زينب (س)الگوي زنان

در ايجاد جامعه مدني

تقديم به زنان كشورم كه عصمت باران دارندو مهرخدا

اسدالله جعفري

 

jafari1354@walla.com

آه!كه امشب چه شب زيبا ودل ربا است؟

امشب ،قمر نقاب از رخ برگرفته وگيسو بر شانه فروهشته است.

امشب ،ناهيد دامن پرچين بر تن دارد ودست در گردن ثرياحلقه كرده وخينياگري مي كنند.

پروين زلف بر زلف زهره گره زده ودامن كشان چرخ مي زنند واز تاك لبانش شراب مي بخشند.

شقايق شانه در شانه لاله مي رقصند.

ياسمن آبشار طلايي گيسويش را بر شانه نسيم گسترانده وريحانه را به گلاب افشاني فرامي خواند.

سوسن سنبل بر شانه ي شانه نهاده و رخ در چشمه ي زعفران مي شويد.

مريم مژده بر مژه بسته وباغ وبهاررا شكوفه مي بخشد واز شميم گيسويش گندم زاران را به رقص آورده است.

نيلوفر تن در زمزم مي شويد وهاجر را به ضيافت خوانده است ورخ اسماعيل مي بوسد.

حميرا گلبهاررا به صحرابرده ومرغزاران را به جشن دخترگل روز مي خوانند.

گل افروز چنگ بر زلف عروس خاور انداخته ودست افشان مي خرامد وترانه مي خواند .

مگر امشب چه شده است كه عالم وآدم وزمين وآسمان جامه ابلق برتن دارند وترانه بر لب وشراب در دست وچنگ درچنگ وآستين مي افشانند وپاي بر گرده غم مي كوبند وهوهوكنان رقصي به سوي خدادارند؟

مگر امشب چه عظيم واقعه ي رخ داده است كه خدا به تماشا ايستاده و«ساكنان حرم سر وعفاف ملكوت، با ده مستانه زدند؟ »

آري امشب ،شب ميلاد باغ وبهار ايمان وعروس قرآن،كعبه ي عرفان ،زينب است.

زينب گوشواره عرش يزدان.

الاهه لاهوتيان.

شكوفه كوثرِ محمددادگر.

زينت پدر ،علي حيدر.

تجسم حقيقت زهرا.

حلم حسن سردارتنها.

پيغمبر خون حسين شهيدراه انسان وخدا.

آري ميلاد زينب ،زينت پدر ،پاره جگر مادر وادامه دهنده راه پدربزرگ، محمد است.

پس جهان بايد از شادي جامه بر تن چاك زنند وپاي بر گرده غم كوبند.

پس باغ وبهار حق دارند باشميم زلف خود ناسوت را به ملكوت گره زنند.

اگر غزل بر منقار بلبل گل مي كنند... تعجب ندارد.

بله سخن از ميلاد است، ميلاد زينب قهرمان زن تاريخ بشر.

زينب عقيله امت محمد وفاتح جهان صبر.

آيه ي حلم وجبل النور رسالت وتوتم قبيله آزادي.

زينب الاهه خشم مقدس عليه بيداد وخداوندگارمهر بر دختران آب وآبادي .

زينب تنها زن تاريخ بشر است كه پرچم رهاي انسان را برشانه هاي ستوار خويش برافراشت وتن به اسارت داد تا انسان را رهايي بخشد.

زينب تنها زن تاريخ بشر است كه درمديريت وسياست،در رهبري وپيغمبري،در دانايي وآگاهي،در زمان شناسي وزمان آفريني،در زلالي ايمان وعرفان،در طهارت انديشه واصالت ريشه،درخطابه پرعاطفه وكلام پرهيمنه يگانه ونمونه است.

تاريخ ،هيچ زني را غير از زينب سراغ ندارد كه در يك نيم روز عزيزترين عزيزانش: برادران وبرادرزادگان وعموزادگان ودوپاره جگرش را در برابر چشمان خدابينش قطعه قطعه كنند وبر اجساد پاره پاره شان اسب وسترواشتر برانند وبازوانش را باريسمان بيبندند وبر ناقه ي عريان سوار كنند وبر پشت وبازوانش تازيانه زنند وآب نان ندهند وكودكان وخواهران  اسيرش رادر برابر چشمانش تازيانه زنند وآنان را در حضور بزرگترين مستبد جهان  ومست از شراب ظفر ببرند وآن گرگ بد مست به او بگويد :

ديدي خدا با شما چه كرد؟كار برادرد را چگونه ديدي؟

وزينب مغرور وگردن فراز پاسخ دهد:

«ما رأيت الا جميلا »جزءزيباي چيزي ديگر نديدم وخدا به برادرم مقام بزرگ شهادت را عطا كرد واورا با شهادت تكريم كرد وبزرگش داشت.

براستي در كجاي تاريخ چنين زني را وچنين انساني را سراغ داريد؟

اين گونه سخن گفتن از زينب بر اساس علاقه هاي مذهبي وتعلق ايماني واحساس اتوپيايي نيست ،بلكه بر اساس واقعيت تاريخ وحقيقت انسانيت انسان است.

اگرزني وانساني شبيه زينب، در همه ي ميدان هاي ارزشي حيات برين انساني سراغ داريد، ما بدون هيچ حب وبغز ديني ومذهبي بر قدمگاه او بوسه مي زنيم وبر اساس حقيقت والاي انسانيت انسان اورا بزرگ مي داريم ودر حيات انساني خود راهبرش قرار مي دهيم.

اگرزني مثل زينب پيداشود همه ي انسان ها اورا به پيشواي بر مي گزنند.چرا كه بر نگزينند؟مگر انسانيت زني ومردي دارد؟

« قیام براي استقرار عدالت ورهايي انسان از بندگي انسان ها، مرد و زن نمى‏شناسد و سازندگى مرزى ندارد، غیرت را در جنسیت ‏حبس نكرده‏اند و این حصار و حایل نمى‏تواند چشم‏پوشى از رسالت ‏بزرگى كه بر دوش انسان است را توجیه كند. و به آن امانت ‏بزرگ نمى‏توان خیانت كرد.

نیمى از بشر را براى زندگى در جهل و بى‏خبرى نساخته‏اند و بار سنگین مسؤولیت را از آنان برنگرفته‏اند و «زن‏» بودن نباید پوشیدن ترمه تساهلى باشد براى توجیه به عزلت كشیدن زنان.

زن به عنوان انسان یا اشرف مخلوقات گاه «هاجرى‏» مى‏شود رسول صبور و تنهاى خداوند در آن عطشناك‌ترین سرزمین دنیا، تشنه و تنها و سرگردان و سخت مى‏گریزد براى آب، و از سراب به سراب مى‏جهد. هیچ گاه مایوس نمى‏گردد، هروله‏اى براى شكستن عطش داغ اسماعیل امیدش، خود فدا كردن براى نجات «دیگرى‏» كه از اوست، و خدا مى‏خواهد بر شانه‏هاى او خانه‏اش را بنا كند و جمعى و اجتماعى را قرن‌ها از آن سوى عالم، گرد آن خانه بگرداند.

زن به عنوان انسان یا اشرف مخلوقات گاه «هاجرى‏» مى‏شود رسول صبور و تنهاى خداوند در آن عطشناك‌ترین سرزمین دنیا، تشنه و تنها و سرگردان و سخت مى‏گریزد براى آب، و از سراب به سراب مى‏جهد. هیچ گاه مایوس نمى‏گردد، هروله‏اى براى شكستن عطش داغ اسماعیل امیدش، خود فدا كردن براى نجات «دیگرى‏» كه از اوست، و خدا مى‏خواهد بر شانه‏هاى او خانه‏اش را بنا كند و جمعى و اجتماعى را قرن‌ها از آن سوى عالم، گرد آن خانه بگرداند.

و گاه «آسیه‏اى‏» مى‏شود كه باید موساى سرگردان و گریزان از قتل را از نیل برگیرد و از او عصادارى بسازد كه از چوبى خشك، اژدهایى از عصیان خلق كند و در شام تاریك بنى‏اسرائیل ید بیضایى بپرورد و آنگاه مطمئن از خداى خود خانه‏اى را نزد او بخواهد.

و بار دیگر «مریمى‏» باردار عیساى «حیات‏» و «هستى‏» كه در هجوم جهل و تهاجم لكه‏هاى ننگ اجتماعى بر دامن خویش به درگاه خدایش پناه مى‏برد و قباى قضاوت را بر تن نوزادش مى‏پوشد تا خود را روح خدا بنامد از دامن پاك مریم؛ براى اصلاح امتى جاهل. و فردا حیات مى‏بخشد مردگان متعفن قومى را كه مى‏بایست از دامن پاك زنى به سعادت رسند.

هر دردى كه بر جان زنى دردمند نشسته، تلخیش مذاق زینب را آزرده است.

و یك بار دیگر تاریخ «خدیجه‏اى‏» را مى‏طلبد كه تكیه‏گاه مطمئن و حریرین محمد(ص) شود و زندگانى شیرین خود را در رسالتى ببازد كه باید جهانى نو بسازد. سروش رسالت را بشنود و اولین مؤمن هنجارشكن مكه شود، روى از همه خدایان برتابد و خود را از راستاى «هُبل‏» در خم ركوع خدا بپیچاند، تنهایی‌هاى "حرا"نشینى محمد(ص) را تحمل كند و خود را حبس دیوارهاى بى‏تفاوتى نمى‏كند.

و اما زینب...

هر دردى كه بر جان زنى دردمند نشسته، تلخیش مذاق زینب را آزرده است.

سال ششم هجرى چشم به روى تیغ تیز بیداد مى‏گشاید و جنگى چند ساله بین جهل و علم و كفر و ایمان را به نظاره مى‏ایستد.

پنج ‏سال بعد دستان كوچك و معصومش تب داغ قیام و عدالت محمد را در آب سرد ملاطفت مى‏شوید.

زینب، خاكسپارى «مهربانى‏» را به گریه مى‏نشیند و بعد از او چله‏نشینى سكوت اسفبار على مظلوم و كوتاه شدن دست او از آنچه حقش بود.

زینب امروز مى‏چشد طعم تلخ محرومیت را، از آنچه كه مى‏بایست داشته باشد و با انحراف تاریخ، در درد جانكاهى كه مادر لاى چوبه‏هاى در ظلم مى‏كشد زینب باید بسوزد و در آغاز حیات و بلوغ بى‏عدالتی‌هاى اجتماعى و به هم خوردن تعادل ترازوى عدالتى كه طرفة‏العینى آویزان بود، باز او شعله‏ور شود. و فردا به جاى مهر گرم مادر بر جسدى سرد كه جز او مویه‏گرى ندارد اشك ریزد.

زینب، ناظر سكوت مرگبار پدر و گریه‏هاى نیمه ‏شبش در حلقوم چاه‏هاى غربت است.

زینب پاره‏هاى جگر برادر دردمندش را در تشت جور مى‏بیند و آنگاه است كه‏ زهر سیاست و جنگ بر سر دنیا را در تار و پودش حس مى‏كند و اینگونه چهارمین تكیه‏گاه او نیز فرو مى‏ریزد.

زینب فریادگر عاشوراست، خشت‏خشت مناره وجودش از خون عزیزترین‏هایش ساخته شد. حلقومش پر از فریادهاى خونین و دلش مالامال درد ظلم است، و هر آنچه از درد شنیده به عیان دیده است!

زینب، از آنانى زجر دیده كه دیروز جدش را مى‏آزردند؛ از ابوسفیان و آنانى كه در رداى كفر بودند و امروز در قباى پیامبر و كسوت رسالت ‏به نام دین بر ریشه دین تیغ مى‏زنند.

زینب، دیروز در آن مستورى و امروز در كویرى از همه كس و همه چیز حیران و سرگردان. دستانى را مى‏جوید كه از آستین برادر بریده؛ و حلقومى را كه بوسه‏گاه پیامبر بود.

او برادرش را از زهرا، اینگونه امانت نگرفته، او باید به زهرا بگوید كه حسین را چه كردند.

زنان باید با تولد «زینب‏» خود را تولد یافته بدانند، پیامبر نجات، از زنده بگورى باشند. بر كوفیان پیمان‏شكن لعنت كنند و هیچگاه از فریاد بر سر كاخ‏نشینان فرو ننشینند و در هر كوى و برزن پیام خون برادرانشان را به پژواك بنشانند.
و اینگونه است كه زنى هماره خواهد ماند و زینبى خواهد شد در تاریخ.

او در آن قلزم- دریا- پر خون و قحطی انسانیت دنبال حسینش مى‏گردد و آنگاه كه جسد بى‏سرش را مى‏یابد رگ‌هاى بریده‏اش را بوسه‏باران مى‏كند و از دل مى‏نالد و مى‏گوید: خدایا! این قربانى كوچك را از ما بپذیر!

زینب قافله‏سالار اسیران سیلى خورده است، فرزندان پیامبر را اینگونه به زنجیر كشیده و شهر به شهر مى‏گردانند و از پرده عفافشان بیرون مى‏كشند. زینب كوفیان بى‏وفا را نفرین مى‏كند.

زینب، امروز فریاد و خون و اشك را به هم مى‏آمیزد و راز عداوت فرزندان زر و زور و تزویر را برملا مى‏كند كه اگر اینان رداى پیامبر را نیز بپوشند رذالتشان پوشانده نخواهد شد.

زینب، از محمد تا حسین را فریاد مى‏كشد، روز شمار جور شمشیرها را از «لیلة المبیت‏» تا حلقوم حسین باز مى‏گوید.

او قاصد خوب برادر است و پیامبر بزرگ رسالت وى، از بیتوته حرا تا سینه شكافته حمزه تا مظلومیت على اصغر.

زینب، براى بودن حركت كرد. و براى «بودن‏» باید از هر آنچه تعلق است ‏برهد.

«نخواهى‏» تا دامى برایت نتند و «نداشته باشى‏» تا نهراسى و اگر دارى، بر باختنش مضطرب نگردى.

پاى در بندى نداشته باشى و براى خود، خدا نتراشى و هر روز عبد معبودى نگردى.

«بودن‏» مكه و مدینه و كوفه و كربلا و دمشق نمى‏شناسد. «بودن‏» مقامى است كه فقط از «رهیدن‏» نصیب انسان مى‏گردد.

زینب الگویى است از «بودن‏»، از «زندگى‏»، از «سیلان‏»، از «حركت‏»، از «ماندن‏»، از «عشق‏»، از «ایثار»، از «عفت‏»، از «مسؤولیت‏پذیرى‏»، از «قیام‏»، از «هجرت و فریاد»، و از «تاثیر بر خلق‏»!

این الگو، پولادین زنى است آتش دیده درد، و پتك خورده رنج، زینب درسى است‏ براى تمام زنان تاریخ كه باید رسالتى این چنین داشته باشند.

او مى‏آموزد كه باید «ماند» و براى «ماندن‏» باید كوله‏بار آتش درد نسل‌ها را بر دوش كشید.

این تلاش براى «بودن‏» را باید زنده كرد، این آلت لهو و لعب بودن زن را باید در هم شكست، آن كنج‏هاى عزلت را باید فرو ریخت تا «زن بودن‏»؛ «عزلت نشینى‏» معنى نگردد.

باید به زینب، دو ركعت «فریاد» اقتدا كرد، باید همسفره صبرش شد و در سایه عفافش عفت را آموخت و باید از مدینه تا كربلا و كوفه و دمشق همراهش كوله‏بار مسؤولیت‌هاى اجتماعى را حمل كرد و از این كنج تاریكى كه تاریخ براى زنان برگزیده بیرون جهید. و این گونه است كه زنان، «بودن‏» را تجربه مى‏كنند. كه جز این، نیستى و نابودى است و گم شدن در لاى رنگ‌ها.

زنان براى یافتن هویت ‏خود راهى بس طولانى در این تنگناى تار تاریخ دارند. باید بجویند خود را، و این «جستن‏» سرمایه مى‏طلبد «دردمندى‏»، «صبر»، «عفت و پاكى‏»، «حركت‏»، «پیام و فریاد» و تلاش پاك و پایدار و دیروز خاك زنده به گورى بر سرش مى‏ریختند و امروز مرده «رنگش‏» كرده‏اند و سرگردان بین دو بى‏انتهاى «بى خودى‏» و «خدایى بودن‏»، و زینب از هاجر بود تا زهرا.

زنان باید با تولد «زینب‏» خود را تولد یافته بدانند، پیامبر نجات، از زنده به گورى باشند. بر كوفیان پیمان‏شكن لعنت كنند و هیچگاه از فریاد بر سر كاخ‏نشینان فرو ننشینند و در هر كوى و برزن پیام خون برادرانشان را به پژواك بنشانند.

و اینگونه است كه زنى هماره خواهد ماند و زینبى خواهد شد در تاریخ.

تولد زینب تولد رسالت زنان است، رسولى كه در كوتاه‌ترین مقطع تاریخ و در خاموش‏ترین بیابان و در مسموم‌ترین فضا به یك واقعه خونین حیات بخشد و پژواك این پیام تا ابد مناره به مناره مى‏گردد و گنبد به گنبد طنین مى‏افكند و سینه به سینه همراه دست‌ها و دوش به دوش همراه زنجیرها مى‏گردد.

باید به زینب، دو ركعت «فریاد» اقتدا كرد، باید هم سفره صبرش شد و در سایه عفافش عفت را آموخت و باید از مدینه تا كربلا و كوفه و دمشق همراهش كوله‏بار مسؤولیت‌هاى اجتماعى را حمل كرد و از این كنج تاریكى كه تاریخ براى زنان برگزیده بیرون جهید. و این گونه است كه زنان، «بودن‏» را تجربه مى‏كنند. كه جز این، نیستى و نابودى است و گم شدن در لاى رنگ‌ها.

و زینب مى‏زید و نمى‏میرد بى آن كه لحظه‏اى در تاریخ بماند[1]»

بنابر اين سخن از زينب سخن از مشتركات ارزشي انسان است.

سخن از زينب سخن از يگانگي انسان ها در حق صيانت ذات معقول است.

به هر حال سخن گفتن از زينب نه از آن جهت ولحاظ است كه زينب دختر علي (ع)وفاطمه(س) ونوه محمد پيغمبر(ص) است .

بلكه سخن گفتن از زينب از آن نظر مهيم ولازم است كه او اين ارزش هاي والاي انساني وحقيقت هاي مشترك بشري را با برنهادن شخصيت معقول خود از حيات طبيعي محظ، به دست آورد وآن من برين وحيات تكامل يافته وآن هويت انساني پالايش شده اش را در جاذبه ربوبي قرار داد واز اين طريق الگوي انسان به ما هو انسان شد.

اما سخني تفصيلي در باره زينب را به فرصت ديگر وامي نهيم واگر حيات بود ومرگ دامن گير مان نشد به مناسبت ديگر اين سخن را مستدل تر تقديم خواهيم داشت واگر طبق مشيت خدا مرگ رشته حيات خاكي ما را در پيچيد اميد وارم در سراي ديگر از شفاعت زينب بره من گردم.

آنچه در اين نوشته پي مي گيرم نقش زينب در امر به به معروف ونهي از منكر والگوبودن زينب در ايجاد جامه مدني  است.

زينب در طول سفر اسارت وبعد از اسارت با سخنرانيهاي حكيمانه وزمان شناسانه خويش بزرگ ترين درس امر به معروف ونهي از منكر را به بشريت ودرس ايجادنهادهاي مدني در جامعه مدني را براي زنان داد.

اولين سخنراني زينب روز ده هم محرم بود كه شخصي عمر سعد رامخاطب قرار داد وگفت آيا شرم نداريد كه با آل رسول خود چنين مي كنيد؟ وتو اي عمر سعد ايستاده اي در حالي كه اين لشكر تحت امر تو بر اجساد آل رسول اسب مي تازند وبر حرم رسول خدا يوريش برده با كودكان آل رسول چنين مي كند؟

اين سخنراني كوتاه وكوبنده زينب بود كه عمر سعد را واداشت كه دستور باز گشت سپاه كوفه رااز حرم آل رسول صادر كنند وآن گروه ستمگر به محل فرماندهي خود بر گردنند.

دومين سخنراني تأثير گذار زينب روز يازده هم محرم هنگامي بود كه سپاه كوفه وشام مي خواستند اسيران را بر شتران برهنه سوار كنند وبه كوفه ببرند كه زينب باسخنان كوتاه ودرد آلود اما پرهيمنه وقاطع خود عمر سعد وسپاه سنگ دل كوفه وشام را وادار كرد كه اجازه دهند زينب وخواهرش ام كلثوم اسراء را بر ناقه ها وكجاوه ها به احترام وآرامش ومهرباني سوار كنند.

سومين سخنراني زينب در بازار كوفه بود كه كوفيان به تماشاي اسراء

آ مده بودند واين پيروزي يزيد يان را جشن گرفته بودند وناآگاهانه كف مي زدند وبه خيال خود از كفار وروميان شكست خود از سپاه اسلام استقبال مي كردند وجاهلانه بر آل رسول سنگ مي زدند.

اين جا بود كه زينب قامت غيرت آراست وبا قوت ايمان ،زبان حكمت گشود وباتيغ بلاغت سينه نفاق را شكافت ونهضت توابين را خلق كرد:

     «مردم كوفه! مردم مكار فریبكار! مردم خوار و بی مقدار!

بگریید كه همیشه دیده‏هاتان گریان و سینه‏هاتان بریان باد! شما همانند زنى رشته‏باف هستید كه آنچه را بافته است از هم جدا سازد. پیمان‏هاى شما دروغ است و چراغ ایمانتان بى فروغ. مردمى هستید لاف زن و بلند پرواز! خود‌نما و حیلت‏ساز! دوست كُش و دشمن نواز! چون سبزه پارگین(دارای ظاهری زیبا و باطنی فاسد)، درون سوگنده و برون سوسبز و رنگین، نابكار و چون سنگ گور نقره آگین .

چه كار زشتی كردید! خشم خدا را خریدید، و در آتش دوزخ جاوید خزیدید.

خطابه‌ای که حضرت در بازار کوفه داشتند، نمایش حاکم کوفه را نمایش رسوایی او می‌کند. مردمی که هلهله کنان و شادی کنان به استقبال کاروان اسرا می‌رود با سخنان داغدار حضرت سراسر اشک و گریه می‌شود و بلاغت کلام ایشان موجب خشم مردم نسبت به حاکمان می شود.

می‌گریید؟! بگیریید! كه سزاوار گریستنید نه در خور شادمان زیستن. داغ ننگى بر خود نهادید كه روزگاران بر آید و آن ننگ نزداید!

این ننگ را چگونه مى‏شوئید؟ و پاسخ كشتن فرزند پیغمبر و سید جوانان بهشت را چه مى‏گویید؟ و چراغ راه شما مردم زشت كه در سختى یارتان بود و در بلاها غمخوار. نیست و نابود شوید اى مردم غدار .

هر آینه باد در دست دارید، و در معامله‏اى كه كردید زیانكار! و به خشم خدا گرفتار، و خوارى و مذلت ‏بر شما باد. كارى سخت زشت كردید كه بیم مى‏رود آسمان‌ها شكافته شود و زمین كافته و كوه‌ها از هم گداخته.

مى‏دانید چگونه جگر رسول خدا را پاره کردید؟ و حرمت او را شكستید! و چه خونى ریختید؟ زشت و نابخردانه كارى كردید كه زمین و آسمان از شر آن لب ریز است، و شگفت مدارید كه چشم فلك خونریز است. همانا عذاب آخرت سخت‏تر است و زیانكاران را نه یار و نه یاور است.

این مهلت، شما را فریفته نگرداند! كه خدا گناهكاران را به سرعت كیفر نمى‏دهد و سرانجام خون مظلوم را مى‏ستاند. اما مراقب ما و شماست و گناهكار را به دوزخ مى‏كشاند."[2]

اين سخنراني حضرت زينب از جهات گوناگون قابل توجه است كه ما با توجه به محور مقاله فقط به امر به معروف ونهي از منكر آن اشاره مي كنم:

حضرت زينب مردم كوفه را سر زنيش مي كند كه چرا به چنين منكر بزرگ كه شهادت فرزند رسول خدا باشد اقدام كرديد؟

البته زينب اين امر به معروف ونهي از منكر را از دو زاويه مطرح كرد1 – از نظر عاطفي2 – از نظر ديني.

ازنظر عاطفي ،زينب بسيار پرعاطفه سخن گفت  واين عاطفي بودن سخنراني زينب از دورا ه مشخص مي شود1 – از نوع واژگاني كه حضرت زينب در سخنراني خود به كار بورده است وبار عاطفي فوق العاده دارد وكساني كه متن اين سخنراني را به زبان عربي بخوانند مي فهمند كه من چه مي گويم وحضرت زينب چه گونه از واژگاني عاطفي بهره گرفته است .

2 –   تاريخ از آن سخنراني زينب  چنين گزارش داده است :آنگاه كه زينب به خطابه ايستاد وزبان ذوالفقار گون زينب در كامش مي چرخيد وگل هاي حكمت در باغ جان سرمازده كوفيان مي كاشت ،آسمان چشم كوفيان باراني شدند وسينه هاي شان دغدار وقلب شان پرريش وحق حق گريه شان به آسمان بالا مي رفت .

ازنظر ديني نيز ازبرادر شهيدش حسين بعنوان پاره جگر رسول الله تعبير كرد واين تعبير چنان آتشي در جان كوفيان در افكند كه تمام خار وخاشاك نفاق وجهالت را از جان كوفيان زدود.

اين روايت تاريخي نشان ميدهد كه حضرت زينب باچه  لحن ملكوتي وصداي پرطنين وآهنگ محزون سخن گفته است تا آن دل هاي فولادي را در حرارت كلام خود ذوب كرده است.

به هر حال همين سخنراني حضرت زينب اولين هسته اي نهضت توابين را  پايه گزاري كرد ومعروف  خدا رادر باغ جان بندگان خدا غرس كرد.

اين سخنراني حضرت زينب برگرفته از آيات كتاب خداقرآن است كه امر به معروف ونهي از منكررا وظيفه همه ي انسان ها ميدانند چه زن باشد ويامرد:

 وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (٧١)

در حقيقت سخنراني حضرت زينب وعمل حضرت زينب تفسير تجسم يافته اين آيات قرآن بود.

زنان جامعه ي ما مي تواند همين سخنراني حضرت زينب را الگو وسرمشق  فعاليت اجتماعي خود در جهت استقرا جامعه مدني ونهاد هاي مدني در جهت دست يابي به حقوق انساني واجتماعي خود قرار دهند.

در قرآن هم امر به معروف وظيفه ي همه ي انسان ها معرفي شده است وتنها جاي كه زنان مي توانند بر مردان اعمال ولايت وفرمان رواي كنند  همين مسئله امر به معروف ونهي از منكر است كه در آيه 71 سوره توبه به صراحت به اين ولايت زنان بر مردان اشاره شده است وآيت الله العظمي منتظري از همين آيه چنين تفسيري ارايه مي دهد:

 

« امربه معروف و نهي از منكر يك واجب همگاني است . قرآن مجيد ميفرمايد: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (٧١). الف و لام براي استغراق است، يعني همه مردهاي مؤمن و همه

زنهاي مؤمن نسبت به يكديگر ولايت دارند، "ولي" به معناي دوست نيست، ولي يعني صاحب اختيار، يعني همه مردم نسبت به يكديگر صاحب اختيارند. خدا اين ولايت را براي همه قرار داده كه اگر شما امر به معروف كرديد يك كسي نگويد به شما ربطي ندارد; چون در جواب ميگوييد آن خدائي كه خالق و رازق شماست و نظام وجود دست اوست اين ولايت را براي من قرار داده است . همه مردها و همه زنهاي مؤمن، بخصوص زنها را در اينجا خداوند عنايت كرده ذكر فرموده است . در جاهاي ديگر آيات نوعا به لفظ مذكر است و ما به عنوان اشتراك در تكليف ميگوييم شامل زنها هم ميشود، اما در اينجا خدا عنايت داشته زنها را هم جدا ذكر كرده است : (والمؤمنون) يعني همه مردهاي مؤمن (والمؤمنات) و همه زنهاي مؤمن، بعضشان نسبت به بعض ديگر صاحب اختيارند. منتها ولايت مقول به تشكيك است، داراي مراتب است . اين مرتبه از ولايت نسبت به امربه معروف و نهي ازمنكر را خدا براي همه مردهاي مؤمن و همه زنهاي مؤمن قرار داده ; يعني هر زني حق دارد به من بگويد تو چرا فلان كار را كردي فلان كار را نكردي . بالاخره اين وظيفه همگاني است ; و اين وظيفه امربه معروف و نهي از منكر آنجايي كه در يك امور جزئي است تحزب نمي خواهد اما يك وقت آمرين به معروف و نهي كنندگان از منكر ميخواهند نسبت به اصلاح جامعه سخن بگويند و حرف بزنند، در جامعه اگر اشتباهي و كجي هست صحبت كنند و حرف بزنند، در اين صورت وقتي مؤثر است كه متشكل باشند. يك جمعيت متشكلي باشند و هماهنگ تا نسبت به اصلاح جامعه و جلوگيري از فساد جامعه اقدام كنند و سخن بگويند.

بنابراين امربه معروف و نهي ازمنكر در سطح وسيع اگر بخواهد اجرا بشود توقف به تشكل و تحزب دارد و مقدمه واجب واجب است .

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (٧١) (همه مردهاي مؤمن و همه زنهاي مؤمن بر يكديگر ولايت دارند

در حدي كه امربه معروف و نهي ازمنكر كنند.) الف و لام براي استغراق و عموم است . "ولايت" به معناي دوستي نيست بلكه حكايت از يك نحو سلطه و اختيار ميكند، ولايت طبيعتي است داراي مراتب، همه مؤمنين و مؤمنات در حد امربه معروف و نهي ازمنكر نسبت به يكديگر ولي و صاحب اختيارند، و حتي "مؤمنات" نيز صريحا در آيه ذكر شده است »[3].

بنا بر اين زنان جامعه ما در جهت استقرار جامعه مدني وايجاد نهاد مدني براي مبازره با زن ستيزي وناديده انگاشتن حق انساني وحقوق مدني زنان ،هم دستور قرآني دارند وهم الگويي عملي مثل حضرت زينب .

پس زنان ما در نهضت عدالت خواهي خود هيچ نيازي به انديشه هاي التقاطي جهان بيگانه ندارند واز همين متن دين كه قرآن باشدوسيره حضرت زينب مي توانند مانيفيست نهضت براي خودشان تبيين كنند وعلم مبارزه را بر شانه هاي ايمان وتعهد انساني خود بر افرازند.علم مبارزه عليه منكر بنام زن ستيزي.

 آيا منكري بالاتراز اين هست كه زن، اين خليفه ي خدا را ابزاري براي اهداف پليد بالاي شكم وپايين شكم خود قراردهند؟

آيا منكر شرم آورتر اين وجود دارد كه حقوق انساني زن را، بنام خدا ودين خدا به غارت برند ويا بنام تجدد وتمدن ازمقام خليفة اللهي به حيوان دوپاي زيبا اندام خرمن گيسو ،تنزل دهند؟

اما اين مبارزه ضماني به ثمر مي نشيند كه زنان ما داراي احزاب وكنفدراسيون هاي داراي شناسنامه وكار آمد باشند واگر نه همان مثل معروف خواهد بود كه:

يك دست صدا ندارد

 

 


 

[1] ويژه نامه خضرت زينب  www.tebyan.net ( باكمي تلخيص وتصرف  )  برگرفته از:

1- امانتداران عاشورا در بیانات مقام معظم رهبری، موسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ ششم، تهران، 1381 .

2- مجتبی شاکری، بازخوانی حماسه حسینی یا سیری در تاریخ کربلا، انتشارات زهد، چاپ اول، تهران، 1380 .

3- مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات صدرا، چاپ ششم، تهران، 1381 .

4- جایگاه زن در اندیشه امام خمینی (ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ هشتم، تهران، 1378 .

5- آیة الله محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه ( آنچه در کربلا گذشت)، انتشارات هاد، چاپ چهارم، تهران، 1378.

6- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، انتشارات صدرا، چاپ ششم، تهران، 1381 .

 

[2] زندگانی حضرت زینب (سلام الله علیها)- دکتر علی قایمی   

[3] نرم افزار مجموعه آثار آيت الله العظمي منتظري -كتاب ديدگاه ج2 - 469 ديدگاه ج2 - 470

ديدگاه ج2 - 122

 

 


بالا
 
بازگشت