سخی ارزگانی

 

مناطق قبایلی جایگاه و پرورشگاه تروریزم بین المللی

 

هرچند پدیده تروریزم یک «سرطان خبیثه» است که توسط انحصارگران اقتصادی و بانک های جهانی در کشورهای عقب نگهداشته اسلامی و از جمله در مناطق هردو طرف خط دیورند صادر گردیده و در ورای آن نیز سودهای کلان استعماری را در ارتباط سیاست های تطاولگرانه جهانی و منطقوی شان سامان دهی نموده و صاحب می شوند. اما با توجه با خصوصیات جامعه قبیلوی، ساختار ملوک الطوایفی، اقتصاد عقب نگهداشته، فقر اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در میان هردو قسمت خط مرزی دیورند که پشتون نشین هستند، متأسفانه پدیده تروریزم جهانی هم از جایگاه ویژه ای برخوردار گردیده و مردمان بیچاره این مرز و بوم را قربانی نموده و از کاروان تمدن باز می دارند.

گرچه کلا فرهنگ منحط قبیلوی و ساختار واپسگرای ملوک الطوایفی در میان تمام اقوام و مناطق کشور ما  و پاکستان با حدت کم و یا زیاد حاکم اند و همه بدون استثنا فاجعه آفرین می باشند؛ اما افزون برآن تا کنون خوشبختانه که جذب و هضم تروریزم بین المللی به خصوص در مناطق غربی، شمالی و هزارستان ممکن نگردیده و متأسفانه که این تنها در مناطق جنوب، شرق و جنوب غرب کشور ما و آن سوی خط دیورند می باشد که تروریزم در این مناطق ریشهء محکم پبدا کرده و مصائب بزرگی را برای تمام مردم افغانستان و حتا مردم پاکستان خلق نموده است. هم اکنون ترورها، عملیات انتحاری، اختطاف، کشتارها و حتا جنگ های مسلحانه نظامی از همین مناطق علیه پولیس، اردوی ملی و قوای خارجی در سراسر کشور ما و همچنان از مناطق قبایلی خط دیورند در تمام نقاط پاکستان نیز صورت می گیرند. در ضمن تروریستان طالبی، مردمان محلی ما را نیز برای خود چتر حفاظتی قرار داده و از میان منازل مسکونی مردم بیچاره بالای نیروهای دولتی و ناتون به عملیات نظامی خویش را ادامه می دهند که در نتیجه مردم بیگناه محلی به قتل می رسند. چرا اربابان سنتی و پشتونسالاران وابسته به استعمارگران و به خصوص این اجیران استخبارات پاکستانی به خاطر منافع ایدیولوژیکی، سیاسی، شخصی و حامیان خارجی خویش، عمق این فاجعه یعنی عملیات تروریستی طالبان را برای توده های تحت ستم پشتونتبار هردو سمت خط دیورند، بشریت و برای تمام مردم افغانستان احساس نمی کنند؟

 به این صورت  اگر پرسشی در میان آید که آیا توده های عامه در این مناطق قبایلی «تروریزم پذیر» و «تروریزم پرور» هستند و یا عوامل و انگیزه های دیگری در این زمینه  برجستگی ویژه ای دارد که امروز تروریزم از جایگاه خاص و مطمئینی در این دو طرف قبایلی خط دیورند برخوردار گردیده است؟ مضاف برآن، آیا شؤنیزم قبیلوی حاکم در نقاب دموکراسی در رأس دولت جمهوری اسلامی افغانستان با تروریزم طالبی لازم و ملزوم یک دیگر نیستند و بدنه های اصلی بحران کنونی کشور را فربه تر ننموده اند؟

عوامل اصلی تروریزم در کجا نهفته اند؟

با وجود که از اثر حاکمیت های ضد دموکراتیک  در پاکستان و در سراسر افغانستان، توده های عامه مردم مبتلا به فقر ویژه ای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و...  می باشند و متأسفانه که از آگاهی دینی هم به نازل ترین سطح نیز قرار دارند. لذا اختیار و سرنوشت این طبقات محروم، مردمان سیاه بخت و فریشان حال تمامی اقوام و به ویژه در دو طرف خط دیورند و... همواره در گرو دستگاه های خودکامه حاکمیت های سیاسی- قبیلوی، مالکان بزرگ ارضی و سایر اربابان استثمارگر، جلاد  و حامیان خارجی آنها در هردو کشور گره قرار دارند. پس این مردم عامه حیثیت یک «موم» را دارند که به نحوی از انحاء مورد استفاده جویی های سیاسی و شخصی خوانین خیره سر، جابر و حکومات رجعتگرا و خودکامه قرار داشته وهنوز هم دارند. یعنی زمامداران از بافتار اجتماعی و خصوصیات مردم به صورت منفی در جهت منافع نظام های ارتجاعی، استبداد، تداوم جهل و امثالهم و تحقق منافع استعماری بهره برداری نموده و بازهم می کنند. و یا به عبارت دیگر، سیاست ها و عملکردهای حاکم در این مناطق طوری بوده و می باشند که مناسبات قبیلوی- قومی را همواره تنگ تر و بازهم محدودتر نگهداشته و نخواسته که «نطفه های مدنیت» و «طلوع نور خرد» در متن روابط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، روانی، منطقوی و سیاسی این مردم ایجاد و گسترش پیدا کنند. همین عقب نگهداشتن این مناطق موجب آن گردیده که «لقمه های استعمار» همیشه در این مناطق آماده بوده و نیز هستند. و همچنان دشمنان دایما «مهره های» دلخواه خویش را مانند: شاه شجاع، عبدالرحمن تا حامد کرزی از این مناطق انتصاب نموده و در خدمت غارتگران خود قرار می دهند.

درست در زمان جنگ سرد و اشغال نظامی افغانستان توسط شوروی سابق بود که کشورهای غربی تحت رهبری کمپنی های نفتی و استخباراتی امریکا و همپیمانان بین المللی و منطقوی شان گروه های افراطی اسلام سیاسی را در پاکستان تربیه و به خاطر تحقق اهداف استعماری خویش علیه شوروی و حامیان آن در افغانستان به کار گرفت. به این ترتیب، غرب نه تنها اسلام گرایان سیاسی- ایدیولوژیک را از میان مردمان قبایلی هردو طرف خط دیورند در پاکستان سازماندهی نمود و انتقام شکست جنگ امریکا در ویتنام را از شوروی گرفتند، بلکه تروریزم را نیز از «بطن» اسلامیستان سیاسی وهابی هردو طرف خط دیورند، تندروان عربی، تاجیکستانی، اوزبیکستانی، کشمیری، چیچنیایی و حتا غربی افراد دست نشانده خویش را تولد نمود که عمده ترین آنها طالبان و القاعده می باشند.

اگر چه در دوران جهاد به تعداد هفت حزب سنی مذهب کشور ما از سوی کشورهای غربی، اعراب، چین و به ویژه ایالات متحده امریکا و تقریبا سراسر جهان مورد هرگونه حمایت نظامی، اقتصادی، استخباراتی، سیاسی وغیره قرار گرفتند که در «ظاهر امر» به خاطر آزادی افغانستان از اشغال شوروی بود؛ اما در واقعیت امر از آنها به نفع خود استفاده بردند. در مرحله بعدی، غربیان با طرفداران منطقوی از جمله پاکستان به خاطر «تحقق ستراتژی غارتگرانه» خودها اینبار در سازماندهی اسلامگرایان ایدیولوژیک افراطی، تروریزم طالبانی و القاعده در میان قبایل دوطرف خطر دیورند اقدام نمودند. لذا، به صورت مشخص گفته می توانم که از دههء هشتاد میلادی به این طرف است که مناطق پشتون در هردو سمت خط دیورند زیستگاه و پرورشگاه تروریزم بین المللی گردیدند که حتا بالاخیره کشورهای غربی، امریکایی و پاکستان نیز از این آتش که خود افروختند، در امان نماندند و اکنون یک بحران جهانی نیز می باشد.

تداوم سه دهه جنگ، فقر اقتصادی، بی سرنوشتی و نظایر آن دست به دست هم دادند که نه تنها افراد بیکار قبایلی از فقر اقتصادی به تروریزم روی آوردند، بلکه به کشت کوکنار نیز اقدام نمودند که ساماندهی اصلی آن مافیای بین المللی با همکاری اربابان و قدرتمندان محلی پشتونبار در هر دو طرف منطقه خط مرزی دیورند می باشند. در بعد داخلی عامل مهم این امر همانا خوانین منطقه بوده که جاده پاک کن منافع استعمارگران، کشورهای همسایه، خاصتا پاکستان و همچنان به سبب منافع کاذب خویش از مکیدن خون مردم، تحمیق توده ها و نظایر آن در تمام مناسب اجتماعی جامعه قبیلوی پشتون بوده که بدبختانه اکنون عملا مناطق قبایلی به پرورشگاه اصلی و صدور تروریزم بین المللی مبدل شده اند.

در این جایگاه و پرورشگاه تروریزم بین المللی، نقش اربابان استثمارگر، خوانین جلاد، مزدور منش قبایلی در هردو طرف خط دیورند در برابر طبقات تحت ستم مردمان این حیطه، دولت افغانستان و جامعه جهانی تعیین کننده می باشند. اگر این اقشار مختلف طبقاتی و ارتجاعی قبایلی در خدمت بانیان تروریزم بین المللی و تداوم حاکمیت استبدادی و جاهلانه خویش در مناطق مذبور قرار نمی گرفتند، بعید به نظر می رسید که تروریزم در این مناطق با چنین آسانی نفوذ می نمود و از جایگاه خاص برخورادر می گردید. در ضمن اگر سیاست ها و عمکردهای دولت های افغانستان و پاکستان در قبال مردمان این دو کشور انسانی، عادلانه و مدنی می بودند؛ آنگاه تمام مردمان هردو مملکت و به خصوص قبایل پشتون در محراق تنگ قبیلوی، فقر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وغیره تا حال باقی نمی ماندند و حال نه به تولید تریاک می پرداختند و نه از حضور و عملیات تروریستان اغماض می نمودند و نه با آنها همساز می شدند. یعنی در قدم نخست حاکمیت های ضد مردمی و رهبران ارتجاعی قبیلوی هردو طرف خط دیورند یکجا دست به دهم داده و زمینه ها را برای صدور تروریزم از سوی کشورهای انحصارگر بین المللی، منطقه و به خصوص پاکستان در مناطق مذبور آماده ساختند که اکنون بزرگ ترین بحران امنیتی را برای مردم افغانستان و حتا در موارد برای مردم پاکستان نیز خلق نموده اند.

اینکه حکومات و اربابان محلی را عامل تروریزم می دانیم، خود بیانگر خصوصیت قبیلوی بافتار جامعه فئودالی در مناطق متذکره می باشد که استعمارگران و کشورهای خارجی همواره از همچون وسایل بومی منطقه در جهت راه گشایی منافع غارتگرانه استعماری خودها استفاده برده و بازهم می برند.

در شرایط که توده های معمولی و طبقات تحت ستم پشتونتبار که از فرط فقر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هیچ توان برای شان باقی نمانده، مجبورا تحت قومانده مافیای محلی، منطقه و جهانی به کشت خشخاش بپردازند تا نان بخور و نمیر خانوادهای خویش را بدست آرند. و همچنان در ضمن این بیچارگان ناگزیر هستند که به تروریستان طالبی، القاعده و همکاران شان در مناطق، قریه و حتا در خانه های شان جای بدهند و اگر ندهند، فورا از سوی طالبان به جرم جاسوسی و همکاری با دولت افغانستان و نیروهای خارجی «گردن» زده می شوند.

از جهت دیگری از لحاظ خونی، روانی، زبانی، قبیلوی، فرهنگی، سنت پشتوالی و نظایر آن نیز اند که مردمان عادی غیر سیاسی و به خصوص خوانین با طالبان و سایر همکاران آنها در این مناطق همکار هستند. علاوه برآن، مردمان محلی نخواسته و نمی خواهند که تروریستان پشتونتبار و القاعده را به قوای دولتی و خارجی معرفی دارند. و تروریزم بدون همآهنگی و حمایت مردمام محلی و اربابان قبیلوی هم نمی تواند که در این مناطق پایگاه نظامی ، تربیوی و تروریستی داشته باشد. زیرا این امر یکی از سنت های قبیلوی و قومی حاکم در بین تمام اقوام افغانستان و پاکستان و به ویژه در میان پشتون ها می باشد. مثلا وقتی که دولت چپی داکتر نجیب الله شکست خورد، از جمله تمامی پشتون های خلقی- پرچمی در میان مناطق قبیلوی و قومی خویش محفوظ و بعد بدنه اصلی گروه طالبان را تشکیل دادند. و همچنان دیگر چپی ها هم در بین اقوام و مناطق خویش جذب شدند. بازهم که ائتلاف بین المللی به رهبری امریکا و قوای جبهه متحد ملی افغانستان، امارت اسلامی طالبان را در کشور سقوط دادند؛ آنگاه به مشاهده رسید که طالبان با تمام سلاح های دست داشته خویش در مناطق قبیلوی- قومی هردو طرف خط دیورند نگهداری گردیدند و افراد شان ضایع نشدند. اما ناگفته نماند که قوای ائتلاف بین المللی، حلقات تبارگرای حکومات آقای حامد کرزی، استخبارات پاکستان و اربابان محلی هردو طرف خط دیورند هرگز به ریشه کن سازی تروریستان طالبی، القاعده و سایر همکاران شان در هردو سوی خط دیورند هم اندک ترین اقدام نکردند. زیرا که این کار مغایر ستراتژی همه ای شان بودند و اکنون نیز هستند. ائتلاف بین المللی، دولت های افغانسان و پاکستان صرفا با طمقراق و حرکات نمایشی خویش از سرکوبی طالبان و القاعده شعار دادند و مردم مصیب دیدهء ما را از منظر روانی تسکین بخشید و بس.

این بود که بعد از سال 2001 میلادی طالبان مجددا از همین مناطق با مداخلات خارجی و به خصوص توسط استخبارات پاکستان سازماندهی و تسلیح گردیدند که اکنون بار دیگر طالبان با هرگونه جنایت، ویرانگری، تمدن ستیزی و انسانی کشی در افغانستان دست می برند. و جالب اینکه ناتو، ائتلاف بین المللی، نیروهای امریکای و اردوی ملی افغانستان در ظاهر امر خودها را در برابرحملات نظامی، عملیات تروریستی، انتحاری، آدم ربایی، زرع کوکنار، قاچاق و سایر جنایات ضد بشری آنها «ناتوان» نشان می دهند. و یا ظاهرا عدم همآهنگی قوای داخلی و خارجی را گاهی باعث تقویت تروریستان طالبی تلقی می نمایند و زمانی هم از مداخلات پاکستان در امور افغانستان از طریق سرحدات شکایت می نمایند، در موارد هم دست ایران را در حمایت از طالبان دخیل می دانند، گاهی از نبود اردوی کارآمد و کافی افغانستان در جهت حفظ سرحدات کشور داد می زنند. اما واقعیت امر اینست که سرحدات کشور از سوی قوای خارجی و حتا داخلی به صورت تعمدی از خطر ورود تروریزم بین المللی به افغانستان حفاظت نمی گردند و بحران را به خاطر تحقق بیشتر اهداف خودها در کشور ما ادامه می دهند. اگر سرحدات کشور ما کاملا از ورود تروریریستان از آن سوی خط دیورند به داخل افغانستان مورد حفاظت قرار بگیریند؛ آنگاه مهار کردن تروریستان طالبی، حزب اسلامی، حقانی و... داخلی کار مشکلی نخواهند بود.

اینکه عوامل اصلی تروریزم در هردو طرف خط دیورند اربابان بومی  و علت های برونی آن استخبارات پاکستان، وهابیت، انگلیس و سایر کشورهای خارجی می باشند، جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد. اما در ضمن شؤنیستان قبیلوی که تمام دستگاه دولتی افغانستان را در انحصار خود قرار داده اند با نحوی از انحاء در عقب تروریستان طالبی، حزب اسلامی حکمتیار، حقانی و سایر همکاران تمدن ستیز شان قرار دارند و حتا از قوای خارجی نیز به نفع آنها و تداوم شؤنیزم قبیلوی و تک قومی خودها استفاده مغرضانه می نمایند و همچنان تروریزم را از این نگاه نیز قوت بخشیده اند. و حال باشگاه قبیلوی- قومی و پرورشگاه مستحکم ترویزم بین المللی و به خصوص تروریزم طالبی در میان قبایل هردو طرف خط دیورند به عنوان بزرگترین بحران امنیتی برای مردمان هردو کشور همسایه مبدل شده است. یعنی اصلا اینکه کشورهای خارجی به خاطر تحقق منافع اقتصادی، سیاسی وغیره خودها بحران کشور ما را با انواع گوناگون منجمله با تقویت علنی تروریستان طالبی، القاعده و سایرهمکاران شان تمدید نموده تا اهداف خود ها را تدریجا در کشور ما و بعد از این طریق هم در تمامی کشورهای آسیایی در همسایگان افغانستان دنبال نمایند.

بدین ترتیب؛ آیا هنوز هم نمی پذیریم که در قدم نخست بانی و حامی تروریزم همین اربابان محلی، حامیان منطقه و بین المللی شان در هردو طرف خط دیورند می باشند؟ آیا عملا ثابت نگردیده که «فرهنگ» زرع کوکنار، قاچاق، تمدن ستیزی، اختطاف، گردن زدن، سنگسار کردن، معارف ستیزی، انتحار و تروریزم در هردو طرف خط دیورند گسترش پیدا نموده و نهادینه می گردند؟ آیا از همین مناطق قبایلی نیستند که تروریستان طالبای، القاعد و سایر همکاران شان همه روزه عملیات ضد انسانی را در سراسر کشور ما و حتا در پاکستان انجام می دهند؟

پس چه باید کرد؟

- نخست باید ستراژی کنونی جامعه جهانی در امور افغانستان از اساس مورد بازنگری سازنده و عقلانی قرار گیرند و در عوض یک ستراتژی منطقی، عادلانه، عملی و مؤثر را که قابل پذیرش، نیاز و خواست های مردم ما باشد، در مبارزه با مواد مخدره و تروریزم اتخاذ نمایند تا امنیت تأمین گردد و زمینه های حل بحران کشور در دستور کار قرار گیرد.

- از طریق جامعه جهانی باید استخبارات پاکستان وادار گردد تا از حمایت تروریزم در برابر افغانستان دست بردارند و در نابودی تروریزم در مناطق قبایلی با قوای داخلی کشور ما و ناتو عملا مساعدت نماید.

- ساختار دولت کشور ما باید از اساس مطابق نیازمندی، آرزو و آرمان های لازم تمام مردم افغانستان مجددا شکل گیرد تا این بحران سیاسی بیشتر از این «زهر کشنده» را در گلون مردم فرو نبرند و «عدالت سیاسی» در کشور پیاده شود.

- جامعه جهانی به خاطر تحقق خواست های آزمندانه یکطرفه خودها تمام منافع مردم و مصالح ملی افغانستان را قربانی خود نکنند و در عوض کاری شود به قول مشهور که: « نه سیخ بسوزد و نه کباب.» یعنی منافع مشروع و عادلانه هردو طرف عملا رعایت گردند.

- اگر جامعه جهانی در مورد مردم ما عملا صادق است و می  خواهد که تروریزم را در مناطق قبایلی از ریشه نابود سازد؛ قبل از همه باید معضله سیاسی «خط دیورند» را به کلی حل نمایند تا دشمنی دیرینه پاکستان از این ناحیه در برابر افغانستان رفع گردد .  بعد جامعه جهانی با همکاری کشورهای افغانستان و پاکستان ریشه های اساسی ترویزم را در درون خاک هردو کشور نابود سازند.

- حمایت از کشت خشخاش، تولید مواد مخدر، قاچاق و... به خصوص در ولایات جنوب، شرق و جنوب غرب کشور از سوی مافیای جهانی و منقطه بکلی قطع گردند و در عوض به زارعین مساعدت صورت گیرند تا مردمان محلی از فقر اقتصادی نجات یابند.

- جامعه جهانی و دولت افغانستان باید در زمینه های کاریابی، شغل و بهیود وضع اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی، منطقوی و.... مسکن اهالی کشورعطف توجه جدی نمایند تا مردم به عوض کشت خشخاش به زراعت معمولی و توسعه اقتصاد ملی در کشور مصروف گردند و از نعمت عدالت اجتماعی بهره مند گردند.

- قدرتمندان محلی که باعث ناامنی، رشوه ستانی، نقض حقوق بشر، اذیت مردم وغیره می گردند، کاملا خلع سلاح گردیده و مورد محاکمه و مجازات قانونی قرار گیرند.

- مفسدین اداری و ارتشاء باید از کار برکنار و قانونا مورد محاکمه و مجازات قانونی شدید قرار گیرند.

 - بعد از تأمین اصلی امنیت سراسری کشور، ختم بازسازی، کاهش عمده بحران های موجود کشور و دولت آینده کشور که حد اقل به پای خود ایستاد شده بتواند؛ آن وقت باید زمان بندی خروج قوای خارجی از افغانستان قانونا تثبیت گردد.

- نحوه ای کمک های جامعه جهانی غیر استعماری باشد؛ یعنی کمک ها عادلانه و به نفع مردم افغانستان باشد و به زیر بنای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... کشور ما مفید واقع گردد.

- از سرحدات کشور ما باید به صورت اصولی حفاظت صورت گیرند.

- در عوض گسیل نیروهای خارجی به داخل کشور ما باید افراد پولیس و اردوی ملی به صورت اساسی از نگاه کمی و کیفی تقویت گردند تا باعث تأمین امنیت سرحدات و داخل شهرهای کشور گردند.

- رقابت های منفی کشورهای مداخله گر در امور افغانستان هرچه زودتر باید با تضمین جامعه جهانی و سازمان ملل متحد قطع گردند و حاکمیت ملی کشور ما رعایت شود.

- قاتلین مردم باید مورد محاکمه ملی و بین المللی قرار گیرند و اعدام شوند تا برای دیگران عبرت خوبی باشند.

موارد فوق بدون گزینش یک ستراتژی فراخ دامن مستقل ملی و عمل صادقانه زمامداران داخلی و جامعه جهانی قابل تطبیق نخواهند بود و در غیر آن، افغانستان در بستر جنگ سرد نوین و طالبانیزم فرو خواهد رفت.

نتیجه:

اگر سیاست ها و اهداف دولتمداران و جامعه جهانی در قبال حل اساسی بحران کشور ما  به صورت بنیادی و صادقانه مطابق خواست ها، نیازها و آرمانی های مردم ما شکل گیرند؛ آنگاه زمینه های لازم حل بحران وطن ما آماده خواهد گردید. در این صورت باید معضله خط دیورند مطلقا حل گردد و امنیت سرحدات کشور باید کاملا تضمین شود. ریشه ها و لانه های اصلی تروریزم در پاکستان و افغانستان نابود گردند. شرایط سرمایه گذاری خصوص و دولتی با توجه با شرایط و نیاز جامعه ما در اولویت ها مد نظر باشد و سرمایه گذاری ملی قبل از همه مورد تشویق و حمایت همه جانبه قرار گیرند. نظام ریاستی به سیستم پارلمانی عوض گردیده و ادارهء فدرالی در جامعه نافذ و تطبیق گردد تا در آینده دیکتاتوری و استبداد تک قبیلوی- قومی، ایدیولوژیکی، سمتی، فرهنگی، زبانی وغیره در کشور هرگز حاکم نشوند.

برنامه های انکشافی وسیع بنیادی و علمی بدون هرگونه تعصب در تمام ولایات، ولسوالی ها و دهات کشور مورد تطبیق قرار گیرند تا یک رشد متوازن به وجود آید. در این صورت بوده که نه تنها زمینه های زیستگاه و پرورشگاه تروریزم در مناطق پشتونتبار تدریجا از بین خواهند رفت، بلکه « پیش شرط های گذار» از روابط  فرتوت قبیلوی و قومی به «وحدت ملی»، «ملت واحد» و «حاکمیت مستقل ملی» نیز آهسته آهسته مساعد خواهند گردیده و نسل های آینده از «سرطان فرهنگ» منحط قبیلوی، تعصبات زیانبار قومی، مذهبی، زبانی، اقتصاد فئودالی عقب نگهداشته شده، تدریجا نجات خواهند یافت. به این ترتیب است که روزنه های جهان نو، اندیشه جدید خردمندانه مستقل ملی، زندگی نو، تمدن عصری، عقلانیت روز و... طبق نیازمندی ها، خواست ها، آرمان های سراسر مردم افغانستان و ضرورت زمان به روی جامعه جنگ زده و کشور مثلهء ما گشوده خواهند شد.

درآخر با تقدیم این دو بیان وحدت طلبانه دری و پشتو خدمت خوانندگان گرانقدر، از همه خدا حافظی می نمایم:

                                            من اگــــر برخیزم، 

                                                     تو اگـر برخیزی، 

                                 همــه برخیـــــزند

                                 مـــن اگــر بنشینم

                                         تـــو اگــر بنشینی

                                                                                                چه کسی برخیزد؟

که تا ویل چه زه یم او ما ویل چه زه یم، نه به ته یی، نه به زه یم؛

او که تا ویل چه ته یی او ما ویل چه ته یی، هم به ته یی، هم به زه یم.

و من الله التوفیق

 

پنجشنبه 28 سنبله 1387 خورشيدی برابر با 18 سپتمبر2008 ميلادی/ آلمان

 

 


بالا
 
بازگشت