وضعیت حقوق بشر در رژیم صادر شده و مزدور افغانستان
لیزا سروش
مردم و دنیا از جنگ و نا امنی در افغانستان خسته شده بودند. آغازین مرحله ء بن را اساس تحقق برای روند های بعدی وسر نوشت امر صلح و دیموکراسی در افغانستان میدانستند ولی متأسفانه با گذشت هر روز این صلح و دیموکراسی به تفرقه اندازی مبدل شد، در این کشور نتها دیموکراسي معاصر و ازادی که تامین شده و عاری از افراطیون باشد، کاملاً ممکن نیست بلکه از توان بدور به نظر می اید. بطور متداوم اخبار نا خوشایندې از وخامت اوضاع و افزایش حملات طالبان میرسد، میزان ناامنی افزایش یافته است، کشت ، تولید و قاجاق مواد مخدر چند برابرشده است، رخدادهای تلخ وخونین هرروز جان مردم را میگیرد، در ذهن مردم که نتنها نا آرامی حرف روز شمول است بلکه معامله گسترده با گروه ها ی بنیادگر و انسان ستیز از جمع عمده ترین ضعف حکومت به شما ر میاید .
این حکومت یک مانع عمده در برابر گسترش موازین حقوق بشر در زندگی جامعه بشری شده است . عده هم مدعی اند ،حقوق مدنی وسیاسی دراین حکومت صرف متعلق به سنت ها و راه کار های قبیلوی است و پیوند چندانی با نورم های جهانی ندارد . این حکومت نتوانست به هیچ صورت محصول گروهی از تدوینگران خلاق بوده باشد که پیشینه متنوع داشتهاند و اهل منطق گوناگونی بودهاند که طیف گسترده ارزشهای حقوقی، مدنی سیاسی را شامل میشده است.
از آزادیهای سیاسی و مدنی به مفهوم واقعی آن خبری نیست. بازداشتهای خودسرانه افراد، توقیف نشریات، جلوگیری از اجتماعات مسالمتآمیز برای خواست بر حق شان و سرکوب تجمعات عدالت خواه از سوی پلیس و دیگر گروه های خود فروخته و مرتجع، جلو آزادی بیان را سد کرده است و هر صداي مخالفي را به اتهام کفر گوی سرکوب و راهی زندان مي کنند. دولت به بهانه حفظ وحدت ملي و حاکمیت قانون ، آزادي هاي فردي را کاهش داده و بر قدرت خویش افزوده است .
اقلیتهای دینی و قومی به شدت مورد تبعیضاند ، روشنفکران اسلامي نیز با استدلالي که از درون مذهب بيرون مي آيد، ثابت میکنند که اسلام میتواند وسیله ای باشد برای تطبیق هر برنامه سیاسی و فریب . از نام مذهب و اسلام براي توجيه اعمال ظلم به مردم و سر کوب آزادی بیان استفاده مي شود. نکته قابل تامل آن است که حکومت افغانستان بدون در نظر داشت موازين حقوق بشر به نسبت زبانی متوسل شده است . ازاجراي ضوابط قانون وکنوانسیون های بشری سر باز مي زند.
دولت به شیوه غیر عادلانه به صدور و اجرای احکام اعدام در مرتبه رقابت با سایر کشور های ناقض حقوق بشر برامده است. دستگاه قضایی تابع کانون قدرت ، فساد و فاقد استقلال است.
جمعیت ملکی به صورت روز افزون ، اثرات منازعات را حس میکنند. حملات اتنحاری ،انفجار بم ها کنار جاده از دلهره های عمده مردم است . مبارزه با تروريسم و حفظ امنيت ملي در سال هاي اخير بهانه ديگريست براي نقض سيستماتيک حقوق بشر، تغیر تبدیل و تعیین افراد در پست های دولتی به شیوه یکجانبه اساس یک معامله ضد دیموکراسی را در این کشور خبر میدهد. حربه خطرناک " گماشتین افراد کارن " که دروان ان پیام قبیله گرایی و سمت پرستی را بیان میکند، نتها برای مردم غیر قابل تحمل است ، بل میتواند اغاز نادرست برای یک جنگ دیگر باشد .
تا امروز دولت افغانستان واژه وحدت ملي را براي گسترش اختناق و سرکوب مردم استفاده کرده است . اغلب خشونت ها علیه خواست مردم با فرهنگ قبیله سالاری و روش اگاهانه ظاهرفریب هنوز رایج است. قوانین و سیاستگذاریهای تبعیضآمیز هم در تشدید این نوع خشونت و ناکامی تلاشها برای رفع آن، به شدت تأثیرگذار است . به بیان دیگر، قوانین و مقررات میتوانند راهی برای تحولات فرهنگی اجتماعی و بینش را در جامعه بگشایند اما برعکس در افغانستان قانون خود سبب حفظ و تشدید مناسبات عقب مانده شده است .به گفته بسیاری از تحلیل گران، در افغانستان شماری از قوانین وضعشده منجمله قانون اساسی عملاً بر ابعاد تبعیضها افزودهاست و تشدید خشونت را علیه مردم بیش از گذشته اشکارا دامن زدهاست .
تلاش برای عدالت خواهی و دفاع از حق به یک ارزش اجتماعی مردم شمول تبدیل نشده، بسیاری خصوصآ دولتی ها و ناقضین آزادی و عدالت ، مدعی اند طرفدار ی از حق اکثریت خاموش ، طرفداری از برنامه های خارجی است، و به همین بهانه تعدادی را سلب صلاحیت کرده اند .
فقر زیر خط تقریبا بیست ملیون رسیده است ، شمار کودکان گدا در جاده هارو به افرایش است ، و ضعیت زنان دها برابر ازسال های قبل به نسبت عدم اجرای قوانین ، شکل فقی قوانین و نبود حمایت از زنان، افزایش یافته است.واسطه و رشوه ستانی مردم را نسبت به آینده شان بیش از همه نگران کرده است . برنامه های اموزش و پرورش با همان شکل کلاسیک و جنگ زده باقی است ، تعداد زیاد مکاتب را با زهم مخروبه کرده اند ، مردم از روش ها ی جنون امیز به درد آمده اند ، نبود افراد روشنفکر ، در پوست های دولتی ، آینده این کشور را به بحران از حد گذشته نزدیگ کرده است . تضادهای سیاسی در زدو بند های گره خورده سیاسی، نا معلوم اند .
مردم شب و روز را در هرا س از مرگ و و حشت از خو د و عزیزا ن شان ، در گرسنگی و سرمای شدید ، بدون غذا و آب ، بدون مواد سوخت و برق سپری میکنند، درد و شقاوت پدیده عادی و روزانه است . دولت که باید در برابر بیماری، فقر، فحشاو اختلافات طبقاتی پاسخگو باشد بر عکس سرنوشت مردم را به کرام الکاتبین محول میکند. غربا و مساکین را هیچ منصفی نیست . اگر بود ، این همه جنایت صورت نمی پذیرفت.
زجر توده های فقیر از حد گذشته است، مقامات از درون نظام سرمایه بیرون آمده و میایند. موجودیت بنیادگرایان و جنایتکاران جنگی در این رژیم صادره شده و مزدور با عث گردیده تا فقیر فیقر ترو سرمایه دارسرمایه دار تر شوند. شعار مردم سالاریی تبدیل به اسارت مردم عادی و بدون هیچ امید، شده است.