از پاکستان تا قدس
دو نقطه پر ماجرا و جنجال بر انگیز در سرنوشت کشور های منطقه
نگارنده و پژوهشگر عبدالواحد سیدی
قسمت نهم
افغانستان میدان تحرکات سیاسی و نظامی
پاکستان روسیه وکشور های غربی
جنگ افغانستان و شکست های پیهم قوای سرخ:
گورباچف زمانی بر اریکه قدرت در شوروی تکیه کرد که تقریباً بیشتر از نیمی از محافظه کاران حزب کمونست شوروی از برژنف گرفته تا چرنینکو از میان رفته بودند و شوروی با از دست دادن این گردانندگان سیاست مداران محافظه کارش دچار آشفتگی گردید . میشود چنین تحلیل کرد که جنگ های مدحش قوای شوروی در افغانستان و حملات سرسختانه مجاهدین در تمام حصص کشور شوروی را از رهگذر پرداختهای مالی جهت تهیه خدمات نظامی و ستراتیژیکی دچار حرج و مرج گردانیده باشد ، چرا که صاحب نظران هزینه جنگ در افغانستان را به ابعاد 100 ملیارد دالر درهفت سال تخمین زده اند.[i]
با این وصف شوروی در زمان گورباچف دگر امیدی برای ماندن در افغانستان نداشت و این موضوعی بود که امریکا و پاکستان آن را قبلاً درک کرده بودند و از همین سبب بود که امریکا و پاکستان قسمیکه درمباحث قبلی نیز بآن اشاره شده است به کامیابی پروگرام صلح آمیز خاتمه شوروی و رژیم دست نشانده آن با مجاهدین، توسط ملل متحد علاقه نشان ندادند و روی همین ملحوظات آغاشاهی از کار کنار رفت . شوروی خود به این نتیجه رسیده بود که دوام جنگ هم از رهگذر اقتصادی و هم از ناحیه سیاسی و انعکاسات بین المللی کاملاً بضرر شان میباشد . در زمان گورباچف موقع آن میسر شد تا شوروی خود را به شکلی از افغانستان بیرون کند .او این موضوع را درک کرده بود که کشتی پر قدرت شوروی هم در جهان سیاست و هم در محور های اقتصادی در غرقاب فنا مواجهه بود لذا وی با درک این مشکل یک سلسله ریفورمهای را روی دست گرفت که ظاهراً با طرز تلقی و برخورد رهبران سابق شوروی تطابق نداشت اما گورباچف مجبور بود این راه را برود .و آرزو داشت با طرح جدید خود بتواند آرزو های شوروی را در دایره سوسیالیزم جهانی ازخطر انحطاط برهاند ،او در دکتورین خود سازش با غرب را در اولویت قرارداد ولی این کار بدون کشیدن نیرو هایش از افغانستان هرگز ممکن نبود . بنا بر آن گوریاچف مانند سلف خود چرنینکو اظهار داشت و اشغال نظامی افغانستان را که به هدایت بریژنف صورت گرفته بود محکوم کرد و آنرا یک اشتباه بزرگ خواند ، این گفته او هرگز معنی این را نداشت که روسها از افغانستان دست برداشته اند . انها بعد از هفت سال کشتار و تباهی بی رحمانه مردم افغانستان به این نتیجه رسیدند که هرگز قادر نیستند که افغانستان را از طریق نظامی تسخیر نمایند . گورباچف که ادامه دکتاتوری شوروی را در آستانه سقوط میدید ، خواست تا تسلط خویش را به افغانستان از طریق طرح پالیسی جدیدش که مسمی به دکتورین گورباچف است به شکل دیگر دامه بدهد و آنرا قدم به قدم در عمل پیاده نماید که مشتمل بر این خطوط است:
1. خروج رسمی قوای شوروی از افغانستان .
2. انتقال فشار جنگ از دوش قوای شوروی بدوش مردم افغانستان ، یعنی تقویه جنگ افغانها علیه همدگرشان.
3. تعویض جنگ حزبی به جنگ های قومی و منطقوی از طریق ایجاد نفاق بین اقوام.
4. نفوذ در بین اقوام تحت نام ملیتها و تشکیل قطعات نظامی ملیشه.
5. اعزام اطفال و نوجوانان بمنظور مغز شویی و باز گشت دادن دوباره آنها با آیدیالوژی مارکسیستی.
6. نفوذ در تنظیم های جهادی و اغوای آنها بمنظور شکستاندن جبهات مقاومت و بی اعتبار ساختن جهاد افغانستان .
7. پیش کشیدن سیاست های توطئه و تفتین (فتنه انگیزی) و جلوه گر ساختن حزبی ها در لباس اسلام.
8. جانشین ساختن یک حکومت ظاهراً اسلامی که قدرت همه بدست حزبیها باشد .
9. ارائه تبلیغات بیش از حد در مورد جذب و جلب مجاهدین و تسلیم شدن شان در صفوف نیروهای دولتی.
10. در صورت لزوم تجزیه افغانستان بنامهای فدرالیزم یا حکومت های خود مختار در شمال افغانستان.
شوروی قبل از اینکه قوای خود را از افغانستان خارج کند به اقدامات ذیل متوصل شد:
· وارد کردن تغیر ظاهری در اداره رژیم و نصب داکتر نجیب بجای ببرک کارمل در راس حکومت.حزبی در کابل در سال 1985.
· اتخاذ روش مسالمت آمیز با امریکا که منجر به امضاء معاهده ژنیو شد که ما قبلاً بطور مفصل در بحث های گذشته اشاراتی داشتیم.
· خروج عساکر شوروی در فبروری 1989 از افغانستان .
· ارسال مقادیر بزرگ اسلحه و ساز و برگ نظامی به رژیم کابل بمنظور تداوم جنگ.
· اعزام یک تعداد سپاهیان از جمهوریهای آسیای میانه به لباس ملکی و بنام تبعه افغان و توظیف بیش از ده هزار نظامی بنام مشاور ملکی.
· فراهم آوری امداد های مالی و تخنیکی برای استقرار و ثبات رژیم کابل.
· اکمال کمر بند دفاعی کابل و ماین گذاری در تمام نقاط استراتیژیک کشور.[ii]
نقطه قابل تذکار در ایجاست که جنگ افغانستان و شکست های پیهم شوروی در این کشور کوچک روح آزادیخواهی را در پیکر مردمان بالتیک ، پولند، و جمهوریهای آسیایی شوروی دمید و اساسات اسلام را بعد شصت سال در جمهوریهای تحت سلطه شوروی زنده ساخت.
و اما قبل از آنکه گورباچف رویکار آید مساعی دوامدار دو ابر قدرت جهانی یعنی شوروی و امریکا متوجه رقابت های تسلیحاتی بودند آمریکا راکت های (Tho) و(Jupeter) را که کلاهک های اتمی را دارا بود در اروپا بمنظور زیر آتش گرفتن روسیه نصب کرد و در مقابل آن شوروی راکت های SS20-SS4 که هر کدام آن دارای سرگلوله های میگاتونیک بود در کشور های اروپای شرقی بسوی اروپای غربی نشانه گیری کرده بود .
ولی تا جاییکه ناظران اوضاع ستراتیژیک امریکا و شوروی را مورد دقت قرار داده اند به این نتیجه رسیده اند که شوروی هم در میدان سیاست واقتصاد و هم در میدان نبرد توانایی های خود را زیر سؤال برده است به قسمیکه جنرال اوگارلوف رئیس ستاد ارتش شوروی (لوی درستیز) در یک مصاحبه با نیویارک تایمز گفت:«ما هرگز امریکا را در قسمت سلاح مدرن گیر کرده نمیتوانیم تا آنکه یک اقتصاد انقلابی را طی نکرده باشیم.» و از اظهارات وی این سوال مطرح میگردد که آیا اقتصاد بدون یک انقلاب سیاسی امکان پذیر است ؟ این اظهارات نشاندهنده آن است که جنگ سرد رو به خاتمه است . و در چنین اوضاع و احوالی بود که گورباچف در صحنه اقتدار روسیه شوروی ظاهر گشت.
یکی از تحلیل گران و ژورنالستان مشهور افغانستان در کتاب خود "افغانستان در کنار آتش" مینگارد:
در حالیکه خونریزی در افغانستان ادامه داشت رهبران شوروی معامله را با امریکا آغاز کرده بودند تا از یکطرف خود را از رقابت تسلیخاتی و انفجار اقتصادی نجات بدهند و از جانب دیگر توجه را از افغانستان دور داشته باشند . وی درک نمود که کار بزرگی را برای تغیرات در پیش دارد . زیرا مکانیزم اقتصادی بصورت بدی حرکت میکرد ، تولیدات تخنیکی در اثر یک اقتصاد کاملاً بیروکراتیک به صفر رسیده بود و سطح زندگی مردم سقوط کرده بود و فساد در تمام مراحل رهبری رخنه کرده بود.[iii]
گورباچف در کنگره بیست و هفتم حزب کمونست شوروی گفت: " که افغانستان به زخم خونین تبدیل شده است وی خواست موضوع افغانستان را از روابط شرق و غرب جدا سازد ولی میخائیل پولترانین وزیر اطلاعات بوریس السین بعداً گورباچف را انتقاد کرده گفت : که بصورت بیهوده پنجسال دیگر جنگ را در افغانستان دوام داد که به قیمت فروش 200 تن طلا یا الماس شوروی برای تمویل بودجه آن جنگ بدون نتیجه بمصرف رسید . گورباچف که میخواست از زنبور خانه افغانستان خود را خلاص کند در عین حال میکوشید اعضای حزب کمونست افغانستان رااز یک انتقام گیری و مجازات مجاهدین نجات بخشد ولی با آنهم بتاریخ 8 فبروری 1988 اعلام کرد که" در صورتیکه یک قرارداد بتاریخ 15 یا بعد تر از آنصورت بگیرد قوای نظامی خود را رجعت خواهد داد ، اگر افغانستان بیطرف مستقل و غیر منسلک گردد ، بسیار خوشبخت خواهیم بود ." به این ترتیب حکومت شوروی بعد از ده سال جنگ ، بعد از ده سال قتل و قتال، و ویرانی تمام افغانستان اینک بهمان نقطۀ بر میگردد که در اوایل قرار داشت . یعنی افغانستان مستقل آزاد و غیر منسلک را مورد تجاوز و کودتا های پیهم خود قرار داد تا باشد که قمر دیگری برای شوروی در نقشه دنیا بدرخشد .او (شوروی) با کودتا های پیهم و پیوسته خود در افغانستان حاکمیت ترکی ، حفیظ الله امین را صلب کرد و حیات شان را نیز از نزد شان گرفت و در اخیر کارمل را که با تانک های خود بکابل مستقر کرده بودندوناکامی او برای شان هویدا شد به ماسکو جلب نمودند وبعوض وی نجیب را مقرر کردند . زمانیکه نجیب طبق هدایت ماسکو کار میکرد و در ماسکو دو سیاست حاکم بود یکی شدید که از طرف کمونست های کلاسیک به رهبری گنادی انایوف که از بازماندگان مکتب برژنف بود و با تغیرات گورباچف مخالف ، ببرک را واپس اعزام کردند تا موازی با کودتای ماسکو در افغانستان او کودتا نماید و راه دیروزی خود را به نفع شوروی و کمونیسم تعقیب نماید، مگر ناکامی کودتا در ماسکو و اعاده قدرت گورباچف یعنی گروه طرفدار سیاست نرم و تغیرات باعث نا کامی کودتای ببرک کارمل به ضد نجیب در کابل شد.[iv]
میانجیگری ملل متحد در مورد افغانستان:
بتاریخ 14 اپریل 1988 وزیر امور خارجه افغانستان و پاکستان با میانجی گری سازمان ملل متحد یک رشته اسناد را به امضاء رسانید که هدف آن پایان بخشیدن به خونریزی در افغانستان بود. امریکا و شوروی تطبیق کنندگان این موافقتنامه بودند.
طبق این موافقتنامه افغانستان و پاکستان موظف شدند تا تعهد بسپارند که از خاک یکدیگر به قصد نقص استقلال و آزادی ، تمامیت ارضی و وحدت ملی و یا برای برهم زدن ثبات سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی جانب دیگر استفاده نگردد . از مساعدت و تشویق مستقیم و غیر میتقیم و یا از هر گونه عمل دیگر که متوجه برهم زدن وحدت و یا بر انداختن نظم سیاسی جانب دیگر باشد خود داری گردد. در خاک خود آموزش ، تجهیز و تمویل و استخدام اجیران از هر تباری که باشند ، به منظور پیشبرد عملیات خصمانه با گسیل اینگونه اجیران به قلمرو جانب دیگر را اجازه ندهند و بهمین ترتیب از هر گونه کمک به شمول تمویل ، آموزش ، تجهیز و ترانزیت اینگونه اجیران خود داری گردد، از هر گونه مساعدت به گروه های دهشت افگن و خرابکاران و پنهان شدن جانیان در قلمرو خود جلو گیری کنند .
از حضور در پایگاهها ، پنهان شدن و سازمان دهی آموزش و تمویل ، تجهیز و تسلیح اشخاص و گروههای سیاسی ، قومی و هر گونه گروهها ی دیگر در قلمرو خود بمنظور پیشبرد اقدامات خرابکارانه ، ایجاد بی نظمی یا نا آرامی ، استعمال رسانه های گروهی و انتقال اسلحه ومهمات و جنگ افزار ها توسط این اشخاص و گروهها جلو گیری کنند .
این توافقنانه دو جانبه میان افغانستان و پاکستان هر دو ر ا مسئول میگرداند تا تدابیر حسنه را برای حل این مسئله مهم اتخاز کنند، مطابق به این توافقنامه یا سازشنامه ها اتحاد شوروی متعهد گردیده بود سپاهیان خود را از افغانستان طی نهُ ماه سر از تاریخ 15 می1988 بیرون کند در این ماه طی سه ماه اول نیم سپاهیان بیرون برده شود . پاکستان و ایالات متحده امریکا می بایست بهر گونه مداخله در امور داخلی افغانستان پایان می داد . حکومت پاکستان تعهد سپرد همچنان در قلمرو خود پاسگاههای نظامی و اردوگاههای نیرو های متخاصم دولت افغانستان را ایجاد نکند. آنها را آموزش نداده و مسلح نسازد . تمویل نکند ، اسلحه و مهمات را از طریق پاکستان به جمهوری افغانستان راه ندهد و همچنان دست به سایر اقدامات در زمینه بی ثبات سازی اوضاع داخلی نزنند.
ملل متحد متعهد بود تا میکانیزم نظارت مراقبت سازشنامه فوق را سر پرستی کند . ولی در مقابل رهبران جهادی آنرا پذیرا نشدند زیرا در آن از مجاهدین و داعیه شان و اینکه آنها اصل اساسی یکطرف قضیه هستند کسی نام نمی برد .و از همین سبب مجاهدین اعلام داشتند که این سازشنامه بما ربطی ندارد و آقای حکمت یار گفت : توافقنامه ها به هیچصورت بما ربطی نداشته و ما را مکلف به هیچ چیزی کرده نمیتواند. حتی اگر شورویها آغاز به انسحاب قوا نمایند ، ما در هر صورت حمله خواهیم کرد.[v]
امضای توافقنامه ها بین افغانستان و پاکستان تاثیر بارزی در اوضاع سیاسی داخلی در افغانستان بر جا گذاشت ، مگر رجال رسمی افغانستان در گفتگو ها و مشوره ها با نمایندگان اتحاد شوروی در زمینه ناگزیری نا آرامیها بعد از اسحاب سپاهیان شوروی ابراز نگرانی میکردند ، مخصوصاً تنش موجود میان اعضای حزب حاکم در افغانستان می توانست موقف دولت نجیب را در مورد مبارزه با مجاهدین خدشه دار سازد .
پس از امضای سازشنامه های ژنیو نمایندگان شوروی در افغانستان آغاز به تطبیق بلافصل آن و در گام نخست به سازماندهی انسحاب سپاهیان شوروی نمودند.[vi] به اینترتیب جنگ افغانستان با داشتن مصارف تخمینی سالانه پنج ملیارد دالر ( این رقم را در جای دیگر به 100ملیارد دالردر هفت سال تخمین زده اند) مصارف نظامی برای شوروی به پایان خود نزدیک شد.
ولی آنچه مسلم است ، گستردگی این مصیبت که سلسله آن از یک قرن به قرن دیگر کشانیده شده است ، فراخی اندیشه را فرا میخواند تا حوادث کاویده و شرح شود. پروفیسور داکتر عبدالله کاظم در کتاب خود بنام" افغانستان در طلسم دایره شیطانی مصیبت ذکر کرده است:«شدت مصیبت را نمیتوان با رقم و عدد افاده کرد ، بلکه بایست با تامل و اندیشه در درون حوادث نظر انداخت که بلا شک به رویداد های واقعی و داستان گونه ای بر میخوریم که که صفحات پر اندوه را یکی بعد دیگرکه از بیداد رنج می برند شرح میدهد؛ داستان تولد کودکان مهاجر را در زیر خیمه های سوزان کمپ ها، داستان مادران بی شیر و بی غذا را داستان پیر مردان و پیر زنان رنجور بی همه چیز را ، داستان دختران جوان را که مورد تعرض وحشیان بی مروت قرار گرفته اند و زنانی را که برای بقای زندگی اولاد های یتیم خود بخود فروشی مجبور شده اند .شاید این مثالهای کوچکی از عمق مصیبت دایره شیطانی جنگ و خیانت در برابر ملتی باشد که بیش از هر ملتی و بیش از هر قومی در تاریخ برای ازادی و بقا و تبارز ارزشهای خود از خود دفاع کرده اند.[vii]
این سلسله تا همروی شدن با زمان حال ادامه خواهد یافت .
[i] -افغانستان در طلسم دایره شیطانی مصیبت، پروفیسور داکتر سید عبدالله کاظم،چاپ 1995-1997کتابخانه دانش ، ص،37
[ii] -همان ، ٌ، 11و 12.
[iii] - آسیای میانه و افغانستان در کنار آتش ، هبدالحمید مبارز، ٌ55
[iv] - همان فص56تا 58
[v] - الکساندر لیافسکی "طوفان در افغانستان " ،مترجم عزیز اریانفر، پشاور ،1998،صص، 36و37
[vi] - همان ، ص، 37.
[vii] - افغانستان در طلسم... ،ص ،5، رک:جریده کاروان شماره 17 مورخريال 22می 1995.
قسمت دهم
حکومت دکتر نجیب الله از انسحاب سپاهیان شوروی تا شکست:
در افغانستان قوای شوروی انسحاب نمودند ولی عامل آن که باعث نا آرامی ها در کشور بود باقی ماند . دکتر نجیب الله میکوشید تا ریشه های عمیق قومی و عقیده تی به خودش و حزبش ساخته و تداعی و پیوند بزند ولی شخصیت او آنچنان نبود که بتواند خودش را در حالۀ از ابهام و فراموشی ملت پنهان کند . او در سالهای زمامداری اش و قبل از آن وقتیکه زعیم سازمان پلیس مخفی (خاد) بود چهرۀ داشت همچون چهره اسد الله سروری رنیس سازمان پولیس مخفی حفیظ الله امین ولی ظاهراً با چهره باز تر و گرایشهای زیرکانه تر. او بعد از انسحاب از سیاست حاکم در شوروی که گورباچف بانی آن بود واضحاً پیروی میکرد ، او از یکطرف میخواست تا پایه های حزبش را در بین مردم قائم سازد و از جانب دیگر به تأسی از ارشادات گرباچف ستراتیژیهای نظامی خود را پیوست و گسترش میداد و در میدان سیاست مشی مصالحه ملی را اعلام مینمود و از تمام گروپهای در گیر میخواست تا به این مشی بپیوندند.
او در پلینوم کمیته مرکزی حزبش (حزب خلق جناح پرچم) اعلام داشت که از تمام نیرو های در گیر در جنگ و روشنفکرانی که در غرب زندگی میکرد ، بخاطر اشتراک در ساختار یک دولت ائتلافی ظاهراً با پایه های وسیع اجتماعی مورد قبول تمام اعضای پلی نوم حزبش قرار گرفت (پلی نوم به مجالس بزرگ اعضای بلند پایه حزب کمونست روسیه اطلاق میشد که دولتمردان حزب خلق نیز از همان آدرس تصمیمات و دگر گونیهای اجتماعی و سیاسی و ستراتیژیک را تصویب میکردند) . این برنامه در روز اول جنوری 1987 اعلام شد که نکات اساسی آن قرار ذیل بود:
1. آتش بس یکجانبه شش ماهه.
2. تشکیل یک دولت وحدت ملی که نمایندگان مجاهدین نیز در ان اشتراک میکردند.
3. باز گشت پنج ملیون مهاجر از پاکستان و ایران .
در تطبیق این برنامه کمیسیون مصالحه ملی تأسیس گردید که دارای شعبات متعدد در سر تا سر افغانستان بود . تبلیغات وسیع از طریق مطبوعات و رسانه ها ی جمعی بکار افتاد و وزارت عودت کنندگان تأسیس شد وی آماده بود تا با رهبران مخالف خود در یک کشور بیطرف ملاقات نماید.
او مسوده قانون اساسی را به نشر سپرد و از مردم و مجاهدین ظاهراً خواست تا پیشنهادات خود را در مورد آن ارائه کنند و در ماه نوامبر 1987 قانون اساسی جدید که بی شباهت با قانون قبلی نبود در یک لویه جرگه به تصویب رسید که حاوی مطالب ذیل بود:
· دین اسلام را که قبلاً نیز مردم از صدها سال به اینطرف گرویده آن بودند ، بحیث دین رسمی افغانستان پذیرفته شد.
· نام جمهوری دیموکراتیک افانستان به جمهوری افغانستان تعدیل گردید.
· سیستم سیاسی کشور از دیموکراتیک به دیموکراسی پارلمانی تعدیل شد.
· حزب دیموکراتیک خلق به اساس این قانون هنوز هم نقش رهبری کشور را به عهده داشت .[i]
تاکتیک مشی مصالحه ملی یک روش جدیدی بود که نجیب میخواست توسط آن پایه های قدرت را توسط حزب دیموکراتیک خلق مستحکم ساخته و به دوام زمامداری اش بیافزاید.این ادارۀ تازه ظهور (مشی مصالحه ملی) تمام کشور را در یک فراخواهی عظیم تقریباً نیمه جبری دعوت می نمود که جلب و جذب آن بی شباحت به جلب و جذب حزب خلق نبود. او با سیستم تبلیغاتی قوی اش که توسط اعضای حزب ، کارمندان دولتی ، و سایر نهاد های که با حزب خلق پیوستگی داشتند از طریق رسانه های جمعی خواستند تا مهاجرین بوطن بر گردند . و هر روز اخبار اغواکننده و دور از حقیقت را توسط سازمانهای خبری دولت به نشر میرساند که فلان تعداد از هموطنان فریب خورده ما به صف مشی مصالحه ملی پیوستند . و در فلان ولایت برای عودت کنندگان اعانه جمع آوری شد و مطبوعات همواره این خبر های بی سر و ته را با آرایش زیاد به نشر می سپارید.
در عرصه بین المللی اوضاع به وفق مرام دکتر نجیب پیش نمیرفت ، زیرا مطبوعات شوروی اهسته ، آهسته بنشر وقایع افغانستان آغاز کردند و روزنامه "اگنیوک"چاپ ماسکو جنگ افغانستان را به عنوان یک جنگ کثیف خواند. اما باوجود آن مطبوعات شوروی مشی مصالحه ملی نجیب را تبلیغ میکرد . گورباچف از تاسیس یک حکومت آشتی ملی در افغانستان حرف زد، مطابق به این تذکر گورباچف نجیب به تاریخ 29 اکتوبر سال 1988 از تقسیم قدرت حرف زد وحاضرشد، بعضی وزارت ها را سخاوتمندانه به مجاهدین واگزار شود. اما این تاکتیک نیز کار گر نیافتاد که دو عامل عمده دارد ؛یک:وزارتخانه های را که رول کلیدی داشت نجیب در نزد خود و به اعضای حزب خود نگهداشته بود و به مجاهدین وزارت های غیر کلیدی پیش کش شده بود که مجاهدین آن را نپذیرفت و ثانیاً حکومت پاکستان که در بین مجاهدین نفوذ خود را همواره پخش و زنده نگهمیداشت حاضر نبودند تا مجاهدین در این اشتراک سهم گیرند چرا که پاکستان نیز در طول سالهای جهاد افغانستان توانسته بود در عمق ستراتیژیهای مجاهدین قرار داشته باشد .
قدم دیگری که دکتر نجیب الله گذاشت تعین دکتر محمد حسن شرق بصفت صدر اعظم به عوض کنار کشیدن کشتمند یکی دیگر از ارکان بلند پایه حزب خلق جناح پرچم بود که مخالفت عمیقی بین طرفداران او اعضای دفتر سیاسی حزب ایجاد گردید که پسانتر ها باعث لرزان ساختن پایه های دکتر نجیب در درون حزب نیز شد.
او به یک ترفند سیاسی دیگر نیز متوصل شد به این معنی که افغانستان را از رهگذر قومی و لسانی به چند زون تقسیم کرد که اینکار باعث ایجاد تفرقه و چند دستگی سیاسی و قومی بین افغانان گردید که کشور را به طرف یک انارشی که ناشی از تبار پرستی و چیرگی قومی است، میکشاند. او ولایاتی را که در آن استیلا نداشت بنام مناطق صلح یاد میکرد و قوای باقیمانده خود را نیز از آنجا خارج مینمود که بعداً مجاهدین این مناطق را اشغال و تمام آبادیهای ملی را نیست و نابود کردند و در بین خود تنظیم ها جنگهای مدهش و تباه کنی رخ داد که در بین آن عناصر حزب خلق و مجاهدین بشمول عاملین پاکستانی و ای اس ای نیز رول داشتند که وطن را به یک کورۀ از جهنم سوزان مبدل کرد که آغازین قدمهای انحراف از دولتمداری در کشور محسوب میشود که نجیب نتوانست و یا نخواست که بتواند در طول شش سال کشتی شکسته کمونست ها را از غرقاب بیرون کند وسر انجام خودش نیز در این مرداب تباهی هر روز فرو تر میرفت.
سقوط و تجزیه اتحاد شوروی آخرین آرمان حاکمان حزب دیموکراتیک خلق افغانستان را برای ادامه قدرت به یأس و نا امیدی کشانید که در قبال خود فشار اقتصادی ، از هم پاشیدگی داخلی ، متلاشی شدن حزب به فراکسیونهای متعدد، ضعف لوژستیکی قطعات نظامی ، کمبود مواد سوخت و اکمالات آذوقه وی ، محصور بودن شهر ها و قطع خطوط مواصلاتی ، فشار بین المللی توأم با تجرید سیاسی رژیم کابل ، اقدامات صلح ملل متحد ، احتمال و وقوع روز افزون سبوتاژ ها و قیامها در داخل قطعات نظامی که خطرناکترین توارم پولی را در تاریخ این کشوربا خود بهمراه داشت، همه این عوامل این زمینه را فراهم ساخت تا رژیم باید جبراً بخاطر نجات از این بحران به تطبیق آخرین مرحلۀ مندرج دوکتورین گورباچف یعنی جانشین ساختن یک حکومت اسلامی که در واقع تمام قدرت در دست کمونستها باشد ، متوصل شود که بالاخره ائتلاف جنرال دوستم و احمد شاه مسعود در ماه می 1992 رژیم راپایان داد و قدرت ظاهراً بدست تنظیم های جهادی سابق انتقال یافت و حکومت به آنها تسلیم داده شد.
به تأشی از دوکتورین گورباچف که مو بمو توسط نجیب عملی میگردید گروه های جناح خلق و پرچم حزب دیموکراتیک خلق موفق شدند به اشکال مختلف در عمق سازمانهای جهادی نفوذ کنند و این سازمانها را یکی علیه دیگر تحریک و تخریب نمایند . قیام ناکام جناح خلق حزب حاکم در راس آن تنی به تحریک پاکستان و پناه بردن او به حکمتیار و همچنان حلول فتنه های که توسط جناح پرچم حزب حاکم از طریق ائتلاف شمال خود را به مسعود نزدیک ساختند و در عین حال آنها با داشتن روابط با مجددی نیزاز مثالهای بارز این تاکتیک ها استفاده کردند..
دو جناح خلق و پرچم در حزب حاکم موفق شدند در دو جناح قدرت تنظیمی(حزب اسلامی حکمتیار و جمعیت اسلامی پروفیسور ربانی) نفوذ کنند که با تحریک اوضاع حکومت مجاهدین را به نا پایداری و نا کامی بسوی جنگ و نفاق سوق دهند .مزید بر اینکه کلیه کسانیکه دست های شان بخون ملت آغشته بود توسط پروفیسور صبغت الله مجددی مورد عفو و بخشش همگانی قرار گرفتند( که به این ترتیب اولین پله های حرکت بسوی عدالت و قانون توسط این دولت نقض گردید.)و این در حالی بود که قدرت نظامی کشور هنوز هم در دست آنها بود آنها توانستند قوای نظامی و امنیتی دولت را که در نهایت نظم بود از هم بپاشند و اردوی منظم کشور رااز تهداب نیست و نابود کنند . آنها حکومت مجاهدین را که مواجه با خلای قانون و اداره بود در کوتاه ترین وقت فاقد نبرو های امنیتی و نظامی سازند تا حکومت جدید نتواند به استقرارامنیت و تحکیم پایه های خود و در نتیجه استرداد قدرت از دست کمونست ها عملاً پرداخته و موفق شوند.
طوریکه مشاهده گردید این حلقات توانستند حکومت جدید را که اساساً فاقدیک بنیاد قوی و متحد بودو از مدتها قبل این جناح ها غرق در خود خواهی و منفعت جویی در پنجه استخبارات پاکستان اسیر بودند ، بزودی به ناتوانی های اداره و کشور داری مواجه گردیدند .[ii]
ما یک نمونه بارزی از پایمردی سپاهیان افغان را در برابر تهاجم جلال آباد که ظاهراً از آدرس مجاهدین صورت گرفته بود ولی در واقع یک یورش نظامی قوای پاکستانی بود که به اثر دکتورین ضیاء الحق، میخواستند افغانستان را اشغال و قدم به قدم به آتش بکشند(تلک خرس). این قوای نهایت مجهز جنگ میدانی را از دهانه دره خیبر شروع و تا هده و غازی آباد که از فارمهای میکانیزه سیتروس بود و در عهد محمد ظاهر شاه با هزینه گزاف احداث گردیده بود که سالانه هزاران تن سیتروس و زیتون را بعد پروسس و یا بقسم تازه به خارج صادر میکرد که یک هدف نظامی هرگز نمیتوانست باشد . ابتدا به سهولت مقاومت نیرو های حکومت کابل را شکستند و غازی آباد هده و جلال آباد را زیر ضربات خورد کننده سلاحهای با آتش قوی قرار دادند . قرار گفته یک شاهد عینی در آغاز حمله ،مجاهدین توانستند به سهولت مقاومت نیرو های حکومتی را بشکنند و فارمهای غازی آباد و هده را آن قسم که در فوق نیز تذکر رفت بشکنند که در این جنگ های میدانی که میزان تلفات عساکر رزیم کابل و عمق آتش مهاجمین ویرانگرو بسیار بلند بود اردو ، مشاورین وقوای استخبارات یا امنیت پاکستان نیز اشتراک داشتند که آنها توانستند دژ مستحکم ثمر خیل را که بزرگترین پایگاه نظامی رژیم بود بشکنند و آنرا بدست آورده خود را به شهر جلال آباد برسانند. جنرال بارکزوی قوماندان قوای حکومت که عساکر را برای مقاومت هدایت میکرد خودش ظاهراً توسط سرباز حکومتی تحت فرمانش بقتل رسید و شکست قوای رژیم کابل حتمی شد .در این حین شصت نفر از عساکر قوای حکومتی در مربوطات گرده غوث به مجاهدین تسلیم شد ولی گروهی از جنگجویان ارتش دولت افغانستان توسط اشخاصیکه که در آنها نشانه هایی از ارتش پاکستان احساس میشد بصورت دسته جمعی به قتل رسید ند. عساکر رژیم که دیدند بهر صورت کشته میشوند ترجیع دادند تا در میدان نبرد کشته شوند و از خاک خود در مقابل این یورش ویرانگرانه دفاع نمایند و هم جان خود را نجات دهند و یا قربانی شوند . دوباره نیرو های در حال شکست اردوی حکومت مقاومت جدی را آغاز نمودند که در نتیجه قوای پاکستانی و گروه های مجاهدین را تا دهانه های دره خیبر عقب راندند که در واقع این حماسه ایست از افراد اصیل این کشور که جبراً به جنگ فرا خوانده شده بودند .
نتیجه تداوم قدرت دکتور نجیب الله به قیمت تمام و خسارات هنگفت براین کشور تمام شد و از طرف دیگر پاکستان می دید که قدم بقدم در عمق ستراتیژیهای نظامی اش عمل نموده و دکتورین ضیاء الحق را عملی می نمایند که این دکتورین قسمیکه در قسمت های قبلی به آن اشاره شده است التزام نموده بود تا افغانستان را وجب به وجب به آتش بکشد . چنانچه در پایان سال 1989 بیش از 36000کشته و19000زخمی بجای گذاشت که اثر پافشاری رژیم کابل و همکاران و دستیاران نظامی آن نتوانست جلو پیشرفت این دکتورین شوم را بگیرند . چراکه رژیم کابل نیز از اوامر ماسکو (گورباچوف) پیروی میکردند.ولی هر کس میدانست که دارد حکومت بر سر اقتدار در افغانستان آرام آرام همه توانایی های خود را از دست میدهند و بعد از این همه تهاجمات بیگانه ها مردم بر این باور بودند که ناجیان اصلی این ملک می آیند و این کشور را از سلطه بیگانگان حتماً نجات میدهند واما افسوس که طلوع آفتاب فردا فضای این وطن را در طلیعه صبح حکومت جناب صبغت الله مجددی یکبار دیگر پر از دود باروت و آتش خمپاره و توپ مصادف به تیرگی و ویرانی ساخت که خود یک بحث و تحقیق طوبلانی و دقیق را ایجاب میکند که اگر فرصت میسر شد این پژوهش خارج از این رساله خدمت تقدیم خواهد شد.[iii]
نقض سازشنامه ژینو:
ارگانهای سازمان ملل متحد نیز تصدیق کردند که افغانستان و شوروی کاملاً به تعهدات خود در قبال موافقتنامه ژنیو پایبندی خود را نشان دادند و ارتش شوروی مطابق تقسیم اوقات تعین شده که تعداد شان به 103000نفر میرسید افغانستان را ترک گفتند که ژنرال هلمتین نمایند دبیر کل سازمان ملل متحد در اعلامیه تاریخی 16 اوت 1988 در کابل خوشنودی خویش را از این واقعیت ابراز داشتند ؛ ولی ایالات متحده امریکا و پاکستان توافقات را بگونه خاص تعبیر و تفسیر میکردند "میکانیسم کنترول که سازمان ملل ایجاد کرده بود کمتر مؤثر از کار در آمد ؛ به نمایندگان نظارت سازمان ملل متحد حتی اجازه داده نشد تا به پاسگاهها و مراکز آموزشی دسته های مسلح که در خاک پاکستان قرار داشت وارد شوند . مگراین عمل پاکستان هیچگونه مجازاتی از سوی شورای امنیت سازمان ملل در برابر تخلف از عهد نامه به پاکستان صورت نگرفت.و این در حالیست که دولت پاکستان در مصوبه و موافقتنامه ژنیو در باره عدم مداخلۀ دو جانب یک رشته تعهدات رسمی را مبنی بر جلو گیری از حضور پنهان شدن در اردوگاهها و پایگاهها و همچنان سازمان دهی ، آموزش – تحویل سلاح و تجهیزات اشخاص – گروه های سیاسی و غیره به منظور پیشبرد فعالیتهای خرابکارانه در قلمرو خودانجام دهد ولی دیده شد که پاکستانی ها حتی بیرون ازمرز های شان تا دروازه های شهر جلال آباد که منجر به کشته شدن توده های عظیمی از مردم و به آتش کشیدن صد ها قصبه و مراکزتولیدات زراعتی در خاک افغانستان گردید نیز علم کرد که تاریخ افغانستان آن روز های سیاه را و مظلومی این ملت را نباید هرگز از صفحات خود دور سازد.پاکستان تعداد ناظران ملل متحد را در پاکستان از پنجاه نفر به ده نفر کاهش داد که در راس این هیئت بنان سیوان مشاور سیاسی دبیر کل سازمان ملل متحد اشتراک فعال داشت که این دسته از هیئات ناظر از طرف جامعه ملل متحد موظف بودند تا بر دو موضوع نظارت جدی نمایند .خروج کلی قوای شوروی از افغانستان و قطع مداخلات تخریبکارانه از جانب پاکستان . ولی دیده شد که سیلی از اسلحه مدهش و تباه کن امریکایی اکثراً با وسایط حمل و نقل پاکستانی از طریق مرز پاکستان بخاک افغانستان سرازیر گردید. این در حالیست که از جانب نمایندگان سازمان ملل متحد که موضوعات دوگانه فوق الذکر را مورد نظارت داشتند از طرف دیگو کوردوویز- راولی هلمتن –بیننسیوان پیرامون موارد زیر به پاکستان اطلاع داده شد و پیشنهاد گردید که نقشه سیاسی و نظامی (اردگاههای مستقر در پاکستان بر چیده شود ) که این هیئت موظف بودند تا روند نابود سازی این پایگاهها را توسط دولت پاکستان عملی سازند همچنانیکه وظیفه داشتند تا از انسحاب قوای شوروی نیز نظارت نمایند.
ولی دیده شد که ملل متحد عملاً از تخریب اردگاه های مجاهدین که به اساس توافقات ژینیو باید از طرف پاکستان بر چیدهشود به ضد عمل مواجه شد یعنی که به اصطلاح مرچ و نمک اردوگاهها از نو با تاکتیک های جدید و با اسلحه جدید زیاده شد که باعث بمیان آمدن خونریزیها و چپاولها و تخریب هولناک کابل پایتخت کشور و سایر شهر های افغانستان گردید.
ما در یک فصل علحیده به پایان کار دکتر نجیب الله و ادامه دست اندازیهای پاکستان خواهیم پرداخت .
[i] -اردو و سیاست ، جنرال محمد نبی عظیمی ،ص،222
[ii] -پوهندوی داکتر سید عبدالله کاظم استاد دانشکده ادبیات دانشگاه کابل، افغانستاندر طلسمدائره شیطانی مصیبت ،ص،12و 13
[iii] -تاریخ روابط سیاسی افغانستان، عبئالواحد سیدی ، صص126تا 129، اردو و سیایت از ص 226 به بعد.
قسمت یازدهم
خاتمه دولت حزب دیموکراتیک در افغانستان و فروکش کردن جنگ سرد با فروپاشی اتحاد شوروی و مداخلات با دست بلند پاکستان در افغانستان
پایان کار حکومت دکتر نجیب الله:
او بعد از اینکه به استشاره حکومت گوربا چف سلطانعلی کشتمند یکی از اعضای برجسته حزب را از سمت نخست وزیری بر کنار کرد دکتر محمد حسن شرق را که در رشته وترنری دکترا داشت و از جمله کسانی بود که سالهای متمادی بحیث رئیس دفتر خصوصی در صدارت سردار محمد داؤد خان کار کرده از عاملین آشنا با سیاست های جاری در افغانستان بود . گرچند او یک انتخاب معقول شناخته میشد اما در یک فرصت نا مساعد چنین یک وظیفه ای به وی سپاریده شد . چون اکثر کرسی های بلند پایه مانند وزارتهای داخله ، خارجه امنیت دولتی ، دفاع ملی به اعضای حزب پرچم تعلق داشت لذا باوجودیکه عبدالغفار فراهی (که تازه از امریکا آمده بود) بحیث وزیر امور عودت کنندگان و محمد اصف ظاهر پسر دکتور عبدالظاهر بحیث وزیر انکشاف دهات و انجنیر فقیر محمد نیک زاد بحیث وزیر شهر سازی و حمید الله طرزی بحیث وزیر مالیه که همه بی طرف بودند نتوانستند کاری را پیش ببرند . و کسانی هم که از پاکستان می آمدند بنامهای مختلف خود را به وزارت امور عودت کنندگان به ثبت میرسانیدند و بعد از اینکه از مزایای برگشت استفاده میکردند دوباره به پاکستان و ایران می رفتند و این بازی را از سر میگرفتند.. از طرف دیگر وزارت اقوام و قبایل در زمان زمامداری ببرک کارمل قانون ملیت ها را به انفاذ رسانید که ثمرۀ نامطلوب آن همچون مداخلات دوامدار پاکستان هرگز از مشیمۀ این وطن پاک نگردید که تا امروز بستر گرمی را برای زمینه های نفاق در بین اقوام مختلف افغانستان محیا ساخته است . در این زمان یک تعداد تغیرات جزئی از قبیل عطای پاسپورت از طریق وزارت داخله و اجرای قباله جات و غیره بعمل آمد. در این زمان نیز رفت و آمد کوردویز نماینده خاص ملل متحد به پاکستان که در مورد سفر های مکرر او بین اسلام آباد و پاکستان قبلاً اشارات مفصل داشتیم ادامه داشت . همه در کابل فکر میکردند که راه حل معضله افغانستان با تشکیل یک دولت غیر حزبی وغیر تنظیمی حل میگردد.لذا دکتر حسن شرق که یک سیاست مدار کار آزموده بود میخواست تا قدرت دولتی را از کف اعضای حزب خلق بطور کامل خارج بسازد تا زمینه یک حکومت انتقالی بدون در گیری آماده گردد. ومتصل به آن انتخابات توسط دولت نجیب تحت قیادت دکتر شرق براه اندارد و پلان ملل متحد را در عمل پیاده نماید . اما گرباچف مانند اکثر سیاست مداران هم عصر خود در پلان صلح افغانستان صداقت نداشت و هنوز هم میخواست تا حزب برهبری نجیب الله بر سر اقتدار بماند که در این مورد وی قناعت امریکا را هم فراهم کرده بود . بنا بر عدم همکاری دکتور نجیب الله با برنامه کوردوویز باعث تعویض کوردوویز به بینانسیوان گردید . زیرا شرق را که از طرفداران برنامه ملل متحد بود توسط یک کودتای میان حکومتی ساقط کرد و بدون آنکه مطبوعات زیر سانسور وقت در جریان قرار بگیرد وی را از وظیفه سبک دوش ساخته و بعوض وی خالقیار را که چندی معین وزارت مالیه و بعداً والی هرات بود به پست صدارت تعین و مستقر ساخت. دکتر نجیب الله با این عمل خود خلاف قانون اساسی ایکه در لویه جرگه توسط خودش توشیع یافته بود زیر پای کرده و شکستاند. در حالیکه دکتر حسن شرق صدر اعظمی بود که توسط رای اعتماد مجلسین پارلمان به این عهده بر گزیده شده بود.
با خروج روسها حزب میخواست خودش را یکه تاز میدان در معرکه افغانستان به نمایش بگذارد . اعضای حزب پرچم از گورباچف بخاطر اقدام به انسحاب قوایش از افغانستان آزرده خاطر بودند و گورباچف را ریفورمیست و تجدید طلب می نامیدندکه با میال کمونستی برابر نبود. نجیب از چند جناح زیر فشار قرار داشت ؛ زیر فشار ملل متحد بخاطر راه اندازی برنامه های صلح آن موسسه که نتیجتاً به خلع قدرت حزب حاکم می انجامید ،واز جانب گورباچف که به وی حالی کرده بود که شوروی دیگر قادر نیست بار جنگ افغانستان را بدوش بکشد و تحمیل نماید. و از جانب دیگر اراده اش زیر فشار های بالقوه پاکستان و غرب که توسط مجاهدین افغان همه روزه در هر گوشه کشور در حال زبانه زدن بود قرار داشت . و از جانب دیگر همه روزه به توطئه های درون حزبی که توسط اعضای برجسته حزب راه اندازی میشد و از همه تهدید ها برایش ناگوارتر بود مورد تحدید دائمی قرار داشت. او حتی راه برون رفت خود را آنچنان گم کرده بود که در تالار شوری در حین بیانیه اش به این کلمات که " ظاهر شاه انتظار دارد تا همه کشته شوند بعداً به افغانستان بر میگردد . . ." بعد از این بیانیه نجم الدین کاویانی یک تن از اعضای برجسته حزب حاکم به پاریس رفت و با همایون شاه آصفی یکی از شخصیت های غیر حزبی که از ابتدای جهاد برای پیروزی جهاد و تأمین اتحاد در بین تنظیم ها کار کرده بود و می کوشید تا این بار مسئله افغانستان با قانونی ساختن رژیم کابل به انتقال قدرت بیک گروپ بیطرفها و روشنفکران افغانی با حمایت تنطیم های اعتدالی مسیر عادی خویش را بپیماید باوی به مذاکره پرداخت(با همایونشاه آصفی) وقتی کاویانی قبل از سقوط نجیب به پاریس آمد تلاش کرد تا رابطه را برای بعد ازسقوط رژیم نجیب الله بشکل دیگر و با گروپ دیگر ایجاد کند. اما ناکامی کودتای "گنادی انایوف" در ماسکو همۀ این پلانها ی کاویانیها و ببرک کارمل را که میخواست بار دوم بر اریکه قدرت و حزب و دولت تکیه کنند بخاک یکسان کرد. وقتی که جناح ببرک کارمل حزب پرچم دیدند نمیتوانند در برابر مجاهدین و حمایت بدون حد و حسر پاکستانی ها مقاومت نمایند ، در این حین گروه فوق الذکر تماس خود را با حزب جمعیت اسلامی که از قدرتمند ترین و پر طرفدار ترین حزب در داخل و خارج کشور بود در تماس شدند و از طرف دیگر نمایندگان صبغت الله مجددی در حوالی کابل با نمایندگان نجیب در تماس گردیدند . وهمچنان آی اس آی ارتش اطلاعاتی پاکستان که کلید همه کار ها در نزد وی است با اعضای جناح حزب خلق تماس را قایم ساخت که همه امروز یقین دارند که کودتای جنرال شهنواز تنی جنرال آکا قوماندان هوایی و مدافعه هوایی و فضل رحیم مومند منشی حزب خلق بدون تردید به پاکستان رفتند و به قول دگروال یوسف آمر سابقه آی اس آی در امور افغانستان در پاکستان همه در انتظار پناهنده شدن دکتر نجیب بودند . اگر این کودتا به ثمر میرسید بدون تردید شهنواز تنی قدرت را به حزب اسلامی تسلیم میکرد و خود تحت حمایت آن حزب قرار میگرفت . فرید مزدک یک تن دیگر از اعضای بلند پایه جناح پرچم که سقوط نجیب را حتمی میدید با شورای نظار در تماس شد زیرا با سقوط رژیم سرنوشت آنها خطرناک بود(غافل از آنکه حضرت صبغت الله مجددی همۀ شان را برائت داد) بنااً تمام این نیرو های انقلابی که با ارمان و آیدیالهای مارکسیستی شب و روز فکر میکردند اکنون هر کدام شان با یک جناح از مجاهدین در صف شان جای پیدا کردند. زیرا اعضای حزب پرچم که از آینده اسف بار این کشور کماکان تداعی منفی بخاصر ضد عمل خود داشتند برای هر یک خود آینده دردناک را پیشبینی کرده بودند و از همین سبب بود که در آخرین روز های قدرتمندی شان آرزو و مرام انقلابی خود را فراموش کرده وصرفاً بخاطر زنده ماندن حاضر بودند با هر گونه سازش تن در دهند. واقعاً آخرین مرجع و مرام یک انقلابی که صدها هزار نفر را زیر چکمه های قشون سرخ و سازمانهای مخوف ایجادشده توسط خود شان مظلومانه به جان باختن برابر ساخته اند و به قتل رسانیدند برای زنده ماندن چنین باشد؟ دیده شد که آنها فرار را بر مبارزه ودولت داری ترجیح دادند و عازم کشور های خارج گردیدند و یک تعداد مانند نجیب مبارزه و قدرت را بر فرار ترجیع دادند و روابط شان را با سران تنظیم ها تنظیم نمودند.
جناح پرچم و طرفداران ببرک کارمل که آماده تطبیق پلان شان بودند از یک حادثه استفاده کردند ، به اینصورت که جنرال مؤمن اندرآبی که در حیرتان موظف بود از طرف نجیب تبدیل شد و در حیرتان شخص دیگری بجایش تعین گردیده بود به گفته یکی از قوماندانان نزدیک به احمد شاه مسعود ، جنرال مؤمن با شورای نظار تماس گرفته و گفت در صورتیکه از امر نجیب سر باز زند وی را حمایت می نماید یا نه؟ مسعود به وی اطمینان داد که تحت حمایت وی قرار میگیرد. در این موقع که نجیب جنرال اچک را تحت فشار ملیشای شمال از قوای مزار شریف احضار کرده بود و جای وی را جنرال دوستم گرفته بود دو باره اچک را بمزارشریف موظف ساخت . جنرال دوستم از احمدشاه مسعود حمایت تقاضا کرد و قوماندان مسعود به وی نیزاطمینان داد . زیرا با داشتن این دو مهره که قوای عظیمی را در پشت سر خود داشتند شمال کاملاً در اختیار قوای شورای نظار قرار میگرفت و به این ترتیب شورای نظار توانست در مدت بسیار کم پرچمی های زیادی را خدمتگار و عامل خود قرار دهد . چون جنرال نبی عظیمی و دیگر افسران زمینی و هوایی ، راه را برای مارش بسوی کابل بدون خونریزی و ضایعات انسانی باز ساخت . بنااً جنرال نبی عظیمی که در آن وقت معاون وزارت دفاع و قوماندان گارنیزیون کابل نیز بود برای ملاقات با دوستم به مزار شریف رفت ، به عوض اینکه او را وادار به اطاعت از نجیب نماید تا رژیم را که خودش از اعضای بلند پایه قوای نظامی دولت نجیب بود، رژیم را از یک بحران حتمی که دامنگیرش بود نجات دهد و فرصت را برای انتقال مسالمت آمیز قدرت فراهم سازد، در عوض جنرال دوستم را ازهمراهی گارنیزیون کابل و دیگر قوتهای متمرکز در پایتخت اطمینان داده خود بکابل آمده و قیام را بر علیه نجیب رهبری کرد و این قیام از اعضای بیروی سیاسی ، چون مزدک و کاویانی و سلیمان لایق و دیگران برای بار اول علیه نجیب به شدت حرف زدند و آنچه نجیب میگفت آنرا رد میکردند این گروپ بوی فشار می آوردند تا وی استعفا بدهد و قدرت را به شخص دیگری بسپارد . این گروه اشخاص همانهای بودند که بار ها بخاطر پایداری و دفاع ار عقیده و ارمان شان حلف صداقت و وفا داری یاد کرده بودند و در تاریخ بشر مخصوصاً در تاریخ اسف بار کشور ما این اولین اشخاص نیستند که به چنین خیانتی علیه دولت و حزبی که خود ساخته بودند دست یازیده باشند .در چنین حالتی که نجیب ساحه را برای خود تنگ می بیند به پیشنهاد اعضای بیروی سیاسی حزب موافقه نمود تا استعفای خود را از طریق رادیو تلویزیون اعلان نماید و برای اینکار قرار گفته یکی از نزدیکان وی نجیب برای تبدیل لباس بخانه میرود ولی در راه بین ارگ ریاست جکهوری و مکروریان (خانه نجیب)جنرال اسحق توخی می آید و به موتر نجیب مخابره میکند که توقف نماید ، موتر متوقف میشود و توخی برای نجیب می گوید خانه نرود زیرا خانه را قوای نظامی محاصره کرده اند وی را گرفتار مینمایند . نجیب و همراهان وی بطرف میدان هوایی می روند آنجا ملیشه دوستم مانع پرواز شان می شود ، بر میگردند و به دفتر سازمان ملل متحد پناهنده میشوند . به اینترتیب رژیم نجیب ساقط می شود و تمام قدرت در کابل در واقع بدست جنرال عظیمی و جنرال عبدالرشید دوستم بود. در این موقع بود که رادیو کابل این خبر را نشر میکند که نجیب میخواست از افغانستان فرار کند ولی توسط افراد ملیشه دوستم از میدان هوایی پس گشتانده شد . و ممکن به دفتر ملل متحد پناهنده شده باشد .و همچنان اعلام میدارد که جنرال یعقوبی وزیر امنیت دولتی خود کشی کرده است و در اخیر توضیح شد که قدرت بدست جنرال محمد نبی عظیمی و جنرال محمد اصف دلاور و جنرال عبدالرشید دوستم است و این سه جنرال عبدالرحیم هاتف را بحیث وکیل ریاست جمهوری اعلام کردند.[i]
به این ترتیب رژیم پر قدرت دکتر نجیب الله از اثر یک کودتای درون حزبی و خیانت صاحب منصبان ارشد اردو ساقط ساخته میشود و تمام قدرت در کابل در واقع بدست جنرال نبی عطیمی و جنرال عبدالرشید دوستم متمرکز میگردد.
نجیب به تاریخ 25/26سپتامبر 1996 ساعت یک شب از دفتر ملل متحد بوسیله نیرو های جنبش طالبان اخراج و به قتل رسید که بساعت 30/6صبح 26سپتامبر جسد اورا در چار راهی آریانا با برادرش بدار آویختند[ii] که دربحث طالبان به آن می پردازیم.
واقعیات بعد ازسقوط دکتر نجیب الله و فعل و انفعالات پاکستان و مجاهدین افغان:
قبلاً گفتیم که کمونست های افغانی از ترس اینکه توسط مجاهدین کشته نشوند کوشیدند تا هر شاخه آن خود را در پناه یکی از جناح های مجاهدین قرار بدهند. آنها بدو جناح پر قدرت تر جهادی یعنی انجنیر حکمتیار و قوماندان احمدشاه مسعود توصل جستند که این تقسیم بندی ملحوظات و گرایشهای قومی تباری و سمتی را درقبال خود داشت بخاطر همین گرایشها سبب میشود تا وکیل وزیر خارجه پس از سقوط دکتر نجیب و پناهندگی وی در دفتر سازمان ملل متحد در کابل بنمایندگی از دولتی که در راس آن چهار جنرال قرار گرفته بود به چاریکار برود و از احمد شاه مسعود تقاضا کنند تا بکابل بیاید و قدرت را تسلیم شود که وی (مسعود) این کار را نکرد و هم حاضر نشد با شورای قوماندانها موافقه کند و این وضع سرآغاز جدی و دقیق برای جنگ ها در بین تنظیم های جهادی محسوب میگردد. اگر بینان سیوان عجله نمیکرد و یک حکومت وسیع البنیاد را به اشتراک تنظیم ها ی جهادی ، تکنوکراتها و روشنفکران در یک گردهم آیی ملی به اشتراک همۀ جناح ها همکاری و توافق نظامیان نیز بوجود می آمد توطئه های خدعه آمیز کسانیکه نجیب را خلع قدرت کردند (بدون اینکه چیز تازه ای در انگیزش آینده سیاسی افغانستان قوام یافته باشد )که منتج به دست اندازی نیرو های اجنبی که خود را با مجاهدین یکجا ساخته بودند راه را برای قتل و غارت و کشتار و بی ثباتی و تخریب کلی نهاد های معنوی و بنیاد های فزیکی باز کردند که در این تنور داغ دست باز پاکستانی ها به سردمداری آی اس آی را هیچ کسی نمیتواند بپوشاند.
حکومت وقت پاکستان که در جریان جهاد افغانستان قدم بقدم فعالیتها و فعل و انفعالات مجاهدین را تحت دقت و کنترول خود داشته و در عمق ستراتیژیهای نظامی افغانستان حضور داشت توسط جنرالهای این دستگاه جاسوسی نظامی از قبیل جنرال اختر عبدالرحمن ، جنرال حمید گل،و عدۀ دیگر به دقت کنترول میگردید هر گز ارزو نداشتند از طریق اشتراک نیرو های مدبر و استراتیژی مار آ یک حکومت با قاعده وسیع در کنار پاکستان وجود داشته باشد ، لذا انتقال صلح آمیز قدرت را بیک حکومت ملی متشکل از روشنفکران ، تکنوکرات های سابقه دار و سران سیاسی و نظامی جهاد را هرگز نمی پسندیدند و این را میدانستند که اگر یم رژیم قوی در افغاانستان جاکم باشد بدون تردید قدرت های باقیمانده از حکومت دکتر نجیب الله توام با قوت ها و سلاح حای مجاهدین بزرگترین قدرت سیاسی و نظامی را در منطقه ایجاد خواهد کرد. ، لذا پاکستان نمی توانست چنین یک حکومت قوی و نیرو مند را تحت نفوذ خود قرار دهد و مسایل متنازعه سابقه را به تاریخ بسپارد ، بنااً پاکستان با درک این موضوع در جریان جهاد چنین پلان گذاری کرده بود که :
· - روحیه ملیت گرایی در بین افغانها ضعیف (وحتی از بین برده شود) و در عوض روحیه ملت اسلامی( را که در آن پاکستان منجیث برادر قوی تر دست باز دارد ) تقویه نماید (تا راه را برای مداخلات خود همیشه بتواند باز نگهدارد.)
· با ارائه دکتورین اسلامی( طرف افغانستان ملزم خواهد بود با رعایت حقوق اسلامی از کلیه حقوق و دعاوی گذشته خو صرف نظر نماید،از این سبب پاکستان توانایی این را خواهد یافت تا ) سرخدات موجود بین افغانستان و پاکستان بروحیه (ظاهراً) یک امت اسلامی تقویت شود.[iii]
· پاکستان برای بدست آوردن و رسیدن به این مقاصد کوشید تا از وسیله های مختلفه سیاسی و اقتصادی و معتقدات مذهبی اقدام بعمل نماید ، لذا بین احزاب اسلامی پاکستان و مجاهدین یک ارتباط دوامدار را در دراز مدت توانست بر قرار نگاه دارد تا از آن طریق هر وقتی که خواسته باشد احزاب مجاهدین را که از رهگذر نظامی و سیاسی پیوستگی با حکومت پاکستان داشتند تحت تأثیر خویش داشته باشد( که این امربعداً باعث تشبسات از حد زیاد پاکستان و حتی مداخله نظامی آن کشور دریورش طالبان به افغانستان منجر گردید.
حضرت صبغت الله مجددی و روند انتقال قدرت :
حکومت حضرت صبغت الله مجددی بعد از بر کناری دکتر نجیب الله و ساقط شدن رژیم خلق در حینیکه کابل توسط چهار نفر از افسران عالی رتبه رژیم سابقه که ذکر آن گذشت اداره میشد در حالی پا به اریکه ریاست جمهوری گذاشت که مدت حکمروایی او قبلاً برای مدت دوماه و یا کمتر از آن مقرر شده بود وی فرزند مرحوم میا محمد معصوم مجددی و نواسه حضرت فضل عمر مجددی مشهور به شمس المشایخ بوده که در سال 1928در شهر کابل تولد شده است که خانواده او به حضرت امام ربانی شیخ احمد کابلی سرهندی یا حضرت مجدد الف ثانی که در عهد اورنگ زیب جهانگیز پادشاه مغلی هند می زیست (971 – 1034 هجری) انتساب دارد. حضرت صبغت الله مجددی دارای خلق نیکو و اخلاق حمیده بوده در سالیان اشغال افغانستان رهبری تنظیم نجات ملی افغانستان را به عهده داشته و از آنجاییکه هم دارای طینت پاک و خوی نرم و خلق نیکو بود از طرف پیروانش مورد احترام و سگالش نیکو بوده است از همین سبب او در بین اکثر رهبران جهادی از احترام ویژه برخوردار بوده و مورد احترام حلقات ملی و بین المللی نیز می باشند. حضرت مجددی برای مدت دو ماه بحیث ممثل دولت اسلامی افغانستان در مجلسی تعین شد که شورای جهادی در حالیکه میا نواز شریف صدر اعظم پاکستان نیز در آن مجلس خاص که مرکب از اعضای نخبه مجاهدین و تنظیم های جهادی بود در راولپندی تشکیل جلسه داده باوجود عجله در کار و مخالفتهای رقبا بخاطر کسب قدرت سیاسی و زعامت آینده افغانستان در نیمه های شب این فیصله صورت بست:
باید برای مدت دو ماه حضرت صبغت الله مجددی بحیث ممثل دولت اسلامی افغانستان تعین و بکابل برود . در پایان دو ماه قدرت را به به پوهاند برهان الدین ربانی رئیس جمعیت اسلامی تسلیم نماید ، ربانی بنوبۀ خود باید برای چهار ماه بقدرت بماند بعداً فیصلۀ دیگر توسط شورای جهادی بعمل آید و رئیس جدید تعین شود.
با آمدن حضرت صبغت الله مجددی کمر بند های امنیتی شهر کابل که تا آنوقت توسط ارتش حکومت نجیب پاسداری میشد به امر جنرال نبی عظیمی معاون وزارت دفاع و قوماندان گارنیزیون کابل شکست[iv] و هزاران هزار نفر که هویت شان هرگز قابل شناخت نبود یکجا با مجاهدین وارد کابل گردیدند که دگر کابل برای همیش الی ختم دوره طالبان حتی تا امروز نیزنتوانست روی امن و ثبات را دیده وفانونمندی در آن به تجربه نشسته باشد.
حال نگاه اجمالی ای بر فیصله شورای جهادی در راولپندی می اندازیم:
این شوری که در آن صدر اعظم پاکستان نواز شریف با تعداد زیادی از ارکان دولت وی و اعضای آی اس آی نیز در آن اشتراک داشت قسمی جلوه نمود که در یک حالت دست و پاچگی دایر شده باشد . اما آگاهان سیاسی به این باور هستند که اوضاع و احوال حکومت دکتور نجیب الله پس از انسحاب قوای شوروی از افغانستان با تماس های که پاکستان از طریق مجامع دپلوماسی و ملل متحد داشت و با موجودیت ایادی شان در داخل دولت نجیب از اوضاع و احوال و نا بسامانی حکومت نجیب و پارچه شدن فریکسون پرچم به جناح های کوچکترکه از علایم سقوط یک دولتحزبی ای میباشد که بر مبنای قدرت حزب بسر اقتدار آمده باشد . تعویض دکتر حسن شرق مرد زیرک و دپلومات کار کشته به خالقیار که شخص علیل و فاقد نفوذ بود این را می رساند که حکومت دکتر نجیب الله آخرین نفس های خود را می کشد ، لهذا حکومت پاکستان به همکاری آی اس آی قبلاً سناریوی دولت داری افغانستان را بخاطر بی ثبات ساختن اوضاع داخلی افغانستان و در هم شکستن اردوی مجهز و کار آزموده افغانستان را با سلاحهای سبک و سنگین که از شوروی به دولت نجیب به ارث رسیده بود مشام پاکستانی ها را تیز ساخت تا بهر ذریعه ای که بتواند سریعتراین فرو پاشی انجام یابد بایست شیرازه این ملک باید کنده می شد و افغانستان منحیث یک ملعبه در چنگال پاکستانی ها باقی بماند . دولت مردان پاکستانی وقفه های دوماه و جهار ماهه را برای بر اندازی افغانستان از قدرت کافی میدانستند .
جناب عبدالحمید مبارز که شخصاً اوضاع افغانستان را تحت دیده بانی داشته اند در کتاب تحلیل واقعات سیاسی افغانستان اینطور اذعان داشته اند :«از جنگ های تنظیمی هر کدام بنوبه خود و قوماندانهای مربوط به آن اموال دولت را به غنیمت گرفتند و بردند . یک شاهد عینی یعنی یک مامور عالیرتبه اداره سواد آموزی به مؤظف خود گفت که: اموال اکادمی علوم کمره های ثبت ویدیویی و دستگاههای رادیو وسینمای اداره امور سواد آموزی را که همه از کمک های یونسکو بود با موتر های آن افرادی از قوای جمعیت بردند. برای بدست آوردن واقعیت ها باید حکومت ملی افغانستان بعد از تشکیل خود تحقیق نماید تا از یکطرف اموال دولت که مال بیت المال است بدست آورده شود و دیگر اینکه اشخاص نا حق متهم نگردند . درین دوره بود که خانه های شهریان کابل چور شد و مردم از خوف و ترس راه هجرت به پاکستان (وسایر کشور ها را) پیش گرفتند . ملیشه ها سهم خود را از سید نور محمد شاه مینه ، شاه شهید و مکروریان کهنه بدست آوردند . حضرت صبغت الله مجددی یکه و تنها بدون کدام قدرت نظامی در ارگ حکومت میکرد و با آخر شدن روز های زمامداری اش حرص قدرت ریاست جمهوری در وی ازدیاد می یافت ، خود را مجبور دید تا از قوت های جنرال دوستم که در حوالی کابل بودند معاونت بخواهد .ولی این قدرت ها امر حضرت یعنی رئیس جمهور را منوط بهدایت جنرال دوستم ساخت . و این ثابت ساخت که حضرت صبغت الله مجددی بحیث رئیس جمهور کدام قدرت نظامی نداشت . از طرف دیگر فشار انجنیر حکمتیاربکابل زیاد شده میرفت و دیگر رهبران از دور به تماشا پرداخته بودند .وی بخاطر استمرار قدرت خود به مزارشریف نزد دوستم رفت و از خدمات وی در امر ساقط ساختن حکومت نجیب از وی تقدیر بعمل آورده رتبه ستر جنرالی را برایش عطا نمود تا باشد که ملیشه های دوستم در کنار وی قرار بگیرد. [v]( بخاطر معلومات مزید به این مأخذ رجوع شود : تحلیل واقعات سیاسی عبدالحمید مبارز – افغانستان در طلسم دائره شیطانی مصیبت تألیف دکتور سید عبدالله کاظم؛ افغانستان پس از باز گشت سپاهیان شوروی تالیف پروفیسور قارییف ترجمه عزیز اریانفرچاپ 1998)
داستان غم انگیز این ملت از همان شب ظلمانی ای که دست مصیبت (پاکستان) در راولپندی رقم زده بود در مدت زیاده تر از ده سال اریکه قدرت این طلسم مصیبت دوام پیدا کرد . که ماجرای سردرگمی ها و مصیبت های هولناک این دوران فاجعه بار در فصل های آینده ارجاع خواهد شد.
[i] -عبدالحمید مبارز، واقعیات سیاسی ، ، ص،493تا499
[ii] - عبدالحمید مبارز،از سقوط سلطنت تا ظهور طالبان ،ص 40
[iii] - همان ، ص،51تا 52
[iv] -همان ، ص 59الی61
[v] - همان ،ص 61 به بعد
قسمت دوازدهم
پاکستان نقطه شروع ماجرا ها در جنوب آسیا
پاکستان بازیگر مکار در بازی بزرگ سیاسی با افغانستان در زمان حکومت مجاهدین
قسمیکه در اولین بخش از این سلسله پژوهشها در مورد تشکیل دولت پاکستان از بطن هندوستان به تحرک انگلیسیها مطالب مفصل ارائه گردیده است اما باوجود آن بد نخواهد بود باز هم یکبار دیگر چهره مکار این کشور پر از توطئه و فساد را که مانند امراض واگیر یک قسمت عظیمی از منطقه آسیا را متأثر گردانید است پرداخته شود:
سقوط امپراتوری بریتانیا در نیمه قاره هند، ایجاد دولت پاکستان و پیشبرد "بازی بزرگ"، در استخبارات انگلیسها تاریخی بیش از دوصد سال دارد. مفهوم بازی بزرگ انگلیسها، استفاده از سیاست خاص تحت پوشش احساسات مذهبی و دینی در دشتهای سوزان آسیای مرکزی بود. بازی بزرگ توسط کمپنی هند شرقی بریتانیا و جانشین آن – دفتر عربی اداره هند بریتانوی در زمان جیمزمیل طراحی شد. بعدا" توسط لارنس عربی کاوش و عیب جویی شده و خطوط عمده آن طراحی و پیش بینی گردید.[i]
نویسنده علاوه میکند که« بریتانیا از "بازی بزرگ" خود جسورانه محافظت کرده و کاملا" محتاط بود تا پای ایالات متحده آمریکا وارد صحنه نشود. انگلیسها که افغانستان را «کلید آسیا» نامیده بودند، آنرا راهی بسوی آسیای مرکزی میدانستند.
در سال 1943 روزولت رئیس جمهور آمریکا، با تجربه ترین مشاور نظامی خود پاتریک هورلی را برای دریافت و درک آنکه چگونه میتوان افغانستان را به جهان فاقد استعماربعد از جنگ پیوست، به کابل فرستاد. وینستن چرچل نخست وزیر انگلستان از این اقدام به اندازه ای متعجب شده بود که افغانستان را "سرزمین انکار شده" به امریکایان خواند. اداره استخبارات بریتانیا دست به هر گونه تلاش زدند تا از رسیدن جنرال امریکایی به افغانستان جلوگیری نمایند.
تلاشها برای بی ثبات ساختن اوضاع در سال 1979 افزایش یافت. یکی از بزرگترین اهداف ای-اس-ای و سی-ای-دی کشانیدن پای امریکا به منطقه بود. امریکا در آنزمان تشنه انتقام از اتحاد شوروی برای شکست خویش در ویتنام بود. انگلیسها با استفاده از تمامی امکانات خویش و به کمک امریکایان و سعودی ها توانستند تا پاکستان را به بزرگترین مرکز و یگانه پرورشگاه مطمئن تندروان اسلامی در سراسر جهان مبدل سازند. پاکستان به ژاندارم منطقه علیه افغانستان مبدل گردید. پیگیری همه این اهداف فقط برای حرکت و پیشروی بسوی آسیای میانه بوده و به اصطلاح "یک گام جلوتر آمدن" بود. (چنانچه حوصله دولت پاکستان برای رسیدن به دشت های فراخ ، بازار های با کیفیت و منابع ناب آنسوی دریای آمو، باوجودیکه از طریق افغانستان در سالهای جهاد یک گروه ازعناصر ضد تاجکستان و ازبکستان را که مشهور ترین آن جمعه نمنگانی است تربیه و جهت فعالیتهای تخربیگرانه ظاهراً از ادرس اسلام که همیشه پاکستان از آن منحیث سرپوش و سپر دفاعی خود استفاده نا جایز می نماید ، ارسال داشت که باعث یک سلسله بی نظمی ها در دولتین تاجکستان و ازبیکستان همزمان با فرو پاشی شوروی گردید تاجکستان که بیشتر با مناطق بحران زده افغانستان هم سرحد بود از این امر متأثر شده یک تعداد زیاد اهداف توسط عمال پاکستانی و عیادی افغان آن مورد تخریب قرار گرفت «زیرا موجودیت نیزار ها و پیچ و تاب خوردکیها در مناطق سرحدی بین افغانستان و پاکستان در مناطق کندزو بدخشان موجودیت و موجب رخنه به آن کشور را آسان میساخت»[ii] در نتیجه این فعل وانفعالات که از طرف پاکستانیها اداره میشد و جریان آن اکثراً مجاهدان افغان بودند باعث آن شد که مناطق آشوب زده در داخل تاجکستان آماج حمله های هوایی و زمینی روسیه قرار گیرد و این چیزی بود که پاکستان از وقت آن را پیش بینی کرده بود . نتیجه آن شد که سیلی از مهاجرین جدید از تاجکستان به افغانستان و از طریق کوههای چترال به پاکستان سرازیر شود.[iii] آن عده از مهاجرین تاجکستانی که به پاکستان سرازیر شده بودند در دام پاکستانیها گیر آمدند که توسط آنها پاکستان حملات تخربگرانه خود را در آنسوی دریای آمو رد یابی کردند و نقاط ضعیف را اولتر مورد حمله های موشکی قرار دادند. [iv]
جنرال اختردر کتاب تلک خرس اذعان میدارد که «نزد من چندین نوع حملات بر شورویها در قلمرو خود آنان موجود بودو نخستین اقدام عبارت از مداخلات تجربوی ما از طریق گسترش تبلیغات در آنسوی مرز بود تا بدینگونه مردم آن ناحیه گرویده فعالیتهای تخریبی و اقدامات بالمثل ما گردد. سپس من میتوانستم که از داخل افغانستان بر خاک شوروی حکلاتی را براه انداخته و یا اینکه قایقها و کشتی های آنها را غرق دریا سازیم . و قدم سومی این بود تا گروپهای مسلحی از دریا عبور و بدانسوی مرز شوروی به حملات راکتی نصب ماینهای زمینی ، تخریب راه آهن و کمینگیریها بپردازد ، که در این امر ویلیام کیسی( یکی دیگر از مهره های اساسی سی آی آ فعال در مورد سبوتاژهای فرا مرزی)ارسال داشتن کتابها را نیز تجویز کرد ومن در زمینه با یک متخصص سی ای آ مذاکراتی انجام دادم .[v] »
بدین ترتیب پاکستانی ها پیش از آنکه افغانستان را هضم کنند میخواستند آسیای میانه را ببلعند ولی تیر شان به خطا رفت ، زیرا در آنجا دولتمردانی وجود داشتند که با حوصله و ظرافت سیاسی و هوشیاری واپس اعتماد مردم را بخود جلب مرده قبل از آن که آب از کاسه سر زند اوضاع و احوال کشور های خود را تحت مدیریت سالم در آوردند و حالا می بینیم که کشور های آسیای وسطی در نهایت نعنت و شگوفایی بسر می برند. چون این پلان پاکستانی ها و شرکای هم عقیده اش (انگلیس و امریکا) در مورد آسیای میانه به ناکامی توام شد کوشش نمود تا از یم طرفند جدیدی استفاده نموده و اینیار از طریق حامیلین صلح و تجارت به رهبری نصر الله بابر گروه طالبان را مجهز و با یک کاروان لاریهای امتعه پاکستانی بدون اینکه متوجه اجازه حکومت افغانستان که عرف بین المللی ایجاب میکند تا کالا هاب ترانزیتی بخ موافقت قبلی کشور عبور دهند ترانزیت شود، بطور مسلح از طریق شاهراه چمن، کندها و هرات از طریق تورغندی به ترکمنستان برساند و در ضمن افغانستان را از وجود حکومت برهان الدین ربانی به اصطلاح خود شان پاک سازی نمایند که این کاروان در داخل افغانستان اماج حملات سخت دولت قرار گرفت که بلآخره منجر به جنگ های تباه کن بین طالبان و دولت برهان الدین ربانی گشت که ما در جایش از آن به تفصیل بحثی خواهیم داشت . و فدر مسلم این است که بعد از زد و خورد های زیاد طالبان اریکه قدرت را بدست گرفتند و سرحدات بین ازبکستان و تاجکستان با افغانستان تا ختم اریکه طالبان بسته ماند و به این ترتیب چند کشور دیگر از حیله ها و ترفند هایی مکارانه پاکستان ایمن شدند.
سپس نویسنده مقاله به ادامه موضوع می پردازد:« چنانچه احزاب تندرو اسلامی پاکستان و رژیم نظامی جنرال ضیا الحق همیشه شعار میدادند که "ما سرحدی را الی دریای آمو بنام افغانستان نمیشناسیم". در جنوری 1989 به تصمیم رئیس جمهور ایالات متحده رونالد ریگن قرار بود یک نیروی نظامی یکصد و پنجاه هزار نفری برای جنگ علیه شوروی و افغانستان تشکیل شود. بالاخره بعد از خروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان، در فبروری 1989 از این نیروی جنگی ساخته انگلیس، پاکستان، امریکا و عربستان سعودی چه استفاده بعمل آمده میتوانست؟
پاکستان که حیثیت ژاندارم در منطقه را داشت، توانست از این جنگ منفعت چشمگیری تا به دستیابی به اسلحه اتومی کسب نماید. اداره استخبارات پاکستان دست باز پیدا کرده و آهسته-آهسته به اشاره انگلیسها در پیشبرد اهداف بعدی خود از امریکایان فاصله گرفتند. یکی از عمده ترین عوامل بی ثباتی در افغانستان، نفوذ شبکه های استخباراتی پاکستانی درمیان دسته های مجاهدین بود، که باعث بروز جنگهای خونین در کابل، از بین رفتن تمامی سیستمهای نظامی و دفاعی قوای مسلح (هوایی و زمینی) و اختلافات قومی، لسانی، مذهبی گردید. با افزایش اختلافات قومی (دسته بندی مجاهدین بنام تاجکها، پشتونها و غیره) ، مذهبی (شیعه ها و سنی ها) و با استفاده از فرمول کهنه انگلیسها، کشور ویران گردیده و به مرکز وحشت (مسلخ انسانها) مبدل شد. در این همه تغییرات، امریکایان از مسائل عمده دور نگهداشته شده بودند.
اما نهادهای استخباراتی امریکا دست زیر الاشه ننشسته، شبکه های مخصوص امریکا در پاکستان به آماده ساختن تدارکات بعدی علیه روسیه، چین، ایران، هند و بعضی کشورهای دیگر جهان آغاز نموده، دست به یک سلسله فعالیتهای جدید محرمانه دور از نظر پاکستانیها و انگلیسها، اما ظاهراً بشکل تاکتیکی در مشوره با ایشان، زدند. طرح ایجاد جنبش طالبان به مشوره و ابتکار پاکستان صورت گرفت و بعداً جهت تکمیل بودجه مالی در این پروژه، پای انگلیس، امریکا وعربستان سعودی کشانیده شد.
انگلیسها توانستند پاکستانیها را در بعضی موارد علیه امریکا استفاده نمایند. در اینجا میتوان از ترور دیپلوماتهای امریکایی در کراچی یا حمله به سفارتخانه ایالات متحده در پاکستان نامبرد. روابط نزدیک امریکا با هندوستان، پلانهای بل کلینتون در مورد ایجاد یک پایگاه نظامی در منطقه کشمیرپاکستان و بعضی مسایل دیگر به افزایش نارضایتی ها بین امریکا و پاکستان انجامید. حمایت جدی پاکستان از طالبان در افغانستان بر ضد منافع امریکا در منطقه، ضربه دیگری بود به روابط میان این دوکشور. در حالیکه قبلاً امریکاییها در سال 1996 از اقدامات اسلام آباد جهت به قدرت رسانیدن طالبان در کابل حمایت کرده بودند.
امریکا بیش از 20 سال در اغلب موارد بسوی افغانستان از دید پاکستان نگاه نموده بود، اما امروز پاکستان در قبال افغانستان با امریکا موافق نیست، در حالیکه همزمان یکی از متحدین استراتیژیک امریکا در منطقه نیز محسوب میشود. خانم البرایت وزیر امور خارجه اسبق امریکا در سال 2000 پاکستان را "سرچشمه تروریزم" خوانده بود. در همان سال وزارت خارجه ایالات متحده در گزارش سالانه اش در مورد تروریزم در جهان، پاکستان را از جمله کشورهای"حامی تروریزم" اعلام نمود، اما پاکستان با اظهارات امریکاییها هرگز موافق نبوده است. در اوایل سال 2000 وزیر امور داخله (کشور) پاکستان نصیرالله بابر سازمان استخباراتی امریکا "سیا" را مسوول گسترش تروریزم خواند. براساس گزارش روزنامه چاپ پشاور "فرانشتر پست" شماره 5 می سال 2000، او گفت: "سازمان سیا خود تروریزم را در منطقه رشد داد و اکنون برای آن اشک تمساح میریزد. "سیا" از اعراب بنیادگرا مانند اسامه بن لادن علیه شوروی استفاده کرد و حال با برآورده شدن اهدافش، آنها را تروریست می خواند". نصیرالله اتهامات امریکا مبنی بر حمایت پاکستان از تروریزم را بی اساس خوانده و از امریکا خواست تا برای حل "مسئله بن لادن" مستقیماً با طالبان مذاکره نماید.
جنرال پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان بتاریخ 16 می سال 2000 حین سفرش به ترکمنستان گفته بود، که کشورش سعی دارد تا بحران افغانستان را از طریق مذاکره و صلح حل نماید. او گفته بود: "هم اکنون گفتگوها با مقامات طالبان در مورد تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان با مشارکت همه جانبه گروههای افغانی جریان دارند". وی اظهار امیدواری نموده بود که این راه حل را مردم افغانستان خواهند پذیرفت.
آیا این اظهارات و پلانهای پاکستان در مورد افغانستان از طرف انگلیسها طرحریزی شده بودند و یا از طرف امریکاییها؟ اما از "حکومت فراگیر" تا بحال خبری نیست؟
در نشست سران گروه هشت در جولای سال 2000، ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه گفته بود: "در مبارزه علیه تروریزم بین المللی لازم نیست که مانند کبک سرخود را زیر برف کنیم و تصور نماییم که تهدیدی وجود ندارد. بدترین عمل آنست که با پرداخت پول به تروریستان، سعی نماییم تا آنها را بخریم چونکه در آنصورت آنها بی پرواتر خواهند شد".
و ما دیدیم که امریکا پاکستان را با پول خریده و از تروریستان در خاک اش حمایت نمود. اکنون پاکستان درمقابل متحد استراتیژیک خویش – امریکا – در قبال اوضاع افغانستان بی پروا گردیده و از انجام اقدامات خودسرانه علیه افغانستان و مردمش و علیه حضور نظامی امریکا در افغانستان و منطقه دریغ نخواهد نمود.
فارسی.رو[vi]
[i] -سنجر غفاری ، تحلیکگر و نویسنده ، سایت ريال فارسی رو.
[ii] - تلک خرس، دگروال محمد یوسف و مارک ادکین ، برگردان بفارسی :داکترنثار احمد صمد(راز های پشت پرده مقاومت افغانستان) ، ص 214
[iii] - قبلاً نیز در زمان حکومت بلشویکی شوروی یک تعداد زیادی از مردم ترکمنستان قزاقستان ،ازبیکستان و تاجکستان و حتی ایالت سینکیانگ چین نیز به افغانستان پناهنده شده بودند که اکثر شان بمرور زمان بمردمان بومی در کندز بغلان وبلخ و غیره ولایات انتشارو احفاد شان تا هنوز هم در این مناطق زندگی دارند و دارای ضیاع وعقار میباشند . و بعاً در شروع دولت خلقیها به ترکیه و عربستان سعودی و غرب بار دوم مهاجرت کردند. (نویسنده)
[iv] - تلک خرس ، ص 212 تا 218
[v] - تلک ...، ص 214و215.
[vi] - سایت فارسی رو ،مقاله سنجر غفاری (چون موضوع پژوهش ما در نقطۀ رسیده بود که جناب غفاری آن را کلاً با قلم توانایشان مورد پژوهش قرار داده بودند با استفاده از آن و علاوه نمودن چندین مطالب دیگر از اسناد خود پاکستانی ها این موصوع را می بندیم و از یایت فارسی بر نیز متشکرم . عبدالواحد سیدی
قسمت سیزدهم
طالبان آخرین حربه استعمار گران برای بی ثباتی
منطقه و جهان
دولت انگلیس از سال 1899پس از جنگ اول جهانی ، یکی از برجسته ترین بازیهای امپریالیستی قابل تصور خویش را آغاز کرد .[i] ایران و عراق و سایر کشور های نوشناخته نفت خیز از جمله اهدافی بودند که دولت های غربی بخصوص انگستان بدان نیازمندی مبرم داشت . از جانب دیگر امپراتوری عثمانی که تا آن زمان بقدرت خود وجود داشت دیواری برای مداخلات کشور های غربی در ساحات حریم کشور های اسلامی بود مخصوصاً عربستان که در آن ثابت شده بود، بعد از تکزاز و پنسلوانیا و باکو دارای غنی ترین منابع نفتی در جهان میباشد تحت قیمومیت خلافت عثمانی بود و از جانبی موج عظیمی از حرکت ماشینهای بخار کشتی های که به نفت حرکت میکنند و ماشین های که دارای احتراق داخلی هستند همه به نفت نیازداشتند و ضرورت احساس میشد تا بریتانیا که تا آنوقت کشور هندوستان و بعضی مناطق دیگر را در شرق آسیا زیر کنترول داشت این فرآورده مهم ممد صنایع را برای همیش در اختیار داشته باشد . روی این اصل بریتانیا بازی جدیدی را با جهان اسلام در قالب جانبداری از مسلملنان شروع کرد و بخاطر نجات مرکز تجمع مسلمانان از سلطه ترکان عثمانی دست بکار شد و این بازی بزرگ را با ساقط ساختن دولت عثمانی و به قدرت رسانیدن دو چهره جدید و نا شناخته تا آنروز، بنامهای محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود را در یک جو، جدیدسیاسی و مذهبی رویکار آوردند که قبل بر آن« با راندن فرانسه از شرق میانه ، میبایست بریتانیا همزمان با سه قدرت جهانی آنروز دست و پنجه نرم میکرد. روسیه با توجه بجانب شمال و شرق و المانی ها با برنامه کشیدن خط آهن از برلین تا بغداد بودند تا اریکه خود را به آن سرزمینه گسترش بدهند. خود انگلیس هندوستان را که نیمی از قلمرو پاکستان و بنگله دیش است با ایجاد کامپانی شرقی در دست خود داشت"لرد کرومر" کانال سویز را قبضه کرده بود و ترکان عثمانی بر نیمی از آسیا و قسمتی از اروپای شرقی را به تسلط خود داشت و انگلیس در افغانستان و ایران آنزمان نیز دارای نیروی موثر بود. [ii]
نخستین گام برای رسیدن به هدف سیاسی و اقتصادی خود، برتانیا نیاز مند به تحت تأثیر داشتن مناطق نفت خیز شبه جزیره عربستان که عراق را نیز در بر میگیرد و تحت حکروایی ترکان عثمانی اداره میشود را در نظر داشت ، دو چهره ایراکه در قبل از آن نام بردیم تجهیز و مسلح گردانید . اولی را با صلاح سیاسی و دومی را با ایجاد رخنه در آئین تسنن و ایجاد وهابیت که تا انوقت موجود نبود و بانی آن قسمیکه گفته شد محمد بن عبدالوهاب بود و این دو را به ترتیبی داخل کار زار سیاست و مذهب گردانید که آرائ و افکار منطقه را بر علیه ترکها شورانید و بالاخره این حرکتها منجر به سقوط دولت عثمانی که چندین صد سال به اریکه قدرت در دایره نفوذ اسلام بودند به سقوط مواجه ساختند و بنام اینکه دین را از سیاست جدا می سازند زمینه سازیها صورت گرفت تا مصطفی کمال به ترکیه موجوده نظام دولت ترکیه را قائم و از سایر مناطق نظیر عربستان سعودی و عراق عقب نشستند. وقتی انگلیسها از این رخنه انداری از طریق ظا هراً طرفداری مسلمانان زمینه ای را ایجاد کرد که توانست با نیرو های مذهبی هندوستان از طریق نزدیکی خود شان را دریک مشیمه قرار دهند. این درست در آن وقتی طرح ریزی شده بود که امان الله خان شاه افغان به استقلال سیاسی کشورش افغانستان در ختم دهه دوم قرن بیستم نایل گردید که« توجه مسلمانان هند را برای ایجاد یک مرکز خلافت نواسلامی بر انگیخت»[iii] قبلاً نیز شهزاده مهندراپرتاب با یک هیئتی بنام"هنتنگ و نیدر مایر " که همزمان با جنگ عمومی اول بود در زمان سالطنت امیر حبیب الله خان به کابل اعزام شده بودند که کاری را در ساحه سیاست پیش برده نتوانستند.
لذا ایجاد پیوند بلند مدت بریتانیا با محمد بن سعود شاه تازه به قدرت رسیده عربستان با جنبش وهابی برهبری محمد بن عبدالوهاب برقرار گردید . محمد بن غبدالوهاب متولد 1703که اقامتگاه دیرین نداشت و در شهر های مختلف بودو باش داشت و بیابان های عربستان را تا بصره و مدینه و الاقصا و دمشق و بصره و ترکیه و ایران را درنوردیده بود، و با ذهن تیز و هوش سرشاری که داشت توانست از طرف دستگاه ضد جاسوسی انگلیس به ترتیبی تحت تربیه گرفته شود که خود نیز تا آخر های کار متوجه آن نشود[iv] . به قول روبرت دریفوس« اوبا انگیختن جهاد اسلامی پرخاش میکرد که مسلمانان باید خود را از قید هرآنچه اسلام در یکهزار سال پیش بعد از وفات پیغمبر اسلام حضرت محمد (ص) آموخته اند رها سازد. این جنبش احیا گر با هواداران مشتاق که محمد بن السعود (شریک سابقه اش) بود خود را نسخه ی قرن هجدهمی پیامبر اسلام میدانست و برای گسترش اسلام به فتح سر زمینهای اطراف اقدام میکرد و ایمان تازه اسلامی خویش را در متصرفاتش تحمیل میکرد . عبدالوهاب و ابن سعود و هوا داران شان برای تحمیل عقاید خود شیوه زشت کشتار کسانیرا که با اندیشه شان موافق نبود (دگر اندیشان) انجام میدادند. آنها شهر ها زیارتگاهها و مساجد متعلق به مخالفان را نابود میکردند.[v]
در هندوستان بعد از اینکه پاکستان از بدنه اصلی هندوستان جدا شد و یک قسمت از اراضی متعلقه افغانستان را نیز بریتانیه از کیسه خلیفه به پاکستان بخشید از قاعد اعظم محمد علی جناح تا مولوی قاضی حسین احمد و غیره از این ارزشها دفاع نمودند و مکاتبی را در پاکستان ایجاد کردند که بعد ها بنام طالبان طلبایی سر از عرصه سیاست کشیدند و خطوط منظم نظامی را ایجاد کردند و حتی یک کشور مستقل را که با بزرگترین ابر قدرت جهانی در زمان جنگ سرد جنگیده بود و آنرا نابود کرده بودبه زور و خدعه و نیرنگ و تزویر اشغال کردند و چندین سال پاکستانی ها بنام طالبان افغان در افغانستان به اصطلاح آسیابهای خونرا براه انداختند.
افغانستان که کشور فقیر بیچاره و بی مایه که تازه از جنگ اخیر ُرسته بود توسط نیرو های جنگ افروزبه جنگ دیگری کشانیده شد که امروز همه دنیا در دور و اکناف کشور ما مسلط هستند و اما چیزی که در افغانستان تا هنوز مسلط نیست صلح و امنیت است . هرگز صلح و امنیت در این کشور مایه و پایه ای نتوانست پیدا کند چرا که«این کشور بمدت بیشتر از 174 سال (از1815 تا1989)بعنوان نزدیک ترین راه به آبهای گرم بحر هند مورد طمع روسها قرار داشت و در دوران جنگ سرد بعنوان منطقه ای حساس مورد توجه (انگلیس ها و سایرین ) قرار گرفته و آخرین نبرد دوران جنگ سرد بر ویرانه های این سرزمین و بر روی نعش فرزندان مظلوم آن صورت گرفت . در این جنگ گرچه مجاهدین بنمایندگی از مردم خود می رزمیدند ولی جویبار خون گرمی که جاری شد بدون آنکه مردم افغانستان از آن سودی ببرد ، در دریای منافع دیگران سرازیر شد . افغانستان به ویرانه کشیده شد ویرانه ای که گورستان کمونیزم را نیز در خود جای داد و سپس گورستان کسانی شد که شوروی سابق را از پا در آوردند. غربی ها که در مرحله اول پشتیبان نخسین جهاد افغانستان بودند ، با فروپاشی شوروی و ختم جنگ سرد بدون انکه احساس مسئولیتی در برابر این کشور ویران شده از جنگ و ملت بخون غنوده آن کرده باشد» ؛[vi] دو دسته این کشور را به پاکستان تسلیم نمودند . ما در فوق ریشه های عمیق و تاریخی این حرکت را که به محمد بن عبدالوهاب میرسد از لابلای آثار پژوهشگران عرضه داشتیم و این را نیز فهمیدیم که منظور از پاکستان احیای دین اسلام و کلمه الله (ج) میباشد و یا اینکه در عقب در های باشکوه قصر های اسلام آباد تبانی و روابط دیرینه با انگلیس وجود دارد . لذا پاکستان که ملحوظ ایجاد آن همچون آفتاب روشن است بخاطر ایجاد ترس و رب و ایجاد و صدور تروریزم توسط بانیان آن ایجاد شده است . اگر این مسئله نمیبود و پاکستان واقعاً وفادار با دین اسلام و معتقد راسخ عقیده میبود باید از کتله های متشکل مجاهدین افغانستان که صادقانه جلو ارتش سرخ را گرفتند یک پیکر متحد و پر قدرت ایجاد میکردند . ولی دیدیم که در این بازی تقلا و فریب همخوانی داشته است . اگر پاکستان دقیقاً مورد مطالعه قرار گیرد در آن از هزاران فرقه مذهبی وجود دارد که هر کدام شان بخون همدگرشان تشنه هستند .
این بود فشرده فعل و انفعالاتیکه پاکستان بر مبنای آن ایجاد شد و بر بنیاد آن استوار است و با دکتورین آن به پیش میرود ولی یک چیز را دولت مردان پاکستان و صاحبان انگلیسی آن فراموش نکنند که افغانستان همواره گورستان یورش گران و استیلاچیان بوده است.
از این بحث میگذریم و بعد از این سلسله پژوهش هایی را در مورد ایجاد دولت اسرائیل در سر زمین قدس شریف که از اثر فعل و النفعالات سیاسی با پاکستان شباهتهای دارند می پردازیم . اگر در این پژوهش تقصیرات و اشتباهاتی رخ داده باشد که حتماً رخ داده است از جمیع سروران خوانند ه پوزش میخواهم.
[i] -ادوارد دریفورس، سدی از خون و خرافات، ترجمه فروزنده فرزاد ،
[ii] - همان ...
[iii] - لودویک آدمک تاریخ سیاسی افغانستان.
[iv] -مزدوران استعمار در لباس مذهب ، نشریه موسسه نشراتی مشک عالم
[v] - دری فوس ...
قبلی