بازی با سرنوشت مردم مظلوم و بیدفاع

 

هموطنان نهایت عزیز و گرامی !

شما عزیزان شاید در جریان باشید که درین روزها از طریق شبکه جهانی آریانا  پی در پی اعلان بزرگداشت از چهاردهمین سالگرد شهادت ! عبدالعلی مزاری به نشر میرسد.

دیدن و شنیدن این اعلان که روزانه بیش از ده بار نشر میشود نه تنها برایم سخت آزار دهنده و اذیت کننده است بلکه مرا به یاد قتل عام در افشار که بتاریخ ۲۱ و۲۲ ماه دلو سال ۱۳۷۱ صورت گرفته است ، می اندازد و زخمهای دل مارا گرچه تا روز قیامت تازه است وهرگز فراموش ما نمیشود ، تازه ترمیسازد.

در ارتباط به جنگهای تنظیمهای مجاهدین طی سالهای (۱۳۷۱ ــ ۱۳۷۵) مخصوصاً حادثه المناک و فراموش ناشدنی افشار تعداد زیادی از نویسندگان و هموطنان عزیزما چشم دید های خود را از حملات ، کشتار بیرحمانه و بالاخره چور و چپاول و ... که توسط تنظیمهای شورای نظار و اتحاد ( سیاف ) صورت گرفته تا همکاری و فروش پوسته توسط افراد وابسطه به تنظیم شیخ آصف محسنی به تنظیم شورای نظار و در نهایت برگزاری جشن فتح و پیروزی !!! بر منطقه افشار که در هوتل انتر کانتیننتال به اشتراک احمد شاه مسعود ، سیاف و شیخ آصف محسنی و دیگر افراد رهبری تنظیمهای شان برگزار شده بود و یکی به دیگری این پیروزی !!! را تبریک و تهنیت میگفتند ، زیاد نوشته اند. با آنهم اگر شما هموطنان عزیزما خواسته باشید که در ارتباط به این موضوع معلومات بیشتر بدست آورید ، چه بهتر که به

برگهـــای ازکتاب:

(جنگـــهــای کابل سال 1371-1375 خورشیدی )

جستاری دربارۀ کشتارهــــای جمعی درجنگهـــای کابل

نویسنده: جنرال سید عبدالقدوس «سید»

که در سایت وزین آریایی به نشر رسیده است مراجعه فرمائید

 

 http://www.ariaye.org/dari4/siasi2/sayed.html

 

 

هدف من توضیح و تشریح این فاجعه و جنایاتی که درآن دوران صورت گرفته نیست چراکه قراریکه در بالا متذکر شدم قبلاً هموطنان عزیزما بطور مکمل و مفصل به توضیح و تشریح این حادثۀ المناک پرداخته اند. من میخواهم برای اولین بار پرده از رازی بردارم که تاکنون کسی بیان نکرده یا نخواسته بیان کند . ( اکثریت اهالی افشار از این موضوع کاملاً آگاهی دارند ).

محمد شریف که بنابر سکونت در افشار ، افشاری تخلص میکرد در دوران محمد ظاهرشاه ابتدا به شغل بایسکل سازی و بعدا به دستکول دوزی اشتغال داشت. دراواخر دوران پادشاهی محمد ظاهرشاه در تماس و نزدیکی با دولت وقت با هزار رندی و چالاکی وظیفه یا مقام ملک قریه را ( که از مدتی به اینطرف بنام وکیل گذر یاد میشود ) بدست آورد که پس از ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ در دوران محمد داود نه تنها این وظیفه را از دست نداد بلکه با کسب عضویت در حزب  غورځنگ ملی حتی در همکاری مسئولین دولتی و تقلب در صندوق های رای گیری  منحیث وکیل و نماینده مردم در لویه جرگه نیز راه یافت. به همین ترتیب بعد از کودتای هفت ثور وی با برادرش محمد ظاهر ( که فعلاً در کشور سویس بسر میبرد) با کسب عضویت در جناح خلق ح.د.خ.ا ابتدا یعنی در دوران نورمحمد تره کی در اداره استخباراتی اکسا و بعداً در دوره حفیظ الله امین در اداره بد نام کام کار و فعالیت می نمودند که در دستگیری و قتل ۹۳ نفر از اهالی شریف افشار ( اعم از روحانیون ، ریش سفیدان و متنفذین و کارمندان دولت) سهم و اشتراک مستقیم داشتند. پس از ۶  جدی ۱۳۵۸ یعنی در دوران اشغال کشور عزیزما توسط اتحاد شوروی وقت ، ارگان استخباراتی به خاد یا خدمات اطلاعات دولتی مسما گردید و قسمیکه متباقی کارمندان ادارات ملکی و نظامی به وظایف قبلی شان ادامه میدادند تمامی کارمندان اکسا و کام نیز در اداره خاد شامل و به وظایف قبلی شان ادامه میدادند. درینوقت محمد ظاهر با ترس و هراس از جنایات گذشته اش و ترس از اهالی افشار به خارج از کشور فرار و از آنزمان تاکنون در کشور سویس بسر میبرد. مگر محمد شریف که با بیشرمی و بی حیایی و مهارت خاص درهر دوره به مانند ماش لول خورده و با هزارویک طرز و شیوه حتی نامشروع خودرا با مقامات نزدیک میساخت ، اینبار با نزدیکی با شخص داکتر نجیب که درآنوقت ریاست عمومی خدمات اطلاعات دولتی وقت را به عهده داشت ، از طرف خاد منحیث کارمند تحت پوشش به کشور هندوستان اعزام گردید که درحقیقت پیشبرد وظایف استخباراتی در بین مهاجرین افغان مقیم کشور هندوستان را به عهده داشت. در اواخر حکومت داکتر نجیب پیوستن تنظیم های ملیشه ای و جهادی ( البته صرف تنظیم های ساختگی که از گذشته ها در باطن با دولت ارتباط داشتند و از طرف دولت اکمال و اعاشه و اباطه میگردیدند ) به دولت را جهت استفاده تبلیغاتی گویا به نفع مشی مصالحه ملی ! براه انداخته بودند. رهبری خاد ( که درآنوقت به وزارت امنیت دولتی مسما گردیده بود) به محمد شریف نیز وظیفه سپردند تا منحیث رهبر گویا عزاداران حسینی ( که یک تنظیم یا نهاد کاملاً قلابی بود ) به کشور عودت نماید و با آمدن وی به کشور ظاهراً تبلیغات وسیع را به نفع مشی مصالحه ملی !!! و پیوستن گویا آزرده خاطران به دولت براه بی اندازند. چنانچه ملک شریف یک مدتی با براه اندازی یکتعداد کنفرانس های مطبوعاتی و محافل و مجالس اینطرف و آنطرف سروصدا هایی را براه انداخته و چهارتا افراد اجیر و اطفال خردسال را منحیث اعضای تنظیم یا نهاد گویا عزاداران حسینی !!! به نمایش گذاشت مگر از آنجائیکه اکثریت اهل تشیع مخصوصاً اهالی شریف افشار از تمامی اعمال و کردار وی باخبر بوده و به تقلب کاری هایش پی برده بودند ، دیری نپائید که نهاد قلابی عزادارانش ازهم پاشید. چون محمد شریف نزد رهبری وزارت امنیت و دولت وقت از یکطرف حیثیت بیشتر از یک گودی کوکی را نداشت و ازطرف دیگر یک شخص مطیع و گوش بفرمان بود بناً یک وظیفه جدید را برایش تدارک دیده و از طرف رئیس جمهور وقت یعنی داکتر نجیب بحیث سناتور در شورا انتصاب گردید که تا زمان سقوط دولت به همین وظیفه ادامه میداد. علاوه برآن همزمان دست به ایجاد یک کندک ملیشه ای زده بود که در چوکات وزارت امنیت دولتی فعالیت داشت و از آنطریق اکمال و افرادش اعاشه و اباطه میگردیدند. اینبار نیز نه تنها در جمع تشکیل کندک یک لیست طویل و قلابی را شامل ساخته و پول معاشات و اعاشه و اباطه آنهارا از دولت مجرا میگرفت بلکه پول معاشات آنعده از سربازان شامل در کندک اش را که بخاطر فرار از جبهه به این کندک روآورده بودند نیز بصورت غیرقانونی  تصاحب نموده و به سربازانش نمی پرداخت.

بالاخره اصل موضوع :

در اولین روز سقوط دولت داکتر نجیب و وارد شدن افراد تنظیم های جهادی ! به شهر کابل که افراد هر تنظیم ، ادارات و موسسات دولتی ( ملکی و نظامی ) را اشغال و اموال و اجناس و سلاح و مهمات آنها را چور و چپاول میکردند دفعتاً جناب سناتور محمد شریف افشاری نیز با تغیر ۱۸۰ درجه نه تنها به استقبال از تنظیم های جهادی ! شتافت بلکه از همه پیشتر بوسیله افراد مسلح کندک ملیشه ای اش بعد از یکسلسله تهدید ها و برخورد مسلحانه با پهره داران اکادمی څارندوی ( که بعداً به اکادمی پولیس مسما گردیده است ) و انستیتوت علوم اجتماعی دست به چور و چپاول زده تمامی سلاح و مهمات سلاح کوت اکادمی څارندوی و انستیتوت علوم اجتماعی را در اولین فرصت ابتدا به قرارگاه اش و بعداً به جای نامعلومی انتقال داد که پس از مدتی تمامی سلاح و مهمات به غنیمت گرفتگی و سلاح و مهماتی را که از کندک تحت فرمانش باقی مانده بود طور خصوصی به فروش رسانیده بعداً به خارج از کشور فرار کرد.

بلی هموطنان عزیز !

حادثه المناک یا فاجعه افشار از همین روز( ۳  ثور ۱۳۷۱) آگاهانه یا نا آگاهانه ، عمداً یا سهواً توسط ملک شریف افشاری اساسگذاری شد. میگویند خائن خایف است. سناتورملک شریف افشاری بخاطر ترس از اعمال و کردار ناشایسته و غیر انسانی گذشته اش مخصوصاً ترس از اهالی افشار که در طول مدت با وابستگی به رژیم های مختلف نه تنها همیشه سبب اذیت و آزار مردم گردیده بلکه با برادرش محمد ظاهر در دستگیری و قتل و کشتار بیرحمانه ۹۳ نفر از اهالی شریف افشار در زمان تره کی و امین دست داشته است و بخاطر خوش خدمتی و نزدیکی با رهبری حزب وحدت و جلب کمک و حمایه آنها از خودش صرف ساحه تخلیه شده اکادمی څارندوی و انستیتوت علوم اجتماعی را قبل از آنکه توسط متباقی تنظیم های جهادی اشغال گردد به افراد و رهبری حزب وحدت تسلیم نمود.

بلی رهبری حزب وحدت بمجرد تسلیم شدن ساحه انستیتوت علوم اجتماعی ، شورای مرکزی و قرارگاه عمومی بخش نظامی آن حزب را در اینجا مستقر ساختند که با کمال تاسف فاجعه افشار در همین روز نحس و شوم و با این اقدام نحس پی ریزی گردید.

اینکه :

ــ عبدالعلی مزاری چگونه شخصیتی بود ؟

ــ چرا حزب وحدت با شورای نظار و جمعیت اسلامی و تنظیم اتحاد سیاف در گیر شد ؟

ــ چرا شیخ آصف محسنی و حزب حرکت اسلامی با حزب وحدت در تضاد بود و تا سرحد خیانت عمل کرد ؟

ــ چرا شورای نظار و جمعیت اسلامی در همان ابتدا حزب وحدت را در دولت سهیم نمی ساختند و یا سهیم نساختند ؟

ــ کدام اشخاص و کدام احزاب و تنظیم ها ، چرا و چگونه شورای نظار و حزب اتحاد سیاف را با حزب وحدت در گیر ساخت ؟

و ده ها و صدها سوال دیگر، یک بحث طولانی و مفصل را ایجاب میکند.

نه تنها اهالی افشار بلکه اکثریت هموطنان عزیزما از یکطرف اگر تمامی اعمال و کردار ظالمانه و جنایتکارانه ای افراد و رهبری شورای نظار و مخصوصاً حزب اتحاد سیاف را تقبیح مینمایند از طرف دیگر جنایات نابخشودنی حزب وحدت را نیز شدیداً تقبیح مینمایند چراکه میگویند ( چیزی گندم تر و چیزی آسیاب کند ).

صحبت سر این موضوع است که :

نخستین اشتباه جبران ناپذیر حزب وحدت این بود که پایگاه یا قرارگاه نظامی اش را در ساحه رهایشی مستقر ساخته بود و پوسته های نظامی را نه تنها در چاراطراف افشار بلکه بالای کوه نیز ایجاد کرده بود. بهتر بود رهبری حزب وحدت مخصوصاً عبدالعلی مزاری در رابطه به سهم حزب وحدت در دولت و یکسلسله پرابلم ها ، شکایات ، انتقادات و پیشنهادات شان ( مانند آقای محقق که فعلاً یک شاخه حزب وحدت را رهبری نموده و در جبهه ملی که از احزاب مختلف تشکیل شده ) از طریق مذاکره و مفاهمه ، با دولت وارد بحث و گفتگو میگردیدند تا صادر نمودن دستور جنگ و درگیری به جنگ . زیرا جنگ ، جنگ است . مردم صلحدوست و صلحخواه نه تنها طرفدار جنگ نبودند و نیستند بلکه شدیداً آنرا تقبیح کرده و تقبیح میکنند. با آنهم احیاناً اگر حزب وحدت در جنگ تحمیلی مواجه شده بود رهبری و افراد نظامی حزب وحدت مجبور و مکلف بودند که ساحه رهایشی و حیات اهالی مظلوم و بیدفاع افشار و بالاخره عاقبت این عمل شانرا که یک اشتباه جدی و غیر قابل بخشش بود مد نظر میداشتند. به همین ترتیب مجبور و مکلف بودند که ساحه طرف مقابل را نیزکه تحت انداخت سلاح های ثقیله و راکت هایشان قرار میدادند و حیات مردم مظلوم و بیدفاع آنطرف را جدا مد نظر میگرفتند.

متاسفانه این جنگ غیر عادلانه و غیر مشروع از طرف هردو حزب یعنی حزب وحدت و حزب اتحاد سیاف تا تاریخ  ۲۱ و۲۲ ماه دلو سال ۱۳۷۱، چندین ماه متواتر ادامه داشت تا اینکه بالاخره حزب اتحاد سیاف در همکاری مستقیم با شورای نظار و همکاری غیر مستقیم حزب حرکت شیخ آصف محسنی ( فروش یکی از پوسته های نظامی آن حزب که بالای کوه افشار موقعیت داشت ) ، حزب وحدت را به شکل بسیار وحشیانه و بیرحمانه به شکست قطعی و فرار مواجه ساخت.

جنایت ، جنایت است . در تمام مدتیکه جنگ و درگیری ادامه داشت هم حزب وحدت مرتکب جنایات بیشمار شد و هم حزب اتحاد سیاف. اگر حزب وحدت به نیت ضربه زدن به حزب اتحاد سیاف به انداخت سلاح های ثقیله و فیر راکت های کور می پرداخت معلومدار افراد حزب اتحاد در پناهگاه ها و بلنداژهای بسیار مستحکم قرارداشتند که به آنها جزئی ترین صدمه ای نمی رسید بلکه مردم ساکن در ساحه خوشحال مینه ، سیلو و کوته سنگی آسیب میدیدند و نه تنها بارها و بارها خانه ها تخریب میشد و حریق میگردید بلکه تعداد زیادی ازهموطنان مظلوم و بیدفاع ما شهید و یا زخمی میگردیدند. به همین ترتیب حزب اتحاد سیاف نیز بخاطر ضربه زدن به حزب وحدت انواع سلاح های ثقیله و انواع راکت های کور را متواتر و حتی گاهگاهی در فاصله ۳ تا ۵ دقیقه به جانب ساحه رهایشی افشار فیر و پرتاب میکردند. در اینطرف نیز افراد حزب وحدت در پناهگاه ها و بلنداژ های مستحکم قرار داشتند که نه تنها به افراد حزب وحدت صدمه و آسیبی نمی رسید بلکه بسیار کم و به ندرت دیده میشد که کدام راکت در محوطه انستیتوت علوم اجتماعی اثابت کند. متباقی همه و همه به محل رهایشی افشار اثابت میکرد که زن و مرد ، کودک و پیر و جوان هر لحظه نه تنها در حالت ترس و هراس و مرگ تدریجی قرار داشتند بلکه علاوه بر تخریب و حریق خانه ها تعداد زیادی از اهالی مظلوم و بیدفاع افشار شهید و یا زخمی میگردیدند. بعضاً راکت ها چنان متواتر فیر و پرتاب میگردید که یک همسایه به داد همسایه دیگر رسیده نمیتوانست. بار ها و بارها حالتی رخ میداد که از اثر اثابت راکت های پیهم کسی زخمی هارا به کلنیک ها یا شفاخانه ها انتقال داده نمیتوانست وحتی بعضی اوقات در بخاک سپردن جنازه ها به مشکل مواجه میشدند.     

خلاصه اینکه تشریح تمام حالات و بالاخره عمل وحشیانه و غیر انسانی و جنایات نابخشودنی حزب اتحاد سیاف که در همدستی شورای نظار و همکاری حزب حرکت اسلامی شیخ آصف محسنی بتاریخ ۲۱ و۲۲ ماه دلو سال ۱۳۷۱ صورت گرفته و بالای اهالی مظلوم و بیدفاع ساکن درافشار تحمیل گردیده است ، در حوصله این نوشته نیست.

مگر حد اقل میخواهم این موضوع را یاد آور شوم که سیاف بنابر علل و عوامل مختلف که یکی از آنها تعصب شدید وی با مذهب شیعه و مخصوصاً ملیت هزاره بود به اشتباه تصور میکرد که همه ساکنین منطقه افشار مربوط به ملیت هزاره هستند. درست است که اکثریت اعضای حزب وحدت را هموطنان ملیت زحمتکش هزاره ما تشکیل میداد و تشکیل میدهد و این هم حقیقت داشت و حقیقت دارد که تعداد زیادی از هموطنان هزاره ما در منطقه افشار سکونت داشتند و سکونت دارند. اینهم واقعیت دارد که مردم افشار و برادران هزاره ما پیروان مذهب شیعه هستند ولی مردم افشار ترک هستند نه هزاره. تنها وجه مشترک بین آنها اینست که ملیت ترک افشار و قزلباش و ملیت هزاره پیرو یک مذهب یعنی شیعه هستند.

از آنجائیکه سیاف و سیافی ها در تضاد کامل با ملیت هزاره قرار داشتند و دارند با این تصوراشتباه آمیز که گویا مردم افشار نیز وابسطه به ملیت هزاره است ، نه تنها بسیار جنایتکارانه ، وحشیانه و بیرحمانه در همکاری با شورای نظار به قتل عام افشاریان و مخصوصاً هزاره های ساکن در افشار ، چور و چپاول مال و دارایی های مردم و بالاخره تخریب منطقه افشار پرداختند بلکه حتی سنگ و چوب ، خشت و کلکین و دروازه های خانه های اهالی افشار را به پغمان انتقال داده و ساحه را کاملاً به یک گورستان مبدل ساخته بودند. سیاف و سیافی ها بیخبر ازین موضوع بودند که هموطنان هزاره ما بمرور زمان از نقاط مرکزی کشور آهسته آهسته بطرف کابل رو آورده بعضی در مناطق شیعه نشین مثل چند اول ، وزیر آباد و افشار و بعضی هم در مناطق هزاره نشین مثل دشت برچی ، قلعه ای شاده و ...  مسکن گزین گردیده بودند. سیاف و سیافی ها غافل ازین بودند که :

ــ حزب وحدت مثل حزب حرکت شیخ آصف محسنی یک حزب مستقل سیاسی است. نه حزب وحدت ( که اکثریت اعضای آنرا هموطنان هزاره ما تشکیل میدهد) از تمامی اهل تشیع نمایندگی کرده میتواند و نه حزب حرکت شیخ آصف محسنی.

ــ عبدالعلی مزاری و شیخ آصف محسنی هریک رهبران احزاب بودند نه رهبران تمامی اهل تشیع افغانستان.

ــ بدون شک تعداد زیادی از هموطنان اهل تشیع ما نه تنها به اعمال و کردار و سیاست عبدالعلی مزاری و شیخ آصف محسنی موافق نبودند بلکه در مخالفت قرار داشتند و قرار دارند.

در نهایت هدف و انگیزه این نوشته این بود که :

ــ تجلیل و بزرگداشت از چهاردهمین سالگرد شهادت عبدالعلی مزاری با اینهمه سروصدای زیاد یعنی چی ؟

ــ قهرمانی وی در چی بوده ؟ جز اینکه ابتدا مردم هزاره و در مجموع اهل تشیع را درگیر جنگ ساخت ، به کشتن داد و با دیگر ملیت ها در خصومت و دشمنی انداخت ، به استثنای افراد وابسته به حزب وحدت برای متباقی اهالی افشار اجازه نمیدادند که برای نجات جان شان ساحه را ترک بگویند و یا حداقل یکتعداد از اموال و اجناس شانرا بخارج از ساحه انتقال بدهند ، شام ۲۰ دلو خود عبدالعلی مزاری با دیگر افراد حزب وحدت از انستیتوت علوم اجتماعی و ساحه افشار فرار کرده مردم افشار و هزاره های ساکن در افشار را در چنگال افراد وحشی سیاف و شورای نظار ناجوانمردانه رها کرد. و بالاخره یکبار دیگر با برخورد اشتباه آمیزش جان خودرا به دست جلادان بیرحم تاریخ یعنی طالبان از دست داد.

 

بااحترام

علیشاه یزدانپرست

 

 

 


بالا
 
بازگشت