محمد تقی مناقبی
بدرود حقوق بشر!
سلام بر غزه.
سلام بر کودکان غزه.
سلام بر شیر زنان غزه.
سلام بر دلیر مردان غزه
شش سال پیش بود که مقاله ای از یک یهودی آمریکایی الاصل را برای ماهنامه راستی ترجمه کردم عنوانش بود « در پی عدالت». موضوع چشم دید های یک توریست یهودی آمریکایی و در عین حال خبر نگار از جای جای سرزمین های اشغالی فلسطین بود. نام خبر نگار جودیث استون که برای یک نشریه محلی یهودی در یکی ازشهرهای آمریکا کار می کرد و پس از نوشتن آن مقاله از محل کارش اخراج شد. من کتاب عهد قدیم را نیز مطالعه کرده ام. وضعیت اسف بار گذشته یهودیان را در لابلای تاریخ سر زمین های مختلف با دید تاریخی به نظاره نشسته ام. این ملت مظلومیت های بسیار کشیده است. دردها و رنج های بسیار دیده است؛ اما یک چیز واقعیت انکار نا پذیر است و آن این که در بسیاری از همین تراژدی ها لازم نیست شما دنبال سر سلسله جنایت ها بگردید. اگر دقت کنید غول برتری طلبی نژادی وطینت شیطانی سران یهود که امروزه در کالبد یک مشت عناصر فاسد صهیونیست آدمخوار تبارز یافته، عامل بسیاری از بدبختی های این مردم در طول تاریخ بوده است.
وقتی نوشته استون را ترجمه می کردم به چیزی جالبی بر خوردم و آن پاسخی بسیاری از سوال های بود که ممکن است در ذهن هر انسان دیگری چون من خطور کرده باشد. جودیث استون می گوید: برای بسیاری از یهودی های مهاجر گفته شده بود که فلسطین سر زمین خالی از سکنه است که عده عرب وحشی بدور از تمدن در آن جا شتر می چرانند و رفتن یهودیان به نفع اعراب نیز هست تا آن ها را از حالت وحشی گری و بدویت به وضعیت انسان مدرن ارتقاء دهند؛ اما وقتی آن ها آمدند، دیدند که نه! این جا مردمانی متمدنی با سابقه هزاران سال تاریخ و فرهنگ فاخر زندگی می کنند. یعنی اصل مهاجرت ها بر دروغ استوار است. دروغی که اختاپوس صهیونیزم جهانی برای فریفتن میلیون ها یهودی از آمریکا گرفته تا روسیه و سودان به کار برده است.
استون می گوید: جنایت بد است؛ اما ارتکاب آن از سوی کسانی که خود را قربانی قرن ها نسل کشی می دانند بسیار بدتر است. یهودیان معتقدند که نباید نسل کشی و جنایت تکرار شود. یعنی نباید علیه ما تکرار شود. اگر بر ضد دیگران تکرار شد ایرادی برآن نیست. از همین رو است که در جای جای سرزمین های اشغالی و در شهرهای چون نیویورک و ... بناهای یاد بود واقعه هلوکاست و یا ... را بر پا داشته اند. اما من وقتی به بخشی از سرزمین اشغالی گذر کردم به قریه ای رسیدم که گفته می شد قبلا آباد و محل سکونت فلسطینیان بسیاری بوده است. اکنون همانند بسیاری از آثار تاریخی و بافت های عربی این سرزمین، نشانی از آن برجای نیست. تنها گورستان دستجمعی حاصل جنایت همکیشانم در قلب آن قریه زیبا برجای مانده است که در تابلوی بزرگ روی ورودی آن به خط عبری نوشته شده است:« پارکینگ عمومی»!!
این است استاندارد دوگانه ای که صهیونیزم جهانی و ایادی شان با احساسات مردم جهان بازی می کرده و می کنند؛ اما این بار تراژدی هولناک « غزه » چند چیز را ثابت ساخت: یکی این که همانگونه که جهانخواران رژیم جعلی اسراییل را در این سرزمین کاشته است، اکنون در صدد است با هر حیله و با هر وسیله ای آن را مورد حمایت قرار دهد. چهره تاریک و خجالت زده خلیل زاد افغان و نماینده آمریکا در سازمان ملل در هنگام دخالت در قطعنامه شورای امنیت به نفع اسراییل گواه این امر است. راستی این گرین کارت و تابعیت مضاعف چه معجزه ها که نمی کند حتی برای طالبان نیکر دار؟!
دوم این که: با حقوق بشر و بوق و کرنا ها و ابزارهای بازی سیاسی دیگر نیز باید خداحافظی کرد. شرم آور است که شماری از کشورهای حامی نسل کشی سیستماتیک سالیانه با کمال بی آبرویی علیه کشورهای دیگر بیانیه، گزارش، قطعنامه و... برای رعایت حقوق بشر صادر می کند. تراژدی غزه برای همه روشن کرد که منظور از بشر چیست؟ و حقوق آن کدام است؟ ملت های خوشخیال نیز مجبورند حساب خود را با بشر و حقوق آن روشن کنند.
سوم این که: در جنگ اسراییل علیه لبنان همراهی سران عرب با اسراییل، به خاطر شیعی بودن جنبش حزب الله تلقی می شد؛ اکنون همراهی ایشان با اسراییل علیه دولت مردمی فلسطین سنّی، این را ثابت کرد که ملت های منطقه در دام چند حاکم هرزه اسیرند که هیچ چیزی در نزد ایشان ارزش تلقی نمی شود. نه به دین باوردارند و نه به انسانیت و یا همان غیرت عرررربی ، تنها هرزه دختران سواحل مدیترانه است چرت ایشان را می پرانند.
چهارم این که: با دموکراسی غربی و ارزش های لیبرالیستی که جناب بوش و دیگران هفت سال است به پای آن ده هاهزار انسان را قربانی کرده و می کنند، نیز باید خدا حافظی کرد. چون باز در معرکه غزه ثابت گشت که این نوع دموکراسی نیز چیزی جز ابزارک کوچک برای اهداف بزرگ نیست و گرنه قدرت های جهانی و منطقه ای چندین سال برای از میان بردن یک حکومت مظلوم، تحت اشغال حماس که با آزاد ترین شیوه دموکراتیک انتخاب شده است، این همه تمهیدات فراهم نمی کرد.
پنجم این که: جامعه اسلامی نیز در این میدان محک خورد. اسراییل به نیکی دریافت که هرچه دلش خواست، می تواند. نهایت اگر کسی تظاهرات و یا کدام همدردی کرد، شاهان و شیوخ خاور میانه با گلوله آرام شان خواهد نمود.
نتیجه:
شاهد مثال این نوشته هشداری بود به عاشقان و گروندگان دگر دیسی فرهنگی و تجددی از این دست، که باید از فاجعه غزه درس بگیرند. بدانند که اربابان بزرگ در خاورمیانه تنها چربی نفت را حس می کنند و می بینند. اگر لازم باشد هم مؤمنان و گروندگان به حقوق به اصطلاح بشر را تف می کنند و هم شیفتگان و سینه چاکان دموکراسی را. اگر لازم باشد بشر را با حقوقش و نظام های دموکراتیک را چنان لگد مال می کند که اگر زورش به القاعده برسد همان را خواهد کرد. برعکس اگر منافع شان تامین شود، برایشان فرقی نمی کند که طرف معامله ایهود باراک باشد یا ملاعمر و بن لادین. آن چه که می تواند همه چیز را توجیه کند، منافع است لا غیر. مگر در حمله صدام حسین به کویت جز جابجا شدن یک خاندان فاسد چیزی دیگر اتفاق افتاده بود که از چهار سمت عالم سیلی از لشکر کشی راه افتاد؟! چرا در غزه کسی یک اعلام موضع صحیح نمی کند؟! چرا حتی اخبار را سانسور و تحریف می کنند؟ و چرا...؟!!!!
پس در این معرکه ها خوب است، هرکس کلاه خود را نگهدارد که باد نبرد. دنبال نان باشد که خربزه آب است.