محمد نعیم رحیمی
آلمان:30.01.2009
نگاهی به طرح برنامۀ فعالین ح.د.خ.ا.
(طرح:خطوط اساسی اهداف مرامی وبرناموی ح.د.خ.ا. ) راکه ازجانب " کميتۀ فعالین ح.د.خ.ا"، درسايت وزين "سپيده دم " غرض نظر خواهی اعضای پارچه پرچه شدۀ حزب سابق د.خ.ا.و هواخواهان آن، نشرشده است، بدقت کامل بخوانش گرفتم ، بعداز مطالعۀ آن بدین امر معتقدگردیدم که نه تنها رهبران نستوه ديروز بودند که برنامۀ علمآ تنظيم شدۀ تاريخ ساز را ، پيرامون پاسخ به مهمترين نياز های ديروزی مردم ما ارائه نمودند؛ بلکه کادرها و فعالين امروز آن نيز ميتوانند، دردها و مصائب جامعۀ جنگ زده و مجروح افغانستان را درک و راههای علاج و برون رفت ازاين وضع فلاکتبار ميهن مان را تشخيص وبه پيشگاه مردم وآگاهان سياسی کشور تقديم بدارند.
طرح پيشنهادی ارائه شده به باور اين قلم یک برنامۀ علمآ ترتیب شدۀ چپ دموکراتیک ، مدرن وجوابگوی تحقق دوبارۀ آرزوهای بربادرفته، خواستها ونیازمندیهای برحق وانسانئ مردم مظلوم وبلاکشیدۀ مان میباشد.
دراین هیچ جای شک نیست که ح. د. خ. ا باهمه فراز و فرودها درزندگئ قریب به نیم قرنۀ سیاسئ خویش،علی رغم خیانتها و جنایات عمدی وتحمیل شده، توسط ح.امین وباند فاشیست و جنایتکارش بالای حزب ومردم ما، خاطرات ماندگار وجای پای محکم درتاریخ جنبش روشنفکری وهمچنان خدمات ارزنده و فراموش ناشدنی به کشور ومردم ما دردوران قدرت، ازخودبه یادگار گذاشته است.
حسن طرح برنامۀ موجود درآنست که با گرامی داشت از جنبشهای دموکراتیک ومترقئ کشور،ارجگذاری وآموزش خلاق ازکارنامه ها، شهامت ، قربانیهاوفداکاریهای بیشمار پیشآهنگان جنبشهای ضداستبدادئ طبقۀ حاکمۀ تمامیت خواه، طفیلی، خاین، آزادیکش، تفرقه انداز، بیدرایت، بیکفایت ومزدوربیگانه، چه قبل ازتآسیس ح.د.خ.ا ویا بعدازان؛ رهنمود نیکوئ برای راهیان وفادار ورسالتمنداین راه انسانی نسل های امروزوفردای کشور ماپیشکش نموده است. همچنان برنامه، طرح های جدیدی را در جهت برون رفت ازبنبست کنونی ، ناشی ازفروپاشی اردوگاه سوسیالیستی که ضربات کشنده وجبران ناپذیر برجنبشهای مترقی ودموکراتیک وارد نمود، دراختیارنیروهای چپ دموکراتیک کشورماقرارداده است.
باتائیدهمه جانبۀ طرح برنامه وبا احترام عمیق به نظر طراحان آن، صرف دریک بخش کوچک درعرصۀ سیاست خارجی ملاحظاتی دارم. دربخشی ازطرح برنامه چنین آمده است:
« سیاست ح.د.خ.ا. دررابطه باخط تحمیلی واستعماری دیورند کاملآ مشخص وروشن است وما به آن همچنان پابندهستیم که مسئلۀ حق خودارادیت وتعیين سرنوشت سیاسی خلقهای پشتون وبلوچ آنطرف این خط توأم با رعایت حق مسلم ترانزیت ...» ملاحظات من درزمینه چنین اند:
1 - تمام مرزهائیکه توسط استعمارگران انگلیسی وروسی در دوران (بازی بزرگ میان دوابرقدرت طی قرن 19الی دهۀ دوم قرن 20) درشرق، شمال وجنوب کشورنشانی شده اند، برخلاف ارادۀ مردم ما تحمیلی واستعماری اند، بنظر بنده برجسته ساختن یک جهت ونادیده گرفتن جهت دیگر، به اصل جوهردموکراتیک برنامه زیان میرساند. اگرازعینک انصاف ببینیم استعمارگران انگلیسی وروسی به بدن پاکیزۀ میهن مادرمرزهای شمال، نسبت به مرزهای جنوب شرقی جراحات سنگین وارد نموده اند.
بگونۀ مثال: درجنوب ما پشاوردونصف شدۀ نداریم که یکی متعلق به کشور ما ودیگری به پاکستان باشد؛ دوتا وزیرستان هم که یکی این طرف مرزودیگری درآن طرف مرزموقعیت داشته باشد و... وجود ندارد. همچنان ترکیب اقوام این طرف مرز ما باآنطرف مرز چندان همخوانی ندارند؛ به گونۀ مثال : دراین طرف مرز های جنوبی ، جنوبشرقی وشرقی کشورماازکندهارالی کنرها اکثرآ اقوام بارکزی، احمدزئ ، جاجئ ، صافی و... زندگی مینمایند؛ درحالیکه درآن سوی مرز، افریدئ، یوسفزئ، مومند، مسعود و...بسرمیبرندکه لهجه و چهرهای ظاهری شان نیزباپشتونهای ما بهم چندان شباهت ندارد؛ امااستعمارگران درشمال ، بخصوص در ساحات شمال شرق کشور چنان عمل بیرحمانۀ جراحی انجام داده اند که شبیه به دیوارسابق برلین است.
امروز دوتابدخشان، دو واخان، دو درواز، دوفیض آباد، دو فرخار و...در دوسرزمین جبرآجداساخته شده، به نامهای افغانستان وتاجکستان عملآ وجود دارند.
2- حقیقت چنین است که مرز دیورند،ازجانب تمام امیران وشاهان ازعبدالرحمان خونخوار تا آخرین شاه عاطل وباطل بابای دولت کرزئ (ظاهرشاه) وهم از طرف جامعۀ جهانی یک مرز برسمیت شناخته شده میباشد.اینکه عدۀ ازحاکمان مصاب بمرض هیتلری خودبزرگ بینی وفاشیسم قومی وهواداران شان، جهت سربازگیری بخاطرسرکوب سایراقوام بومی کشورماوپیشبرد پروژۀ اکثریت سازی دروغین و تقلبی، تن به این حقیقت نمیدهند، واقعیت کاملآ آشکاراست. پاکسازیهای قومی وسیاستهای زمینهای سوختۀ نادرخانی وملاعمرخانی همراه باسرازیرنمودن لشکرقبایل آنسوی دیورند، مثالگونه هائی اندکه هرگز فراموش نه شده ونسل اندرنسل درخاظره های مردم داغ دیدۀ ما به مانند جنایات تاریخی چنگیزی وهیتلری، جاودانه خواهند ماند.
ناگفته نماند که درپیشبرداین پروژۀ ناپاک دست استعمارگران، به خصوص انگلیس ودستپرورده گان منطقوی شان قویآ ذیدخل است.
3 - در رابطه به « مسئلۀ حق خود ارادیت وتعيین سرنوشت سیاسی خلقهای پشتون وبلوچ آنطرف این خط» باید به عرض برسانم که،آن خلقها دریک دولت فدرال، ازحقوق کامل مانند سایرشهروندان کشورپاکستان برخوردار هستند، حکومت ایالتی خویش را خودآزادانه انتخاب مینمایند، دردولت مرکزی فدرال دارای نقش چشمگیر وقابل ملاحظۀ میباشند؛ بخصوص دررهبری ارتش،استخبارات، استخبارات نظامی وپولیس نقش پشتونها نسبت به همه برجسته تراست.ایکاش ماازچنین حق خودارادیت وتعیين سرنوشت سیاسی درزادگاه خود برخوردارمیبودیم.
آنهاکه پاکستان را یکسره دراختیاردارند، نصفی ازبودجۀ دولت ما نیزاز مدت ها بدین سوبرای آنهااختصاص داده شده و میشود؛ بهترین زمینهای مردم مادرشمال وشمالغرب کشورتوسط حکام جابر(بخاطرتحقق پروژۀ اکثریت سازی) غصب ودراختیا ر آنها قرارداده میشود؛ درحالیکه صدهاهزار دهقان بی زمين این مناطق بافقروبدبختیهای فراوان دست وگریبان اند.همچنان میلونها تن از فرزندان مردم بومی کشور بنابرعدم دسترسی به آموزش و پرورش بیسوادبارمیآیند؛اما دولتهای قبیله گرای کشورمامبالغ بیحساب وکتابی رابخاطرآموزش وپرورش فرزندان پشتونهای آنسوی دیورند،درداخل کشورما وهمچنان اعطای بورسهای تحصیلی درکشورهای پیشرفتۀ صنعتی جهان برای آنها اختصاص میدهند.
بهمین ترتیب به حساب خون واشک مردم به خاک وخون کشیده شدۀ ما دهاامتیازات دیگردرطول دههاسال دراختیارآنهاقرارداده شده است. متأسفانه ازاوایل دهۀ اول سدۀ کنونی، با رویکار آمدن تیم تمامیت خواه افغان ملت در صحنۀ سیاسی کشور، این پروژۀ نامقد س حالت فوق العاده تسریعی وتشدیدی بخود گرفته است .
حقیقت انکار ناپذیر وازهمه مهمتردیگراینست که از زمان تشکیل دولت پاکستان تاکنون آوازآزادیخواهی ویا جدائی خواهی پشتونهای آنسوی دیورند ازپاکستان هرگزبلند نشده است؛ این بدین مفهوم است که آنهابه جداشدن ازدولت فدرال هیچ گونه علاقمندی ندارند. لذابه نظرمن مسئلۀ دفاع ازحق خود ارادیت، بخصوص برای پشتونهای آنسوی دیورند درطرح برنامه ، زاید و بخیروصلاح کشور ومردم ما نبوده وهمچنان یک نوع مداخله درامورداخلئ کشورمستقل دیگر به حساب می آ يد.
4 - ازدیدگاه حقوق بین الدول، دولتی که مرزهایش مشخص و برسمیت شناخته شده نباشد، مشروعیت چنین دولتی زیرسوال قراردارد. متاسفانه دولتهای قبیله گرا ی چند دهۀ اخیر در راه اندازی یکجانبۀ پروژۀ (گویابرسمیت نشناختن خط مرزی دیورند) ، نه تنها موجودیت خود رابحیث دولت مستقل زیرسوال برده اند؛ بلکه منازعات خونين سی سالۀ اخير را که منجر به قتل سه مليون انسان و ويرانی کشور ما گرديد، نيزسبب شده اند. اميد وارم تا ازگذشتۀ تلخ تاريخ مان بياموزيم وبه اين پروژۀ استعماری برای هميش نقطۀ پايآن گذاشته شود.
اینها بودند ملاحظات برخاسته ازحقایق تلخ جامعۀ ما.
دیگر هرآنچه دربرنامه آمده است، نیکو،سازنده ، پیشرو، مدرن ، مترقی وجوابگوی نیازمندیهای کلیه اقشار وطبقات، بخصوص تودههای ملیونی محروم وبی چیز جامعۀ بلاکشیدۀ ما میباشد.
باورکامل دارم که طرح ارائه شدۀ کميتۀ فعالين ح. د. خ. ا ، ميتواند به سوالات و آرزوهای آن بخش عظيمی ازاعضای معتقد به اصول مرامی نخستين اين حزب راکه مصاب به امراض قوم گرايی، قبيله پرستی وسایرامراض ناشی ازاافراط وتفریطهای مختلف درمبارزۀ سیاسی نگردیده اند؛ پاسخ مثبت داده ، جادۀ وسيعی از کار و مبارزه را تا رسيدن به ساحل پيروزی برروی همۀ آنان خواهد گشود.
هرچند بادرد واندوه فراوان ، خانوادۀ بزرگ پراز صفا ، صداقت وصمیمیت دیروز ح .د.خ.ا.ازهم پاشیده وامروزکمبود حزب یگانۀ دیروزی رااعضا وهواداران آن باپوست، گوشت واستخوان خویش حس میکنند؛ اماخوشبختانه که دوران سکوت، خاموشی وبیتفاوتی به پایان خویش نزدیک شده است. اعضای دیروزی حزب بااستفاده از امکانات و فرصتهای بدست آمده درخارج و درنتیجۀ استقرار دموکراسی نیم بند کنونی درداخل کشور، طی چندسال اخیرفعالانه وبطورخستگی ناپذیر درامر بسیج دوبارۀ نیروهای پراگنده، اما آبدیده ومجرب خویش هرچند متاسفانه، نه درزیریک سقف ، دست بکارشده اند.
رفقاهمدیگرشان رامی یابند، سازمانهای حزبی درگوشه وکنار میهن ماوهمچنان در خارج ازکشوردوباره احیامیگردند، مهم این نیست که تحت چه نامی؟ مهم اینست که همه گلهای متنوع باغ مشترک دیروزی اند، کدام دیوارچینی درمیان نیست،همه پرورش یافته گان یک مدرسۀ انسان دوستی ومیهن دوستئ اند که تهداب آنراانسان بزرگی بنام ببرک کارمل ویاران صدیق شان بادستان توانای خویش گذاشته اند.اختلافات صلیقه ئی وحتا انديشوی ، گذرا وقابل حل میباشند؛ امادرصورتیکه بنظراین کمترین چنداصل زیرین رعایت گر دد:
1- جروبحث های آزاد، دوستانه ودرفضای کاملآ دموکراتیک روی خطوط برناموی همدیگر وادامۀ بحثها باشکیبائی، حوصله مندی، احترام متقابل به نظریات همدیگر،تارسیدن به تفاهم نهائی . دراین زمینه میتوان ازدست آوردهای دوحزب رفیق( نهضت فراگیر وحزب متحدملی ) یادآورشده، ازان استقبال نمود. طبق گزارش جلسۀ ( 16جنوری2009) هیآت اجرائیۀ شورای مؤسسان نهضت فراگیر (منتشرۀ سایتهای وزین مشعل وپیام نهضت)، تدوین « طرح مرامنامه واساسنامۀ» مشترک این دو حزب رفیق، (70 درصد) تکمیل گردیده است. درحقیقت این یک دستاورد بزرگ است، این یک نمونۀ ازحسن نیت است وروی این اندیشۀ بنده که دیوارچینی درمیان یاران راههای دشوارگذ شته وجود ندارد، یکباردیگرمهرتائید میگذارد.
2- فراموشن نمودن وبه تاریخ سپردن بعضی ازشیوههای زیانبار دیروزی مانند: یکدنده گی، خود بزرگ بینی وعدم رعایت اصل زرین دموکراسی درون حزبی.
فراموش نباید کردکه یکی ازعوامل اساسئ سقوط فاجعه بار حزب کمونیست ودولت اتحاد شوروی، عبارت ا زفقدان دموکراسی ، تحمیل ارادۀ فردی و دیکتاتوری بالای حزب و همچنان تحمیل ارادۀ یک اقلیت از مقامات حزبی بالای دولت، سازمانهای اجتماعی ودر مجموع جامعۀ شوروی بود. بادرنظرداشت تجارب تاریخی، صرف درفضای باز و دموکراتیک،باحوصله مندی نظرهمدیگررا شنیدن واحترام بنظریات همدیگرقائل شدن وفضای دوستانه ورفیقانه دربین خود ایجادنمودن، میتوان مشکل ترین وپیچیده ترین مسائل را به بحث گرفت ، روی آنهابه توافق رسیده وبه حل آنها پرداخت. بنابرین یکی ازراههای مؤثرنزدیک شدن به همدیگر نهادینه کردن، رعایت نمودن وتمکین به اصل دمکراسی میبباشد. اگرمنصفانه قضاوت نمائیم، نهضت فراگیردموکراسی وترقی دراین راه تاکنون گام های مؤثر درزندگی درون حزبی خویش برداشته است.
امیداست که درترویج این شیوۀ کارمثمرومؤثردرمباحثات و مذاکرات بین احزاب رفیق، نیزسعی وتلاش همه جانبه صورت بگیرد،تازمینۀ دستیابی به تفاهم نهائی مساعدگردد.
3- یک موضوع نهایت با اهمیت دیگری راکه درزنده گی درون حزبی ومیان احزاب رفیق باید جدآ درنظرداشت؛ عبارت از پابندی به اصل شایسته سالاری،انسان سالاری ونگرش وسیع وفراقومی است.
به همه گان روشن است که یکی ازخصوصیات زشت دولت وابستۀ کنونی را دامن زدن آشکارا به نفاق قومی ورجحان یک قوم وقبیله ، نسبت به سایر اقوام وملیتهای با هم برابرساکن در کشورماتشکیل میدهد. این راهم خوب میدانیم که سازمانده گان اصلی نفاق ملی وقومی درکشورما بعضی ازکشورهای بزرگ استعماری، بخصوص دولت استعماری انگلیس میباشد. آنها این پلان شوم شان راتوسط گماشته گان داخلی شان و درشرایط کنونی توسط تیم افغان ملت که دررأس آن عرب تباری به نام انورالحق احدی قرار دارد، بامهارت خاص گام به گام عملی مینمایند.نمونۀ بارزاین عملکردشوم وضدمنافع ملی، درانتصاب بیش از75درصد والی هاواکثریت مطلق وزرای کابینۀ کرزی مربوط به یک قوم خاص، اظهرمنالشمس وغیرقابل انکاراست.
بادرد ودریغ که این مرض کشنده ومدهش، شماراندکی از اعضای حزب سابق د.خ.ا.رانیزبه کام خود فرو برده است. (البته منظورازخلقی های سابق نمی باشد، زیرااکثریت آنها از مدتها قبل به این ویروس سرطانی مبتلا بوده ومیباشند.)
اماآنچه که امیدوارکننده است،اینست که درنهضت فراگیر، حزب متحد ملی وفعالین ح.د.خ.ا.این پدیدۀ شوم چندان قابل لمس نیست. اکثریت مطلق اعضای سازمانهای یادشده به اصل زرین برادری، برابری ودوستی درمیان خلقهای بهم برابر کشور ازدل وجان باورمند هستند ودراین راه صادقانه مبارزه مینمایند. دراخیربایدخاطرنشان کردکه، اگراعضاوهواداران حزب واحد سابق وچندین پارچه شدۀ کنونئ د.خ.ا.درکنارسائرمسائل حیاتی حزبی، به اصل دوری وطرداندیشۀ منحوس ناسیونالیسزم عقبماندۀ قومی وقبیلوی، صادقانه سعی وتلاش نمایند،مسلمآ راه رسیدن به وحدت دوباره راهرچه زودتر طی خواهند کرد.بنابرین همۀ آنها باید ازشیوع بیماری تباه کن قومگرائی با تمام نیرو وقاطعانه در صفوف احزاب شان جلوگیری نمایند؛ رعایت این اصل آنها را یک باردیگر بمثابۀ پاسداران اصلی منافع مردم ما، در رأس وپیشآهنگ جنبش مترقی کشورقرارخواهد داد،بارعایت این اصل زرین، پیروزیهای بزرگی درمبارزۀ برحق شان درانتظارآنها خواهد بود.
ح.د.خ.ا. تنهاویگانه حزبی بود که نماینده گان آگاه همۀ اقوام برادر وباهم برابرکشورماراازصفوف تااعضای رهبری نه به شکل سمبولیک،بلکه باحقوق مساوی با خودبه همراه داشت؛ اعضاوهواداران حزب سابق د.خ.ا. یگانه نیروی متحد کنندۀ آگاهانه وداوطلبانۀ مردم سراسر این کشوربودند ،این مشی انسانی را درحال وآینده نیزباپیگیری وقاطعیت بایددنبال کرد . این رسالت بزرگ راتاریخ بدوش آنها گذاشته است؛ آنهاحق ندارنداین بار امانت تاریخ راتارسیدن به سرمنزل مقصود برزمین بگذارند. آنهابهترازهمه میدانند که غلتیدن وفرو رفتن در لاک قومی، فرد ویا جمعی راکوچک،حقیروکم وزن میسازد، کوچک شدن کار آسانی است ؛ اما بزرگی رانصیب شدن کارفراخ نگران ودور اندیشان است وخواهد بود. دراین کشور بدشانس بجزازآنها، تقریبآ همۀ احزاب چپی، راستی ومیانه متأسفانه به احزاب قومی تبدیل و کوچک شده اند. با اطمینان میتوان گفت که موجودیت احزاب قومی نه تنها دردکشورومردم مارا مداوانمیکند؛ بلکه میهن مارا به پرتگاه نیستی ونا بودی میکشاند، چنین سازمانهای تنگنظروکوچک خود نیزبه حکم تاریخ محکوم به نابودی حتمی اند .ماازدیگران گلۀ نداشته وبا آنهاکاری نداریم. متأسفانه درشیوه ها وعملکردهای برخی ازجزایر خرد وریز جداشدۀ دیگر، از ح.د.خ.ا. بخش(پرچم) نیزبوی گندیدۀ این مرض گاه گاه بمشام میرسد.البته این گروهکها وافراد تازمانیکه ازین بیمارئی کشنده، خود را جدآ تداوی وضدعفونی نکنند، راهی درمیان رهروان کاروان انسان سالار، خردسالار، پرچم داران راه حق وعدالت، برادری وبرابری که سنگ بنای آنرا سالها قبل ببرک کارمل فقید ویاران باوفایش در کشورماگذاشتند، نخواهند داشت.
پیشنهاد دیگربخاطربهم نزدیک شدن ورسیدن به وحدت دوباره، چنین ارائه میگردد: اعضاوهواداران حزب سابق د.خ.ا. لطفآ برنامه های همدیگر رادقیقآ مطالعه نموده، راه دیالوگ وگفتگو رابین هم باز نمایند؛ مشکلات تاکتیکی راازسرراه شان بردارند؛ انرژی شان رابه تنهایی وجداازهم بمصرف نرسانند. نزدیکی حزب متحدملی و نهضت فراگیر،مایۀ امیدواری است. آرزومندم تا این پروسه راتوسعه داده ، بایدهمه بدورهم یکجاشوند تاواقعآ به نیروی بزرگ وبیبدیل درجامعۀ ما مبدل گردند.
ما میدانیم تازمانیکه امریکا وانگلیس برسرنوشت کشورماحاکم اند،هرگز نخواهندگذاشت تا وطن پرستان ، مردم دوستان واهل خرد ودانش سرنوشت این ملک رارقم بزنند؛ اما میهن ما تاابد در اشغال آنها نخواهدماند.مااستقلال خود رااز خارجی ها، تروریست ها،تاریک اندیشان، مافیا ومزدوران دست نشاندۀ قبیله گرا ودزدان مال ونا موس مردم ما بدست خواهیم آورد؛ آنگاه نوبت خدمتگز اران مردم،سالم اندیشان، راستگویان و راستکاران یک باردیگر فراخواهد رسید، پیروزی نصیب کسانی خواهد بودکه صادقانه کمرهمت درراه خدمت بوطن ومردم بسته وتاآخربه آن وفاداربما نند وبرزمند.
سعدیا راست روان گوی سعادت بردند
راستی کن که بمنزل نرسد کج رفتار
mohammad.rahimi@hotmail.de