طوریکه در رسانه های گروهی متوجه شدم،در بیست
و هشتم دسامبر سال پار بمناسبت هشتادمین
سالگرد زنده یاد ببرک کارمل سابق منشی عمومی
ح. د. خ. ا و رئیس شورای انقلابی
افغانستان،محفلی از جانب نهضت فراگیر
دموکراسی و ترقی افغانستان و حزب متحد ملی
افغانستان دایر گردیده بود . بعد از گذشت چند
روز،خبر مفصل جلسه و نکات عمده صحبت صحبت
کننده گان در سایت مشعل انتشار یافت . ازینکه
جلسه بصورت انحصاری از جانب یکی از فراکسیون
های ح. د .خ. ا دایر گردیده بود و دیگر
اندیشان بیرون فراکسیون را در آن راهی نبود
حرفی ندارم. شاید مصلحت چنین بوده باشد.
اما مسله ئی که توجه مرا جلب نمود، تذکر خاطره
یکی از صحبت کننده گان بنام شفیق الله تو ده
یی از مصاحبه نا درست انجینر احمد معاون جنبش
ملی اسلامی افغانستان در بی بی سی وعکس العمل
جدی مرحوم کارمل در برابر این مصاحبه بود.
قبل از همه لازم میدانم توضیح دهم که من
هیچگاه عضو جنبش ملی اسلامی افغانستان نبوده
ام . اما موجودیت این جنبش را در شمال کشور
بعد از سقوط حاکمیت ح .د .خ .ا یکی از موهبت
های می دانم که باعث نجات زنده گی هزاران
انسان هموطن از دهشت و وحشت تیکه داران اسلام
و مزدوران پاکستانی گردید. تصور کنیم اگر در
شمال کشور بجای جنبش ملی اسلامی افغانستان یکی
از احزاب هفت گانه پاکستانی و یا هشت گانه
ایرانی بصورت انحصاری قدرت را تصاحب می
کرد،هزاران نفر اعضای ح. د. خ. ا و متحدین آن
و حتی مامورین دولتی آن زمان چگونه می
توانستند در شمال زنده گی نورمال داشته باشند
و یا از طریق شمال به خارج مهاجرت نمایند؟
قرار معلوم صحبت کننده محترم خود نیز درین
دوره در ولایت بغلان بود و باش داشته،تحت
حمایت مستقیم جنبش ملی اسلامی افغانستان قرار
داشته اند.
اکنون سوال مطرح می گردد که آیا انجینر احمد
چنین مصاحبه یی را انجام داده بود و آیا او در
آن زمان معاون جنبش ملی اسلامی افغانستان
بود؟معلومات من به چنین
مسله یئ صحه نمی گذارد . سایت مشعل نیز درین
روز ها اطلاع داد که چنین مصاحبه یی از جانب
انجینر احمد صورت نگرفته بلکه ذکر الله ایشانچ
یکی از مقامات جنبش این مصاحبه را انجام داده
است. باید از خاطره نگار پرسید که آیا ذکر
الله ایشانچ کدام مقام را در جنبش داشته که
توانسته از بستن سالنگ صحبت کند؟من نیز آن
برهه وحشت ناک تاریخ را در مزارشریف سپری
نموده ام چنین شخصی را در مقامات جنبش و یا
کارمندان دولتی آن زمان سراغ ندارم. پس معلوم
است که صحبت کننده جلسه هشتادمین سالگرد یا
دروغ گفته یا از کس دیگری چیزی شنیده و بر
ناحق بر خود تهمت بسته است . از جانبی آیا
زنده یاد ببرک کارمل در سنین پیری و در حالت
مریضی هنوز احساسات نا پخته و نا سفته دوران
جوانی و نو جوانی را داشت که بستن سالنگ را در
برابر هجوم پاکستان، تجزیه طلبی و خیانت تلقی
می کرد؟گمان نکنم مرحوم کارمل بدون مطالعه همه
جانبه موضوع و بدون تحقیق دقیق در مورد صحت و
ثقم آن بصورت عاجل و احساساتی تصمیم به ترک
حیرتان گرفته باشند.
مسله مهم و اساسی دیگری که انگیزه نوشتن این
یادداشت است،تذکر صحبت کننده در مورد جنبش
شمال است.
در تاریخ شمال که مسلماً منظور من و جناب تو
ده یی شمال افغانستان است،هیچگاهی جنبشی بنام
شمال وجود نداشته است. جنبشی که بعد از سقوط
حاکمیت ح. د. خ. ا و متحدین آن در سال هفتاد و
یک در مزارشریف بنیان گذاشته شد، جنبش
ملی اسلامی افغانستان نام داشت. در
جنبش متذکره نه تنها فرزندان شمال،بلکه
فرزندان گوشه گوشه یی افغانستان عضویت داشتند
. در ترکیب هیت رهبری آن نیز از همه ملیت
ها،اقوام و طوایف کشور نماینده گانی وجود داشت
. حتی جمعه خان همدرد این فاشیست آدمکش که از
محاکمه مردمی فرار نموده است وامروز تحت حمایت
قبیله سالاران کابل نشین قرار دارد،یکی از
معاونین جنبش بود. همچنان در ترکیب قوای
نظامی آن که بنام شورای عالی نظامی صفحات شمال
یاد می شد،محترم عزیزی،امام
الدین،عبدالوکیل،رحمت الله روفی معاونین این
شورا بودند که هر کدام شان چهره های شناخته
شده اند.
بناً جنبش ملی اسلامی افغانستان
را بنام جنبش شمال مسمی کردن از جانب یکی از
کادر های پرمدعای نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی
افغانستان،یا از بی خبری موصوف و یا از سو نیت
او نماینده گی می کند. بی خبری موصوف را از
نام رسمی جنبش ملی اسلامی افغانستان
منتفی میدانم. زیرا جناب شان سالهای طولانی
را در ساحه حاکمیت جنبش گذشتانده اند . اما سو
نیت شان را در مورد شمال دور از امکان نمی
دانم موضوع را مفصل تر بشکافیم:
وقتیکه مرحوم طاهر بدخشی از جناح خلق ح .د .خ.
ا انشعاب نمود،با یاران و پیروان خود (محفل
انتظار) را بنیان گذاشت که بعداً به (سازمان
انقلابی زحمتکشان افغانستان) مسمی گردید.
اما گروهی از روشنفکران فاشیست مآب،از همان
فردای ایجاد محفل انتظار نام ستمی را به این
محفل گذاشتند و بکمک دستگاه مستبد سلطنتی به
همه جامعه قبولاندند که چنین گروهی وجود
دارد. در حالیکه در هیچ سندی زنده یاد بدخشی
و یارانش خود را ستمی نخوانده اند. باز هم اگر
این موضوع را عمیق تر بررسی کنیم،در می یابیم
که کلمه ستمی خود بخود بار منفی را حمل نمی
کند. اگر منظور از ستمی ستمکش و مظلوم بودن
مورد نظر باشد،نه تنها بدخشی و یارانش بلکه
اکثریت مطلق مردم افغانستان ستمی بوده اند .
اما ترویج کننده گان این کلمه،تحقیر و توهین
محفل انتظار را در نظر داشتند . در غیر آن
کدام انسان خردمند می تواند از ستم حاد ملی و
طبقاتی در افغانستان آنروز ویا امروز انکار
نماید.
درست است که مردم عام افغانستان برای آسانی
مفاهمه،جملات و کلمات را مختصر می سازند،بجای
نام اصلی چیزی, از نام جانشین استفاده می
نمایند،اما روشنفکران ما مخصوصاً آنانیکه
ادعای سیاستمداری و سیاست دانی دارند،بهیچ
وجه مجاز نیستند که بجای نام اصلی اشیا،اشخاص
و ارگان ها و سازمان ها نام گذاری های من
درآوردی و غرض آلود را بکار گیرند.
جناب تو ده یی که بمنظور تحقیر و توهین
جنبش ملی اسلامی افغانستان و کم اهمیت
دادن به نقش این جنبش مردمی،آنرا جنبش شمال می
نامند و با تهمت بستن به انجینر احمد و نقل
قول از زنده یاد ببرک کارمل،این جنبش را
تلویحاً منحصر به شمال و یا شاید هم تجزیه طلب
می پندارند باید متیقین باشندکه افغانستان به
هیچ صورت از شمال تجزیه نمی گردد. خطر تجزیه
همیشه از جنوب متصور است. زیرا دشمن در کمین
نشسته مردم افغانستان در جنوب قلمرو افغانستان
موقعیت دارد. این حکومت پاکستان است که
داعیه پشتونستان بزرگ را در سر می پروراند و
عده یی از روشنفکران دور از خرد ما نیز با این
آوا هماهنگ می گردند.
جناب تو ده یی خود بخاطر دارند که بعد از سقوط
حاکمیت مجاهدین در کابل،مجموع ولایات شمال از
بادغیس تا بدخشان یکدست به اختیار جنبش
ملیاسلامی افغانستان
قرار داشت و پاکستان عملاً با ایجاد حاکمیت
طالبان کشور را تجزیه نموده بود. اما
جنبش ملی اسلامی افغانستان و متحدین
آن از تمامیت ارضی و حفظ افغانستان واحد صحبت
می کردند و با طرد طالبان از مجموع افغانستان
می خواستند سلامت کشور و تمامیت ارضی
افغانستان حفظ گردد تلاش های جانبازانه احمد
شاه مسعود نیز در همین راستا صورت گرفت که
بلاخره دشمنان مردم افغانستان او را به شهادت
رسانیدند.
بصورت خلاصه به جناب تو ده یی و همفکرانشان
خاطر نشان می نمایم که با دامن زدن به شمال و
جنوب و تصور واهی جنبش شمال باعث تفرقه مردم
افغانستان نگردیده بگذارند مردم افغانستان و
روشنفکرانیکه در داخل علیه بی عدالتی های ملی
و طبقاتی مبارزه می نمایند، به کار و پیکار
خویش ادامه دهند و راه خود را خود دریابند.
در اروپا میتوان غیر از تفرقه افگنی و ایجاد
سو تفاهمات در میان روشنفکران،مصروفیت های
سالم دیگری را سراغ نمود و به آن مصروف شد