پوهنیار بشیر مومن

اسلام وچپیها

 

در دنیای امروزی تقریباًیک ملیارد وسیصد ملیون مسلمان  زنده گی میکند، به بیان دیگر از هر پنج نفر در سیاره ما یک نفربه یکی از شاخه های اسلامی معتقد است.اسلام بعد از عیسویت دومین  دینجهانی است و در حال حاضر  در حدود دوملیارد نفر اعتقادات عیسوی دارند. به همین ترتیب در هندوستان نهصد ملیون نفر به هندوایزم  باور دارند ودر حدود پنجصد ملیون  در گیتی گرایش های بودائی دارند. قرار احصائیه های منابع مختلف در میان مسلمانان 83% سنی مذهب ودر حدود 16% فیصد شیعه مذهب هستند و ممکن یک فیصد  هم پیرو فرقه های دیگر اسلام باشند. بزرگترین کشور اسلامی از لحاظ نفوس اندونیزیا وکوچکترین آن ساحل عاج وکامرون هستند. یاد آور باید شد که  اکثریت قاطع این مردم  فقیر ترین مردم جهان را تشکیل میدهند به همین خاطر است که مافیای نفت و هیروئین به سهولت میتوانند تا از اعتقادات فنتیک  شان سئو استفاده کنند. اسلام مانند یهودیت وعیسویت خود را دین ابراهیمی میداند وبه همین لحاظ این سه دین بنام ا دیان ابراهیمی شهرت دارند. اسلام کلمه عربی است به معنی تسلیم شدن بدون قید وشرط  است. اسلام با وجود تمام رنگارنگی خود وشیوه عملکرد مختص به خودش توانست درطی هزار سال خویش را در تمدن جهانی  مطرح بسازد. بعد از قرن چهارم میلادی  یا بعد از کشف ایالات متحده امریکا  تمدن اسلامی رو به انحتاط گذاشت وتمدن غربی آرام آرام  جای آن را گرفت. مردمان این کشور ها بعد از سقوط سیستم مستعمراتی انگلیس ودنیای استعمار به منظور نجات از مصیبت ها ویا دریافت مشکل کشا بطرف ایدیالوژی های غربی  و تعداد دیگربطرف دین رجوع کردند ، در همین جا است که پدیده  فوندامینتالیزم شکل میگیرد. لازم به گفتن است که این پدیده درکشوهای مختلف اسلامی دارای خصوصیات  خاص خود میباشد . بطور مثال اخوان المسلمین در مصر ، حزب اله  در ایران وهابیت در صعودی  وسلسه معدودی در پاکستان  وغیره اکثر این جریانات بواسطه انگلستان وبعدها امریکا تربیه وتجهیز میشدند  وبر ضد نیروهای مترقی  سوق داده میشدند.چنان که در کشور ما بر ضد امان اله خان کردند. هدف از این مقدمه چینی این است  که وقتی ما به این مطلب پی بردیم که اجانب از عقاید مذهبی مردم سئو استفاده میکنند وبرادر مان را بر علیه خود ما تحریک میکند . عجبا! اجانب  با چشمان ابی وسبز وبا موهای زرد که درون وبیرون شان با ما فرقدارد  واز آن طرف اقیانوس ها میآیند ، شوق هموطن مان را پیدا میکند  به اصطلاح دل اورا بدست میگیرد . ولی چپ ما  به تمام گلون پاره کردن هایش هنوز همسایه خویش را  برادر خویش را نه شناخته  هنوز روان  وطن ووطن دار خویش را  نشناخته  وبه عوض محکوم کردن خود در پی شعار دادن امپریالیزم خونخوار است . روزگار نشان داد که چپ ما بسیار بیمار گونه  وغیر واقعی عمل نموده که تراژدی سالهای اخیر در قدم اول نتیجه همین سیاستها بوده است..جامعهء ما جامعه است لجام گسیخته  که  هنوزنورم دانا بودن نزد بسیاریها ریش دراز و بروت بردار است . توجه کنید، فقیر ترین وبیچاره ترین مردم جهان در کشور های اسلامی زیست میکنند، بیمه زنده گی اینها فقط توکل بخدا است وبس. امید وپناه گاه شان فقط به مسجد ونمازپناه بردن است . آیا تخریب عقاید اینها جنایت  ووحشت نیست آیا بمبارد آخرین امید گاه وتسلاگاه  شان وحشت نیست بدون شک که است.شاید در این هیچ جای تردید وجود نداشته باشد که اسلام  با مردم سالاری  ،دموکراسی ومدرنیته سر سازگاری ندارد. ولی این کار متخصصین وپژوهیشگران این عرصه است نه کار سیایون .ساسیون به جای محکوم کردن اجانب باید خود نبظ جامعه خویش رادریابند ، اعتماد مردم را به خود جلب نمایند ودل هموطن خویش را بدست گیرد تا هیچگونه بهانه و راه برای نفوذ اجانب باقی نماند  . وقتی ما میگویم بنیاد گرا های جنایت کار ووحشی  ولی قبل از این باید بدانیم که عملکرد چپ ما خود باعث توسعه میدان بنیاد گرائیها  گردیده است .اگر صادقانه به وضعیت بنگریم در بسیاری موارد خود مان کج بحثی میکنم . ببینید وحشت وجنایت  دو کلمه است که اکثرا مترداف بکار گرفته میشود جنایت به معنی گناه کبیره است . به ناحق کسی را اتهام بستن جنایت است. توهین عقاید مردم جنایت است . پاس نداشتن جنایت است،تجاوزاز هر نوع که باشد جنایت است ... ومعنی اخیر آن قتل است.به همین شکل وحشت  یعنی ترس وارعاب یعنی تروریزم وترور ومعنی اخیر این هم ترور یعنی فتل است .مثلا میگویند فلان کس ترور شد یعنی به قتل رسید.در نتیجه ازدیاد جنایات یعنی گناهان کبیره جامعه را وحشت فرا میگیرد وسر انجام وحشت وجنایت مکمل یکدیکراند  ودر تحلیل نهائی وحشت صفت حیوانی وجنایت صفت انسانی است .  اما اگر حرف کج بحثی در میان باشد میشود وحشت را «عاشقانه » و جنایت را«متعصبانه» وامثال هم تفسیر کرد.  به هر حال مسله اساسی نه حرفها وکلمات است بلکه این است که بنیاد گرائی  وسیله نیرومند است در چنگال اربابان جهان امروزی که از طریق این دین تمام کار کردهای  غیر مشروع خویش را مشروعیت میبخشند. برای ایشان بنیاد گرایان متحدین گرانبها وعزیز ، وبنیاد گرائی مارکیت پر زرق وبرق است که پیوسته از آن نفع برده است . چون  بنیاد گرا ها با استفاده از ممبر مسجد می توانند فقرا را به نام دین تحت تاثیر خویش قرار دهند. این یک حقیقت انکار ناپذیر است وجامعه ما خوبترین مثال آن است.ولی هر استراتژی سیاسی موثر باید این حقیقت تلخ را در ملاحظات ، پشنهادات و دربرخورد خود در نظر داشته باشد. از اینرو باید از احتیاط لازم کار گرفت ،نمیشود همه اینها را تحقیر وتوهین ویا به مرگ محکوم کرد.. لذا عاقلانه باید عمل کرد  نه آرمان گرایانه،لازم است تا همچو اجتماعات را درمقطع های زمانی معین دقیق مطالعه نمود و شناخت. همان طوری که گفته شد اوجگیری بنیاد گرائی وافراطی چه در افغانستان وچه در جهان  ضعف سازمان های چپ را هویدا میسازد که نتوانسته اند تا در جامعه حضور پر رنگ واثر گذار داشته باشند.از اینرو نیروهای مترقی  حالا  باید در برابرچیزیکه دیروز غفلت کرده اند  در نظر داشته باشند که اسلام سیاسی در اکثر  جوامع اسلامی حضور پر رنگ دارد لذا چپ این مطلب را باید پیوسته در نظر داشته باشد .اما این حرف به این معنی نیست که سازمانهای چپی باید در پی اتحاد با انها بشند .بنیاد گرائی محصول کار وفعالیت منظم وبلاوقفهء غرب است که نیروهای مزدور در خدمت شان قرار دارند.  ولی باز هم گسترش این طرز تفکر مستقیماً بر میگردد به عدم درک وشناخت چپ ازکوچه وپس کوچئ خویش است  . تا زمانیکه وضعیت اقتصادی مردم   بهبود نیابد تا زمانیکه برای مردم کار مهیا نگردد این آهنگ خواسته ونا خواسته طنین انداز خواهد بود ریشه های اصلی این مصیبت در فقر است. فقرجمع عقیده است که با چوب به طرف تانک میدوند، فقر است که نوجوانان پدیده اعراب را پذیرفته وخود را انفجار میدهند وفقراست که با پاهای برهنه بالای کشت زار مین ها میدوند.بدون شک که سران این باندها با شبکه های مختلف استخبارات انگلیس وامریکا درارتباط هستند. امروزهمه می دانند  که انگلیس وامریکا در مناطق جنوب وشرق چه میکنند  بطور مثال همین چند روز قبل  پرتاب سلاح ومهمات از طریق طیاره برای طالبان  ویا حضورانگلیسها درداخل طالبان وهزارویک نوع ارتباط پنهان و آشکا ر که حتی دولت از آن اگاهی ندارند.اما این بیچاره های که کشته میشوند از چنین رابطه  جهنمی وشیطانی ها آگاهی ندارند، انها  از یک جانب پول میگرند تا شکم خانواده های خویش را سیرنمایند واز جانب دیگر بنام دفاع از دین ووطن وبه آرزوی درآغوش کشیدن هور وپری در دنیای دیگرداوطلبانه انتظارشهادت را میکشند. به پاس همین خدمات وبخاطرخشنودی همین مظلومان واغوای شان  انگلیس بزرگترین مسجد را در اروپا اعمار کرد . چون تاریخ این متاع تیر نمشیود ومود آن هم، زیرا مطابق به بازار رنگ داده میشود وعرضه میگردد. خلاصه در کل این مهم نیست که کی چه را میپرستد آنکه درهندوستان الات تناسلی مرد را پرستش میکند ویا گاو را  مقدس میداند ویا آنهایکه به فرقه ها ومذاهب مختلف  اسلامی عقیده دارندویا به کلیسا واتشکده میروند . فقط با احترام گذاشتن به این باورها  معتقدات است که یکی ازمفردات اعلامیه حقوق بشر را  که  میگوید« انسان تاوقتی آزاد است که به عقاید دیگران حرمت داشته باشد» مراعات کردیم .  گذشته از این خبر بسیار جالب در این روز ها در مطبوعات پخش گردیده اینست که حکومت هالندبعد از پخش فلم «فتنه» به منظور جلوگیری از آشوب وترور به ابتکار بی سابقهءدست زده. تا خردمندانه جلو اسلام سطیزه جو را بگیرند. به همین خاطر قرار است به تاریخ 6می اولین مسجد بنام مسجد جوانان در شهر امستردام افتتاح گردد. این در نوع خوداولین مسجد خواهد بود که در آن مسلمان وغیر مسلمان حضور مییابند وهمچنان اولین مسجد خواهد بود که زن ومرد میتواند یکجا به عبادت بپردازند. در حقیقت یک مرکز گفتمان ویک راه معقول برای اصلاح جوانان احساساتی وبی خبر از دین از طریق بحث های منطقی خواهد بود. حر ف مشهور هالندی ها است که میگویند از اشتباه است که آموخته میشود . متاسفانه که ما از چنین بصیرت محروم هستم واوتومات به توهین یکدیگر میپردازم، طرف را ملامت وخود راسلامت می سازیم . علت این امر باور نداشتن به خود وعلاقه به خراب کاری ونبود اعتقاد به عقل است. بدین معنی  وقتی پی میبریم که در جای اشتباه کردیم  مثلاً افراط کردن در تبلیغ وترویج اندیشه های مکاتب مختلف چپی وغیر اسلامی  که این خود فاصله گرفتن از توده ها بود  ویا شکست خوردیم  در صدد آن میشویم تا آن را فراموش کنیم وبه زعم خویش از آرشیف اذهان عامه آنرا پاک کنیم  و فکر میکنیم که پاک شده ومانند  کبک زری سر خود را در ریگ فرو میبریم  ودر حالیکه متباقی تنه در بیرون است فکر میکنی سترو اخفا شدیم ،ویا در اروپا وامریکا لنگر انداخته واز روی این جوامع در مورد افغانستان حکم صادر نمود. ممکن عمق این مسله در عدم درک ما از تاریخ باشد ، که گویا میشود گذشته را فراموش کرد. در حالیکه گذشته «من» و«تو» و«ما » و« شما»  در نا خود آگاه جمعی وفردی حضور دارد . ولی در برخی موارد از ترس  عیان شدن آن که شایدمنافع کنونی مارا تخریب  وزیان مند  بسازد فراموش کاری را به عنوان مکانیسم دفاعی خود انتخاب میکنیم. که گویا من خبر ندارم... وقتی به مسایل وعلل شکست میرسیم فقط میگویم که سقوط حاکمیت ما وبه این بسنده میشویم ولی جرئت آن را نداریم که بگویم که کی آن حاکمیت را سقوط داد به جای بحث منطقی پیرامون مسئله وعلل آن مطلب را قسمی وانمود میساریم که گویا عوامل« نامرئی»و«ارواح خبیثه »در آن نقش داشته ویا همه چیزرا به گردن جنگ سرد و شیرگرم انداخت وما به حیث انسانها متفکر  هیچگونه تاثیر در آن نداشتیم و...

ببینید پیدا کردن مقصر در تاریخ مان چندان حایز اهمیت نیست  که عبرت گرفتن از اشتباهات مقصرین.  وقتیکه اشتباه برای پند گرفتن معین شده باشد کافی است. انتباه بزرگ این خواهد بود که مردم را در امورجامعه شرکت دهیم وهمگان را به مثابه شهروند در افتخار پیشرفت را وپسرفت شریک بسازیم. این مسئله زمان محقق میگردد که به عقاید مذهبی، سیاسی مردم حرمت گذاشته شود، نه آنکه آنرا اوباشگرانه ناسزا ودشنام فرستاد واحساساتی بر خورد کرد. زیرا راه روشنگری از این کوچه دشنام بازیها نمی گذرد بر خلاف فقرا را برمی انگیزد. حرف کوتاه اینکه بنیاد گرائی نتیجه خود به خودی باور های مردمان مورد بحث نیست. بلکه ثمره فعالیت هدفمندانه مافیای نفت و هیروئین در سطح جهانی است که البته تاریک اندیشان حاضر به فرمانبرداری شان هستند وبدون کم وکاست تا حدودی مسئولیت این اوضاع به دوش چپیها نیز است که نه فهمیدندچطور با این مشکلات صف آرائی متناسب با سطح فهم ودرک مردم ،ایجابات  و نزاکت جامعه کرد.

 


بالا
 
بازگشت