محمد عوض نبی زاده

 

شهید مزاری اسطورهء,همبستگی ملی وقربانی پیمان شکنی

 

ما جان به فنادادیم تا زنده شما باشید                                                                                                    برخاک مزار ما دایم به دعا باشید

 

مردم  قدرشناس افغانستان با قلب داغدار خاطرهء چهاردهمین سال روزشهادت اسطوره ء همبستگی ملی  استاد شهید عبدالعلی مزاری و مبارزات آن قهرمان را در تمامی صحنهای پیکار با نا برابری ها در افغانستان همیشه زنده و گرامی میدارند. مبارزات دادخواهانه و مقاومت قھرمانانھ و رھبری جریان فکری آیینھ تمام نمای آن شھید ملّی  بوده است. مردم حق شناس کشور پیمان شکنی و تبعیض را تقبیح می نما یند و به این باورند که برای تامین عدالت واستواری به عهد در گفتار وکردار درین جهان متمدن کاروان جهل وستم نباید بیشتر ازین بیداد نماید. سر زمین مرد خیز و قهرمان پرور افغانستان علی الرغم طبیعت خشن و کوهستانی خویش مردانی بزرگی را در دامن خود پرورده است مردانی که کار نامه زندگی شان سر شار از غرور ,شکوه مندی , عزت و سر فرازی و جوانمردی است . مبارزانی به سر بلندی و استواری کوه های بابا , هندوکش و پامیر با خصوصیات روحی رزمی و اخلاقی منحصر به فرد خویش دراین سر زمین فداکاری  و پیکارنموده است. مردم افغانستان شاهد مبارزات و قربا نی میلیون ها تن از مبارزین ضد نظام های استبدادی بصورت جمعی و انفرادی اند که زنده ترازهرزنده اي، در ذهن و ضمير مردم کشور، جايگاه فراموش ناشدني دارند هر یک از ین مبارزین ملی در ادوار گو ناگون تاریخ خونین افغانستان قهرمانانه در مبارزه علیه ا ستبداد وبی عدالتیهای حکام مستبد رزمیده و این چهره های شا خص جنبش های ضد استبدادی هر کدام نقش ورسالت فدا کارانه وجا نبازانه خود ها را ایفا ء نموده اند. که ازآن جمله شاد روان استاد عبدالعلی مزاری یکی از قهرمانان ومبارزان راه عدالت وبرابری ویکی از رهبران برجسته وبی بدیل مردم افغانستان و مخا لف آشتی نا پذیر انحصار قدرت بیک قوم و مخا لف گروه مزدور واجیر طالبان شناخته شده است که با اندوه و افسوس فراوا ن طبق یک سازش توطیه گرانه استخبارات خارجی وعما ل داخلی آنان نا جوان مردانه چهارده سال  پیش درین را ه پر از خطر جان شرینش را از دست داد وبنا م بابه مزاری ثبت تاریخ جنبیش رهائی بخش ملی کشور گردیده است. شھید مزاری کھ علی وار زیست و حسین وار,  برای بر پایی نظام سیاسی عادلانھ در افغانستان در برابر ھر نوع تفکر انحصاری و استبدادی مقاومتدادخواهانه کرد و دراین راه توسط دشمنان عدالت و مخالفان برادری اقوام افغانستان افتخار شھادت را کمائی نمود.

شهید مزاری با خون سرخش عدالت را به گستردگی وطنش به ياد ها داد و در زندگی اش از حق هر شهروند وطنش گفت و با شهادتش درستی اين باور واندیشهء خويش را ثبت تاريخ کرد.  جامعه ءهزاره از مدت ها منتظر ظهور یک رهبر قاطع  و صادق را داشتند تا از حقوق شان در دولت و سایر مجالس بین المللی دفاع کند و از نبود یک رهبر شایسته و شجاع رنج میبردند ولی  "مزاری" این انتظار چندین قرنه را به پایان رساند و خود یک سپر مقابل دیگران شد و رهبری مانند مزاری را تا قرن های دیگر نمیتوان یافت.  شهید مزاری استقلالیت  عمل خویش را در قبال داده های استبداد عوض ننمودند، سیاست وی هم متاثر از ارزش ها و آرمانهای  تاریخی جامعه او نسبت به آروزهای شخصی، گروهی در اولیت قرارداشته  و آشکارا سیاست های خویش را برای مردمش تشریح می نمود و ، هیچگاه با مخالفین خویش غیر صادق نبود بلکه به پیمان خویش صادقانه وفادار و تا آخرین حد و توان به آن پابند بوده است  استاد شهید از مردمی بودن سیاست خویش اطمینان داشت که شفافیت سیاست او منجر به نزدیکی مردم با  سیاست های او میگردد.  ایشاندر آخرین روزهای زندگی خویش خطاب به مردم غرب شهر کابل بیان کرد "از خدا خواستم که خونم در کنار شما بریزد"، من هیچ منافعی غیر از منافع شما ندارم، اگر من می‌خواستم روی منافع شخصی خود فکر می‌کردم در این دوسال و هشت ماه هم در کنار شما نمی‌نشستم، خواستم که در کنار شما خونم اینجا بریزد، در بین شما کشته شوم، و در خارج از کنار شما زندگی برایم هیچ ارزشی ندارد.شهادت استاد مزاری چهره واحدی از زمامداران انحصارگر ونظامهای سیاسی آنها در تاریخ کشور ترسیم کرد تا هر فرد جامعه بدان  با دید گاه واحد بنگرد.  اگر یک قوم بطور نا موجه قدرت را غصب کند نمیتوان به تفا هم ملی نایل آمد. و برای جلو گیری از نفاق ملی میتوان تفاهم ملی میان ملیتهای افغانستان را برقرارنمود و تغیرات بنیادی درساختارسیاسی آ گاهی ملی وسیاسی ملیتها وتکامل جامعه مدنی را باید میسر گردانید.

درمحدودهء افغانستان کنونی سه هزارسا ل قبل دولتهای با فرهنگ باختریان ،کوشانیان ، شارها - شیران بامیان ، یفتلیان، تخاریان

،طاهریان، صفاریان،سامانیان ،غزنویان، سلجوقیان ، غوریان ، ملوک کرت هرات ، تیموریان هرات،هوتکیان ودرانیان ،تاجیکان ، ترکان مغول درخراسان وافغانستان ثبت تاریخ میباشند . شاهان وامیران سلاله درانی به استثنای احمدشاه ، تیمورشاه ، زمانشاه  و شاه امان ا لله ، دیگران غا لبا وابسته به استعمار بریتانیا ی کبیر وابرقدرتهای استعمارکهن و دوران جنگ سرد بودند که  فاقد برخورداری ازاستقلالیت کامل بوده اند و بعد ازجنگ جهانی دوم امپرياليزم انگليس بمنظور حفظ و حمايت ازقدرت سلطه طلبانهً استعماری و نيز بخاطر کسب مقاصد استعماری خویش ،  دولت نام نهاد اسلامی پاکستان را از سرزمين هند بزرگ جدا و در نقشهً سياسی جهان شامل ساخت.درقبال اين اهداف استعماری انگليس ، تشکيل و رشد وحمايت هزاران مکاتب و مدارس نام نهاد اسلامی که در اصل ماهيت تروريستی دارد توسط دولت بريتانيا درخاک پاکستان بناء نهاده شدند . پاکستان کشوري است که در طي نيم قرن حيات سياسي خویش عامل اصلی تشنج درتمامی منطقه و بخصوص در افغانستان بوده است ، دولت پاکستان با نشان دادن خطرسايهء نفوذ شوروي سابق و سپس القاعده و طالبان به غرب، بهانه اي ساخت براي دریافت ميلياردها دالر از غرب که به نام کمک به پاکستان اعطاء مي گردد. پاکستان اردوی خود را توانست از لحاظ تسليحاتی تأمين و خودرا به قدرت اتومی مبدل  ودوستي سخاوتمندانه غرب را به دست آورد. درطی سه دهه جنگ در افغانستان نقش پاکستان و بخصوص استخبارات نظامی آنکشور برای تضعیف حکومتها و تبدیلی مهره های قدرت درافغانستان خیلی ها تعین کننده بوده و میباشد . شاید اکنون بعد ازهفت سال جامعه جهانی بخوبی درک نموده باشند که عامل تشدید جنگ درافغانستان نیرو های وابسته به استخبارات نظامی پاکستان در مناطق آزاد سرحدی و قبایلی آن کشور میباشند. گرچه اکنون جامعه جهانی بخوبی میدانند که ريشه های تمام بحران ، خشونت ، ترور و نا آزامی ها در جهان و منطقه از همين مکاتب بنيادگرايی و تروريستی نام نهاد اسلامی پاکستان سرچشمه می گیرند. چون تعليم ديدگان مدارس بنيادگرايی اسلامی را همانا تروريستان جهانی تشکيل ميدهند که در مکاتب بنيادگرايی اسلامی پاکستان تعليم و تربيت يافته اند.، چنانچه ، خشونت های دومدار فرقه ء در پاکستان ترويج و اوج گرفتن اينگونه خشونت ها در افغانستان بخصوص بعد از روی کارآمدن طالبان درصحنهً سياست افغانستان بهترين الگو و نمونه ء از ترويج و بالاگرفتن خشونت با الهام از باورهای بنیادگرائی اسلامی است.به شهادت رسانیدن استاد مزاری که در نتیجه اقدام  عهد شکنانه و برخلاف عنعنه افغانی و احکام اسلامی  بوسیله گروه بنیاد گرای افراطی طالبان صورت گرفت واکنون این گروه فراطی مزدور  منفور تمامی مردم دنیا است و بنام تروریست های جهانی همه دنیا جنایات  آنان را تقبیح و محکوم  میکنند.بناء بخاطر تامین صلح و ثبات در افغانستان باید امریکا و متحدینش بالای دولت ملکی و بخصوص استخبارات نظامی پاکستان فشار وارد نمایند تا از حملات طالبان و گرو ه القاعده که ازمناطق قبایلی پاکستان تجهیزو در قلمرو افغانستان صادر میشوندجلوگیری صادقانه بعمل آورند و دیگر این بازی های دو طرفه را کنار گذاشته تا صلح و ثبات در افغانستان  برقرار شده بتواند. که بدون کمک صادقانه وعملی نه نمایشی استخبارات نظامی ودولت ملکی آن کشورصلح و ثبات در افغانستان بصورت قطع استقراریافته نمی تواند.

 در سه دهه اخیر روشنفکران فعال درعرصه سیاسی  به ده ها حزب، سازمان ، گروه های سیاسی و نظامی بر مبنای وابستگی های آیدیالوژیک ناسیونالستی ، مارکسستی ، ملی ,دموکراتیک و اسلامی , تقسیم شده بودند و این سازمان ها که هر یک منافع سراسری کشور و مردم افغانستان را برمنافع محدود سازمانی خویش خلاصه می نمودند و قادر به تشخیص منافع مشترک ملی نبودند.  تجربه ،نشانداد که گروه ها واحزاب در حاکمیت وبیرون ازحاکمیت، بسیار پا بند ومومن به اعتقادات دینی وایدیولوژیکی خود نبودند ومسایل را فقط با دید گاههای سیاسی می نگریستند.، نه اعتقادی.در خانهء خدا سوگند خوردن وپیمان شکستن، با فروپاشی حاکمیت حزب وطن ، عده  کثیری از آنان به ریشه وتبار خود برگشتند وآرمان های انتر ناسیو نالیستی، نیز زیر خاکستر زمان دفن گردید.حاکمیت های گذشته از دوران شاهی گرفته تا حکومت کرزی، همه بازگشت بگذشته است.شهید مزاری میگفت که:- رهبران و نخبگان گروه ها  و احزاب سیاسی اقوام حاکم و انحصار گرقدرت همواره شعار ملی و اسلامی را میدهند ولی درعمل و اقدامات روزمره ءشان  نشان و علایم قومی و گروهی بمشاهده میرسند  وآنان سعی دارند که علایق قومی وگروهی خود ها را زیر نقاب مقوله های ملی و اسلامی پنهان نمایند تا دیگران را فریب دهند.اکنون بعد از چهارده سال حقانیت گفتار ایشان به اثبات میرسد که در شرایط کنونی نیزموقعیت و موقف این گروه های سیاسی کشور بدتر از گذشته گردیده است . هفت سال قبل امریکا و متحدینش برای نمایش ، چهره دموکراتیک خود دردفاع ازآزادی ، دموکراسی  و حقوق بشر!  پروسه حزب سازی را درافغانستان سازمان دهی کردند ، که برجبین برخی از سازمانها و احزاب تاثیر گذار ،نشان  قومی و سیاسی  حک شده است ، احزاب و گروهای سیاسی افغانستان اگر بخواهند در ساختار ملی ، پابند به منافع ملی ، ارمانهای ملی و عدالت اجتماعی ، که اقوام و اتنی های  تحت ستم را بر گردۀ  شان حمل میکنند ، تبارز کنند. باید  بت شکنی نمایند و ازین مقوله هایی « ملت » ، «  وحدت ملی » ، (( منافع ملی)) که در تمام برهه های تاریخ معاصر کشور در تبانی کامل با دنیای سرمایه سالاری و استعمار ی  گره خورده است، خود را برهاند و گامهای جدی عملی و صادقانه بر دارند. باید ، جلو تفکیک اتباع درجه یک و  درجه چندم را بگیرند. افغانستان کشور اقلیت های قومی است و هیچ قومی بیشتر از ثلث نفوس کشوررا ندارد. هرگونه تلاش سیاسی در مسیر تغیر هویت فرهنگی ، تاریخی و اتنیکی اقوام مختلف افغانستان ، نه تنها ما را بطرف ملت شدن و وحدت ملی میکشا ند ، بلکه بحران موجود سیاسی در رابطه بین اتنی ها و اقوام افغانستان ر اعمیقتر ساخته و کشور را تا سرحد تجزیه ، به پیش خواهد برد. ملت یک اجتماع سیاسی است ،  برای تحقق پروسه (( ملت شدن)) و برپا یی (( وحدت ملی )) که خواهان حق کامل  شهروندی در سرزمین مشترک شان اند ، ساختاراساسی هر ((  ملت )) و (( وحدت ملی )) قبل از همه به اتحاد سیاسی و بعدآ به اتحاد فرهنگی ،  اجتماعی ،تاریخی ، ضرورت دارد.تا زمانیکه روابط قدرت بر مبنای ارزشهای واقعاً دموکراتیک شکل نگیرند  و شگافهای جامعه بر پایۀ باورهای شهروندی فعال نگردند؛ هژمونیزم قومی به عنوان روبنای مناسبات فرسودۀ جامعه دوام خواهد یافت. طوریکه شهید مزاری در مورد وحدت ملی میگوید که : ما مردم افغانستانیم هیچ نژادی را نمی‌خواهیم نفی کنیم. ترکمن ، هزاره ، تاجیک ، پشتون، ایماق , ازبک , نورستانی ,پشه ای , بلوچ و دیگر اقوام هستند. همه آنها بیایند در این مملکت برادروار زندگی کنند و هر کس به حقوق شان برسند و هر کس درباره‌ای سرنوشت خودش تصمیم بگیرد. اگر کسی بیاید و نژاد خود را حاکم بسازد دیگران را نفی کند این عمل  فاشیستی است. این عمل بر خلاف رسوم  و قوانین بین المللی است.

 چهار ده سال قبل درین  روز ها  شهید مزاری یکی از بزرگترین چهره های مبارز تاریخ  ویارانش با نثار خون شان نهال تنومند وحدت ملی را در میان جامعه افغانستان آب یاری و فریاددادخواهانه تامین عدالت  را سر دادند، با دلیری و پای مردی همچو شیرمردان به مقابله برخاستند و ازمنافع مردم محروم و ستمدیده افغانستان دفاع کردند ایشان در دوران حیات و مسولیت ، با مردم خویش پیمان مبارزاتی را استوار نمود و در راه تحقق آن تا هدیه جان؛   به پیش رفت و طی دو دهه مقاومت با ایفای نقش فعال در رهبری مردمش ، رهبرآزموده ء تبارز نمودکه همه مردم کشور توانایی و تدبیر او،را مورد تائید قرار میدهند. شاید امروزبعد ا ز فاجعه افشار، و عهد شکنی گروه مزدور طالبان این پرسش  پیدا شود که خلق کنندگان این فاجعه ها  چه کسانی بودند؟ که مبادا روزی این چهره ها و این داستان ها ی خونین در پس معامله گری تاریخ، گم شوند و یا چهره های خود را در پشت دنیایی از افتخارات پنهان سازند. ، و در برابر روشنگری ها سدی از ذرایع بنا  نماید . ولی شهید مزاری ، روایت گر جنگ سه ساله غرب شهرکابل  و تاریخ کتمان شده یک نسل به خون خفته، و حکایت گر عقده های فرو خورده، رنج های به جا مانده از زمانه های دور است. روایت های  او از هرگونه دست برد و پنهان کاری، بدور است، چون ایشان علاوه براینکه در متن حوادث حضور دارد، توصیف واقعیتهای  به ظاهر ساده و همه کس فهم ، چنان مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد که در پس این همه واقعیت های ملموس به دنبال حقایق میگردد.  و کسانیکه قهرمانان این داستان های تلخ  هستند، در مواجهه با  این روایتها تنها می توانند خود را سرزنش کنند. چهره هایی که در برابر شهید مزاری قرار داشته اند، شخصیت های حقوقی، مثل دولت آن روز، گروه ها، کشورها و نیز مفاهمی مثل عدالت، توزیع قدرت، سازوکار حل منازعات، حقوق انسانی اقوام، اقلیت های محروم، و ده ها مقوله دیگر را افزود. تنها چند چهره  و بخصوص احمد شاه مسعود  و ملا عمر رهبر گروه  طالبان به عنوان شاخص ترین چهره ها که در متن رویدادهای تلخ دهه هفتاد خورشیدی کابل، مطرح هستند .  احمد شاه مسعود کسی که متعلق به یک کتله محروم افغانستان بوده و نیاکانش ستم های متوالی را با گوشت و پوست خود احساس کرده اند، چگونه تن به خلق تراژیدی افشار داد، تراژیدی که می تواند شاهکار همه ویرانی ها و قساوت های صورت گرفته در طول تاریخ افغانستان باشد؟ و همچنان ملاعمر این چهرهءمنفور ترور وو حشت که با پیمان شکنی سبب شهادت استاد مزاری و یارانش و باعث نسل کشی هزاران انسان بی گناه  و زمین سوخته درین سرزمین بلاکشده شده است .که نمیتوان  نقش این دو چهره را  در آن رویدادهای فاجعه بار نادیده گرفت.

 استاد مزاری میگفت:-  که بحران سیاسی ومنازعه مسلحانه سالهای اخیر کشورما،  بخش های بیشتر این میراث را باید در گذشته های دورتر جستجو کرد وما مي خواهيم ستمهاي چندين قرنه بر مردم افغانستان پايان يابد كه در آن از تبعيض، برتري گري، تفاخر و افزونخواهي، نشانه ء نباشد و كليه مردم افغانستان از هر قوم، نژاد و با هر رنگ و زبان، برادرانه و برابر زندگي كنند و حقوق حقهء تمامي مليت هاي افغانستان تأمين گرديده و آنها بتوانند متناسب با ميزان حضور شان ، درتعيين سرنوشت سياسي شان، سهم بگيرند.  ایشان تجزيه طلبي را به شدت رد مي کرد و  لی میگفت فعلاً در كشورهاي پيشرفته و آزادي خواه دنيا حكومت فدرالي وجود داشته و موجب جذب و یک پارچگی مليتهاي متعدد است. ما معتقديم تنها راه جلوگيري از تجزيه افغانستان و تأمين وحدت ملي و ارضي، اين است كه همه مليتها به حقوقشان برسند. اگر مليتي حقوق خود را طلب نموده و خواستار عدالت باشد به معني تجزيه نيست، هدف مزاري از فدراليسم رفع مظالم گذشته بوده است . او با توجه به شرايط پيش آمده ، از تكرار تجربيات گذشته ترس داشت. وقتي كه مردم افغانستان و بخصوص مردم تحت ستم کشور ما با انگليس مبارزه كردند و علمدار قيام بودند و اين اشغالگران انگليسي بيگانه را از كشور بيرون راندند، در هنگام  جنگ و مبارزات عليه انگليسها براي  این مردم محروم ما لقب «غيرت زي» داده بودند ولي بعداً وقتي كه آمدند، حكومت تشکیل كردند و بر جان و مال مردم مسلط شدند، ديگر این مردم آن روز «غيرت زي» نبودند، اتفاقاً آن مسئله امروز هم پيش آمده است، متأسفانه تاريخ تكرار مي شود . شهید مزاری میگفت که در تمام تاریخ سیاسی افغانستان هیچ کسی نمی تواند ، یک سندی پیدا نماید که  مردم هزاره وابستگی به  خارج داشته  باشد و علیه حاکمیت ملی و  یا خاک کشور خیانت کرده باشد؛ در صداقت مردم هزاره همان کافی است که تمام افسران افغانستان در دوره های گوناگون از میان سربازان برای کارهای درون خانگی خود مرد هزاره را انتخاب می کرد و مطمئن بود که مردم  هزاره به ناموس او خیانت نمی کند؛ ولی وقتی موضوع  اشتراک درسیاست پیش می آمد می گفتند که هزاره خاین است! چون مردم هزاره اگر خواسته به سرنوشت خود بیندیشد، او خاین و ضد وحدت ملی بوده است! شهيد مزاري طرفدار تحكيم عدالت اجتماعي و طرح  نظام فدرالي در كشور بود زيرا او میگفت هدف ما تشكيل حكومت اسلامي، مردمي، فراگير، مبتني بر عدالت اجتماعي در افغانستان است، و ما حقوق همه مردم افغانستان را طبق نفوس و هر مليتي به تناسب واقعيت وجودي و حضور خود در اين كشور، در سرنوشت سياسي خود سهيم باشند. او با طرح اين قضيه خواهان تغيير ساختار حكومتي تك قومي گذشته به ساختار دولتي مردمي و فراگير بود، تا در سايه چنين ساختاري مظالم گذشته مرتفع گردد و وحدت ملي در سايه مشاركت همه اقوام به وجود آيد. راه رسیدن  صلح و امنيت در كشور، احترام گذاشتن به حقوق تمام مليتهاي با هم برادر کشور است البته طرح مشاركت تناسبي اقوام در قدرت با تقسيم قومي قدرت اشتباه نشود. در تقسيم قومي قدرت مقامات دولتي بر مبناي شخصي و موروثي ميان اقوام تقسيم مي شود مثل ساختار قدرت در لبنان كه رياست جمهوري از ماروني‌ها، نخست وزيري از اهل سنت و رياست مجلس از شيعيان است. در حاليكه در مشاركت تناسي اقوام، لياقت‌هاي افراد مدنظر است، از هر قوم با توجه به ميزان حضور فيزيكي‌شان افراد لايق را در پست هاي مختلف انتخاب مي نمايند. تناسب قومي، معيار شركت دادن اقوام به ميزان نفوس شان در قدرت است و اينكه قدرت و مقام شخصي براي هميشه به آنان داده شود، مدنظر نيست، شهيد مزاري میگفت تشكيلات اداري قبلي، ظالمانه بوده، كه باید این تشكيلات اداری افغانستان تغيير نماید ، اگر انتخابات  صورت گیرد، روي نفوس باشد، رأي ارزش داشته باشد، نه منطقة جغرافيايي. طوریکه  دیده میشود که درسابق مناطق كشور را به شكل استبدادي تقسيم  بندی كرده است، همه مي دانيد كه در مناطق شمال و مناطق مركزي ولسوالي‌هاي از 150 الی160 هزار نفوس دارد، از اين مناطق هم يك وكيل در مجلس ملي مي رفتند و، از يك ولايت كه 65 هزار نفوس داشت هم هشت وكيل مي فرستادند بناء بايد بالای نفوس و تقسیم بندی ولسوالي‌ها و ولايات جدید مطابق معیار های نفوس و شرایط جغرافیائی بطور عادلانه کار انجام گردد.  با توجه به اینکه در امر برنامه ریزی و اجرای طرح‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی یکی از فاکتورهای مهم، آمار دقیق و شفاف تعداد ساکنین حوزه خدمت رسانی است تا براساس آن به نحوی مطلوب ارائه خدمت در ساحه معارف، صحت عامه و کار آفرینی صورت گیرد. که از نگاه قانون بین المللی همه روی این مسأله قناعت دارند که حکومت آینده را رأی مردم باید تعیین کند اگر نفوس مناطق طرفدار کاندید زیاد بود در انتخابات رأی بیشتر کسب خواهد نمود. شهيد مزاري در حقيقت هر طرحي كه مشاركت همه اقوام بر مبناي عدالت اجتماعي در آن رعايت مي شد مي پذيرفت. مخالفت وي با دولت آقاي رباني به خاطر رفتارهاي انحصاري بود كه در روند تغيير و تحول قدرت و جنگها و نفاق ملي بوجود آمد كه خط مزاري را با ديگران جدا مي ساخت، زيرا او ميگفت افغانستان دشمني مليتها فاجعه بزرگي است، در افغانستان برادري مليتها مطرح است، كه در اين خانه من هم حق دارم، آن هم حق دارد، اين برادري است، نه دشمني بین ملیتها.شهید مزاری در واقع نه تنها احیاگر هویت جامعه‌ء هزاره و شیعه بود، بلکه احیاگر هویت برای تمام اقوام محکوم در کشور به حساب می‌آمد. ایشان در تمام موضع گیری‌های خود، خواهان اعاده و احقاق حقوق تمام اقوام محروم کشور بود و راه حل بحران کشور را از همین زاویه قابل تأمین می‌دانست.

    - روحش شاد،راهش پررهرو وآرمانهای انسانی اش جاودانه باد!     

 - درود به به روان پاک شهید استاد مزاری و یاران با وفایش و همهء رهروان راه ء عدالت و آزادی  !

                                                      والله واعلم باالصواب

                                         15 - ماه- مارچ – سال – 2009. میلادی

 

 


بالا
 
بازگشت