متن بیانه ی استاد حاجی محمد محقق، رییس کمیسیون امور دینی – فرهنگی .. ولسی جرگه و رهبر حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان خطاب به اعضای پارلمان آلمان
24-09-2008
بسم الله الرحمن الرحیم
نمایندگان محترم, خانم ها وآقایان!
خوشوقتم که این مجال میسر شد که از طریق این تریبون ، با شما و از طریق شما با قاطبه ملت بزرگ و با فرهنگ آلمان از مردم افغانستان سخن می گویم.
همانگونه که مردم آلمان درفرهنگ و فلسفه مدرن اروپا، سهم بارز و انکار نشدنی دارد، مردم افغانستان درتاریخ اسلام و تاسیس، بسط و گسترش تمدن اسلامی نقش اساسی داشتند. خاستگاه اغلب چهره های که همین اینک در محافل علمی و آکادمیک غرب آرا و افکارشان همچنان زنده و مورد بحث است، افغانستان کنونی است: چهره های چون ابونصر فارابی، ابوعلی ابن سینا و ابوریحان بیرونی. هم چنین جلال الدین محمد مولوی بلخی که در خلال قرن بیست، درغرب آثار شان خوانندگان فراوان داشت، از ساکنان شمال افغانستان بود. جایی که اکنون صلح بانان آلمانی مشغول خدمت هستند. و به مناسبت یاد از مولوی، جا دارد گرامی بداریم یاد و خاطرۀ بانوی فرهنگ و ادب آلمان معاصر،خانم آن ماری شمیل را که مثالی از داد و ستد فرهنگی و گفتگوی سالم میان شرق و غرب بود و در رساندن پیام معنوی و صلح آمیز مولانا به دنیای غرب و بخصوص جهان آلمانی زبان، کوشش ماندگار کرده است.
حضار گرامی و نمایندگان محترم!
در قرن 16 آلمان وضعیت نیمه بحرانی و تقریبا شبیه امروز افغانستان را داشت. درست است که مانند افغانستان امروز خبری از جنگ داخلی در کار نبود. اما، زهدان تاریخی مردم آلمان، باردار جنبش نواندیشی دینی بود. نهضت اصلاح دینی که باز هم خاستگاه آلمانی دارد الگویی از خرد ورزی دینی را ارائه می کند که فراتر از حوزه ی فرهنگی تمدن دنیای غرب، در سایر حوزه های دینی وتمدنی ، از جمله در جهان شرق ، از جذابیت و دل چسپی بسیار بر خوردار بوده است.در طول قرن گذشته در جهان اسلام متفکران بسیاری کوشیده اند که تجربه ی نهضت اصلاح دینی را در درون دنیای اسلام تجدید کند؛ اما در حالیکه آلمان با جنبش اصلاح دینی، الگوی تازه ای از دینداری و خرد ورزی را به جهان ارئه می کرد، افغانستان که در طی دو سه قرن اخیر که به دهلیز استراتژیک روسیه تزاری و امپراطوری وقت برتانیا مبدل شده بود، از گذشته ی درخشان فرهنگی خود فاصله گرفته و به تدریج دچار نوعی جمود فرهنگی و مذهبی گردید. ماهیت اصلی تاریخ معاصر افغانستان را جدال میان افراط گرایی و جمود مذهبی از یکسو و روشن اندیشی دینی ، صلح طلبی و گفتگو و داد و ستد با دنیای مدرن از سوی دیگر تشکیل می دهد. اما، گویی هنوز افغانستان مارتین لوتر خودش را پیدا نکرده است. در آخر قرن 19 و آغاز قرن 20 که افغانستان از خاکستر یک جدال و تشتت داخلی سربر می کرد، سپیده دم زندگی نوین خود را با اصلاحات و قانونمند کردن نهادهای سیاسی جامعه آغاز کرد.
جنبش مشروطیت که هنوز چونان خاطرۀ خاطرمردم افغانستان را می نوازد، سند مسلمی از مبارزات عدالت خواهانه مردم افغانستان و نشانۀ از تلاش بنیادین این مردم، جهت استقرار نظم ، قانون و دموکراسی در کشوراست. متاسفانه نهضت اصلاح طلبی مردم افغانستان که با استقلال این کشور در 1919 از امپراطوری بریتانیا به اوج رسیده بود، با واکنش خشن اقشار ارتجاعی و اقتدار گرا به تعطیل انجامید. اصلاحات امان الله خان، پادشاه متجدد افغانستان را هژمونی قبیله ای که از دوسوی خط دیورند برخاسته بود، نابود کرد و امروز نیز صلح و دموکراسی و گفتگو و روابط آزاد با جهان مدرن از همین منطقه مورد تهدید قرار می گیرد.
تهاجم ارتش سرخ دردهۀ 80 قرن گذشته یک اشتباه استراتژیک بود که جهان و منطقه را دچار تغییرات ژئوپولیتکی عمیق ساخت. اما، تا آنجا که به تاریخ افغانستان بر می گردد، تهاجم شوروی، نه تنها نداهای معتدل و خردگرایی را که از درون جامعه بر می خواست و خواستار پیوستن به جهان مدرن بود، خاموش کرد، بلکه باعث تشدید افراط گرایی نه تنها در افغانستان که درمنطقه شد. دردولت مجاهدین باز هم جدال کهنه و نو، جدال استبداد و مشارکت و جدال توزیع قدرت و انحصار قدرت مطرح شد. در غرب از جنگ های دهۀ 90 تصویری از یک جنگ بیرحمانۀ داخلی بر سرتصاحب قدرت ارائه شده است. در حالیکه این جنگ ها، اختلاف نظر درمورد ماهیت قدرت را نیز بازتاب می دهد. جریان های زیادی در داخل افغانستان به جدی کوشیدند تا قدرت سیاسی را از زمینه اجتماعی بهتری برخوردار سازند ، تا هم ضمانت برای رعایت هنجارهای مدنی و حقوق بشری در داخل مهیا گردد و هم باب تعامل و داد و ستد با جامعۀ جهانی گشوده شود. متاسفانه این نداها تاکنون در غرب کم تر شنیده شده است.
حضار گرامی!
در آغاز هزارۀ جدید افغانستان کشور تنها، منزوی و ایزوله شده ای بود و می رفت که در کام افراط گرایی، تروریسم و طالبانیسم سقوط کند. پیش از اینکه بدنبال حادثۀ 11 سپتامبر 2001، توجه جامعۀ جهانی به افغانستان جلب شود، نیروهای آزادی خواه، شعله های مقاومت و پایداری را، درگوشه هایی از افغانستان، افروخته نگهداشته بود. و من افتخار دارم که در سخت ترین شرایط، در برابر تروریسم بین المللی و نیروهای اهریمنی که می خواستند افغانستان را به قعر قرون وسطا باز گردانند، در کنار مبارزان راه استقلال، آزادی وصلح و دموکراسی قرار داشته و کانونهای مقاومت را در کوهستانات مرکزی بامیان و شمال افغانستان گرم نگه داشته ام.
نمایندگان محترم و حضار گرامی!
افغانستان جدید، برمبنای معاهدۀ افغان ها در بن، قرار بود افغانستان متکثر و چند صدا باشد. به تنوع قومی و فرهنگی و زبانی این کشور احترام شود، ساخت انحصاری قدرت که میراث استبداد سیاسی _تاریخی افغانستان است، شکستانده شود، به تمام اقوام و اقشار نسبتاً آسیب پذیر مانند زنان و جوانان مجال مشارکت در تعیین سرنوشت شان داده شود و بخصوص در عرصۀ عمران و بازسازی، سیاست انکشاف متوازن، همه جانبه و پایدار تعقیب گردد. برمبنای این معاهده بود که افغان ها برای نخستین بار، با کمک جامعۀ جهانی قانون اساسیی تدوین کردند که واجد سازوکارهای لازم برای استقرار یک نظام دموکراتیک در کشور است. انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی را با موفقیت نسبی برگزار کردند و بدین ترتیب مردم افغانستان در راه دشوار ایجاد یک ساختار سیاسی نوین با نهادهای انتخابی و دموکراتیک گام نهادند.
اما دموکراسی نوپای افغانی با چالش های عمدۀ روبه رو است که اگر افغان ها و همکاران بین المللی شان، به موقع، ماهیت این چالش ها را درک و در برابر آن آمادگی لازم را نگیرند، ممکن است دچار یک اشتباه استراتژیک گردد که به آسانی نخواهند توانست، دامنه های فاجعۀ ناشی از آن را مهار کند.
حضار گرامی!
دموکراسی نوپای افغانی قبل از همه از سوی متولیان داخلی آن به بن بست و انحراف تهدید می گردد. تیمی که طی هفت سال گذشته بر سر کار بوده است، به خطاهای بسیار عمدۀ ای گرفتار است و این خطا ها چیزی نیست که بر سرنوشت دموکراسی افغانی بی تاثیر باشد. عمدۀ این اشتباه ها را می توان در عرصۀ های بازسازی، حاکمیت قانون و نحوۀ مبارزه با تروریسم مشخص کرد.
طی هفت سال گذشته نزدیک به 18 میلیارد دالر درافغانستان مصرف شده است که قسمت عمده ی این پول در 16 ولایت جنوب،و شرق کشور به مصرف رسیده است. همین منطقه و مناطق همجوار آن در پاکستان شمالی، کانون دهشت افکنی و تروریسم نیز هست و به جرئت می توان گفت بهره حاصل از این سرمایه گزاری هنگفت چیزی در حد صفر است. عمده ترین قلم بازسازی هفت سال گذشته، هزار و سیصد کیلومتر جادۀ ای است که پایتخت را به شهر جنوبی قندهارواز آن جا به هرات وصل میکند. تنها قسمت کابل- قندهار این جاده به هزینۀ سیصد و هشتاد میلیون دالر ساخته شد. یعنی درهر کیلومتر در حدود یک میلیون وسیصد هزار دالر مصرف شد. امروز اثری از آبادی در این جاده وجود ندارد. بالاترین میزان بمب گزاری ها و بالاترین میزان تلفات نیروهای ائتلاف در همین مسیر صورت گرفته است. کمک های مصرف شده درهلمند، قندهار و سایر مناطق جنوبی ومشرقی سرنوشت مشابه یافته است. هنوز هلمند پایتخت تریاک جهان است و برغم کاهش کشت تریاک درسایر ولایات، امسال نیز میزان تولید تریاک در هلمند، سیر صعودی داشت.
دستگاه سیاسی کنونی، در عرصۀ استقرار نظم و قانون و اجراء عدالت نه تنها ناتوانی های جدی از خود نشان داده که با پشت پازدن به فیصله های پارلمان افغانستان ارادۀی تخطی از نظم و قانون از خود آشکار کرده است. دستگاه سیاسی ما، اینک سلسلۀ ای از اقدامات را انجام می دهد که هیچ فرجامی جزء تعطیل قانون و بازگشت به گذشته های قرون وسطایی و مجال دادن به تاریک اندیشی مذهبی ندارد. ترویج جرگه های محلی و مجال دادن به جرگه های قومی که نه بر معیارهای اخلاقی و انسانی مبتنی است و نه ضمانت اجراء دارد، در اصل چیزی نیست جز تعطیل کردن دستگاه عدلی و قضائی.
مبارزه با تروریسم نیز در دام تمایلات قبیلوی هبوط کرده است. حضور تروریست های شناخته در دستگاه سیاسی کنونی که اسم شان در لیست سیای سازمان ملل نیز وجود دارد، از جدیت مبارزه با تروریسم کاست و مبارزه با تروریسم را به یک ناسزای سیاسی مبدل کرد. امروز هم ائتلاف بین المللی و هم دولت افغانستان، سوراخ به سوراخ دنبال تروریست های شناخته شده می گردد. تا با آنها ائتلاف کند. این امر، صداقت جامعه بین المللی را درمبارزه با تررویسم و تعهد به استقرار دموکراسی درافغانستان شدیداً زیر سوال می برد. و از آن سو به تروریستان جرئت می دهد که اعمال خرابکارانه و شیطانی خود را با شدت هر چه بیشتر از گذشته دنبال کنند.
تمام این اقدامات یک نتیجه مشخص و ملموس دارد که اگر دیگران هنوز آن را درک نکرده است، مردم افغانستان در آن هیچ تردیدی ندارد. و آن تشدید افراط گرایی و تروریسم است.
دستگاه بر سر اقتدارکنونی، بامنحرف ساختن ارادۀ جامعۀ بین المللی، در طی این هفت سال، نه تنها هیچ دست آوردی نداشته است که با مماشات با تروریست ها، حیف و میل عواید بین المللی و بی اعتنایی به قانون، روند استقرار ثبات و دموکراسی را درافغانستان، مورد تهدید جدی قرار داده است.
در عرصۀ آزادی های مدنی، آزادی عقیده و بیان، و تحمل اظهار نظرهای مخالف، بخصوص در عرصه های فرهنگی و مذهبی نیز کارنامه دولت با سوال مواجه است.آزادی های مصرح در قانون اساسی وارزش های جدید افغانستان با سیاستی که دولت از لحاظ فرهنگی طی این دو سه سال اخیر در پیش گرفته و کوشیده است آن را اجراء کند، در معرض خطر قرارگرفته است. دستگاه فرهنگی حکومت به کانون واپسگراهای مرتجع تبدیل شده است که به آزادی و داد و ستد فرهنگی به مثابه ی ارزش های بشری جهانشمول بی باور می باشند.
خانم ها و آقایان!
با توجه به این وضعیت می توان گفت ما اکنون در یک مرحله حساس و تعیین کننده قرار داریم. اکنون وقت آن است که جامعه ی جهانی تصمیم های شجاعانه تری اتخاذ کند و سیاست های خود را متناسب با واقعیت ها و اولویت های افغانستان، پیش ببرد. اشتباه های فاجعه بار هفت سال گذشته کافی است و اصرار بر این اشتباه ها یک بلاهت تاریخی خواهد بود. افغانستان اینک هم به تجدید نظر و هم به تجدید نیرو نیاز دارد. هم باید تیم اجرایی کنونی تغییر کند و هم سیاست های جاری مورد تجدید نظر قرار گیرد.
من جهت بهبودی وضعیت درافغانستان ،نکات زیر را قابل پیشنهاد می دانم و باور داریم که اعتنا به این نکات می تواند وضعیت در افغانستان را به صورت جدی دچار تحول مثبت نماید.
1- تجربه ی هفت سال گذشته وتمرکز قدرت سیاسی نشان داده است که نظام ریاستی در افغانستان ، کمتر می تواند به مساله ی مشارکت سیاسی در این کشور پاسخ گو باشد. بنا براین مردم افغانستان بر مبنای سازوکارهای پیش بینی شده در قانون اساسی افغانستان ، تغییر نظام سیاسی افغانستان از ریاستی به پارلمانی وانتخابی شدن والیان را جزء اولویت های فعالیت سیاسی خویش قرار داده است. امید وارم در این راستا جامعه ی بین المللی با این خواست مشروع و موجه مردم افغانستان همگام شود.
2 – دولت مردان فعلی قضایای سیاسی کشور را نه از طریق معیار ها و هنجار های شناخته شده بین المللی چون انتخابات آزاد. حضور. فعالیت ورقابت احزاب سیاسی بلکه می خواهد به گونه ی سنت های قدیمی توسل به جرگه های قومی و معیار های ارباب - رعیتی حل و فصل کند. از یک سو در قانون اساسی کشور و قانون احزاب سیاسی فعالیت احزاب سیاسی تضمین شده و ازسوی دیگر در قانون انتخابات پیشنهادی حکومت.احزاب سیاسی حق ندارند از مردم رای بگیرند و این یک تناقضی است که پیشرفت کشور را به سوی عرصه های مدرن سیاسی غیر ممکن می سازد. اکنون مردم احزاب سیاسی کشور و جامعه ی جهانی باید دست به دست هم بدهند و دموکراسی اختتفاف شده را از چنگال متولیان امور فعلی نجات داده حق فعالیت احزاب سیاسی را احیا و اعاده کنند. زیرا بدون حق فعالیت کامل احزاب سیاسی دموکراسی معنا پیدا نمی کند.
3_ شکی نیست که کانون تجهیز و تسلیح تروریست ها درآن سوی مرزهای افغانستان قرار دارد. دراین راستا جامعه جهانی و دولت افغانستان باید انگیزه های واقعی دولت پاکستان ازاین اقدامات را درک و به دغدغه های آن کشور توجه کند. ریشه تمامی بداندیشی ها و بی اعتمادی ها، خط مرزی دیورند است. دولت های افغانستان وپاکستان، باید تحت نظارت جامعۀ بین المللی، هر چه زودتر مذاکره بر سر حل این موضوع را آغاز نماید. دربارۀ این موضوع نه بر مبنای تمایلات افراطیون قبیله گرا، بلکه بر اساس مصالح و منافع دراز مدت دو ملت باید تصمیم گیری شود.
4- تجربه ناکام مصرف یک جانبه کمک های جامعه جهانی در 16 ولایت جنوب، و شرق کشور ایجاب می کند که حد اقل بعد از این به بازسازی وانکشاف متوازن اهمیت داده شود. این یک واقعیت است که 18 ولایت در غرب، شمال ومناطق مرکزی کشور برغم برخورداری از امنیت خوب، کمتر بازسازی شده است؛ وبا هیچ منطقی قابل توجیه نیست که ساکنان این ولایات صبر کنند تا شورش ها در جنوب و شرق فروکش کند وآن مناطق بازسازی شود تا نوبت به این ها برسد. از همین اکنون باید کار بازسازی عادلانه انکشاف متوازن همه ی ولایات شمال، جنوب، شرق ،غرب ومرکزی کشور را همزمان آغاز و اجرا کرد. و به خصوص اجرای طرح دهلیز های شمال به جنوب، شمال به غرب، شرق به غرب کشور می تواند تحول بزرگی در عرصه ی ترانسپورت وسهولت های فراوانی را برای حمل و نقل ملی و بین المللی به وجود آورد.
5- به جای مصرف نا به جای هزینه ها در تاسیس شبه نظامیان موسوم به اربکی و ایجاد جرگه های پرمصرف و بی فایده، باید دستگاه عدلی و قضایی ونیروی پولیس تقویت گردد.
6- برای مبارزه با تروریسم باید یک استراتژی مشخص تدوین گردد، تا نتوان برمبنای تمایلات قبیلوی و دیگر انگیزه های سیاسی از مبارزه با تروریسم سوء استفاده کرد. وقتی که از سوی دستگاه رسمی حکومت از ملاعمر دعوت می شود تا در انتخابات آینده شرکت کند، معنایی جز آن نمی تواند داشته باشد که حکومت فعلی درمبارزه با تروریزم، فاقد یک معیار مشخص می باشد.
7-دستگاه سیاسی کنونی، اراده، توان و شهامت اخلاقی دست زدن به چنین اقداماتی را ندارد.این حکومت اینک در کام گرایشات قبیلوی و سمتی در حال سقوط است و حل مشکلات افغانستان به اراده ای فراتر از اراده ی این حکومت نیاز دارد. بنابراین پیش شرط اصلی چنین اصلاحات تغییر تیم سیاسی کنونی می باشد .دولت افغانستان در برآورده کردن خواست های مردم افغانستان مطلقاً ناتوان بوده و سیاست های جامعه بین المللی را نیز دچار انحراف و بیراهه روی کرده است. همین امر باعث شده است که مردم افغانستان، اکنون به طور گسترده ای خواهان تغییر باشند.
حضار گرامی!
اجازه بدهید درپایان این سوال را مطرح کنم که محور همکاری افغانستان و جامعۀ بین المللی چیست؟ افغانستان یک کشور اسلامی با فرهنگ متفاوت است.محورهای مشترک که افغانستان را به جامعۀ بین المللی پیوند می دهد، کدام اند؟ من معتقدم بیائید مسئله پیوند افغانستان به دنیای جدید را نه از منظر سیاست که از منظر اندیشه و گرایش های فکری در نظر بگیریم.
در افغانستان جریان افراطی وجود دارد که رفتار ستیزه جویانه با جهان دارد و می کوشد افغانستان را از لحاظ سیاسی و فرهنگی به سوی انزوا پیش ببرد. جریان دیگری که از غرب برگشته اند، و در سیاست های امروزی افغانستان حیثیت تصمیم گیری یافته است، پیش از آنکه سخنگوی افغانستان باشد سخنگوی غرب است. آن هم نه سخنگوی فرهنگ و تمدن غرب، که دربهترین صورت سخنگوی پارۀ استراتژی ها و سیاست های مقطعی غرب. گفتگوی غرب با جریان غرب گرا، درواقع گفتگو نیست، بلکه یک مونولوگ یک جانبه خواهد بود. اما درافغانستان همیشه یک جریان معتدل و خرد گرا وجود داشته است که کوشیده است باب گفتگو با غرب را بگشاید و مخصوصاً خواستار استفاده ازتجربۀ غرب در عرصه های سیاسی و اجتماعی بوده است. این جریان خردگرا، آزادی عقیده و بیان و حق تعیین سرنوشت بشر را بزرگترین دست آوردهای انسان میداند. آنها طرفدار سیاست فرهنگی درهای باز هستند و میخواهند تجربه غرب را در حوزه فرهنگ، اندیشه و حقوق بشر به حوزه تمدنی خود منتقل کنند. ما معتقدیم که بشر با ترکیب میمون و مبارک خردورزی و دینداری و پیوند عقلانیت ومعنویت، بهتر می تواند، ایده آل های بشری را تحقق دهد. افغانستان درگذشته محل تلاقی فرهنگ های شرق و غرب بوده است.اینک نیز اگر به ندای جریان خردگرا، معتدل و طرفدار گفتگو گوش سپرده شود، افغانستان شاهد پیوند عقل و جان و شاهد پیوند، خرد، دانش و اندیشه ای تحلیلی غرب با اشراق و بینش شهودی شرق خواهد شد. ما امروز در جهانی زندگی می کنیم که از همکاری با یکدیگر نا گزیریم. ما اگر بر فرض، گذشته ای مشترک نداریم ، بی تردید آینده ای مشترک داریم. این آینده در گرو همکاری متقابل و گفتگوی عمیق، صمیمانه و جدی است؛ گفتگو میان شرق و غرب ، میان اسلام و مسیحیت و بالاخره گفتگو میان اندیشه ای تحلیلی و بینیش شهودی.اکنون وقت آن رسیده است غرب به نداهای خردگرایانه نیز گوش بسپارد.
از توجه شما متشکرم