آیا قرآن کلام الهیست؟
داکتر عبدالکریم نایک
مترجم سوما نظری
بخش دوم
سوال و جواب
سوال : اسم من" سارله رام چندرا" است. من میخواهم بپرسم که چرا مسلمانان خداوند را (الله) مینامند؟
جواب : من در جریان صحبت هایم توضیحاتی دربارۀ اسم مبارک (الله) توسط سورۀ اخلاص بیان نمودم. در سورۀ اخلاص میخوانیم (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾).
ترجمه (بگو: خداوند يكتا و يگانه است. خداوندي است كه همه نيازمندان قصد او ميكنند. نزاد و زاده نشد. و براي او هرگز شبيه و مانندي نبوده است).
همچنان در سورۀ الاسرا آیۀ یکصد و دهم آمده است (قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا).
ترجمه (بگو «الله» را بخوانيد، يا «رحمن» را، هر كدام را بخوانيد (ذات پاكش يكي است و) براي او نامهاي نيك است، و نمازت را زياد بلند يا آهسته مخوان و در ميان اين دو راهي (معتدل) انتخاب كن).
اینکه زیباترین اسمها مربوط خداوند متعال است، در آیات متعددی ذکر گردیده است. اما اینکه چرا مسلمانها خداوند متعال را (الله) مینامند باید گفت که (الله) یک اسم خاص و منحصر بفرد است. در حالیکه اسم هایکه در دیگر زبانها از جمله در زبان انگلیسی برای خداوند بکار میرود اسم خاص نیست.
در زبان انگلیسی برای خدا میگویند (God). اگر یک حرف (S) را در اخیر کلمۀ (God ) اضافه نمائید، کلمۀ (Gods) به معنی "خدایان" بدست میآید. در حالیکه میدانیم که خداوند متعال یکیست و چیزی بنام "خدایان" وجود ندارد.
اگر در ادامۀ (God) حروف (dess) را اضافه کنید، کلمۀ (Goddess) بدست میآید که اسم مونث یا "الهه" معنی میدهد. در حالکیه خداوند متعال فاقد جنسیت است. به همین ترتیب با این کلمه در زبان انگلیسی و دیگر زبانها میشود به اصطلاح " بازی" نمود و معنی آنرا تعغیر داد. اما اسم مبارک (الله) خاص بوده و نمیتوان آنرا تعغیر داد.
سوال : اسم من" قسیم داویر" است و من سوالی دارم به این شکل که هارون شوری ( یک نویسنده و ژورنالیست هندی) به آیات یازدهم و دوازدهم سورۀ "النسا" اشاره نموده میگوید اگر براساس این آیات حصۀ میراث هر یک از وارثین را جمع نمایم مجموعه آنها بالاتر از (یک حصه) میگردد به این دلیل هارون شوری الزام وارد میکند که نویسندۀ قرآن ریاضی را بلد نبوده است، لطفاَ در اینباره توضیحات بدهید!.
جواب : طوریکه من در صحبتهایم گفته ام صد ها تن تلاش نموده اند تا به قرآن الزام وارد نماید. آنها به مسایلی به نام "اشتباه" در قرآن اشاره نموده اند، ولی هیچکدام از این الزامات شان درست نبوده همه فاقد حقیقت اند.
تا جائیکه موضوع به میراث ارتباط میگیرد در قرآن کریم در جاهای مختلف به آن اشاره شده است از جمله در سورۀ "البقره" آیات یکصد و هشتادم و دوصد و چهلم، سورۀ "النسا" آیات نهم و نزدهم و سورۀ "مائده" آیۀ یکصد و پنجم. اما تفصیل موضوع در آیات یازدهم، دوازدهم و یکصد و هفتادو شش سورۀ "النسا" آمده است. ولی ترجمۀ که "هارون شوری" بکار میبرد اینست که در سورۀ النسا آیات یازدهم و دوازدهم آمده است (خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مىكند سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر [همه ورثه] دختر [و] از دو تن بيشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترك است و اگر [دخترى كه ارث مىبرد] يكى باشد نيمى از ميراث از آن اوست و براى هر يك از پدر و مادر وى [متوفى] يك ششم از ماترك [مقرر شده] است اين در صورتى است كه [متوفى] فرزندى داشته باشد ولى اگر فرزندى نداشته باشد و [تنها] پدر و مادرش از او ارث برند براى مادرش يك سوم است [و بقيه را پدر مىبرد] [البته همه اينها] پس از انجام وصيتى است كه او بدان سفارش كرده يا د ينى [كه بايد استثنا شود].
آیۀ دوازدهم میگوید (و نيمى از ميراث همسرانتان از آن شما [شوهران] است اگر آنان فرزندى نداشته باشند و اگر فرزندى داشته باشند يك چهارم ماترك آنان از آن شماست [البته] پس از انجام وصيتى كه بدان سفارش كردهاند يا د ينى [كه بايد استثنا شود] و يك چهارم از ميراث شما براى آنان است اگر شما فرزندى نداشته باشيد و اگر فرزندى داشته باشيد يك هشتم براى ميراث شما از ايشان خواهد بود [البته] پس از انجام وصيتى كه بدان سفارش كردهايد يا د ينى [كه بايد استثنا شود]).
خوب این موضوع یک مقدار مغلق بنظر میرسد ولی اگر یک اندازه توجه نمائید موضوع وضاحت مییابد.
بطور خلاصه میتوان گفت که در آیۀ یازدهم سورۀ نسا در مورد میراث که برای فرزندان شخص متوفی تعین گردیده است اشاره شده است. در ادامه همین آیه دربارۀ سهمیۀ والدین متوفی از میراث حرف زده شده است. در آیۀ دوازدهم سورۀ نسا در مورد سهم زن و یا شوهر از میراث که از همسرش باقی مانده است، اشاره شده است.
در اسلام دربارۀ میراث به تفصیل حرف زده شده است. قرآن کریم در این مورد صرفاَ بشکل فشرده راجع به اساسات میراث حرف زده است. جهت دریافت تفصیل موضوع باید شما به احادیث رجوع کنید. موضوع میراث در اسلام وسعت دارد و در واقعیت یک شخص میتواند همه عمرش را صرفاَ صرف تحقیق دربارۀ موضوع میراث نماید. اما "هارون شوری" صرفاَ با این دو آیۀ قرآن شریف میخواهد همه مطلب را بداند. این شیوه او شبیۀ این خواهد بود که شخصی بخواهد یک سوالی ریاضی را حل کند در حالیکه قواعد اساسی ریاضی را بلد نباشد. در ریاضی قاعدۀ وجود دارد که برمبنای آن باید در قدم نخست به عملیۀ تقیسم، بعداَ عملیۀ ضرب، بعداَ جمع و در آخر به عملیۀ منفی پرداخته شود. اگر شخصی این قاعده را بلد نباشد و بخواهد که یک سوال ریاضی را حل نماید، جواب بدست آمده توسط او نا درست خواهد بود. "هارون شوری" نیز به عین شکل قواعد اساسی ریاضی را بلد نیست زیرا نظر به قانون اسلام در مورد میراث، سهمیۀ نخست، به همسر و والدین مربوط میشود، و بعداَ هر آنچه از میراث باقی مانده باشد بین اولاد های متوفی تقسیم میگردد. هرگاه شما این قاعده را تعقیب نمائید مجموعه این مقدار هرگز از "یک حصه" تجاوز نمیکند. امیدوارم توانسته باشم به سوال شما پاسخ بدهم.
سوال: اسم من "فوزیه سید" است و من به صفت بازرس در موسسۀ (ام، بی، سی) کار میکنم. من قبلاَ مسیحی بودم و در سال ١٩٨٠ ایمان آورده مسلمان گردیدم اما والدینم هنوز هم مسیحیی اند. سوال من اینست که چطور میتوانم والدینم را متقاعد سازم که حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم، قرآن کریم را از کتابهای تورات و انجیل اقتباس نکرده است؟
جواب: طوریکه من قبلاَ گفتم در اصل این واقعیت تاریخی که حضرت محمد (ص) یک شخص اُمی یا بیسواد بودند، خود ثابت میسازد که قرآن کریم از روی کدام کتاب دیگر اقباس و کاپی نشده است.
در قرآنکریم در سورۀ عراف، آیۀ ١٥٧ خداوند متعال میفرماید (آنها كه از فرستاده (خدا) پيامبر «امي» پيروي ميكنند كسي كه صفاتش را در تورات و انجيلي كه نزدشان است مييابند و آنها را به معروف دستور ميدهد و...).
اگر شما امروز به کتاب توارت موجود مراجعه کنید در کتاب "اشیعا" در فصل ٢٩ در جملۀ ١٢ ام چنین میخوانید (کتاب به کسی داده شده است که خوانده نمیتواند).
بهرحال آنهایکه این اتهام را وارد میکنند که نعوذ باالله حضرت محمد (ص) قرآن را از تورات و یا انجیل کاپی نموده، اینرا نمیدانند که در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام، هنوز تورات و انجیل به زبان عربی ترجمه نشده بودند. نخستین ترجمه عربی تورات در سال ٩٠٠ میلادی توسط شخصی به اسم (آر. سادیاس) نوشته شد، یعنی دو صد سال بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام. انجیل برای بار اول به زبان عربی توسط شخصی به اسم ( ایرپینوس) در سال ١٦١٦ ، یعنی حدودی هزار سال بعد از رحلت حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم ترجمه گردید. من این را میپذیرم که میان انجیل، تورات و قرآن کریم مشابهت های موجود است ولی این موضوع نمیتواند دلیل شود که قرآن شریف از کتابهای ماقبل خود کاپی شده است. بلکه دلیل موجودیت مشابهت بین این کتابها، داشتن منبع مشترک آنها میباشد. در واقعیت تمام کتابهای الهی دارای یک پیام بوده است و آن توحید یا یکتا پرستی است. اما طوریکه من قبلاَ نیز گفته ام سایر کتابهای الهی به استثنای قرآن کریم با گذشت زمان مورد تحریفات قرار گرفته و به همان شکل اولی و اصلی شان باقی نمانده اند
در توارت و انجیل [ موجوده] مواردی زیادی وجود دارند که توسط انسانها نوشته شده است، اما در کنار اینها مواردی محدودی نیز وجود دارد که با قرآن شریف در مشابهت قرار دارد. از طرف دیگر اگر موجودیت این مشابهت ها دلیل کاپی کردن یا اقباس کردن باشد در آنصورت باید گفت که بنابر موجودیت شباهتهای موجود میان تورات و انجیل حضرت عیسی (ع) (نعوذ باالله) انجیل را از تورات کاپی نموده بودند. میخواهم بکبار دیگر خاطرنشان سازم که مشابهت در میان کتابهای الهی به دلیل مشترک بودن منبع آنها میباشد.
اگر من در روز امتحان بخواهم تقلب یا "نقل" کنم هرگز در ورق امتحان نخواهم نوشت که من جوابات را از ورق امتحان فلان شخص کاپی نموده ام. اما خداوند متعال در قرآن کریم از حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) و سایر پیامبران الهی ذکر نموده این مطلب را بیان نموده است که آنها همه فرستاده گان و پیامبران خداوند متعال بوده اند. قرآن کریم به انبیا الهی اعتبار و احترام خاصی میگذارد. اما اگر حضرت محمد (ص) نعوذ باالله قرآن را کاپی میکردند هرگز از پیامبر بودن حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) ذکری به عمل نمیآورند، که این مطلب خود ثابت میسازد که قرآن کاپی نشده است.
صرفاَ مبتنی بر حقایق تاریخی مشکل خواهد بود که حقانیت قرآن، تورات و انجیل را ثابت نمائیم. به این دلیل بیآئید با استفاده از ساینس قرآن، تورات و انجیل را مورد آزمایش قرار دهیم.
در ظاهر خیلی از مسایل که در قرآن ذکر شده است در تورات و انجیل نیز مذکور میباشد ولی اگر اندکی دقیق گردیم متوجه میشویم که تفاوت میان اینها از زمین تا آسمان است. بطور مثال در تورات در "کتاب تکوین یا پیدایش" از خلقت آسمانها و زمین و کائنات حرف زده شده است که در ظرف شش روز ساخته شده است و روز نیز به مدت زمان ٢٤ساعت تعریف شده است.
قرآن کریم نیز در جاهای مختلف از جمله سورۀ اعراف آیۀ ٥٤ و سورۀ یونس آیۀ سوم میفرماید که خلقت زمین و آسمانها در مدت شش" ایام" صورت گرفته است. کلمۀ عربی (یوم) روز معنی میدهد که جمع آن (ایام) است. اما در عین زمان کلمۀ یوم، یک معنی دیگر نیز دارد و آن "دورۀ خیلی طولانی از یک عصر تاریخی" میباشد. ساینس در برابر این گفتۀ قرآن کریم که زمین و آسمانها در خلال شش "دورۀ خیلی طولانی یک عصر" ساخته شده اند، هیچ اعتراضی ندارد. اما ساینس این موضوع که گفته شود که آسمانها و زمین در مدت" شش روز بیست و چهارساعته" ساخته شده است را، نپذیرفته رد میکند.
در تورات "کتاب پیدایش" فصل اول، جملات اول الی سوم آمده است "خدا فرمود روشنایی بشود و روشنایی شد. خدا روشنایی را پسندید و آنرا از تاریکی جدا ساخت. او روشنایی را روز و تاریکی را شب نامید. شب گذشت و روز شد. این روز اول بود".
در همین کتاب و همین فصل از جملات چهاردهم الی نزدهم میخوانیم که " سپس خدا فرمود در آسمان اجسام درخشانی باشد تا زمین را روشن کنند و روز را از شب جدا نمایند و روز ها فصل ها و سالها را پدید آورند، و چنین شد. پس خداوند دو روشنایی بزرگ ساخت تا برزمین بتابند: روشنایی بزرگتر برای حکومت بروز و روشنایی کوچکتر برای حکومت برشب. او همچنان ستاره گان را ساخت. خدا آنها را در آسمان قرار داد تا زمین را روشن سازند. بروز و شب حکومت کنند و روشنایی و تاریکی را از هم جدا کنند. خدا خشنود شد. شب شد و روز گذشت. این روز چهارم بود".
قرار گفته های (تورات موجوده) آفتاب در روز چهارم ساخته شد در حالیکه روشنایی که ثمرۀ آفتاب است، در روز اول یعنی سه روز قبل از بوجود آمدن آفتاب ایجاد گردیده بود؟. از طرف دیگر شب و روز زمانی ایجاد میشوند که کرۀ زمین وجود داشته باشد، در حالیکه (تورات امروزی) میگوید که زمین در روز سوم ساخته شد. اینها همه مورادی غیر علمی اند.
قرآن شریف نیز از خلقت آفتاب و روشنایی حرف میزند ولی با این تفاوت که این موضوع را به این شکل غیرعلمی بیان نمیکند. آیا شما فکر میکنید که حضرت محمد (ص) قرآن را از روی تورات و انجیل نوشته و بعداَ این اغلاط و اشتباهات ساینسی را اصلاح نموده است؟ باید عرض گردد که یکهزار و چهار صد سال قبل هیچکسی به این واقعیت های ساینسی آگاهی نداشت.
قرار کتاب که امروز بنام تورات شناخته میشود، زمین در روز سوم ساخته شد و آفتاب و مهتاب در روز چهارم ساخته شدند. اما امروز ساینس به ما میگوید که زمین و مهتاب همه اجزای آفتاب اند. اینکه تورات میگوید که نخست زمین ساخته شد و بعداَ آفتاب ساخته شد، نیز غیر علمی و نادرست است.
در تورات کتاب "پیدایش" جلد اول جملات یازدهم الی سیزدهم آمده است (سپس خدا فرمود "انواع نباتات و گیاهان دانه دار و درختان میوه دار در زمین برویند و هر یک نوع خود را تولید کنند". همینطور شد و خدا خشنود گردید. شب گذشت و روز شد، این روز سوم بود).
طبق گفته های تورات که در بالا ذکر گردید درختان، میوه جات و گیاهان همه در روز سوم ساخته شدند در حالیکه در جملات قبلی مطالعه نمودید که آفتاب در روز چهارم ساخته شد. یعنی قبل از اینکه آفتاب ساخته شود نباتات و گیاهان و درختان ساخته شده بودند. حالا سوال اینجاست که چطور نباتات ودرختان و گیاهان بدون روشنایی آفتاب بوجود آمدند؟
در ادامه در تورات کتاب "پیدایش" جملۀ شانزدهم میخوانیم که (سپس خداوند دو روشنایی بزرگ ساخت تا برزمین بتابند: روشنایی بزرگتر برای حکومت بروز و روشنایی کوچکتر برای حکومت برشب). اما طوریکه قبلاَ نیز عرض کردم، قرآن کریم در سورۀ فرقان آیۀ ٦١مشخص میسازد که نور مهتاب روشنایی انعکاسی [ آفتاب ] است.
خوب تعدادی الزام وارد میکنند که نعوذبالله حضرت محمد (ص) قرآن را از تورات و انجیل کاپی نمودند اما سوال اینجاست چطور پیامبر گرامی ما حضرت محمد (ص) توانست قرآن را از روی تورات کاپی، ولی این اشتباهات ساینسی را اصلاح نماید؟
هرگاه شما قرآن شریف، تورات و انجیل را تحلیل نماید شاهد موجودیت تفاوتهای خیلی بزرگی در میان آنها خواهید بود. در تورات امروزی، داستان خلقت حضرت آدم (ع) ذکر گردیده است. تورات از آدم (ع) به عنوان نخستین انسانیکه در زمین خلق شد یاد میکند. تورات تاریخ خلقت آدم (ع) را حدودی٥٨٠٠ سال قبل از امروز میداند. اما ساینس امروزی بر مبنای شواهد و مدارک باستانشناسی و انسانشناسی تاریخ موجودیت نخستین انسان در روی زمین را ،خیلی بیشتر از این میداند.
قرآن شریف نیز از خلقت آدم (ع) حرف میزند ولی با این تفاوت که قرآن کدام تاریخ نادرستی را که در مغایرت با ساینس قرار داشته باشد، ارایه نمیکند.
در تورات (کتاب پیدایش) فصل هفتم از نوح علیه سلام حرف زده شده است. همچنان در اینجا از سیل و باران خیلی بزرگ و عظیمی حرف زده میشود که همۀ نباتات، حیوانات و انسانها را، به استثنایی آنهایکه با نوح (ع) در کشتی یکجا بودند، غرق نموده بود. تورات تاریخ اتفاق این حادثه را حوالی سدۀ بیست و بیست و یکم قبل از میلاد میداند. تورات (کتاب پیدایش) فصل هفتم، جملات نزده الی بیست و چهارم میگوید "سر انجام بلندترین کوه ها نیز به زیر آب فرو رفتند. باران آنقدر بارید که سطح آب به هفت متر بالاتر از قلعۀ کوه ها رسید. همه جانداران روی زمین یعنی حیوانات اهلی و وحشی، پرنده گان و خزنده گان با آدمیان هلاک شدند. هر موجود زندۀ که در زمین بود نابود گشت. بدینسان خدا تمام موجودات زنده را از روی زمین محو کرد، به جز نوح و آنهایکه در کشتی همرایش بودند. آب تا صد و پنجاه روز همچنان سطح زمین را پوشانیده بود".
اما امروز برمبنای شواهدی باستانشناسی مشاهده میشود که اهرام مصر و تمدن "بابیلیون" در سدۀ بیست و یکم بدون اینکه از این سیل عظیم و بزرگ متاثر شده باشند، وجود داشته اند.
قرآن کریم نیز از حضرت نوح (ع) و این سیل صحبت میکند اما اولاَ اینکه قرآن کریم کدام تاریخ را ارایه نمیکند و ثانیاَ قرآن از یک سیل "محلی و منطقوی" صحبت میکند نه مانند تورات از آنچنان سیلی که همه جهان را پوشانیده باشد. قرآن شریف میگوید که سیل مذکور صرفاَ قوم نوح را تباه نمود، که این موضوع را امروز ساینس نیز رد نمیکند.
بادرنظرداشت مطالب فوق حالا قضاوت با خود تان است که بگوئید آیا قرآن کلام الهیست و یا از تورات و انجیل کاپی شده است؟
سوال: از آنجایکه در قرآن گفته شده است که خداوند پیامبران زیادی را با کتابها فرستاده است آیا شما به کتابهای ( وید و وید شاسترا) [ دو کتاب مذهبی هندو ها] باور دارید؟
جواب: سوالی جالبیست.
قرآن کریم در جاهای مختلف از جمله در سورۀ فاطر آیۀ ٢٤ میفرماید (.... وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ). ترجمه (....... و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشداردهندۀ گذشته است).
همچنان در سورۀ رعد آیۀ هفتم آمده است (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلآ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ). ترجمه (و آنان كه كافر شدهاند مىگويند چرا نشانۀ آشكاری از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است [اى پيامبر] تو فقط هشداردهندهاى و براى هر قومى رهبرى است).
اما در ارتباط به سوال شما باید عرض کنم که در قرآن کریم صرفاَ از بیست و پنج پیامبر نامبرده شده است ولی بر مبنای احادیث نبوی تعداد پیامبران بیشتر از یکصد و بیست و چهار هزار تن بوده اند. ولی طوریکه قبلاَ عرض کردم قرآنکریم صرفاَ اسم بیست و پنج تن را به ما میگوید.
اینکه شما پرسیدید که آیا "وید" کتاب الهی است و یا نه؟ بیآئید ببینیم که میان قرآن کریم و "وید" نقاط مشترکی وجود دارد و یا خیر؟ جواب مثبت است، بلی مشابهت بین قرآن کریم و وید وجود دارد. مثلاَ در کتاب ( یجر وید ) در فصل سوم، جملۀ ٣٢ام چنین آمده است ( شما نمیتوانید تصویری را از خداوند ایجاد کیند ). در همین کتاب در فصل ٣٣ جملۀ ٣ ام چنین آمده است ( خداوند فاقد جسم و شکل است ). در همین کتاب فصل ٤٠ جملۀ ٤٨ ام آمده است ( خداوند فاقد جسم و تصویر است ). همین کتاب فصل ٤٠ جملۀ ٤٩ ام میخوانیم که ( آنهایکه اشیای خلق شده را پرستش میکنند در تاریکی قرار دارند) در ادامه میخوانیم ( خداوند صرفاَ یکی و یگانه است، خدای ثانی وجود ندارد حتی در کوچکترین شکل نیز خدای وجود ندارد).
در کتاب "ریگ وید" جلد ٨ فصل اول جملۀ اول آمده است ( همۀ ستایش خاص برای خداوند است). کتاب "ریگ وید" جلد ٦ فصل ٤٥ جملۀ ١٦ اینطور آمده است ( خداوند صرفاَ یکیست، او را پرستش کنید). ما [ مسلمانها ] با همۀ مواردی فوق موافقیم و هیچ اعتراضی در مورد پذیرفتن آنها نداریم. اما از آنجایکه قرآن شریف آخرین کتاب الهیست بناَ معیار برای تشخیص درست و نادرست باید همین قرآن باشد.
در"وید" مواردی نیز وجود دارد که نوشته بشر میباشد. یعنی در "وید" مواردی وجود دارد که مورد تحریف قرار گرفته است. البته این موارد را ما هرگز نمیتوانیم به نام کلام الهی بپذیریم. همچنان در "وید" نیز مانند تورات و انجیل موجود، اشتباهات ساینسی وجود دارد. اینکه نسخۀ اصلی "وید" کلام الهی بوده باشد را، من نمیدانم. در قرآن کریم ذکر شده است که انجیل به حضرت عیسی علیه سلام نازل گردیده است، بناَ ما با اطمینان میتوانیم بگویم که انجیل کلام الهی بوده است.
در مورد پیامبران باید عرض کنم که تعداد پیامبران زیاد بوده اند ولی اینکه آیا اشخاصی مانند "رام" و یا "کرشنا " پیامبر بوده اند و یا نه؟ باید عرض کنم که شاید آنها پیامبر بوده باشند شاید هم نبوده باشند. یک تعداد مسلمانها وجود دارند که میگویند رام (علیه سلام) که البته اینکار شان نادرست است. اما حتی اگر "رام" و یا "کرشنا" پیامبر هم بوده باشند و یا اگر "وید" کتاب الهی هم بوده باشد، این کتاب و این پیامبران برای قوم خود و برای یک مدت زمان معین فرستاده شده بودند. پیام این کتابها نیز ابدی نبوده است. تورات، انجیل و یا حتی "وید" هم اگر کتاب الهی بوده باشد، این کتابها در زمان خودشان قابل تطبیق بودند ولی امروز منسوخ گشته و قابل اجرا نمیباشند. زیرا قرآن کریم آخرین کتاب الهی بوده و حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر بوده و ما باید از آخرین کتاب و آخرین پیامبر خداوند متعال پیروی کنیم.
سوال : اسم من مهناز سید است و من یک محصل استم، سوال من اینست که خداوند را کی آفریده است؟
جواب : این پرسش شما مرا به یاد یک پرسشی دیگری میاندازد که زمانی شخصی از من پرسید " قرار است برادرم طفلی را بدنیا بیاورد، میتوانی بگویی که طفل برادرم دختر است یا پسر؟" . خوب من به صفت یک داکتر اینرا میدانم که جنس مذکر نمیتواند طفل بدنیا بیآورد، بناَ این سوال او اصلاَ بی معنی و غیرمعقول است.
دربارۀ سوال شما نیز باید بگویم که الله سبحان و تعالی خلق نشده است و دارای یک آغاز و مبدا نمیباشد. به همین ترتیب او دارای یک انتها و ختم نیز نمیباشد. بناَ موجودی که دارای چنین صفاتی باشد نمیتواند خالقی داشته باشد، و این سوال شما اصلاَ بی معنی است.
سوال : من محمد اشرف نام دارم و محصل میباشم. بسیاری از مستشرقین ادعا میکنند و یا بهتر است بگویم الزام وارد میکنند که حضرت محمد (ص) قرآن شریف را برای آوردن اصلاحات در میان اعراب، نوشته و برای اینکه این کتاب جنبۀ خوبی تطبیقی داشته باشد، آنرا به خداوند نسبت داده است. میخواستم در اینباره معلومات بدهید.
جواب : من میدانم که یک تعداد از مستشرقین چنین الزامی را وارد میکنند و اینرا نیز میپذیرم که منظور قرآن و پیامبر گرامی محمد صلی الله و علیه و سلم آوردن اصلاحات بوده است، البته آوردن اصلاحات نه تنها در میان اعراب بلکه در میان همه جهانیان. خوب بیآئید این الزام را مورد بررسی قرار دهیم . شما فرض کنید که میخواهید در مکانی امنیت را تامین نمائید و برای اجرای این امر به دروغ متوسل میشوید. یعنی برای اجرای یک کار اخلاقی از شیوۀ غیر اخلاقی استفاده میکنید، که البته اینکار نادرست بوده صرفاَ توسط افراد جعلکاریکه در جستجوی بدست آوردن مادیات اند، مورد استفاده قرار میگیرد. البته ظاهراَ این چنین اشخاص شاید بگویند که آنها میخواهند محیط را اصلاح نمایند ولی در باطن ایشان در جستجوی دریافت مادیات اند. اما من قبلاَ ثابت نموده ام که حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم در جستجوی مادیات نبوده اند.
در قرآن کریم در سورۀ "انعام" آیۀ ٩٣ آمده است (وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ).
ترجمه (و كيست ستمكارتر از آن كس، كه بر خدا دروغ مىبندد يا میگويد به من وحى شده در حالى كه چيزى به او وحى نشده باشد و آن كس كه مىگويد به زودى نظير آنچه را خدا نازل كرده است نازل مىكنم و كاش ستمكاران را در گردابهاى مرگ مىديدى كه فرشتگان [به سوى آنان] دستهايشان را گشودهاند [و نهيب مىزنند] جانهايتان را بيرون دهيد امروز به [سزاى] آنچه بناحق بر خدا دروغ مىبستيد و در برابر آيات او تكبر مىكرديد به عذاب خواركننده كيفر مىيابيد).
هرگاه حضرت پیامبر (ص) (نعوذ باالله) این کتاب را خودش مینوشت هرگز مطلب فوق را در کتاب خود نمینوشت. همچنان در سورۀ "الحاقه" آیات ٤٤ الی ٤٧ گفته شده است (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿٤٤﴾ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿٤٥﴾ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿٤٦﴾ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ ﴿٤٧﴾). ترجمه (و اگر [او] پارهاى گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مىگرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم، و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمىشد). یعنی حتی اگر یک پیامبر هم بر خدا اتهام ببندد و (نعوذ باالله) حتی اگر حضرت پیامبر گرامی هم اینکار را میکردند بنابر نص قرآن کریم خداوند رگ قلبش را قطع میکرد. عین همین موضوع در سوره های "شوری" آیۀ ٢٤ و سورۀ "نحل" آیۀ ١٠٥ نیز ذکر گردیده اند.
همچنان مواردی نیز بوده است که خداوند متعال خواسته تا حضرت پیامبر گرامی را متوجه آنها بسازد تا پیامبر گرامی آن موارد را در آینده تکرار نکنند. این موارد در قرآن کریم مذکور است. هرگاه حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم (نعوذ بالله) خود شان قرآن شریف را مینوشتند، در آنصورت مواردی را که خداوند دوست نداشت تا جناب پیامبر گرامی انجام بدهد را، هرگز درج قرآن نمیکرد. یکی از چنین موارد در سورۀ "عبس" آمده است ( ای پیامبر زمانیکه مرد نابینا نزد تو آمد، چهره درهم کشیدی وروگردان شدی. تو چه ميداني شايد او پاكي و تقوي پيشه كند؟ يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد).
در این آیه از مردی نابینای ذکر به عمل آمده بنام "عبدالله بن ام مختوم" . او روزی به حضور حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم رفت در حالیکه حضرت پیامبر گرامی با جمعی از بزرگان مشرکان عرب سرگرم حرف زدن بودند. این مرد نابینا مزاحم حضرت پیامبر گردیدند و حضرت پیامبر را اینکار ناخوش افتاد. هر کسی دیگری که به عوض پیامبر گرامی میبود ولو یک انسان متقی میبود و یا غیرمتقی، روگردانیدن از یک مردنابینا برایش هیچ تفاوتی نداشت. اما از آنجایکه جناب پیامبر گرامی (ص) دارای یک شخصیت عالی و دارای قلب مهربان و روفی بودند که همیشه برای فقرا و حاجتمندان میگریست، بناَ برایشان وحی نازل گردید.
بعد از این موقع هرزمانیکه حضرت پیامبر گرامی با آن مرد نابینا روبرو میشد از او تشکری مینمود که از بابت او خداوند آنحضرت (ص) را یاد فرموده و آیۀ را نازل فرموده اند. مثالهای زیادی از چنین موارد در قرآن کریم موجود است مثلاَ در سورۀ تحریم آیۀ اول، سورۀ نحل آیۀ شانزدهم، سورۀ انفال آیۀ هشتاد و چهار و جاهای دیگر. تکراراَ عرض میکنم که هرگاه حضرت محمد (ص) نعوذ باالله قران را خودشان برای اصلاح اعراب مینوشتند، ضرورت نداشتند که مورادی از این قرار را درج قرآن نمایند.
سوال : من کشمیره نام دارم و میخواستم دربارۀ این آیۀ قرآن پاک بپرسم که "خداوند متعال به قلبهای تعدادی افرادی مهر نهاده است و به همین دلیل آنها نمیتوانند واقعیتها را درک کنند". اما آنطوریکه همه میدانیم انسان توسط قلب خود نه بلکه توسط ذهن و مغزش فکر میکند. لطفاَ در این باره معلومات بدهید. جواب: خداوند سبحان و تعالی در قرآن پاکش در سورۀ "طه" از آیات ٢٥ الی ٢٨ام میفرماید (قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿٢٥﴾ وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿٢٦﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﴿٢٧﴾ يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿٢٨﴾).
ترجمه (گفت پروردگارا سينهام را گشاده گردان. و كارم را براى من آسان ساز. و از زبانم گره بگشاى. [تا] سخنم را بفهمند). طوریکه مشاهده میشود در این آیات نیز گفته میشود که خداوندا (صدر) یا (سینه ام) را گشاده گردان تا آنها حرفهای منرا بفهمند. خوب سوال اینجاست که چرا برای آنکه دیگران حرفم را بدانند خداوند سینه ام را فراخ یا گشاده گرداند؟ در زبان عربی کلمۀ (صدر) دو معنی دارد یکی به معنی قلب و دومی به معنی مرکز. اگر شما به شهر کراچی بروید در آنجا محلۀ وجود دارد بنام (صدر) که (مرکز)معنی میدهد. اما در آیۀ مذکور خداوند میفرماید که ما (صدر) آنها یعنی ( مرکز وجود شان یعنی ذهن و دماغ شانرا ) مهر نموده ایم. در آیۀ دیگر نیز ما از خداوند میطلبیم که خداوندا عقل، هوش و قوۀ درک من را افزونی فرما و دور گردان مانعی را که میان من و شنونده های حرفهایم قرار دارد. امید است توانسته باشم به سوال تان پاسخ بدهم.
سوال : من خالد نام دارم. سوال من اینست که در قرآن شریف در یکجا از ابلیس به نام "جن" یاد گردیده و در جای دیگر از او بنام "ملائک" ذکر به عمل آمده است، آیا این یک تناقص نیست؟
جواب : داستان ابلیس و حضرت آدم (ع) در جاهای مختلفی در قرآن شریف ذکر گردیده است. مثلاَ در سوره های بقره، اعراف، حجر، الاسرا، کهف، طه و ص. در این سوره ها گفته شده است که ( ما به ملائک گفتیم که به آدم سجده نمایند، همه سجده نمودند به استثنای ابلیس).
اما در یکجای دیگر در قرآن کریم یعنی در سورۀ کهف آیۀ ٥٠ آمده است ( زمانيکه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد آنها همگي سجده كردند، جز ابليس، او از جن بود). حالا بیآید تا موضوع را تحلیل نمائیم. طوریکه میدانیم قرآن کریم به زبان عربی نازل گردیده است و در گرامر زبان عربی قاعدۀ وجود دارد بنام ( تغلب). برمبنای این قاعده اگر ما به اکثریت خطاب کنیم این خطاب ما، اقلیت را نیز شامل میگردد. بطور مثال فرض کنید که در یک صنف درسی به تعداد صد تن شاگرد وجود دارد. ٩٩ تن پسر و یک دختر. اگر معلم به شاگردانش به زبان عربی خطاب کند که "پسران به پا خیزید !" این امر بر اساس قاعدۀ (تغلب) شامل آن یک شاگرد دختر نیز میشود و او نیز یکجا با همصنفانش که پسر استند بپا میخیزد. اما اگر همین معلم به زبان انگلیسی به شاگردانش بگوید که "پسران به پا خیزید " در آنصورت صرفاَ شاگران پسر به پا خواهند خواست و آن یگانه شاگرد دختر، به جایش نشسته باقی خواهد ماند. حالا برگردیم به اصل مطلب، قرآن کریم میفرماید که (ما به فرشتگان یا ملائک دستور دادیم تا [به آدم علیه سلام] سجده نمایند. همه سجده کردند به استثنایی ابلیس). خوب در اینجا منظور اینست که اکثریت حاضر در آنجا ملایک بوده اند.ابلیس شاید ملایک بوده باشد شاید نبوده باشد ولی در سورۀ کهف آیۀ پنجاه ام گفته میشود که ( ابلیس جن بود). خوب این موضوع که در این آیه ابلیس را جن گفته است و در دیگر جاها ملایک، نمیتواند تناقص باشد، بلکه باید در اینجا همان قاعدۀ (تغلب) را اجرا نمود.
از طرف دیگر ملائک موجوداتی اند که فاقد اراده میباشند. یعنی ملائک از خود دارای اراده نبوده هر آنچه به آنها از طرف خداوند سبحان و تعالی دستور داده شود، آنرا اجرا میکنند، در حالیکه جن دارای اراده است. حالا زمانیکه خداوند دستور داد تا همه به آدم (ع) سجده نمایند، ابلیس از این کار سر باز زد. این عمل او نشاندهندۀ این امر است که او دارای اراده بوده است یعنی ملائک نه بلکه جن بوده است. امید به سوال تان جواب گفته توانسته باشم.
سوال: ما میدانیم که خداوند مافوق بشر و قادر مطلق است و هر آنچه را اراده نماید میتواند اجرا کند. یکی از دوستانم سوال نمود که چرا در اینصورت خداوند شکل انسان را بخود اختیار نمیکند؟
جواب: در حقیقت همه افرادیکه به خداوند ایمان دارند به این باور اند که خداوند "ماورای طبیعیت" است. بر اساس این عقیده (خداوند) وجود دارد و (طبعیت) نیز وجود دارد که البته خداوند بالاتر یا فراتر از طبعیت است. از نگاۀ قرآن کریم خداوند متعال طبعیت را آفرید. خداوند سبحان و تعالی فطرت و طبعیت ما انسانها را آفرید. حتی یکی از صفات خداوند (فاطر) میباشد که در قرآن کریم یک سوره نیز به همین نام وجود دارد.( فاطر) از کلمۀ (فطر) به معنی ذات، درون یا باطن گرفته شده است.( فاطر) به معنی خالق، بنیانگذار، مبتکر و همچنان به معنی جداکننده و قطع کننده نیز میباشد. به همین دلیل وقتی ما در ماۀ رمضان روزه خود را میگشائیم میگویم "افطار نمودم". بهر حال خداوند میفرماید ( آیا به آفتاب و مهتاب نظر انداخته تعمق نمیکیند که آفتاب و مهتاب هرگز از سیر خودشان خارج نمیشوند و تابع قانون طبعی [ الهی] خود اند).
در سورۀ احزاب آیۀ ٦٢ خداوند متعال میفرماید که در (سنت) یعنی در (طبعیت) خداوند هیچگونه تعغیری نخواهی یافت. در سورۀ روم آیه ٣٠ پیام مشابهی وجود دارد. در این آیه گفته شده است (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ). ترجمه (روي خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده دگرگوني در آفرينش خدا نيست اين است دين و آئين محكم و استوار ولي اكثر مردم نميدانند).
امروز ساینس و تحقیقاتیکه در ساحۀ ساینس صورت گرفت است ثابت میسازد که بدون یک مراقبت کننده و مواظبت کننده شما هیچگاهی قادر نخواهید بود تا نظمی را ایجاد کنید . در حقیقت جهان بدون یک مراقبت کننده و ناظر نمیتواند وجود داشته باشد.
در مورد اینکه خداوند قادر به اجرای هر کاری است، بگذارید این سوال را از آنهایکه بخدا ایمان دارند بپرسم. هدف من از اینکارم اینست که تا آنها درک و فهم بهتری از خداوند بیابند. من از آنها میپرسم که آیا خداوند قادر است تا هر چیز را خلق کند؟ مطمیناَ جواب شان مثبت است که "بلی خداوند قادر به اجرای هرکار است". همچنان من میخواهم بپرسم که آیا خداوند قادر به تخریب هر شی و هر چیز است؟ میگویند بلی .در اینصورت من این سوال را طرح میکنم که آیا خدا میتواند چیزی را خلق کند که آنرا تخریب کرده نتواند؟ در اینجاست که آنها دیگر بدام میافتند. زیرا اگر آنها بگویند که بلی خداوند میتواند همچو شی را خلق کند که بعداَ نتواند آنها را از بین ببرد، در آنصورت این حرف آنها مغایر آن گفته قبلی آنهاست که گفته بودند که خداوند قادر به تخریب همه چیز است. اگر آنها بگویند که نخیر خداوند نمیتواند چنین چیزی را خلق کند که بعداَ او را تخریب کرده نتواند ، در اینصورت این حرف آنها مغایر آن گفتۀ شان است که گفته بودند که خداوند میتواند هر آنچه را بخواهد خلق کند.
چیزی های دیگری نیز است که خداوند نمیتواند آنرا اجرا کند. مثلاَ خداوند نمیتواند دروغ بگوید. خداوند متعال نمیتواند بی رحم باشد، نمیتواند بی انصاف باشد، نمیتواند فرآموشکار باشد. میدانیم که خالق و مالک همۀ کاینات خداوند است. او اگر بخواهد میتواند منرا از بین ببرد، اصلاَ منرا ناپدید کند. ولی او نمیتواند منرا از قلمرو پادشاهی خودش بیرون کند. در قرآن کریم در سورۀ بقره آیۀ ١٠٦ آمده است (....أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) یعنی (.....خداوند بر هر چيز قادر است). عین مطلب در آیات متعدی از جمله سورۀ بقره آیۀ ١٠٩، سورۀ آل عمران آیۀ ٢٩، سورۀ نحل آیۀ ٧٧، سورۀ فاطر آیۀ اول و جاهای دیگر گفته شده است که خداوند متعال برهر چیز قادر است. البته بین اینکه میگویم ( خداوند بر هر چیز قادر است) و ( خداوند هر کاری را انجام داده میتواند) تفاوت زیادی وجود دارد. خداوند متعال در آیات ١٥ و ١٦ سورۀ مبارکۀ بروج میفرماید (ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ ﴿١٥﴾ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ ﴿١٦﴾). ترجمه (صاحب عرش مجيد است. و آنچه را ميخواهد انجام ميدهد).
در ارتباط به سوال شما که چرا خداوند متعال شکل انسان را بخود اختیار نمیکند باید بگویم که این سوال ارتباط میگیرد به تیوری " قایل شدن جنبۀ انسانی برای خدا ". بر مبنای این تیوری خداوند اشکال مختلف را بخود میگیرد. دلیل اینکار اینست که خداوند برای هدایت، درک و رهنمای بهتر انسانها شکل انسان را بخود اختیار میکند و میخواهد برای انسانها بگوید که زمانیکه انسان درد دارد، چگونه احساس دارد، زمانیکه انسان خوش است و یا ناراحت است، چگونه این حالت را احساس میکند، به این دلیل خداوند شکل انسان را بخود اختیار میکند. اما منطق که در عقب این تیوری قرار دارد نمیتواند، درست ثابت شود. مثلاَ من یک سازنده و یا تولید کننده "تلویزیون" و یا "تیپ ریکاردر" استم. من میخواهم این دو چیز را تولید کنم. اما من ضرورت ندارم خود را "تلویزیون" و یا "تیپ ریکاردر" بسازم تا بتوانم بدانم که برای این اشیا چی چیزی خوب و چی چیزی بد است. من به عنوان سازندۀ این اجناس صرفاَ به ارایه یک سلسله هدایات و رهنمایی ها ( یعنی یک کتاب رهنما ) برای استفاده کننده های این اجناس قناعت خواهم کرد. تا استفاده کننده بداند که برای شنیدن "کست" یا "نوار" باید کدام دکمه را فشار دهد. یا برای جلو و عقب بردن نوار کدام دکمه ها را فشار دهد. به عین ترتیب خداوند نیز ضرورت ندارد که شکل انسان را اختیار کند تا درک کند که برای انسان چی چیزی مفید و چی چیزی مضر است.
خداوند شخصی را از میان انسانها انتخاب کرد و برای هدایت و رهنمایی انسانها قرآن کریم را نازل فرمود. در این "کتاب رهنما" یعنی قرآن کریم همه موارد ی مجاز و غیر مجاز را درج نمود. آنچه به نفع انسان و یا به ضرر اوست، همه درج این کتاب الهی است.
شما پرسیدید که آیا خداوند میتواند شکل انسان را اختیار کند؟ جواب من اینست که بلی خداوند میتواند اینکار را انجام بدهد ولی لحظۀ که او شکل انسان را اختیار نماید از حالت "خدایی" خارج میشود. به این دلیل که انسان "فانی" است یعنی فنا پذیر است در حالیکه خداوند باقیست و فناپذیر نیمباشد. حالا چطور امکان دارد که یک موجود در عین زمان هم فانی باشد و هم باقی. انسان برای ادامه حیاتش ضرورت بخوردن و نوشیدن دارد در حالیکه خداوند متعال فاقد ضروریات است. قرآن در سورۀ انعام در آیۀ ١٤ میفرماید (قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَينَ).
ترجمه (بگو آيا غير خدا را ولي خود انتخاب كنم در حالي كه او آفريننده آسمانها و زمين است و او است كه روزي ميدهد و از كسي روزي نميگيرد، بگو من مامورم كه نخستين مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده كه) از مشركان نباش).
همچنان در آیۀ الکرسی شریف یعنی در سورۀ بقره آیۀ ٢٥٥ میفرماید (....لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ....) یعنی (...هيچگاه خواب سبك و سنگيني او را فرا نميگيرد....). یعنی الله تعالی به خواب ضرورت ندارد در حالیکه انسانها به خواب ضرورت دارند. بناَ این موضوع درست نیست که خداوند به شکل انسان درآید.
سوال: من یک مسیحی استم و اسمم "آستین فلیپس" است. سوال من اینست که در اسلام از حضرت مسیح حرف زده میشود. در اسلام این باور وجود ندارد که حضرت عیسی به صلیب کشیده شده و در آنجا جانداده و بعداَ دوباره حیات یافته وبالاخره نزد خداوند منتقل گردیده است. بلکه در اسلام این باور وجود دارد که حضرت عیسی مسیح به نزد خداوند، توسط خداوند متعال منتقل گردیده است. همچنان براساس عقاید اسلامی حضرت محمد مانند حضرت مسیح نزد خداوند بلند برده نشده است.همچنان طوریکه میدانم در اسلام این باور وجود دارد که حضرت مسیح از یک مادر باکره بدنیا آمده البته توسط حضرت جبریل. این موضوعات این را ثابت میسازد که حضرت مسیح اگر خدا نباشد حداقل دارای مقامی بلندتری نسبت به حضرت محمد میباشد. حالا من میخواهم از شما بپرسم که چرا شما در صحبتهای تان از تعالیم حضرت مسیح که در تورات موجود است، استفاده نمیکنید؟
گردانندۀ برنامه : من نیز میخواهم با استفاده از فرصت سوالی را مطرح کنم که شبیه همین سوال است و توسط شخصی بنام "آرلود پورتر" مطرح شده است. او میپرسد که اگر شما به این عقیده استید که خدا یکی است در آنصورت نطر تان راجع به حضرت عیسی مسیح چیست؟
جواب: برادر ما سوالی جالبی را طرح کرد. معمولاَ این سوال توسط مبلغین مسیحیت طرح میگردد. اینکه این برادر ما نیز یکی از مبلغین مسیحیت است و یا نه، اینرا من نمیدانم. بهر حال مسایل را که طرح کردند اینبود که حضرت مسیح علیه سلام توسط خداوند متعال به شکل زنده به آسمان بلند برده شدند در حالیکه حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم مانند حضرت مسیح (ع) به شکل زنده به آسمان بلند برده نشدند. حضرت مسیح (ع) از یک مادر باکره بدنیا آمد در حالیکه حضرت محمد (ص) دارای مادر و پدر بودند. بناَ کدام یک از این دو پیامبر بلند مرتبه اند؟ خوب ذهن انسان در برابر این سوال جواب میدهد که: حضرت عیسی (ع). مبلغین مسیحیت سوالاتی زیادی از این قماش را طرح میکنند که مثلاَ اسم حضرت عیسی (ع) در قرآن کریم ٢٥ بار ذکر گردیده است در حالیکه اسم حضرت محمد (ص) ٥ بار در قرآن ذکر گردیده است. بناَ کی دارای مقام بلندتر است؟ این سوالات از مسلمانها پرسیده میشود و مسلمانها نیز میگویند : حضرت مسیح.
اسلام در کنار مسیحیت یگانه دینی میباشد که پیروان آن به حضرت مسیح (ع) [ به عنوان یک پیامبر] ایمان دارند. مسلمانها به این عقیده اند که حضرت مسیح (ع) از یک مادر باکره بدینا آمده، ما معتقدیم که حضرت مسیح (ع) به اجازۀ خداوند متعال مرده گان را زنده میساخت، ما باور داریم که او به اجازه خداوند متعال "کور مادرزاد" را بینایی میبخشید. البته بسیاری از مسیحیان امروزی به این موارد عقیده ندارند، در حالیکه ما مسلمانها به همۀ این موارد ایمان داریم. اما ما مخالف پذیرش حضرت عیسی (ع) به عنوان خدا استیم .همچنان ما به این عقیده داریم که خداوند متعال فاقد فرزند و والدین میباشد.
طوریکه میدانیم حضرت محمد(ص) از جهان رحلت نمودند در حالیکه قرآن کریم به ما میگوید که حضرت عیسی علیه سلام توسط خداوند متعال به شکل زنده، به آسمان بلند برده شد. اما واقعیت اینست که بلند بردن حضرت مسیح علیه سلام بشکل زنده به آسمان، نشاندهندۀ بزرگی شان نسبت به دیگر پیامبران نیست.
هرگاه خداوند بخواهد کسی را قربانی نماید بهترین انسانها را برای اینکار انتخاب میکند به همین دلیل [ نظر به عقیدۀ مسیحیان امروز] حضرت مسیح (ع) بهترین بشر بود.
نظر به آیۀ قرآن حضرت عیسی (ع) نه به قتل رسید و نه هم به صلیب کشیده شد. حتی نظر به انجیل تحریف شدۀ امروزی نیز عیسی (ع) مصلوب نگردیده است بلکه شخصی که مصلوب گردید یک یهودی بود.[ داکتر ذاکر نایک در یک جلسۀ دیگر تحت عنوان " آیا واقعاَ حضرت مسیح (ع) مصلوب گردید؟ اینرا ثابت میسازد که حتی نظر به کتاب انجیل تحریف شده امروزی نیز آنحضرت روی صلیب جان نداده اند. مترجم ].
واقعیت اینست که در زمان عیسی (ع) تعدادی زیادی او را بعنوان پیامبر قبول نمیکردند، به همین دلیل آنها دست به یک سلسله اقدامات افراطی زدند. قرآن شریف نیز در سورۀ نسا آیۀ ١٧١به این موضوع اشاره نموده میفرماید (يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ......). ترجمه ( اي اهل كتاب در دين خود غلو ( زياده روي) نكنيد......). در برابر عیسی (ع) دو نوع زیادروی صورت گرفت. یکی از طرف یهودیان و دیگر از جانب مسیحیان. یهودیان حضرت عیسی (ع) را یک شخص دغل باز خواندند در حالیکه مسیحیان او را "خدا" نامیدند. البته این موضوع که حضرت مسیح (ع) بار دیگر در این جهان ظهور خواهد کرد به این معنی نیست که او باخودش کدام شرعیت و یا کتاب تازۀ را خواهد آورد. در سورۀ مائده ،آیۀ سوم میخوانیم (..الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا...). ترجمه (..امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين (جاودان) شما پذيرفتم....). یعنی خداوند متعال دین اسلام را تکمیل نموده اند.
ما مسلمانها به این باوریم که حضرت عیسی (ع) به ما کدام شرعیت جدیدی را نخواهد آورد، بلکه سوتفاهمات و غلط فهمی هایکه در مورد ایشان خلق گردیده را مرفوع خواهد ساخت. حضرت عیسی (ع) به خداوند متعال خواهد گفت که یا الله (سبحان و تعالی) تو شاهدی که من هرگز نگفته ام که مرا پرستش کنند. تو شاهدی که من هرگز نگفته ام که مرا فرزند خداوند بدانند. در واقعیت حضرت مسیح عیله سلام برای مسیحیان ظهور میکند نه برای مسلمانها. شما [مسیحیان] عیسی (ع) را خدا میدانید زیرا که آنحضرت صرفاَ از یک مادر باکره، بدون داشتن پدر به دنیا آمده بود. اما خداوند متعال در این مورد در قرآن شریف در سورۀ آل عمران آیۀ ٥٩ میفرماید (إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ). ترجمه (مثل عيسي در نزد خدا، همچون آدم است، كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد). بنابراين، ولادت مسيح بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيت او نيست. اگر شما خدا بودن شخصی را در این میدانید که او بدون داشتن پدر به دنیا آمده باشد در آنصورت حضرت آدم (ع) بالاتر از عیسی (ع) بوده، نعوذ بالله او (دو خدا) میباشد.
در انجیل، همان کتابیکه شما به آن عقیده دارید، از پادشاهی بنام (مالچی سیدیک) ذکر به عمل میآید که نه دارای آغازی بوده و نه دارای انجامی. پس به این حساب آیا او بزرگتر و والا مقامتر از حضرت آدم (ع) است؟
در این مورد که چرا اسم حضرت عیسی (ع) ٢٥ بار در قرآن ذکر گردیده در حالیکه اسم حضرت محمد (ص) صرفاَ ٥ بار ذکر شده است؟ باید گفت که در مورد حضرت عیسی (ع) سوتفاهماتی ویژۀ وجود داشت در حالیکه در مورد حضرت محمد صلی الله و علیه و سلم این چنین مواردی موجود نبوده است.ثانیاَ در موقع نزول قرآن شریف حضرت محمد (ص) حیات داشته و حاضر بودند و در حالیکه حضرت مسیح (ع) حاضر نبودند. اگر من شخصی را خطاب کنم که در اینجا حضور دارد صرفاَ به این اکتفا خواهم کرد که بگویم " تو، ای برادر، به تو میگویم " یعنی ضرورت ندارم همیشه او را با ذکر نامش خطاب کنم. در حالیکه اگر قرار باشد من از یک شخصی غایب یاد نمایم در این حالت من مجبورم او را به اسمش صدا بزنم. از آنجایکه در هنگام نزول قرآن کریم حضرت مسیح (ع) حضور نداشتند به این دلیل هر باریکه ذکر ایشان صورت میگرفت باید نام شان نیز ذکر میگردید. از طرف دیگر اسم حضرت موسی (ع) ١٣٢ بار در قرآن شریف ذکر شده است. اگر زیاد ذکر شدن اسم در قرآن کریم به معنی بلند بودن مقام باشد، پس در اینصورت باید مقام حضرت موسی (ع) بالاتر از عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) باشد؟ که طبیعتاَ اینطور نیست.
سوال: اسم من "ایسرت انصاری" است. در قرآن کریم گفته شده است که بجز خداوند هیچکس دیگری جنسیت طفل را در رحم مادر نمیداند. اما امروز سیاینس اینقدر پیشرفت نموده است که توانسته وسایل و شیوه های را اریه نماید که به وسیله آنها میتوان جنسیت طفل را مشخص نمود، در اینباره نظر شما را میخواهم بدانم.
جواب: در قرآن کریم در سورۀ لقمان، آیۀ ٣٤ آمده است (إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ).
ترجمه (آگاهي از زمان قيام قيامت مخصوص خداست، و او است كه باران را نازل ميكند، و آنچه در رحم مادران است [را] ميداند، و هيچكس نميداند فردا چه ميكند، و هيچكس نميداند در چه سرزميني ميميرد، فقط خداوند عالم و آگاه است).
در اینجا این نکته را میخواهم عرض کنم که در بعضی از ترجمه های قرآن شریف خصوصاَ بعضی از ترجمه های که بزبان اردو صورت گرفته، چنین آمده است " به جز از الله کسی دیگری جنسیت طفل را در رحم مادر نمیداند". اما در اصل متن عربی قرآن (جنسیت طفل) ذکر نگردیده است. در این آیه صرفاَ گفته شده است که ( آنچه در رحم مادران است، را به جز الله کسی نمیداند) یعنی طفل که امروز در رحم مادرش قرار دارد در آینده یک انسان صادق خواهد بود یا نه؟ آیا طفل در آینده یک عنصر مفید به جامعه خواهد بود و یا مضر؟ در آینده چی شغلی خواهد داشت و غیره.
باور کنید امروز با همۀ امکانات و پیشرفتهای که در ساحۀ طب و ساینس صورت گرفته است، شما نمیتواند به سوالات فوق پاسخ بدهید. در بارۀ زمان وقوع قیامت نیز باید عرض شود که یک تعداد اشخاص تلاش نموده اند که تاریخ وقوع قیامت را پیشگویی نمایند.
باری در روزنامۀ "تایمز آف اندیا" گزارش داده شده بود که یک کلیسا در کشور کوریا پیشبینی نموده که در ماۀ نوامبر سال ١٩٩٢ جهان از بین خواهد رفت [ قیامت خواهد شد]. کسانیکه پیرو این کلیسا بودند به همان تاریخ تعین شده در کلیسا دور هم جمع شدند. ولی آنطوریکه میدانیم هیچ چیزی واقع نشد و ما و شما نیز تا اکنون زنده استیم.
در مورد (باران) که در آیۀ مذکور بدان اشاره شده است ممکن بعضی ها بگویند که امروز ادارۀ هوا شناسی یا ( هایدرو میترولوژی) میتواند پیشگویی نماید که به کدام تاریخ در کدام نقطه و به چی مقدار باران خواهد بارید. اما پیشگویی این اداره چقدر دقیق است؟ خصوصاَ در کشور هند.
شاید بعضی از دوستان بگویند که ادارۀ هوا شناسی در امریکا پیشگویی دقیقی را انجام میدهد. همه میدانیم که پیشگویی این اداره براساس ملاحظات و تحلیل های است که از مشاهدات آنها صورت میگیرد. یعنی آنها [ به کمک اقمار مصنوعی ] مشاهده مینمایند که ابرها در کجا موقعیت دارند، باد دارای چه سرعتی است و غیره. خوب این پیشگویی ادارۀ هواشناسی کدام کاری خارق العادۀ نیست زیرا باران قبلاَ در ابر موجود است.
این پیشگویی ادارۀ هواشناسی به آن شباهت دارد که یک تعداد شاگرد ها امتحانی را بگذرانند و معلم شان یک هفته قبل از اعلام نتایج امتحانات، پیشگویی کند که فلان شاگرد در مقام اول خواهد آمد و فلان شاگرد در مقام دوم. این پیشگویی جناب معلم کدام کاری خارق العادۀ نیست زیرا جناب معلم به ورق های امتحان دسترسی داشته و به این دلیل از قبل میداند که کدام شاگرد به کدام مقام خواهد رسید.
بناَ این پیشگویی ادارۀ هواشناسی کدام کاری عجیبی نیست زیرا طوریکه گفتم آب از قبل در ابر موجود است. اگر ادارۀ هواشناسی بدون آنکه ابرها موقعیت ابرها، بادها و سرعت آنها را مشاهده نماید، بتواند بگوید که دو صد سال بعد از امروز در کدام نقطه دنیا به چه مقدار باران خواهد بارید، این پیشگویی آنها کاری خواهد بود خارق العاده. اما باور کنید هیچکسی قادر به این نوع پیشگویی نیست.
در مورد اینکه (هیچکسی جز خداوند تاریخ دقیق مرگش را نمیداند) شاید بعضیها بگویند که من میخواهم خودکشی کنم و به این ترتیب من میدانم که چی وقتی خواهم مُرد. در اینباره باید گفت که اولاَ آنعده از کسانیکه خودکُشی میکنند در اقلیت خیلی محدودی قرار دارند. از طرفی دیگر اکثریت کسانیکه خودکُشی میکنند، نجات میابند. دیده شده است که شخصی زهر خورده اما توسط دیگران به شفاخانه منتقل میگردد و نجات میآبد. حتی اگر شخصی به شکل دیگری نیز بخواهد به حیاتش خاتمه بخشد و به اینکار موفق نیز شود، اینرا باید دانست که حتی اینکار نیز به اجازۀ خداوند خواهد بود نه بدون اجازۀ او.
دربارۀ آخرین قسمت آیۀ مبارکه اینکه میگوید ( هیچکسی نیمداند که چی قدر کمایی میکند). شاید شخصی به من بگوید که من میدانم که به چی مقدار پول امروز کمایی میکنم. در جواب این افراد باید گفت که در آیه اشارۀ به ( کمایی نمودن پول) نشده است بلکه منظور از "کمایی کردن"، بدست آوردن ثواب و گناهست. کلمۀ (تَكْسِب) که در این آیه بکار رفته است صرفاَ به معنی "کمایی نمودن پول" نیست بلکه برای "کمایی نمودن ثواب و گناه" نیز بکار میرود. ما هیچگاه نیمدانیم که با کاری های خیر خود چه مقدار ثواب بدست میآورد و یا با کارهای زشت و بد خود چی مقدار گناه کمایی کرده ایم. امید است توانسته باشم به سوال تان پاسخ دهم.
سوال : هارون شوری [ یک ژورنالیست هندی ] کتابهای زیادی را بر علیۀ اسلام نوشته است. چرا شما با او در یک مباحثه علنی حاضر نمیشوید؟
جواب: اکثراَ انتقادات که توسط "هارون شوری" مطرح میشود به دو موضوع ارتباط میگیرد. یکی موضوع حقوق زن، که میگوید در اسلام زنها و مردها دارای حقوق مساوی نیستند و دوم اینکه میگوید اسلام یک دین خشن و بیرحم است. اما باور کنید اکثر این انتقادات موصوف یا اینکه از ترجمه نادرست منشا میگیرد و یا نقل قول نادرست است و یا هم یک جمله را از یک متن نقل میکند و بدان انگشت انتقاد میگذارد.[ که اعتباری ندارد].
تازه ترین کتاب "هارون شوری" که چند روز قبل به طبع رسید (جهان فتوا ـ فتوا درعمل ) نام دارد. در پشتی کتاب آیۀ ٢٩ سورۀ الفتح به چشم میخورد. این آیه میفرماید (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ). ترجمه (محمد فرستاده خدا است و كساني كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند). "هارون شوری" در این قسمت آیه را قطع میکند و نقطۀ ختم میگذارد. در حالیکه این آیه مبارک در اینجا ختم نمیشود و ادامه دارد. اما "هارون شوری" صرفاَ قسمتی از یک آیه را نقل قول میکند و بدین وسیله میخواهد نشان بدهد که مسلمانها مردم بیرحم و ظالمی اند. حالا برای بهتر فهمیدن موضوع باید به آیۀ ٢٥ همین سوره یعنی سورۀ "الفتح" مراجعه نمایم.
(هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ..). ترجمه (آنها كساني هستند كه كافر شدند و شما را از (زيارت) مسجدالحرام بازداشتند، و از رسيدن قربانيهاي شما به محل قربانگاه مانع گشتند..).
بر مبنای این آیات کفار مانع مسلمانها گردیده بودند تا به مسجد الحرام (کعبۀ شریفه) رفته زیارت نمایند. در اینجا من میخواهم سوال نمایم که اگر یک شخص مسیحی بخواهد به شهر "واتیکان" داخل شود و کسی در آنجا مانع ورود او بدان شهر گردد، این مسیحی چی عکس العملی نشان خواهد داد؟ آیا او شخص ممانعت کننده را در آغوش خواهد گرفت؟ آیا او شخص ممانعت کننده را دوست خواهد داشت؟ مطمیناَ نه اینطور نخواهد بود. به عین شکل اگر یک هندو را از زیارت کردن به شهر (بنارس) مانع گردید آیا این شخص شما را دوست خواهد داشت؟
بناَ اگر موضوع را بصورت کامل بخوانیم در آنصورت مشاهده میشود که مسلمانها از داخل شدن به شهر مکه و زیارت خانۀ خدا [ توسط کفار] منع گردیدند و به آنها اجازه داده نشد تا قربانی های شانرا به محل قربانی برسانند. بناَ از طرف خداوند برای شان گفته شد که در مقابل کفار ثابت قدم باشید و مومنان را دوست داشته در میان خود مهربان باشید.
به همین ترتیب هرگاه شما صفحات ٥٧١ و ٥٧٢ کتاب "هارون شوری" را بخوانید در آنجا خواهید دید که او همان آیۀ مورد نظر و آیۀ دلخواهش را نقل میکند یعنی آیۀ ٥ سورۀ "توبه". او مینویسد که در این آیه چنین آمده است "بعد از سپری شدن ماههای حرام که چهار ماه اند، کافران را دستگیر نموده ذبح کنید". در اینجا او بعد از کلمۀ "کافران" در داخل قوس مینویسد (هندو ها). او در ادامه مینویسد "اما اگر آنها حاضر شدند که نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند در آنصورت آنها را معاف کنید". یعنی او میخواهد بگوید که مسلمانها باید هندوها را دستگیر نموده به قتل برسانند ولی اگر هندو ها مسلمان شوند در آنصورت باید آنها را رها نمایند. اما "هارون شوری" در اینجا نیز صرفاَ قسمتی از موضوع را نقل قول میکند. برای بهتر فهیمدن موضوع باید بگویم که باید به آیۀ اول سورۀ توبه مراجعه نمائیم.
قضیه از اینقرار بوده که بین مسلمانها و مشرکان معاهدۀ وجود داشت. این معاهده بصورت یکجانبه توسط مشرکین مکه نقص گردید و به همین دلیل از طرف خداوند متعال برایشان یک مهلت داده شد که " یا در ظرف چهار ماه این پیمان شکنی شانرا اعاده نمایند و یا اینکه بعد از ختم این مدت آماده جنگ باشند". به همین ارتباط به مسلمانها نیز گفته شد که " در جریان جنگ، مشرکین که معاهده را با شما نقض کرده اند را، دستگیر کنید و به قتل برسانید".
فرض کنید که در جریان جنگ ویتنام با امریکا رئیس جمهور امریکا به عساکر آنکشور بیانیۀ داده باشد و در بخشی از این نطق خود به عساکرش گفته باشد که "عساکر ویتنامی را به قتل برسانید !". فرض کنید که من امروز صرفاَ یک جملۀ از لابلای این گفتار رئیس جمهور امریکا را به شما نقل قول میکنم که رئیس جمهور امریکا به عساکرش میگوید "هر جا که عساکر ویتنامی را دیدید آنها را به قتل برسانید". به این ترتیب هرگاه من از بین یک متن نقل قول کنم طوری معلوم میشود که من از یک انسان جلاد و بی رحم نقل قول میکنم. اما اگر من همه بیانیۀ رئیس جمهور امریکا را نقل کنم در آنصورت این گفتار موصوف که " عساکر ویتنامی را به قتل برسانید" کاملاَ طبیعی بنظر میرسد. به این مفهوم که رئیس جمهور یک کشور که در حال جنگ با یک کشور دیگر قرار دارد به عساکرش دستور میدهد که در میدان جنگ از شهامت کار گیرند.
"هارون شوری" در این کتاب خود در صفحۀ ٥٧٢ بطور ناگهانی از آیۀ پنجم به آیات هفتم، هشتم و نهم مراجعه میکند بدون آنکه به آیۀ ششم اشارۀ نماید. میدانید چرا او اینکار را میکند؟ او اینکار را به این دلیل میکند که آیۀ شماره ششم این سوره، جواب انتقادات او را میدهد. در آیۀ ششم سورۀ "توبه" میخوانیم:
(وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ).
ترجمه (و اگر يكي از مشركان از تو پناهندگي بخواهد به او پناه ده، تا كلام خدا را بشنود (و در آن بينديشد) سپس او را به محل امنش برسان چرا كه آنها گروهي ناآگاهند).یعنی خداوند متعال برای مسلمانها میگوید که اگر در هنگام نبرد یکی از مشرکان از شما پناه بخواهد، برای او پناه بدهید تا کلام خداوند را بشنود و بعداَ او را بجای امنی برسانید. متوجه شوید قرآن نمیگوید که صرفاَ برایشان پناه بدهید، بلکه میگوید که برعلاوۀ اینکه برایشان پناه میدهید او را بجای امنی نیز برسانید.
قرآن میگوید که هرگاه مشرکانیکه حتی در این هنگام نیز ایمان نیاورده اند، از شما تقاضای پناه را نمایند، نه تنها آنها را رها کنید بلکه به جای امنی آنها را همرایی کنید. من سوال میکنم که امروز در عصر حاضر آیا جنرالی و یا قومندانی وجود دارد که عساکرش چنین فرمان بدهد؟ آیا در عصر امروز چنین یک جنرالی وجود دارد؟ اما طوریکه مشاهده نمودید قرآن برای ما این هدایت را میدهد.
بناَ طوریکه دیدیم "هارون شوری" صرفاَ بخشی از یک جمله را نقل میکند که اینکار او باعث تعغیر مفهوم آیه میگردد.
این آیات قبلاَ توسط اشخاصی چون "تسلیمه نسرین" نیز مورد استفاده قرار گرفته بود. [ تسلیمه نسرین داکتر بنگلادیشی که به نویسنده گی رو آورده است. او بخاطر نوشتن کتابها و مقالاتی که غیر اسلامی خوانده میشد مورد خشم علما در بنگلادیش قرار گرفت. علما بر علیۀ موصوف فتوا صادر کردند و او وادار به ترک کشورش گردید. تسلیمه نسرین اکنون در سویدن زنده گی میکند. مترجم].
زمانیکه من بنابر دعوت "اتحادیۀ ژورنالیستان شهر بمبی" حاضر شدم تا دربارۀ خانم "تسلیمه نسرین" مباحثۀ داشته باشم، من از اتحادیۀ مذکور خواستم که جریان این مباحثه را ثبت نوار ویدیو نمایم که البته این درخواست من مورد قبول اتحادیۀ مذکور واقع نگردید. میدانید موضوع این کنفرانس چی بود؟ موضوع این کنفرانس " آیا بنیاد گرایی مذهبی مانع آزادی بیان میگردد ؟" نامداشت. حالا خود قضاوت کنید، در یک کنفرانس که برای آزادی بیان دایر میگردد و روی آن حرف زده میشود، در همچو یک کنفرانس برای من اجازه ندادند تا جریان این کنفرانس را ثبت نوار ویدیو کنم. من به آنها وعده دادم که یک کاپی فلم ثبت شده این محفل را در اختیار آنها میگذرام. بالاخره بعد از فشار زیاد "اتحادیۀ ژورنالیستان شهر بمبی" به من اجازه داد تا جریان محفل را ثبت نوار ویدیو کنم. ولی میدانید چی واقع شد؟ باوجود که در این کنفرانس همه تلاش میکردند تا اسلام و من "ذاکر نایک" را مورد حمله قرار بدهند، ولی به لطف و کمک خداوند این کنفرانس خیلی، خیلی موفقانه به پایان رسید. موفقیت این کنفرانس به حدی بود که هیچ نشریۀ دربارۀ آن انتقادی نداشت.
در این کنفرانس راجع به خانم "تسلیمه نسرین" مباحثه صورت گرفت. به نماینده گی از میسحیان (پدر روحانی پیریررا)، از جانب هندو ها (داکتر وید ویاس ) و به نماینده گی از مسلمانها من حضور داشتم. همچنان جناب ( آشوک شهانهی) که کتاب "لاجه" یا "شرم" نوشتۀ تسلیمه نسرین را به زبان (مراتی) ترجمه نموده بود، نیز حضور داشت. ولی اگر این محفل ثبت نوار ویدیو نمیگردید چی کسی از آن آگاهی مییافت. امروز صد ها هزار تن این فلم را مشاهده نموده از جریان آن آگاهی کامل یافته اند.
انتقاد دیگری که "هارون شوری" وارد میکند به موضوع [حقوق] زن ارتباط میگرد. اما من در یک کنفرانس که داشتم به همه ایراد های او جواب گفته ام. موضوع کنفرانس ( حقوق زن در اسلام، امروزی، قدیمی و یا منسوخ؟) بود. بخش دوم این کنفرانس همۀ آن غلط فهمی های که "هارون شوری" و امثال او دربارۀ اسلام دارد را، دور میسازد. اما در ارتباط به سوال شما که آیا من حاضرم با "هارون شوری" به مناظره بنشینم؟ من میخواهم بپرسم آیا او واقعاَ ارزش اینرا دارد که با او به مناظره نشست؟ به نظر من که او فاقد این چنین ارزشی است. اما اگر او خود خواسته باشد که با من در یک مباحثه شرکت کند، در آنصورت من نیز حاضرم و استقبال میکنم که با او در چنین یک مناظرۀ شرکت کنم. البته به این شرط که مباحثه ما در حضور مردم باشد و جریان این مباحثه ثبت نوار ویدیو گردد. امید است به سوال تان پاسخ داده باشم.
پایان
+++++++++++++++++
الحمدلله رب العالمین و الصلا و السلام علی اشرف الانبیا و المرسلین و اصحابه اجمعین و اما بعد.
کتاب را اکنون بدست دارید براساس سخنرانی داکتر عبدالکریم نایک نوشته شده است. داکتر نایک در سال ١٩٦٥ در شهر (بمبی) کشور هندوستان بدنیا آمده تحصیلاتش را در رشته طب به پایان رسانید. اما نظر به علاقه زیادی که به دین اسلام داشت خواست به معرفی این دین بپردازد. داکتر نایک امروز یکی از برجسته ترین مبلغین دین مبین اسلام به شمار میرود . او سرگرم مسافرت به کشور های مختلف جهان بوده با ایجاد سخنرانی ها و مباحث آزاد پیرامون دین اسلام میپردازد. نامبرده از استعداد خاصی برخوردار است طوریکه توانسته است بخشهای زیادی از قرآن کریم، احادیث نبوی، تورات، انجیل و کتابهای دینی سایر ادیان را در حافظه بسپارد.
باری او از "پاپ" رهبر مسیحیان دنیا دعوت نمود که در یک مباحثه با او شرکت نماید که البته این درخواست او از جانب "پاپ" بی جواب گذاشته شد.
سخنرانی داکتر نایک تحت عنوان ( آیا قران کلام الهیست ؟) مشتمل دو بخش میباشد. بخش اول شامل سخنرانی داکتر نایک میباشد و بخش دوم به سوالات و مباحثۀ آزاد اختصاص یافته است.
هدف من از ترجمه نمودن این کتاب مساعد ساختن زمینه معرفی داکتر نایک با خواننده های دری زبان و در عین زمان رفع سوء تفاهمات پیرامون حقانیت قرآنکریم میباشد.
داکتر نایک امروز ریاست ( مرکز تحقیقات اسلامی ) را در شهر بمبی هندوستان به عهده دارد. دوستان میتوانند با مراجعه به سایت رسمی (مرکز تحقیقات اسلامی در بمبی) با داکتر نایک و آثارش معرفت بیشتر حاصل نمایند.
سوما نظری
آدرس ویب سایت مرکز تحقیقت اسلامی در شهر بمبی
آیا قران کلام خداوند است ؟
( بخش اول)
تعدادی زیادی به این باورند که بنیانگذار دین اسلام شخص حضرت محمد (ص) میباشد، که البته این یک تصور نادرست است. در واقعیت دین اسلام از آنروزیکه نخستین انسان پایش را به روی این کرۀ خاکی گذاشت، وجود دارد. [پیام همۀ پیامبران توحید ویکتا پرستی بوده و همه از جانب خداوند متعال فرستاده شده اند].
خداوندمتعال پیامبران زیادی و آیات زیادی را به بشر فرستاده است. همه پیامبرانیکه قبل از حضرت محمد (ص) توسط خداوند متعال فرستاده شده بودند برای قوم خود شان مبعوث گردیده و کتابهای که با خود داشتند نیز برای یک مدت زمان خاصی فرستاده شده بود. به همین دلیل است که معجزات که توسط این پیامبران بزرگوار صورت گرفته بود مانند شق کردن دریا و یا زنده کردن مرده گان [ به اجازه خداوند متعال ] باعث قناعت مردم در آنزمان میگردید . ولی این معجزات نه امروز قابل اجراست و نه هم مورد تحقیق قرار گرفته میتواند.
حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر خداوند متعال است که برای همۀ بشر فرستاده شده بودند. [ در حالیکه پیامبران دیگر صرفاَ برای یک گروپ خاص افراد فرستاده شده بودند]. پیامیکه آنحضرت (ص) حامل آن بودند یعنی قرآن کریم تا ابدیت باقی و مدار اعتبار خواهد بود. در آیۀ یکصد و هفت سورۀ انبیا که سورۀ بیست و یکم قرآن کریم است چنین آمده است (وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ) ترجمه (و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم) . بلی برای همه جهانیان.
حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر خداوند متعال بوده و قرانکریم نیز آخرین پیام الهیست که جاودانی و ابدی میباشد به همین دلیل معجزۀ که به حضرت محمد (ص) توسط خداوند متعال داده شد یعنی قرانکریم نیز باید ابدی و در هرزمانی قابل تحقیق باشد. البته باوجود اینکه معجزاتی متعددی توسط حضرت محمد (ص) به اجرا درآمده است و در کتب حدیث نیز مذکور است ولی حضرت محمد ( ص) هرگز بالای این معجزات تاکید نکرده اند. مسلمانها نیز به همۀ این معجزات باور دارند ولی معجزۀ که مسلمانها به آن میبالند، قرآن کریم است که از جانب خداوند متعال به حضرت محمد (ص) نازل گردیده است. قران شریف معجزۀ معجزات است که یکهزار و چهارصد سال قبل معجزه بودنش را ثابت نمود. البته این معجزه بودن قرآنکریم نه تنها امروز قابل تائید است بلکه تا ابدیت قابل تصدیق و تائید خواهد بود.
شاید یگانه نکتۀ مشترک بین همه انسانها اعم از مسلمان وغیر مسلمان، این باشد که قرانکریم برای اولین بار توسط حضرت محمد (ص) که در قرن ششم در شهر مکه تولد شده بود، قرائت گردید. اما در ارتباط به ماخذ قرآن شریف سه فرضیۀ مختلف میتواند وجود داشته باشد.[ البته دو فرضیۀ نخسست توسط غیر مسلمانها مطرح میگردند زیرا مسلمانها همه به الهی بودن قرآن کریم باور و یقین دارند].
فرضیۀ اول اینست که حضرت محمد (ص) با آگاهی کامل یا نیمه آگاهی و یا هم بی خودی کامل قرآن را نوشته است (نعوذ بالله). فرضیه دوم اینست که گویا آنحضرت (ص) قرآنکریم را از کتب دینی سایر ادیان و یا هم از اشخاص دیگر بدست آورده است. و بالاخره فرضیه سوم اینست که قرآنکریم نوشته بشر نبوده بلکه این کتاب بشکل کامل کلمه به کلمه پیام و کلام خداوند متعال است. پس بیآئید امروز ما این سه نظر را مورد غور و بررسی قرار دهیم.
نظریه اول : اینکه (نعوذبالله) حضرت محمد (ص) خود در حالت آگاهی کامل یا نیمه آگاهی و یا هم در حالت بیخودی کامل قرآنکریم را نوشته است.
این یک امر نهایت غیر عادی خواهد بود اگر ما گواهی و شهادت شخصی را مورد بررسی قرار دهیم که خود مدعی خلقت یا ایجاد یک شهکار و یا یک اثر بزرگ ادبی یا ساینسی نیست. اما مستشرقین دقیقاَ همین کار را زمانی انجام دادند که اصالت قرآن را مورد شک و تردید قرار داده، گفتند که محمد (ص) مولف و نویسنده قرآن شریف میباشد.
حضرت محمد (ص) شخصاَ هیچگاهی این ادعا را نکردند که جناب شان نویسندۀ قرآن پاک میباشد بلکه برعکس همیشه اظهار میداشتند که این کتاب، کلام خداوند متعال است. با درنظرداشت این مطلب تصور این موضوع که محمد (ص ) نویسندۀ قرآن باشد عقلانی بنظر نرسیده و به این معنی خواهد بود که (نعوذ بالله) جناب پیغمبر دروغ گفته اند. تاریخ گواهست که حضرت محمد (ص) در مدت چهل سال قبل از اینکه به پیغمبری انتخاب گردند هرگز دروغ نگفته انسان صادقی بوده اند. مردم جناب ایشان را بعنوان یک شخص نجیب، صادق و راستکار میشناختند و به همین دلیل مردم لقب الامین ( یعنی شخص امین و صادق) را به او داده بودند. زمانیکه حضرت محمد (ص) به مقام پیامبری نایل گردیدند، عدۀ جناب ایشان را (نعوذ بالله) درغگو خواندند ولی حتی همین افراد نیز اشیا و اجناس قیمتی شانرا نزد آنحضرت (ص) بمنظور نگهداری طوری امانت میگذاشتند. بناَ چرا چنین یک شخص صادق و راستگو، دروغ بگوید که قرآن کتاب الهی بوده و دعوی نبوت نماید؟. بعضی افراد میگویند که حضرت محمد (ص) شخصاَ قرآن را به منظور بدست آوردن مادیات نوشته اند.
من این مطلب را میپذیرم که هستند افرادی زیادی که برای بدست آوردن مادیات دعوی نبوت، ولایت و روحانیت را نموده صاحب پول و زنده گی مرفعه گردیده اند. مثالهای زیادی از این چنین افراد در جهان خصوصاَ در هندوستان وجود داشته است.
اما زنده گی مالی حضرت محمد (ص ) قبل از بعثت خیلی بهتر بود تا زنده گی مالی ایشان بعد از بعثت. حضرت پیامبر در سن بیست و پنج سالگی با حضرت خدیجه (رض) که یک خانم ثروتمند و تاجر بود ازدواج کردند.
قرار حدیث شماره ٤٩٢ در ریاض الصالحین بی بی عایشه صدیقه (رض) همسر گرامی حضرت محمد (ص ) گفته است که بعضاَ اینطور نیز اتفاق می افتاد که یک و یا دو ماه میگذشت بدون آنکه در منزل پیامبر گرامی آتش برای پخت و پز افروخته شود، زیرا در منزل شان چیزی جهت پخت و پز وجود نداشت. در همچو حالات آنها با نوشیدن شیر و خوردن خرما و بعضی اوقات با خوردن لبنیات که توسط اهالی مدینه برایشان داده میشد، تغذیه مینمودند.
بنابر احادیث چهار صد و شصت و پنج و چهار صد و شصت و شش در ریاض الصالحین به روایت حضرت بلال (رض)، زمانیکه پیامبر گرامی تحفۀ بدست میآورند آنرا به فقرا و نیازمندان داده هرگز برای خود شان نگهداری نمیکردند. بناَ چرا باید بپنداریم که پیامبر گرامی ما برای دریافت مادیات دروغ گفته باشند (نعوذ بالله). آیۀ ٧٩ سورۀ البقره نیز این موضوع را نفی میکند. در آیۀ مذکور میخوانیم " فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ". ترجمه (پس واى بر كسانى كه كتاب [تحريفشدهاى] با دستهاى خود مىنويسند سپس مىگويند اين از جانب خداست تا بدان بهاى ناچيزى به دست آرند پس واى بر ايشان از آنچه دستهايشان نوشته و واى بر ايشان از آنچه [از اين راه] به دست مىآورند). این آیه از افرادی حرف میزند که بدست خود چیزهای نوشته و آنرا بخداوند عزوجل نسبت میدادند و یا کلام خداوند را تحریف میکردند. (نعوذ بالله) اگر جناب ایشان قرآن را خود نوشته کرده آنرا بخدا نسبت میدادند در این حالت در کتاب نوشته شده خود، هرگز خود را نفرین نمیکردند. از طرف دیگر در زنده گی شان مواقع زیادی وجود داشت که اینکار شان افشا گردد.
بعضی ها الزام وارد میکنند که حضرت محمد (ص) به خاطر بدست آوردن مقام و قدرت دعوی نبوت نموده و قرآن را به خداوند متعال نسبت داده است. حالا بیایید ببینیم یک انسانیکه قدرت ، شهرت ، ثروت مقام و رهبریت را میطلبد دارای چی خصوصیاتی میباشد. چنین یک انسانی لباسهای تجملی بر تن نموده، غذا های مفصل و مکمل خورده در عمارات و قصرهای مجلل و پرزرق و برقی زنده گی کرده، از خود دارای محافظین است و..... اما تاجایکه به پیامبر گرامی (ص) ارتباط میگیرد جناب شان شخصاَ کفشها و لباسهای خود را ترمیم نموده میدوختند، بز را میدوشیدند و در کارهای منزل حصه میگرفتند. جناب شان سمبول ساده گی و فروتنی بودند. ایشان به زمین نشسته عادت داشتند خود جهت خریداری ضروریات شان به بازار بروند ، آنهم بدون کدام محافظ و بادیگارد. حتی زمانیکه افرادی نادار از ایشان دعوت مینمودند ایشان دعوت شانرا پذیرفته با پیشانی باز هرغذای را که برایشان میآوردند، میپذیرفتند. حتی در اینباره در قرآنکریم در سورۀ توبه آیه شصت و یک نیز ذکر بعمل آمده است.
زمانی نماینده مشرکین عرب بنام (اودبا) نزد پیامبر (ص) آمده گفت که اگر این موضوع ( نبوت ) را کنار بگذاری همه ثروتیکه در عربستان موجود است را برایت خواهیم داد. ما تو را تاج خواهیم پوشاند و تو را به عنوان رهبر و سردار خود تعین خواهیم کرد. در بدل این همه ما از تو صرفاَ میخواهیم از پیامبری و رسالت و پخش این پیغام که "بجز الله دیگری معبودی نیست" منصرف شوی. اما پیامبر (ص) این پیشنهاد او را رد کردند.
بعد از نزول سوره فُصلت، تلاشهای زیادی از طرف مشرکین صورت گرفت تا اگر بتوانند حضرت محمد(ص) را از رسالت شان منصرف سازند. باری از طریق ابوطالب کاکا پیامبر (ص) پیشنهاد شد که اگر تو از رسالت و نبوت دست برداری تو را به پولدارترین مرد عربستان مبدل خواهیم ساخت. حضرت محمد (ص) در جواب به این پیشنهاد به کاکایشان گفتند ای عم من! اگر آنها به دست راستم آفتاب و بدست چپم مهتاب را هم بگذارند من تا دم مرگ از رسالت دستبردار نخواهم شد.
یک شخص که بدنبال مادیات است چرا چنین یک زنده گی دشوار و مشقت باری را بگذارند آنهم در صورتیکه برایش چنین پیشنهاداتی نیز صورت گیرد؟
جناب پیامبر چنان انسان متواضع و نجیبی بودند که در هنگامیکه به پیروزی نیز نایل میشدند همیشه میگفتند که این پیروزی از جانب خداوند متعال است نه از جانب من.
بعضی از مستشرقین تئوری دیگری را خلق کردند که (نعوذ باالله) گویا حضرت پیامبر (ص) به مرض میتومانیا١ سردچار بودند. میتومانیا یک نوع اختلال روانی میباشد که شخص مصاب به آن دروغ گویی نموده به دروغهای که میگوید باور کامل دارد. یعنی جناب پیامبر ما دروغ گفته اند و به این حرفهای شان باور کامل هم داشته اند، (نعوذ بالله).
روانشناسها زمانیکه میخواهند افرادی که مصاب به مرض میتومانیا هستند را تداوی نمایند، برای این اشخاص واقعیتها را میگویند و به این ترتیب میخواهند شخص مریض را با واقعیتها روبرو سازند، زیرا افراد مصاب به این مرض توان رویارویی با حقایق و واقعیتها را ندارند. بطور مثال اگر شخصی ادعا نمایند که او پادشاۀ انگلستان است، شخص روانشناس به او نمیگوید که او دیوانه است و یا دروغ میگوید بلکه از شخص مریض میخواهد تا به یک سلسله سوالاتی پاسخ بدهد. مثلاَ از شخص مریض میپرسد که اگر او واقعاَ پادشاۀ انگلستان است پس در آنصورت ملکۀ انگلستان کجاست؟ و یا اگر شما پادشاه هستید وزیر شما کجاست؟ محافظان شما کجاست؟ به این ترتیب رواشناس با طرح سوالاتی از این قماش ادامه میدهد و شخص مصاب به مرض (میتومانیا) را با واقعیتها روبرو میسازد بالاخره لحظۀ فرامیرسد که شخص مریض میگوید که او پادشاۀ انگلستان نیست.
قرآن کریم نیز به عین شکل عمل مینماید یعنی قرآن انسانها را با واقعیتها و حقایق روبرو میسازد. در واقعیت حضرت پیامبر (ص) به مرض (میتومانیا) مصاب نبودند بلکه کسانیکه چنین ادعا را میکنند مصاب به این مرض هستند و به این ادعا شان باور هم دارند. اما قرآن کریم این افراد را با واقعیتها و حقایق روبرو میسازد.
یک تعداد افراد تیوری دیگری را مطرح کردند که (نعوذ باالله ) گویا حضرت پیامبر (ص) قرآن را در حالت نیمه آگاهی نوشته است و یا اینکه جناب ایشان به خلل دماغ مواجه بوده اند. بیآئید که این ادعاها را نیز مورد بررسی قرار دهیم. افرادیکه این چنین ادعاها را طرح میکنند فرآموش کرده اند که قرآن کریم در ظرف بیست و سه سال نازل گردیده است. قرآنکریم به یکبارگی نازل نگردیده است بلکه در طول مدت بیست و سه سال به شکل جمله، جمله نازل گردیده است. از طرف دیگر نظم و ترتیبی که قرآنکریم از آن برخوردار است نیز این تیوری را که ( نعوذ باالله) قرآن از ذهن یک شخص دیوانه تراوش نموده است را، رد میکند. از طرف دیگر یک شخص که مصاب به خلل دماغ است نمیتواند در طول مدت بیست و سه سال مدعی نبوت باشد.
همچنان در قرآنکریم واقعیتهای وجود دارد که ادعا این افراد را رد میکند. بعنوان مثال قرآن از چندین واقعۀ تاریخی یادآوری میکند که در زمان حیات پیامبر (ص) هیچکسی از آن اطلاع نداشت. قرآن حاوی پیشگویی های است که امروز همه اتفاق افتاده است. قرآن حاوی آن حقایق ساینسی است که در زمان حیات پیامبر گرامی کسی از آن اطلاع نداشت و امروز ساینس روی این گفته های قرآن مهر تائید گذاشته است. برای یک شخص دیوانه طرح و گفتن چنین واقعیتهای ساینسی و تاریخی ناممکن است. قرانکریم در سورۀ الاعراف آیۀ ١٨٤ چنین شهادت میدهد (أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ) ترجمه: (آيا نينديشيدهاند كه همنشين آنان [ حضرت محمد ] هيچ جنونى ندارد او جز هشداردهندهاى آشكار نيست). همچنان در سورۀ القلم آیۀ دوم میفرماید (مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ) ترجمه ( تو [ محمد ] به لطف پرودرگارت دیوانه نیستی). در سورۀ التکویر آیۀ ٢٢ آمده است (وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ) ترجمه (و رفيق شما مجنون نيست). بناَ چرا شخصی دروغ بگوید.
نظر دیگری که طرح میشود اینست که گویا حضرت پیامبر(ص) قرآنکریم را از روی کتب دینی دیگر ادیان اقتباس نموده و یا هم اینکه افرادی دیگری قرآنکریم را [برای حضرت محمد (ص)] نوشته اند. این تیوری یا الزام را با یک حقیقت تاریخی میتوان نادرست ثابت کرد و آن اینکه حضرت پیامبر خواندن و نوشتن را یاد نداشته یعنی بیسواد بودند. قرآن کریم در سورۀ عنکبوت آیۀ ٤٨ میفرماید (وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ) ترجمه (و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمىخواندى و با دست [راست] خود [كتابى] نمىنوشتى و گر نه باطلانديشان قطعا به شك مىافتادند). الله سبحان و تعالی میدانست که مردم ماخذ قرآن شریف را مورد سوال قرار میدهند و به همین دلیل خداوند متعال با علم غیبی که دارد آخرین پیامبرش را یک شخص بیسواد که خواندن و نوشتن را بلد نبود انتخاب کرد. اگر جناب پیامبر سواد میداشتند در آنصورت یاوه سرایان انتقادات شانرا مطرح میکردند که (نعوذ بالله) حضرت محمد (ص) قرآن را از منابع دیگر کاپی نموده به شکل جدیدی تدوین نموده اند که البته در صورت باسواد بودن پیامبر گرامی این یاوه سرایی ها وزنۀ نیز مییافت.
خداوند متعال در قرآنکریم در سورۀ سجده آیات اول الی سوم چنین میفرماید (الم ﴿١﴾ تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٢﴾ أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ ﴿٣﴾).
ترجمه (الف لام ميم (١) نازل شدن اين كتاب كه هيچ [جاى] شك در آن نيست از طرف پروردگار جهانهاست (٢) آيا مىگويند آن را بربافته است [نه چنين است] بلكه آن حق و از جانب پروردگار توست تا مردمى را كه پيش از تو بيم دهندهاى براى آنان نيامده است هشدار دهى اميد كه راه يابند (٣) ).
کتابهای مذهبی دیگر ادیان برخلاف قرآن شریف شکل کتابهای قصه را دارند که توسط انسانها بیان میشوند. کتابهای قصه به چه شکل آغاز میشوند؟ کتابهای قصه به این شکل آغاز میشوند که بود نبود یک گرگ، یک گوسفند و یا یک روباه بود و ...... بعضی از کتابهای دینی دیگر ادیان نیز به همین شکل آغاز میشود که ( در آغاز خداوند بود و او به ساختن آسمانها و زمین پرداخت...). کتابهای دینی سایر ادیان شکل افسانه های را دارد که توسط انسانها بیان میشوند. این کتابها از یک شخص مشخص حرف میزند، از فامیل او و اولاد های او میگویند. این کتابها دارای یک فصلبندی خاصی اند مثلاَ فصل اول، فصل دوم و غیره . قرآن شریف نیز از افراد و خانواده های شان به ما میگوید اما نه به شکل کتابهای قصه که توسط انسانها نوشته شده است. قرآن شریف دارای یک سبک خاصی است زیرا خود قرآن یک کتاب خاص و منحصر به فرد است.
قرآن کریم میگوید که الهامات الهی موازیست با استدلال. در حالیکه بعضی ها میگویند که کتابهای دینی بالاتر و فراتر از استدلال است. اگر اینطور باشد در آنصورت چطور میتوانیم بدانیم که کدام یک از این کتابها واقعی [الهی] و کدام غیر واقعیست [الهی نیست]؟. قرآن کریم استدلال و مباحثه را تشویق و توصیه میکند. بسیاری از مسلمانها تصور میکنند که نباید به مباحثه و استدلال در مسایل دینی پرداخت. به همین دلیل آنها از مباحثه و استدلال اجتناب میورزند. البته متاسفانه که آنها در اشتباه اند.
قرآن کریم در سورۀ نحل آیۀ ١٢٥میفرماید (ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ ). ترجمه (با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوهاى] كه نيكوتر است مجادله نماى در حقيقت پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راهيافتگان [نيز] داناتر است).
جای تعجب نیست که کلمۀ عربی ( قالو ) که ( میگویند ) معنی میدهد ٣٣٢ بار در قرآن شریف ذکر شده است در حالیکه کلمه ( قُل ) یعنی ( بگو) نیز ٣٣٢ بار ذکر شده است. این مطلب نیز نشاندهندۀ این واقعیت است که قرآنکریم مباحثه را تشویق میکند.
تیوری و جود دارد بنام (رد بدیل ها). قرآن میگوید که این کتاب حاوی وحی الهی میباشد.اگر شخصی میگوید که این کتاب و حی الهی نیست در آنصورت سوال اینست که پس این کتاب حاوی چیست؟ شاید بعضی ها بگویند که این کتاب نوشته حضرت محمد (ص ) است که البته طوریکه مشاهده نمودیم این نظر رد گردید. ممکن بعضی ها بگویند که (نعوذ بالله ) حضرت پیامبر(ص) به خاطر کسب مادیات دروغ گفته این کتاب را منصوب به خداوند دانسته است، البته این نظر نیز نادرست ثابت گردید. هر نظر و ادعا که صورت گیرد را میشود که مورد بررسی قرار داد.
قرآنکریم در سورۀ الجاثیه آیات اول و دوم میفرماید (حم ﴿١﴾ تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿٢﴾) ترجمه (حاء ميم (١) فرو فرستادن اين كتاب از جانب خداى ارجمند سنجيده كار است (٢)). به همین ترتیب در قرآن شریف در سوره های انعام آیۀ نزدهم و نود و دوم، سورۀ یوسف آیات اول و دوم ، سورۀ طا آیۀ یکصد و سیزده، سورۀ نحل آیه بیست و هفتم ، سورۀ سجده آیات اول الی سوم در سورۀ یاسین آیات اول الی سوم، سوره الزمر آیه اول، سوره جاثیه آیه دوم، سوره رحمن ایات اول و دوم، سوره واقعه آیات هفتاد و هفت و هشتادم و در جای متعدد این مطلب ذکر گردیده است که قرآن کریم کلام خداوند متعال است.
دانشمندان در جهان ساینس در بارۀ تیوری های جدید دیدگاۀ دیگری دارند. اگر شما بخواهید یک تیوری جدید را به دانشمندان ساینس معرفی کنید آنها برای تان میگویند که ما تازمانی به تیوری شما گوش نخواهیم داد که شما آزمایشی را انجام دهید که تیوری شما را نادرست ثابت نماید. این نوع آزمایش را "آزمایش تحریفی" مینامند. به همین دلیل البرت انشتین که در آغاز سدۀ بیستم تیوری جدیدی را دربارۀ کاینات ارایه مینمود همراه با این تیوری جدید خویش سه "آزمایش تحریفی" را نیز معرفی نمود که برمبنای آن "سه آزمایش" تیوری جدیدی انشتین دربارۀ کاینات نادرست ثابت میگردید. دانشمندان تیوری البرت انشتین را برای مدت شش سال آزمایش نمودند و بعداَ اظهار داشتند که تیوری موصوف درست میباشد.
قرآن دارای چندین آزمایشی از این نوع است. هرگاه شما با شخصی دربارۀ دین وارد مباحثه میشود از او بپرسید که آیا او میتواند دین خود را نادرست ثابت نماید؟ باور نماید من هیچگاهی با شخصی برنخورده ام که بگوید من آزمایشی را بلد استم که میتوانم دین ام را نادرست ثابت کنم. اما قرآن دارای چندین آزمایشی از این نوع است. بعضی از این آزمایشها مربوط گذشته ها میشود و تعدادی از این نوع آزمایشها در هر زمانی قابل تطبیق است. میخواهم چند مثال برای تان بدهم. حضرت محمد (ص) کاکای داشتند به نام ابولهب که یکی از مخالفین سرسخت جناب پیامبر بود. هر زمانیکه پیامبر گرامی با شخصی صحبت مینمودند بعد از صحبت آنها، ابولهب خود را بدان شخص رسانیده میپرسید که جناب پیامبر به او چی گفته است. بعداَ زمانیکه ابولهب شنیده بود حضرت محمد (ص ) به آن شخص چی گفته است او دقیقاَ مخالف گفته های پیامبر را به شخص مذکور میگفت. دربارۀ ابولهب در قرآن کریم یک سورۀ مکمل وجود دارد بنام لهب. ( تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ ﴿١﴾ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ ﴿٢﴾ سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ ﴿٣﴾ وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ﴿٤﴾ فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ ﴿٥﴾ ). ترجمه ( بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد (١) دارايى او و آنچه اندوخت سودش نكرد (٢) بزودى در آتشى پرزبانه درآيد (٣) و زنش آن هيمهكش [آتش فروز] (٤) بر گردنش طنابى از ليف خرماست (٥) ).
خداوند متعال در این سوره میفرماید که ابولهب با خانمش در آتش جهنم هلاک خواهند گردید. این سوره به شکل غیرمستقیم این مطلب را نیز بیان نمود که ابولهب و خانمش هرگز اسلام را نخواهند پذیرفت و هرگز مسلمان نخواهند شد. لازم به یادآوریست که این سوره ده سال قبل از اینکه ابولهب از جهان برود نازل گردیده بود یعنی ابولهب بعد از نزول این سوره مدتی ده سال دیگر نیز حیات داشت. در جریان این فاصلۀ زمانی یک تعداد زیاد از دوستان نامبرده که آنها نیز از زمرۀ مخالفین پیامبر گرامی و مخالفین دین اسلام بودند، ایمان آورده مسلمان گردیدند. اما ابولهب ایمان نیاورده مسلمان نگردید. از انجایکه او همیشه برخلاف گفته های پیامبر گرامی به دروغ پرگرانی میپرداخت، او میتوانست یک دروغ دیگر نیز گفته اظهار مسلمانی نماید. یعنی او ضرورت نداشت که واقعاَ ایمان بیاورد و یا مانند مسلمانهای واقعی عمل نموده ارکان دین را بجا آورد بلکه او صرفاَ میتوانست بگوید که او ایمان آورده و مسلمان شده است و بدین ترتیب او میتوانیست قران کریم را نادرست ثابت نماید. باوجود اینکه پیامبر گرامی به او میگفتند که بیا و بگو که من ایمان آورده ام و مسلمان شده ام و با اینکارت منرا نادرست ثابت کن، اما او اینکار را نکرد.
این موضوع کاملاَ روشن است که هیچ انسانی قادر نیست چنین پیشبینی نماید و آنرا در کتابی نوشته نماید بلکه این صرفاَ میتواند وحی الهی باشد.
مثال دیگر در سورۀ البقره آیات نود چهارم و نود پنجم چنین آمده است (قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٩٤﴾ وَلَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمينَ ﴿٩٥﴾ ). ترجمه (بگو اگر (آنچنانكه مدعي هستيد) سراي ديگر در نزد خدا مخصوص شما است نه ساير مردم پس آرزوي مرگ كنيد اگر راست ميگوئيد. (٩٤) ولي آنها هرگز به خاطر اعمال بدي كه پيش از خود فرستادهاند آرزوي مردن نخواهند كرد و خداوند از ستمگران آگاه است. (٩٥) ) .
این آیه در زمانی نازل شد که تعدادی از یهودها با مسلمانها مباحثه نمودند . یهودها گفتند که سرای آخرت در نزد خداوند بهشت است و بهشت صرفاَ برای یهودها اختصاص داده شده است و دیگران را در آنجا راهی نیست. در این آیه خداوند متعال فرمود اگر یهودیان میگویند که بهشت صرفاَ برای یهودیان است در آنصورت چرا یهودیان طلب مرگ نمیکنند؟. در این موقع کاری که آنها میتوانستند نمایند این بود که صرفاَ یکی از آنها [ یهودیان ] حاضر شود و صرفاَ بگوید که او مایل است مرگ را طلب کند و میخواهد بمیرد. او ضرورت نداشت که واقعاَ مرگ را طلب کند بلکه میتوانست صرفاَ به زبان این جمله را جاری نماید که میخواهد بمیرد و به این ترتیب قرآن را نادرست ثابت نماید. اما هیچ کدام از یهودیان حاضر نشدند که [ حتی به شکلی زبانی هم اگر شده ] مرگ را طلب کنند.
شاید شما بگویید که این مواردی را که گفتی همه مربوط به گذشته میشود ولی اگر قرار باشد ما امروز بخواهیم حقانیت قرآن کریم را بیآزمایم، چطور میتوانیم این کار را انجام دهیم؟ . قرآنکریم دارای "آزمایشهای تحریفی" است که در هر زمان قابل اجرا میباشد. قرآنکریم میفرماید که یک تعداد افراد حقانیت قرآن را مورد سوال قرار میدهند. در سورۀ الاسرا، آیه ٨٨ خداوند متعال میفرماید (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا ). ترجمه (بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند ).
این یک چلینج است که اگر همه انسانها با جن ها دور هم جمع شوند باز هم قادر نخواهند بود تا مانند قرآن را خلق نمایند. زبان عربی قرآن واضح، روشن و معجزه آساست. باوجود که نظم موجود در قرآن از سایر کتب شعر و ادب تفاوت دارد، متحوای قرآنکریم هیچگاهی از واقعیتها انحراف نمیورزد. وحی در قران کریم دارای چنان بلاغت عالیست که اگر یک آیه میتواند باعث متقاعد شدن یک شخص عادی گردد همان آیه یک شخص دانشمند را نیز قانع و متقاعد میسازد. در واقعیت این کتاب یک معجزه است.
خداوند متعال در سورۀ طور آیۀ سی و چهار و بعداَ در سورۀ هود آیۀ سیزده [ منکران قرآن را ] به چلینج فراخوانده میفرماید (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ) ترجمه (يا مىگويند اين [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مىگوئيد ده سوره مانند آن ساخته بياوريد و غير از خدا هر كه را مىتوانيد فرا خوانيد). در واقعیت هیچکسی نمیتواند ده سوره مانند قرآنکریم را بنویسد. الله سبحان و تعالی بعداَ این آزمایش یا چلینج را ساده ساخته در سورۀ یونس آیۀ سی و هشت میفرماید (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ) ترجمه (يا مىگويند آن را به دروغ ساخته است بگو اگر راست مىگوييد سورهاى مانند آن بياوريد و هر كه را جز خدا مىتوانيد فرا خوانيد). در ادامه خداوند متعال در سورۀ بقره آیات بیست سوم و بیست و چهارم ساده ترین آزمایش تحریفی را به منکران قرآن عرضه داشته میفرماید (وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٣﴾ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ). ترجمه (و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كردهايم شك داريد پس اگر راست مىگوييد سورهاى مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير خدا فرا خوانيد (٢٣) پس اگر نكرديد و هرگز نمىتوانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد).
نخست خداوند متعال منکران قرآن را مخاطب ساخته میفرماید که مانند قرآن را بیاورند، بعداَ میفرماید که ده سوره مانند قران را بیاورید و بالاخره میگوید یک سوره مانند قرآن را بسازید. اما در اینجا میفرماید که یک سوره که شباهت به قرآن داشته باشد یا ( مِّن مِّثْلِهِ ) را بسازید ، اما اعراب که منکر قرآن بودند با بدبختی کامل در این آزمون ناکام ماندند.
در زمان نزول قرآن کریم، زبان عربی در بالاترین [ سطح رشدش] قرار داشت و تعدادی زیادی از مشرکین و کفار تلاش نمودند تا اگر بتواند مانند قرآن چیزی بنویسند اما در این کارشان با ناکامی شدید روبرو شدند. البته بعضی از نوشته های که توسط این افراد صورت گرفت هنوز هم در کتابهای تاریخ موجود است که باعث مسخره شدن آنها میگردد. لازم به یادآوریست که ازاین چلینج قرآن یکهزار و چهارصد سال میگذرد و هنوز هم پابرجا باقیست.
امروز بالاتر از چهارده میلیون عرب مسیحی که از هنگام تولد [ از چندین نسل ] مسیحی میباشد، وجود دارند که عربی زبان مادری شان است. این چلینج قرآن کریم متوجه این اعراب مسیحی نیز میگردد. آنها اگر بخواهند قرآن را نادرست ثابت گردانند یگانه کاری را که باید انجام بدهند اینست که یک سوره را که به قرآن شباهت داشته باشد، آماده سازند. اگر شما قرآن را دقیق بررسی نماید متوجه میگردید که بعضی از سوره های قرآن شریف فقط دارای چند کلمۀ محدود است. اما تا اکنون کسی موفق نگردیده که اینکار را انجام دهد و در آینده نیز کسی موفق به اینکار نخواهد شد، انشالله.
شاید شما بگویید که عربی زبان مادری من نیست و به همین دلیل من نمیتوانم در این آزمون اشتراک کنم و مانند قرآن چیزی بنویسم. اما در واقعیت برای آنهایکه عربی زبان نیستند، نیز آزمایشی وجود دارد. خداوند بزرگ در سورۀ نسا آیۀ هشتاد و دو میفرماید (أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا). ترجمه ( آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مىيافتند). قرآن کریم میگوید اگر میخواهید قرآن را نادرست ثابت نمائید در آنصورت صرفاَ به یک تناقص یا خلاف گویی در قران اشاره نمائید. صرفاَ یک اختلاف، یک عیب و نقص در قرآن کفایت میکند که قرآن را کلامی غیرالهی ثابت کنند. من میدانم که صد ها تن به نکاتی در قرآن کریم بنام اختلاف و تناقص اشاره نموده اند ولی باور کنید که همۀ این نکات یا بشکل نادرست نقل قول شده است و یا ترجمه نادرست صورت گرفته است و یا هم یک جمله را از میان متن انتخاب کرده اند که باعث غلط فهمی آنها گشته است، و خواسته اند به این وسیله مردم را فریب دهند.
تا اکنون هیچکسی نتوانسته است که اختلاف جزیی و یا یک اشتباۀ جزیی را در قرآن یافت کند. فرض کنید که یک مولوی در تاریخ اسلام خیلی مهارت دارد اما این شخص در علوم ساینسی زیاد وارد نیست. اگرچه من شخصاَ تعدادی زیاد مولاناها را میشناسم که هم در علوم اسلامی و هم در علوم ساینسی دارای مهارتهای زیاد استند ولی شما فرض کنید که همچنین یک مولانای وجود دارد که در تاریخ اسلام وارد است ولی در ساینس مهارتی ندارد. حالا فرض نمائید که شما نزد این مولانا رفته به او میگوئید که در این قسمت قرآن یک اشتباۀ ساینسی وجود دارد. اینکه این شخص نمیتواند این اتهام را رد نماید، نمیتواند دلیل شود به موجودیت اشتباه ساینسی در قرآن و یا اینکه گفته شود قرآن کتاب الهی نیست.
خداوند متعال در قرآن کریم در سورۀ فرقان آیۀ پنجاه و نهم میفرماید (......فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا ).
ترجمه (........ از خبرهاى بپرس [كه مىداند]).
قران میگوید اگر میخواهید چیزی را بپرسید از شخصی بپرسید که در آن ساحه علم دارد. بناَ اگر میخواهید در بارۀ مسایل ساینسی از قرآن بپرسید، باید از یک ساینسدان بپرسید و او روی مسایل که توسط قران بیان شده مهرتائید ساینس امروز را خواهد گذاشت. به عین شکل فرض نمائید که شخصی به موضوعی در قرآن اشاره نموده به من میگوید که در این قسمت قرآن اشتباۀ از نگاۀ گرامر زبان عربی موجود است. از آنجایکه من متخصص زبان عربی نیستم تلاش خواهم کرد که تا اگر بتوانم به این سوال جواب بگویم، ولی اگر من نتوانم به این سوال جواب بگویم این موضوع دلیل شده نمیتواند که بگوئیم در قران کریم اشتباۀ گرامری موجود است (الیعاذ بالله).
تا اکنون هیچ شخصی نتوانسته است موفق شود که اشتباۀ را در قرآن کریم یافت نماید و انشاالله در آینده نیز کسی قادر به چنین کاری نخواهد شد [ زیرا قران کریم کلام الهیست و فاقد هرنوع اشتباهست]. با در نظرداشت تشریحات عقلانی که در بالا آمد هیچکسی که بخدا ایمان داشته باشد نمیتواند بگوید که که قرآن، کتاب الهی نیست. اما آنهایکه به خدا باور ندارند اگر آنها این حرفها را میگویند، این حرفیست جدا.
یگانه فرضیه باقی مانده اینست که قرآن مبدا الهی دارد یعنی کتاب الهیست.
در این محفل امروز کسانی نیز استند که فاقد دین و مذهب اند. من میخواهم به این اشخاص تبریکات خاص خود را عرض کنم. دلیل اینکار من اینست که این افراد از تفکر و استدلال استفاده مینمایند. امروز اکثراَ افراد کورکورانه ایمان میآورند. به این معنی که یک شخص مسیحی است زیرا او از والدین مسیحی بدنیا آمده است، شخصی هندوست زیرا در یک فامیل هندو مذهب تولد شده است. بعضی از مسلمانها،مسلمان اند زیرا از والدین مسلمان بدنیا آمده ند. اما یک شخص که کافر است شاید در یک فامیل مذهبی تولد شده باشد، اما این شخص از تفکر کار گرفته است و به این نکته اندیشده است که چطور ممکن است که خانواده و اطرافیان من موجودی را بنام خدا پرستش کنند که آن موجود مانند من دارای خواص انسانی باشد. بناَ این شخص منکر وجود خداوند میشود. بناَ این شخص نصف کلمۀ شهادت یعنی (لااله)، را به زبان میرانند، چیزیکه باقی میماند نصف دیگر کلمه شهادت یعنی (الاالله) است که انشاالله این افراد این نصف باقی مانده کلمه شهادت را هم ادا خواهند کرد.
این وظیفۀ ماست که به اینطور اشخاص موجودیت الله سبحان تعالی را ثابت نمائیم. اگر یک شخص کافر به من بگوید که او بخدا ایمان ندارد من از او خواهم پرسید که او خداوند را چگونه تعریف میکند؟ تصویر او از خدا چیست؟. بطور مثال اگر من به شما بگویم این یک قلم است، ولی اگر شما بجواب من بگوئید که نه این قلم نیست در اینصورت باید شما بتوانید قلم را تعریف کنید، شما باید حداقل معنی و مفهوم قلم را بدانید. به عین شکل اگر شخصی که کافر است میگوید که او منکر وجود خداوند است، باید بتواند خداوند را تعریف نماید و بگوید که منظور او از خداوند چیست. ممکن شخص کافر به من بگوید که اشخاص که در کنار او [ خانواده او] قرار دارند، اشیای را پرستش میکنند که خود شان آنها را ساخته اند. اجسام را که آنها به نام خدا پرستش میکنند دارای خواص انسانی اند، به این دلیل من به این چنین موجودات بنام خدا ایمان ندارم. من نیز به عنوان یک مسلمان این تصور نادرست خداوند را نپذیرفته، رد میکنم. اما در عین زمان باید من بتوانم تصور و درست الله (سبحان تعالی) را برای او عرضه کنم. تصور کنید که یک شخص غیر مسلمان وجود دارد که میگوید اسلام یک دین خشن و بیرحمی ایست که با ترور و اختناق آمیخته است. اسلام دینیست که حقوق زنان را پایمال نموده با علم و ساینس در تضاد قرار دارد. من نیز به نوبۀ خود به او خواهم گفت که من نیز آن دین که بیرحم، خشن، آغشته با ترور و اختناق و مخالف حقوق زنان و ساینس باشد را نمیپذیرم. اما در عین زمان باید من تصور و برداشت نادرست او از اسلام را اصلاح نمایم و برایش بگویم که اسلام دین صلح پسند بوده با ترور و اختناق ارتباطی ندارد. اسلام حقوق مساوی به زن و مرد داده، با ساینس در تضاد قرار ندارد بلکه مطابقت کامل با ساینس دارد. با زدودن غلط فهمی ها انشاالله این شخص اسلام را قبول خواهد کرد اما این وظیفه ماست که غلط فهمی ها را از میان برداریم. به عین شکل باید تصور نادرست خدا که در ذهن این اشخاص قرار دارد را نیز اصلاح کرد. تصور و تعریفی را که من از الله (سبحان و تعالی) از قرآن کریم میتوانم ارایه نمایم سورۀ اخلاص است.
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾).
ترجمه (بگو اوستخداى يگانه (١) خداى صمد [ثابت متعالى] (٢) [كسى را] نزاده و زاده نشده است (٣) و هيچ كس او را همتا نيست (٤)).
زمانیکه شما کسی را با خدا مقایسه میکنید، این شخص خدا نمیتواند باشد زیرا خداوند متعال بی مانند است. این چهار سطر در این سوره بهترین تعریف و تصور از خداوند متعال است. هرگاه شخصی دعوی خدایی نماید باید او را در این فورمول جا داد و از این فورمول گذراند.
بعضی ها ممکن بگویند که (بگوان رنجیش) بی مانند است و ( الیعاذ بالله ) او خداست. اجازه بدهید که او را در این فورمول بگذاریم. (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) یعنی بگو اوست خداى يگانه. اما ما اشخاص زیادی مانند (رنجیش) داریم. اشخاص زیادی مانند (رنجیش) در کشور ما وجود دارند. اما شاید پیروان (رنجیش) بگویند که نه او یک شخص "خاص" است. خوب در اینصورت بیائید به آیۀ دوم مراجعه نمایم. (اللَّهُ الصَّمَدُ) یعنی (خداى صمد [ثابت متعالى]. خداوند بی نیاز است). او به هیچکسی محتاج نیست بلکه همه محتاج او یند. اما (رنجیش) را ما همه میشناسیم. او شخصی بود که به امراض نفس تنگی و شکر مبتلا بود. او نتوانست مریضهای خودش را تداوی نماید بناَ او چگونه خواهد توانست که مریضی من و شما را تداوی ومداوا نماید. زمانیکه او به امریکا رفته بود توسط دولت آنکشور به زندان افگنده شده بود. تصور نماید خداوند زندانی شده است!!. او نتوانست که خود را از زندان نجات دهد پس او چگونه میتواند من و شما و دیگران را که دچار مشکل شده ایم را نجات دهد؟. بعداَ او اظهار نمود که کسانی به او زهر خورانیده است. آیا امکان دارد که کسی به خدا زهر بخوراند؟
در مورد این شخص اسقف اعظم یونان [ دولت یونان را ] تهدید نموده گفت تا اگر (رنجیش) را از کشور اخراج نکند منزل او و پیروانش را تخریب خواهند کرد. دولت یونان نیز به ناچار این تقاضا موصوف را پذیرفت.
بهرصورت مرحلۀ دیگر این آزمایش (لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ) است. یعنی [خداوند متعال نه كسى را] زاده و نه زاده شده است. من نمیدانم که (رنجیش) دارای چند فرزند بود اما اینرا میدانم که او دارای یک پدر و یک مادر بود. او در یازدهم دسامبر سال ١٩٣١ در (جبالپور) تولد گردید و در نزدهم جنوری سال ١٩٩٠ وفات نمود. اما زمانیکه شما به دفتر او در شهر (پونه) بروید در آنجا مشاهده خواهید نمود که نوشته اند " بگوان رنجیش هرگز تولد نشد و هرگز وفات نکرد اما او در میان تاریخهای یازدهم دسامبر ١٩٣١ و نزدهم جنوری سال ١٩٩٠ از زمین بازدید بعمل آورد".
او در طول حیاتش از بیست ویک کشور جهان بازدید به عمل آورد و واقعیت اینست که اگر اینکشور ها برای موصوف ویزه صادر نمیکردند او هرگز قادر نبود از این کشور ها بازدید بعمل آورد. حالا توجه نمائید که خدا به زمین میآید و برای بازدید از بیست ویک کشور به ویزه ضرورت دارد و بدون ویزه نمیتواند از اینکشورها بازدید بعمل آورد. آیا شما این چنین یک شخص را خدا میخوانید؟
در آخرین مرحلۀ آزمایش ما قرآن میفرماید (وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ) یعنی (و هيچ كس او را همتا نيست). در جهان هیچ موجودی شبیه خداوند متعال وجود ندارد و لحظۀ که شما تصویری را ذهن تان مجسم میسازید که خداوند اینطور است، این موجود مجسم شده در ذهن تان هرگز نمیتواند خدا باشد. زیرا خداوند سبحان بی مانند است. اما ( رنجیش ) را همۀ ما خیلی خوب میشناسیم و میدانیم که او مو های دراز، ریش انبوۀ سفید رنگ داشته جامۀ بلندی به تن میکرد. اما قرآن کریم میگوید که (و خداوند را هيچ همتا و مانندی نیست).
شما همه (آرنولد شیواردنگر) را میشناسید او را لقب (قوی ترین مرد جهان) داده اند. حالا فرض نمائید که در ذهن شما این تصور خلق میشود که خداوند متعال هزار برابر یا میلیون بار و یا هم ده میلیون بار قویتر از (آرنولد) یا هم (کینک کانگ) و یا (دارا سینگ)است. لحظۀ که شما این تصور را در ذهن تان میآورید این موجود خلق شده در ذهن تان نمیتواند خدا باشد. زیرا خداوند بزرگ دارای مثل و مانند نبوده، بی مانند و بی همتاست.
من از شما شنونده های محترم و دانشمند تقاضا دارم که بهر موجودیکه بنام خدا مینگرید و او را بنام خدا عبادت میکنید لطفاَ این موجود را به این آزمایش "چهار مرحله یی قرآن" بگذارید.
حالا شاید یک تعداد از غیر مسلمانهایکه اینجا حضور دارند بگویند که ما به این نوع صفات خداوند باور نداریم و این را نمیپذیریم. شاید آنها بگویند که ما به یک قدرت ماورایی ایمان داریم، ما ساینس را میپذیریم. من نیز با ایشان در این نکته موافقم که امروز ما در عصر علم و تکنالوژی قرار داریم. بناَ من میخواهم که ساینس را در قرآن تطبیق نمایم.
منکران قرآن شاید بگویند که ما مسلمانها موجودیت خداوند را برای شان بصورت علمی ثابت نمائیم تا باشد آنها به وجود خداوند ایمان بیاورند. خوب من از این افراد که بخدا ایمان ندارند و صرفاَ ساینس را میپذیرند سوالاتی را میپرسم
سوال اول: تصور نمائید یک ماشینی وجود دارد که نه کسی قبلاَ آنرا دیده و نه هم راجع به آن شنیده است. در واقعیت این ماشین کاملاَ ناشناخته شده و جدید است. فرض کنید شخصی بیآید و برای ما تخنیک و شیوۀ کار این ماشین را تشریح و توضیح نماید. شما این شخص را چی خواهید نامید؟ من این پرسش را از صدها تن که منکر خدا بودند پرسیده ام. جواب این اشخاص بعد از لحظۀ تفکر اینبود که شخص مذکور بجز از خالق این ماشین و یا مخترع آن کسی دیگری نمیتواند باشد.
سوال دوم : این جهان چگونه خلق گردیده است؟ در جواب من ممکن بگویند که در ابتدا همۀ کاینات به شکل یک تودۀ گاز بود که بعداَ در اثر یک انفجار بزرگ ( بیگ بینگ) این تودۀ گاز از هم جدا گردیده باعث ایجاد کهکشانها گردید. به این ترتیب ستاره ها و سیاره ها، از جمله سیارۀ که ما در آن زنده گی میکنیم ایجاد گردید. در این هنگام من خواهم پرسید که این داستان زیبا را از کجا بدست آورده اند؟ در جواب من خواهند گفت که این کدام داستان یا لطیفۀ زیبا نیست بلکه واقعیتیست که امروز توسط ساینس ثابت گردیده است.این واقعیت چند سال قبل توسط ساینس ثابت گردید و به همین خاطر در سال ١٩٧٣ دو تن از ساینسدانها جایزۀ نوبل را بدست آوردند.
من در جواب خواهم گفت که بلی آنچه را شما گفتیتد درست است ولی شما راجع به آنچه یکهزار و چهارصد سال قبل در قرآن در سورۀ انبیا آیۀ سی ام ذکر گردیده است چی میگوید؟ قرآن شریف میفرماید (أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ).
ترجمه (آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمىآورند ).
من میخواهم این پرسش را طرح کنم که به استناد به اسناد معتبر تاریخی، قرآن کریم حدودی یکهزار و چهار صد سال قبل نازل گردید، اما چطور میتواند راجع به تئوری انفجار بزرگ ( بیگ بنگ) که فقط چند سال قبل توسط ساینس اثبات گردید حرف بزند؟ سوال اینست که تئوری "انفجار بزرگ" که از عمر آن صرفاَ چند سال میگذرد چطور در قرآن ذکر گردیده است. در جواب سوال من شاید بگویند که ممکن حتی در زمان نزول قرآن نیز کسی این تئوری "انفجار بزرگ" را پیشبینی نموده بوده باشد.
خوب، من بدون اینکه وارد بحث گردم به سوالات خود ادامه میدهم.
سوال بعدی من این خواهد بود که جهان که ما در آن زنده گی میکنیم یعنی همین کرۀ زمین دارای چی شکلیست؟ در جواب خواهند گفت که در ابتدا مردم تصور میکردند که جهان هموار بوده و به همین دلیل آنها جرات نمیکردند که به مسافت های دور مسافرت نمایند زیرا بیم داشتند که مبادا پائین بیافتند. اما امروز ما شواهد کافی ساینسی داریم که ثابت میسازد که جهان هموار نبوده بلکه دارای شکل کروی میباشد. من در اینجا بازهم خواهد پرسید که این مطلب، که زمین دارای شکل کروی میباشد را چی وقت دانستید؟ شاید بگویند صد سال قبل یا دو صد سال قبل. اما اگر دارای معلومات کافی باشند خواهند گفت که نخستین فردیکه کروی بودن زمین را ثابت نمود شخصی بنام ( سر فرانسیس دِرک ) بود که در سال این ١٥٩٧ این موضوع را طرح نمود. در اینجا من از آنها خواهم خواست تا به قرآن شریف سورۀ لقمان آیۀ ٢٩ مراجعه نمایند تا مشاهده نمایند که قرآن کریم در اینباره چی گفتنی دارد. (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ). ترجمه (آيا نديدهاى كه خدا شب را در روز درمى آورد و روز را [نيز] در شب درمىآورد و آفتاب و ماه را تسخير كرده است [كه] هر يك تا وقت معلومى روانند و [نيز] خدا به آنچه مى كنيد آگاه است).
کلمۀ (يُولِج) معنی تعغیر و تبدیلی تدریجی را میرساند. یعنی شب به تدریج به روز، و روز به تدریج و آهسته آهسته به شب تبدیل میشود. این تعغیر تدریجی روز به شب و برعکس صرفاَ زمانی میتواند ممکن باشد که زمین دارای شکل کروی باشد و اما اگر شکل زمین هموار باشد در آنصورت تبدیل تدریجی روز به شب و یا برعکس ناممکن خواهد بود. همچنان یک پیام مشابه در سورۀ الزمُر آیۀ ٥ نیز آمده است . خداوند میفرماید (خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ). ترجمه (آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمىپيچد و روز را به شب درمىپيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتى معين روانند آگاه باش كه او همان شكست ناپذير آمرزنده است).
کلمۀ عربی (يُكَوِّر) به معنی پیچاپیچ بودن یا(فنر مانند) یا (مارپیچ) میباشد. مثلاَ پیچاندن دستار یا عمامه بدور سر. اما این پیچاندن شب به روز و برعکس صرفاَ زمانی ممکن است که زمین شکل کروی داشته باشد. اما اگر شکل زمین هموار باشد این پیچانیدن شب به روز و برعکس ممکن نیست. این که زمین دارای شکل کروی میباشد از جملۀ کشفیات جدید به حساب میآید. حالا شما به من بگوئید که چطور این موضوع یکهزار و چهار صد سال قبل در قرآن ذکر گردیده است؟. شاید بگویند که ذکر کروی بودن زمین در قرآن براساس حدسیات بوده (چه حدس جالبی؟) بهرحال من ادامه میدهم.
پرسش بعدی من دربارۀ نوری مهتاب است. من میخواهم از این اشخاص بپرسم که دربارۀ نور مهتاب چه میگویند. خواهند گفت که در گذشته بشر فکر میکرد که مهتاب از خود دارای نور میباشد و این نوریکه از مهتاب میدرخشد نور خود مهتاب است. بعداَ با بیشرفت علم و تخنیک بشر توانست به این واقعیت پی ببرد که مهتاب از خود دارای نور نبوده بلکه مهتاب صرفاَ نور آفتاب را منعکس میسازد.
قرآن کریم در اینباره در سورۀ الفرقان، آیۀ ٦١ میفرماید (تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا).
ترجمه ([فرخنده و] بزرگوار است آن كسى كه در آسمان برجهايى نهاد و در آن چراغ و ماهى نوربخش قرار داد ). کلمۀ عربی (قمر) در آیۀ فوق با کلمۀ (منیر) ذکر گردیده است و کلمۀ ( منیر) از کلمۀ (نور) مشتق گردیده و به معنی "روشنی منعکس شده" است. بعبارۀ دیگر قرآن به ما میگوید که مهتاب روشنایی آفتاب را منعکس میسازد و طوریکه گفتم ساینس جدیداَ به این واقعیت پی برده است در حالیکه قرآن یکهزار و چهار صد سال قبل این موضوع را ذکر نموده است. در برابر این سوال من ممکن آنها مستقیماَ چیزی نگویند و لحظۀ فکر نمایند و بعداَ بگویند که ممکن این موضوع حسب تصادف رخ داده باشد. خوب صرفاَ برای ادامۀ مباحثه من اعتراضی نخواهم کرد و به پرسشهای خود ادامه خواهم داد.
در اینجا من میخواهم بگویم که من در سال١٩٨٢در صنف یازدهم درس میخواندم. در آنزمان ما آموخته بودیم که آفتاب دارای حرکت است ولی بدور محور خود نمیچرخد. اما امروز ساینس به ما میگوید که آفتاب برعلاوۀ اینکه حرکت دارد بدور محور خود نیز میچرخد. اگر ما دارای وسایل مورد ضرورت باشیم میتوانیم این موضوع را مشاهده نیز کنیم. آفتاب دارای لکه های سیاه است و این کله های سیاه در ظرف بیست و پنچ روز یک دور کامل را در گرد آفتاب می پیمایند. در آیۀ ٣٣ سورۀ انبیا آمده است (وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ) ترجمه (و اوست آن كسى كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است هر كدام از اين دو در مدارى [معين] شناورند). یعنی آفتاب و مهتاب هر دو در حرکت اند. آنها دور مدار خود در حرکت اند.
حالا برایم بگوئید که این موضوع که اخیراَ توسط ساینس ثابت گردیده است چگونه در قرآن کریم یکهزار و چهارصد سال قبل ذکر گردیده است؟
در این قسمت شاید اشخاص که من از آنها سوال را پرسیده ام بعد از یک وقفۀ نسبتاَ طویل برایم بگویند که اعراب در بخش نجوم خیلی پیشرفته بودند و ممکن کسانیکه در ساحۀ نجوم چیزی های را میدانستند این موضوع یعنی حرکت آفتاب و مهتاب را کشف نموده باشند و به پیامبر شما گفته باشند و جناب شان بعداَ این موضوع را در کتاب خود [ قرآن کریم ] ذکر کرده باشد. من در اینجا میخواهم بگویم که اینکه میگویند اعراب در ساحۀ نجوم پیشرفته بودند، درست است ولی در زمان نزول قرآنکریم اعراب دارای چنان علمی نبودند. در واقعیت قرآن صد ها سال قبل از اینکه اعراب در علم نجوم به پیشرفت برسند از این مسایل حرف زده بود. در واقعیت اعراب نجوم را از طریق قرآن شریف آموختند.
به همین ترتیب قرآن پاک دارای مواردی زیادی از واقعیتهای ساینسی میباشد. بطور مثال در بارۀ جریان تبخیر آب در سورۀ الزمر در آیۀ ٢١میفرماید (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ).
ترجمه (مگر نديدهاى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد پس آن را به چشمههايى كه در [طبقات زيرين] زمين است راه داد آنگاه به وسيله آن كشتزارى را كه رنگهاى آن گوناگون است بيرون مىآورد سپس خشك مىگردد آنگاه آن را زرد مىبينى سپس خاشاكش مىگرداند قطعا در اين [دگرگونيها] براى صاحبان خرد عبرتى است).
قرآن شریف راجع به پروسۀ تبخیر آب به تفصیل حرف میزند. در آیات متعددی میگوید که آب از ابحار به بالا رفته ابرها را میسازد و ابرها بعداَ متراکم میگردند. در میان ابرها رعد برق رخ میدهد و قطرات باران از ابرها بطرف زمین فرو میآیند.
(برنارد پلسی) در سال ١٥٨٠ برای بار اول از پروسۀ تبخیر آب حرف زد. اما در قرآن کریم در آیات متعددی از این پروسه حرف زده شده است. در سورۀ مومنون آیۀ ١٨، سورۀ روم آیۀ ٣٠، سورۀ نور آیۀ ٢٤، سورۀ روم آیۀ ٤٨، در همۀ این آیات از پروسۀ تبخیر آب صحبت شده است در حالیکه در این باره، برای اولین بار در سال ١٥٨٠ توسط (برنارد پلسی) صحبت گردید. بناَ سوالی مطرح میگردد که چی کسی یکهزار و چهار صد سال قبل از امروز از این واقعیت در قرآن شریف حرف بزند؟.
آنهایکه منکر قرآن اند ممکن نظر قرآن را دربارۀ جیولوژی یا زمین شناسی بپرسند.
در جیولوژی پدیدۀ وجود دارد که آنرا ( تاب خوردن) مینامند. زمین که ما روی آن زنده گی میکنیم در واقعیت دارای یک قشر خیلی نازکی میباشد و کوه ها از این پدیدۀ ( تاب خوردن ) جلوگیری میکند. در واقعیت کوه ها به سطح زمین ثبات میبخشند.
در قرآنکریم در سورۀ النبا آیات ششم و هفتم میخوانیم (أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا ﴿٦﴾ وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا ﴿٧﴾).
ترجمه (آيا ما زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم ؟ و كوهها را [چون] ميخهايى [نگذاشتيم]). طوریکه مشاهده میشود قرآن شریف کوه ها را به میخ ها تشبیه میکند و اما ساینس امروزی نیز عین همین موضوع را به ما میگوید و کوه ها را بسان میخ ها میخواند. قرآن شریف در سورۀ انبیا آیۀ سی و یکم میفرماید (وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).
ترجمه (و در زمين كوههاي ثابت و پابرجائي قرار داديم تا آنها در آرامش باشند، و در آن دره ها و راه هائي قرار داديم تا هدايت شوند). قرآن میگوید که کوه ها در زمین قرار داده شدند تا زمین را ثابت نگهدارد [مانع لرزش زمین گردد].
موضوع دیگری را که میخواهم بگویم اینست که در این جهان آبهای شور و شرینی در دریاها جریان دارد و در بعضی جاها این آبها با هم ملاقی میشوند ولی جالب اینجاست که این آبها با وجود ملاقی شدن بازهم از همدیگر جدا باقی میمانند یعنی آب شرین، شرین و آب شور، شور باقی میماند. در اینجا من میخواهم باز هم به قرآن کریم مراجعه نمایم به سورۀ فرقان آیۀ پنجاه و سوم (وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا).
ترجمه (و او كسي است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكي گوارا و شيرين و ديگري شور و تلخ و در ميان آنها برزخي قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گوئي هر يك به ديگري ميگويد) دور باش و نزديك نيا!). همچنین در سورۀ الرحمن آیات نزده و بیستم خداوند متعال میفرماید (مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ ﴿١٩﴾ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ ﴿٢٠﴾).
ترجمه (دو دريا را [به گونهاى] روان كرد [كه] با هم برخورد كنند. ميان آن دو حد فاصلى است كه به هم تجاوز نمىكنند).
امروز ساینس به ما میگوید که آبهای شور و شرین با هم مخلوط نمیگردند و علت این امر موجودیت برزخ و یا یک (جداکننده) در میان آب شور و شرین میدانند. شاید منکران قرآن بگویند که ممکن یک عرب در زیر آب رفته باشد و به چشم خود این مانع یا جداکننده را دیده باشد و بعداَ این مشاهده خود را در درج قرآن نموده باشند. اما نکتۀ جالب اینجاست که این مانع یا (جداکننده) غیرقابل دید است. قرآن نیز از آن بنام برزخ، مانع یا (جداکنندۀ) غیر قابل دید یاد میکند.
این موضوع یعنی مخلوط نشدن آبهای شور و شرین را میشود به وضاحت در شهر (کیپ تاون) که یک شهر بزرگ افریقای جنوبی میباشد و همچنان در مصر در جایکه دریا نیل به مدیترانه میریزد، مشاهده نمود. همچنان در( گلف استریم) [ که یک جریان اقیانوسی گرم و قویی است که در اقیانوس اطلس جریان دارد شروع حرکت آن از خلیج مکزیکو است که از تنگه فلوریدا خارج شده و تا حدودی در نزدیکی سواحل امریکا حرکت میکند تا به اقیانوس اطلس برسد] مشاهده نمود که به هزاران میل جریان دارد. در اینجا هر دو نوع آب موجود است ولی جالب اینجاست که این آبها هرگز با هم مخلوط نمیگردند.
قرآن کریم در سورۀ انبیا آیۀ سی ام میفرماید (....وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ.)
ترجمه (...و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمىآورند).
در کجای صحرا های عربستان آب وجود دارد؟ و کی میتوانست تصور نماید که هر زنده جان از آب ساخته شده است؟ اگر قرار میبود اعراب از ذهن خودشان استفاده کنند و حدس بزنند که موجودات زنده از چی ساخته شده اند، هر چیز در تصور شان میگنجید به استثنای آب. زیرا طوریکه گفتیم آب عنصری بود که صحراهای عربستان فاقد آن میباشد. بهرحال امروز ساینس به ما میگوید که (سیتوپلازم) جز اصلی حجرات میباشد که از هشتاد فیصد آب تشکیل گردیده است. وجود هر جسم حیه یا زنده از پنجاه الی هشتاد در صد آب تشکیل گردیده است. کی توانسته است این موضوع را یکهزار و چهارصد سال قبل بیان کند؟ در اینجا شخص کافر سکوت اختیار خواهد کرد و جوابی برای گفتن نخواهد داشت.
تئوری وجود دارد بنام تئوری احتمالات که میگوید فرض نمائید که دو احتمال وجود داشته باشد که یکی آن درست و دومی نادرست باشد. برمبنای این تئوری چانس برنده شدن شما در صورت انتخاب یکی از دو احتمال پنجاه فیصد میباشد. مثلاَ در هنگام بالا انداختن یک سکه، احتمال اینکه کدام رخ سکه خواهد آمد پنجاه فیصد میباشد. اما اگر من بار دوم همین سکه را بالا بیاندازم چانس اینکه من در هر دو بار حدس درست بزنم بیست و پنج در صد میباشد. یعنی پنجاه در صد در بار اول و پنجاه درصد در بار دوم اما در مجموع هر دو بار، چانس من بیست و پنج در صد است.
هرگاه من یک کمسایی را پرتاب نمایم چانس پیروزی من و یا اینکه جواب من درست باشد یک نسبت شش خواهد بود زیرا کمسایی دارای شش رُخ میباشد.
بیاید این تئوری احتمالات را در مورد قرآن کریم تطبیق نمائیم. صرفاَ برای مباحثه برای لحظۀ فرض نمائیم که مواد مندرج در قرآن شریف از ذهن شخصی تراوش نموده است. قرآن کریم میگوید که شکل زمین کرویست. خوب چند نوع شکل دیگر میتواند در ذهن شخصی خطور نماید که زمین میتواند داشته باشد. فرضیات که مطرح میتواند شود اینهاست: هموار، سه کنجی، چهارکنجی یا مربع، پنج کنجی، شش کنجی، هفت کنجی، هشت کنجی و کروی. فرض کنید که شما سی نوع شکل مختلف را برای شکل زمین حدس میزنید. حالا چانس درست بودن حدس شما یک نسبت سی خواهد بود. اینکه نور مهتاب، نور خود مهتاب است و یا نور انعکاسی، احتمال درست بودن جواب ما، یک نسبت دو خواهد بود. اما اگر جواب ما در هر دو سوال فوق درست باشد چانس ما یک نسبت سی بر یک نسبت دو، بر یک نسبت شصت خواهد بود.
در مورد اینکه اجسام حیه یا موجودات زنده از چی ساخته شده اند، یک شخص که در صحرا های عربستان زنده گی میکند شاید بگویند که موجودات زنده از سنگ، چوب، المونیوم، آهن، مس، آب، تیل، اکسیجن وغیره. در این مورد شما میتوانید که حداقل ده هزار حدس بزنید. اما شخصیکه در صحرای عربستان زنده گی مینماید ممکن آخرین حدس اش آب باشد. اما قرآنکریم در سورۀ انبیا در آیۀ سی ام میفرماید که هر موجود زنده از آب آفریده شده است. اینکه شما در این مورد از حدس کار بگیرید یک نسبت ده هزار خواهد بود. و اینکه جواب یا حدس شما در برابر هر سه سوال (اینکه شکل زمین کرویست و نور مهتاب منعکسی است و وجود اجسام حیه از آب ساخته شده است) درست باشد یک نسبت سی بر یک نسبت دو بر یک نسبت ده هزار که یک بر شصت هزار میباشد، است که این معادل ٠٫٠٠٠١٧ فیصد میباشد. خوب من این تئوری احتمالات را برای شما واگذار میشوم که خودتان این تئوری را در قرآن شریف تطبیق نمائید.
قرآن کریم صد ها واقعیت را در زمانی مطرح مینماید که در زمان نزول آن ناشناخته شده بود. نظر به تئوری احتمالات اگر شخصی از حدسیات کار گرفته باشد، اینکه همۀ موارد حدسزده شده درست باشد نزدیک به صفر میباشد.
ممکن کسی از من بپرسد که آیا من میخواهم حقانیت قرآن را با ساینس ثابت نمایم؟
من میخواهم این موضوع را بیان کنم که قرآن کریم کتاب ساینس نه بلکه کتاب آیات یا علامات است. قرآن شریف بالاتر از شش هزار آیه است که از آنجمله بالاتر از هزار آیه ریشه و پایه ساینسی دارد. من نمیخواهم از ساینس برای اثابت حقانیت قرآن استفاده نمایم زیرا برای ثابت نمودن حقانیت چیزی باید از یک معیار یا اندازه و یا پیمانۀ استفاده نمائید که ناب باشد. معیار و پیمانۀ ناب برای ما مسلمانها همین قرآن کریم است زیرا قرآن، فرقان است و فرق میگذارد میان حق و باطل. اما برای یک شخصیکه کافر و منکر قرآن است ساینس حیثیت پیمانه و معیار ناب را دارد. بنابر همین دلیل هنگام مباحثه با آنهایکه منکر قرآن اند من از ساینس کار میگیرم تا برای شان حقانیت قرآن را ثابت نمایم.
شما میدانید که ساینس بعضی اوقات چرخشهای یکصد و هشتاد درجه یی میزند، به این دلیل من صرفاَ از آن واقعیتهای صحبت نموده ام که ثابت شده اند و دارای مدرک و سند باشد. من درباره های تئوری ها حرف نزده ام زیرا تئوری ها براساس گمانها و حدسها استوار است. به این ترتیب من از معیار و پیمانۀ که برای منکران قرآن ناب و قابل قبول باشد استفاده نموده برایشان ثابت مینمایم که حقایقی که توسط ساینس در طول صد سال اخیر ثابت شده است، در قرآن از قبل درج بوده است. به این ترتیب در نهایت ما به این نتیجه میرسیم که قرآن مافوق ساینس است.
در قرآن شریف در سورۀ طه آیۀ پنجاه و سه میخوانیم (..فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى). قرآن میفرماید که نباتات به شکل زوج و یا جفت آفریده شده اند. موضوع که بشر به این تازه گی کشف نموده است.
در سورۀ رعد آیۀ سوم میخوانیم (...وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ...) ترجمه (..و از تمام ميوهها در آن دو جفت آفريد..).
در بخش بیولوژی در سورۀ انعام آیۀ سی و هشت آمده است (وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم...). ترجمه (و هيچ جنبندهاى در زمين نيست و نه هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند مگر آنكه آنها [نيز] گروههايى مانند شما هستند....). در این آیه آمده است که پرنده ها و حیوانات به شکل گروه ها زنده گی میکنند. البته این واقعیت در تازه گی ها توسط ساینس کشف گردیده است.
در سورۀ نحل آیات شصت و هشت و شصت و نه چنین آمده است (وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ﴿٦٨﴾ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاء لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿٦٩﴾).
ترجمه (پروردگار تو به زنبور عسل وحي (الهام غريزي) فرستاد كه از كوهها و درختان و داربستهائي كه مردم ميسازند خانههائي برگزين! ﴿٦٨﴾سپس از تمام ثمرات تناول كن، و راههائي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده به راحتي بپيما، از درون شكم آنها نوشيدني خاصي خارج ميشود، به رنگهاي مختلف، كه در آن شفاي مردم است در اين امر نشانه روشني است براي جمعيتي كه اهل فكرند!).
برمبنای آیات فوق این زنبورماده است که بیرون رفته عسل را از طریق گلها و غیره آماده میسازد، نه زنبور نر. موضوعی که اخیراَ توسط ساینس کشف شده است. این زنبور ها میسر راه باغهای را که جدیداَ کشف کرده اند را توسط بالزدن، به یکدیگر نشان میدهند.
همچنان طوریکه مشاهده میشود در آیۀ فوق گفته میشود که عسل از درون شکم زنبور عسل بدست میاید، موضوع که ساینس امروز بدان پی برده است. همچنان در این آیه از شفا بخش بودن عسل سخن رفته است. ساینس امروزی از خواص ضد عفونی بودن عسل حرف میزند. جای تعجب نیست که از کاربرد عسل توسط سربازان روسی یادآورشویم که جهت مدوا زخمهای شان به جراحتهای شان عسل میمالیدند که اثر خیلی ضعیفی از خود بجا میگذاشت. از عسل همچنان برای مداوای بعضی از اقسام حساسیت ها نیز استفاده میشود.
در قرآن کریم در سورۀ عنکبوت آیۀ چهل و یکم از آن چنین سخن رفته است (... وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ...) ترجمه (...و سست ترين خانهها خانه عنكبوت است...). در اینجا برعلاوۀ توضیح وضعیت فزیکی خانۀ عنکبوت روابط اعضای خانۀ عنکبوت نیز توضیح شده است و آن اینکه اکثر اوقات عنکبوت ماده عنکبوت نر را میبلعد.
در سورۀ النمل آیات هفتده و هشتده آمده است (وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿١٧﴾ حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١٨﴾). ترجمه (لشكريان سليمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند آنقدر زياد بودند كه بايد توقف كنند تا به هم ملحق شوند. تا به سرزمين مورچگان رسيدند، مورچهاي گفت: اي مورچگان! به لانههاي خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالي كه نميفهمند!).
طوریکه مشاهده میفرمائید در این آیات از حرف زدن مورچه ها صحبت شده است. ساینس امروزی میگوید در میان حیوانات و حشرات، مورچگان بیشترینه شباهت را با انسانها از نگاه طرز زنده گی دارند. مورچه ها اجساد مرده های شان را دفن مینمایند، دارای محلات داد و ستد اند و دارای شیوۀ های پیشرفتۀ ارتباطات اند و غیره.
در بخش فیزیولوژی: سورۀ نحل آیۀ شصت و شش (وَإِنَّ لَكُمْ فِي الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِينَ).
ترجمه (و در وجود چهار پايان براي شما (درسهاي) عبرتي است، از درون شكم آنها از ميان غذاهاي هضم شده، و خون، شير خالص و گوارا به شما مينوشانيم!).
سورۀ المومنون آیۀ بیست و یکم (وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ) ترجمه (و براي شما در چهارپايان عبرتي است، از آنچه در درون آنها است (از شير) شما را سيراب ميكنيم و براي شما در آنها منافع فراواني است و از گوشت آنها ميخوريد).
طوریکه ملاحظه میفرماید در این آیات از جریان خون و تولید شیر سخن رفته است. این موضوع بعداَ یعنی شش صد سال بعد از نزول این آیات قرآن شریف توسط "ابن نافیض" کشف گردید و بعداَ هزار سال بعد از نزول این آیات (ولیام هاروی) این جریان را به جهان غرب معرفی نمود.
در ساحۀ جنین شناسی یا ایمبریولوژی: نخستین آیات قرآن مجید که نازل گردید از سورۀ علق یا اقرا بود.
﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ)همان ذاتیکه انسان را از علق، مادۀ چسپنده، یک شئ که به ( گاوک )شباهت دارد، بوجود آورد. آیاتیکه به جنین شناسی ارتباط میگرد برای پروفیسور (کیت مور) که یکی از بهترین داکترهای جنین شناسی میباشد، برده شد. پروفیسور (کیت مور) در شهر تورنتو کانادا زنده گی میکند. بهرحال برای او همه معلومات که به جنین شناسی ارتباط میگرد و در قرآن ذکر گردیده است، نشان داده شد. از آنجایکه خداوند متعال در قرآن شریف میفرماید که هرگاه چیزی را نمیدانید از آنهایکه میدانند بپرسید، بناَ مسلمانها هم آیات قرآنی را که به جنین شناسی ارتباط میگرفت به (کیت مور) نشان دادند. پروفیسور (کیت مور) بعد از مطالعه این آیات گفت که اکثریت این آیات قرآنی که به جنین شناسی ارتباط میگیرد با ساینس امروزی مطابقت کامل دارد. اما آیاتی نیز وجود دارد که فعلاَ من نمیتوانم دربارۀ آنها حرفی بزنم زیرا خودم نیز دربارۀ این مسایل نیز تا ایندم چیزی نمیدانم. یکی از اینوع آیات همین آیۀ مبارکه است که میفرماید که خداوند انسانرا از یک مادۀ چسپناک (یک شی مانند گاوک) بوجود آورد. خوب جناب پروفیسور یک تصویری از( گاوک) را بدست آورد. در عین زمان موصوف مایکروسکوپی قوی را گرفته مراحل ابتدایۀ رشد جنین را مطالعه نمود. بعد از مطالعه دقیق متوجه گردید جنین در مراحل ابتدایۀ رشدش شباهت کامل با (گاوک) دارد. بعد از این موضوع او اعلام نمود که هرآنچه در قرآن گفته شده است با ساینس امروز مطابقت کامل دارد. او همچنان فاکتهای را که از قرآن بدست آورده بود در چاپ جدید کتابش درج نمود و جایزه بهترین کتاب سال را بدست آورد. پروفیسور( مور) اعتراف نمود که واقعیت های موجود در قرآن نمیتواند ترواش نموده از ذهن انسان باشد بلکه این واقعیت ها صرفاَ میتواند منبع الهی داشته باشد وبس.
در سورۀ الطارق آیات پنجم الی هفتم آمده است (فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ ﴿٥﴾ خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ ﴿٦﴾ يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ ﴿٧﴾).
ترجمه (انسان بايد نگاه كند كه از چه چيز آفريده شده؟! از يك آب جهنده آفريده شده است. آبي كه خارج ميشود از ميان «پشت» و «سينهها»).
امروز ما میدانیم که رشد دستگاۀ تناسلی انسان در مراحل ابتدای رشد جنین از محل که گرده ها موقعیت دارد یعنی میان ستون فقرات و ستون یازدهم و دوازدهم قبرغه، آغاز میشود. قرآن کریم در سورۀ نجم آیات چهل و پنجم و چهل و ششم میفرماید (وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ﴿٤٥﴾ مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى ﴿٤٦﴾).
ترجمه (و او است كه دو زوج مذكر و مؤ نث را ميآفريند، از نطفه اي كه خارج ميشود (و در رحم ميريزد).
در سورۀ القیامه آیات سی وهفت الی سی و نهم میفرماید (أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى ﴿٣٧﴾ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿٣٨﴾ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ﴿٣٩﴾) ترجمه (آيا او نطفهاي از مني كه در رحم ريخته ميشود نبود؟ سپس به صورت خون بسته در آمد، و او را آفريد و موزون ساخت ؟ و از او دو زوج مذكر و مؤ نث آفريد). طوریکه دیده میشود در اینجا از این نکته حرف زده میشود که تعین جنسیت طفل وابسته به مرد میباشد نه زن، موضوعیکه ما اخیراَ بدان پی برده ایم.
قرآن میگوید که جنین در سه غلاف یا پردۀ تاریک قرار دارد که این موضوع نیز توسط ساینس امروز تائید گردیده است.
قرآن شریف مراحل رشد جنین را با تفصیل مکمل تشریح مینماید. در سورۀ المومنون آیات دوازده الی چهارده (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ ﴿١٢﴾ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ﴿١٣﴾ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ﴿١٤﴾).
ترجمه (ما انسان را از عصارهاي از گل آفريديم. سپس آن را نطفهاي در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم. سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چيزي شبيه گوشت جويده) و مضغه را به صورت استخوانهائي در آورديم، از آن پس آن را آفرينش تازهاي ايجاد كرديم، بزرگ است خدائي كه بهترين خلق كنندگان است!)
سورۀ الحج آیۀ پنجم آمده است (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ….).
ترجمه (اي مردم اگر در رستاخيز شك داريد (به اين نكته توجه كنيد كه) ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از مضغه (چيزي شبيه گوشت جويده) كه بعضي داراي شكل و خلقت است و بعضي بدون شكل، هدف اين است كه ما براي شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم) و جنينهائي را كه بخواهيم تا مدت معيني در رحم مادران قرار ميدهيم (و آنچه را بخواهيم ساقط ميكنيم) بعد شما را به صورت طفل بيرون ميفرستيم….). به این ترتیب طوریکه دیده میشود قرآنکریم مراحل رشد جنین را به تفصیل بیان میدارد.
در سورۀ سجده آیۀ نهم (ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ ). ترجمه (بعد اندام او را موزون ساخت و از روح خويش در وي دميد و براي شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد، اما كمتر شكر نعمتهاي او را بجاي ميآوريد!).
سورۀ انسان آیۀ دوم آمده است (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا) ترجمه (ما انسان را از نطفه مختلطي آفريديم، و او را ميآزمائيم (لذا) او را شنوا و بينا قرار داديم). طوریکه میبینیم در این آیات حس شنوایی قبل از یا مقدم بر حس بینایی ذکر شده است و طوریکه ساینس امروز ثابت ساخته است، حس شنوایی قبل از حس بینایی برای جنین داده میشود. طوریکه میدانیم حس شنوایی در ماۀ پنجم حاملگی کاملاَ رشد یافته است در حالیکه چشمها در ماۀ هفتم حاملگی گشایش یافته باز میگردند.
در برابر این سوال که خداوند متعال چگونه خواهد توانست در روز قیامت استخوانهای انسانهای که قبلاَ فوت نموده اند را دوباره خلق نماید و چگونه دوباره آنرا با گوشت میپوشاند، در سورۀ قیامه آیات سوم الی چهارم میفرماید (أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾).
ترجمه (آيا انسان ميپندارد كه استخوانهاي او را جمع نخواهيم كرد؟ آري قادريم كه (حتي خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم). طوریکه مشاهده میشود خداوند متعال میفرماید که خداوند نه تنها قادر است که استخوانهای شما را دوباره بسازد بلکه حتی قادر است نشان انگشت [ سر انگشتان] شما را نیز بسازد. خوب بیآید بیبینیم که این موضوع چی معنی دارد. برای بار نخست در سال ١٨٨٠ شخص بنام ( سر گولت ) شیوۀ استفاده از نشان انگشت را معرفی نمود که ما امروز برای شناسای افراد از این شیوه استفاده میکنیم. نشان انگشت دو تن حتی در بین یک میلیون تن نیز بعید است که با هم مطابقت داشته باشد. اما قرآن کریم یکهزار و چهار صد سال قبل از امروز از این موضوع سخن گفته است.
یک مطلب دیگر را نیز میخواهم در اینجا یادآورشوم. میخواهم از پروفیسور تایلندی بنام (تاگدا شوون) یادآور شوم که در بخش (حجرات گیرندۀ درد) تحقیقات زیادی نموده است. در گذشته ها اینطور میپنداشتند که این مغز انسان است که درد را احساس مینماید و مسوولیت درد را دارد. اما امروز ساینس کشف نموده است که (حجرات گیرندۀ درد) در روی جلد قرار دارد که درد را احساس نموده اخذ میکند. قرآن شریف در سورۀ نسا آیۀ پنجاه و ششم میفرماید (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا) ترجمه (كساني كه به آيات ما كافر شدند بزودي آنها را در آتشي وارد ميكنيم كه هر گاه پوستهاي تن آنها (در آن) بريان گردد (و بسوزد) پوستهاي ديگري به جاي آن قرار ميدهيم تا كيفر را بچشند، خداوند توانا و حكيم است (و روي حساب كيفر ميدهد). در این آیه بشکل غیر مستقیم به (حجرات گیرندۀ درد) اشاره شده و گفته میشود که این پوست بدن انسان است که درد را اخذ و احساس میکند. زمانیکه پروفیسور (تاگدا شوون) برای اولینبار با این آیۀ قرانکریم برخورد، باورش نیامد که همچنین چیزی در قرآن موجود باشد. بعداَ زمانیکه مطمین گردید که این آیۀ از قرآن است و متوجه گردید که یکهزا و چهار صد سال قبل در قرآن به (حجرات گیرنده درد) اشاره شده است، ایمان آورده وارد اسلام گردید. او در یک کنفرانس طبی در قاهره کلمۀ شهادت را بزبان راند که (لا اله الا اللهُ محمدَ رسول الله) یعنی اینکه به جز الله متعال دیگری معبودی وجود ندارد و محمد صلی الله و علیه وسلم رسول خداوند متعال است.
به این ترتیب شما میتواند در آخر از شخصیکه منکر قرآن است و با شما داخل مباحثه گردیده است، بپرسید که آن ذاتیکه میتواند این همه واقعیت های ساینسی را در قرآن بگنجاند کی میتواند باشد؟
شخصیکه برای اولینبار میکانیزم یا شیوۀ کار یک ماشین کاملاَ ناشناخته شده را بیان میتواند بکند کسیت؟ بدون شک چنین یک شخصی کسی دیگری به جز از سازنده همان ماشین، مخترع، تولید کننده و ایجاد کننده آن خواهد بود و بس. به همین شکل آن ذاتیکه میتواند این همه فاکت ها و یا واقعیت های ساینسی را در قرآن بیان کند صرفاَ باید خالق، ایجاد کننده و تولید کننده این جهان با همه اشیا موجود در آن باشد. این موجود را در زبانهای مختلف به نامهای مختلف میخوانند ولی در زبان عربی لفظ خاص الله به این ذات مقدس اختصاص یافته است.
انسان ممکن با علم اندک از خدا دور گردد ولی هرگاه انسان علم کامل داشته باشد و یا هم از طریق مطالعۀ دقیق، انسان بخدا نزدیک شده به یک مومن واقعی تبدیل میگردد. امروز علما و دانشمندان نشانه های از خداوند اند ولی آنها خدا نیستند چرا که ما ایمان داریم که لا اله الا الله یعنی بجز از الله دیگر خدا و معبودی وجود ندارد.
من در اینجا حرفهایم را تمام میکنم. هرگاه شما مایل باشید راجع به مسایل ساینسی در قرآن شریف بیشتر بدانید میتوانید به ویدیو کستهای من بنام ( آیا ساینس امروزی در مطابقت با قرآنکریم قرار دارد و یا در مخالفت ؟) مراجعه نمائید.