غ. سخی ارزگانی

 

در آستانه دهمین سالروز نسل کشی در بامیان

 

                  زین کارجاهــلانه شـد اسلام در شـگـفـــت

                                      کاری که کرد لشکر جهل و جــنون جـنگ

        هــرگــز کسی بچـشـم حـقـــارت تــرا ندید

        ای طالـب، ای کـتــاب جـنــایت بنـــام تــو

«کوهدامنی»

چرا از صفحات مخوف و ننگین تاریخ سیاه گذشته شکایت ها، نکوهش ها، افشاگری ها و انتقادات داریم؟ برای اینکه مردم نیازمند آزادی، حقوق، تمدن، سازندگی، تکامل همه جانبه اجتماعی- سیاسی، اقتصادی- فرهنگی و تحقق آرمان های والای انسان و انسانیت در میهن مقدس خودها هستند. و همچنان غرض رسیدن بدان، آیا بر بنیاد دانش عصر و خرد دموکراتیک درک همه بعدی و شناخت آگاهانه از تاریخ و حواث گذشته به معنای «روزنه یابی» سعادت انسان و شکوهمندی جامعه به طرف کمال فزاینده و جمال فرازمند عالمانه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در کشور نمی باشد؟

چرا از اعمار کله منارها، اسارت ها، نسل کشی ها و شهدای گذشته کشور گاه و بیگاه یاد دهانی نموده و به آنها اشک می ریزانیم؟ آیا یادآوری از شهدای آزادیخواه، کله های بی تن، انسان های مثله شده و قتل عام مردم اعم از مسلمان و غیر مسلمان کشور به معنای «مرده نوازی» و «مرده پرستی» است؛ و یا حد اقل باردیگر به نمایش گذاشتن شمه ای از جوهر استبداد و ماهیئت قاتلان مردم در آئینه تاریخ و جامعه می باشد تا مردم با زیر بنای آگاهی دورانساز خویش عملا به «تغییر وضعیت حاکم» احساس مسؤلیت نموده و با «اعتماد بر نفس» خودها، اقدام به مبارزات فراخ دامن و گسترده نمایند؟

اول اینکه، اگر گفته شود که تاریخ عبارت از زمانی است که زشتی ها و زیبایی ها، زایش ها و نابودی ها و... را در ادوار مختلف و مکان های مشخص بیان داشته و همچنان چگونگی جوهر ترقی و رشد داشته های معنوی، مادی و اجتماعی جامعه را بازتاب می دهد. پس در این صورت تاریخ یک زمان است و باید این زمان را قبل از همه عمیقا شناخت و همچنان عوامل بازدارنده تکامل را زدود و زمینه های پدیده های تکامل و پویایی نظام اجتماعی جامعه را در کشور گشود. یعنی آگاهی جهان شمول از تاریخ و گذشته ها خود یک آماج رستگاری و پالایش فکری طرازنوین بر پایه نیاز زمان است که انسان را به اعتماد بر نفسش ملزم ساخته و اورا عامل اصلی در تغییر سرنوشتش معرفی و هدایت می  نماید.

پس نگاه خردمندانه و علمی به تاریخ و انتقاد منطقی بدون حب و بغض خاص از گذشته ها عبارت از یک آگاهی و شناخت جدید مدنی است که با زیر بنای آن وضع موجود هم مورد ارزیابی و شناسایی دقیق قرار گرفته و « رمز» زمینه های تکامل زمان برای سعادت انسان حاصل می گردد. روی این اصل است که از جمله که بار دیگر یادآوری از نسل کشی در شهر باستانی بامیان را نموده و مردمان کشور را به شناخت بیشتر از تاریخ و گذشته های غم انگیز دعوت نموده تا با بر پایه آگاهی لازم اجتماعی – سیاسی و فرهنگی- اقتصادی و همچنان «اعتماد به نفس» خود به تعیین سرنوشت لازم و عزتمندانه خویش دست یازند و خود ها را از بستر اسارت های تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، منطقوی، مذهبی، روانی، بحران کنونی وغیره تدریجا نجات بخشند.

دوم اینکه، نظری به شهدا و نسل کشی های کشور هرگز به معنای مرده پرستی و مرده نوازی نبوده نیستند. بلکه این کار از یک سو، انتقاد براین است که برای چه «حق زیستن» از چنین انسان ها گرفته شد و چرا قاتلین از سوی دادگاه های ملی دولت جمهوری اسلامی افغانستان به ریاست آقای حامد کرزی و بین المللی مورد محاکمه و مجازات قانونی قرار نگرفته و هنوز هم نمی گیرند؟ و از سوی دیگر، معرفی ولو شتابزده از ماهیئت مجدد عاملین جبر، غارت، شکنجه، تمدن ستیزی، زن ستیزی، نوکرمنشی، کشتار و نسل کشی ها برای نسل موجود و آیندگان می باشند که مردم به طور آگاهانه هوشیار سرنوشت خویش باشند و با اتکای نیروی خودی و زیر بنای عقلانیت دموکراتیک، نیازمندی زمان و دانش دست به مبارزات متعدد و سازنده یازند.

مسلما که ماهئیت استبداد، ارتجاع، حاکمیت های غیر دموکراتیک، جهل، شؤنیزم قبیلوی و قاتلان ایجاب می کند که از جمله به شکنجه، جاسوسی به اجانب، حلال کردن معلمین، تاراج، قتل، گردن زدن روزنامه نگاران، اختطاف انسان ها، به آتش کشاندن مکاتب، قاچاقبری، نابودی مدنیت، وطن فروشی، اعمار کله منارها، تجاوز و نسل کشی مردم دست ببرند و از همین رهگذر ادامه حیات ننگین خودها و خداوندان خارجی شان را تضمین نمایند که یک نمونه مشخص و عینی آن همین تروریستان طالب، حزب اسلامی حکمتیار، جلال الدین حقانی، القاعده وهمکاران و عملکردهای ضد انسانی آنها در افغانستان می باشد.

 از همین جاست که با خود آگاهی سرنوشت ساز تاریخی، معنوی، اجتماعی و مادی از جامعه و جهان بوده که پیش زمینه های تکامل ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی «کشف» گردیده و ارزش های نوینی به «زایش» گرفته می شوند. به همین انگیزه و علت است که من نیز با اندازه توانایی ناچیز خویش قسما از برگه های تاریک و ننگین از تاریخ افغانستان را گاه و بیگاه به نقد گونه شتابزده گرفتم و گوشه ای از استبداد را نشانی و همچنان جهت آگاهی زیادتر به خوانندگان گرامی و مردم میهن عزیز خویش تقدیم نموده ام.

در همین رابطه است که به خاطر «عبرت گیری» از ناگواری های غم انگیز برگه های تاریخ سیاه و پلیدی های جبران ناپذیر گذشته و همچنان «الگو گرفتن» از زیبایی ها و دست آوردهای مثبت صفحات تاریخ کشور و روزمره غرض ایجاد «تفکر نوین» مستقل ملی، مدنی و عقلانی برای نسل موجود و آینده است که یک بار دیگر به صورت ذیل از شمهء نسل کشی طالبان ذکری صورت می گیرد:

درست به تاریخ 17 اسد 1377 خورشیدی ( 8 اگست 1998) بود که بیش از هشت هزار نفر از شهروندان غیر نظامی مزارشریف توسط  طالبان و همکاران قبیلوی و خارجی شان به خاک و خون یکسان و قتل عام گردیدند. به تعقیب آن در ماه سپتمبر همین سال است که طالبان با خونین ترین شیوه نظامی، شؤنیستی و ضد انسانی خویش شهر باستانی بامیان را اشغال نموده و به نسل کشی مردم غیر نظامی این حیطه صلح دوست و تمدن پرور دست بردند که نسل کنونی کشور ما و جهانیان خوب از این جنایت ضد بشری آنها آگاهی دارند.

بهتر است که در این زمینه از گزارش حقوق بشر سازمان ملل متحد استناد نموده و خوانندگان گرانمایه خویش را  در مورد جنایات ضد بشری گروه طالبان دعوت نمایم که ده سال قبل آنها با افتخار تمام ضد انسانی و ددمنشانه ای خویش آنرا در شهر باستانی بامیان انجام دادند:

« طالبان بامیان را در ماه سپتمبر چند هفته بعد از تسخیر مزار شریف به قول خود آنها فتح کردند. در سال گذشته چندین سعی طالبان برای گذشتن از شیبر در غوربند و شیخعلی و نقاط دیگر ناکام ماند.

در گزارش اخیر سازمان ملل راجع به حقوق بشر در افغانستان آمده است که در شیخعلی و علی خان در وادی غوربند بیش از یک هزار نفر از اهالی قتل عام شده اند، اجساد در کوچه ها افتاده بود و تعداد از آنان در مقابل درب منازل شان، بدین معنا که شاید طالبان درب های منازل را کوفته  کسانی را که درب ها را باز می کردند، می کشتند.

بررسی اجساد نشان می دهد که زنان، مردان و بچه ها به گلوله کشته شده اند و دختران خردسال با لت و کوب به قتل رسیده اند. در قصبه های اطراف بامیان همچنین قتل عام صورت گرفته است.

بر طبق گواهی دیگر در حدود 800 نفر که قسمت اعظم آنها غیر نظامی بوده اند به روز 13 و 14 سپتامبر در هزاره جات به قتل رسانیده شده اند.

بر اساس بعضی گزارش ها یک زن پیر پشتون که 25 زن و خرد سال هزاره را در خانه خود پنهان کرده بود، اول خود او بعد زنان و اطفال خرد سال هزاره جابجا به دست یک طالب به قتل رسانیده شده اند. این طالب، زن پشتون را در بازار دید که یک مقدار زیادی نان را خرید، اورا تا خانه اش تعقیب کرد به زندگی خودش و کسانی که در پناه او بود، خاتمه داد.» ( 1)

این چنین جنایات ضد بشری توسط گروه طالبان یک امر تصادفی و استثنایی نبوده و نیست، بلکه انگیزه ها و ریشه های آن در تاریخ سیاه گذشته، میکانیزم واپسگرای ارباب- رعیتی، فرهنگ سربسته قبیلوی، حاکمیت میراثی تک قومی و به خصوص شؤنیزم قبیلوی حاکم و عمکردهای ضد انسانی عبدالرحمن خانی، نادر خانی و.... ملاعمر خانی نهفته اند که توسط اخلاف آن در این قرن 21 بالای مردم در ولایات شمال کشور و به ویژه بالای مردم هزاره در بامیان نیز عملی گردیدند. آیا این چنین قتل های دسته جمعی مردم غیر نظامی توسط طالبان از جمله عریان ترین عمل ضد انسانی، ضد اسلامی ، ضد ملی و نقض حقوق بشر نبوده و نیستند؟ چرا تا کنون دولت آقای حامد کرزی این آدم کشان و تروریستان بین المللی را مورد محاکمه و مجازارت قانونی قرار نداده و خیلی از آنان را در پوشش کمیسیون استحکام صلح و بهانه های واهی دیگری از زندن ها آزاد نموده است؟

با درد و دریغ فراوان که همیشه طبقات ستمگر، زمامداران انحصارگر و دولت های شؤنیستی گذشته افغانستان از عدم رشد شعور سیاسی و فرهنگی همهء مردم کشور ما سوء استفاده برده و به خصوص مردم بیگناه پشتون را نیز علیه کلیه اقوام این حیطه و به ویژه بر ضد مردم هزاره استعمال نموده اند که در این زمینه آقای احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی چنین می نویسند:

« هزاره ها همیشه مورد آزار و اذیت پشتونها بوده اند، نه باین اندازه و وسعت که طالبان اعمال کرده اند.» ( 2)

از نگارش بالا به طور شفاف درک می گردد که جنایات گروه طالبان علیه هزاره ها چنان بزرگ و تباه کننده بوده که با ظلم ها، کوچاندن اجباری، شکنجه ها، غصب اراضی، قتل عام های مردم هزاره که 120 سال قبل توسط امیر عبدالرحمن عملی گردید، هرگز قابل مقایسه نبوده و نیستند. یعنی طالبان در کشتار و نسل کشی مردم بیگناه کشور نسبت به عبدالرحمن جلاد نیز سبقت گرفتند که خود بازتاب دهنده فرهنگ منحط قبیلوی و شؤنیزم هار قومی طبقات حاکم می باشد که همواره توسط یک مشت اربابان مستبد، زمامداران انحصارگر و حکومات قبیله گرا بالای جوامع تحت ستم افغانستان تا حال عملی می گردند.

ناگفته نماند که اشاره برحق احمد رشید به فاجعه بزرگ ملی عصر عبدالرحمن خانی است که نخست این امیر جلاد و دولتش از عدم آگاهی دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بیگناه پشتون استفاده سوء بردند و آنها را در «جنگ قومی» علیه مردم هزاره و به خصوص در ارزگان تحریک و تحریص کردند که پیروزی کامل را برای متجاوزین جنگ در هزارستان چندان در پی نداشت. بلاخیره عبدالرحمن با فرامین رسمی و فتوای مذهبی ملاهای درباری خود امر «جهاد مقدس» را در جهت اسارت کشاندن، تاراج، کشتار دسته جمعی و نابودی مردم هزارستان اعلام کردند که در کتاب سراج التواریخ صدور تکفیر و نابودی مردم هزاره ارزگان بزرگ چنین آمده است:

« در نیلی و تمزان و جله کور و گیزاب و ارزگان و بوباش و قلندر و پشهء و شیرداغ و زاولی و سلطان احمد و زردک و حجرستان و چقماق و میرادینه وغیره مواضع آتش حرب به شدت شعله ور گشت، طناب جنگ دراز گردیده تا که حضرت والا به فتوای علمای ملت و فضلا پایه سریر سلطنت، اشتهار کفر طوایف مذکوره هزاره را صادر فرمود، از تمامت افغانستان و ترکستان لشکر گسیل داشته، از بن برداشتن بنیاد هزاره را همت گماشت.» ( 3)

بر اساس همین فتوای جنگ مذهبی و فرمان دولت وقت علیه مردم هزاره بود که از سراسر ولایات و روستاهای کشور «اهالی بیگناه و غیر سیاسی» اهل سنت و جماعت از هر قوم و قبیله در جهت سرکوبی، تاراج، برده گیری، قتل عام وارد هزارستان شدند. در این زمینه در کتاب: «مختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول»، اثر علامه محم افضل بن وطن داد ارزگانی چنین می خوانیم:

« از هشتم محرم الحرام سنه 1310 مجاهدین و غزاکنندگان اهل سنت از بدخشان و بلخ و ترکستان از ترکمان و ازبک و افاغنه سرحدات هند همه رو بطرف یک مشت هزارهء ارزگون و اجرستان از چهار طرف به حرکت آمدند.» ( 4)

عبدالرحمن هرچند مردم بیگناه پشتون را فریب داد واز آنها در «جنگ قومی» هم علیه مردم بیگناه هزاره زیاد استفاده برد؛ ولی دولتمداران جابر وقت در «جنگ مذهبی» بر ضد هزاره ها از اعتقادات پاک دینی و مذهبی تمام اهل سنت و جماعت کشور و حتا از باورهای دینی- مذهبی پشتون های بیسواد آن طرف خط دیورند نیز بزرگ ترین بهره را بردند که بالاخیره منجر به اشغال هزارستان، قتل عام و نابودی 62 در صد از نفوس مردم هزاره در افغانستان گردید.

یک پرسش اینست که آیا عقل سلیم و منطق علمی می پذیرند که قوم هزاره توسط قوم پشتون «بدون توطئه» حکومات وقت مورد شنکجه، تاراج، اذیت، کوچاندن اجباری، تجاوز، قتل، اسارت و نسل کشی قرار گرفته باشد؟ هرگز نه. زیرا این تنها اربابان خون آشام، حکومات شؤنیستی و زمامداران خودکامه قبیلوی پشتونتبار با حمات اجانب بودند و هستند که به خون همه اقوام اعم از مسلمان و غیر مسلمان افغانستان تشنه بودند و هنوزهم هستند که جنایات ضد بشری آنها هرگز به توده های بیگناه پشتونتبار بر نمی گردند. و توده های مستضعف و محکوم پشتون ما هر چند که بعضی اوقات فریب و دسیسه حکام فرعون صفت را هم خوردند، بازهم از چنین جنایات هدفمند و آگاهانه در حق اقوام هزاره، تاجیک، اوزبیک، تورکمن و سایر اقوام مبرا و پاک می باشد.

 همچنان قوم پشتونتبار از سوی اقوام غیر پشتون هیچگاهی مورد حق تلفی، آزار، تحقیر، قتل، غارت و کشتار دسته جمعی قرار نگرفتند. و این طبقات حاکمه، حکومات های فاشیستی و جلادان اقوام مختلف کشور ما بودند که مردم را طعمه دم شمشیر و توب خودها می گردانند. از آنجائیکه همواره اشاره نمودم که جلاد و مقتول، ظالم و مظلوم و... هر قوم و همچنان دولت های مستبد و مردم هرگز با هم برابر نیستند. آنها در جهت منافع متضاد طبقاتی، انسانی، ملی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از همدیگر قرار دارند و آشتی ناپذیر می باشند.

آقای احمد رشید در قسمت دیگری از نگارش خویش قتل عام مردم و انفجار مجسمه های بودای بامیان را که توسط طالبان صورت گرفتند، اینگونه شرح می دهد:

« طالبان بجای تسکین منتقدین و معترضین بین المللی و ایرانی، حمله یی عظیمی را از سه جهت، علیه بامیان سازمان دادند و آنرا در 13 سپتمبر 98... تصرف کردند. ...

با آنهم بعد از چندین هفته، کشتار در بامیان صورت گرفت. در یک قریه، نزدیک بامیان 50 مرد معمر که بنا بر کبر سن نتوانسته بودند، فرار نمایند، توسط طالبان تیرباران شدند.

در یک واقعه تراژیک دیگر در 18 سپتمبر، طالبان توسط انفجار دینامت روی مجسمهء بودای خورد را به هوا پراندند و برچات پیکره با راکت فیر کردند و قسمت های نازک و نقاشی آنرا تخریب نمودند. هردو مجسمه بزرگ بودا در افغانستان که میراث آرکیولوجیکی است، قدامت دوهزار ساله دارند که حتی مغل ها در حملات شان آنها را منهدم نساختند و اکنون بدست طالبان نابود می گردد، این جنایتی است عظیم، ناموجه و نابخشیدنی.» ( 5)

آیا نسل کشی مردم بامیان ذریعه طالبان با همکاری القاعده، استخبارات پاکستانی و سایر خارجیان به طور خاص بیانگر خشونت و تعصب مذهبی، قومی، زبانی، فرهنگی، سمتی، نژادی و بیگانه پرستی آنها علیه مردم هزارستان نبود؟ آیا نابودی مجسمه های بودای بامیان توسط طالبان، بازتاب دهندهء «جوهر ضد مدنی»، «ضد اسلامی» و «ضد ملی» آنها نبوده است؟

گزیده ای از شعر شاعر شهیر کشور ما آقای داکتر رازق رویین را که در مورد جنایات طالبان سروده است ، در اینجا به خوانش می گیریم:

                   تا  تاختند  لشکر بیگانه  از خدای

                                                        پامال غم شده ست سراپای بامــــــیان 

                  هرشب ستاره میچکد از چشم آسمان

                                                         بر سنگ سنگ گریهء شبهای بامـیان

                  یک برگ عشق ، یک گل شادی نمیدمد

                                                         آوخ به باغ ودامن صحرای بامــــــیان

                   چشم شکوفه اش نشود باز در« مزار» 

                                                          نوروز سوگــمند ز هیهای  بامــــــیان

                    گریید ای بتان طراز ، ای بت  تتار

                                           در سوگنای هــجرت لیلای بامــــــیان     

طالبان تنها به اشغال خونین، جنایات ضد بشری و به خاک یکسان نمودن مجسمه های بودا در مرکز شهر بامیان اکتفا نکردند، بلکه جهت تداوم نسل کشی و نابودی بیشتر مردم هزارستان از جمله ولسوالی یکاولنگ را به طور جنون انگیز اشغال نموده و دست به جنایت بی نظیر دیگری دراز نمودند. در مورد نسل کشی در یکاولنگ در مقاله: «ششمین سالروز سوگواری تخریب مجسمه های بودای بامیان» چنین می خوانیم:

« یکاولنگ یکبار دیگر ویران گشت و فرزندانش در شطی از خون غلطیدند، فریاد بینوایان بیگناه آن همراه با بوی خون و باروت به هم آمیخت و در هوا پیچید و خون سرخ بر روی برف سفید تابلو هولناک از حکایت ستمدیدگانی را ترسیم نمود که از قرنها بدینسو از تبعیضی مضاعف رنج می بردند. دشمنان افغانستان توانستند یکاولنگ را ویران و جغرافیایش را به زمین سوخته مبدل نمایند ولی نتوانستند هویت پایدارش را از هستی ساقط سازند.» ( 6)

آیا کسی در جهان بشریت پیدا خواهد شد که از قتل عام عامدانه مردم یکاولنگ به دست طالبان انکار نماید و به این جانیان عصر کمپیوتر و انترنت نفرین نکند؟

بازهم از قلم همین نگارشگر در قتل عام مردم یکاولنگ چنین آمده است:

« در آن روز، اجساد کشته شدگان را یخ زده بود و مرده ها به اشکال مختلفی خشک شده بودند. راست کردن دست و پای کشته شدگان کار آسانی نبود. از شدت رگبار، در دهان برخی از این کشته شدگان دندانی نمانده بود و در اثنای انتقال دادن به گورستان از زخمهای برخی دیگر سرگلوله مسلسل به زمین می ریخت.» ( 7)

آیا اینگونه قتل عام و نسل کشی مغایر کرامت انسانی، دستورات دین مبین اسلام و میثاق های بین المللی در افغانستان نبوده و چرا تا حال قاتلین این فاجعه خونبار ملی توسط دولت جمهوری اسلامی آقای حامد کرزی و حامیان بین الملی شان مورد محاکمه و مجازات قانونی قرار نگرفته اند؟

آیا پیکره های خشک شده و یخ زدهء شهدای مردم یکاولنگ را بشریت، تاریخ و به خصوص مردم افغانستان فراموش خواهند نمود؟ آیا یادآوری از شهدای ولایات شمال به خصوص مزارشریف و همچنان مرکز شهر بامیان، یکاولنگ و سایر مناطق کشور به معنای «مرده نوازی» پنداشته می شود و یا اینکه نسل کنونی و آینده را به فراگیری اندیشه و تفکر نوین دعوت می نماید تا خود با یک «آگاهی طرازنوین انسانی» بر سرنوشت همه جانبه ای خویش مسلط گردند و زمینه های زوال عوامل دشمنان انسان، انسانیت، تمدن، مردم و کشورشان را تدارک دهند؟

این را باید قبول نمود که در تاریخ کشور ما هیچ قومی مثل مردم هزاره اینگونه از سوی دشمنان به قربانگاه برده نشده و قتل عام نگردیده است. هرچند که بنا بر ماهیئت و میکانیزم حکومات شؤنیستی و فرهنگ بدوی قبیلوی- تک قومی حاکم در حق همه ای اقوام اعم از مسلمان و غیر مسلمان کشور ما حق تلفی، تظلم و کشتار های بی شمار صورت گرفته اند؛ اما نسل کشی و نابودی مردم هزاره توسط زمامداران شؤنیستی و حکومات جلاد افغانستان در تاریخ ملی و بین المللی زبان زد عام و خاص می باشد.

بعضی یاوه سرایی های افراد از دودمانان طالبان دال براینست که طالبان بر اساس تعصب مذهبی خویش مجسمه های بودای بامیان را منفجر نمودند، نه از روی تعصبات قومی، نژادی، فرهنگی، سمتی، سیاسی، زبانی، تمدن ستیزی، نوکرمنشی وغیره. گیرم که این ادعای این افراد لحظهء هم بپذیریم؛ پس نسل کشی سازمان یافته و تعمدی شهروندان ولایات شمال و به خصوص مزارشریف، مرکز بامیان و مردم یکاولنگ توسط طالبان تنها مبتنی بر تعصبات قومی و مذهبی بودند؛ و یا اینکه اصلا ماهئیت طالبان این چنین نسل کشی، زن ستیزی، دیگرستیزی، تمدن ستیزی و نظایر آن را ایجاب می نمود که حتا با فرامین وهابیت، استخبارات پاکستان و انحصارگران اقتصادی جهان با چنین عملی ضد انسانی دست زدند؟

اگر فرض شود که طالبان، تنها مردم هزاره را به خاطر «تعصب مذهبی» قتل عام کردند، بازهم طالبان مجسمه های بودای بامیان را به سبب «تعصب مذهبی» منفجر کردند و اقوام اوزبیک، تاجیک، تورکمن وغیره را از نگاه «تعصب قومی و نژادی» کشتند؛ پس طالبان پشتونتبار بر کدام انگیزه ها  و علل حتا هنوزهم زورنامه نگاران را گردن می زنند، معلمین پشتون را در مقابل چشمان شاگردانش حلال می کنند، یک عده ای از فرزندان پشتونتبار را با بهانه جاسوس خارجی ها در جنوب و شرق کشور اعدام می دارند، تولید مواد مخدره را در مناطق قومی خویش ترویج می دهند، زنان کارمند دولتی را ترور می کنند، موترهای باربری خوراکه را به آتش می کشانند، قوای دولتی و خارجی را می کشند، روحانیون پشتونتبار را در حین عبادت در مساجد ترور می نمایند، نوکرمنشی پاکستان و هر کشور خارجی دیگر را می کنند، کتاب های درسی مکاتب را حریق می نمایند، نهادهای مدنی را تخریب می کنند، ناامنی را گسترش می دهند، عملیات روزمره انتحاری را انجام می دهند، جنگ های مسلحانه را با همکاری القاعده و سایر دشمنان مردم ما در افغانستان ادامه می دهند، اهالی بیگناه پشتون را چتر حمایت جنگ در برابر قوای دولتی- ناتو قرار می دهند و خلاصه تا کنون هزاران جنایات ضد بشری و ضد اسلامی را در کشور عملی نموده  و هنوز هم با شدت ادامه می دهند. این چنین سیاست های منحوس، عمکردهای ضد بشری، ضد اسلامی و ضد تمدنی که از آغاز تا حال در افغانستان از سوی طالبان و همکاران شان جریان دارند که دلالت بر ماهئیت اصلی طالبان می کنند؛ و اینها اصلا از بافتار ملوک اطوایفی، فرهنگ بدوی قبیلوی، قومی و منطقوی خویش با خود ها دارند. جای دارد که این کلام سعدی را در مورد ماهیئت طالبان و سایر همفکاران شان مطابقت دارد، در اینجا نقل نمایم:

نیش عقرب نه از ره کین است     اقتضــای طبیعتـــش ایــــن است

آیا قبل از همه مردم ما از چنگ اسارت های دیرینه و بحران های موجود به خودآگاهی ها و مبارزات دینی، ملی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، طبقاتی، فرهنگی و... برای کسب آزادی همه جانبه، گذار از ساختار قبیلوی- قومی غرض شکل دهی ملت واحد، دولت سازی مستقل ملی و... و حصول نظام مردم سالاری- فدرالی ضرورت محوری ندارند؟

خلاصه:

وقتی که گاه و بیگاه از شمه ای از تاریکی ها، مصائب، ویرانی ها، کوچاندن اجباری ها، خودکامگی ها، حق تلفی ها، زن ستیزی ها، تجاوزات، قتل ها، اعمار کله منارها، اسارت ها، تمدن ستیزی ها، مرد سالاری ها، قبیله گرایی ها، نژادپرستی ها، غصب دارایی های مردم، تصفیه قومی و امثالهم گذشته چیزکی نوشته ام به خاطر یک یادآوری و آگاهی مجدد ولو به  اندازه اندک هم است برای جامعه می باشد که باید مردمان کشور ما در مورد تعیین سرنوشت مستقل ملی، عادلانه و دموکراتیک موجود و آینده شان جدا احساس مسؤلیت عاقلانه و منطقی نمایند.

اگر خود آگاهی تاریخی، دینی، سیاسی، علمی، فرهنگی، اجتماعی وغیره از تمام روابط اجتماعی، مادی و معنوی در کشور حاصل گردد؛ آنگاه «رمز» اسارت های تاریخی، ملی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و نظایر آن نیز به دست آمده و جامعه به خاطر آزادی همه جانبهء خویش از بند اسارت در صدد مبارزه خواهد گردید.

اما در برگه های اصلی از تاریخ خونبار افغانستان حوادث نهایت دردناک، جبران ناپذیر و ضد انسانی صورت گرفته اند که بنا بر فقر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه از یک سو، تداوم حاکمیت های ضد مردمی و ضد ترقی و همچنان نفوذ اجانب از سوی دیگر بوده که مردم از دست رسی به «ابزار مبارزات» سرنوشت ساز تا حال محروم می باشد.  و در همین رابطه است که به ویژه از اعصار خونین عبدالرحمن خانی، نادرخانی، نورمحمد تره کی و.... بالاخیره امارت اسلامی طالبان و حتا دولت قومگرای کنونی هم «عبرت لازم» حاصل نگردیده است.

مثلا منجمله در جریان این چند سال اخیرهمه شاهد اند که «طالبان کوچی نما» با حمایت مرموزانه و حتا هم علنی قبیله گرایان تک قومی از رأس دولت جمهوری اسلامی افغانستان بالای مزارع، مسکن و علفچرهای مردم هزاره در بهسود، دایمیراد و سایر نقاط هزارستان به صورت وحشیانه حمله و آنرا با شیوه خونین اشغال نمودند. در این مناطق تنها امسال بیش از 22 هزار نفر آواره، 17 نفر شهید، هزاران مواشی مردم به تاراج برده شدند. این فاجعه ملی که از سوی طالبان کوچی نقاب و حلقات خاص دولتی و حتا حامیان خارجی شان بالای مردم هزاره در ولایات میدان وردک صورت گرفت؛ متأسفانه که دیگران حد اقل همدردی انسانی، اسلامی و ملی خویش را نیز با این مردم مصیب رسیده، نشان ندادند. و حتا نهادهای مدنی غیر دولتی و به خصوص تصویری،  صوتی، نگارشی وغیره هم رسالت ژورنالیستی و اطلاع رسانی خودها را نیز در مورد جنایات «طالبان کوچی نقاب» از مناطق بهسود، دایمیرداد وغیره منعکس نساختند. آیا این خود ثابت نمی کنند که شؤنیزم قبیلوی- قومی تا چه اندازه بر تمام نهادهای دولتی، مدنی، اجتماعی و حتا حلقات خارجی تسلط دارد و جامعه را از روند تحقق قانونیت، مدنیت، نهادینه سازی وحدت ملی و مردم سالاری بیشتر محروم می سازند؟

 خلاصه کسانی که تحت نام کوچی با خونین ترین طرز یک «جنایت ملی» دیگری را در این مناطق به وجود آوردند، از طرف دولت جمهوری اسلامی کشور، نهادهای مدنی، قوای خارجی، اعلامیه جهانی حقوق بشر وغیره هرگز محکوم نگردیده؛ بلکه  یک نوع متجاوزین و جلادان کوچی نما را مورد حمایت غیر مستقیم و حتا مستقیم نیز قرار دادند.

هرچند که طالبان کوچی نقاب با دسته های نژادپرست قبیلوی خویش از هرم دولت جمهوری اسلامی کشور، استخبارات پاکستانی، حلقات دیگری خارجی تلفات جانی و خسارات مالی فراوان را به مردم منطقه وارد آوردند؛ ولی مردم هزاره با تظاهرات مسالمت آمیز، اعتصاب غذایی آقای استاد حاجی محمد محقق، از مجاری قانون اساسی وغیره در برابر اشغالگران و خون آشامان و حامیان شان در بهسود و دایمیرداد مقاومت نمودند و تا اینکه به تنهایی خویش آنها را از منطقه اخراج نمودند. با آنهم این معضله به صورت اساسی تا هنوز حل نگردیده و شؤنیستان و تمدن ستیزان این مسأله را به عنوان «سرطان حبیثه» علیه مصالح ملی مردمان افغانستان به کار می برند و در آینده از آن نیز بهره برداری سیاسی و شخصی خواهند نمود.

از آن جائیکه دولت مداران کشور ما و حامیان خاص خارجی شان در ستراتژی، سیاست ها و عمکردهای خویش در افغانستان کاملا ناموافق هستند و مورد حمایت عامه مردم افغانستان قرار ندارند؛ حال همین برنامه طالبان کوچی نقاب که در هزارستان به شکست مفتضحانه خویش مواجه شدند، دشمنان مردم ما آنرا در بدخشان، تخار، کندز، بغلان و سایر ولایات شمال نیز روی دست گرفته که یک فاجعه ملی دیگری را اینبار در ولایات شمال تدارک می دارند و زمینه های بدبختی و سیه روزی تمام اقوام و مردم افغانستان را مساعد نمایند.

در این راستا اگر بعضی از افراد ناقلین پشتونتبار و یا سایر کسان در شمال و یا مناطق دیگر کشور از نگاه حقوقی با تعداد از مردم محلی مشکل حقوقی زمین، خانه وغیره دارند، بهتر است که مسایل شان از طریق محاکمه به صورت قانونی حل و فصل گردند تا موجب کشیدگی قومی و نفاق مردم نگردد. و اگر اینکه اراضی مردمان بومی ولایات شمال کشور در حاکمیت های ضد انسانی و ضد اسلامی دوران های عبدالرحمن، آل یحیی وغیره به خاطر ملحوظات سیاسی و شخصی به زور غصب و به افراد دو طرف خط دیورند داده شده اند؛ این دیگر حق مشروع مردمان شمال می باشد که از حقوق انسانی و مشروع خویش حالا حراست و حمایت نمایند و در مقابل غاصبین مبارزه کنند.

بهتر است که دولتمداران کنونی کشور، ناقلین پشتونتبار شمال را در مناطق جنوب و شرق زمین بدهد تا نزاع های قومی و نژادی بار دیگر به نفع دشمنان بومی خارجی ما در شمال شعله ور نگردند. و در ضمن از انتقال قبایل آن سوی خط دیورند در پوشش پشتون های کشور ما در افغانستان جدا جلوگیری نمایند تا بحران دیگری عاید حال مردم ما نگردد.

در اخر یک بار خاطرنشان می نمایم که مسؤلین دلسوز، عناصر مترقی، نسل جوان و به خصوص نویسندگان متعهد و رسالت دار وظیفه دارند که از حوادث المناک و روزهای نیک ملی کشور نیز یادآوری کنند تا نسل کنونی و آینده از «اوراق سیاه تاریخ» گذشته «عبرت» گرفته و از «صفحات زرین» تاریخ میهن شان «الگو» لازم را اخذ نموده و برای خدمت آگاهانه و مسؤلانه به مردم و آبادی کشور آماده کار و پیکار خسته ناپذیر گردند تا زمینه های ایجاد پایه های وحدت ملی، دولت مستقل ملی، ملت سازی، نظام پارلمانی- فدرالی و مردم سالاری در افغانستان واحد و تجزیه ناپذیر مساعد شوند.

هر که ناموخت از گذشت روزگار     نیــز نيامــوزد ز هیــچ آمـــوزگار

« رودکی»

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

( 1)- ص 69 «صراط» ، سال اول، شمارهء پنجم و ششم عقرب و قوس ( آبان و آذر) 1377.

( 2)- ص 102 «طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ نو در آسیای میانه»، مؤلف: احمد رشید، مترجم: عبدالودود ظفری، تاریخ چاپ: ماه می 2001  هیوارد- کلفورنیا – امریکا

( 3)- ص 250 تا 251 « سراج التواریخ جلد سوم، قسمت اول»، تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب، زمستان.

( 4)- ص 145 «مختصر المنقول در تاریخ هزاره و مغول» نویسنده: علامه محمد افضل بن وطن داد ارزگانی، چاپ اول.

( 5)- ص  114- 115«طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ نو در آسیای میانه»، مؤلف: احمد رشید، مترجم: عبدالودود ظفری، تاریخ چاپ: ماه می 2001  هیوارد- کلفورنیا – امریکا

( 6)- «جهان بشریت در آستانه ششمین سال روز سوگواری تخریب مجسمه های بودای بامیان» / نویسنده: انجنیر غلام سخی ارزگانی/ تاریخ نشر مطلب: روز چهارشنبه 22 حوت 1386 خورشيدی برابر با 12 مارچ 2008  ميلادی/ جرمنی/ سایت آریایی.

( 7)- «جهان بشریت در آستانه ششمین سال روز سوگواری تخریب مجسمه های بودای بامیان» / نویسنده: انجنیر غلام سخی ارزگانی/ تاریخ نشر مطلب: روز چهارشنبه 22 حوت 1386 خورشيدی برابر با 12 مارچ 2008  ميلادی/ جرمنی/ سایت آریایی.

www.kateb-hazara.net

Email: info@kateb-hazara.net

 

جمعه 22 سنبله 1387 خورشيدی برابر با 12 سپتمبر2008 ميلادی/ آلمان

 


بالا
 
بازگشت