فرامرز تمنا

گفتگوي مشروح فارس با استاد دانشگاه هرات به بهانه سالروز اشغال افغانستان؛

طالبان از بطن جامعه افغانستان برخاسته و به آساني قابل محو شدن نيست

 

خبرگزاري فارس: استاد دانشگاه هرات افغانستان گفت: جدا از اينكه نتيجه مبارزه با طالبان مثبت يا منفي باشد، تفكر طالبانيسم به عنوان يك نيروي اجتماعي در افغانستان باقي خواهد ماند، حتي اگر گرايش‌هاي سياسي و ديني آنها تغيير و يا تعديل يابد.

«فرامرز تمنا» استاد دانشگاه هرات و كارشناس مسائل افغانستان در گفتگوي مشروح با خبرنگار سياست خارجي خبرگزاري فارس در سالگرد حمله آمريكا به افغانستان به بهانه مبارزه با طالبان و تروريسم، به اوضاع كنوني افغانستان پرداخت.
وي در اين گفتگو طالبان را جزيي از فرهنگ افغانستان مي‌داند و مي‌گويد كه طالبان به اين زودي از افغانستان محو نمي‌شود.
تمنا همچنين به علاقمندي پاكستان براي تداوم حضور طالبان در افغانستان اشاره كرده و بر اين باور است كه پاكستان نمي‌خواهد احزاب بنيادگراي اسلامي و به ويژه طالبان از عرصه سياست افغانستان محو شوند.
اين استاد دانشگاه هرات عدم صداقت ناتو و غرب و يا عدم تمايل قطعي آمريكا و ناتو در مبارزه با تروريسم را از جمله عوامل رشد دوباره طالبان در منطقه برمي‌شمرد و با بيان اينكه زبان گفتمان در بين طالبان وجود ندارد، خاطرنشان مي‌كند: نمي‌توان با كسي كه به گفتمان باور ندارد به گفتگو نشست. با كسي كه با زبان جنگ مي‌خواهد صحبت كند بايد با زبان جنگ صحبت كرد.
به گفته تمنا، طالبان گفتمان نظامي دارد يعني اهل «ديالوگ» نيست اهل «مونولوگ» است و با تفنگ.
وي همچنين عنوان مي‌كند كه آمريكا و ناتو علاقمند محو تروريسم در افغانستان نيستند.
اين كارشناس مسائل افغانستان در خصوص رشد و گسترش توليد و كشت قاچاق مواد مخدر در افغانستان نيز مي‌گويد نيروهاي خارجي در مبارزه با مواد مخدر كم توان بوده‌اند.
تمنا همچنين بر اين باور است كه پيروزي جمهوري خواهان در آمريكا به نفع افغانستان است.
مشروح اين گفتگو را در زير مي‌خوانيد.

** طالبان از بطن جامعه افغانستان برخاسته‌اند

* فارس: در آستانه هفتمين سالگرد حمله نظامي به افغانستان هستيم، ولي با گذشت اين هفت سال هنوز صحنه افغانستان روي آرامش به خود نديده و در حال حاضر در بسياري از ولايات (استان‌ها) افغانستان شاهد رشد طالبان مي‌باشيم و مي‌توان گفت كه نيروهاي ائتلاف و دولت افغانستان در اين زمينه موفق نبوده‌اند.
برخي از مقامات افغان، پاكستان را مسبب اصلي رشد طالبان برمي‌شمرند. شما علت و عامل اصلي رشد طالبان را چه مي‌دانيد؟

- تمنا: براي ورود به مباحث جاري در افغانستان بايد وضعيت كشورم را در دو منظر مورد ارزيابي قرار دهم، يكي در بعد امنيت و ديگري در بعد بازسازي.
سؤالي كه شما فرموديد بيشتر ابعاد امنيتي تحولات بعد از 11 سپتامبر در افغانستان يعني طالبان و مبارزه با تروريسم را در برمي‌گيرد.
ما با يك چالش تئوريك در مورد مسئله امنيت در افغانستان مواجهيم.
در اطراف افغانستان سه سيستم يا سامانه امنيتي وجود دارد. سامانه امنيتي آسياي مركزي در شمال افغانستان كه اين سامانه بيشتر متاثر از وضعيت امنيتي شمال آسيا و منطقه اوراسيا و به ويژه متاثر از روابط عميق اقتصادي و سياسي با روسيه است.
در غرب افغانستان سامانه امنيتي خاورميانه با محوريت ايران قرار دارد و با نقشي كه جمهوري اسلامي در منطقه دارد، گره خورده و چگونگي روابط ايران با اعراب، ايران با اسرائيل و موضوع فلسطين مشخصات اصلي اين سامانه امنيتي است.
در جنوب هم ما با سامانه امنيتي جنوب آسيا مواجه هستيم كه بيشتر متاثر از رقابت‌هاي استراتژيك بين هند و پاكستان در منطقه است.
وضعيت امنيتي داخلي افغانستان و رشد طالبان، حداقل در يكي دو سال گذشته نمي‌تواند جدا از تعامل اين سه سامانه امنيتي در ارتباط با افغانستان ارزيابي شود.
در عين حال كه افغانستان در بين اين سه سيستم امنيتي قرار دارد ما متعلق به هيچ كدام از اين سه سيستم امنيتي نيستيم. مولفه‌هاي مشترك امنيتي با هر سه سيستم داريم، ولي اين‌گونه نيست كه با يكي از آنها نزديك‌تر باشيم.
ولي تهديدات امنيتي افغانستان بيشتر از سمت جنوب بوده و عليرغم اينكه از سمت شمال و غرب هم در تاريخ ما تهديداتي وجود داشته، چه در زمان افشاريان از منطقه غربي و چه در زمان اتحاد جماهير شوروي از مرزهاي شمالي افغانستان، ولي تهديدات جنوبي مستمرتر بوده است. به دليل مشخصاتي كه در سيستم امنيتي جنوب آسيا وجود دارد و علائق استراتژيك پاكستان به افغانستان و منافعي كه
ISI (سازمان اطلاعات ارتش پاكستان) هميشه براي نفوذ بر دولت كابل متصور بوده، باعث شده مناطق جنوبي افغانستان همواره كانون ناامني باشد و بر روند امنيت كلي در افغانستان تاثير منفي بگذارد.
در بحث تهديدات امنيتي كه طالبان و رشد آن يكي از مصاديقش است، اگر به صورت تئوريك به اين مسئله بنگريم و تهديدات امنيتي در افغانستان را به دو قسمت درون زا و برون زا تقسيم كنيم، تهديدات دروني مبتني بر مولفه‌هاي اجتماعي و فرهنگي افغانستان است و تهديدات بروني مبتني بر نفوذ عوامل خارجي و نقش منفي آنها در فرآيند امنيت و صلح افغانستان.
به نظر من نقش تهديدات درون زا هميشه پررنگ‌تر بوده است.
نقش تهديدات برون زا كه از بيرون مرزها هدايت مي‌شدند، بيشتر جانبي، هدايت‌گرانه و حمايت گرانه بوده است.
طالبان كه از بدو پيدايش، از خارج از مرزهاي افغانستان نيامده بودند، به هرحال قسمت عمده‌اي از طالبان در سال 1374 كه اعلام موجوديت كردند از قبايل پشتون جنوب افغانستان بودند و هنوز طالبان پاكستاني آن قدر در صفوف طالبان وارد نشده بود.
هنجارهاي مطرح شده توسط طالبان نيز در افغانستان بيگانه نبود. به همين خاطر مباحث فرهنگي و حتي معرفت شناسي ديني آنها حتي بعد از سقوط طالبان در قسمت‌هايي از افغانستان باقي مانده و گويا مورد پذيرش قرار گرفته است، مثل فرهنگ مردسالاري و نگاه تعصب‌گرايانه به زن، زيرا مورد پذيرش مردان سنتي افغان بوده و كماكان هم به عنوان يك هنجار مقبول تلقي مي‌شود.
در واقع در طول چند سالي كه طالبان بر سر قدرت بودند اكثر اقدامات آنها مبتني بر فرهنگ‌هاي قبيله‌اي و بومي قبيله نشينان جنوب افغانستان بود و باورهاي ديني آنها نيز براي بنيادگرايان داخل افغانستان خيلي بيگانه نبود.
به همين دليل بود كه گروه طالبان پيشرفت كرده و در مدت زمان اندكي به شهرهاي مهم افغانستان دست يافتند.
همين مولفه باعث شد تا آنها بعد از 11 سپتامبر در قبايل جنوبي افغانستان جايگاه داشته باشند و از طرف قبيله نشينان در سرحدات افغانستان و پاكستان مورد حمايت قرار گيرند.
به هر حال طالبان از بطن جامعه افغانستان برخاسته‌اند و مولفه‌هاي فرهنگي كه به ‌صورت ريشه‌اي در بطن يك جامعه شكل مي‌گيرد به آساني قابل محو شدن نيست و طالبان چنين خصوصيتي را داراست.
جدا از اينكه نتيجه مبارزه ناتو، ايالات متحده آمريكا و دولت افغانستان با طالبان مثبت يا منفي باشد، طالبان و تفكر طالبانيسم به عنوان يك نيروي اجتماعي در افغانستان باقي خواهد ماند، حتي اگر گرايش‌هاي سياسي و ديني آنها تغيير و يا تعديل يابد.
فرهنگ طالباني در افغانستان از قديم رخنه‌ داشته است. اين يكي از دلايلي است كه ابعاد دروني ابقاي طالبان را نشان مي‌دهد.
در هر حال طالبان جزيي از فرهنگ افغانستان است و به اين زودي از افغانستان محو نمي‌شود.

** پاكستان نمي‌خواهد احزاب بنيادگراي اسلامي و به ويژه طالبان از عرصه سياست افغانستان محو شوند

اما در بعد بيروني عوامل بسيار موثري وجود داشت كه زمينه رشد طالبان در دو سه سال گذشته را فراهم كرد. آنچه كه بيشتر در تمام رسانه‌ها مطرح مي‌شود و تحليلگران سياسي نيز به آن اشاره مي‌كنند اين است كه كشور پاكستان در مبارزه با تروريسم كارشكني مي‌كند به اين صورت كه پاكستان يكي از مهم‌ترين حمايت كنندگان طالبان در منطقه است و علاقمند نيست طالبان از بين برود. اين بحث قابل پذيرش است.
به هر حال كشور پاكستان با توجه به اينكه در شمال هم مرز با افغانستان است مي‌تواند بيشترين نقش را در رشد طالبان داشته باشد. به ويژه اينكه طالبان پاكستاني در «وزيرستان شمالي» و ايالت سرحد و شمال غربي حضور دارند و همگامي آنها با طالبان افغان در چند سال گذشته به ويژه بعد از حضور آمريكا در منطقه بيشتر شده است.
به نظر من احزاب اسلامي كه منشاء شكل گيري پاكستان به عنوان يك واحد سياسي مستقل در سال 1947 بودند در طول 61 سال گذشته نتوانستند آن طور كه مي‌خواهند در ساختار قدرت حضور داشته‌ و در تدوين سياست داخلي و خارجي كشور خود آنچنان كه اقتضاي يك كشور اسلامي است، نقش داشته باشند. جز دوره ژنرال «ضياء الحق» كه اسلام‌گرايان در ارتش توانستند قدرت را به دست بگيرند، در ديگر دوره‌ها نقش كمرنگي براي اسلام‌گرايان در پاكستان شاهديم.
دولت‌هاي غير بنيادگرا كه در پاكستان بر سر كار آمدند هميشه مي‌خواستند توانمندي‌هاي احزاب بنيادگرا و احزاب اسلامي پاكستان در رقابت‌هاي سياسي اسلام آباد وارد نشود و حكومتداران پاكستان هميشه جلوي ورود اسلام‌گرايان به ساختار قدرت در پاكستان را گرفته‌اند به همين خاطر سازمان اطلاعات ارتش پاكستان كوشش كرد توانمندي احزاب بنيادگراي اسلامي به خارج از مرزهاي پاكستان هدايت شود. افغانستان و كشمير به دليل مولفه‌هاي خاص ديني كه داشتند، كشمير به خاطر رقابت با هند و افغانستان به خاطر مقابله با تهاجم اتحاد جماهير شوروي، مكان‌هاي خوبي بودند كه عزم اسلام‌گرايان براي مقابله با كفر اعم از كمونيستي و هندوييسم جزم شود.
در طول بيش از دو دهه اينها توانستند توانمندي احزاب اسلام‌گرا را در اين دو منطقه صرف كنند تا دولت اسلام آباد فارغ البال، به تدوين سياست‌هاي داخلي خود بپردازد.
ولي بعد از خروج اتحاد جماهير شوروي از افغانستان، قسمت عمده‌اي از توانمندي‌ها مجدداً به داخل پاكستان بازگشت، زيرا در افغانستان جنگ پايان يافته بود. لذا پيدايش طالبان و حمايت پاكستان از طالبان به اين خاطر بود كه دوباره نيروهاي احزاب بنيادگراي اسلامي به افغانستان صادر شده و محلي براي خرج آنها پيدا شود.
پاكستان نمي‌خواهد احزاب بنيادگراي اسلامي و به ويژه طالبان از عرصه سياست افغانستان محو شوند، چون اگر طالبان يا هر گروه بنيادگراي اسلامي از افغانستان محو و نابود شوند ديگر دليلي براي حضور احزاب بنيادگراي اسلامي پاكستان در افغانستان وجود ندارد و اينها به پاكستان بازمي‌گردند و مدعي سهم‌گيري در قدرت سياسي مي‌شوند كه اين براي دولت پاكستان قابل تحمل نيست.
اين بزرگترين علتي است كه پاكستان علاقمند به تداوم حضور طالبان در افغانستان است به همين خاطر پاكستان در طول چند سال گذشته عليرغم اينكه 10 ميليارد دلار براي مبارزه با طالبان از آمريكا كمك دريافت كرده، در مبارزه با تروريسم صداقت نداشته است.
اين يكي از دلايل مهمي بود كه طالبان در سال‌هاي گذشته قدرتمند‌تر شدند.
قسمت دوم به معادلات قدرت در منطقه برمي‌گردد. در منطقه كشورهاي قدرتمندي همچون چين، روسيه و جمهوري اسلامي ايران هستند كه تلويحاً علاقمند موفقيت ناتو و آمريكا در مبارزه با تروريسم در افغانستان نيستند. به اين دليل كه نمي‌خواهند امتيازي به غرب و ناتو در منطقه داده شود.
به هر حال افغانستان منطقه نفوذ سنتي روسيه بوده است، افغانستان حدود 936 كيلومتر با ايران و 76 كيلومتر با چين مرز مشترك دارد. منافع اين سه كشور در افغانستان گره خورده و حضور آمريكا و غرب در افغانستان مي‌‌تواند به اين منافع خدشه وارد كند و دستيابي به اين منافع را به تاخير بيندازد.
اين هم مي‌تواند علت ديگري باشد. يعني آمريكا و غرب نتوانسته‌اند حمايت منطقه‌اي كشورهاي مطرح منطقه را در مبارزه با تروريسم به‌ همراه داشته باشند.
كشورهاي منطقه بسيار تاثيرگذارند و مي‌توانستند به آمريكا و ناتو در مبارزه با تروريسم (القاعده و طالبان) كمك كنند، ولي تعارضاتي كه در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي در منافع اين كشورها با ايالات متحده آمريكا و ناتو وجود دارد باعث شده كشورهاي منطقه‌اي از مبارزه با تروريسم حمايت جدي و عملي نكنند.

** عدم صداقت ناتو و غرب در مبارزه با تروريسم

مسئله بعدي كه در رشد دوباره طالبان در منطقه نقش داشته، عدم صداقت ناتو و غرب و يا بهتر بگويم عدم تمايل قطعي ايالات متحده و ناتو در مبارزه با تروريسم است. به ويژه تحولات دو سال گذشته و اخراج دو تن از ديپلمات‌هاي اروپايي در افغانستان كه طبق گزارشات اداره امنيت افغانستان در حال مذاكره با طالبان بودند و حتي گفتگوهاي موسي قلعه انگليسي‌ها و يا حتي شايعاتي مبني بر اينكه كمك‌هاي تسليحاتي و مالي از طرف اين نيروها به طالبان داده مي‌شود، شبهه‌اي در مبارزه با تروريسم ايجاد مي‌كند كه متاسفانه دولت افغانستان در اين زمينه نتوانسته اقدام جدي انجام دهد. به رغم اينكه بارها اعتراض كرد و علاقمند بود مبارزه جدي‌تري صورت بگيرد. سردمدار اين مسئله دولت انگليس است و اين موضوع باعث شده دوگانگي در مبارزه با تروريسم در افغانستان ايجاد شود.
بحث بعدي اختلافات دروني بين قواي ناتو بود. در حال حاضر فرانسه، كانادا، آلمان، انگليس و آمريكا در تعداد اعزامي نيروهاي خود به مناطق جنگي و پر خطر در جنوب افغانستان اختلاف نظر دارند. آمريكا و كانادا از اينكه بيشترين بار عمليات نظامي بر دوش آنهاست گله‌مندند و برخي از كشورهاي عضو ناتو به دليل فشار افكار عمومي داخل كشورشان علاقمند نيستند به مناطق ناامن جنوبي افغانستان نيرو اعزام كنند.
به هر حال دولت‌هاي غربي بايد در مورد كشته شدن هر نيروي خود در خارج از كشور به اذهان عمومي و نهادهاي جامعه مدني پاسخگو باشند.
اين چندگانگي در بين ناتو نيز باعث تقويت طالبان شده و طالبان از اين خلاء استفاده كرده است.
اينها اهم مولفه‌هايي بود كه به رشد دوباره طالبان در چند سال گذشته منجر شد و به ناامني و بي ثباتي در افغانستان انجاميد.

** اگر طالبان در افغانستان هم نباشد، طالبانيسم وجود خواهد داشت

* فارس: تا چه زماني تفكر طالباني در افغانستان حضور خواهد داشت و در صورت ادامه اين روند آيا اين احتمال وجود دارد كه يك بار ديگر طالبان بر سر قدرت بيايد و دوباره همان قضاياي قبل تكرار شود؟ و چگونه مي‌توان اين تفكر را از بين برد؟

- تمنا: اين تفكر با افزايش معرفت از بين خواهد رفت. در حال حاضر گروه‌هايي در افغانستان هستند كه مدارس را در جنوب افغانستان به آتش مي‌كشند، معلمين به گروگان گرفته مي‌شوند و در كلاس‌هاي دانشگاه بمب گذاشته مي‌شود.
اينها زمينه‌هايي است كه از گسترش دانش و معرفت در افغانستان جلوگيري مي‌كند.
طبيعتاً هر چه دانش امروزي در افغانستان كمتر گسترش يابد زمينه بروز تفكرات ديني متصلب و متعصب بيشتر خواهد شد.
در طرح خاورميانه بزرگ آمريكا در افغانستان سه عرصه مطرح است، بازسازي سياسي، اقتصادي و بازسازي علمي ‌و آموزشي.
در بحث علمي و آموزشي كارهاي خيلي خوبي صورت گرفته و كشورهاي همسايه به ويژه جمهوري اسلامي ايران در روند بازسازي سيستم آموزش و پرورش و معارف افغانستان و بازسازي دانشگاه‌ها و نظام علمي كشورمان خيلي سرمايه‌گذاري كردند و كشورهاي غربي نيز بورسيه‌هاي زيادي اعطا كردند. اين موارد كم‌كم مي‌تواند گسترش تفكر بنيادگرايي در افغانستان را كاهش دهد ولي زمان‌بر است، به ويژه در مناطق جنوبي افغانستان با توجه به نفوذي كه احزاب اسلام‌گراي پاكستاني دارند و مدارس ديني فراواني كه در آن جا وجود دارد، تصور مي‌شود روند گسترش دانش معاصر كندتر انجام ‌شود.
همان طور كه گفتم اين فرهنگ ريشه در بافت اجتماعي افغانستان دارد. ما الان در افغانستان افرادي را داريم حتي در گروه‌هاي نزديك به دستگاه اجرايي دولت كه كراوات مي‌زنند ولي تفكر طالباني دارند. برخي از آنها از غرب آمده‌اند ولي بسيار تعصب قومي دارند. عليرغم اينكه در غرب جزو انجمن‌هاي ليبرال مروج دموكراسي بوده‌اند ولي معتقد به پشتون گرايي بسيار افراطي هستند.
اين به بافتارشناسي اجتماعي افغانستان برمي‌گردد كه چرا يك استاد دانشگاه كه در غرب زندگي كرده و به دانشجويان خودش دموكراسي درس مي‌داده و جزو چهره‌هاي مطرح در عرصه علمي و دانشگاهي بوده پس از بازگشت به افغانستان به يكي از فاشيست‌ترين احزاب پشتون‌گرا تمايل مي‌يابد، حتي در سمت‌هاي اجرايي آن احزاب قرار مي‌گيرد و مي‌بينيد قشر روشنفكر افغانستان هم كه از غرب بازگشته، حضورش در افغانستان و جايگاهش در معادلات سياسي را بر اساس قوميت و زبان بنيان مي‌گذارد.
اين موارد باعث تقويت طالبانيسم مي‌شود.
اگر طالبان در افغانستان هم نباشد، طالبانيسم وجود خواهد داشت به دليل تعصباتي كه وجود دارد و عمقي كه اينها در بافتار فرهنگي و اجتماعي كشور دارند.
به اعتقاد من كشورهاي همسايه مي‌توانند در نوسازي فرهنگي افغانستان و گسترش فرهنگ ديني نوين و اصيل و مبتني بر باورهاي روشنفكري ديني موثر باشند به ويژه جمهوري اسلامي ايران با توجه به زبان، فرهنگ و تاريخ مشترك مي‌تواند نقش آفريني كند، چنانكه تاكنون نيز نقش آفريني كرده ولي راضي كننده نبوده است.
توقع مردم افغانستان از جمهوري اسلامي ايران بيشتر بوده و اميدوارم به آن توقع پاسخ داده شود.

** قدرت گرفتن دوباره طالبان در افغانستان بعيد است

* فارس: نظر شما در خصوص قدرت گرفتن دوباره طالبان در افغانستان چيست؟

- تمنا: به نظرم با توجه به حضور آمريكا و ناتو در افغانستان، قدرت گرفتن دوباره طالبان بسيار بعيد به نظر مي‌رسد. تنها احتمالي كه وجود دارد اين است كه جنبش‌هاي نظامي به حركت‌هاي سياسي و اجتماعي تبديل شوند همان گونه كه در عراق شاهد بوديم.
به نظر من شايد تفكيكي بين طالبان صورت گيرد. چنانچه قبلا هم بحثي در خصوص طالبان «ميانه رو» و «تندرو» مطرح بود. ناتو و آمريكا علاقمند هستند گروه‌هايي از طالبان را تحت نام ميانه رو وارد رقابت‌هاي سياسي افغانستان كنند.
اين اقدام از دو جنبه براي آنها خوب است. يكي اينكه دستاوردي سياسي براي آنها برشمرده مي‌شود و مي‌گويند قسمتي از طالبان وارد عرصه كارزار سياسي و رقابت‌هاي انتخاباتي شدند و در پارلمان حضور دارند و ديگر اينكه هزينه‌هاي نظامي آنها را كاهش مي‌دهد.
در اين شك نيست كه در سال‌هاي گذشته هزينه‌هاي نظامي آمريكا در افغانستان بسيار افزايش يافته و اين براي آمريكايي‌ها و حتي براي ناتو خوشايند نيست.
ولي اينكه دوباره طالبان مثل گذشته به قدرت برسد و نظام طالباني در افغانستان حاكم شود بسيار بعيد به نظر مي‌رسد.
البته اوضاع افغانستان در طول پنج سال آينده نيز كج‌دار و مريز خواهد ماند و بخش‌هايي از طالبان با دولت در تعامل و قسمت‌هايي در ستيز با دولت خواهند بود. ناتو و آمريكا حضور خواهند داشت، ولي حاكم شدن نظام طالباني و دولت طالباني در افغانستان بسيار بعيد خواهد بود.

** طالبان اهل ديالوگ نيست

* فارس: فكر مي‌كنيد راه‌حل نظامي براي مقابله با طالبان راهكار مناسبي است؟

- تمنا: راه‌حل نظامي در صورتي كه درست بوده و با هدف امحاي طالبان باشد، راه‌حل خوبي است. به هرحال زبان گفتمان در بين آنها (طالبان) وجود ندارد. شما نمي‌توانيد با كسي كه به گفتمان باور ندارد به گفتگو بنشينيد.
با كسي كه با زبان جنگ مي‌خواهد صحبت كند بايد با زبان جنگ صحبت كرد. طالبان گفتمان نظامي دارد يعني اهل «ديالوگ» نيست اهل «مونولوگ» است و با تفنگ.
بحث اين است كه در اين مبارزه چقدر صداقت وجود داشته باشد.
در اين جا يك طنز سياسي وجود دارد. برآورد شده تعداد طالبان حدود 20 هزار نفر است با تسليحات بسيار ابتدايي نظامي و با عدم بهره‌گيري از فناوري‌هاي نظامي و تكنيك‌هاي جنگ مدرن و استفاده از دانش نظامي. طالبان 20 هزار نيروي غيرمتخصص مسلح به صورت ضعيف و چريك هستند كه از حمايت عمده‌اي در داخل افغانستان برخوردار نيستند. در مقابل آنها بيش از 50 هزار نيروي مجهز به تكنولوژي روز نظامي از ايالات متحده و ناتو، 12 هزار نيروي مستقل ضد شورش آمريكا كه زير چتر ناتو و ايساف نيستند، حدود 80 الي 90 هزار نفر ارتش و پليس ملي افغانستان و بيش از 26 ميليون جمعيت افغانستان كه به لحاظ فكري موافق با حضور و نوع باورهاي سلطه طلبانه فرهنگي طالبان در افغانستان نيستند، قرار دارند.
اين 20 هزار نفر اين همه را به گروگان گرفته‌اند، اين يك طنز سياسي است و نشان مي‌دهد كه در اين مبارزه جديتي وجود ندارد.
معتقدم اهدافي فراتر از تروريسم مدنظر آمريكاست.

* فارس: اين اهداف چيست؟ آيا مي‌خواهد ايران را از اين طريق كنترل كند؟

- تمنا: يكي از ابعاد آن، ايران است، تصور نمي‌كنم عمده‌ترين آن ايران باشد. افغانستان داراي يك موقعيت ژئواستراتژيك خوبي است.
بافت قدرت جهاني در قرن آينده مبتني بر حضور سلسله مراتبي چندين قدرت ديگر در كنار ايالات متحده است. چين، روسيه و هند در حال افزايش قدرت خود هستند. هند در عرصه تكنولوژي
IT يد بسيار طولايي دارد و توانمندي‌هاي نظامي آن افزايش يافته است. آمريكا نيز براي تامين انرژي خود نيازمند منطقه آسياي مركزي است، چرا كه اين منطقه سرشار از انرژي است.
علاوه بر آن منطقه خاورميانه و آسياي ميانه بالقوه آمادگي رشد بنيادگرايي را دارند. اين مناطق از لحاظ ژئواكونوميك، ژئوپولتيك و ايدئولوژيك از اهميت برخوردارند. از لحاظ ژئواكونوميك اين مناطق داراي منابع انرژي عظيمي هستند كه صحنه رقابت‌هاي اقتصادي بين آمريكا، چين، روسيه و هند مي‌باشد.
در واقع آمريكا و ناتو هيچ زمان چنين فرصتي به دست نمي‌آورند كه در اين منطقه حضور داشته باشند و حضور آنها در افغانستان اين فرصت را در اختيار آنها قرار مي‌دهد و مبارزه با تروريسم بهانه‌اي براي حضور آنها در اين منطقه است و نمي‌خواهند اين بهانه را از دست بدهند. يعني اگر محو القاعده، طالبان و تروريسم در افغانستان صورت بگيرد، ديگر توجيهي براي حضور آمريكا و ناتو در افغانستان وجود ندارد.

** آمريكا و ناتو علاقمند به محو تروريسم در افغانستان نيستند

* فارس: يعني خودشان وضعيت را كج دار و مريز نگه مي‌دارند تا در افغانستان حضور داشته باشند.

- تمنا: به اعتقاد من آمريكا و ناتو علاقمند به مبارزه و تضعيف تروريسم در افغانستان هستند، نه علاقمند به محو تروريسم در افغانستان، زيرا اهدافي فراتر از مبارزه با تروريسم وجود دارد و آن اهدافي است كه در چارچوب استراتژي امنيت ملي آمريكا در قرن 21 ذكر شده و در آنجا افغانستان به عنوان يكي از كليدي‌ترين مناطق عنوان شده است.
افغانستان «هارتلند» جهاني است و تسلط هر كدام از كشورها مي‌تواند زمينه دستيابي به منابع اقتصادي منطقه، منافع ژئواستراتژيك و منافع درازمدت سياسي را فراهم كند و اين فرصتي براي آمريكا و ناتو است. به ويژه كه روسيه، چين و هند در حال بازسازي قدرت خود هستند. ايران به سمت هسته‌اي شدن در حركت است و امنيت هسته‌اي پاكستان هم به دليل تعارضات داخلي و احتمال قدرت گرفتن بنيادگراهاي اسلامي در خطر است.
اينها عواملي است كه علاقمندي آمريكا به تداوم حضور در منطقه را نشان مي‌دهد.
با توجه به تجهيزات گسترده نظامي و تجهيزات ماهوا‌ره‌اي كه حتي يك متر مربع روي زمين را نشان مي‌دهد به نظر شما تشخيص داده نمي‌شود كه بن لادن در كجاي جهان حضور دارد؟ يا زماني كه موشك‌هاي كروز با اختلاف يك متر به هدف اصابت مي‌كند امكان ندارد كه مناطق فرماندهي طالبان و القاعده را مورد اصابت قرار دهند؟

* فارس: شما عنوان كرديد كه ايران، چين و روسيه آن گونه كه بايد و شايد در مبارزه با تروريسم همكاري نكردند و اين در حالي است كه ايران در مبارزه با تروريسم و سقوط طالبان همكاري زيادي با آمريكا انجام داد.

- تمنا: در اين شكي نيست كه عزم بين‌المللي در وهله اول همراه ايالات متحده آمريكا بود و طبق منشور ملل متحد و حق دفاع مشروع و تصويب شوراي امنيت حضور آمريكا در مبارزه با تروريسم در افغانستان يك مشروعيت بين‌المللي كسب كرده بود. جمهوري اسلامي ايران در بدو امر نمي‌توانست مخالف مصوبات مشروع سازمان ملل باشد، به همان دليل ايران در مقطع اول همكاري كرد (حتي اگر اين همكاري در رسانه‌ها افشا نشده باشد) و در مبارزه با تروريسم همنوايي نمود.
اما يقين داشته باشيد كه اگر اين همكاري در سال‌هاي بعد هم به صورت جدي ادامه مي‌يافت، مثلاً نيروهاي ايراني در مبارزه با تروريسم در افغانستان حضور مي‌داشتند و يا تعارضات بعدي كه بين ايران و آمريكا ايجاد شد روابط دو كشور را خدشه دار نمي‌ساخت و مانع از حضور مثبت‌تر ايران در افغانستان نمي‌شد به نظر من موفقيت آمريكا در مبارزه با تروريسم بيشتر مي‌شد.
از ديگر سو مواردي چون ايجاد پايگاه‌هاي نظامي آمريكا در ازبكستان و بعداً در تركمنستان و يا ايجاد سپر دفاع موشكي در چك و يا پايگاه در لهستان و مناقشات روسيه با گرجستان در مورد اوستياي جنوبي در روابط روسيه با آمريكا و ناتو خدشه وارد كرد. روس‌ها ديگر علاقمند نبودند در مبارزه با تروريسم با آمريكا همنوا باشند. در صورتي كه بهترين راه ارسال تجهيزات نظامي آمريكا و ناتو در افغانستان مي‌توانست از روسيه بگذرد.
علاوه بر اين، تنش‌هاي چين و آمريكا به لحاظ اقتصادي طي سال‌هاي گذشته بيشتر شده است.
اگر اين سه قدرت منطقه‌اي بيشتر با آمريكا هماهنگ بودند با توجه به اينكه حضور آنها در منطقه مسجل‌تر از حضور آمريكاست و توانمندي نفوذ آنها در احزاب داخلي افغانستان نيز بيشتر است، پيروزي آمريكا در مبارزه با تروريسم محتمل‌‌تر بود.

* فارس: آيا فكر نمي‌كنيد آمريكا خودش نمي‌خواست اين قدرت‌ها مداخله كنند و مي‌خواست تنها خودش حضور داشته باشد و اين قدر‌ت‌ها كنار بروند؟

- تمنا: موانعي فراتر از افغانستان در اين ميان بوده است. يعني اگر افغانستان هم نمي‌بود سپر دفاع موشكي بود، اگر افغانستان نمي‌بود مشكلات هسته‌اي ايران بود، رقابت‌هاي اقتصادي آمريكا و چين هم بود. از ديگر سو تنش‌هايي كه بين هند و پاكستان وجود دارد باعث شد هند نقش مثبتي در مبارزه با تروريسم در افغانستان نداشته باشد و پاكستان هم عزم جدي و صداقت در مبارزه با تروريسم نداشت.

* فارس: به غير از اين مواردي كه برشمرديد آيا آمريكا خود موانعي ايجاد نمي‌كرد كه اين كشورها حضور نداشته باشند؟

- تمنا: من تصور نمي‌كنم. اگر مسئله افغانستان هم پيش نمي‌آمد باز هم اين مسائل بين اين سه قدرت رخ مي‌داد.

* فارس: فكر نمي‌كنيد اين كشورها به خاطر عملكردهاي آمريكا به طور خيلي فعال وارد كارزار نشدند؟

- تمنا: فكر نمي‌كنم.

** اگر احمدشاه مسعود زنده مي‌ماند تحولات افغانستان به نحو ديگري رقم مي‌خورد

* فارس: گفته مي‌شود آمريكا حتي قبل از حوادث 11 سپتامبر درصدد لشكركشي به افغانستان بود. نظر شما در اين زمينه چيست؟

- تمنا: در عرصه علمي زماني‌ كه در مورد يك پديده سياسي اظهارنظر مي‌شود بايد يك پايه تئوريك داشته باشد.
در مباحث ژورناليستي و غيرعلمي مي‌توان چنين حدس‌هايي را مطرح كرد ولي من يك فرد «استقرايي» هستم و متدلوژي من استقرايي است يعني حركت از جزء به كل. من براي اين مواردي كه شما مي‌گوييد شواهد و اسناد معتبري نديده‌ام كه آمريكا از قبل براي حمله به افغانستان برنامه داشته است.
اما يك مسئله ديگر وجود دارد و آن پيوند 11 سپتامبر با شهادت احمدشاه مسعود در روز نهم سپتامبر است.
در اين شك ندارم كه اگر احمدشاه مسعود زنده مي‌ماند تحولات افغانستان به نحو ديگري رقم مي‌خورد. نه آن گونه كه آمريكا مي‌خواست و نه آن گونه كه در حال حاضر در جريان است.
تصور مي‌كنم اگر احمدشاه مسعود زنده مي‌بود حضور آمريكا و ناتو در افغانستان با اين تسهيلات مواجه نمي‌شد و علاوه بر آن، ساختار قدرت و تشكيل دولت فعلي به شكل كنوني، نبود.
يعني حضور مجاهدين در ساختار قدرت پررنگ‌تر بود و مبارزه با تروريسم جدي‌تر انجام مي‌شد، زيرا بافت سياسي - نظامي داخلي افغانستان نيز در مبارزه با تروريسم همگام‌تر بود و تفكرات احمدشاه مسعود و تجربه‌اي كه در طي ساليان گذشته در ايشان ايجاد شده بود به نظرم تحولات را به نحو ديگري رقم مي‌زد كه براي افغانستان مثبت‌تر بود.

* فارس: فكر مي‌كنيد اگر آمريكا و ناتو نيروي بيشتري به افغانستان اعزام كنند قادر به حذف طالبان خواهند بود؟

- تمنا: درست است كه نيروهاي فعلي كم هستند ولي طالبان نيز زياد نيستند. در صورت جديت به‌ خرج دادن در اين مبارزه، با تعداد كنوني نيروهاي نظامي آمريكا و ناتو هم مي‌توان با 20 هزار نيروي طالب مبارزه كرد.
ولي آمريكا و ناتو بايد ارتش ملي افغانستان را بيشتر تقويت كنند و توانمندي‌هاي ارتش ملي افغانستان را بالا ببرند. زيرا يك سرباز ارتش ملي افغانستان بايد حس قوي ناسيوناليستي در مبارزه با شورشيان طالبان و القاعده داشته باشد. حس ناسيوناليستي و افغانستان دوستي در يك نيروي انگليسي، آمريكايي و فرانسوي وجود ندارد. عزم يك افغان كه در ارتش و پليس ملي افغانستان حضور دارد جدي‌تر است و اهدافش با تقدس همراه است، چرا كه او براي آزادي كشور و رفاه مردمش خواهد رزميد.

** نيروهاي خارجي در مبارزه با مواد مخدر كم توان بوده‌اند

* فارس: بعد از گذشت هفت سال از سقوط طالبان و عليرغم حضور نيروهاي خارجي در افغانستان و از جمله انگليسي‌ها كه مسئول مبارزه با مواد مخدر هستند، شاهديم كه كشت و قاچاق مواد مخدر در افغانستان رو به گسترش است. آيا كشورهاي عمده غربي با توجه به امكانات و دانشي كه دارند قادر به از بين بردن مزارع كشت اين مواد نيستند؟

- تمنا: همان گونه كه در ابتداي بحث مطرح كردم، ارزيابي تحولات افغانستان بعد از 11 سپتامبر از ديد من از دو منظر امكان‌پذير است يكي از منظر مباحث امنيتي و ديگري از منظر بازسازي. بحث فعلي شما به ابعاد بازسازي بر مي‌گردد.
در اين شكي نيست كه افغانستان در قسمت بازسازي در طول هفت سال گذشته دستاوردهاي زيادي داشته است. بسياري از جاده‌ها و راه‌ها ساخته شده، در زمينه رشد صنعت، ساختار اقتصادي افغانستان، استراتژي توسعه ملي افغانستان و ... قدم‌هاي مثبتي برداشته شده، ولي اينها كافي نبوده است.
زماني مي‌فهيم كافي نبوده كه مي‌بينيم رشد مواد مخدر در چند سال گذشته افزايش يافته و اين نشان مي‌دهد هنوز بخش عمده‌اي از مردم افغانستان به درآمدهاي ناشي از كشت و قاچاق مواد مخدر متكي هستند و اين نشانگر آن است كه سياست‌هاي كلان اقتصادي دولت و برنامه‌هاي بازسازي زيرساخت‌هاي اقتصادي هنوز به مرحله كمال نرسيده است.
ولي در بحث خاص مواد مخدر و رشد اين مواد در افغانستان كه باعث تاسف دولت افغانستان هم بود، متاسفانه چنين آماري صحت دارد كه بيش از 93 درصد مواد مخدر جهان در افغانستان توليد مي‌شود. اما چند بحث در اين زمينه وجود دارد:
يكي اينكه در مورد رشد مواد مخدر در افغانستان نيروهاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي تاثيرگذارند. شبكه بين‌المللي مافياي قاچاق مواد مخدر بسيار فعال و قدرتمند است و آنها نمي‌خواهند كشت مواد مخدر در افغانستان قطع شود و آنها با كشورهاي قدرتمند لابي مي‌كنند كه جلوي اقدامات جدي مبارزه با تروريسم گرفته شود.
موضوع دوم نياز اقتصادي مناطق جنوبي افغانستان به كشت و قاچاق اين مواد است و موضوع سوم اين است كه همه مواد مخدري كه از افغانستان خارج مي‌شود مواد مخدري نيست كه در افغانستان كشت مي‌شود. در جنوب شرق آ‌سيا كشور برمه و حتي در شمال پاكستان نيز اقدام به كشت مواد مخدر مي‌‌شود و افغانستان معبر ترانزيت اين مواد است و من نسبت به آمار منتشر شده توسط سازمان ملل مبني بر اينكه آمار مواد مخدر تنها مربوط به افغانستان است، شك دارم.
اگر 93 درصد مواد مخدر جهان در افغانستان توليد مي‌شد بايد درآمد حاصل از فروش اين 93 درصد بر سفره مردم نمود پيدا مي‌كرد و در روند توسعه اقتصادي افغانستان تاثير آن را شاهد مي‌بوديم، ولي اين چنين نيست. يا اينكه مواد مخدر در افغانستان از كشاورز افغان به بهاي ناچيز خريداري مي‌شود و يا مواد مخدري كه از ساير كشورها از افغانستان ترانزيت مي‌شود جزو توليدات افغانستان محسوب مي‌شود.
من فكر مي‌كنم نيروهاي خارجي در مبارزه با مواد مخدر كم توان بوده‌اند.
در هر يك از ولايت‌هاي جنوبي اگر با قاچاقچيان و توليدكنندگان مواد مخدر مبارزه شده در پي آن نيروهاي خارجي به شدت مورد حمله قرار گرفته‌اند. در استان هلمند كه تيم‌هاي بازسازي منطقه‌اي (
PRT) انگليسي و بيش از هفت هزار نيروي نظامي اين كشور براي تامين امنيت و بازسازي اين ولايت حضور دارند، 43 درصد مواد مخدر جهان توليد مي‌شود.
جالب اين است كه در خبرگزاري‌ها منتشر شده بود بيش از نيمي از مواد مخدر بازار لندن از افغانستان وارد مي‌شود. اگر شما اين‌ها را به هم پيوند بزنيد نقش شبكه‌هاي مافياي بين‌المللي مواد مخدر بيشتر روشن مي‌شود.
هر زمان انگليسي‌ها در هلمند يك مزرعه خشخاش را نابود كردند روز بعد چند نفر از اين نيروها مورد حمله شورشيان قرار مي‌گيرند. لذا سكوت در اين قضيه به عنوان يك مفاهمه، معامله يا مذاكره بين نيروهاي خارجي و قاچاقچيان مواد مخدر تلقي مي‌شود. چون قاچاقچيان مواد مخدر موتور مالي طالبان را به حركت در مي‌آورند، هر زمان قسمتي از مزارع مواد مخدر نابود مي‌شود واكنش طالبان، حمله به نيروهاي خارجي است. به نظر مي‌رسد براي كاهش خسارات جاني، يك معامله ضمني بين نيروهاي خارجي و طالبان محلي در اين زمينه وجود دارد.
هر چند گاهي اوقات اقداماتي انجام و برخي مزارع نابوده شده ولي گويا اين اقدامات ناچيز بوده كه حجم توليدي اين مواد به 93 درصد رسيده است.
در واقع مبارزه جدي نبوده است و به دليل نياز اقتصادي كشاورزان، آنها به كشت اين مواد ادامه داده‌اند.
مي‌توان سياست‌هاي بهتر اقتصادي را تبيين و زيرساخت‌هاي اقتصادي را در افغانستان تقويت كرد. مي‌توان از نيروهاي متخصص‌تر در عرصه اقتصاد و سياست افغانستان بهره برد و دانش را به ويژه در مناطق جنوبي افغانستان گسترش داد و همچنين كشت جايگزين را ترويج كرد كه در اين زمينه كشورهاي همسايه مي‌توانند نقش خوبي ايفا كنند. مثلاً در استان هرات زعفران جايگزين مواد مخدر شده و در سال گذشته اين استان جزو بزرگترين صادركنندگان زعفران جهان بود كه نشان مي‌دهد اين عزم در بين ملت وجود دارد، ولي نيازمند حمايت‌هاي دولتي، منطقه‌اي و بين‌المللي است.

* فارس: به نظر مي‌رسد دولت افغانستان در مبارزه با مواد مخدر ناموفق بوده، علت آن چيست؟

- تمنا: شايد دولت آن قدر توانمند نبوده است، به هرحال دولت ما يك دولت جوان است. مبارزه با اين مواد خيلي هزينه‌‌بر است و كشت جايگزين براي توليد كنندگان درآمدزا نيست.
دولت در زمينه اقتصادي با چند مشكل مواجه بوده است.
كمك‌هاي فراواني كه از سوي جامعه بين‌المللي به افغانستان داده شد،‌ در زيرساخت‌ها خرج نشد و بيشتر روبنايي بود و در سطح مصرف شد.
علاوه بر آن گسترش فساد اداري در داخل دستگاه دولتي به ويژه در چند سال گذشته باعث شد عزم جدي در مبارزه با مواد مخدر وجود نداشته باشد و شايعات موجود مبني بر اينكه بخشي از بدنه اجرايي دولت در قاچاق مواد مخدر دست دارند عواملي بود كه باعث مي‌شد دولت نتواند در مبارزه با كشت و قاچاق مواد مخدر در افغانستان خيلي موفق باشد.

** دولت افغانستان استراتژي‌هاي زيربنايي تدوين كند

* فارس: شما گفتيد كه در چند سال آينده افغانستان روي ثبات و آرامش را نخواهد ديد. در حقيقت با توجه به دخالت بدنه اجرايي دولت در قاچاق مواد مخدر نمي‌توان براي افغانستان آينده خوبي ترسيم كرد.

- تمنا: به نظر من حداقل در يك دهه آينده اوضاع چنين است و تحول مثبت‌تري رخ نخواهد داد. اگر تحول عمده‌اي باشد در سطح داخلي، تغيير وزرا و كابينه و اقدامات روبنايي است.
اگر دولت افغانستان بخواهد در مسائل زيرساختي موفق باشد بايد استراتژي‌هاي زيربنايي تدوين شود. پول‌ها در اقدامات زيربنايي هزينه شود. زيرساخت‌هاي صنعتي و اقتصادي افغانستان بازسازي شود و حتي از نو ايجاد شود. در سطح كلان و ملي اشتغال زايي شود. حقوق مامورين دولت افزايش يابد و دولت در مبارزه با فساد اداري عزم جدي داشته باشد كه اين موارد باعث افزايش موفقيت دولت مي‌شود.
چون فكر نمي‌كنم در يك دهه آينده نيز اين اقدامات كلان در سطح دولت عملي باشد، لذا در 10سال آينده نيز وضعيت به همين منوال خواهد بود.
كشت و قاچاق مواد مخدر پيامد جنگ داخلي در افغانستان است. اين مواد در طول 30 سال گذشته قسمت عمده‌اي از معيشت مردم و هزينه جنگي قسمت عمده‌اي از نيروهاي شبه نظامي در افغانستان را تامين مي‌كرد و نمي‌توان اين پيوند را در ظرف پنج سال تا 10 سال قطع كرد. نهايتاً ممكن است اين 93 درصد به 80 يا 70 درصد كاهش يابد ولي محو كامل آن نيازمند زمان بيشتر از 10 سال است.
فراگير كردن كشت جايگزين و موفقيت دولت در همه عرصه‌هاي اقتصادي و سياسي كه در پي آن توسعه پايدار اقتصادي - سياسي در سراسر افغانستان مشاهده شود، نيازمند زماني بيش از 10 سال است و دولت فعلي به علت در حالت گذار بودن، در حال حاضر با مشكلات فراواني در اين زمينه مواجه است. اگر دولت جديدي در انتخابات رياست جمهوري در سال 1388 روي كار آيد و چرخش مثبتي در نخبگان حاكم ايجاد شود مي‌تواند گام‌هاي موثري در اين راه بردارد.

** دولت فعلي افغانستان نسبتاً با بحران مشروعيت مواجه شده است

* فارس: فكر مي‌كنيد آيا آقاي كرزي در انتخابات سال 1388 دوباره به رياست جمهوري انتخاب ‌شود؟ برخي اخبار حاكي از آمدن فرد ديگري است كه مورد نظر آمريكاست.
- تمنا: در مورد هر كشور جهان سومي و كشوري چون افغانستان كه در سال‌هاي گذشته نظام‌هاي سياسي مختلفي را تجربه كرده و حكومت‌ها بسيار زود عوض شدند خيلي نمي‌توان اوضاع سياسي را پيش‌بيني كرد، ولي آنچه بيشتر احتمال دارد اين است كه دولت فعلي خيلي مورد پذيرش عامه نباشد و البته اين در صورتي است كه يك جايگزين براي دولت فعلي پيدا شود.
كانديداهايي مطرح شده‌اند مثل آقاي جلالي، ثابت و يا آقاي بشردوست. آقاي علي احمد جلالي در كابينه آقاي كرزي وزير داخله (كشور) بود و به دليل اينكه فكر مي‌كرد خللي در روند حكومتداري دولت آقاي كرزي وجود دارد، استعفا داد. به نظر من اگر ايشان (جلالي) قوياً وارد كارزار انتخاباتي شود اقوام مختلف از وي حمايت خواهند كرد و دولت جديدي روي كار خواهد آمد. ولي اگر آقاي جلالي روي كار نيايد كماكان دولت آقاي كرزي در برابر ساير رقبا پيروز شده و باقي خواهد ماند. البته بايد ببينيم در چند ماه مانده به انتخابات چه اتفاقاتي رخ مي‌دهد و مسائل اقتصادي و امنيتي چگونه رقم مي‌خورد.
فعلاً اوضاع امنيتي بسيار نامطلوب است و آرامش مردم در برخي از ولايات به شدت به ‌مخاطره افتاده است.
تصورم اين است كه دو سه ماه مانده به انتخابات، دولت به صورت گسترده به تامين امنيت روي خواهد آورد و اين اقدامي براي كسب مشروعيت و جذب آراء است. چرا كه مي‌تواند در روحيه مردم تاثيرگذار باشد. مردم حوادث نزديك‌تر به يادشان مي‌ماند.
تصميم مبتني بر نگرش تاريخي در جامعه سنتي بر دوره‌هاي كوتاه مدت بنيان گذاشته مي‌شود. لذا تصور مي‌كنم در يكي دو ماه مانده به انتخابات، امنيت بيشتر شده و برخي تحولات در عرصه اقتصادي انجام و كمك‌هايي به طبقات محروم داده شود و يا مذاكراتي با گروه‌هايي از طالبان كه اصلاح طلب هستند، برگزار خواهد شد.
ولي من با اين نظر كه هر كس كه آمريكا بخواهد در افغانستان رئيس جمهور مي‌شود، موافق نيستم. به هر حال اذهان و راي عمومي موثر بوده و تجارب گذشته نشان داد. هر چند آقاي كرزي مورد حمايت جامعه بين‌الملل قرار داشت ولي مردم واقعاً دوست داشتند كه آقاي كرزي رئيس جمهور شود و به آن راي دادند.
البته توقعاتي كه مردم داشتند برآورده نشده است. در جامعه دانشگاهي آسان و پسنديده است كه ما ميزان موفقيت كشور را به برهه‌هاي پنج ساله و 10 ساله تقسيم بندي كنيم، ولي در بطن جامعه اين تقسيم بندي معنا ندارد. مردم خواستار تحول آني هستند. در طول هفت سال گذشته مردم شاهد اين تحول آني نبودند و يا اگر بودند باز هم نظر آنها را تامين نكرده است. تصور مي‌كنم دولت فعلي نسبتاً با بحران مشروعيت مواجه شده است. مردم جامعه توقعات ديگري داشتند و آن توقعات برآورده نشده و احتمال مي‌رود مردم علاقمند به تغيير ساختار و نظام تصميم گيري افغانستان باشند. تعداد بيشماري از تحصيلكردگان و متخصصين افغان نيز از دولت فعلي ناراضي‌اند، چرا كه برخي از حلقه‌هاي متعصب اطراف رئيس جمهوري و يا تعدادي از دوستان وي به اين گروه كاردان مجال نقش‌آفريني در تحولات سياسي كشور را نداده‌اند و اين بزرگترين ضعف دولت آقاي كرزي است.

* فارس: به نظر شما رياست جمهوري آصف علي زرداري در پاكستان بر اوضاع افغانستان چقدر تاثيرگذار خواهد بود؟

- تمنا: هنوز پيش بيني زود است. گرچه خط مشي دولت ايشان اندكي مشخص است، ولي بايد منتظر آينده بود.
دولتي كه روي كار آمده اگر عزم حمايت از روند دموكراتيزاسيون در پاكستان را داشته باشد و اين دموكراتيزاسيون منجر به حضور همه احزاب در ساختار قدرت پاكستان و رقابت‌هاي داخلي شود، گروه‌هاي اسلامي و بنيادگرايان علاقمند مي‌شوند كه وارد رقابت‌هاي سياسي داخل كشورشان بشوند و اگر توجه آنها از افغانستان معطوف به رقابت‌هاي سياسي داخل كشورشان شود، به نفع ماست.
هنوز نمي‌دانيم و قابل پيش بيني نيست كه تعامل زرداري با اسلامگرايان و احزاب اسلامي پاكستان مثل جمعيت علماي اسلام و يا جماعت اسلامي پاكستان چگونه خواهد بود و يا گروه‌هايي مثل جريان متحده عمل چه جايگاهي در دولت فعلي خواهند داشت.
ولي اگر اين گروه‌ها مورد پذيرش دولت زرداري قرار بگيرند و در ساختار قدرت سهم داده شوند و در ايالت‌هاي شمالي به ويژه در ساختار قدرت نقش ايفا كنند، به نفع افغانستان است و جنبش طالبان در افغانستان ضعيف‌تر خواهد شد.

** پيروزي جمهوري‌خواهان به نفع افغانستان

* فارس: پيروزي اوباما و مك كين چقدر بر اوضاع افغانستان تاثيرگذار خواهد بود؟

- تمنا: فرق عمده‌اي ندارد، چون در كشورهاي توسعه يافته و قدرت‌هاي بزرگ مثل آمريكا سياست را سيستم تدوين و اجرا مي‌كند. اگر اشخاص عوض شوند در روبناي اقدامات اجرايي آنها تغيير ايجاد مي‌شود و در مسائل زيربنايي و در استراتژي سياست خارجي آنها كه براي افغانستان تدوين شده، تغيير‌ عمده‌اي ايجاد نخواهد شد.
با توجه به سياست‌هايي كه در بينش نومحافظه‌كاران آمريكا در افغانستان وجود دارد و نگاه خاصي كه به تسليحات، نفت و صهيونيسم دارند، تصورم اين است اگر جمهوري‌خواهان و تيم نومحافظه‌كاران باز به قدرت برسند بيشتر به نفع افغانستان خواهد بود، چرا كه آنها براي حضور در منطقه جدي‌تر هستند.
قبل از 11 سپتامبر دو گرايش بين دموكرات‌ها و جمهوري‌خواهان در آمريكا وجود داشت. در آن زمان نگاه جمهوري خواهان بيشتر داخلي بود و معتقد بودند آمريكا ديگر يك پليس جهاني نيست كه هر كشوري در موقع نياز به آن زنگ بزند و آمريكا نيز به ياري آن بشتابد. ولي دموكرات‌ها علاقمند به گسترش دموكراسي، ليبراليسم، ارزش‌هاي حقوق بشري و حقوق زنان و انجام اقدامات برون مرزي به ويژه در آسيا، چين، ايران و ... بودند.
اما بعد از 11 سپتامبر جمهوري‌خواهان تغيير عقيده داده و نومحافظه كاران به اين نتيجه رسيدند كه حضور موثر آمريكا در تحولات جهاني مي‌تواند باعث بقاي آمريكا به عنوان هژمون جهاني بشود و اين نقش آفريني جهاني آمريكاست كه مي‌تواند باعث تداوم قدرت آمريكا باشد، زيرا قدرت اگر راكد باشد مي‌گندد و برعكس دموكرات‌ها نگاهشان داخلي شد.
اگر دوباره تيم جمهوري‌خواهان به پيروزي برسند، نگاه برون گرايانه دارند. نفت، صهيونيسم و تسليحات اصول بنياني سياست خارجي نومحافظه كاران آمريكاست و اين موارد در منطقه‌اي كه افغانستان هم در آن جا قرار دارد تامين مي‌شود. نفت و صهيونيسم كه نزديك ماست و كشورهاي عربي هم كه خريداران تسليحات آمريكا هستند.
اگر جمهوري خواهان در رأس قدرت قرار گيرند، مبارزه آنها با تروريسم جدي‌تر خواهد بود و علاقمندي آنها براي حضور در افغانستان قوي‌تر است.
اگر آمريكايي‌ها و ناتو از افغانستان خارج شوند اوضاع افغانستان به همان بحران داخلي قبلي دچار خواهد شد، زيرا هنوز زيرساخت‌هاي لازم براي تشكيل يك دولت منسجم ملي در افغانستان شكل نگرفته و بحران هويت به شدت در ساختار جامعه فعلي افغانستان رو به رشد است.
با يك نگاه به تاريخ و علل خشونت‌هاي داخلي به ويژه در دهه گذشته افغانستان، فكر مي‌كنم كماكان به تداوم حضور نيروهاي بين‌المللي به عنوان نيروي حائل بين گروه‌هاي درگير نياز باشد. دولت افغانستان هم تشخيص داده كه فعلا به حمايت جامعه بين‌المللي از روند رشد، توسعه و دموكراسي در افغانستان و تثبيت صلح و امنيت در اين كشور نياز دارد.

* فارس: به نظر مي‌رسد باراك اوباما پيروز شود. البته معاون مك كين هم توانسته محبوبيت زيادي كسب كند.

- تمنا: قبل از اينكه خانم سارا پالين به عنوان معاون مك كين انتخاب شود احتمال مي‌رفت اوباما به دليل اينكه سياهپوست است و به خاطر حمايت خانم كلينتون از ايشان و زنان آمريكا از دموكرات‌ها، پيروز شود، ولي در يك رقابت جدي مك كين با انتخاب سارا به عنوان معاون، بخش عمده‌اي از آراء زنان و قسمتي از دموكرات‌هاي سفيدپوست را به سمت خود جلب كرد.
تحولات جهاني به سمتي در حال حركت است كه احتمال پيروزي جمهوري‌خواهان در آمريكا بيشتر وجود دارد.
بردي كه افغانستان دارد به خاطر حضور آقاي زلمي خليل‌زاد است كه يكي از چندين نومحافظه‌كار برجسته آمريكاست كه افغاني الاصل است و نماينده آمريكا در سازمان ملل مي‌باشد. او مي‌تواند توجه آمريكا را بيشتر به داخل افغانستان معطوف كند و تصميم‌گيري‌هاي آمريكا در افغانستان را خردمندانه‌تر كند.
خليل‌زاد كسي است كه مي‌تواند روند تحولات افغانستان را بيشتر و بهتر از ساير آمريكايي‌ها مديريت ‌كند.

** عراق يا افغانستان؟

* فارس: فكر مي‌كنيد براي آمريكا، افغانستان از اهميت بيشتري برخودار است يا عراق؟

- تمنا: دو بعد دارد، زماني‌ كه بحث صهيونيسم به ميان مي‌آيد و بحث نفت و اقتصاد مطرح مي‌شود، عراق خيلي مهم است.
افغانستان بيشتر موقعيت ژئواستراتژيك دارد و جغرافياي سياسي افغانستان براي آمريكا و ناتو مهم است. نزديكي افغانستان به ايران، چين و روسيه تاثيرگذار است.
يك موضوع افغانستان را متمايز مي‌كند و آن اينكه ناتو به افغانستان توجه ويژه دارد، اما عراق اين موقعيت را ندارد. افغانستان مي‌تواند تأمين كننده اهداف و سياست‌هاي درازمدت ناتو باشد.
حتي اگر ايالات متحده روزي به افغانستان بي‌ علاقه شود ناتو هرگز افغانستان را رها نخواهد كرد. همچنين در كنار مثلث چين، روسيه و ايران يك مربع ديگري كه اضلاع آن هنوز كمرنگ است و آمريكايي‌ها علاقمندند آن را در مقابل مثلث مذكور طراحي كنند، مربع افغانستان - هند - اسرائيل - تركيه است و اگر پاكستان به آن بپيوندد پنج ضلعي تشكيل مي‌شود.
اگر آن مربع تشكيل شود حضور و هژموني آمريكا در منطقه تضمين شده است. روابط هند و اسرائيل در يك سال گذشته به شدت افزايش يافته، رابطه هند و آمريكا بعد از قرارداد اتمي 123 كه منعقد كردند، افزايش يافته است و تركيه نيز همين طور، چنانكه شاهد حضور پر رنگ تركيه در روند بازسازي افغانستان هستيم.
هرچند اضلاع اين مربع كم رنگ است، ولي احتمال تشكيل آن بعيد به نظر نمي‌رسد.
عراق نه در آن سه ضلعي (مثلث) و نه در مربع افغانستان - تركيه - اسرائيل - هند قرار دارد.
اگر اين مربع شكل گيرد اهميت عراق به شدت كاهش مي‌يابد، چون همه مباحث صهيونيسم، رقابت‌هاي اقتصادي آمريكا با هند و چين، روسيه، هسته‌اي شدن ايران و دموكراتيزه شدن تركيه، مبارزه با بنيادگرايي در افغانستان و ... همه در دل اين مربع است و عراق خارج از اين مربع و مثلث قرار دارد.

** بافت اجتماعي و سنتي افغانستان به شدت ديني است

* فارس: اوضاع اجتماعي افغانستان به چه نحوي است. برخي از تبديل افغانستان به تايلند دوم سخن مي‌گويند.

- تمنا: عليرغم اينكه افغان‌ها خيلي زمينه سكولاريزه شدن را دارند، بافت اجتماعي و سنتي افغانستان به شدت ديني است. ممكن است افغان‌ها در همه چيز سكولاريزه شوند، ولي در مورد مسائل مربوط به خانواده و زن سكولاريزه نمي‌شوند. زيرا با فرهنگ و سنت‌هاي عميق آنها گره خورده است.
در عرصه‌هاي مختلف زندگي ممكن است سكولاريزه شوند ولي در مورد خانواده و زنان به شدت راديكال برخورد مي‌كنند و سخت گير هستند و اينكه افغانستان تايلند ديگري در آسيا شود، بسيار بعيد به نظر مي‌رسد.
دولت با ترويج فساد اخلاقي مبارزه مي‌كند. در هر كشوري سطحي از فساد وجود دارد حتي در بنيادگراترين كشورهاي اسلامي، ولي اينكه در افغانستان بيش از حد گسترش پيدا كند، بسيار غيرمحتمل به ‌نظر مي‌رسد.
تهديد بسيار جدي و مهمي كه در عرصه اجتماعي در افغانستان با آن مواجهيم، «بحران هويت» است. اين بحران تهديد جدي امنيتي براي آينده افغانستان است كه در حال حاضر رو به رشد مي‌باشد و متاسفانه دولت به آن توجهي ندارد، حتي در دستگاه اجرايي برخي از افراد باني و تداوم دهنده آن هستند.
بعد از 11 سپتامبر خودبيداري در بين اقوام ايجاد شد و مردم افغانستان در حال حاضر به سطحي رسيده‌اند كه ديگر فضاي متصلب پيشين براي آنها قابل تحمل نيست و سيطره يك قوم بر ساير اقوام را نمي‌پذيرند. هر كدام خواهان ايفاي نقش در روند دولت سازي و ملت سازي هستند و اين خودبيداري قومي در افغانستان باعث شده كه آنها خواستار به دست آوردن جايگاهشان شوند. اين خودبيداري ملي باعث شده هويت‌هايشان پررنگ شود و در تعارض و مواجهه با منافع تماميت‌ خواهانه ساير اقوام قرار گيرد.
امروز يك هزاره خودش را به عنوان يك هزاره مستحق سهم گيري در ساختار قدرت مي‌شناسد، يك تاجيك هم همين گونه و ....
همه چيز مبتني بر توانمندي‌هاي علمي هر قوم شده و اين بحران هويتي كه ايجاد شده مورد پذيرش اقوامي كه خود را به لحاظ كمي اكثريت مي‌دانند، نيست و اين بزرگترين چالش ماست. قدرت عملي و اجرايي در دست اقوام اكثريت است و خودبيداري ملي كه در اقوام اقليت ايجاد شده مبتني بر توانمندي‌هاي كيفي آنهاست، اين باعث تنش بين اقوام مي‌شود و اين بزرگترين تهديد امنيتي ما در دهه‌هاي آينده خواهد بود.
حتي اگر طالبان، القاعده و تمام تهديدات امنيتي از افغانستان كاسته شود اين بحران كماكان ادامه خواهد داشت و روز به روز پررنگ‌تر مي‌شود و دولت در اين قسمت استراتژي‌هاي خوبي ندارد و اين براي دولت دغدغه نيست. متاسفانه براي جامعه دانشگاهي افغانستان نيز موضوعيت تحقيقي پيدا نكرده است.

* فارس: چگونه مي‌توان اين بحران را حل كرد؟

- تمنا: فقط با گذشت زمان و افزايش ارتباطات بين اقوام مختلف افغانستان و همچنين با فراگيري معارف و گسترش سواد عمومي اين مسئله حل مي‌شود كه البته اين امر زمان‌بر است و پيش‌بيني مي‌شود در نسل بعدي حداقل در 15 سال آينده اين مسائل كمرنگ‌تر باشد.

 

 


بالا
 
بازگشت