اوباما بايد از اشتباهات بوش پند بگيرد!!
حميد سلجوقي - هرات
افزايش تلفات نيروهاي خارجي در كشور و مخصوصاً نيروهاي امريكائي كه در طول سال جاري بيشترين تلفات را از زمان حمله به افغانستان متحمل شده اند، نشان ميدهد كه كشورهاي عضو پيمان آتلانتيك شمالي ناتو كه به رهبري مستقيم آمريكا در جنگ افغانستان حضور دارند، شكست تلخي را متقبل شده اند و اين افزايش تلفات و نابساماني ها در افغانستان؛به اثبات رساند، طرح دولت بوش و متحدان اروپائي آمريكا در حمله به افغانستان و نابودي تروريستان، طرحي ناكام و ناكارا بوده است .
آنچه نتايج جنگ هفت ساله آمريكا و ناتو در افغانستان نشان ميدهد، بي توجهي و بي برنامه بودن جامعه جهاني درقبال افغانستان؛ پس از آغاز جنگ با عراق است. در آن زمان دولت آمريكا با طرح حمله به عراق به اصطلاح هسته اي؛ افغانستان را به كلي از صحنه نظامي دنيا به فراموشي سپرد و اين امر باعث قوت يافتن مجدد نيروهاي القاعده و گروه طالبان به حمايت پاكستان گرديد.
بي توجهي آمريكا در آن زمان باعث استفاده جوئي دولت متزلزل مشرف از اوضاع در افغانستان گرديد و دولت مشرف كه پس از فروپاشي طالبان يگانه حامي و تمويل كننده ي اين گروه بود؛ توانست با خلاء هاي موجود، نهايت استفاده را ببرد و در تقويت نيروهاي مخالف دولت افغانستان و جامعه جهاني نتايج مثبت و قابل قبولي را در سطح منطقه به دست آورد.
بدون شك اين بي توجهي آمريكا و متحدان اروپائي او، سبب گرديد تا دولت نوپاي افغانستان كه پس از اجلاس بن حمايت مستقيم گروه هاي مجاهدين را به همراه داشت؛ به مرور شكست برنامه هاي سياسي- نظامي خود را تجربه كند و دراين ميان اشتباه آمريكا باعث شد، بزرگترين صدمات را افغانستان متحمل شود.
پس از آن افغانستاني كه تازه روال انسجام را به خود ميگرفت، دوباره به ميدان نبرد مبدل شد و نظام اين كشور بر اثر فشار روز افزون گروه هاي درگير در افغانستان جايگاه و ماهيت اصلي خويش را در بين جامعه افغاني كمرنگ ساخت، مجاهدين اعتمادشان را نسبت به دولتي كه به پيمانه ايده ال شان هماهنگ نبود و با آن كنار آمده بودند را از دست دادند و مردم كه با تمام توان در راستاي بازسازي – نوسازي و حمايت از دولت و اميدوار به آينده اي روشن بودند به بن بست خوردند و به مرور دولت مركزي افغانستان و در كل جامعه جهاني اعتماد اوليه سالهاي 2001 – 2002 را از دست دادند.
وضعيت نا بسامان در كشور به حدي به سرعت گسترش يافت كه جامعه جهاني و دولت افغانستان به مذاكره با گروه شكست خورده طالبان تن دادند و اين باعث برسميت شناختن گروه طالبان گرديد و دركل اشتباه نا بخشودني آمريكا سبب گرديد افغانستان از روند پيشرفت و خودكفائي بازبماند و تمام زحمات دولت و مردم نقش برآب گردد.
به هرحال انتظار مي رود با روي كار آمدن دموكراتها در سكان داري قدرت جهاني آمريكا تغييرات گسترده اي در استراتيژي جامعه جهاني در قبال افغانستان بوجود آيد و پيش از آنكه سيل نابساماني ها و نا امني راهي به سوي جهان متمدن بگشايد، سدي برنامه ريزي شده در مقابل آن ايجاد گردد.
نياز اساسي در شرايط كنوني افغانستان برخورد جدي و منظم بر اساس خواسته هاي دولت و مردم در مقابله با تروريزم جهاني است، زيرا افزايش حملات گروه هاي مخالف دولت كه به پشتوانه كشورهاي همسايه افغانستان مخصوصاً پاكستان در خاك اين كشور صورت ميگيرد، بن بست بزرگي در برابر جامعه جهاني مشغول جنگ در افغانستان شده و گروه هاي مخالف نظام قدرت اراده و اداره ي امور را به نحوي بدست آورده اند.
با چنين وضعيتي انتظار ميرود باراك اوباما رئيس جمهور جديد آمريكا كه تا حدود دو ماه ديگر عملاً سكان كشتي طوفان زده ي آمريكا را به دست ميگيرد به صورت جدي و پيگرانه و با قاطعيت به خواسته هاي دولت و ملت افغانستان رسيده گي و استراتيژي كلي در قبال افغانستان را تغيير دهد، اوضاع كنوني مي طلبد تا اوباما و متحدان اروپائي مبارز با تروريسم، نخست اعتماد از دست رفته ي شان در افغانستان را با راه اندازي برنامه هاي بازسازي و كمك به امنيت و دولت بدست آورند و در پي آن به صورت پيگيرانه در پي نابودي مراكز اصلي تروريستان كه بدون شك مناطق قبايلي پاكستان و احزابي در داخل خاك آن كشور است، را نابود بسازند.
مسلم است كه برنامه ريزي هاي دولت بوش در آغاز حمله به افغانستان به ناكامي گرايد و آمريكا و جامعه جهاني درگير با تروريسم را به سوي پرتگاه سقوط سوق داد. بناءً انتظار كلي اينست كه چرخشي 180 درجه اي در استراتيژي جديد آمريكا بوجود آيد.
اظهارات اخير رئيس جمهور كرزي در قبال مبارزه با تروريزم با توجه به گفته هاي آقاي كرزي در روند روابط مناسب افغانستان و پاكستان ميتواند از موثر ترين نكات استراتيژي آمريكا در اوضاع كنوني باشد، مشروط بر آنكه جامعه جهاني پيش از حل قضيه هستي اي ايران به تراژيدي جنگ در افغانستان نقطه ي پايان ببخشد.
زيرا افغانستان كنوني از يك سو به شدت درگير مسايل نظام اداري داخلي بر سر تقسيم قدرت بين احزاب اپوزسيون دولت است و از سوي هم جنگ، ترور، آدم ربائي و... باعث روي گرداندن مردم از دولت گرديده كه اين امر خود تهديدي بزرگ، نخست براي دولت افغانستان و در گام دوم براي جامعه جهاني خواهد بود.
بناءً همانطور كه گفتيم تاثير پيروزي اوباما در انتخابات رياست جمهوري آمريكا ، نه تنها براي مردم و رهبران سياسي افغانستان مهم است بلكه استراتيژي اوباما در قبال افغانستان براي آينده كاخ سفيد، جامعه جهاني و در كل كشورهاي منطقه تاثير، اهميت و حساسيت خاصي به همراه خواهد داشت.
اوباما بايد به دقت متوجه اين موضوع باشد كه افغانستان يكي از اساسي ترين نقاط استراتيژيك سياست ايالات متحده در كل جهان است و او(اوباما) در شرايطي به قدرت رسيده كه اين كشور در بحراني به سر ميبرد كه مسبب آن اشتباهات بوش پس از حمله به عراق بوده است و نبايد فراموش كند كه افغانستان ميدان اصلي مبارزه با تروريسم جهاني و مواد مخدر است و مسلماً پيروزي آمريكا در مبارزه با اين دو پديده جهاني باعث هويت بخشيدن آمريكا به عنوان كشوري قدرتمند در بين جامعه جهاني خواهد شد و آنجاست كه آمريكا ميتواند سهم بزرگتري در تصميم گيري هاي جهاني به جيب بزند.
آنچه اين اوضاع افغانستان به آن نياز دارد تا در استراتيژي جديد گنجانيده شود، بدين منوال خواهد بود:
1- نخست آمريكا طرح افزايش نيروهايش كه قراراست پس پايان ماموريت در عراق، عازم افغانستان گردند را از سر بيرون كند. زيرا افزايش نيرو در افغانستان باعث بروز تشنجات قومي و قبيلوي كه در تضاد با حضور نيروهاي خارجي در كشور هستند، خواهد گرديد و آن زمان است كه افزايش تنش ها و واكنش ها در قبال نيروهاي خارجي را به همراه خواهد داشت و بار ديگر افغانستان ميدان درگيري مردم و گروهاي خارجي خواهد گرديد. بناءً تجربه جنگ شوروي سابق در افغانستان را نبايد در برنامه جديد در قبال افغانستان به فراموشي بسپارند، از طرفي هم كشورهاي همسايه مخصوصاً ايران كه نفوذ زيادي در بين گروه ها و احزاب كنوني در كشور دارد هيچ گاه افزايش نيروهاي آمريكائي در افغانستان را نخواهد پذيرفت كه پيش بيني واكنش ايران در اين قبال نيز موضوعيست كه نبايد ناديده گرفته شود.
2- مبارزه علني با تروريسمي كه مستقيماً از داخل خاك پاكستان برنامه ريزي جنگ عليه دولت افغانستان و نيروهاي خارجي را ميكند، كه البته چنين مبارزه اي بايد مشخصاً در بيرون از خاك افغانستان و جدا از بحث مذاكره با طالبان صورت بگيرد. زيرا اظهارات اخير رئيس جمهور پاكستان در خصوص مبارزه با تروريسم و حملات آمريكا به نحوي نشانگر ادامه اين درگيري ها در داخل خاك افغانستان و در صورتيكه چنين موضوعي در داخل خاك افغانستان صورت بگيرد، آمريكا و هم پيمانان اين كشور مجدداً در باطلاقي فرو خواهند رفت كه هم اكنون بوش در آن غرق گرديده است.
3- فراموش كردن قضيه هسته اي ايران تا ختم كلي قضيه افغانستان و نابودي تروريسم از منطقه، زيرا طرح مبارزه با برنامه هسته اي ايران كه يكي از شاخصه هاي خواسته هاي آمريكا و جامعه جهاني است، هيچگاه نخواهد گذاشت اوضاع افغانستان به روندي ايده آل باز گردد.
4- سهيم ساختن اعظمي مجاهدين در تشكيلات نظام، بر خلاف طرح قبلي كه منجر به كنار زدن مجاهدين از نظام كنوني كشورگرديد، زيرا موجوديت مجاهدين در نظام به دليل نفوذ اعظمي آنها در اجتماع باعث جذب مجدد مردم به حمايت از نظام و دولت ميگردد و آنزمان است كه دولت ميتواند به راحتي برنامه هاي خود را پياده كند، البته با توجه به اين موضوع كه سران مجاهدين كساني هستند كه يك دهه پيش بردليل مشكل سمتي و گروهي باعث نابودي افغانستان به دست طالبان گرديدند، اما در اين زمان اين تفاوت وجود دارد كه مجاهدين سهيم در نظام آينده افغانستان متعهدانه به نظام و همسو و هم پيمان با جامعه جهاني براي مبارزه با تروريزم و تقسيم قدرت در افغانستان به روي كار آورده شوند.
5- سرمايه گذاري كلي به منظور ساخت و تجهيز اردو و پوليس ملي به منظور سپردن امنيت بدست افغانها و ايجاد تشكيلات و امكانات مناسب براي جذب و جلب سربازان جديد در صفوف اردو و پوليس ملي.
6- طرح گسترده ي بازسازي و نوسازي در افغانستان و جلب سرمايه گذاري هاي بيروني با توجه به وضعيت اقتصادي افغانستان و ايجاد شرايط كاري مناسب براي كتله عظيم جوانان بيكار در افغانستان. زيرا در صورتيكه اين روند جامه عمل نپوشد، باعث رشد مجدد مهاجرت هاي كاريابي از كشور ميگردد و بيم آن ميرود كه اين كتله عظيم با توجه به فعاليت هاي تخريبي كشورهاي همسايه ، با پيوستن به صفوف مخالفين دولت كه هم اكنون نيز مواردي از آن ديده ميشود، باعث قدرت و افزايش نيروهاي مخالف دولت در خاك افغانستان گردد.
7- و نكته پايان اينكه مردم افغانستان در پهلوي اينكه خواهان نظام دموكراسي براساس فرهنگ و ارزشهاي اسلامي پذيرفته شده خود هستند، خواهان نظامي اند كه بتواند مبارزي جدي و با اقتدار در مقابله با بازگشت مجدد القاعده و گروه هاي افراطي چون طالبان باشد. بناءً جامعه شناسي مجدد در قبال مردم افغانستان نياز مبرم و اساسي خواهد بود و بودن ترديد پيروي از برنامه هاي قبلي دولت امريكا در داخل خاك افغانستان اوضاع كشور را رو به وخامت خواهد گرداند.
به هرحال مي طلبد تا دقيق تر از آنچه كه در اوايل سال 2001 در قبال افغانستان برنامه ريزي شد، برنامه اي ترتيب گردد تا آمريكا و متحدانش مجدداً در جنگ با تروريسم در افغانستان با شكستي ناگواري كه بوش در خاك اين كشور خورد، مواجه نشوند و در اين باطلاق فرو نروند.