بومان علی قاسمی
ویژگی های رهبر شهید از دیگر رهبران معاصرکشورما افغانستان
انسانها از اغاز خلقت تا کنون نیازمند پیشوا ، رهبر و رهنمائی بوده و هستند تا جامعه انها را درمسیرهای مشخصی رهنمائی نمایند و در حین مشکلات ، تلاش های برای نجات جوامع از چالش ها کرده و رهنمایی برای انسانیت باشند.
در قدیم این رهبران نظر به عقاید ادیان مختلف ، از سوی معبود یا همان خالق کائنات برای رهنمائی مخلوقش مقرر میگردید چنانچه که مامسلمانان براین عقیده ایم که از خلقت ابولبشر آدم تا کنون یکصدو بیست و چهار هزار پیامبر در دوره های مختلف و در سرزمین های جداگانه از سوی خداوند برای رهنمائی و رهبری انسانها فرستاده شده اند .
هر جامعه و در هر زمان و مکان نیازمند یک رهبر و پیشوا بوده و است که رهبر واقعی در جوامع بشری همیش از میان مردم برخاسته اند و جوامع را از بد بختی و مشکلات بیرون اورده اند .
در حقیقت رهبری یک جامعه کار دشوار و غیر قابل تصور است که هر انسان عادی از عهده این وظیفه بیرون امده نمیتواند .
اگر اگاهانه بیندیشیم رهبری در یک جامعه مقام و منصبی نیست ، و رهبر در جوامع کدام مزایای مادی ندارد ، بالخصوص در کشور های خسته از جنگ ، عقب مانده و یا در یک جامعه مظلوم ویک مشت مردم دل شکسته و تاراج شده .
بلکه رهبر در همچون جوامع خدمتگذار و خادم مردمش میباشد که بر روی زخم های مردمش مرهم گذاشته و برای بدست اوردن حقوق انها تا پای جان استاده گی نماید و در مقابل هر زور گو و چپاولگر مردانه وار استاده گی و مقاومت نماید.
در جامعه افغانستان کنونی در عصر معاصر مردم این کشوربا مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده اند و در هر عصری حاکمان و رهبران خون مردم این سرزمین را مکیده اند و از تاراج دارایی این کشور قصر های مجللی را بنا نموده اند .
استاد شهید عبدالعلی مزاری یکی از رهبران معاصر جامعه افغانستان به حساب می اید ، ایشان بعد از کودتای خونین هفت ثور 1357 خورشیدی علیه رژیم وقت دست به مبارزه مسلحانه زد و در صف ده ها رهبر و صد ها هزار مجاهد افغان که علیه حاکمیت وقت و بالخصوص یورش قوای نظامی شوروی وقت می جنگیدند وارد صحنه مبارزات سیاسی و نظامی گردید .
مزاری با گذشت زمان در صف رهبران بزرگ سیاسی عصر قرار گرفت .
اما شهید مزاری ویژه گی های خاصی را در فراز و نشیب زندگی اش نسبت به رهبران دیگر جامعه ما داشت . رهبر شهید از نگاه فکرو اندیشه ، هدف از مبارزه و جهاد، چگونه زیستن و چگونه مردنش تفاوت های بارزی را با دیگر رهبران جامعه ما داشته و دارد .
اگر زنده گی رهبر شهید را از آغاز کودکی اش بررسی کنیم بخوبی میتوانیم درک کنیم که ان شخصیت ، ویژه گی خاصی را دربین هم قطاران و هم مسلکانش داشته است .
شهید مزاری در خانواده فقیر و دهقانی به دنیا امد که از کودکی درد و رنج مردمش را لمس کرده بود و خود از یاد گاراسرا و کنیزان تاریخ مردمش بود .
تحصیل را با فقر و در مکتبی اغاز کرد که پیشوایش علی (ع) بود و از علی درس اخلاص ، عمل ، صداقت و مبارزه را اموخت .
در جوانی همانند ملیون ها هموطنش به خدمت سربازی رفته و تلخی های روز گار را از نزدیک چشید و با درد مردمش کاملا اشنا گردید .
شهید مزاری در دوره تحصیلات عالی اش در حوزه علمیه گاهی از پول سهم امام امرار معاش نکرد و هرگز به مادیات و جاه و جلال علاقه نشان نداد .
در دوران جهاد قبل از هر مجاهدی سلاح برداشته و عازم سنگر میشد و گاهی هم به تجملات دفتر، کاخ نشینی و موترسواری علاقه مند نبود .
دراین نوشته تفاوت ها و ویژه گی های ان رهبر فرزانه را با دیگر رهبران نام نهاد جامعه معاصر کشور به ملاحظه می گیریم .
الف ــ تفاوت فکری :
پس از کودتای هفتم ثور سال 57 خورشیدی به رهبری حزب دموکراتیک خلق در افغانستان ، ده ها حزب سیاسی و جهادی وارد صحنه مبارزات سیاسی و نظامی در افغانستان شدند که هرکدام ادعای مبارزه و جهاد را داشتند .
درحالیکه از آغازشماری ازاین احزاب بیشتر به یک تجارت خانه میماندند که رهبران انها به فکر جمع اوری سرمایه وثروت بودند و بودند احزابی که نه یک جبهه در افغانستان برای مبارزه و جهاد داشتند ونه یک نفرطرفدار .
شمار دیگر به نام اسلام که هدف نهایی قیام ملت مبارز افغانستان بود ، از احساسات مردم استفاده کرده و با جلب توجه جامعه جهانی و سپردن هر گونه تعهد به سازمان های استخباراتی امریکا پاکستان و غیره کشور ها و گرفتن امکانات فراوان پایگاه های عریض و طویلی را با امکانات کافی در داخل کشور تاسیس نمودند و به ادامه ان هر کدام حکومت های مستقلی را درشهرهای پشاورو کویته پاکستان برای خود بوجود اوردند ، که مردم ما شاهد حکومت تنظیم های هفتگانه در پاکستان بودند .
درحقیقت این احزاب اندیشه شان سبقت گیری و رقابت علیه همدیگربرای دردست گرفتن قدرت اینده ، تلاش شان ، جلب کمک های بیشتر از سوی خارجی ها و تشکیل جبهات بزرگ و پراوازه اما بی محتوا در داخل کشور و نیازمندی ظاهری شان خریداری قوماندان های پراوازه در داخل کشور بودند .
شماری از رهبران احزاب سیاسی و جهادی در کشور، به این اندیشه بودند تا مبارزه نمایند که دراینده مقام سیاسی و کرسی زمامداری از چنگ همتبارانش خارج نشود و انها برای همیش حاکم مطلق در این سرزمین باشند و بردیگر اقوام ساکن در کشور همانند دوصد سال گذشته حکمرانی نمایند و ازانان به عنوان یک برده و تابع سود ببرند .
عده یی هم اصلا مزدور وار درتلاش بودند تا همان ظاهرشاهی را که چهل سال رگ وریشه این مرز وبوم را خشکاند ، بحیث یک زعیم دوباره به کشور برگردانده و برگرده مردم سوار نماید و تاریخ را تکرار نمایند که سلطنت محمد ظاهر شاه بار دوم .
شماری به فکرپیاده نمودن اهداف مذهبی دیگران بودند و با اخذ پول ابتدا خودشان تغیر مذهب داده و بعد کوشش داشتند تا با کسب اقتداردر کشور، دین ، مذهب و قبله مردم افغانستان را تغیر دهند و ازاین کارخود پاداش خوبی را از سازندگان مذهب جدید وهابیت بدست اوردند .
کسانی هم به فکر هذف یک ملت یا پیروان یک مذهب بودند و بالاتر ازان به فکر هذف زنان بودند که نیمی از جامعه بشریت را تشکیل میدهند .
شماردیگر به فکر گرفتن قدرت از دست پشتون ها و انحصارآن توسط یک ملیت دیگر بودند.
اما رهبر شهید آته هزاره از اغاز مبارزاتش ، یک اندیشه مشخص و جامع داشت و ان عبارت بود از ازادی افغانستان از چنگ اشغال گران ، کشیدن ملت افغانستان از بهران و پیمودن راه طولانی برای اتحاد مردم و سازمان ها و احزاب سیاسی در کشور .
شهید مزاری پس از تشکیل حکومت های عبوری در پشاور پاکستان ، و هذف ملت های هزاره ،ازبک ، ترکمن ، ایماق ، بلوچ ، نورستانی ، پشه ئی ، هندو و دیگر اقلیت های قومی ازاین حکومت ، به فکر متحد نمودن ملت های هذف شده از صحنه تصمیم گیری در سیاست کشور افتاد و در سال 1998 ابتدا حزب وحدت اسلامی افغانستان را در مرکز هزاره جات ، بامیان به همکاری جمعی از مسئولین با احساس احزاب جهادی شیعه و قوماندان های جهادی هزاره تاسیس نمود .
به ادامه ان رهبر شهید در اواخر سال 1990 روابطی را با احمد شاه مسعود و جنرال عبدالرشید دوستم برقرار نمود تا اتحادی را بوجود اورد که از طریق این اتحاد ملت های اقلیت ساکن در افغانستان را به حقوق شان برساند.
رهبر شهید با تلاش های مکرر خود توانست توجه جنرال عبدالرشید دوستم فرمانده نظامی ملت ازبک و احمد شاه مسعود قوماندان نظامی جمعیت و رئیس شورای نظارتاجک را در تشکیل یک جبهه واحد برای متحد ساختن اقلیت های کشور جلب نماید .
شهید مزاری همیشه بر این اندیشه بود که باید تمام اقوام ساکن در افغانستان ، همان گونه که در ابادی ، و زنده گی کردن دراین کشور شریک هستند ، در تصمیم گیری های سیاسی نیز سهیم باشند و همه برادر وار زندگی کنند . یعنی هم در رنج و درد کشور وهم در امتیازگیری همه برابر و برادر وار سهیم باشند.
در اندیشه شهید مزاری هیچ ملتی بر ملت دیگر برتری نداشت ، همه ملت های ساکن در کشور، همه مذاهب و ادیان ، و زن و مرد باهم برابر و دارای حق و امتیازمساوی بودند .
به همین گونه در رشد و انکشاف کشور نیز بر این باور بود که تمام کشور باید مساویانه و برابر رشد نماید و همه حق دارند که از تمام مزایای زندگی و اسایش که از سرمایه ملی بدست می اید استفاده نمایند .
ب ــ هدف از مبارزه ، جهاد و مقاومت :
پس از حمله نیروهای نظامی شوروی برافغانستان ، جهاد مردم افغانستان توجه جامعه جهانی را به خود جلب نموده و کمک های جامعه جهانی از طریق کشور پاکستان برای احزاب مجاهدین اغاز گردید .
تمام رهبران و قوماندانان ، نامدار در صحنه جهاد ، به فکر سرمایه گزاری و جمع اوری پول و سرمایه شدند .
هررهبر جهاد و حتی اشخاصیکه کفش بردار رهبران هم بودند ، با گذشت زمان از بزرگترین سرمایه داران کشور محسوب شدند .
هرکدام سرمایه حزب و سازمان را مانند مال شخصی خود حیف و میل میکردند و یا در بانک های خارجی و در کشور های عربی سرمایه گذاری کردند .
چنانچه در سال 2005 برای ثبت مصاحبه یی که درمورد رویداد های هفت ثورو هشت ثور و دست اورد های این دو روز که برای تلویزیون طلوع ترتیب میدادم ، پس از کسب اجازه وگرفتن وقت ، در نزد اقای انجیر احمد شاه احمدزی در منزلش واقع سرک 15 وزیر اکبرخان رفته بودم و در میان سوالات از ایشان پرسیدم که جناب احمدزی ، مردم میگویند که شما ده ها عمارت وآپارتمان در شهر کابل دارید ، میتوانید بگو ئید که این همه پول را شما از کجا بدست اورده اید ؟
اقای احمد زی با یک جمله کوتاه به من گفت : این سرمایه من از پول تنظیم اتحاد اسلامی است ، که من بحیث معاون ان حزب ، سهم خود را گرفته بودم .
و بعد از ان ان که من سوال کردم که ایا تنظیم تجارت خانه شخصی شما و اقای سیاف بود یا مربوط به مردم افغانستان بود ؟ احمد زی صاحب خشمگین شد و مصاحبه را قطع نموده مارا از خانه بیرون کرد . که شما خبر نگار نیستید ، شما به زندگی شخصی ما چکار دارید .
یا از اقای ربانی یکی از خبرنگاران سوال کرده بود که : استادچقدر سرمایه شخصی دارید ؟ ربانی به جوابش کفته بود : بی حساب .
درحالیکه وضعیت زنده گی اقای ربانی را کسانیکه در سال 1978 در پشاور بودند خوب میدانند . که اقای ربانی با یک اسب گادی به دفتر های پاکستانی مراجعه میکرد و انهم کرایه اش را قرض معامله میکرد .
اما بعد از سی سال ربانی میگوید که سرمایه ام بیحساب است . و حقیقت را میگوید چون اقای ربانی شاید فعلا دارای ملیارد ها دالر باشد .
وضعیت زنده گی امروزی تمام رهبران ، قوماندانان ، وحتی افراد و اشخاصیکه دست بوس و گفش بردار این ها بودند را مردم ما میبینند .
امروز، بزرگترین سرمایه داران افغانستان همین رهبران سابقه و فعلی احزاب مجاهدین و یا قوماندانان این احزاب هستند . هر کدام ملیون ها دلار را سرمایه گذاری نموده وشبکه های تلویزیون شخصی بنام خود می سازند . در حالیکه یک تلویزیون شخصی ماهوار حد اقل تا یکصد هزار دلار هزینه دارد .
شماری دارای شرکت های بزرگ تجارتی و حتی کشتی های تجارتی در کشور های عربی هستند . و برخی صد ها هزار جریب زمین را خریداری و بالای ان شهرک های ساخته اند که صد ها ملیون دلار سرمایه در کار دارند .
اما هدف و مقصد رهبر شهید از مبارزه و جهاد فقط کسب حقوق مردم ، تامین عدالت اجتماعی و اتحاد و همبستگی میان ملت های ساکن در کشور بود .
شهید مزاری ، با وصفیکه یکی از رهبران مقتدر و ردیف اول جهاد بحساب می اید ، در حین شهادتش معادل هزار دالر پول شخصی نداشت . در تمام کره خاکی یک خانه شخصی نداشت و بعد از خودش خانواده اش در دیار مهاجرت و درخانه های کرایی به زندگی رقت بار شان ادامه دادند.
در روزشکست گروه بزدل طالبان بدست نیروهای احمدشاه مسعود و متحدینش در خط حایل بین دولت و حزب وحدت وسقوط جبهه مقاومت غرب کابل به رهبری آته هزاره ها ، هنگام حرکت رهبر شهید برای مذاکره با طالبان به سمت چهار اسیاب ، تمام هستی و دارایی که در دفتر و یا اقامت گاه آن رهبر ازاده موجود بود ، یک تخته قالین ، یک پایه تلویزیون و یک سیت کوچ بود که همگی امانت مردم بود و بابه مزاری به جواد مسئول مخابرات دفتر مرکزی حزب وحدت توصیه نموده بود که این امانت هارا به صاحبانش برگرداند .
مزاری شهید فقط برای مردمش می اندیشید و هدف از مبارزه و جهاد او تامین عدالت اجتماعی در کشور بود .
شهید مزاری سرمایه اصلی مملکت ، اتحاد و همبستگی ملیت های ساکن در کشور را میدانست .
مزاری تا پای جان استاد و تا اخرین لحظه تلاش نمود تا مردمش را از محرومیت ، بیچارگی و بدبختی نجات دهد . و درهمین راه از جانش گذشت و همچون اسمعیل به قربان گاه رفت و حتی خونش را از مردمش دریغ نکرد .
اما دیگران که خودرا پیرو او میدانند ، بامیان و مردم بامیان را دراتش خشم و طوفان دشمنان سنگدل رها نمود که دشمنان مردم ما بامیان و یکاولنگ را مانند کره آهنگر در اتش خشم شان سوختاندند و صد ها انسان بامیانی و یکاولنگی را در پیش روی خانواده های شان به گلوله ها بستند ، اما رهبر دروغین خود بسوی ایران فرار نمود تا مبادا سرمایه و دارایی اش بی صاحب بماند .
مقاومت رهبر شهید در مقابل انحصار گران قدرت در جنگ های تحمیلی غرب کابل فقط برای اهیای هویت مردمش بود .
آته هزاره ها هدفش از مقاومت درغرب کابل نشان دهنده اخلاص مندی هزاره ها به هر ملیت ساکن در کشور بود ، ان ابرمرد ثابت ساخت که هزاره ها همیشه در کنار مظلوم است و اگر ظالم و انحصارگر پشتون باشد یا تا جک یا ملیت دیگر ، هزاره ها برخلاف انحصار گری و فاشزم بوده و خواهد بود و گاهی هم انحصار گری و نظام فاشستی را قبول ندارند .
بابه مزاری با مقاومتش در غرب کابل ثابت ساخت که هزاره تابع زور و زر نمیشود و تشنه مقام ، کرسی و جاه و جلال نیست . بلکه هزاره میخواهد که برای همیشه در این کشور بحیث شهروند درجه اول ، حق زندگی ، حق کار و دارای حقوق سیاسی و اجتماعی باشد .
امروز که مردم ما در این مقطع تاریخ قرا رگرفته اند و دست اورد های کم وبیشی که در چهار چوب سیاسی کشور نصیب شان شده است فقط و فقط نتیجه مبارزات و تلاش های خستگی ناپذیر همان رهبر فرزانه است نه سهم احزاب و یا رهبران نامنهاد کنونی .
آن رهبر فرزانه در برخورد قاطعش با خائنین سانحه افشار ثابت ساخت که هر شخصی که به مردمش خیانت کند خائن ملی است و مجازاتش مرگ است .
اما دیگران تمام معاملات و اهدافشان در مقاومت ها ، کسب مقام و کرسی و نام و یا جمع اوری سرمایه و دارایی بود .
رهبری را دیدیم که خون هزاران انسان را ریخت اما کرسی را رها نکرد و برای حفظ مقامش پایتخت کشور را شهر به شهر انتقال میداد . و رهبری را هم دیدیم که پول آی اس آی و اعراب چنان جلو چشمش را گرفت که بی شرمانه مقاومت های مردم مارا درغرب کابل بغاوت درمقابل دولت خواند و برای کسب قدرت و پول به دستور اربابانش در کنار سخت ترین دشمنان مردمی قرار گرفت که همان مردم نیروی سیاسی و نظامی حزبش را تشکیل داده بود .
ج ــ چگونه زیستن :
رهبر شهید هیچ گاهی زنده گی تجملی و پرعیش و نوش را که رهبران کنونی دارند ، خوش نداشت .
آن ازاده همیشه زندگی ساده و یک نواخت داشت و کوشش میکرد که سطح زندگی اش مانند مردمش باشد. اگر کسی تحفه یی برایش می اورد به سربازانش هدیه میداد .
پس از شکست جبهه مقاومت غرب کابل و شهادت رهبر شهید که شمار زیادی از مهاجرین به شهر کویته پاکستان سرازیر شدند ، یکی از مسئولین بلند پایه حزب وحدت نیز درمیان مهاجرین به کویته امده بودند . در یکی از صحبت هایش خاطره یی را بیان داشت که : ( بابه مزاری درهمان زمستان یک کفش روسی کهنه را بپا میکرد ، یک روز یکی از تاجران هزاره یک جوره کفش جدید برایش خریداری نموده و خدمتش آورد .
بابه مزاری از وی تشکر کرد و کفش را گرفت اما بعد از رفتن ان تاجر ، بمن گفت این کفش را برای صادق سیاه در سنگر های کارته چهار ببر که کفش ندارد .
من گفتم استاد این را برای شما اورده و خوب است که خود تان به پا کنید چون شما هم کفش جدید ندارید و در بعضی جلسات میروید کفش روسی کهنه بپا میکنید خوب نیست .
بابه مزاری یک نگاهی بمن کرد و گفت : لباس و کفش نو برای کسی شخصیت نمیدهد ، انسان باید قلبش با مردمش باشد. برای من همان کفش کهنه کفایت میکند ، بچه ها در سنگر پا برهنه هستند ، شما این کفش را به صادق برسانید .
بنأ من کفش را همان لحظه در لیسه غازی برای صادق رساندم . )
تمام هستی و دارایی شخصی رهبر شهید عبارت از سه چهار دست لباس معمولی ، دو لنگی یک چپن برک ، یک کرتی برک یک چپلک جرمی و یک جوره کفش روسی زمستانی بود .
زندگی رهبر شهید مانند زندگی رهبر و مولایش امام علی (ع) بود .
اما رهبران امروزی ، فرزندان شان یک جوره کفش را به یک هزار دلار خریداری میکنند .
لباس های شان از بازارهای کابل نه بلکه از بازار های دوبی و اروپا خریداری و وارد میشوند .
در هفته یک موتر تبدیل میکنند .
علی وار زیستن و علی وار مردن نصیب هرشخص نمیشود . خداوند شهادت پاک را نصیب بندگان خاصش مینماید .
همان گونه که زینب (س) دخت دردانه علی (ع) پس از شهادت پدرش رنج و غم دوری پدر را تحمل کرد ، زینب نازدانه رهبر ما نیز درد یتیمی و هجرت را یکجا تمل کرد و از تجمل دنیا هیچ چیزی نصیبش نشد .
رهبر شهید از القاب تجملی قطعأ نفرت داشت و گاهی هم خودش برایش لقب رهبر را نداد بلکه مردم به او لقب رهبر و بابه یعنی پدر را دادند ، درحالیه دیگران هرکدام خودشان با نامگذاری یک حزب و سازمان کوچک لقب رهبر را به خود میدهند .
رهبر شهید گاهی عملکرد ها و مبارزاتش را بر رخ مردم نمیکشید و همیشه خود را خادم مردم میگفت و هیچ گاهی و هیچ مراجعه کننده یی از دروازه اش نا امید نمیرفت . هر وقتیکه یک فرد غریب از ملت ارزوی دیدار اورا میکرد به اسانی میتوانست رهبر شهید را ملاقات و با او عرض حال نماید .
اما ملاقات با دیگر رهبران نام نهاد جامعه ما سخت دشوار و برای افراد بی بضاعت و فقیرناممکن میباشد و شماری خوشوقت اند که پس از گرفتن وقت از دفتر و یا سکرتریتش هفته ها و حتی ماه ها انتظار ملاقات را میکشند.
رهبر شهید در قلب مردمش می زیست و مردمش اورا بابه یا پدر خطاب میکردند ، او در مقابل مردمش شکسته نفس و ارام و ملایم بود اما درمقابل دشمنان مردمش مغرور و نا شکستنی .
او در مقابل دشمنان مرمش همچون سخره کوه مقاوم و همیشه استاده بود و هیچ سرما و گرما و تبدیلی فصل تغییری بر اراده او نمی اورد و فقط نظاره گر اوضاع و احوال مردمش بود. و همانند شاه فولادی پر برف ، همیشه پرثمربود.
د ــ چگونه مردن .
رهبر شهید از مرگ هرگز هراس نداشت . چون عاشق دنیا و سرمایه و نام و مقام نبود ، فقط درپی هدفش بود و گاهی هم به دنیا اهمیت قائل نشد .
او زنده گی را در کنار ملتش میخواست و ارزویش همه به سعادت مردمش خلاصه میشد . که درهمان راه رفت و برای نجات مردمش از جانش گذشت .
چنانچه که شهادت ، تشیع جنازه و تدفینش همه تاریخ بیاد ماندنی برای مردمش شد . و او از عبدالعلی مزاری به رهبر ، بابه ، رهبر شهید و مزاری بزرگ مسمی گردید.
اما دیگران چنان از مرگ میترسند که چندین کاروان از موتر را برای نجات شان ازمرگ به دنبال میکشانند و هر ماه کاروان موتر هایش را تبدیل میکنند .
برخی که قدرت مند تر هستند ، به نیروهای امنیتی دستورمیدهند تا حین بیرون شدن شان از خانه و یا دفتر صد ها هزار شهروند کابلی را در اذیت انداخته وبرای نجات جان شان جاده هارا بر روی ترافیک عمومی ببندند .
پس میبینیم که کجابود ان رهبر فرزانه ودر کجا است این هیولاهای دیوانه
درود بر روان پاک رهبر شهید آته هزاره ها استاد عبدالعلی مزاری (رح)
سلام بر همت والا و قلب سوخته یادگار رهبر، خواهر زینب مزاری .
بومانعلی قاسمی 11 مارچ 2009 سویدن