دستگیر نایل
درد دلی با دوکتور فاریابی
اعتراض نامه ای از جناب دوکتورهمت فاریابی بر نوشته محترم محمد بشیر بغلانی را در چند سایت انترنتی خواندم که هفته پیش منتشر شده بود.خواننده گان محترم بدون شک این هردو مقاله را خوانده وبرداشت های متفاوت کرده باشند.من،به چندی وچونی آن هردو مقاله که کار جامعه شنا سان وکار شناسان تاریخ است،کاری ندارم.سخن من روی این مساله است که ما روشنفکران این قرن بیست ویکم آنقدر دچار قوم ستیزی ونژاد پرستی شده ودر لاک تعصب وخود نگری فرو رفته ایم که دیگر ارزشهای ملی وانسانی را به دست فراموشی سپرده ایم.وتا انجا که حتا شخصیت های نیکنام وبد نام تاریخ ملت خود را با همان دیدگاه نژاد پر ستانه نگاه میکنیم.از جناب دوکتور همت فاریابی بعنوان یک روشنفکر طراز اول تورک تبار کشور ما که به قول خودشان با همان حرمتی که به جناب بغلانی دارند،که ایشان عمری را در مبارزهء عادلانه علیه استبداد قبیله سالاری وزندانهای رژیم های خود کامه سپری کرده اند وهیچگاه قصد نداشته اند وندارند آگاهانه به افتخارات هموطنان مبارز ترک تبار ما اهانتی روا داشته شود، این امید نمی رفت که این همه مسایل داغ وبحرانی کشور را نا دیده انگاشته با نشر یک مقاله که انهم بخشی از تاریخ این سرزمین وبیانگر انسان محوری،تساهل وتسا مح میان اقوام این کشور است، تا این حد عصبانی وآشفته خاطر گردند. درحالیکه میدانند در این سالها گروههای نژاد پرست وتمامیت خواه کشور که در اریکه قدرت تکیه زده وحما یت کشور های بیرونی را هم در قفای خود دارند، ودر پی حذف دیگران پا برهنه کرده اند ،چنان به بی هویت سازی دیگر اقوام تلاش میکنند وتب قوم پرستی را گرم نگهداشته اند که مجالی برای دیگر بحثها نه گذاشته اند در چنین اوضاع واحوالی به جان هم افتادن جز کاستن از توانایی یکدیگر و بی شیمه ساختن بیداری ملی ، دیگر حاصلی نخواهد داشت.
اظهر من الشمس است که تورک تبار ها در دراز نای تاریخ بیش از هر قوم وتبار دیگر چه در خراسان قدیم ، آسیای میانه ترکیه ودیگر جغرافیای تاریخ، ملتی متمدن، با فرهنگ،دورانساز،هنر دوست،ودانش پرور بوده اند.سلاطین سلجوقی،غزنوی، تیموری ودیگر عشایر ترک تباری که به حکومت رسیده اند،مدنیت های درخشانی را پی افگنده اند،پاسدار دانش وهنر وصنعت وزبان وفرهنگ فارسی بوده اند که تاریخ گواه آنست.اما درمیان همین ترک تبارهای دانش پرور،هنر دوست وتمدن سازهم، مانند هرملت دیگر بسا حکمرانان مستبد، خونخوار و ویرانگر هم بوده اند که دفاع ازنام وکار کرد های آنها نتنها مصلحت نیست، بلکه مایهء شرم و ننگ نیز هست.در جایی از اعتراض دوکتور فاریابی برنوشته جنای بغلانی میخوانیم:« .......در استدلال خود عرض نمودم که استعمال الفاظ رکیک مانند لنگ،ویرانگر،غارتگر وامثالهم وجعل نویسی درشان امیر تیمور که دربار او زمانی پرور شگاه عالمان وعارفان بوده ودر راه مدنیت، خدمات شایانی انجام داده است..از جانب دیگر،فراموش نباید کرد که در جنگ دوران های تاریخی، نه ناپلیون بناپارت ونه هم اسکندر مقدونی حلوا تقسیم کرده اند ونباید واقعات تاریخی چندین قرنه را با ترازوی امروزی حقوق بشر، پیمانه کرد...»
جناب دوکتور! مگر کشتار نهصد هزار شهروند اصفهانی ،ویرانی وغارت شهر بلخ،کله منار های هرات واز تیغ کشیدن حتا وحوش وطیور در این سر زمین ها توسط سپاهیان وفرماندهان تیمور،جعل تاریخ است؟ واگر دربار تیمور پر بوده از عالمان و هنرمندان وعارفان روزگار،مگر قلمرور حکمروایی امیر بوش وگلدن براون از دانشمندان خالیست که عراق وافغانستان را به خاک سیه نشانده اند؟ در تاریخ ، کدام کشور قدرتمند بوده که با اشغال کشور های فقیر ولی در واقع ثروتمند،برای خود، شان و شوکت ودم د ستگاه نساخته اند.مگر به اتش کشیدن صد ها هزار کتاب در مصر ومداین پس از اشغال آن توسط اعراب، جعل تاریخ است؟ لشکر کشی های سلطان محمود غزنوی واحمد شاه ابدالی به هند و تاراج ثروت ها و نا دیده انگاشتن عقاید و باور های مردم آن سرزمین وپر کردن خزاین باد آور خود مگر جعل تاریخ ودروغ است؟ شما که میگویید این تاریخ نگاران کاسه لیس ودرباری امیر حبیب الله کلکانی راهم دزد وقطاع الطریق نوشته اند (یعنی که بود؟ ) وامیر تیمور را هم لنگ وخونخوار، شما از قضاوت خود بگویید که امیر حبیب الله برای چه راهزنی میکرد ؟ برای پر کردن شکم گرسنهء خود ویا برای مقاصد دیگر واو که هیچ کشوری را اشغال هم نکرد وخانه وخزانه سرزمین دیگران راهم غارت ننمود؟ ایا لشکر کشی ونسل کشی ونابود کردن تمدن های درخشان کشور ها توسط تیمور ،چنگیز ،سلطان محمود ،ناپلیون ،احمد خان ابدلی و صدام حسین و جورج بوش ،یک عمل متمدنانه بود وهست؟ بدون شک این حکمرانان در کشور های خود شاید قهرمانان ملی شناخته شوند ،اما در میان مردمی که سر زمینش را ویران ومردمش را از دم تیغ کشیده اند، جنایتکار وخونریز تلقی گردد. همان برداشتی که امروز ما از تجاوز روسها وامریکایی ها داریم .واگر جواب ما آری باشد،باید کشتار یهودیان توسط هتلر، اذری ها توسط ترکها،قتل عام شانزده هزار مردم ملکی در مزار توسط طالبان در سال 1998 نابودی مجسمه های بامیان،تطبیق سیاست زمین سوزی در شمالی ،تخار وبغلان نیز باید عمل نیک ومتمدنانه پنداشته شود.باید به عبدالرحمن خان و محمد گل خان مهمند ونادر وطا لبان جایزهء نوبل داد که قهرما نان بوده اند که شصت در صد هزاره هاوازبک هارا از دم تیغ کشیدند وخانه و مزارع شانرا به نا قلین وکوچی های جنوبی و قبایل بخشیدند.اگر متجاوز ونسل کش را حق بجانب دانست ،باید به یک روشنفکر پشتون هم حق داد تا از ملا محمد عمر که تصفیه سازی قومی را به راه انداخت وحکمتیار که هزاران شهر وند کابل را به خاک وخون نشا ند،قهرمان وبا با بسازند وبنا های یاد بود برای شان تدارک ببینند.
کمال بی انصافی نیست که احمد خان ابدالی را به دلیل لشکر کشی هایش در هند وفتح (پانی پت) نکوهش کنیم ناپلیون را استعمار گر ومتجاوز بدانیم اما تیمور وسلطان محمود را که با فتح ( سومنات) هند را ویرانه تر وسیه روز تر از احمد خان و ناپلیون کرد،براء ت بدهیم سلطان محمود که در دربارش بیش از چهار صد شاعر وعالم فارسی گوی زنده گی میکردند ودهان های شان پر از زر و جواهر میشد،نه از ان جهت بود که محمود، پاسدار زبان وادبیات فارسی یا ترکی بود. او،اهداف دیگری جز این چیز ها داشت.محمود در رقابت با خلافت بغداد ،از شاعران دربار خود دستگاه تبلیغاتی برای تجلیل شخصیت خود ساخته بود که شاعران برایش (محمود نامه ) بسازند و فرخی را درفتح سومنات با خود برده بود که برایش ( ظفر نامه) را بسراید. وبگوید:
فسانه گشت وکهن شد، حدیث اسکندر
سخن نو آر،که نو را حلا وتی است دیگر ( الخ)
وباز همین شاعر در تجلیل از نو روز برایش بسراید که :
از این فرخنده فروردین وخرم، جشن نوروزی،
نصیب خسر عادل، مبارک باد پیروزی!»
وفردوسی را ناگزیر ساخت تا در مدحش بگوید:
چو کودک لب از شیر مادر بشست
به گهواره، محمود گوید نخست »
همو بود که به ابو ریحان البیرونی میگفت: « سخن، بر مدار نیت سلطان بگوی! نه بر مدار علم خود» بنده فکر میکنم که هر روشنفکر وتحصیلکرده وآزادی دوست امروز اگر از چنین شخصیت های بد نام تاریخ دفاع میکند راه خطا را می پیماید. دفاع از از تجاوزگر ونسل کش،در هر زمان،از هر قوم وملتی که باشد واز انها بت وقهرمان ساختن نتنها به منفعت ملی شان نیست بلکه مایه ء ننگ وشرم برای یک ملت وقوم نیز است.
خوشبختانه این چنین شخصیتها در تاریخ ملت ها بویژه ترک تبار ها اندک بوده.اند مدنیت های درخشان وغرور افرینی را که سلجوقی ها،غزنوی ها وتیموری ها در افغانستان وهند ودیگر نقاط جغرافیای تاریخ پی افگنده اند،مایهء افتخار وعزت همهء مردمان سرزمین ما میباشد.وبا دیده شک وتردید واغماض به آن شکوه وجلال وارزشها نگاه کردن،هویت ملی ملتی را نا دیده انگاشتن وتحقیر کردن است.که چنین مباد!
من برغم پنداشت های جناب فاریابی به این باور هستم که حوادث فاجعه بار واستخوانسوز تاریخ ، لشکر کشی ها وتاراج هستی ومعنویت ملت های ضعیف همانگونه که در قرون وسطی وپیش از ان بود،پایان نیافته است.ودارد هر آن تکرار میشود. مگر پیش چشم ما در همین قرن بیستم وبیست ویکم که (اعلامیه جهانی حقوق بشر ) حکومت میکند ونافذ است،وهمه دولت ها بر آن، مهر تایید زده اند،روسها افغانستان را اشغال نکرد؟ بر یوگو سلا ویا وبوسنی هرزه گویین چه گذشت؟ امریکا ومتحدینش افغانستان وعراق را در قرن بیست ویکم به چه روز سیاه رسا نیده اند ؟ بر مردم فلسطین چه میگذرد؟ طالبان در تبانی با القاعده با مانیفیستی ( دوهمه سقاوی )در بغل، در این کشور چه کار هایی که نکردند.ومتا سفانه که بسیاری از روشنفکران افغانی ونیز پاسداران دفاع از حقوق بشر،و نافذ کننده گان اعلامیه جهانی حقوق بشر،حامیان بیرونی انها بودند و این روز ها هم دارند که آنها را دوباره در آغوش میکشند.تا در اینده چه پیش آید وچه سنگی دیگری بر فرق مردم ما زده شود.!!