غیرت افغانی با نشّه تروریزم
تاملی بر اظهارات حکمتیار و جریان مذاکرات دولت
ورسی
گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی در اعلامیه ای از طالبان پاکستانی و بیت الله محسود خواسته است تا بجای جهاد در افغانستان در خاک خود شان و در پاکستان به حملات تروریستی شان در برابر نیروهای خارجی ادامه دهند. وی در سخنانش ضمن تقدیر از طالبان پاکستانی برای حمایت طالبان افغانی، گفته است که بعد ازین به حضور پاکستانی ها و حملات انها در افغانستان نیازی نیست و بهتر انکه انها در خاک خود شان که مسیر اصلی انتقال تسلیحات و مهمات نیرو های خارجی و نقطه وصل سیاست های منطقوی امریکا است، با حملات تروریستی بر کاروان های امریکائی و سایر کشور های خارجی وظیفه شان را انجام دهند. این اظهارات تقریبا یک هفته بعد از حمله لفظی تند رئیس جمهور به حکومت پاکستان و طالبان تحت امر بیت الله محسود صورت می گیرد.
دو نکته در اظهارات اقای حکمتیار قابل تامل است، اول با توجه به شایعاتی مبنی بر گفتگوهای وی با دولت و رهایی داماد او از زندان، ایا می توان ارتباطی میان سیاست های رئیس جمهور و اقای حکمتیاریافت؟ و ثانیا این اظهارات یک چوکات جدید را در محدوده مرز های ملی برای حملات تروریستی ترسیم می کند که با سیاست های طالبان و نیز تروریزم فرامنطقوی القاعده تفاوت زیادی دارد، این تفاوت نظر و سیاست را در جمع افراطیون مخالف دولت چگونه می توان تفسیر نمود؟ ایا اقای حکمتیار راباید طراح نوعی تروریزم خردورزانه تر و ملی گرا دانست که غیرت افغانی و ملی را با نشه افراط گرایی در هم می امیزد و از بلند پروازی های فرامنطقوی القاعده فاصله می گیرد، یا اینکه چنین اظهاراتی تنها یکی از همان چراغ سبز های قبلی است برای مصالحه با دولت و نوعی حمایت از اظهارات رئیس جمهور.
در تحلیل این اظهارات می توان به گمانه های متفاوت و احتمالات مختلفی تکیه نمود، فاصله زمانی گفته های اقای حکمتیار با اظهارات تند رئیس جمهور در برابر دولت و طالبان پاکستانی و نیز شایعات و دلایل مشهود دیگر مینی بر وجود و ادامه گفتگو ها میان دولت و حزب اسلامی در قدم اول می تواند موید گمانه ارتباط میان موضع گیری دولت و اقای حکمتیار باشد. با انکه اظهارات رئیس جمهور در مناطق جنوبی و شرقی با استقبال گرمی مواجه شد، اقای حکمتیار چرا نخواسته باشد ازین موج استفاده سیاسی خودش را نموده باشد.
در قدم دوم موضع گیری و سیاست جدید اقای حکمتیار چندان بی سابقه هم نیست، پیش ازان نیز تفاوت نظر های میان او ملا عمر دیده شده بود و بسیاری از اگاهان سیاسی تفاوت نظر میان طالبان و حزب اسلامی را دلیل اصلی انتخاب اول دولت برای مذاکره با وی می دانند. تائید این گمانه تا جایی ناگزیری های اقای حکمتیار را نیز برجسته می سازد، ناگزیریی که می تواند ریشه در انتخاب دشوار اقای حکمتیار در شش سال پیش داشته باشد، که وی را از ایران به سوی طالبان کشاند و در صف افراطیون بدتر از خودش و در ضمن در لیست سیاه امریکایی ها قرار داد. ناگزیری و انتخاب دشوار اقای حکمتیار با انکه در چند سال اخیر تا حدودی به ماهیت اصلی سیاست همیشگی اقای حکمتیار پیوند داده شده است و از ویرانی کابل تا همگاهی با طالبان به ادرس اقای حکمتیار و در کارنامه سیاسی او درج است، شاید بتوان عقده های شخصی یا قومی اقای حکمتیار را نیز بر ان افزود.
بخصوص اینکه اقای حکمتیار در طول حاکمیت طالبان با انها همگام نشد همچنانی که با رقیب شخصی اش احمد شاه مسعود نیز همقدمی نکرد و در سایه الطاف دولت ایران چند سالی را به تامل و تفکر و بی طرفی سپری نمود و در کمین فرصتی مناسبی نشست تا این بار شمشیر از کدام نیام برکشد.
بدون تردید اقای حکمتیار نمی خواست تا به ان بن بست سیاسی برسد و فرصت های بعدی را برای عملی ساختن طرح های جدید و استفاده از اخرین کارت های برنده اش را به اسانی ببازد، بل می خواست تا در شرایطی جدید باملاحظه وزنه سیاسی طرف های درگیر رهبری پشتون ها را در ساختار سیاسی و ترکیب قدرت و در جهت اعاده سلطه هژمونیکی پشتون ها بعهده بگیرد، نقشی را که اقای مسعود با چند درجه تخفیف به اقای سیاف داده بود. در این برهه بیشتر می توان سیاست اقای حکمتیار را سیاست قومی با طعم بنیاد گرایی تعبیر نمود. اما تحولات سیاسی با وی همکار نبود واوضاع بر مراد او نرفت و اخر الامر طالبانی شدن و رفاقت بن لادن در پناهگاه های زیر زمینی شرق و جنوب را ترجیح داد و همزمان سیاست حزبی و شخصی اش نیز در اشفتگی و نابسامانی فرورفت.
این ناگزیری در حقیقت در طول سالهای همکاری او با طالبان مشهود بوده است. تنها نکته مشکل افرین در تشدید این ناگزیری این بوده که هیچگاهی اقای حکمتیار نخواست تا کمی تمایلات شخصی وعقده های حقارت برخاسته از شکست سیاسی خود را به نفع ملت افغانستان قربانی کند و یا در کنج خانه ضمیر شان جایی برای کل مردم افغانستان باز کنند. تا هم دنیا بر مراد او اید و هم از ان ناگزیری تلخ رهایی یابد.
حقیقت این بود که هم خواب و خیال اقای حکمتیار با زمانه مطابقت نداشت و ارزوی باطلی بود که جز شکست و تکرار تجربه جنگ های کابل را بدنبال نداشت و هم موضع گیری مخالفین او برای افزودن او به لیست طالبان که بر خاسته از اختلافات قومی و شخصی بود، و رنه اقای سیاف در میدان بنیاد گرایی و خشونت طلبی نمره بیشتر از اقای حکمتیار خواهد برد.
به نظر نگارنده مذاکرات دولت با اقای حکمتیار را می توان به فال نیک گرفت و بخصوص انکه اکنون اقای حکمتیار همه فرصت ها و شرایط زمانه را سنجیده و بیشتر ازین راه را بر خویشتن هموار نمی بیند و در یک چرخش ناگزیر دیگر می تواند در کنار دولت و مردم خویش باز گردد و این بار در صف جنگ سالاران قرار بگیرد، زیرا جنگ سالاری مرتبه ایست پائین تر از تروریزم و حد اقل لیست سیاه و سرخی نیست و امنیت ومصئونیت شان تضمین است و کسی نیز از جنایات گذشته شان نخواهد پرسید ولو اقای حکمتیار وزنه جنایت شان کمی سنگین تر باشد.
بناء این گمانه قویا وجود دارد که اقای حکمتیار اگاهانه و عامدانه پس از اظهارات اقای کرزی کمی رنگ ملی گرایانه به سیاست های افراطی خود داده است، تا اگر عزمی برای بازگشت و مصالحه با دولت و پیوستن و همگام شدن با پروسه جدید را داشته باشد، چندان دست خالی و زبان بسته نباشد، هر چند در خانه تاریک ذهن اقای حکمتیار وجود چنین کشش و کنش ملی گرایانه را جز در ناگزیری نمی توان یافت.
بدون تردید یکی از نطقه ضعف های سیاست دولت در در طی شش سال گشته برای مهار تروریزم در مناطق شرقی و جنوبی کشور، نا توانی در احیای روحیه ملی و یا همان غیرت افغانی بوده که اقای کرزی شعرش را خواند و لی جز پرداخت یک ملیون افغانی غرامت نقدی درمیدان عمل دست سیاستش در برابر ای. اس. ای کوتاه و ناکارامد تبارز نمود. و نتوانست در بازی فرامنطقوی و پیچیده تروریزم که جهان وطنی تروریزم، احساسات و علائق توده های نا اگاه دوسوی مرز را می پیچاند و می چرخاند و انان نا اگاهانه در دام و دانه و در تسخیر تروریستان فرامنطقوی و خشونت گرایان پاکستانی و عربی قرار گرفته بود، حس ملی و اعتماد وطنی از همان نوع حد اقل سنتی انرا احیا کند و کمی هم از میدان داری تروریزم در سوی مرز و نفوذ تروریزم عربی بکاهد.
اظهارات اقای حکمتیار ازین جهت می تواند مهم باشد و در صورتی که دولت اوضاع را درست مدیریت نموده و مذاکرات با حکمتیار و سایر میانه روان (که اقای کرزی در یافتن انان مشکل دارد و هرچه میانه رو می یابد تند رو تر و دواتشه تر از خود ملا عمر بیرون می شود) موفقانه به پیش رود می توان به خوشبینی هایی رسید. اما با توجه به روال اوضاع در چند سال گذشته وحضور قوم گراهای با حرارت تر از حکمتیار در داخل ارگ و در اطراف رئیس جمهور همواره به این نگرانی ها دامن می زند که نکند برگشت اقای حکمتیار برای تغیر موازنه قدرت و تقویت اهداف سلطه جویانه قومی باشد، بخصوص سیاست های قومی افرادی مانند خرم برای مبارزه با زبان دری و تهاجم کوچی ها و اختلافات درون سازمانی دولت و حتی اختلافات میان اعضای پارلمان کشورمی تواند چنین نگرانی هایی را تشدید نماید. این نگرانی ها در درجه اول توانسته بر دورنمای این مذاکرات سایه اندازد ورنه موضوعاتی مانند جنایت جنگی جز ابزار تبلیغاتی بیش نیست. زیرا نمی توان فردی یا گروهی را یافت که پای در گل نباشد و خونی نریخته باشد ولی زرو سیم و قدرت را با هم داشته باشد.
اما به هر حال امدن حکمتیار در کنار دولت و موفقیت مذاکرات می تواند در پیشرفت پروسه موجود موثر باشد و رنه تا گرفتن ملا عمر و حکمتیار، مردم بی گناه بیشتر از تعدادی که اقای حکمتیار در کابل با حملات راکتی از بین برد، در ولایات جنوبی و مشرقی قربانی خواهند شد و پاسخ دادن نیز مشکل که گناه و جنایت در حد موازنه باشد و قضاوت دشوار. برعلاوه دو ناگزیری دیگر نیز برای دولت باقی خواهد ماند: صرف نظر از ادعای بطلان دیورند و جدار سازی و جدا سازی طالبان دو سوی مرز بر اساس تابعیت و ملیت و یا همان امیختگی تروریستان محلی و بین المللی و قربانی شدن افغانستان و مردم ان.
هر چند چنین انتظاراتی از اقای حکمتیار با توجه به سابقه و دوسیه اعمال و رفتار سیاسی اش بسیار خوشبینانه خواهد بود اما واقعیت این است که دولت و مردم افغانستان نیز برای رسیدن به صلح با ناگزیری ها و بن بست های جدیی مواجه است و تجربه شش سال مبارزه با تروریزم نیاز به راهکار های جدید را برای پایان دادن به مشکل تروریزم مطرح می سازد. باید پذیرفت که دایلما های زیا دی در برابر دولت قرار دارد که در اثر سوء تدبیر و مدیریت و نا هماهنگی سیاست های داخلی و همکاران بین المللی بوجود امده است.
اما نکته ای اصولی در این میان، برگشتن حکمتیار و افرادی از جنس ایشان به سوی مردم و دولت و پذیرش قانون اساسی و سیستم سیاسی موجود کشور است و نباید این موضوع جهت عکس بخود بگیرد و دولت بسوی طالبانی شدن و قومی شدن تغیر مسیر دهد که در انصورت مذاکره و صلح و جنگ تفاوتی نخواهد داشت و نتیجه همه انها برگشت به سالهای خشونت و جنگ و انحصار و افراط گرایی خواهد بود و باز کردن راه برای طالبانی شدن سیاست و ماتبع ان و قربانی ساختن حقوق انسانی مردم افغانستان.
اظهارات و موضع گیری جدید اقای حکمتیار اگر هم نشانه های برای صلح با دولت و مذاکره نباشد در کاشتن احساسات ملی درمیان طالبان کمک خواهد نمود تا کمی صف خود را از طالبان پاکستانی جدا کنند و برای ویرانی کشور شان از هر سو حشر جمع اوری نکنند. هر چند در صد این احتمال نیز به ضریب بسیار پائینی می رسد و لی می توان نسبت به ان تا حدودی خوشبین بود.
هر چند رهایی حزب اسلامی و شخص حکمتیار و نیز گروه طالبان از سیاست های القاعده و ای.اس.ای بعید به نظر می رسدو القاعده بدون تردید تا اخرین امکان اشفتگی مرزی را برای بقای خود حفظ خواهد نمود ولی در هر حال این یک چرخش سیاسی در موضع گیری بخشی از طالبان و تروریستان است که این بار غیرت افغانی را با طعم طالبانی و با نشه افراط گرایی نشان می دهد و باید دید که این بار ازین شور اب کدام جانب ماهی مقصود را می گیرد ویا بر تیره گی و پیچیدگی اوضاع افزوده خواهد شد، اما با هر دیدی، تدبیر خردورزانه دولت اقای کرزی تعیین کننده خواهدبود. چنانچه پاکستان نیز برای مصالحه با طالبان وطنی خود شان در تلاش اند و توافق اسلام اباد با بیت الله محسود نشان موفقیت انها است و نیز علامتی مبین شکاف میان تروریستان بر اساس تعلقات ملی. حرکتی که بیت الله محسود قبل از اقای حکمتیار اغاز نموده است و این بار درین سوی مرز باید دید تحولات به کدام سو مسیر می یابد.