و بیگانه پروری و... بگذریم ، البته که ما قوی ترین جامعه جهانی خواهیم بود ، جامعه ایکه در آن زنان ما نیز با مادر یک کشتی و با یک تفکر هدفمند در بحر زندگی شناور وطی راه خواهند کرد.ولی ما از قوی شدن و از (میترسم که بگویم از انسان شدن)بسیار فاصله گرفتیم . آبرو و عزت نیاکان ما نام خوشی است، اما بما نان و آبی نمیدهدو ما را مسلح و قوی در برابر دشمن صد بار قویتر از ما که جهل و بی دانشی است نمیسازد. سعدی شیرازی میگوید:
به چه کار آیدت زگل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
واقعاً اگر ما درس زندگی را می آموختیم تمام دنیا بپاهای ما گل میریخت و لی
حالا ما در میان مبادله ثروت به نفع بیگانه ها انگشت نما شده ایم ، آنقدر در
این قمار بزرگ دست بسر شده ایم که اکثراً جانهای خود و عزیران خود را در راه
بدست آوردن این ثروت در روی جاده ها میبازیم
اسلام اصل مالكيت فردی را پذيرفته است ، و البته ميان آنچه
اسلام بنام مالكيت ميپذيرد با آنچه در دنيای سرمايهداری ميگذرد تفاوتهائی وجود
دارد كه اكنون جایگفتگو
درآنها
نيست.
لازمۀ
مالكيت فردی
مبادله " است:
" « و لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل
»" یعنی مال و ثروت را بیهوده در میان خود به جریان نیاندازید.
قرآن جامعه اسلامیرا به گیاهی که در حال رشد است تشبه کرده است ما میبینیم که كلمه " پديده قرن " خانوادههای بی شماری را متلاشی کرده است .جهان ما در یک حالۀ از سر در گمی و ناراحتی دائمی بسر میبرد، هیچ کس فکر نمیکند که جامد جز با کهنه خو نمیگیردو این جاهلان هر فسادی را بنام مقتضیات زمان موجه میشمارند . اسلام برای هر موضوعی قواعدی دارد که پیروان خود را در مقابله با ضرر نجات میبخشد. اسلام هر تحول و انعطافی را نمی پذیرد صرف همان های را می پذیرد که بحال جامعه انسانی سود مند باشد و باعث فلاح و ارتقاع بشر شود.ما میبینیم موضوع دین اسلام از جمله موضوعاتی است که بیشتر و پیشتر از آنکه برای ما مسلمانان مطرح باشد برای پیروان سائر مذاهب مطرح میباشد. بیشترین از روشنفکران جهان که مذهب را ترک کرده اند از آن جهت است که می پندارندکه مذهب با تجدد در زندگی نا سازگاری دارد. آنها این طور تبین و تطور دارند که همین مذهب و دینداری است که باعث سکون و علیه تحرک و تحول است ودر ذهن خود از مذهب این تطور و تصور را داشته اند که در قالب مذهب زندگی انسانها با شکل های یک نواختی و صورت های ثابتی راکه در آن هرگز تغیر راه ندارد حفظ میکنند.
اسلام در میان سائر ادیان مروج در عالم بیشترین مداخله را در شئون زندگی مردم داشته است . اسلام مانند سایر ادیان صرفاً به چند تا اوراد و عبادات و یک رشته اندرز های اخلاقی اکتفا نکرده است . قرآن در تعالیم فلسفی خویش روابط بندگان را با خدابیان میدارد .« قرآن کتابیست که اساساً و عمدتاً دینی است ، نه فلسفی ، ولی به همه مسائلی که بین دین و فلسفه مشترک است می پردازد . قرآن چنان است که گوئی حقایق کلی را در همه زمینه ها مخصوصاًمسائلی نظیر بحث از خدا و عالم ، روح مجرد و تعلق روح وبدن به یکدیگر ، خیر و شر ، اختیار و حیات اخروی و همچنان در زمینه های مفاهیمی چون بود و نمود یا حقیقت و مجاز ، جواهر و اعراض ، سر آغاز و سر انجام سرنوشت انسان ، صواب و خطا ، زمان و مکان ثبات و تحول ، ابدیت و بقای روح بحث و بیانی گسترده ای هم در مورد تولید مثل ، تکثر نباتات ، محیط زیست و جانوران و آبها و زمین شناسی و هیئت(نجوم) و در مورد پیدایش و تکوین عالم و آسمانها و زمین ها مباحث گسترده ای دارد که معارف امروزی آن را تائید کرده است. و حتی بعضی از حقایقی را که قرآن در چهارده قرن قبل اذعان داشته است هنوز معارف امروزی جواب صریحی به آن ندارد. اگر ما از سیر و تطور انسان که با نهایت زمان مندی آفریده شده است و مراحل آن را شرحه دهیم سخن به درازا میکشدو صرفاً این مقوله قرآن را که با مبحث ما ارتباط دارد بیان میداریم :
قرآن پس از آنکه مراحل تکامل جنین را و تبدیل شدن آن را بیک انسان نو پا تشریح میکند ، این طور تبین دارد«جنین که سر انجام به هیئت یک آفریده نوین در آمده است ، یعنی به هیئت انسانی با دو جنس نر و ماده ، برخوردار از موهبت شنوائی و بینائی، عقل و عواطف و با این سرنوشت که خلیفه خدا در روی زمین بگردد و با این تقدیر که میرا باشد . و روز قیامت برانگیخته شود . ولی همچنان چگونگی نشاۀ دیگر براو نا معلوم است ، همه انسانها از یک خانواده ،یعنی فرزندان یک زوج اند. در واقع بشر اشرف مخلوقات است ، چرا که خداوند او را به بهترین قوام و قواره آفریده است . انسان با دمیده شدن نفخه الهی جان گرفته است ، حتی چنانکه حکمای هند و یونانی و مسیحی نیز معتقد ند ، بصورت الهی آفریده شده است . استکمال انسانی و شرط کمال جویی او در این است که از رنگ آمیزی خداوندی نقش پذیرفته است و سر آنجام متحلی و متصف به صفات الهی گردد. چرا که خداوند بر آن است که نور خویش را تمامیت و کمال دهد که همانا کمال بخشیدن این صفات خویش در انسان است . بنا بر این تنها هدف انسان ، اتصاف به کلیه صفات الهی است که همه ارزش های بالذات اند .
همچنان انسان تنها موجودی است که علم الاسماء آموخته ، یعنی میتواند ماهیت تمام اشیاء را فهمیده و نام گذاری نماید او دارای علمیست که خداوند به هیچ مخلوق دیگر خویش آنرا ودیعه نگذاریده است . خداوند بهر کس که حکمت عطا کند ، او دارای خیر کثیر میباشد .
علم . آگهی قدر انسان را مسلماً بالامیبر و مقامش را رفیع میگرداند ، کسانیکه از عقل تبعیت نمیکنند ، به فرموده قرآن بسان چارپایان کرو کور و گنگ اند و انسانهای جاهل از بد ترین دد و دامها نیز بهتر نیستند ، زیرا غایت عقل شناختن حق از باطل است . مراد از عقل و بصیرت که خود شالودۀ ارزشها و فضایل است ، همانا شناخت واقعیات و آرمانها و ارزشهاست.»[1]
حال به رفع شبهاتی می پردازیم که بعضی از روشنفکران که در بالا ذکر کردیم به افکار شان که در یک حالۀ مه آلودی از بی دانشی دینی و هر گونه دانشی اسلام را دین صامت و بی تحرک معرفی مینمایند می پردازیم : قسمیکه جهان بینی اسلام حکم میکند انسان خلیفه خداوند در روی زمین است ، چطور امکان دارد که خلافت بدون قدرت و تصمیم گیری و جهت باشد.از آنجائیکه خداوند علم اسماء را به آدم آموخته است و برایش تلقین کرده است و وی را برای دانشش سر آمد روزگار گردانیده است چطور میشود زندگی چنین موجودی که متصف باین صفت باشد گنگ و کور و کر باشد.ثانیاً قسمیکه ملاحظه میشود قرآن بتمام مراحل و مزایای حیات پرداخته و جهان را برای انسانها به مثابه کشتزار سبزی قرار داده است که میشود از آن بهره مند شد.از موضوعات بالا چنین بر می آید که خطوط اصلی روابط انسانها و حقوق و وظایف افراد را نسبت بیکدیگر در شکل های گوناگون شرح و بیان کرده است.قهراًپرسش انطباق با زمان در اسلام که دارای چنین خصوصیاتی هست بیشتر مورد پیدا میکند. اتفاقاً بسیاری از پیروان سائر ادیان و دانشمندان و نویسندگان اسلام را از نظر قوانین اجتماعی و مدنی مورد مطالعه قرار داده اند و قوانین اسلامی را بعنوان سلسله قوانین مترقی ستایش کرده و خاصیت زنده و جاوید بودن این دین و قابلیت انتباق قوانین آن با تائید معارف جدید و پیشرفتهای زمان مورد توجه و تمجیدقرار داده اند.
برنارد شاو نویسنده معروف و آزاد اندیش انگلیسی گفته است: "من همیشه نسبت به دین محمد بواسطه خاصیت زنده بودن عجیبش نهایت احترام را داشته ام. بنظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد.چنین پیشبینی میکنم و از همین اکنون آثار آن پایدار شده است که ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود. در حالیکه روحانیون قرون وسطی در نتیجه جهالت یا تعصب تصویر نادرستی از آئین محمد را رسم میکردند، او بچشم آنها از روی کینه و عصبیت ضد مسیح جلوه کرده بود (در حالیکه در مورد جانشین عیسی در انجیل یوحنا اینطور آمده است انجیل یوحنا و آخرین سخنان عیسی (ع) در مورد جاه نشینی اش:
این از جمله چهارمین انجیل میباشد که آخرین گزارشات مربوط به شام عیسی و حواریون در آن به تفصیل ذکرشده است که در متون اناجیل دیگر به نظر نمیرسد و عناصر غیر مقرون بحقیقت در این مسائل مربوط به همین اختلافاتیست که در اناجیل وجود داشته است. انجیل یوحنا در آخرین نصایح و وصایای عیسی (ع) میگوید: در شماره های 15- 16 یوحنا باب 14در مورد کلمه "پارا کله" چنین بیان میدارد. (" پاراکله که پدر ، بنام من وی را خواهد فرستاد ، همه چیز را بشما ابلاغ خواهد کرد و آنچه را من بشما گفته ام بیاد تان خواهد آورد " تباین شده است . هر چند این پیام عیسی مسیح به توسط مولفین اناجیل در عهد جدید دست کاری های زیادی شده است که ما در موارد این دست کاریها در این پژوهش اسنادی را در فوق ارائه داده ایم اما با وجود آن در این متنی که در یوحنا از طرف مسیح ارشاد شده است این را می رساند که بعد از او کسی می آید که گفته ها و ارشادات وی را بمردم میرساند و او همه چیز را ابلاغ میکند که، تلویحاً بیانگر ظهور پیغامبریست که بعد عیسی فرمان ربانی به وی وحی میشود. از شماره های 14 الی 26 یوحنا این مطالب را که خالی از تناقض که محصول دستکاریهای سلیقه یی مولفین انجیل ها میباشد اذعان دارد. "" وی خود بر من شهادت خواهد داد((مراد از حضرت محمد (ص) پیامبر آخری میباشد)) ."" حضرت عیسی مسیح (ع) بنا بر قول یوحنا اظهار میدارد که اگر من نروم پاراکله (مراد پیامبر است) نزد شما نخواهد آمد. اما اگر من بروم ، او را نزد شما خواهم فرستاد و او با آمدنش ، جهان را در مورد گناه و عدالت و قضاوت شرمنده و ملزم خواهد نمود.""( یوحنا باب 16 شماره های 7-8)"" هنگامیکه روح راستی بیاید ، شما را بکلِ راستی هدایت خواهد کرد . زیرا که وی از جانب خود تکلم نخواهد کرد.، بلکه وی آنچه را که خواهد شنید خواهد گفت و از آنچه باید اتفاق افتد ، شما را خبر خواهد کرد و مرا جلال خواهد داد(""یوحنا شماره های 13 و 14"") .[1] در این متن قسمیکه ملاحظه میگردد ضمایری استعمال شده است که به شخص اطلاق میشود و یک چیزی را که در این شماره ها از متن های یاد شده وضاحت دارد موضوعی است که عیسی میگوید" آنشخص که بعد از وی خواهد آمد ،آنچه را که خواهد شنید ، خواهد گفت " در حالیکه پیروان این اناجیل به این اظهارات مسیح که خود تصدیق پیامبری شخص ثالثی بعد از خودش را به تر تیبی کرده است که از جانب خدا مامور و سخنان خداوند را بمردم خواهد رسانید، نه امیال و آرزو های شخصی خود را پس سخن او سخنی است از جانب خداوند . ولی از آنجائیکه متون انجیل ها با وجود تحریف های ذکر شده دور از اذهان عامه در کنیسه ها نگهداری شده و مردم عامه را بدآنها دسترسی نبوده است و هر گز به بحث کشیده نشده است تا عامه مردم از آن واقف و به رموز حقیقت پی ببرند و این کتمان در مجموع برداشت هر یک از امم یهودی و مسیحی در این باب موضع وی در برابر امت اسلام است.»[2] من در باره این مرد فوق العاده مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که نه تنها ضد مسیح نبوده بلکه باید نجات دهند بشریت نامیده شود. بعقیده من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای جدید شود طوری در حل مسانل و مشکلات دنیاتوفیق خواهد یافت که صلح و سعادت و آرزوی بشر تامین خواهد شد.
اسلام پایگاه اجتماعی زنان را چونان مردان میداند که در مسائل اجتماعی پایگاه مناسب دارندو از حرکت های اجتماعیو فعالیتهای گروهی ممنوع نگردیده اند بلکه طبق تعالیم قرآن که ما شماری از آن را در بالا ذکر کردیم مسئولیتهای اجتماعی بطور یکسان متوجه مرد و زن است.
قرآن بر این مشعر است:
«یا ایهاالنبی اذاجائک المومنات یبا یعنک علی أَن لا یشرکن بالله شیئاً ولا یسرقن ولا یزنین ولا یقتلن اولادهن ولا یأتین ییهتانٍ یفترینهُ بین ایدیهنَّ وارجلهُنَّ ولایعصیک فی معروف قبایعهنَّ واستغفر لهنّ آ لله إن الله غفور الرحیم»[3]
ترجمه: ای پیامبر :" اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بیعت کنند، به این شرط که هیچ کس را با خدا شریک نکنند و دزدی نکنند و زنا ندهند و فرزندان خود را نکشند و فرزندی را که از آن شوهر شان نیست به او نسبت ندهند و در کار های نیک از تو نا فرمانی نکنند، با آنها بیعت کن و برای شان از خدا آمورزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است."
این آیه پیامیست به تمام بانوانیکه در تاسیس نظام تازه اسلامی در زمان حیات پیغمبرمی زیستند و رهکشائیست برای اشتراک بعدی بانوانی واجد اشارات آیات فوق باشند ، در هر عصر و زمانی میتوانند در این نظام سهم داشته باشند؛ و این بیعت درست در روز فتح مکه بعد از بیعت مردان با زنان صورت گرفت. در اینجاست که اسلام مخصوصاً پیغامبر اکرم (ص)بما حکم میکنند که اگر زنان واجد چنین خصایل باشند در هر عهد و دوره ای میتواند این تمکین را بدست آورند.
یک زن ایرانی که ضرور نیست نامش برده شوددر یک نوشتۀ خود بنام" زن ستیزی" اینطور نوشته است« زن ستیزی، که بیشتر در دینهای ابراهیمی پرورده شده، میزان سنجش دادگری را، در بینش مردمان، واژگون کرده است. زشتیهای این پدیده در نگرش ایرانیان، که از احکام شریعت اسلام رنگ گرفته است، چندان به چشم نمیآیند. زیرا زنستیزی، در ذهن آگاه و ناخودآگاه اجتماع، بخشی از حقوق شهروندان شمرده میشود. حتا برخی از زنان از دیدگاه ایمان خود بر ضد حقوق بشر پافشاری دارند.» اگر واقعاً به جلوۀ حقوق گرانه در نوشته این خانم توجه شود اولاً او با این طرز دید و اندیشه ای هرگز نمیتواند در معرض ستیزش قرار بگیرد زیرا ستیزش زمانی واقع میشود که صدائی از گلوی بیرون نشود ، ثانیاً ستیزش در میان حلقۀ روحانیون ایران هیچگونه توجیه ای با دین اسلام و سائر ادیان ابراهیمی ندارد ، چرا که این انسانها هستند که بخاطر منافع آزمندانۀ شان و نگهداری اریکه قدرت چه کار هائی نیست که نمیکنند. حتی خود این بانو نیز بر این باوراست که بعضی از بانوان حتی در ایران نیز از دیدگاه ایمان خود برضد حقوق بشر پافشاری دارند . واقعازنانی که راست کردار هستند آنها محبوب شوهران ، پدران و مادران و تمام اقوام خود می باشند و این محبوبیت زمانی درآن بانو میتواند در جامعه ای که سنت های دینی و انسان منشانه در آن حکمروائی داشته باشدکه واقعاً اخلاق و وقار را که یکی از خاصیت های برگزیده برای زنان مسلمان است نزدش مسلم باشد . حال ما به صدها نهاد در کشور خود و اطراف جهان مشاهده میکنیم که همۀ شان ظاهراً در راستای تحقق حقوق نسوان کار میکنند ولی ببینیم که کدام اینها واقعاً ارمان بانوان را از رهگذر ناتوانمندی های احساسی و فزیکی رفع میکنند. آنانیکه برای بانوان بمنظور رشد و انکشاف بشری و توامیت بخشیدن به نحلۀ زندگی زنان کار میکنند، شاید که کار نامه های شان در تاریخ هر کشوری که در آن کار میکنند ماندگار خواهد ماند و جهان و مردم دنیا به آنها بدیدۀ قدر می نگرندو مثال زنده آن در کشور خود مان بانو سیما ثمر میباشد که توانسته است توجه جهانیان را در خدمت و توانائی در جهت سمت دادن زنان به یک هدف مداری عالی که نان آوری و ایجاد ارزش های معنوی و اقتصادی برای نسوان قابل قبول است و عکس آن سازمان "راوا" وجود دارد که بر عکس توجه زنان در کشور میباشد که از جنس و قماش خانم ایرانی ای است که واقعاً میخواهند بی بند و باری و عدم توجه به عفت زن را زنجیری در دست و پای نسوان ببندند. که ما افکار این خانم نازک فکر ایرانی را در بخش های دیگر این نوشتار به نقد خواهیم گرفت.
[1] ـتعالیم فلسفی قرآن ،میر محمد شریف ، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی ، نشردانشگاهی تهران،صص196تا202
[2] ـ سیر خدا شناسی در ادوار تاریخ نگارش عبدالواحد سیدی، صص69ـ70
[3] ـقرآن مجید سوره ممتهنه، آیه ، 12