سید مقصود برهان

سخنانی پیرامون بگرام و پس منظر تاریخی آن

 

 

بگرام در درازنای تاریخ کشور ما همچون بلخ و بامیان وغیره قدامت چند هزار ساله دارد چنانچه در حدود دوهزار سال قبل آنچنان معمور و آبادان بود که شهنشاه کبیر کوشانی (کنیشکا) آنرا پایتخت خود قرار داد.

بگرام  که یکی از مناطق سرسبز و خوش آب و هوای وطن ما می باشد و در ولایت پروان موقعیت دارد، دارای زمین های حاصلخیز و تاکستان های وسیع بوده بخاطر تلاقی چند رودخانه از زمان های باستان مورد توجه شاهان و امپراتوران قرار داشت. جلگه های وسیع و حصار کوه صافی به بگرام ارزش خاص استراتیژیک بخشیده، نزدیک بودنش به کابل در زمان حاضر یکی از امتیازاتی است که بگرام دارا می باشد.

بگرام در زمانی که پایتخت کنیشکای کبیر بود، یکی از مراکز مهم تمدن کوشانی به حساب می آمد و ازینکه بر سر راه شاخه جنوبی راه تاریخی ابریشم موقعیت داشت، محل تلاقی تمدن های مختلف بوده و از صنایع و پیداوار مهم کشور های مختلف استفاده می برد.

در مورد وجه تسمیه بگرام باید گفت که بگرام از دوکلمه سانسگریت مشتق شده یعنی «باگ» و «رام» به مفهوم «باغ رام» یا «باغ خدا». و اما مورخ بی نظیر و مبارز آگاه وطن جناب میر غلام محمد غبار اینطور می نویسد: "مقتدرترین پادشاه کوشانی افغانستان (کنیشکای کبیر) که بین سالهای 120 و 160 میلادی سلطنت کرد، پایتخت خود را از شمال هندوکش به جنوب هندوکش منتقل ساخت و بگرام را مرکز تابستانی و پشاور را پایتخت زمستانی خود قرار داد"  که علت و عوامل آنرا بعداً به عرض خواهم رسانید  و در مورد سوابق تاریخی بگرام جناب استاد میر محمد صدیق فرهنگ در کتاب «افغانستان در پنج قرن اخیر» نظر مورخ شهیر وطن جناب غبار را تائید نموده می نویسد: "در عهد کوشانیان مناسبات بازرگانی در بین آسیای مرکزی و دولت های روم، چین و هند به پیمانه بی سابقه توسعه یافت. چون سرزمین کوشانی ها در محل تقاطع راه های تجارتی مخصوصاً راه معروف ابریشم قرار داشت، طبعاً ازین تبادلات به درجه اول مستفید می گردید. چنانچه آثاری که از خرابه های بگرام پایتخت کنیشکا در شمال کابل بدست آمده از وجود امتعه و پیداوار چین، هند، سوریه، مصر و روم در آنجا حکایت می کند و بخش بزرگ آثار باستان شناسی که در افغانستان کشف شده مربوط به این عصر است. حکمرانی کوشانیان در افغانستان تا سده سوم میلادی دوام یافت و آنگاه بدست شاهپور اول پادشاه ساسانی ایران که بر شهر بگرام دست یافت آنرا تخریب کرد".

جناب نصیر احمد دولت آبادی در کتاب «شناسنامه افغانستان» نظر هر دو مورخ وطن جناب غبار و فرهنگ را تائید نموده به پایتخت بودن بگرام در عصر کوشانیان صحه می گذارد.

و اکنون می رویم به حال و احوال بگرام قبل از سلطنت کوشانیان یا بهتر بگویم قبل از امپراتوری کنیشکای کبیر. زمانی که اسکندر مقدونی به سلسله حملات و کشور گشائی هایش به مرکز آریانا، به وادی جنوب هندوکش به دند شمالی رسید، می خواست که با عبور از سلسله جبال هندوکش به نواحی شمال آریانا (باختر) برسد، دچار مقاومت شدید مردم شمالی گردید. این مقاومت به حدی قوی بود که سکندر مجبور شد تا دو سه سالی در پروان باقی بماند. او بخاطر جابجائی عساکرش به اعمار اسکندریه یی در ساحه پروان پرداخت که مورخین به این عقیده هستند که اسکندر مقدونی، اسکندریه خود را در سواحل رود پنجشیر و شتل یعنی منطقه گلبهار موجوده اعمار نموده است و اما بعضی از مورخین را نظر بر آنست  که در پروان (جبل السراج فعلی) و یا در اوپیان (هوفیان) موجوده بنا می کند که بنام «اسکندریه قفقاز» یاد می شود و اما برای اقامت شخصی خودش قصری و شهری را در محل تلاقی رودخانه پنجشیر، غوربند و سالنگ یعنی «برج عبدالله» موجود اعمار میدارد که بعداً بنام شهر شاهی مشهور گردید و عده یی از مورخین را عقیده بر آنست که همین اسکندریه امپراتور یونان در برج عبدالله، بعداً بنام شهر شاهی مسمی شد که توسط امپراتور بزرگ آریانا کنیشکا اعمار گردید که اکنون جز خرابه یی از آن در دست نیست.                   

سوالی شاید در ذهن خوانندگان ارجمند ما خطور نماید که کنیشکا روی چه ضرورتی پایتخت خود را از بلخ به بگرام منتقل ساخت؟ مورخین دلیل آنرا سه یا چهار چیز میدانند. نخست اینکه بگرام و یا در مجموع دند شمالی با موجودیت چند رودخانه از نگاه آب و هوا در تمام سرزمین آریانا بی نظیر می باشد. دوم اینکه بخاطر سرسبزی فراوان برای دامپروری منطقه خیلی ها مساعد بوده برای مواشی امپراتور علوفه کافی و وافر موجود بود. سوم بخاطر مرکزیتش که او میتوانست از آنجا به همه ساحه و قلمرو شاهنشاهی اش به سرعت رسیدگی کند. چهارم اینکه موضوع تکثر نفوس و تهیه یک ارتش نیرومند مدنظر بوده و از جانبی سلحشوری فطری مردم شمالی بارها به اثبات رسیده است که مقاومت این مردم در مقابل تهاجم اسکندر، اعراب، چنگیز و بالاخره در قرون 19 و 20 به مقابل انگلیس و روس و اخیراً نیروی اجیر شده آی. اس. آی پاکستان بنام (تحریک طلبای کرام)؟ شاهد گویای این حقیقت است و عامل دیگری که متحداً با این عوامل در انتقال پایتخت به بگرام کمک کرد همانا علاقمند شدن و یا بهتر گفته شود معتقد شدن وی به دیانت بودائی بود چنانچه او تصمیم به اعمار پیکره های بودا در بامیان گرفت و از جانبی او چهارمین شورای بزرگ علما و رهبران بودائی را به اشتراک هفتصد راهب در کشمیر سازماندهی کرد. کنیشکا در پهلوی اینکه خودش معتقد به دیانت بودائی بود او به سایر ادیان مروج در قلمروش احترام قائل بود. مردمان سایر ادیان و مذاهب در اجرای مراسم دینی و مذهبی خویش آزاد بودند چنانچه این امر باعث آن گردید تا کنیشکا را به یک رهبر محبوب و قوی مبدل سازد که چهل سال سلطنت پربار داشته است.

خلاصه از حفریات بگرام و مناطق مربوط  آثار زیاد و ذیقیمت بدست آمده که از جمله ظروف شیشه یی، ظروفی که از عاج ساخته شده و حتی یک عدد گیلاس کریستال بدست آمده است که بعضی ازین ظروف با وجود تاراج موزیم ملی، همین حالا هم در موزیم کابل موجودیت خود را حفظ کرده است.

اگر در خرابه های بگرام و ساحات قدیمی و باستانی پروان و کاپیسا حفریات بیشتری صورت بگیرد، به یقین میتوان گفت که به گنجینه های دست خواهیم یافت که بیش ازین هویت ملی و تاریخی ما را مسجل خواهد کرد.  

قابل یادآوریست که به طرف غرب جلگه بگرام در دره یی از کوه های پروان قریه یی موجود است بنام «توپدره» که این قریه در حاشیه جنوب غربی شهر چاریکار موقعیت دارد. در قسمت بالایی این قریه در بین دره یی از کوه استوپه یی موجود است که احتمالاً مربوط می شود به دوره کوشانیان. گرچه برخی از مورخین معتقد هستند که شاید این استوپه مربوط به دوران اسکندر مقدونی باشد زیرا اسکندر در دو سه سالی که در کوهپایه های هندوکش اقامت داشت در قریه اوپیان امروز نیز اسکندریه یی آباد کرده بود که اکنون آثاری از آن باقی نمانده است و اما مستلزم مطالعات بیشتر باستان شناسی است. آنچه که از تذکرات فوق مسجل می گردد اینست که بگرام پایتخت کنیشکای کبیر بوده، چارتکوانه (چاریکار) پروان (جبل السراج) اوپیان (هوفیان شریف) خواجه سیاران، استرغچ، حاجی کوه، استالف، گلدره، نجراب، تتمدره، باغ افغان، برج گلجان، آشاوه (عشقابه) پایتاوه یا پایتابه،  فندقستان (که آثار زیادی از آنجا بدست آمده است). اُشتر کر، اشتر گرام، صیاد، صیادان، توپدره، سنجددره، کاپیسا، خم زرگر، ریگ روان، سنجن، بوله غین، دُرنامه، پیتاوه، غوربند، سیاگرد، قاقشال، شبر، شنبل، وازغر وغیره از مربوطین و مربوطات آن به حساب میرفت.

قبلاً اشاره شد که چهار رودخانه در بگرام در محل برج عبدالله با هم یکجا می شوند که عبارتند از رودخانۀ غوربند، رود سالنگ، رود خروشان پنجشیر و رود زلال و شفاف شتل. تذکر باید داد که رود شتل کمی جلوتر از برج عبدالله در حصه گلبهار با رود خروشان پنجشیر یکجا می شود قابل یادآوری که آب رود شتل در مسیر خویش بعضی از منرال ها و موادی را در خود منحل میدارد که در هضم غذا اعجاز می نماید و این سه رودخانه بعد از آبیاری مناطقی چون پروان، کاپیسا و بگرام بعد از طی مسافات زیادی با رودخانه کابل ملحق شده بند نغلو و سروبی را پر آب می نماید و بعداً با رودخانه های الیشنگ و الینگار ملاقات نموده بند درونته را مالامال از آب می گرداند. چنانچه ننگرهار همیشه بهار را سرسبز ساخته فارم های هده و غازی آباد را سیراب می سازند و با ملحق شدن با بعضی از رودخانه های بزرگ و کوچک سرسبزی های بیحد و حصری را به پشاور و نواحی اش باعث می شود و سپس در محل اتک با رود سند ملاقات میکند.

از حرف ها و تذکرات مورخین بر می آید که بگرام سابقه طولانی و افتخارآفرین دارد چنانچه کاوش ها و حفریاتی که در نقاط مختلف بگرام صورت گرفته است و آثاری که از آنها بدست آمده است، دلیلی بر مسجل شدن هویت ملی و برهانی بر شناسنامه پیشینه های پرافتخار آریایی هاست.

مجموعه یی از بلاد وطن مانند ام البلاد بلخ یا بخدی، عروس البلاد غزنه یا غزنی، بامیان، ضحاک، غلغله، هرات، بست، هده ، بگرام، پروان، کاپیسا، غور، تخارستان، فاریاب، سبزوار (شین دند) کابلستان، زابلستان، اراکوزیا، غرجستان، بدخشان، قندوز (کهن دژ) ، هده، میرزکه و بالاخره سمنگان وغیره معرف هویت ملی و حجتی بر تاریخ چند هزارساله ما می باشد. این همه گویا و شاهد این حقیقت می باشد که کشور ما وسرزمین ما در طول تاریخ مدنیت های بزرگی را در خود پرورانیده، انکشاف و توسعه داده است که ما آنرا به سرزمین های دوردست مانند چین و جاپان و فارس صادر کرده ایم مانند دیانت سچه و باعظمت زردشتی که در تاریخ بشریت اولین بار آئین یکتا پرستی را به ارمغان آورد. آئین مهرپرستی و دیانت پرافتخار بودائی که این آخری بعد از رسیدن به سن بلوغ تا اقصی ترین نقطه شرق راه پیمود و دیگری به طرف غرب راه خود را گشود یعنی آئین مهر پرستی تا روم رسید و دیانت زردشتی مرز های عرب را دق الباب کرد.

قبلاً از موقعیت استراتیژیک بگرام حرفی گفتیم بهتر است تا اندکی این موضوع را تشریح نمائیم. زمانی که شهید سردار محمد داود بر اریکه صدارت تکیه زد، در پهلوی سایر اقداماتش برای پیشرفت و اعتلای کشور تصمیم گرفت تا ارتش افغانستان را بازسازی نموده آنرا با سلاح های پیشرفته مجهز نماید. بدین اساس به رکن مهم ارتش (نیروی هوایی) توجه خاصی مبذول کرد. میدان های جدید هوایی را احداث و میدان های سابقه را توسعه داده و تجهیز کرد. یکی از فرودگاه های جدید و عصری که احداث و اعمار گردید، میدان هوایی بگرام بود که دارای چندین خط و خطوط طولانی رنوی بوده که برای پرواز و نشست هرگونه طیارات مخصوصاً هواپیما های بزرگ و جنگنده مساعد می باشد. اهمیت استراتیژیک میدان هوایی بگرام یکی آنست که به کابل نزدیک بوده، سنگر مدافعه هوایی کابل به حساب می آید و هکذا موجودیت کوه صافی به جناح شرقی و جنوبی میدان، مصئونیت میدان را از حملات احتمالی هوایی دشمن فراهم میدارد.

گرچه میدان هوایی بگرام که زمین هایش همه مزروعی بوده و طور عادلانه استملاک نشد و حقوق مالکین آن طور شاید و باید تادیه نگردید تا مدتها برای مردم محل باعث دردسر گردیده بود، زیرا زمین های طرف راست میدان خارج از ساحه و احاطه میدان قرار داشت نه استملاک شده و نه راهی برای رفت و آمد مردم بدانجا موجود بود. هرگاه یکی از مالکین آن زمین ها میخواست بالای زمین های خود غرض کشت و کار برود، مجبور بود از ساحه میدان عبور نماید و این مالکین اغلب به جرم داخل شدن به حریم میدان محبوس و زندانی می شدند که به ناچار از مالکیت آن زمین ها صرفنظر نمایند. بالاخره میدان اعمار گردید و اما از آن هیچگاهی بخاطر دفاع کشور و یا طرد تجاوز بیگانگان کار گرفته نشد اما برعکس حین کودتای حفیظ الله امین بر ضد خود داود خان مورد استفاده قرار گرفت و همینسان روس ها هنگام تجاوز شان علیه کشور ما از آن استفاده اعظمی بردند و همینسان شهنواز تنی که کودتای را طبق فرمایش آی. اس. آی. به نفع گلبدین حکمتیار علیه داکتر نجیب الله سازماندهی کرد، نتوانست که از نیروی هوایی بگرام طور دلخواه استفاده برد زیرا جنرال بیگی والی و قوماندان نظامی ولایت پروان توسط غند کوهی از گلغندی چاریکار خطوط رنوی میدان را زیر ضربات و انداخت های پیهم قرار داد و مانع پرواز جنگنده های جت گردید و همین امر یکی از عوامل ناکامی کودتای تنی را فراهم ساخت و صرف تنی توانست زمینه فرار و نجات خود را ذریعه هلی کوپتر– که پیلوت آن شخصی از اهالی کابل بنام داود بود – فراهم نماید.      

میدان هوایی بگرام اهمیت خود را بخاطر مجهز بودن آن حتی در حدود تقریباً نیم قرن قبل از امروز حین مسافرت جلالتمآب آیزنهاور یکی از روسای جمهور بنام و برجسته امریکا به افغانستان تثبیت کرد زیرا هوا پیمای حامل موصوف بخاطر کوچک بودن میدان هوایی خواجه رواش و آسمان نیمه ابری کابل نمیتوانست بدانجا نشست نماید، بناءً تصمیم اتخاذ شد تا هوا پیمای ایشان به میدان هوایی بگرام فرود آید و از آنجا به سواری موتر عازم کابل شود. با درنظرداشت این ملحوظات و تجربیات پس از گذشت نیم قرن بار دیگر هواپیماهای امریکایی غرض سرنگونی طالبان و القاعده نیمه شب به بگرام فرود آمدند و بگرام را مرکز عملیات خویش قرار دادند. بگرام که اکنون در تقسیمات ملکی مملکت حیثیت یک حکومت محلی را داشته و مرکز آن در شهرک «غلام علی» است دهات و قراء زیادی بدان مربوط می باشد که میتوان از آنها چنین نام برد: قلعه بلند، قلعه یوزباشی، علیخان خیل، شاکا، جانقدم، قلعه خواجه، میانشاخ، رباط، چیکل، قلعه سفید، زیرسیم ها، قلعه گلی، جعفرخیل، خلازائی، داودزی، جلگه، قلعه ملک، قلعه بایزید، ده مسکین، چوب بخش، قلعه دانا، ترکمان، توغچی، ماهیگیر، ده هزاره، توغبیردی، اورچی، پشیان، بابه خیل، دولتشاهی، بالتوخیل، نوده، بهادرخیل، قلعه سوخته، گجرخیل، بخشی خیل، صیادان، یورچی، قلعه نو، ده ملا، سرپنجره وغیره

با درنظرداشت تاریخ کهن و باعظمتی که بگرام دارد و بخاطر اهمیت استراتیژیکی که بگرام از آن برخوردار است و به مناسبتی که در منطقه بگرام مردمان سلحشور و جسوری زندگی می نمایند که در مبارزات ضد استیلاگران سهم والایی دارند، مستلزم آنست تا به منطقه توجه عمیقی صورت بگیرد که در قدم اول باید نقشه یک شهرک مدرن در ساحه برج عبدالله تطبیق گردد. دوم اینکه یک پل اساسی بر روی رودخانه های متلاقی شده اعمار گردد تا مناطق کاپیسا و تگاب را مستقیماً به کابل وصل و نزدیک سازد و با اعمار این پل راه ترانزیت بین پاکستان و جمهوریت های آسیای میانه کوتاه گردیده و ازدحام ترافیک بالای جاده کابل و پروان تقلیل یابد و هکذا اگر در سواحل این رودخانه های متلاقی شده (برج عبدالله) تفرجگاهی اعمار گردد که دارای حوض آب بازی، رستورانت و هوتل هایی باشد بهتر خواهد بود تا علاوه از مردمان محل و همشهریان کابل، سیاحین نیز از هوای گوارای بگرام مستفید شده به تفریحات سالم بپردازند و از جانب دیگر نام تاریخی و باعظمت بگرام احیا گردد.   

 

 


بالا
 
بازگشت