زن در پرتگاه فرا موشی
به استناد تاریخ ، افغانستان کشور صاحب فرهنگ و دارای ارزشهای معنوی عظیمی است که زنان افغانستان از بهره برداری و داشت انها محروم گذاشته شده اند.
در حالیکه با بزرگواری و صداقت ملی که زنان افغان دارند، نقش بزرگی را در ارتقا و حفظ ازشهای فرهنگی و معنوی کشور شان که پایه های اصیل و حدت ملی و همبستگی اجتماعی محسوب میگردند ، در طول تاریخ ادا نموده اند.
اما متاسفانه کشورما بعد از فراموشی طالبان و آمدن قوأ بین المللی ، دستخوش تحول عظیمی شد که باشعار های چون دیموکراسی ، دفاع ازحقوق بشر (بخصوص حقوق زن) و اقتصاد بازارآزاد، حکومت وساختار سیاسی افغانستان را بنا نهادند ولی با آن هم دولت حاکم در افغانستان نه تنها به مشکلات روز افزون زنان توجه جدی ننموده بلکه مشکلات زنان را در پرتگاه فراموشی رها می نماید ودر ظاهر خود رامجری قانون دانسته و شعاری حقوق زنان را همواره در رسانه ها به تبلیغ می کشاند.
با وجود اینکه افغانستان دارای قوانین دررابطه به حقوق اساسی و مدنی اتباع خودکه شامل زنان و اطفال می باشد است امابه نسبت عدم تطبیق آن در سراسر کشور و اثرپزیری بافت سنتی و قبیلوی موجود، اکثریت قظایای حقوقی وجذائی از طریق مجراهای غیر دولتی به دساتیر مختلف حل و فصل می شود یاهم یک تعداد کثیری از مردم بدون این که دانسته باشند به اثر برداشت ها و تعابیرنادرست ازدین و مذهب ، حق تلفی ها را بر زنان روامی دارند.
زن مانند مرد یک واقعیت فرهنگی ، اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی است. هر برنامه ایکه به منظور آرامش و سعادت جامعه طرح شده باشد، بدون اشتراک کامل نصف نفوس آن جامعه (زنان) نتتیجهء ثابت خیرخواهی و خوشبختی را همراه نمی داشته باشد.
اشتراک و سهمگیری کامل زنان در بهبود حیات اجتماعی که دارای ارزشهای انسانی باشد امر ثابت ، ضروری و غیر قابل انکار است. نقش زن در ساخت ، حفظ و انتقال خوبی های اجتماعی و ارزشهای معنوی به صفت مرکز مهم خوبی های جامعه نه تنها در تربیت عاطفی و جسمانی اطفال که نسل بعدی را می سازند مهم است بلکه در ادامه و مبادل مهارتها و داشتن و توانائی پذیرش تحولات تازه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به منظور بقای شخصیت نیک انسان ، در هرگروه و هر جامعه ، نهایت مهم واساسی به شمار میرود.
رقم فیصدی پایین زنان باسواد، متکی بودن بیشترآن ها به مردان وفقر اقتصادی سه عنصرموثر به تقویت و حاکمیت استبدادها، ناشی ازرسوم وعنعنات منفی وسنتی بر اجتماع افغانی به شمارمی روند.
در جامعه مامردان یعنی سرپرست خانواده ها زنان را بعد از زن بودن، ناموس وملکیت خویش برابر زر و زمین می دانند ودر حراست ازان می کوشند از همین رو است که توجه بیشتر مردان خانواده بر زنان باعث محدود شدن آزادی های فردی انها شده همواره به خشونت می انجامد.
اگر از نقش زن دراجرای امور روزانه منزل بگزریم اغلب انها در افغانستان در عملیه انکشاف چه در ساحه کشت و زراعت و در صناعئ دستی بطور منظم فعال هستند اما همه کارهای شان بدون مزد بوده، مزد به شوهر تعلق میگیرد و زن به حیث وسیله ارضای جنسی مرد تبدیل شده هر لحضه که مرد بخواهد زن باید خواست او را به نحوی ممکن براورده سازد درین حالت عواطف و خواست زن ازطرف مرد هیچگاه رعایت نمی گردد گویا با مرد همه چیز پایان یافت تلقی می شود. این جاست که زن منحیث حق مالکیت مطلق مرد استفاده میشود.
در حالیکه حقوق ، حرمت و مقام زن هم در ارزشهای معنوی ، فرهنگی ، دینی و سنتی مردم افغانستان و هم در متون مقاوله ها ، موافقات و اعلامیه های بین المللی چون اعلامیهء جهانی حقوق بشر که سال گذشته جامعهء بین المللی شصتمین سالگرد انرا تجلیل نمود، ثابت و قبول شده است ، مگر مردان افغان اکثراً دیده شده اند تا بجای حمایت و احترام به همسران ودختران شان به انها ظلم روا می دارند زنان را از هر گونه حقوق اجتمای انسانی شان مرحوم می کنند که این محدویت بجای میرسد که زن در چهار دیواری خانه محدود می گردد، افکار وعقاید انها تحقیر گردیده بنوع ذوق ونیرسی شگرف انان عاطل میگرداند و از نظر روانی اماده هر گونه ظلم پذیری می گردند و در مقابل ظلمی که در حقش میشود اعتراض هم نمیکند.
دختران نابالغ و زنان، خون بها داده میشوند و در میان اکثر اقوام افغانستان خون بها دادن دختران به یک عرف و عنعنه مبدل شده اگر دو قوم یا دو فرد که باهم نزاع داشته باشند که قابل حل نباشد ( زن را درین میان وجه المصالحه قرار داده ) باهم صلح میکنند البته به قیمت قربانی یک موجود زنده بنام زن در حالیکه شریعت و قوانین ملی و بین المللی این عمل را تایید نمی کنند بلکه جداً این عمل را تکذ یب و بر خلاف ان نظر دارند اما همچنان این خشونت فاجعه بار ادامه دارد.
اما جوامع متمدن و صاحب فرهنگ امروز به این باور هستند که علاوه بر نقش بارز زن به صفت اولین معلم مشفق برای طفلش ، تعلیم وتربیه برای زنان و دختران درجهت تحقق تساوی حقوق زن و مرد، تعمیم عزت نفس زنان و خود کفائی اقتصادی زنان و سهمگیری نهایت مثبت ایشان در آزادی های اجتماعی و دیموکراسی محلی و ملی کشورها و جوامع، موثر و صاحب ارزش است.
بناً یگانه راه برون رفت زنان افغان از پرتگاه فراموشی ، حق دسترسی انها به تعلیم وتربیه به شمار میرود.
تعلیم و تربیه به حیث وسیلهء اساسی و مؤثر برای انکشاف ارزشهای معنوی ، استعدادهای فکری ، علمی و هنری یکی از آن فرایضی است که زن و دختر افغان نیز برای بقأ، توسعهء شخصیت ، کار شرافتمندانه ، مشارکت در انکشاف مملکت ، بهبود کیفیت زندگی ، اتخاذ تصامیم آگاهانه ، درک مسولیت های فردی و اجتماعی ، به آن اشد ضرورت دارند.
با اروزمندی تحقق همه حقوق زنان در کشور ما، روزهای را که گامی استوار برای کسب چنین حقوق برداشته شوند از خداوند (ج) ، تمنا دارم
عبدالمتین فدایئ
مزار شریف ، 31 اسد 1387