برگرفته از کتاب: رازهای سر به مهر تاریخ دیپلماسی افغانستان
پروفیسور داکتر الکساندر کنیازیف
گزارنده به دری: عزیز آریانفر
افغانستان معاصر: چگونگی پدید آیی
پیرامون تاریخ رخنه دو امپراتوری روسیه تزاری و بریتانیای کبیر در سده نوزدهم در آسیای میانه «به پیشواز» همدیگر، به پیمانه چشمگیری روشنی افگنده شده است.
به گونه یی که روشن است، امپراتوری بریتانیا تلاش می ورزید امنیت مستعمره خود، هند- «مروارید» دیهیم پادشاهی بریتانیا را تامین نماید. به پیمانه بزرگی، این موضوع، هدف استراتیژیک گسترش تاثیر بریتانیای کبیر در محور شمال باختری هند بریتانیایی، بوده است.
در جریان سده نزدهم– اوایل سده بیستم، بریتانیای کبیر با تلاش به خاطر پهن ساختن نفوذ خود در راه های منتهی به هند، سه جنگ را در برابر افغانستان به راه انداخت. در روند گسترش مناسبات انگلیس و افغانستان در اواخر سده نزدهم، مرز شمال باختری متصرفات انگلیس در هند تعیین گردید. در نتیجه سازشنامه امضاء شده به تاریخ 12 نوامبر 1893 میان امیر افغانستان- عبدالرحمان خان و نماینده بریتانیا- دیورند، خط نامنهاد «دیورند» چونان مرز میان هند بریتانیایی و افغانستان پذیرفته شد که کنون مرز میان افغانستان و پاکستان را می سازد.
پس از تلاش های نافرجام لشکرکشی روسیه به هند- سازمان یافته از سوی قزاق[1]های دن به سال 1801، (در پیوند با اتحاد فرانسه و روسیه در هنگام امپراتوری پل (پاول) )، امپراتوری روسیه تنها در میانه های سده نزدهم به گونه نهایی به مرزهای افغانستان رسید. پس از یک رشته شکست ها، امارت بخارا و خان نشین های خوقند و خیوه زیر وابستگی وسالی (باجگزاری و خراجگزاری) امپراتوری روسیه در آمدند. به سال 1881 در نتیجه یورش بر گیوک تپه از سوی سپاهیان جنرال اسکوبیلف، سرزمین های ترکمن نشین نیز سرانجام به امپراتوری روسیه پیوستند.
این گونه، مرز پیشروی اعظمی امپراتوری روسیه در محور جنوب ریخت یافت. با پیشروی بیشتر به سوی جنوب، کاملا امکان برخورد منافع امپراتوری های روسیه و بریتانیای کبیر که متمایل به برخورد گسترده با یکدیگر در شرایط واکنش بیخی محتمل در افغانستان و ایران نبودند، می رفت. برپایی کنترل بر ایران و افغانستان در آن برهه برای هر دو امپراتوری مستعمراتی از دیدگاه اقتصادی سودمند و از دیدگاه سیاسی موثر نبود. سر انجام، همانا واقعیت های جدید جیوپولیتیک در آسیای میانه مرتبط با رویارویی دو امپراتوری مستعمراتی، به پیمانه بزرگ استاتوس مستقل افغانستان و ایران را با پایان سده نوزدهم از پیش تعیین نمودند.
در آن برهه از تاریخ، افغانستان چونان کشور حایلی بود که گستره های زیر کنترل از سوی امپراتوری های روسیه و بریتانیا را از هم جدا می کرد. استاتوس حایل (بوفر) افغانستان در سرانجام از پیش تعیین گردیده بود که ناشی از کمپرومایس منافع میان سان پتر بورگ و لندن در منطقه آسیای میانه بود. این کمپرومایس با سازشنامه های سال های 1873 و 1887 روس و انگلیس از پشتوانه های حقوقی برخوردار گردید. در واقع، بر پایه این سازشنامه ها، مرزهای شمالی و شمال باختری افغانستان با سرزمین های زیر کنترل روسیه در آسیای میانه، تثبیت گردید. در حالی که خط دیورند مرزهای جنوبی و جنوب خاوری کشور را از گستره هند بریتانیایی، جدا می کرد.
خط دیورند، بسیاری از قبایل پشتون را در گستره هند- بیرون از مرزهای افغانستان- جایی که آن ها در استان مرزی شمال باختری در اکثریت بودند، ماند.[2] در عین حال، موافقتنامه سال های 1873 و 1887 روس و انگلیس به افغان ها (پشتون ها) اجازه داد تا به گونه نهایی در ترکستان افغانی نامنهاد (که در شمال رشته کوه های هندوکش در این سوی گردنه سالنگ- جایی که تا این هنگام واحدهای گوناگون مستقل یا نیمه مستقل فیودالی مانند خان نشین ازبیکی میمنه، خان نشین کندز و بیک نشین های هزاره و [میر نشین بدخشان-گ.] موجود بود)، تحکیم یابند. شماری از استان های بخش های مرکزی و شمالی کشور به گونه نهایی تنها در پایان سده نزدهم پس از امضای سازشنامه های روس و انگلیس به «افغانستان» وصل گردیدند. برای مثال، هزاره جات (هزارستان)، که در شمال باختری کابل در مرکز کشور موقعیت دارد، به گونه نهایی به سال 1893 و نورستان به سال 1896 به گونه نهایی از سوی پشتون ها تسخیر گردید.
در پیامد این فتوحات، نقشه تباری شمال افغانستان به گونه چشمگیری دگرگون گردید. حکومت افغانستان مشی نقل دادن پشتون تباران را به شمال پیش گرفت. برای مثال؛ زمین ها در شمال برای اسکان پشتون هایی واگذار گردید که ناگزیر بودند ساحاتی را که به بریتانیای کبیر پس از تثبیت مرز در امتداد خط دیورند تعلق گرفته بود؛ ترک گویند. این گونه، به سال 1902 پشتون هایی از عشیره کاکر در استان شمال باختری مرزی هند بریتانیایی از سوی عبدالرحمان خان به هزارستان کوهستانی اسکان داده شدند. در کل، برای مثال، در روند سده نوزدهم سرزمین های هزاره نشین، در شمال و مرکز کشور، در نتیجه فشار از سوی پشتون ها از 150 هزار کیلومتر مربع به 100 هزار کیلومتر مربع کاهش یافت. روی هم رفته، در پایان سده نزدهم و اوایل سده بیستم در ترکستان افغانی 62 هزار خانوار پشتون تبار کوچ داده شدند.
کشور مستقل افغانستان، در سیمای کنونی، به گونه نهایی در چهارچوب آن میزان استقلال و مسوولیت که برای برقراری توازن منافع امپراتوری های روسیه و بریتانیا، برای آن سپرده شد، در منطقه تشکل یافت. به پیمانه بسیاری، پشتون ها باخت های سیاسی و سرزمینی خود را در جنوب خاوری- جایی که در زمین های تاریخی پشتون ها اداره مستعمراتی بریتانیایی تثبیت گردید، عملا با بردهای سرزمینی و سیاسی در شمال هندوکش جبران نمودند. در سر انجام، واقعیت های تاریخی اواخر سده نوزدهم تا همین اکنون تاثیر بلافصل خود را بر وضعیت معاصر در درون افغانستان بر جا می گذارد. برای مثال؛ ائتلاف ضد طالبان که بیشتر سازمان های سیاسی اقلیت های تباری و مذهبی را که روی هم رفته، همو در گستره ترکستان افغانی و هزارستان مستقر بودند، با هم پیوند می داد. در حالی که جنبش طالبان که بیشتر از پشتون ها متشکل بودند، بر آن ها با تمایل برای احیای کشور واحد در چهارچوب مرزهایی که در اواخر سده نوزدهم با کمپرومایس منافع امپراتوری های روسیه و بریتانیا تعیین گردیده بود، فشار می آوردند.
در میان پیامدهای مهم سامانه نو جیوپولیتیک در منطقه، می توان همچنان برهم خوردن سنت های تاریخی مناسبات سیاسی در خط آسیای میانه- هند از راه گستره افغانستان را شمرد. کشورهای مسلمان و هندویی منطقه آسیای میانه و هند، با از دست دادن استقلال سیاسی در روند وابستگی استعماری سده نزدهم، ، ابتکار سیاسی را نیز از دست دادند. در عین حال، شرایط نو مناسبات سیاسی در منطقه آسیای میانه، مقارن با اواخر سده نزدهم، تاثیر چشمگیری بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی جماعات سنتی منطقه بر جا نگذاشتند. روشن است که در هند بریتانیایی و در جماعات آسیای میانه که زیر کنترل امپراتوری روسیه بودند، درجه عالی خودمختاری واحدهای دولتی وسالی- سردار نشین های حیدر آباد و کشمیر در هند بریتانیایی، امارت بخارا و خان نشین خیوه در آسیای میانه روسیه موجود بود.
اداره مستعمراتی ترجیح می داد در اصول سازمانی جوامع سنتی هند و آسیای میانه مداخله نکند و به اصل کنترل بیرون از سیستم تکیه می زد. همین گونه، برقراری اداره های مستعمراتی از سوی امپراتوری های روسیه و بریتانیا، منجر به دگرگونی های سیستمی در تشکیلات جوامع سنتی آسیای میانه و هند نگردید. به همین پیمانه، تماس های پویای بازرگانی- اقتصادی ادامه می یافت.
با همه پیامدهای منفی از دست دادن استقلال سیاسی برای جوامع آسیای میانه و هند، حضور امپراتوری های روسیه و بریتانیا، منجر به دگرگونی هایی معینی در شیوه زندگانی توده های باشنده این سرزمین ها گردید. بریتانیای کبیر و روسیه مقارن با اواخر سده نزدهم، از کشورهای بیشتر توسعه یافته از دیدگاه اقتصادی عصر بودند. روشن است که تحقق منافع آن ها در روند اداره مستعمراتی، مستلزم دست کم تامین حد اقل توسعه لازم زیرساخت ها در سرزمین های زیر کنترل بود. این بیشتر به ساختن راه آهن، ایجاد پست، تلگراف، بانک ها و .... ربط می گرفت. همه این نو آوری ها، در گام نخست، متوجه نیازمندی های اداره مستعمراتی بوده و یا ناشی از سودمندی عملی بودند. برای مثال؛ با توجه به بعد فاصله ها در امپراتوری روسیه، برای تحکیم حضور روسیه در منطقه، راه آهن اورنبورگ-تاشکنت و نیز راه آهن ماورای قفقاز اهمیت استراتیژیک داشت.
بی تردید، بیشترینه این نوآوری ها برای برآوردن نیازهای اداره مستعمراتی و باشندگان اروپایی که در آن سرزمین ها حضور داشتند، بود که مستقیما به شیوه زندگانی جوامع سنتی منطقه سر و کار نداشت. با این هم، دگرگونی های معین مدنی در زندگی جامعه سنتی مستعمرات هر چه بود، رخ داد. در گام نخست، این مرتبط بود با آن که زیرساخت ایجاد شونده به هر رو، در گستره جغرافیایی منطقه آسیای میانه و هند قرار داشت و پس از رفتن امپراتوری های مستعمراتی بر جا می ماند. برای نمونه، اصول اساسی سیستم آموزش ایجاد شده از سوی انگلیسی ها در هند بریتانیایی، در گام نخست، برای آسان سازی اداره آن تا همین اکنون (روشن است با ویرایش هایی) در جمهوری های هند و پاکستان نافذ است. «هنوز به سال 1835 گورنر جنرال ماکولی، رفرم آموزشی را در هند پیاده کرد که مفهوم آن در آماده سازی کادرها برای اداره مستعمراتی از جمع خود هندی ها خلاصه می شد و از آنان یک لایه فرعی که خون و رنگ پوست آن هندی و روحیات و طرز تفکر آن ها انگلیسی بود، ایجاد کرد. با پویایی در این راستا، انگلیسی ها در هند به سال 1857 سه نخستین دانشگاه ها را گشایش دادند- در کلکته، بمبی و مدارس.
به زودی پس از وصل شدن گستره شمال باختری هند با باشندگان پشتون های خاوری آن به هند بریتانیایی (با امضای توافقنامه 1893 از سوی دیورند و عبدالرحمان خان) در این جا نیز دگرگونی های همانندی آغاز گردید. هنوز « در 1911 در ایالت مرزی شمال باختری هند بریتانیایی 976 مکتب که در آن ها 32 هزار شاگرد سرگرم آموزش بودند، 80 بیمارستان و درمانگاه، ده چاپخانه و سه روزنامه کار می کرد. به سال 1913 در شهر پیشاور- مرکز اداری ایالت شمال باختری مرزی که باشندگان آن بیشتر پشتون تباران اند، کالج اسلامی ایجاد گردید که در آتیه به دانشگاه پیشاور تحول یافت.
دگرگونی ها در گستره ایالت مرزی شمال باختری، درست همانند دیگر استان ها در بخش باختری هند بریتانیایی در بخش های زیر ساخت، آموزش و توسعه صنعتی در سال های حاکمیت بریتانیا، آغاز فصل معینی را برای کشور نو مستقل پاکستان تامین نمودند. حال آن که، در افغانستان مستقل، پس از چندین دهه مدرنیزاسیون از سوی کابل، در آستانه کودتای اپریل1978 برای 15 میلیون باشنده کشور 4185 مکتب و 76 بیمارستان، بود. شمار پزشکان به 1170 نفر می رسید. یعنی تقریبا برای هر ده هزار نفر باشنده کشور یک داکتر. هنوز در آغاز سده بیستم، افغانستان مستقل آشکارا در توسعه سیستم آموزشی، ترانسپورت و زیرساخت، از گستره پشتون نشین استان مرزی شمال باختری هند بریتانیایی، عقب مانده بود. این امر، نقش فیصله کننده یی در دادن به آن ارجحیت بازی نمود که در آتیه پس از رفتن انگلیسی ها از هند؛ نخبگان پشتون های خاوری استان مرزی شمال باختری، به ماندن در چهارچوب کشور نو مستقل پاکستان رای دادند.
به هر رو، استاتوس حایل بودن افغانستان (که در نتیجه کمپرومایس منافع امپراتوری های روسیه تزاری و هند بریتانیایی به دست آمده بود)، با آن که تا جایی شالوده عقب ماندگی این کشور را در عرصه زیرساخت در مقایسه با سرزمین های همسایه زیر اداره بریتانیا و روسیه ریخت، به این کشور اجازه داد استقلال سیاسی خود را حفظ نماید.
[1] . در اصل کازاک (با قزاق ها- شهروندان کشور قزاقستان اشتباه گرفته نشود)- سپاهیان شبه نظامی (ملیشیا) که خاستگاه ایشان منطقه رود دن در جنوب روسیه است.-گ.
[2]. در واقع دو نیم کرد.-گ.