سيدموسی عثمان

 

توای قاتل نکن پنهان لکه های دامن

که غرق خون شده سال ها این وطن

شوی رسوا فرارملک روزی

بزور برچه آرند ت به میهن

 

یادی ازمولانا بحر الدین باعث بدخشی شیرمردتاریخ معاصرافغانستان که اورابنام ساطورسرشاهان قبیله لقب داده بودند


 
 

چندروزقبل تاریخ روا نشاد صدیق فرهنک دوست  پدر ودوست خودمن که آخرین بارپیش از اینکه تاریخ دست نویس خودرا تکمیل کند به من تلفن کشید وهردو بعضی رویداد هایی که من از آن با خبر بودم وخودش کمتراز آن آگاهی داشت با هم سردادیم . آن اسناد ورویدادهای تاریخی را آقای صدیق فرهنگ که درکتاب تاریخ آورده مورد قبول من واقع شده از تماس با نوشته ها خود داری کرداه م  . ولی که حالا طوریکه دیده می شود ضرورت است که به زوایای  تاریک تاریخ غبارکه گنگ است روشنی انداخت . صدیق فرهنگ زمانی ازمبارزین سرشناس وطن بود وسنگ وطن پرستی رابر سینه می زد وطن ومردم خود را چون دیده چشم خود دوست داشت روزی نا چار شد که پا به فراراز سرزمین دوستداشتنی خود کند وسر انجام درغربت جهان فانی را با نا امیدی وداع کرد وبجهان ابدی با آروزهای خود رفت وخاموشی اختیار کرد ولی تاریخ دست نوییس صدیق فرهنگ از دست اشخاص کنجکاو دورنیست و در سه مملکت فارسی زبان خواننده دارد . من  هم عادت دارم که چیزی بنویسم  به خاطریکه دقیق نوشته کنم  سری به کتب معتبر می زنم وورق شورانی می کنم تا چیز جالبی که قبلاً از نظرم گذشته وحالا فراموش من شده ذهنم رادوباره از خواندن مطلب چاق سازم .

میخواستم که یادی از مرد بزگوارکه زمانی بامن در تندورآخوندی کنده به زانودر تاریکی نشسته بود بعدها درک سالم وروشن به اثررهنمایی روانشاد طاهربدخشی به اودست داد واز تنور تاریکی پا به روشنی گذاشت همنشین روشنفکران زمان خودشد آن قدر استعداد توانا و دانش فوق العا ده از خود نسبت به همرزمان خودنشان داد که همپایه ها سیاست باز آن بدانش وشجاعت آن انگشت به دهان گرفتندوتا آخر عمراو از خود پایداری وشجاعت ومردانگی در برابردشمن وفروتنی در برار دوستان خود نشان داد . آخرین دیدن من با مولانا بحر الدین باعث بدخشی زمانی بود که داکتر صاحب فیض رهبرگروه انقلابی که بعد از پاشان شدن شعله جاوید واولین گروپی که از شعله جدا شد گروپ هراتی ها بود . داکتر فیض دید که شعله به دامن گردباد نا اتفاقی افتاده  داکتر فیض حزب مخفی گروه انقلابی را پایه گذاری کرد که جماعت انقلابی زنان هم محصول تلاش خود اش وخانم مینای زن اش می باشد . او درولسوالی پنجشیردرسال های 1353 بحیث داکتر ایفای وظیفه میکرد . مجید کلکانی که از همرزمان  سابق داکتر فیض بود به خانه حفیظ دره در پنجشیررفته بود وبا داکتر فیض در خانه حفیظ دره ملاقات کردند. مولانا بحر الدین باعث بدخشی دردروازوطاهربدخشی درولسوالی جرم بود باعث وطاهرکه از دوستان شخصی ونزدیک من مثل مجید کلکانی حفظ دره وداکتر فیض بودند به من رو ا نشاد مجید وداکتر فیض شهید در بدخشان احوال دادند که ما از راه پنجشیر با سواری اسپ به فیض آبادمرکز بدخشان می آیم. مولانا باعث وظاهر بدخشی را از آمدن ما خبربدهید وهم در نامه خود تاکید کرده بودند بشرطیکه ازآمدن ما کسی خبر نشود که به خانه شما بیایند . من طبق دستور دوستان عمل کردم طاهر وباعث به خانه من آمدند و دوروز بعد داکتر فیض ،حفیظ دره ومجیدکلکانی آمدند. من آنهارا ازخانه خود به خانه یک دوست خود که قاسم نام داشت بعد ها توسط حکومت دموکراتیک خلق سر به نیست شد روانش شاد به فرخاربردم واز فرخاربه سالنگ جای آقا محمد سالنگی پسر مرزا بهرام که پدراش از مرزاهای مشهورزمان امیر امان الله خان بود مرزا بهرام در قریه دولانه پروان جایداد وباغ های زیاد داشت. بعد از فرارامیر امان الله توسط امیر کلکانی دارایی های بهرام ضبط وبه چغل که اصلاً از هزارهای چهاردی کابل بود و در بازار چهاریکار ذغال فروشی می کرد ناظرحاجی سیدامیرخان مشهور به حاجی آغا پسرمیر عثمان پروانی که توسط امیر عبدالرخمن خان اعدام شد.

پسران چغل حسن وحسین نام داشت رفیق امیر حبیب الله  کلکانی سید حسین از سبزی کاران پروان بودکه درحکومت امیر کلکانی وزیرحربیه امیرکلکانی بود با حسن وحسین پسران چغل که در زمان امیر کلکانی حاکم اعلی ولایت پروان بود تمام دارایی های مرزا بهرم به چغل داده شد حسین وحسن پسران چغل در زمانیکه استاد خلیلی شوهر خاله من پسر مستوفی مملک که توسط امیر امان الله خان اعدام شد خلیلی مستوفی مزارشریف در زمان امیر کلکانی بود حسن وحسین  پسران کاکا چغل حاکم تاجقرغان وسمنگان بودند. بعد از سقوط دولت امیر کلکانی چغل ودوپسرچغل که حسن وحسین نام داشت با امیر کلکانی وسیدحسین از طرف خاندان نادر چنواری شدند دختران وزنان شمالی این بیت را بعداز گرفتاری حمیداله برادر امیر کلکانی حسن وحسین می خواندند:

 

به زنجیربسته شیر مردان بی زبان است

کاکلای حسن وحسین خونچکان است

بکن نادر توروی زینب شیر زن را

حمیدالله به زنجیرشیرغران است

 

حمیدالله برادر امیر کلکانی که شوهر زینب دختر نادرخان غدار بود وبعد از اعدام حمیدالله زینب جان که مردم شمالی  از اوخاطره خوش داشتند وحتی فاتحه آن را زنان کهن سال شمالی که از نزدیگ به آن دوستی تا آخر عمراش داشتند درخانه های خود گرفتند بعد از کشته شدن حمیدالله به زور به داود خان دکتاتورزینب جان دختر نادرخان را  دادند وزینب جان که خانم داود دکتاتورمشهورخاندان غدار نادری بود در کودتای حزب دموکراتیک خلق با داود درشب هفت ثور یکجا کشته شد . چون زن مهربان ودوست داشتنی بود زن های کهن سال شمالی ازآن خاطره خوش داشتند ودر عین حال خواهر خوانده دختر ملک محسن کلکانی والی کابل در زمان سلطنت امیر کلکانی بود . تاامروز مردم شمالی زینب را فراموش نمی کنند به احترام نام آن را می گیرند اورا خواهر جان یاد می کنند . روزی من درولسوالی جبل السراج  از یک زن کهن سال که دوست نزدیگ زینب بود پرسیدم که چرا اورا خواهر جان خطاب می کنید او به من گفت امیرحبیب الله کلکانی  وفامیل امیر کلکانی با وجودیکه زینب خیلی جوان بود به زینب خورد وبزرگ بخاطریکه  زینب داری اخلاق حمیده بود دوست داشتند واورا ناز داده باشند خواهر جان می گفتند . ما از زبا ن امیر صاحب اورا خواهرجان می گویم گفتم حالا هم اورا دوست دارید  ،گفت بلی اودر قلب ما همیشه جا دارد.

اصل نام چغل صفدر علی بود مردم پروان چون در بازار چهاریکار ذغال فروشی می کرد وصدا می زد ذغال چغل کرده دارم ،ذغال چغل کرده دارم ، مردم اورا کاکا چغل می گفتند . بعد از کشته شدن چغل دارایی ها چغل دوقسمت شد یک قسمت آن را نادر خان به جنرال میراحمد خان مولایی که از غزنی بود پدر داکتر صاحب ضیاجان مولایی استاد فاکولته طب که می گویند فعلاً در سویدن زندگی می کند داد ونصف دارایی های چغل را به تیمورشاخان اندر پسر باز دزد که مردمان سرکش بودند توسط نادر فرار به قریه دولانه پروان شده بود وخانه چغل که اصلاً از مرزا بهرام بود هنوزدرسه کیلومتری شهر چاریکاردر قریه دولانه پیش متین جان  پسر تیمورشاه اندر است . تیمورشاه اندرکه مردم چهاریکاربخاطر کاکل های درراز اش خان منگلی میگفتند در سال 1350 دوباره به ولسوالی اندرغزنی رفت ودراندرغزنی فوت کرد . آغامحمد که پسر مرزا بهرم بود ودوست من بود من داکتر فیض ، طاهر بدخشی ، مولانا باعث ، حفیظ دره ، مجید کلکان  از فرخار به خانه آن در خنجان سالنگ بخاطر ساختن یک  جهبه  آمدیم دوا زده شب وروز در خانه آقامحمدخان پسرمرزابهرم خان سالنگی ماندیم . به اساس تندی ها ی روا نشاد طاهر بدخشی وروا نشاد مجید کلکانی سر انجام این مذکرات به نتیجه نرسید  .مجید ووروانشاد داکتر فیض گروه انقلابی را پایه گذازی کردند که چند وقتی با هم بودند ونتوانستند ادمه بدهند . مجید کلکانی اولین نشست ساما را در خانه یک نویسنده ومورخ  چیره دست که واقعیت های تاریخی وطن را بدقت موشکافی می کند در شهر هامبورک المان در غربت بسر می برد چون من از اواجازه افشاه کردن نام آن را ندارم اواز جمله اولین اشخاص نشست ساما نبوده فقط مهمان دار این نشست بوده بعد از واقعه چندول بتاریخ 6 سرطان در کلوله پشته اولین نشست ساما توسط این اشخاص برگذار شد که دران اگر اشتباه نکرده باشم اشخاص ذیل که یک تعدادآن تا هنوز زنده است عبارت ازروانشاد مجید کلکانی ، داکتر هادی محمودی که در کانادا زندگی می کند ،داکتر سیدهاشم ساعد هم در کانادا زندگی می کند ،بشیر بهمن ،  اشرف ، شاه پور، عزیزپغمانی ، داود سرمد ، نادرعلی پویا ، انجنیر قدوس هروی مشهور به ماما قدوس ،جرات در کلوله پشته به شکل مخفی در زمان قدرت حزب دموکراتیک خلق که تره کی بالشت در دهانش گذاشته نشده بود مهماندار اولین نشست ساما که صاحب خانه بود در هامبورک زندگی می کند برگذارشد وهفت روز طول کشید.

امید است اگرمن مرتک اشتباه در این نوشته درقسمت برگذاری اولین نشست سازمان ساما که مجید کلکانی  رهبری می شد شده باشم ویا نام اشخاص دیگری را فراموش من شده باشد وازلست فوق ما نده باشد ویا نتوانسته باشم که آنهارا با شهرت که در جامعه ما داشتند معرفی کرده باشم   چون محترم (ن...م) که گنگره در خانه ی آن دایر شده روشنی بیشتر اندازد در غیرآن باوجودیکه من هیچ گاه عضو این سازمان نبودم بمن اجازه دهند که در این قسمت که با تاریخ وطن ما مستقیماً ارتباط دارد ورهبر سازمان ساما بی دفاع وبی محکمه به دستور کرملین توسط حزب دموکراتیک خلق اعدام شده وامید است که داکتر کریم بها رییس خاد پنج هنوز با رهبران حزب دموکراتیک خلق زنده هستند جای دفن این مبارزراستین را به پیروان صدیق حزب ساما واولاد های روانشاد مجید کلکانی که در المان زندگی می کنند نشان بدهند تا مقبره آن بشکل یک یادگار تاریخی حفظ شود.

ازموضوع دور رفتم میخواستم که راجع به شخصیت شهید مولانا بحر الدین باعث بدخشی  که رفیق شخصی من بود بخاطریکه دین انسانی خود را در برابررفق شهید و ملت خود  ادا کنم چیزی بنویسم که لایق شان آن راد مردتاریخ باشد . تاریخ بزرگ مردآقای صدیق فرهنگ  را باز کردم به این اشتباه آقای فرهنگ که تاریخ خودرا درسالهای کهولت نوشته برخوردم که در تاریخ خود  اولین نشست ساما که در کلوله پشته در خانه مورخ توانا که هنوز زنده واز یاران نزدیگ داکتر فیض ومجیدکلکانی بود دانشمند بزرگ  آقای فرهنگ به اشتباه اولین نشست ساما را ولسوالی پنجشیربا اشتبا ه نوشته یا کسیکه تیپ کرده اشتباه کرده است. این اشتبا ه باید در دیگر تاریخ هایی که بعداً نوشته می شود درست اش این است که کلوله پشته کابل نوشته شود واگرمورخ محترم نوشته مرا می خواندلطفاً به تاریخ فرهنگ مراجعه کند واشتباهات تاریخ فرهنگ را که در این قسمت از من بهتر می داند بگیرد واقعیت تاریخ که در طومار یک اشتباه کور گره خورده  بازکند.

مولانا باعث بدخشی ،حفیظ دره ، طاهربدخشی ،مجید کلکانی ، داکتر فیض وخانم مینای بزرگ شیر زن تاریخ  توسظ دشمنان سوگند خورده وطن ما جام شهادت نوشیدند نام خود را در تاریخ مبارزاتی سرزمین ما نقش زرین ساختند حقانیت شان روشن شد بدون چند بی وجدان شرف باخته و شاه پرست  حتی خائنین وطن امروز نام آن هارا به احترام یاد میکنند روانشان شاد باد .

من تصمیم دارم که مبارزین وطن که توسط حزب دموکراتیک خلق ، طالب ، مجاهدین ، دولت روس وآی اس آی وایران کشته شده اند اگر زنده بمانم وبا آنها شناخت قبلی ویا معلومات موثق ودست اول پیدا کرده باشم بادرنظر داشت وجدان صرف نظراز این  که به کدام ایدیا لوژی دین مذهب  است مسلمان است یاکافر به کدام تنظیم تعلق دارد من به این عقیده هستم هر کسی که توسط  دولت دکتاتوربدنام خاندا ن نادری داوود خان دیوانه اولین کوتا چی وآغاز گرمصیبت های  چهل ساله افغانستان ،حزب دموکراتیک خلق مزدورروس ، طالب بی وجدان ، القاعده سگ صفت ، مجاهد تاریخ زده ، اخوان کهنه دماغ ، روس پست فطرت ،  آی اس آی دستگاه خاین به بشریت ، ایران کهنه فکرشاگرد جلادان 1340سال قبل از امروز دختران را زنده به گور می کردند.

ویا توسط جلادان عصر بوش کشته شده اند روا ن شان شاد . من در قسمت این قربانیان به شکل پراگنده می نویسم که تا مورخین صادق وطن که با میتود تاریخ نویسی آشنایی کامل دارند در نظر داشت وجدان خود تاریخ به نسل هابعدی می نویسد واز تاریخ نویسان 250 سال قبیلوی که تاریخ ملت مارا وارونه نوشتند حتی خواستند که شاه شجاع وپپت های دیگر را که ازشاشجاع تا امروز مانند گدی کوکی در دست دشمنان وطن هستند آنهارابا صد حرامزدگی برائت تاریخی بدهند. امید است دیگروارونه نویسی تکرار نشودو نویسنده با در نظر داشت وجدان خود بدو ن اینکه نظر شخصی اش در نوشته تاریخ دخیل باشد بنویسد واگر من هم اشتباه می کنم امید است که دوستان در قسمت نوشته های من روشنی اندازند چراکه حالا می بینم که تاریخ روا نشاد غبار وروان شاد صدیق فرهنگ  اشتباهات خود را دارد ونوشته های رهبران وجنرال های حزب دموکراتیک خلق یا پنهان کاری درآن دیده می شود ویا خود خواهی ویا دیده درایی کمتر صداقت در آن دیده می شود . اخوان مجاهد طالب در بین خود با سواد ندارد واگردارد چیزهای نوشته می کنند که نه قابل خواندن است نه قابل باورکردن . وهرکس چیزی در قسمت جنایت می داند وپنهان کاری می کند اورا ملت روزی نفرین می کند ومن ایمان دارم که خون شهدای وطن ما خائنین را می شرماند وهیج چیزی روزی پنهان نمی ماند خون باعث ها ومجید ها کتوازی ها را روزی لکه های دامن قصابان شاهد میشود در پیش گاه حق می گویند که ما خون های ناحق هستیم در دامن این قصابان وجنایت کاران وهم اگر دیگران جنایت را پت می کند خداوند اورا رسوا می کند. یادی ازیک مجلس دوستانه ی روانشاد مولانا بحر الدین باعث بدخشی

روزی سید یوسف عثمان به  باعث گفت تمام اقوام وملیت های افغانستان برادرما است طبقه ی حاکم هرملیت دشمن ما است بدترین انسان آن است که در خدمت طبقه حاکم قراردارد. باعث لبخند زد وگفت بلی همه ملت های طبقه پاین از بی عدالتی رنج می برند وطبق حاکم هر ملیت ستم می کندسد جفا شدن وقربانی دادن امتحان تاریخی فرزندان با شهامت یک ملت است

آری مولانا بحر الدین باعث بدخشی که حرف از شهامت قربانی وامتحان تاریخی زده بود حرفهای آن تحریک آمیز نبود قربانی شهامت وامتحان تاریخی را در عمل به ملت خود نشان داد

 

 


بالا
 
بازگشت