مهرالدین مشید

 

دورنمای گفت وگوی تمدنهادرفرازوفرودبحرانهای سیاسی ،اقتصادی ونظامی جهان

قسمت پایانی

زوال وظهورتمدنهاوفرهنگهاوتبلورآنهادریکدیگر

ازمطالعۀ سیرتمدنهاوفرهنگهافهمیده میشودکه هرتمدن دارای اوج وحضیص بوده است . یک تمدن دریک برهۀ اززمان ازاثرتلاش ملتی یاملتهایی به اوج خودرسیده است؛ولی باازمیان رفتن آزادی های فکر،استقرارحاکمیت های استبدادی،فقرروزافزون وتن پروری زعمای بی کفایت آن روبه رکودوانقراض نهاده است ؛ولی این رکودابدی نبوده است . البته به این تعبیرکه هرتمدنی که درسرزمین اصلی اش روبزوال رفته است ،به نحوی ازانحادرسرزمین دیگری راه پیداکرده وروح خودرادرکالبدتمدن مردۀ آن دمانده است وعناصربالقوۀ فرهنگی آنرابصورت بالفعل درآورده است .

این روندبارباردرتاریخ تکرارشده است . به گونۀ مثال میتوان ازتاثیرگذاری تمدن شرق برغرب درطول تاریخ یادآورشد. درگدشته دیده شدکه چگونه تمدن یونان برتمدن اسلام اثرگذاشت وبعدترتمدن اسلام چون صوری برکالبدبیروح تمدن اروپادمید،عناصرپایای آن تمدن غرب را روح دوباره دادوآنرابباروبرگ بنشاند.

امروزبصورت آشکاراشواهدی عینی وذهنی دلالت برآن داردکه تمدن غرب گراف نزولی رامیپمایدوهرروزبیشترفساددامنگیراین تمدن میشودکه درسراشیبی ازبحرانهای دردناک اجتماعی راۀ زوال رامیپیماید. این تمدن باخالی کردن بارمعنویت بربارمادی خودمی افزایدودرچنگال ماشینیزم اسیرترمیگردد. انسان مغرب زمین رابه مثابۀ اسکلیتی گردانیده است که چون موجودی برهنه وتهی ترازهرزمانی ازروحانیت وجذبه های انسانی دردردجانکاهی  دست وپامیزند. ارزشهای مادی این تمدن  چون موریانه یی بربرج وباروی این تمدن لنگر افگنده وارزشهای معنوی آنرانابودمیسازد. ازهمین روشماری ازفیلسوفان درغرب چون سارترنگرانی شدید خودرانسبت به آیندۀاین تمدن ابرازکرده است درآثارخودهمیشه تاکیدکرده است که تمدن غرب درحال فاجعه آفرینی است وبرای نجات ازاین فاجعه به تمدن جدیدی نیازاست. باخالی شدن روح معنویت ازکالبداین تمدن چون بدن زخمی یی درزیردردهای بیدرمان ضجه میکشدودرحال ازدست دادن نفس آخرین نفسهای خودمیباشد.

ازآنچه گفته آمدبرمی آیدکه فرهنگهاوتمدنهای زیادی درطول تاریخ دوران عروج وزوال راپیموده اند، درفرازونشیب تکامل به نحوی درتمدنهای دیگرتبلوریافته اند وباریشه شناسی های فرهنگی میتوان دریافت که چگونه حتاهویت اصیل عناصرفرهنگی خودرابه نحوی  ازگزندحوادث درامان نگاهداشته است . دراین میان فرهنگهایی بوده است  که باوجودفرازوفرودهاباتوجه به مایه های غنی آن ظرفیتهای بالنده گی وپویایی خودراازدست نداده اند. ازهمین رواست که فرهنگهاوتمدنهایی درروندتکامل جامعۀ بشری ثبات وپایداری خودراحفظ کرده ودرصورت فراهم شدن زمینه دربرهه هایی اززمان قدرت بالقوۀ آن بقدرت بالفعل مبدل شده اند.

درروندگفت وگوهاچنین فرهنگهاوتمدنهانه تنهاقدرت تحمل فرهنگی خودرابنمایش میگذارندوباداشتن قدرت فعال تبادلۀ عناصرفرهنگی بربقای خودمی افزایند؛بلکه دردرازمدت توان جانشینی تمدنها وفرهنگهای دیگررانیزدارامیباشند. گفت وگوهادربسیاری ازمواردبرای تسریع بخشیدن چنین روندی موثرمیتوانندباشند؛زیراهدف اساسی ازگفت وگوهابهره مندشدن ازفرهنگهای دیگر،رفع اختلافات فرهنگی ،جاگزینی گفت وگوبرای جنگ ،زمینه سازی برابری حقوق بشرورفع تبعیض ،دفع ذهنیت قشری گرایانه دردین وضرورت شگوفایی زنده گی دینداران ، توجه به آینده نه به مفهوم ماندن درگذشته ،دستیابی به عظمت های فرهنگی گذشته واستفاده ازپیشرفتهای علمی ،رسانیدن پیام وارایۀ ارزشهای پایدارمعنوی ویژه گی های فرهنگی برای یکدیگروازهمه مهمترراهیابی خردفعال به بساط گفت وگوها،ترویج خردگرایی ورسانیدن انسان به عقلانیت فکری میباشد.

این گفت وگوهاملتهاراوامیداردتاپیش ازگرم کردن وهموارکردن خوان گفت وگوبادیگران برای پویایی وتحرک فرهنگ خودبکوشندتاباکشف عناصرزندۀ فرهنگی ازیکطرف عظمت فرهنگی خودرابشناسند وازسویی هم بابیداری احساس خودی درروشنایی آگاهیهای واقعی  بتواننند درصف گفت وگوهای منطقی تروبااستدلالترایستاده شوندوگفت وگوهابه مثابۀ کلیدی برای حل مشکل ملتهادرراستای دشواریهای سیاسی ،اقتصادی ونظامی آنهاموثرواقع شوند؛زیراگفت وگوهای شفاف ،آگاهانه وصادقانه نه تنهادررفع سؤتفاهم ملتهانقش بزرگی دارد؛بلکه راۀ منطق واستدلال رادربرابرزوروقدرت طلبیهادرمنازعات جهانی نیزمیگشاید. دراینصورت گفت گوهابدشواریهای گوناگون میان ملتهامیتوانندپایان بدهند.

نقش گفت گوهابرای حل منازعات جهانی

گفت وگوهابیش ازهمه برای ایجادامنیت سراسری کشورهاوثبات منطقه یی وجهانی نقش خاص وتعیین کننده یی دارند. دراین شکی نیست که درجهان امروزنزاع ایده ئولوژیکی برمحورنبردهای خونین اقتصادی میچرخدکه این نبردهادرآخرین تحلیل پای جنگ فرهنگهاوتمدنهارادرمیان میکشاندوازهمین رواست که امروزبیش ازهرزمانی به گفت وگوی فرهنگهاوتمدنهانیازمبرم احساس میشود،بویژه درشرایطی که بزرگ خواهی های سیاسی ونظامی قدرتهای بزرگ بیش ازهرزمانی  جهانرابه پرتگاۀ نابودی سوق میدهد. درچنین حالتی گفت وگوهامیتوانندبه مثابۀ برهان قاطعی برای حل بسادشواریهای جهان بکارروندتاازاین طریق تیغ یقین رابه ناف آنانی گذاشت که هنوزهم آرزودارند،ازراۀ زوروسرنیزه به مقدرات ملتهافرمانروایی کنند. هرگاه غرب حاضرشودتابرسرتقسیم منافع میان شرق وغرب باکشورهای مسلمان ازطریق گفت وگوهای مستقیم کناربیاید ،بعیدنیست که مشکل تروریزم هم درجهان حل شود؛زیرانبرد موجودامریکازیرنام جنگ باتروریزم بیشترمنشأاقتصادی داردوبرای توجیه آن شعارتحقق دموکراسی ، آزادیهای بشری وحقوق بشرراسرمیدهد. باایجادفضای تفاهم است تا میتوان قدرتهای غربی رامجاب گردانیدکه نیازی برای حضورآنهادرخلیج فارس ،بحیرۀ عمان وجاهای دیگری ازجهان اسلام نیست. درصورت خروج امریکازازساحات داغ تشنج درجهان ازنگرانی ملتهای مسلمان نسبت به سیاستهای امریکاخواهدکاست ،به اعتمادآنهادراین زمینه افزوده وتلاش امریکابرای تحقق وتامین دموکراسی ،آزادی وتحکیم ثبات درجهان مفهوم واقعی پیدامینماید. دراین حال قدرتهاوکشورهافرصت مناسب مییابندتابدوراززورگویی وبلندپروازی درساختارجهانی سهم فعال وموثربگیرند. طبیعی است ، کسانی دراین روندبهترنفع خواهندبردکه امکانات بیشتردراختیاردارند؛ ولی باتفاوت فاحش اینکه آنراازطریق مسالمت آمیزبدست می آورندنه ازراۀ زورولشکرکشیهای غاصبانه.

دراین حال ازمصارف گزاف نظامی قدرتهای بزرگ کاسته خواهدشد. این کشورهافرصت مییابندتاباکاهش بودیجه های نظامی خودبربودیجه های اجتماعی  خویش بیفزایندوقسمتی ازاین پولهامیتواندصرف بازسازی احیای زیرساختهای اقتصادی کشورهای انکشاف نایافته شود،باسیاستگذاریهای انسانی زمینه برای شگوفایی های اقتصادی واجتماعی تمام کشورهای جهان فراهم میشودودرنتیجه روندسیاستگذاری های جهانی ازشفافیت بیشتری بهره مندمیگردند.شگوفاییهای سیاسی درعصرتوسعۀ اطلاعات راه رابرای رفاه ورستگاری جهانی فراهم مینماید.

باتوجه به ابعادگوناگون گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاتاثیرات  چشمگیرآنرادرحوزۀ سیاسی میتوان ارزیابی  کرد. بویژه درعرصۀ برنامه های استرتیژیک سیاسی که دربسامواردتعیین کنندۀ سیاستهای اقتصادی نیزمیباشند. گفت وگوهادرراستای رفع اختلافات وسؤتفاهمهابرسراهداف استرتیژیک کشورهاراياری میرساندتابرای دستیابی به اهداف خودازراۀ مسالمت آمیزواردعمل شوندوزمینه برای کشورهای غنی وفقیرمساعدمیگرددتاازطریق عادلانه نظربه امکانات دست داشته به هدف حیاتی خودنایل آیند. بنابراین گفت وگوهامیتوانند بامنطق رساسیاستهای صلح جویانه راجاگزین سیاستهای زورگویانه وبلندپروازانه کنندوجهان راواردمرحلۀ تازه یی ازمناسبات درسطح جهان بگردانند. درنتیجه سیاستهای انسان دوستانه جاگزین سیاستهای خصمانه وانتقامجویانه میشودکه اینگونه سیاستهاچون کابوسی وحشتناک برفضای جهان سایه افگنده است وچنان فاجعه باررخ مینمایدکه هرآن نسل بشریت رابه مرگ جمعی وفاجعۀ  جهانی تهدیدمینماید.

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهابابازکردن بابهای جدیدی ازروابط تازه درحوزۀ دپلوماسی فرازوفرودهای آنراهماهنگ میگرداند. بالاخره سیاستهای نرم وآرام بصورت سیال روح قدرتمندبشری رابرای سیاستگذاری های عادلانۀ انسانی جهت تازه یی خواهدداد. دراینصورت راۀ رسیدن انسان به منزلی ازهفتادمنزل منزل مدینۀ فاضله این رویای دیرینۀ بشرمساعدخواهدشد.

درشرایط کنونی عنوان کردن مدینۀ فاضلۀ افلاطون یاجزیرۀ خیالی (زنده بیدارابن طفیل)ویا"ایتوپیای"مارکسیزم شایدخیالی بیش نباشد؛ولی بافرودآمدن انسان ازتوسن خودخواهیهاالبته بیاری گفت وگوهای شفاف راۀ رسیدن اوبه "شهرآرزوها"آنقدرهابعیدنیست ؛زیرارسیدن به چنین جامعه یی چون سایرآرزوهای انسان ازخواستهای دیرینۀ اواست که  پیامبران ،فیلسوفان ودانشمندان هرعصری ونسلی درهردوره یی ازتمدن بشری به مثابۀ ایده آل های بزرگ انسانی آنرازیرعنوانهای گوناگون مطرح کرده اند.

ازمطالعۀ تاریخ تحولات فکری بشری برمی آیدکه بشردشواریهای زیادی راپشت سرگذاشته وبه بسیاری ازچیزهایی دست یافته است که دیروزبرایش خیلی ناممکن مینمود. بعیدنیست که رویای رفاۀ جهانی آخردرمعبرتاریخ درفراراۀ گفت وگوهارقم بخوردوبعدعملی پیدانماید.

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهابحیث یک ضرورت تاریخی

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهارامیتوان بحیث سرآغازی جدیددرمناسبات کشورهاوملتهادانست که به مثابۀ رویکردی آگاهانه وانتخابی اصلح میباشد.این روندبحیث یک ضرورت تاریخی خردجمعی رابه سوی دریافت های جدیدفرهنگی ازجامعه های گوناگون میکشاندتاباتحلیل درست ازعناصرفرهنگی ملتهادرسایه وروشن دیدگاههای ژرف جامعه شناسانه گرههای ناپیوستگی وناپیوندیهامیان  عناصرفرهنگی کشورهاگشوده شود،چون باتوسعۀ فرهنگ اطلاعات وارتباطات بیاری تکنالوژی روبه پیشرفت معاصرعناصرفرهنگی ملتهاپیچیده ترشده است وکشف این پیچیده گیهای عناصرفرهنگی گوناگون وتوافق آنهابایکدیگربرای ایجادفضای همزیستی مسالمت آمیزازجمله ناگزیریهای بشرامروزبشمارمیرودکه درفضای آن کلافۀ سردرگم دشواریهای فرهنگی امروزمیان کشورهای مختلف جهان بصورت کل حلاجی ، تحلیل و گشوده شود. ازهمین روشماری ازدانشمندان گفت وگوهارابحیث ضرورت تاریخی گام بزرگی درراستای تامین امنیت جهانی تلقی مینمایند. آنهم درصورتیکه این گفت وگوهاازگفت وگو های سیاسی متفاوت باشد ؛زیراگفت وگوهای سیاسی بصورت عموم یک جانبه است زیرااین گفت وگوها برمیزانی ازپیشداوریهای قبلی برگزارمیشودکه داوریهادرحصۀ جناح غالب وجناح مغلوب عادلانه صورت نمیگیرد،درسکوی دپلوماسی تیغ زهرآگین زورمداری برگلوی مظلومین گذاشته میشودوگویاحق مظلومین بوسیلۀ تیغ سیاستهای زورگویانه ذبح شرعی میگردد.دریک قضاوت بیرحمانه یی ظلم برمظلومی مشروعیت پیدامیکند.

درحالیکه درگفت وگوی تمدنهاوفرهنگهادادوستدتنهادرعرصۀ فرهنگی است که درفضای آن بصورت نسبی همدردیها وهمدلیها باروحیۀ تفاهم فارغ ازهرگونه اقتدارگرایی موج میزند. بسیاری ازناامنیهادرجهان محصول ذهن انسانهااست وغیرقابل حل نمیباشند. چنانچه سیدمحمدخاتمی رییس جمهورسابقۀ ایران درکنفرانس سالانۀ یونسکوچنین گفته بود:"جهت برقراری امنیت ،منظورماازبرگزاری گفت وگوبین ملل جهان این است که این گفت وگوباگفت وگوی دپلوماسی متفاوت است."(13)

ازهمین جهت است که شماری ازدانشمندان بدین باوراندکه برای همزیستی مسالمت آمیزغرب ناگزیراست تابرای تامین عدالت درجهان ازبخشی ازمنافع خودبگذردوبنابدلایل سیاسی ،تخنیکی واجتماعی به منافع دنیای دیگرارج بگذاردتاکشتی طوفان زدۀ جامعۀ بشری به ساحل رهایی برسد. برخی ازدانشمندان خوش بین اندکه درآستانۀ سومین هزارۀ میلادی سرنوشت جهان برای همۀ بشریت یکسان وعادلانه خواهدبود. برگزاری گفت وگودرمیان تمدنهاوفرهنگهای مختلف میتواند،زمینه سازخوبی برای زیست باهمی انسان معاصرباشد.

انسان امروزبرای رهایی خودازظلم وبیدادجزراهی برای گفت وگووسیلۀ دیگری برای نجات خودندارد. گفت وگومیتواندلبۀ تیزشمشیرهارازحالت رویارویی بحالت همسویی وسازنده گی سوق بدهد.

برای تحقق عدالت درجامعۀ بشری دانشمندان بزرگی چون سیدجمال الدین افغانی ، سرسیداحمدخان هندی، مهاتماگاندی،ابوالکلام آزاد،داکترمحمداقبال لاهوری(14)، ابوالاعلی مودودی،داکترعلی شریعتی ، داکترمطهری وشخصیت های دیگری ازگذشته هابدینسوگامهایی راگذاشته اند. برای آغاز،ادامه وتسریع گفت وگوهابایست ازنظریه های این دانشمندان بهره گرفت ، تجارب پربارآنهارادراین راه به کاربست تابتوان ازفاجعۀ بزرگ جهانی که ناشی اززورگوییهای ابرقدرتهاوعملیات انتقامجویانۀ گروههای افراطی درغرب وشرق است ،جلوگیری کرد. درغیراینصورت تداوم زورگوییهای استعماری راه رابرای نابودی دولت های آزاد فراهم واین دولتهارابقلمروحاکمیتهای افراطی سراپادرتضادباغرب مبدل خواهندکرد.

غرب برای حل اساسی قضایای جهانی چون فلسطین ، چچین ، کشمیر، عراق وافغانستان بایدراۀ گفت وگوهارادرپیش گیردتابتواندازخشم وانزجارروبه افزایش جهان اسلام جلوگیری نماید. مناسبترین شیوه برای حل منازعات اقتصادی وسیاسی جهان گفت وگواست . این روندمیتواندبصورت غیرمنتظره سبب تشکیل جهانی شودکه درآن تعددسیستم هاوجوداشته باشدوبتواند عدالت راازطریق مذاکرات مسالمت آمیزتامین کند.

باتوجه به اهمیت این مسأله است که صاحب نظرانی چون خاتمی  (15)درسخنرانیهای خوددردانشگاۀ سازمان ملل درتوکیوزیرعنوان "گفت وگوفرایندی برای تحقق فرهنگ وصلح"گفته بود:"من گفته ام ومیگویم که  جهان برای آنکه خانۀ امن ، آبادوآزادهمگان شود. نیازبه صلحی پایدارداردوبرای آنکه این صلح جانمایۀ زنده گی اوشود،به گفت وگونیازمنداست." خاتمی بجای برخوردمیان تمدنهاوفرهنگهاگفت وگوهارابحیث بهترین راهکاراساسی برای حل بحران جهانی میداند. وی این بحث رامستلزم ورودبه مباحث فلسفی وتاریخی وتفکیک جهات کلامی وفلسفی ،دیالوگ وتامل درباب آرای متفکران بزرگ میداند. وی دراین بحث صلح رامقولۀ تجزیه ناپذیر،پایدار، جامع ودرحکم معرفتی مستقل تلقی میکندکه بااین تعبیرمفهوم صلح ازمحدودۀ امنیت وبازدارنده گی فراترمیرودوتعاملی خلاف رادربرمیگیردکه ازسطح رابطه میان دولتهابه سطح رابطه میان نهادهای مدنی ارتقامییابد.

برای عبورازگذرگاۀ پرمخاطرۀ جهان کنونی فهمی تازه ازمناسبات جهانی لازم است. فهمی که درآن شنیدن افکارعمومی وتکیه برظرفیت های فرهنگی ومدنی موضوعیت دارد. وی ازاینروگفت وگورامقولۀ انتزاعی ومجردنمی پذیردکه به باوراومیتوان آنرادرهمه حوزههابه کارگرفت . هرگاه جهان منظومۀ درهم تنیده یی ازمسایل اقتصادی ،اجتماعی ،فرهنگی وسیاسی دانسته شود.خردوارادۀ جمعی که درگفت وگوشکل میگیرد ، به هریکی ازآنهاخواهدپرداخت. اینگونه برداشت هاازگفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاسبب شده است که دانشمندان تعریف جدیدودرستی ازمسایل بشری ارایه بدهندتاراۀ حلهای جدیدی برای کاهش ورفع آنهافراهم گردد. برای نیل به چنین هدفی بایدمیان تجربه های کشورهای مختلف ودریافتهای نوین علمی پیوندهای تازه یی برقرارکرد. عرصۀ گفت وگوهامیتواندراههای عملی رادراین زمینه میسربگرداندتافهم تازه یی ازمسایل جهانی بوجودآید.

توسعۀ اطلاعات وارتباطات ،دانش نوین ،اقتصادنوین وفناوری نوین درتسریع این پروسه نقش دارند. ساختارهاونهادهای مدنی وبین المللی محل خوبی برای تحقق آن میباشد.دراین روندنهادهای بین المللی ، نهادهای بین الدول ونهادهای ملی مسؤولیت دارندتابااشتراک مساعی خودروندگفت وگوهاوساختارهای گفت وگوهاراعلیرغم دشواریهاوموانع نهادی وساختاری آنهاآماده نمایند. ازاینروگفت وگوی فرهنگهاوتمدنهایک مقولۀ بین المللی خوانده شد ه است که یک ویادوکشورازعهدۀ آن بدرشده نمیتوانند؛بلکه این پروسۀ پیچیده یی است که برای تحقق آن به دگرگونیهایی درسطح بین المللی نیازاست . سازمان ملل متحدبه مثابه یک موسسۀ پرقدرت هم تازمانیکه دربخش گفت وگوتحولی رادرساختاروظایف خودایجادنکندوتازمانیکه ازتمامی تواناییهای نهادهای مدنی ،نهادهای علمی وفرهنگی وادانشمندان هرکشوری درسراسرجهان بهره گرفته نشود، موفقیتی دراین حصه بدست نخواهدآمد. درحالیکه سازمان ملل دراین زمینه گامهای کوچکی راگذاشته است؛زیراگفت وگوهاکاربردهمه امکانات برسرموضوعی مشترک میباشدکه همانانیل به هدف اساسی گفت وگوهامیباشدونه تحمل نظریه هابریکدیگرتابتوان دررفع مسایل عمومی بشری فکرلازم وموثری نمود.

برای دستیابی به اهداف معین مسایل عمومی جهان بایددرحوزه های کوچک تقسیم شوندوعناصرهرحوزه بصورت جداگانه موردبحث قراربگیرند. به گونۀ مثال :آب ، نفت ،گاز،محیط زیست تادموکراسی وحقوق بشرهرکدام اززاویه های مختلف فرهنگی ،سیاسی ،علمی واقتصادی موردگفت وگوقراربگیرند. برای پیشبردبهترگفت وگوهابایدهرموضوع تخصصی راهم به عنوان مقولۀ میان رشته یی موردتوجه قرارداد. بنابراین گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاپدیده یی میان فرهنگهاوتمدنهای گوناگون نیست ؛بلکه ضرورتی است که تمامی دانشمندان ومتفکران رابرمی انگیزدتابه هرفکرواندیشه یی که هستند.هرگونه دیدی که نسبت به جهان دارندومسایل جهانی راهرطوری که میبینند،بایدیارای این راداشته باشندکه بایکدیگربرسرمسایل مختلف بشری گفت وگوکنند. گفت وگوهارابطۀ ناگسستنی باتمام عرصه های زنده گی دارد، اعم ازسیاسی ، اقتصادی ،فرهنگی واجتماعی ودرصمن پیوندناگزیری باآزادی ،دموکراسی ،حقوق بشروتامین امنیت دارند. رابطۀ همگانی وعمومی کفت وگوی تمدنهاوفرهنگهابه حوزههای مختلف زنده گی اجتماعی وفردی سبب شده است که دراین زمینه انسانهادرسطوح گوناگون بصورت فردی وجمعی احساس مسؤولیت  کنند. باتوجه به اهمیت گفت وگوهااست که پرسش هایی  چون : عوامل ناسازگاری انسان باانسان ؛انسان باطبیعت ؛انسان باماورای طبعیت ویااینکه پرسشهایی ازاین دست : ریشه های نابرابری اجتماعی کدامهااند؟شکننده گی صلح واستعدادناامنی درجهان چه است ؟پروسۀ مردم سالاری درجهان چراکندودشواراست؟باوجودتوسعۀ اقتصادی چراشگاف اقتصادی میان کشورهای غنی وفقیربیشترمیشودوچراوحشت شگفت آوری جهان رافراگرفته است ؟چگونه بشرامروزدرموقعیت های خطرناکی ازفقرنوین ،ناامنی نوین ،خشونتهای نوین وسیستم بیعدالتی نوین قرارگرفته است؟ درذهن آدمی خطورمیکنند.

مباحثی چون خطراخلاقی دررفتاردولتها،  نقش مذهب درجوامع مختلف ، ضرورت پاسخگوبودن قدرتها،توازن میان رقابت وهمکاری ، نسبت میان توسعه نیافتگی وتروریزم ،گفت وگومیان سنت ومدرنیته ،تعامل میان جهانی شدن وبومی گرایی میتوانندمبنای طرحهای کوچکی برسرمسایل روزباشدتابتوانندبه بخشی ازپرسش های بالاراپاسخ مثبت بدهند. باآنکه زورگوییهای قدرتهای بزرگ برفضای کشورهای فقیرچون چتری سیاهی سایه افگنده است. فقروتنگدستی وعبوسیت سراسرجهانرافراگرفته است . قدرتهای بزرگ به بهانۀ تامین دموکراسی ،آزادی وحقوق بشرکشورهای ضعیف راموردتهاجم بی باکانه یی قرارداده اند.این رویکردقدرتهای بزرگ جهان رابه لبۀ بحران خطرناکی قرارداده است که افراط گرایی رادرجهان بیشترازپیش تحریک وتقویه نموده است تاخطرآن میوحرودکه اوضاع جهان ازکنترول خارج گردد. بویژه درشرایطی که سلاحهای اتومی وکشتارهای جمعی دربازارهای سیاۀ جهان راه پیداکرده اندواین حالت بشریت راسخت  نگران نموده است .

باآنهم بحیث یک ضرورت تاریخی هنوزامیدواریهایی وجودداردوفرصتهابرای تغییرجهان بصورت کامل ازدست نرفته اند . گفت وگوهامیتوانندآرزوهای جدیدی رادرانسان برانگیزندودستیابی اورابه منابع وذخایرمعنوی ومادی جدیدی درجهان میسربسازدتاازآنطریق چهرۀ پیدایی جهان کنونی راکه فقر،ناامنی وجنگ است ، جانشین سیمای بنیادین دیگری کردکه همانامیل وتلاش مستمرانسان واقعی درراۀ تامین صلح ،آزادی ، عدالت ،توسعه ورفاه میباشد.

مولفه های اخلاقی گفت وگوی تمدنهاوفرهنگها

. مولفه های اخلاقی گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاازجمله راهکارهای مهمی اندکه ازگذشته هابدینسوذهن انسانهارابخودمشغول گردانیده است وبرای دانشمندان لازم است تابدانهاالتزام نمایند. این مولفه هادرحوزههای ساختاری ونهادی گفت وگوهامیتوانند،نقش تعیین کننده راداراباشند. جنبه های اخلاقی گفت وگوهادانشمندان راوامیداردتاازآنهاچون چراغی برفرازراۀ خوداستفاده کنندتابه مثابۀ محرکی هدفمندآنهارابه ساحل آرامی ورستگاری رهنمون سازند؛زیرامولفه های نامبرده دانشمندان رامکلف میسازدتااندوخته های علمی خودرابدون دخالت هواوهوس ازخودوبیگانه وبویژه خواستهای ازپیش تعیین  شده ،تنهابرای رهایی بشریت ازچنگال نابرابریهاتبادله کنندتاازطریق گفت وگوهای سالم ومملوازارزشهای معنوی انسانیت رابه منزل مقصودهدایت نمایند.

اخلاق به مثابۀ جوهرایثارظرفیت وتوانمندی شگفت آوری رادرآدمی ایجادمینمایدتاخالی ازهرنوع دغدغه هاتیرهای افکار خودرابه سوی هدف نشان بگیردتادرفضای پرازشفافیت فکری جهان رابه کام عدل درآورد. برای نایل آمدن به چنین مامولی نخست ازهمه بایدتحول اساسی دراخلاق سیاسی بوجودآید. تواضع ، خودگذری، وفابعهدومشارکت ازمهمترین لوازم اخلاقی تحقق گفت وگوهادرعرصۀ سیاست وروابط بین المللی به شمارمیرود. درروندگفت وگوهادریافت نسبت میان سیاستمداروهنرمندوهم نسبت میان اخلاق وسیاست ازجمله نکاتی اند که بدون توجه به جنبه های تیوریک گفت وگو میتوان باپرداختن به جهت های اخلاقی آن بویژه درباب نسبت میان سیاست واخلاق برتحقق عملی آن نایل آمد. گرچه نظریۀ گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهابدون بررسی زمینه های جنگ ونزاع وبدون مطالعۀ وسیع درموضوع شناخت نزاعهاطرحی ناقص خوانده شده است؛ولی زمانی این بررسی هابه نتایج ثمربارمیرسندکه سرشارازباراخلاقی باشند.

گفتگوزمانی به صلح پایدارمی انجامند که انسان باروحیۀ سرشارازاخلاق دینی با در نظرداشت حفظ ارزشهای انسانی در حدود و ثغور آن عمل شود. این زمانی ممکن است که گفتگو ها بر اصل احترام به انسان و ارزشمندی آن آغاز گردد تا انسان به سرچشمۀ شفاف هدایت نایل گردد.

داکتر محمود بروجردی(16) در مقاله یی زیر عنوان " بلوغ اخلاقی هدف ادیان الهی است "نوشته است:تا کنون اگر صلحی هم برقرار بوده بر مبنای صیانت ذات الهی، احتمال شکست و نگرانی از عقوبت آن بوده است.

اما انسان نیاز به صلحی دارد که از احترام به همنوع واعتقادبه ارزشمندی بشرسرچشمه گرفته و بر مسؤولیت اخلاقی اگاهانۀ او در قبال سعادت همگانی استوار باشد. شماری از دانشمندان به اندازه  یی پیرامون جنبه های اخلاقی گفتگو ها تاکید دارند که حتا آنرا  به مثابه پایه و اساس آن عنوان کرده اند. به باور آنها هیچ بنایی پایدار نمیماند تا زمانیکه زیر ساخت های آن محکم و استوار نباشد به قول شاعربزرگ ما بیدل:

خشت اول گرنهد معمار کج     تاثریا میرود دیوار کج

هرگاه اساس گفتگو ها سرشار از جنبه های اخلاقی و ارزشهای دینی باشند، در آنصورت ثمرۀ گفتگوها پایدار و جاودان خواهد بود. اساس و پشتیبان همچو گفتگو ها را اخلاق جهانی خوانده اند.چنانچه سید مصطفی محقق داماد  (17)در مقالۀ یی زیر عنوان " اخلاق جهانی و گفتگوی تمدنها " با اشاره به تاریخچه و شکل گیری مبانی گفتگوی تمدنها و فرهنگها نوشته است : "گفتکو فقط راه و روش است و خود به تنهایی بدون پایه و اساس استوار نمی تواند ،مشکلات را بر طرف کندو چنین مبانی فقط ممکن است حس مسؤولیت و ارزشهای اساسی و مشترکی باشند که در همۀ ادیان بزرگ عالم یافت میشوند و میتوان از آنها به عنوان اخلاق جهانی استفاده کرد.

داکتر بروجروی در این مقاله از اخلاق جهانی سخن میراند و پابندی به چهار رکن انرا اصلی برای گفتگو ها میداند، کار برد آانها  را در پروسۀ گفتگوها حلال مشکلات جامۀ بشری در حوزه های گوناگون ارزیابی مینمایدو به مفاهیمی چون آزادی، برابری و کثرتگرایی اشاره میکند. جهات مثبت و منفی آنها را توضیح میدهد و با سره و نا سره کردن مفاهیم آانها در جامعه تعهد انسان را در قبال وظایف او اشکار میسازد در این مقاله وی (18)نوشته است:

اخلاق جهانی براین چهار رکن استوار است : "فرهنگ همبستگی ، عدالت اجتماعی و اقتصادی فرهنگ عدم خشونت و احترام به هر شکلی از حیات ،فرهنگ تساهل و راستگویی وفرهنگ حقوق مساوی برای جمیع انسانها ." وی تعهد به این ارکان رابه دورازاشتباه گرفتن بی بند و باری به جای آزادی و در حقیقت بی اعتنایی را به جای کثرتگرایی ارزیابی میدارد.

گرچه از شکل گیری نظریه گفتگوی تمدنها به صورت فعلی آن اضافه تر از دو دهۀ نمیگذرد . با وجود حمایت یونسکو از این نظر هنوز در بُعد اخلاقی آن کار مهمی صورت نگرفته است.

آقای خاتمی رئیس جمهور سابق ایران این نظریه را گسترش داد و در توسعۀ آن سهم مهمی را ایفا کرد و توانست تا حدودی این نظریه را در حوزه های فرهنگی و سیاسی انکشاف بدهد و در این راستا صلح را به مثاله شاخص عمده در محراق افکار خود قرار داده است .

 باب اخلاقی این نظر یه را نیز برای دانشمندان پیشکش کرده است تا در این زمینه کارنمایند و آنرا انکشاف بیشتر دهند؛ زیراکه از دیدگاه آقای خاتمی بُعد اخلاقی نظریۀ گفتگوی تمدنها به مثابۀ بنیاد این روند برای تحقق عملی آن نقش بزرگ و تعیین کننده دارد.

تحقق این امر بزرگ در شرایط فعلی جهان بیش از هر زمانی لازم وحتمی به شمار میرود، کاربرد اخلاقی برای تحقق گفتگوها معنای آنرا ندارد که در کنارتمدن غربی از تمدنهای چینی ،جاپانی ،بودایی و اسلامی که هرکدام با وجود غنای سرشار و ظرفیت های بزرگ دارای جهانهای مستقل و خود بسنده یی نیستند که بر مدار تاریخ خود بگردند ، آگاهی کافی و عالی نداشته باشیم زیراین تمدنها هر یک به گونه یی  به دیگری نیاز دارند و هنوز هیچکدام به صورت کافی جهانی نشده اند و هنوز آن خلاقیت لازم را پیدا نکرده اند.

داکترداریوش شایگان (19)درمقاله یی به چندگانگی فرهنگهاپرداخته است ،نوشته است:"هرتمدنی تاآنزمان خلاق است که خودرامرکزجهان بداندومشعشعات هنری وعلمی اش شیوه یی اززنده گی رادربرگیرد. وی برخلاف هانتینینگتون جهانی شدن رابرگشت ناپذیرخوانده است وتحقق این روندرادرشرایط روبه توسعۀ پیشرفت وتکنالوژی حمل ونقل وارتباطات بیش ازهروقتی ممکن میداندکه اینهاباوجوداختلاط هویتهای فرهنگی مرزهاراشکسته است وزمینۀ نزدیکی ملتهارابیش ازهرزمانی مساعدترگردانیده است . وی مقاومت دربرابراین روندراناکارامیخواند. وجه مشخص جهان راتنهااین نمیداندکه اقوام ،فرهنگها،آداب ورسوم مختلفی دردرون آن دریکدیگرتداخل کرده اند؛بلکه تسلسل زمانبندی های برگشت پذیری نیزمیداندکه ازنظرکیفی طبقه بندی شده اند،باآنکه ازنظرتاریخی متفاوت اند،هریک ازاین فرهنگهاراهمرایی میکنندودرکناریکدیگربه زنده گی ادامه میدهند . چنانچه وی(20) درجایی دیگرازاین مقاله به تاییدجهانی شدن باوجودتداخل فرهنگی به تسلسل فرهنگی نیزاشاره کرده است وچنین نوشته است:"حرکتی که پیوندهای قومی راسست کندوبه اختلاط هویتهای فرهنگی بینجامید. این جهانی شدن درعین حال به جنبش برگشت ناپذیری تبدیل میشود که دربرابرآن مقاومت نیزنمیتوان کرد." وی باورداردکه این روندباوجودهمه پیچیده گیهای خودزمانی درجهت هدف سالم وانسانی تحقق پیدامیکندکه مولفه های اخلاقی آنرایاری کند. دانشمندان باعلاقه وخوش بینی ییکه برای تحقق این رونددارند،امیدواراندتاباایجادمیکانیزم های جدیدنهادی ساختاری درروندگفت وگوهاوبه کارگیری ارزشهای اخلاقی درآن بتوان این پروسه راتسریع بخشید.

باوجودآنکه امکانات زیادابزاری برای تحقق این روندفراهم گردیده است؛ولی زمانی تحقق آن صورت خواهدگرفت که علمادرسطوح مختلف بدورازسیاست بازیهاوبدورازمنافع شخصی ،گروهی وبلندپروازیهای فرهنگی درفضای گرم اخلاقی ومملوازدیگربینیهادراین راه همت گمارندتاباشدکه بابخشیدن باراخلاقی گفت وگوهاکشتی طوفان زدۀ بشریت رابه ساحل نجات رهنمون کرد.

 

گفت وگورابطۀ ملتهاودولتهاراپایدارمیسازد

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاراه رابرای همزیستی مسالمت آمیزمیان متلهاوکشورهافراهم میسازد. گفت وگوهامیتواننددرعرصه های گوناگون سیاسی ،اجتماعی، اقتصادی ونظامی اثرات چشمگیری داشته باشندوازسؤتفاهم میان ملتهابکاهدوزمینه  های زیست باهمی رامیان آنهااماده سازد. گفت و گوهابرخلاف نظریه های آنانیکه برخوردتمدنهارابرای پایان تاریخ ارایه میدارند،به تداوم زنده گی وادامۀ تاریخ تاکیدمیدارد. گفت وگوهابرای انسان انرژی میدهدتابرای بقای خودمنطقی ترفکرکندوزمینه های خوب اندیشیدن رابرای نجات انسان پیشکش کندوبرای انسان انگیزه میدهدتااول برای پویایی وبالنده گی فرهنگ خودوبعدتربرای پویایی فرهنگ جهانی کارنماید. چون آغازگرگفت وگوملتهااندوپیش قراول این حرکت رویاهاوآرزوهای صمیمانۀ انسان است . هرحرکت مردمی بویژه درجهت فرهنگی ازبارسیاسی کمتری برخوردارمیباشدوزمینه های پذیرش آن درمیان مردم هم موجوداست. ازآنروگفت وگوهامیتوانندبه مثابۀ پایه واساس رابطه میان ملتهاودرمرحلۀ بعدترمیان دولتهاقراربگیرند. گفت وگوهای بدورازمحورقدرت ازتفاهم مشترک بیشتربرخورداروزمینه های آشتی پذیری درآنهابیشتراست.

درجهان امروزیکی ازبزرگترین مشکل میان دولتها اکثرسؤتفاهماتی میباشدکه بتدریج درحوزههای سیاسی ،نظامی واقتصادی درزمینمایدوودرصورت عدم رفع آنهاهرروزعمیقتر شده ودردرازمدت بدیوارعبورناپذیری مبدل میشودکه سبب  جدایی دولتهاوملتهاازیکدیگرمیشود. سؤتفاهم های سیاسی واقتصادی نزاع برسرمنافع راببارمی آوردکه تداوم آن  جهانی راببادمیدهد. گفت وگوهای شفاف میان ملتهاراه رابرای آشتی میان دولتهامیگشایدومرحله به مرحله رابطه میان دولتهارادرحوزههای سیاسی،اقتصادی وارتباطات ازشفافیت بیشتری بهره مندمیسازد. باایجادشفافیت درزمینه های یادشده فضابرای گفت وگوهای بازترسیاسی هموارمیشودتادولتهابدون هرنوع اغماض وحیله مواضع  خودراآشکارابیکدیگر ابرازبدارند. درصورت ادامۀ این روندمیان ملتهاشتاب ها وکوتاهیهای زیادخواهانۀ دوطرف روبه تعادل میروند. ازهمین رواست که شماری ازدانشمندان بدین باوراندکه شکست گفت وگوی تمدنهاوفرهنگها برخوردمیان فرهنگهاوتمدنهاتشدیدمییابدوادامۀ آنراپایان تاریخ تلقی میدارند؛زیرابابه بن بست رفتن گفت وگوهاتاریخ بشری به بن بست کشانده میشودوبن بست تاریخ دلالت براایستایی آن دارد. مرگ هرپدیدۀ معنوی گواه برپایان حیات آن است . چنانچه عمرموسی سرمنشی کنفرانس اسلامی طی سخنرانی خودتحت عنوان "مفاهیم اشتباه درگفت وگوی دین وتمدنها"که درقاهره برگزارشده بود. چنین گفت :"گفت وگوی تمدنهاوادیان شکست خورده است ." وی اشاره به سخنرانی پاپ بندکت وپخش کاریکاتورهای پیامبراسلام کردواین گونه جدلهارابخشی ازستی دانست که بانظریه های برخوردتمدنهاوپایان تاریخ درارتباط است . وی افزودکه نظریۀ پایان تاریخ اشتباه است واضافه کردکه بحث برخوردتمدنهاهم اکنون به عنوان توطیه درخصوص دین اسلام اعمال میشود.

به نظردانشمندان برخوردتمدنهانه تنهاهمزیستی میان ملتهاوادیان رابهم میزند؛بلکه حوزههای گوناگون زنده گی رانیزبرکودمواجه میسازد. البته رکودیکه هرگزمجال برای خیزش نداردواین رکودپایانی است ،برای همه پدیده های زنده گی ازآنروآنهاپیشنهادمیکنندکه برای نزدیکی ملتهاوایجادفضای امن میان آنهابدیلی جزگفت وگووجودندارد. هرگونه مزاحمت دربرابراین روندرادرسطوح گوناگون فردی ،گروهی ودولتی مخالفت آشکاردربرابررفاۀ بشریب عنوان میکنند. دراین شکی نیست که دربرابراین روندسنگ اندازیهایی درسطوح مختلف وجودارد. این مخالفتهاریشه درموضع شخصی وگروهی افرادی داردکه تامین صلح سراسری رادرجهان به ضدمنافع خودمیدانندودیدگاۀ آنهانسبت به جهان خیلی محدودوکوچک است. همه پدیده هارادرجغرافیای به اصطلاح ازسرناف تازیربینی نگاه میکنند. دربرزخ هستی تمایل به مرزفاجعه دارندتافلاح بشری .

برای رهایی بشریت ازفاجعه ونجات تمام چرخهای زنده گی درحوزههای گوناگون سیاسی ،اقتصادی،ارتباطات واطلاعات وعبوراوبه مرزهای رستگاری گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهایگانه بدیل بلامنازعه میباشد.

نهادهای جامعۀ مدنی وگفت وگوی تمدنهاوفرهنگها

درجامعه هاییکه نهادهای فرهنگی ومدنی بمفهوم واقعی آن درایجادرابطۀ تنگاتنگ میان مردم ودولت نقش اساسی دارندوجامعۀ مدنی درآنهارشدکافی کرده باشند. این نهادهابه مثابۀ کانونهای اصلی گفت وگوهانه تنهانخبگان جامعه را؛بلکه دولتهاراهم بپای گفت وگوی تمدنهاوفرهنگها میتوانند بکشانندوحتایاری آنرادارندکه باایجادتحول درساختارهای این نهادهاروندگفت وگوهاراازسطح ملی به سطح منطقه یی وبین المللی بکشانند. نهادهای جامعه های مدنی برای برقراری گفت وگوهابه مثابۀ کانونهای گرم برای ایجادمناسبات میان دولتهاوملتها درسطح کشورهای مختلف نقش عظیمی دارند. نقش جامعه های مدنی درکشورهایی بیشترمطرح ولازمی است که بحرانهای بزرگ راپشت شرگذاشته اندوبادههاگونه دشواریهای دوران استعماری ومیراث شوم آن مواجه میباشند. دراین کشورهابصورت عموم زمامداران خودکامه بخاطرحفظ منافع خاص سیاسی خوددرپی تلاش بهم زدن مناسبات نیک میان کشورهاوایجادنقاط داغ تشنج برای بقای خودمیباشند. برای  حفظ وتداوم آتش جنگ ازابزارهای گوناگون دینی ،ملی، نژادی وقومی استفاده مینمایند. نهادهای جامعۀ مدنی دراین کشورهاوظیفه دارندتابرای ایجادمناسبات نیک میان ملتهاودولتهاازطریق گشودن باب گفت وگوهادرسطح ملی ، منطقه یی وجهانی زمامداران خودکامه رابرای توطیه هامجال ندهندوآنهارابرسرجایشان بنشانند.

جوامع مدنی بانهادینه کردن مبانی معرفت شناسی شامل انسان شناسی ، ارزش شناسی وعقلانیت نقش خوبی رامیتواندبرای سروساماندهی گفت وگوهاوبه نتیجۀ هدفمندرسانیدن آنها داشته باشند ؛زیراباتوجه به مبانی یادشده وکاربرددرست آنها روندگفت وگوهاراتسریع بخشیده بساازدشواریهاراازفراه راۀ آنها برمیدارد. گرچه درموردمبانی متذکره دیدگاههای گوناگونی وجوددارد. بویژه دیدگاههای متفاوت نسبت به مبانی نامبرده پیرامون انسان ،طبعیت وخداوندونقش وحی وعقل درآنها. این مثلث دربعضی مواردبحث برانگیزجلوه مینماید؛ولی بازهم مباحث یادشده بصورت عموم مانع پیشرفت درعرصۀ گفت وگوهاشده نمیتوانندوپرسشهادراین موردپاسخ پذیرمیباشند؛زیرادرشاهراۀ انسان شناسی باتوجه به زمان ومکان واستمدادازعقلانیت ناب نه تنهاتمکین زدن به منزل مقصودناممکن نیست؛بلکه دستیابی پاسخ بهرپرسشی هم ممکن است. جوامع مدنی تلاش کندتاباکشف ارزشهای مشترک میان فرهنگهاوتمدنهامسیرگفت وگوهاراسمت وسوی درست بدهند،برای جهت دادن بهترگفت وگوهابایددانست که ارزشهای مشترک میان فرهنگهاچه منشایی دارندوآیاپذیرفتن آنها فرایندعقلی داردویاخیر. بویژه درحوزۀ ارزش شناسی که دلالت برارزشهای پذیرفته شده دریک فرهنگ داردواین ارزشهاقابل بحث میباشند.درهرفرهنگ ارزشهایی وجودداردوآنچه این ارزشهاراازیکدیگرجدامیسازد،رابطۀ این ارزشهابایکدیگراست . میزان نزدیکی میان این رابطه هامتناسب است به کاهش تعارض وتقابل میان آنها. جوامع مدنی درکشورهای مختلف بااستفاده ازامکانات خویش میتوانندنقش ماندگاری رادرنزدیکی این رابطه هاداشته باشند؛زیراگفت وگوهازمانی موثراندکه رابطه هانزدیک ترباشندوازسویی هم گفت وگوهادرنزدیکی این رابطه هانقش خوبی دارند. این مربوط به گفت وگوکننده است که چگونه دراین روندمهارتهای خاصی رابرای گفت وگوهابکارمیبرد. جوامع مدنی درنهادینه گردانیدن این مهارتهاموثریت چشمگیری دارندتانزدیکی این رابطه هاراتسریع ببخشندوگفت وگوهاراسروسامان بهتری بدهند.

برای گشودن این بن بست اول بایدفهمیده شودکه آیامابامجموعۀ منظم ومنسجمی ازارزشهاروبروهستیم ویابرعکس. هرگاه این ارزشهاباهم ارتباط دارند،بایست ارتباط آنهاکشف گردندتادچارتزاحم درونی نشویم. درحالیکه ارزشهادریک نظام ارزشی قابل طرح میباشند. اختلاف ارزشهادرهرنظام ارزشی تفاوت فرهنگهارادرآن ببارآورده است. همین تفاوتهاگویای ویژه گی های فرهنگی هرکشوراست . به گونۀ مثال فرهنگ عدالت محور ،فرهنگ آزادی محوروغیره  .  آنچه دراین روندمهم است همانادریافت رابطۀ میان ارزشهااست ،ارزشهای فراتروفروتررادرک کرد، خیرهای برتروبرترین رادرمیان این ارزشهاپیدانمود،جایگاۀ تقوارادرآنهاجویاشدوهم بایددانست که چه جایگاهی درارتباط باموضوع انتخاب مادارندوپس ازآن التزام جایگاۀ عقل ومصلحت رادرآنها جستجوکرد. البته باتوجه به اینکه جایگاۀ عقل درمیان فرهنگهابایکدیگرمتفاوت است. باآنهم بایددانست که عقل انسان چه جایگاهی دراستدلال هادارد.بنابراین کارکردمستقلانه وغیرمستقلانۀ عقل راپیرامون پایگاۀ فرهنگهای گوناگون بایددریافت وزمانمندبودن آنرانیزبایدفهمید. درچهارچوب تفکربایدبه نوعی تعددفکری توجه داشت وحدومرزآنهاراشناخت . پس شیوه های حرکت بسوی اجماع رابایدآموخت تابتوان تعددراحل کرد. برای حل آن بایست به شیوههای متوسل شدکه حقیقت راتفسیر،کشف ویااختراع کرد.

پس ازآن میتوان برای برقراری نوع رابطه میان ارزشهابایکدیگرپل ارتباطی رابوجودآوردوبیاری گفت وگوهادیوارهای شکست ناپذیرمیان فرهنگهاراشکست تاملتهاودولتهادرفضای گوارای گفت وگوهانفس راحت بکشندوگامهای بلندتربردارند. علیرغم دشواریهابرسرگفت وگوی تمدنهاوفرهنگهانهادهای جامعۀ مدنی ،کانون های فرهنگی درایجاد،تداوم وتسریع این روندنقش سازنده وتعیین کننده دارند.

گفت وگوی تمدنهاوفرهگهانبایدبه سرنوشت گفتمان تجددمبدل شود

تجدددرواقع بنیانگذارتمدن غرب وتحولات عظیم سیاسی واقتصادی درغرب پس ازرونسانس میباشدکه این تحولات باب گفت وگوی تمدنهاراهم به نحوی گشود. شماری ازاندیشمندان پس ازمطالعۀ تحولات بزرگ درغرب بویژه درعرصۀ علوم وتکنالوژی زمانیکه بحث هامربوط به شناخت غرب وتجددرامطرح میکنند. ماکیاول رانقطۀ آغازوظهورفکرواندیشه یی میدانندکه بعدهابه اسم تجدددرغرب مطرح گردید. (21)  گرچه همزمان به ماکیاول شخصیتهای دیگری هم درغرب بودندکه اندیشه های آنهادرتشکل افکارتجددخواهانه تاثیرداشتند . به گونۀ مثال میتوان ازدکارت یادآورشدکه فکرفلسفی جدیدرادراروپااساس گذاشت ؛ولی ماکیاول باانتشارکتاب معرو ف خودزیرعنوان "شاهزاده "دربسط وگسترش این اندیشه نقش زیادی داشته است. وی دراین کتاب شیوههای بدست آوردن قدرت وچگونگی حفظ آنرادرحوزۀ سیاست مطرح کرده است. اصل نظریۀ ماکیاول رهایی ازهرگونه قیدوبندجزخودش برای رسیدن به قدرت میباشدکه درنظریۀ اومیل بقدرت اصل پنداشته شده است که ازدیدگاۀ دکارت هم "رهایی "اصل است ؛ولی برای رسیدن به رهایی قدرت رافرع میداندنه اصل . باآنکه دکارت شک تاریخی رادرغرب بنیادنهاد، درآخربه این نتیجه رسیدکه چون "من فکرمیکنم پس من هستم " وپس ازآن شک اوبرطرف گردید. ازدیدگاۀ دکارت جهان دراصل ازنقطۀ صفری آغازمیشودکه ازچندوچون عالم آگاهی نداردونمیداندکه خواب است ویابیدارونمیتواندحقیقت وواقعیتی رادرجهان ببیند.تنهادوچیزرادرجهان میبیند، یکی فکرودیگری موسس آن فکریعنی وجوداست. بااین فکروجودی تاسیس میکندکه بصورت کامل رهااست وخودش سرسلسلۀ وجوداست. البته دکارت دربحث های دیگرخوددرحوزۀ تعریف علم پایه وغایت این آدم (موسس آن فکر)راقدرت عنوان میکند. وی کاربردعلم رابرای بهره های دنیایی مفیدمیخواندوگفت وگوی تجددراپروسه یی میخواندکه طی آن رهایی انسان فراهم شودوبه اشکال مختلف قدرت نایل آید.

اندیشمندان دیگری چون "هانس" ،"کانت"،"مونتسکو"،"روسو"ومتفکرانی دیگردراین راهمت گذارده اند؛ولی ازآنهادراین موردبه مثابۀ پدری روایت فرعی شده است . گرچه دکارت گفت وگوی تجددرااساس گذاشت ؛ولی ازاوروایت فرعی شده است. گرچه دکارت باب تجددرااساس گذاشت ؛ولی این گفت وگوهاهیچ گاهی جای گفت وگوی عدالت وآزادی رانگرفت ؛زیراگفت وگوی تجددبیشترمنتهی بقدرت فردی شدوتمدن موجودراببارآوردکه مسلح باقدرت نظامی است . این تمدن به حدی به فردقدرت داده است که بدون درنظرداشت هرقاعده یی ازخط قرمزبگذرد. باتاسف که این تمدن هرنوع تخطی فردرابرای عبورازخط قرمزنه تنهاتوجیه مینماید؛بلکه یاری وتاییدهم مینماید.

ازآنچه گفته آمدپیدااست ،ازآنزمان که ماکیاول پایگاۀ اندیشۀ تجددرابرمحورقدرت بنانهادودکارت تجددرادرحوزۀ گفت وگوهاگسترش داد. سلطۀ فردیت رادرغرب بیشترتحکیم کردوتمدنی رابوجودآوردکه تادندان مسلح است وبرای حاکمیت فردی هرنوع موازینی رازیرپامیگذارد . این بدلیل آن است که صورتهای تمدنی که دریک تمدن ظاهرمیشوند،ازقبیل نهادهاواشکال مختلف رفتاری وتحولاتی که دردرون آن رونمامیشود،پیرامون ارزشهای غایی شکل میگیرد.(22)بااین تعبیرهرتمدنی شکل هرمی راداردکه درراس آن شماری ازارزشهای غایی قرارمیگیرند، آن ارزشهاازراس هرم بطرف پایین هرم خوردمیشوندوبه رفتارهای جزیی مبدل میشوند. به این ترتبب هررفتارجزیی باارزشهای غایی ارتباط تنگاتنگ پیدامیکند.ارزشهای غایی ازاصل تافرع بنحوی درساختاریک تمدن ازراس تاقاعدۀ هرم خودنمایی میکنندودرنتیجه بدنۀ یک تمدن راشکل میدهند. ازآنرودرهرتمدنی گفت وگوهاوفراگفت وگوییهامتناسب باخودش شکل میگیرد. درواقع همان چهارچوب مفهومی راتشکیل میدهندکه دردرون آن معنای غایی واساسی سوالهاوجوابهای ناظربه آن طرح میشوند. واضح است که پاسخ هادرآن منتاسب به حقیقت همان جامعه ویاتمدن ارایه میگردند. البته این پرسش هاوپاسخ هادرسطح بلندی شامل گفت وگوهابه مثابۀ اساسی نه فرعی قرارمیگیرند. پس هرتمدنی گفت وگوی وفراگفت وگویی راخاص برای خودبوجودمی آورد. ازآنروشماری دانشمندان نسبت به  گفت وگوهای برخاسته ازتمدن غرب زیرعنوان تجددبه دیدۀ شک می بینندواین گفت وگوهارازمینه سازسلطۀ تمدن غرب برکشورهای دیگرارزیابی مینمایند.(23) ازآنرو هدف اصلی گفت وگوهای تجدددرغرب ، گفت وگوی آزادی وقدرت شناخته شده است تاگفت وگوی آزادی وعدالت. آنهم رهاسازی فردورساندن آن به اوج قدرت که قدرت هم صورتهاونمودهای گوناگونی پیدامینماید. نه رهایی انسان بصورت کل ازقیدوبندهاییکه رفاه وآسایش بشریت رادرراستای تامین عدالت وآزادی تضمین مینماید.

هرگاه روندتجددوبصورت کل فلسفۀ سیاسی موجوددرغرب موردبحث گسترده قرارداده شود، پس ازآن گفت وگوهادرمحورتجددموردارزیابی قراربگیرند،این گفت وگوهاطی چندین قرن پیش قراول اهداف سیاسی ،نظامی واقتصادی بوده است وبیشترتحمیل کنندۀ برنامه های بلندمدت غرب برکشورهای دیگرتلقی شده اندکه دلالت برناموفقیت این پروسه درکشورهای دیگرمیکند. استفادۀ غرب ازگفت وگوی تجددبصورت انحصاری راه رابسوی انحصارقدرت غرب کشانده است . هرگاه این روندازانحصارغرب به کلی بیرون میگردیدوگسترده گی پیدامیکردوجهان گسترمیشد. دراین حال تجددارزشهای خاص نه بلکه ؛ ارزشهای   جهان شمول رابرای بشریت به ارمغان می آوردوامروزامیدواری های زیادی برای ثمردهی وتداوم گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهانیزبوجودمی آورد.

ازآنرونگرانیهایی وجودداردکه هرگاه گفت وگودرحوزۀ تمدنهاوفرهنگهاهم بادیدگاههای خاص غربی درجهت تامین وتحمیل ارزشهای خاص فرهنگ وتمدن غرب برکشورهای دیگرادامه پیداکنند . درآنصورت این گفت وگوهاهم درمحورارزشهای غایی فرهنگ وتمدن غرب باقی خواهندماندونه تنهاجهان گسترخواهدشد ؛بلکه این روندرادرذهنیت هابیشترخواهدکوبید. گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهازمانی موثروسازنده خواهندبودکه بدورازارایۀ ارزشهای غایی خاص یک فرهنگ باارایۀ ارزشهای غایی فرهنگهادرسطح جهان تداوم پیداکنند. آنهم درصورتیکه باحفظ هویت فرهنگهامتضمن تامین ارزشهای عام فرهنگی درسطح جهانی باشند. البته ارزشهاییکه درآینده هاآزادی ،عدالت وبرادری رابرای بشریت به ارمغان آورد ،این ارزشهابتوانند،درمحورهرم فرهنگ های ملی پیرامون فرهنگ جهانی بچرخند،درقافلۀ زمان جاری شوندوپایایی خودراحفظ نمایند.

 

منابع ورویکردها:

 

1-  کامران پارسی نژاد، نواندیشی درادبیات داستانی ، ماهنامۀ ادبیات داستانی ، شمارۀ 92،1384، ص

2- داکترحاکم مطیری  ،  تاملاتی درباب گفتمان سیاسی اسلام   ، پیام مجاهد    ، شمارۀ 47 ، 18دلو 1386

3-  دوکتورحاکم مطهر ، ترجمۀ پیاینده محمد، تاملاتی درباب گفتمان سیاسی اسلام ، پیام مجاهد، شمارۀ 568

4-   داکترحاکم مطهر  ، ترجمۀ پاینده محمد  ، تاملاتی درباب گفتمان سیاسی اسلام ، پیام مجاهد،شمارۀ 572

5-      همان منبع                          شمارۀ 572و573

6-  مسجدهاییکه ازسوی غربستان یاایران حمایت میشوند،ازروزنامۀ گاردین ، روزنامۀ 8صبح ،ش 219

7-  مصطفی محمدطحان ، تمدنهای بشری بسوی گفت وگو...یابرخورد  ،  روزنامۀ چراغ ، شمارۀ 964

   8-  مایکل شویر ،برگردان کاوه شجاعی    ،  درمورداسامه دروغ میگوییم   ، روزنامۀ 8صبح ،شمارۀ218

9-  سام هدا          ، چالش یاهمراهی جهان اسلام باامریکا  ، روزنامۀ 8صبح ،  شمارۀ 219

10-  امریکابایدمصالح جهان اسلام رادرنظرگیرد    ،روزنامۀ راۀ نجات ، شمارۀ 801

   11-  نجم الدین اربکان    ، نگاهی به گفت وگوی تمدن های اسلامی وغرب ، برگردان احمدذکی ، پیام مجاهد، شمارۀ 568

12-              ریچاردرورتی   که فیلسوف  ضدفلسفه  شهرت دارددرگذشته استاددانشگاۀ  استفوردبودودرسال 2007درگذشت . وی نظام  ایده آل خویش  رالیبرالیزم یاسوسیال دموکراسی  میدانست ویک  پراگماتیست یعنی  عمل گرابود. وی درسخنرانی  خوددرایران گفته بودکه  فلسفه  پیش  درآمدی بود،برای تاسیس نهادهای دموکراتیک درغرب ؛ولی  حالادیگرنیازی به آن  نیست واعلام کردکه پایان عصرفلسفه رسیده است. بااستفاده از منابع انترنیتی زیر . 

                                                               Aftab.ir.articles/religion/philosophy/c761182007617p1.php

kabulpress.org/maghala_14dalwe1385.htm - 57k        

13-  خاتمی           ، سخنرانی وی درکنفرانس سالانۀ یونسکو           ،       29  اکتبر 1999

14- داکترجاوید ، اقبال وگفت وگوی تمدنها  ،   درسومین کنگرۀ بین المللی علامه اقبال   ، 20عقرب 1377لاهور

15-  داکترخاتمی   ، سخنرانی درکنفرانس سالانۀ یونسکو   ، 29 اکتبر 1999

16-  داکترمحمودبروجردی ، بلوغ اخلاقی هدف ادیان الهی است ، همایش بین المللی گفتمان تمدنهادرتفلیس،مجلۀ بخارا ، شمارۀ 42

17-  داکترسیدمصطفی محقق داماد  ، رییس مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم تهران ، اخلاق جهانی وگفت وگوی تمدنها، مجلۀ بخارا ، شمارۀ 42

18-  داکترمحمودبروجردی  ، بلوغ احلاقی هدف ادیان الهی است ، همایش بین المللی گفتمان تمدنهادرتفلیس،مجلۀ بخارا ، شمارۀ 42

19 - داکترداریوش شایگان ، برخوردتمدنهای هانتینینگتون   ، مجلۀ بخارا، شمارۀ 42

20-             "                ،             "                          ،      "      ،     "

21- استفاده ازیادداشتهای شخصی

22-  داکترمحمودبروجردی ، بلوغ اخلاقی هدف ادیان الهی است ، همایش بین المللی گفت وگوی تمدنهادرتفلیس،مجلۀ بخارا،شمارۀ 42

23-  داکترسیدمصطفی محقق داماد  ، اخلاق جهانی وگفت وگوی تمدنها ،  مجلۀ بخارا،شمارۀ 42

 

******************************

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاپس ازآن آغازشدکه اندیشۀ سیکولریزم بعدازرونسانس دراروپاعطش ناقراریهای روحی ،آشفتگیهاوالتهابات درونی انسان مغرب زمین راتلطیف نتوانست.این جنبش باترویج اندیشۀ نوآنچه راکهنه پنداشت ،به بادانتقادگرفت وادعاداشت که آنچه درقالب سنت وکلاسیک است، اعم ازهنر، ادبیات نظم اجتماعی وزنده گی روزانه همه کارآیی خویش راازدست داده اندوازنظرآنهاساختارهای یادشده بایدخودراباپدیده های جدیدوفق دهندکه بعدهاازدل این اندیشه نسبت به انسان وطبیعت مکتب هایی چون اومانیزم جامعه شناسی ،روانشناسی و... سربرآوردند.

جنبش مدرنیستهای معاصرپیشاپیش این قافلۀ فکری بحرکت درآمد. به باوراینهاجنبش نامبرده بلوغ فکری ییکه داشت ،میتوانست ،مایه های نیرومندی رابرای رشدباورهاواعتقادات انسانمدارانه ازطریق استدلال وبرهان مطرح نمایدوذهن روشنگررااززیربارموهوم پرستی هاونادانیهارهایی ببخشد. چنانچه "کامران پارسی نژاد"(1)دراین رابط نوشته است:"به اساس نظریۀ مدرنیستها،بلوغ فکری اعتقادات وباورهای پیروان انسانمداری ازطریق استدلال هاوبرهانهای مطرح شده اثبات شدوذهن روشنگرباعث شدتاانسان آزادگرددوازدست موهوم پرستی هاونادانیهارهایی یابد."

سنت ومدرنیته

          ازنظرشماری دانشمندان غرب آرزوداردتاباپیش کشیدن بحث سنت ومدرنیته آرمانهای جنبشهای مترقی وعدالت طلبانۀ شرقی راباچوگان بینادگرایی بکوبدوبه نحوی باپیشکش کردن نوگرایی دربرابربنیادگرایی وسنت ارزشهای فرهنگی شرق رازیرسوال ببرند. شماری ازدانشمندان شرقی هم درجای پای غرب گام میگذارندوباتلاشی دنباله روانه فرهنگ وارزشهای اصیل تاریخی واجتماعی شرق راخواسته یاناخواسته قربانی آرزوهای غرب میکنند. بدین وسیله مبارزۀ حق طلبانۀ ملتهارابرضدزمامدارهای دیکتاتوردرمنطقه به قربانی میگیرندتاآنهاراقربانی گفت وگوهای سنت ومدرنیته نمایندو باحرکت دنباله روانه نه انتقادی وسازنده باجاری کردن آب درآسیاب دشمن آرزوهای مظلومترین انسانهای شوریده وعصیانگروافتاده درخون وخاکسترراقربانی خواستهای آزمندانۀ مستبدان وجباران تاریخ بگردانند. بایدتوجه کردتانبایدچنان درلاک سنت چسپیدکه ارزشهای مدرنیته رابویژه درحوزۀ علم وتکنالوژی بدورازبرخوردهویتی قربانی سنت کرد ونه آنقدراین لاک راشکست وبدورریخت که همه ارزشهای تاریخی وملی راکنارزدوبه مثابۀ موجودی تازه تولید شده دردامن  فرهنگ مدرنیته برمصداق تقلید"کبک ازمار"چنان آسیب پذیرشدکه سالهای زیادی هم آنرانتوان جبران کرد . درحالیکه هرگونه تحلیلی پیرامون سنت ،بنیادگرایی ومدرنیته بدون تفکیک سنت ومدرنیته وتحلیل مشخص ازجنبشهای بنیادگرایی درکشورهای مختلف اسلامی خام وناستوده است وممکن نیست که سنت ومدرنیته رادرکنارجریانهای گوناگون بدون تحلیل عمیق ازشرایط وظرف خاص آنهادریک تحلیل عمیق استقرایی طوری تعمیم بخشیدکه بدون رسیدن به ملاکهای قابل دقت وپذیرفتنی درنیم راهان تحلیل پادرگل ماند. بجاخواهدبوداگرعلت شکست مدرنیته رادرکشورهای گوناگون درچهارچوب نظریه پردازی یی به تحلیل گرفت تا باتوجه به نظریه های جامعه شناسی سیاسی ، فرهنگی واقتصادی جوامع مختلف به صورت بیطرفانه به نتیجۀ مهم ولازمی نایل آمد.

کارشناسان حرکتهای فکری معاصربدین باوراندکه تحلیل های روایتگرانۀ وتاریخی نمیتوانندکمکی برای گفت وگوهای تحلیلی برای شکست ویاموفقیت مدرنیته درکشورهایی چون افغانستان نمایند؛ زیرااین تحلیل هاکلی  نگرانه ،غیرروشنگروفاقدچهارچوب برای درک حوادث وتاریخ است. برای تحلیل درست این موضوع نویسنده نبایددردام شرح وقایع تاریخی چنان گیرماندکه ازیک تحلیل بنیادین جدیدوروشنگرانه صرف نظرکند.

برای تحلیل بهتراین موضوع بایست ازمنظریکی ازرشته های علوم انسانی بدان عمل کرد،یادرقالب گفت وگوی آگاهانه ومسلسل ازواقعه نگاری صرف تاریخی فراتررفت وبحث رابه ساختارهاوسازوکارهای درونی سنت کشاند وپاسخ روشن آنرا درقالب بنیادگرایی وشکل گیری نخبگان سنتی وروحانی به عنوان یک طبقۀ قدرت باویژه گی های مشترک سیاسی ومنافع گوناگون آنهادریافت تابتوان علت شکست نیروهای نوگراراازمنظرتحلیل ایده ئولوژیکی وعملگرایی موثرویاغیرموثراین نیروهادرکشورهایی چون افغانستان بخوبی پیداکرد. برای اینکه بتوان گفتمان نوگرایی وسنت رابه عنوان یک مبحث جدی درحوزۀ اندیشه مطرح ساخت . این مباحث رابایست ازعمق بیشتربرخوردارگردانید.

درست نیست تابنام نوگرایی بحران مشروعیت رادرنظام سنتی خلق کرد. بدون اینکه مناسبات مدرن رادربسترتحولات مادی جایگزین مناسبات سنتی کردوبااین بهانه سنت رادربست بحیث یک نظام خرافاتی ارایه داد. درحالیکه سنت یک نظام زنده گی است ، چیزی بیشترازاعتقادویانظام اسطوره یی جمیع مناسبات اقتصادی ،سیاسی واجتماعی یک جامعه رااحتوامیکندکه افرادبه اساس مناسبات نامبرده شوروعواطف انسانی خودرابسیج میکنند وزنده گی خودراسامان میدهند. درحالیکه مدرنیته بدون ایجاددگرگونی اجتماعی واقتصادی خارج ازشهرهانتوانست درتعیین سرنوشت تودههانقش مسلط  رابازی کند. بااین کارخودگروه های رادیکال رابیشتربه سوی قدرت متمایل گردانید.

درکشورهایی چون افغانستان دولتهای نوگرادرزیرشعارنوگرایی دوپهلوعمل میکند. دراین کشورها گروههای نوگراکه وفاداری خودرابه ارزشهاوساختارهای تباری وایده ئولوژی های جدیداعلام میدارند؛ولی درعمل ازمحافظه کاری ومناسبات قبیله یی برای مشروعیت سیاسی خودحمایت  میکنند.

 

نهیلیلزم

مدرنیست هادراروپا نتوانستند،نسخۀ سالمی رابرای رهایی بشریت عرضه نمایندوپس ازرویارویی باتمام رویدادهایی چون انقلاب صنعتی ،انقلاب فرانسه ، انقلاب روسیه ، ظهورکمونیزم ، جنگهای اول ودوم وظهوراستعمارنوو... بالاخره ناگزیربه دام ناامیدی ونهیلیزم افتادند. امیدواربودندتاباتوسل جستن به نهیلیزم روح آشفته وسرگردان انسان غرب رادرمان کنندوازفاجعۀ تمدن غرب اوراارهایی ببخشند. دراین دوره نوسنده گان وهنرمندان مدرنیست دست به خلق آثارپوچ انگاری نهلیستی زدندوادبیات پوچ انگاری بازاریافت وادبیات برآن شدتاانسان رابی هویت نشان بدهدوچهره عصیانی وناآرام ازاوجلوه بدهد.

اصطلاح نهیلیستی اولین باربوسیلۀ تورگنف نویسنده روسی به کاررفت . وی این اصطلاح رابرای آن گروه ازروشنفکران روسی بکاربردکه ازکندی اصلاحات دراین کشورسرخورده شده بودند وهوادارنابودکردن نظام موجودباهروسیله یی بودند. مهمترین نظریه پردازاین اندیشه "د.ای پسارف "بودکه دررمان "تورگنف "بنام "بازاروف" تصویرشده است. وی نام نهیلیست راباافتخاربرای خویش پذیراشدوبسیاری ازانقلابهای نسل بعدی ازوی پیروی کردند. (@)

این گرایش بعدهاشاخص اندیشه های کافکا نویسنده آلمانی زبان واهل چکسلواکی سابق راتشکیل داد.دراندیشه های اووجه نیست نگریهای بارزی دیده میشودکه میتوان اوراپیشتازاندیشه های نیست نگرانه دانست.

پس ازسال 1970 این اندیشه دچاردگرگونی شدوبیان مدرن که باپیدایش تفکرات مدرن وظهورنسانس به وجودآمده بودوداعیۀ گرآن بودکه بشرمیتوانددرک کند، بیاموزد، بهترباشدومیتوانددربارۀ سرنوشت خودتصمیم بگیرد. باوجودشعارهای پرزرق وبرق جذبۀ خودراازدست داد،به نهیلیزم جای خودراخالی کردوانسان رابه عصیانگری بی هویت معرفی نمود. ازهمین روشماری اندیشه های کافکاراچون برهوتی نیست انگارانه به عنوان آیندۀ تمدن غرب نام میبرند. کتابهای اوآثاردیگری ازاین دست خواننده رابه درون دنیایی فرومیبردودرتجربه های  سهیم مینمایدکه به صورت عموم یک نوع آرمانزدایی میکند، هرچنددرپس این نوشته هایک ناخشنودی نهفته است واین ناخشنودی راهرآدمی که دراین جهان مدرن زنده گی میکند، حس میکند. دردنیای مدرن هرآدمی این تلخی وسردی حاکمیت تکنوکراسی راباباری ازسیطرۀ بی عاطفگی جامعه مدرن ودرهاله یی ازخودبیگانگی هاحس وتجربه میکند.

پس ازآنکه تمدن غرب باروح مادی وسردش یخبندانهای روانی انسان غرب راذوب کرده نتوانست ،عطش بیقراربهای روحی وجاذبه های عاطفی اوراسیراب نگردانیدوگرهی ازالتهابات درونی اونگشود. گرایش های گوناگون فکری درچوکات تمدن وقرهنگ غرب بن بستهای فکری انسان غرب رانگشودوباهرقدمی که درموازات این تمدن گام گذاشت ، هنوزهم پادرگل ماندوپای استدلالش چوبین گردید. ازسویی هم عظمت طلبیهای فرهنگی شماری ازدانشمندان غرب چون هانتینگتون هاهرچه بیشتربربن بستهای فکری مردم آن افزود. اکثردانشمندان غرب بی آنکه علت اصلی بن بستهای فکری درغرب رادرست تشخیص بدهند. خواستندتاباتوجه به درون مایه های تمدن غرب راهی راازدرون این تمدن برای رهایی انسان آن جستجونمایند؛ ولی این گونه تلاشهابجایی نرسید وفریادهای سارترهاهم درچوکات اصالت وجودی"اکزیستنسیالیزم "رهایی انسان مغرب زمین راچندان تضمین نکرد. تاآنکه شماری اندیشمندان غرب نجات بشریت رافارغ ازهرگونه وابستگیهادرگفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاتشخیص دادند.دانشمندان شرقی باتوجه به جاذبه های معنوی فرهنگ شرق دراین راه پیشی گرفتندوبه نحوی سرکلافۀ آنراگشودند.

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهابرای باراول دراواخرقرن بیستم ازطرف یک دانشمندمصری مطرح شدکه بعدهابوسیلۀ خاتمی رییس جمهورسابقۀ ایران به مثابۀ فراخوانی برای گشودن باب گفت وگوهامیان تمدنهاوفرهنگهای گوناگون گیتی براه افگنده شد. به اساس پیشنهادخاتمی بودکه یونسکوسال         سال گفت گوی تمدنهاوفرهنگهانامید. درگذشته هم دانشمندانی دراین موردباب بحث هاییراگشوده بودندکه چندان رشدنکردوبه گونه یی عقیم ماند. درجهان معاصرگفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاباب تازه یی است که پیشاپیش قافلۀ تجددبحرکت درآمده است تادریچۀ آگاهی انسانرابه سوی نورمعرفت راهیاب نمایدوفصل تازه یی ازآگاهی های بشری رابباروبرگ بنشاند.                     

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگیهادرواقع نسخۀ تازه یی است که شایدبتواندبه کشمکش هاومنازعات درونی میان ملتهاودولتهاراپایان بدهدوباربی عاطفگیهاوخودبیگانگیهاراازشانۀ تمدن غرب فروافگندتاباآمیزش عناصرزندۀ فرهنگ روح پروروانسان سازشرق باعناصرجامعه سازوزنده گی سازفرهنگ غرب راهی برای رهایی انسان بلاکشیده وآشتفتۀ گیتی میسرگردد.

گفت وگوی فرهنگهاوتمدنهادراعصارگوناگون به نحوی آثاروافکاردانشمندان و عرفای شرق انعکاس یافته است . این فراخوان بزرگ رادراشعارعرفای شرقی چون مولانای روم ، سعدی شیرازی ، حافظ شیرازی ودیگران بوضوح میتوان دید. چنانچه لسان الغیب شیرازدراین باره پیام آشکاری داردکه میگوید:

جنگ هفتاددوملت همه راعذربنه             چون ندیدندحقیقت رۀ افسانه زدند

پیام حافظ درواقع فراخوانی است ، برای همه جهانیان که راۀ اندیشیدن رافراترازمرزهای ملی برای ملتهاوفرهنگهابازکردوخردگرایی رادربرابرعقل زدایی به نمایش گذاشت. حافظ سودایی مابی هراس وباجرئت تمام  دراین راه قدم گذاشت،گرچه اوازجنگ مذهبی ابرازخستگی کرده است ؛ولی به گونه یی جهانیان رابه آشتی وهمسویی فراخوانده است . وی باسعدی بزرگ همصداشده است که چنین سروده است"گرعضوی بدردآوردروزگار   دگرعضوهارانماندقرار"و بال اندیشه راچنان گسترده ترازهرزمانی به پروازدرآوردکه جدال ملتهاوفرهنگهارابرای رسیدن به حقیقت نفی کردوتنهاراۀ رسیدن به حقیقت رادرشناخت درست ازویژه گیهای فرهنگی ملتهاارایه نمود. وی جدال وکشمکش هارادلیل ناآگاهی وعدم شناخت درست ازحقیقت عنوان نمودوازاین هم پافراترنهادواین منازعه راافسانه یی بیش ندانسته است . وی دراین پیام خود تاکیدکرده است که ملتهاازکرسی نزاع واختلاف فرودآیندودرسکوی گفت وگوراۀ رسیدن به هدف رادرسرزمین ملتهاوفرهنگهادریابند؛زیرااوباورداشت که گفتمان فرهنگهاوملتهاآگاهی انسان رادراوجی ازباورهایش محک میزندتادرمعراج آگاهی رسیدن به کمال رادربلندای یقین فراترازمرزبندی ملتهاوفرهنگهاتجربه نمایند؛زیرارسیدن به آگاهی های بزرگ علمی وفرهنگی است که به مرزبندی افکارواندیشه هانقطۀ پایان میگذارد. درنتیجۀ چنین روندمعقول است که ماومن درنزدیک ترین فاصله هابایکدیگرملاقی میشوند،بالاخره درسرحدمشترکی به هدف معین دستیاب میگردندودرسرزمین "ما"گوهرشهسوارآگاهی رابه آغوش جان پذیرامیگردند.

ارباب معرفت درشرق وغرب دریافته اندکه بارسیدن پای آگاهی آدم به این مرزهابسیاری ازتضادهای فکری حل میشوندوباسنگین شدن بازارارزشهای معنوی بال اندیشه درشاهراههای سرشارازباورویقین به پروازمی آیندویاچنان ازارزشهای مادی خودرامستغنی مییابندکه حقیقت رافراترازدایرۀ تفکرادیان به مثابۀ نوری درنورچون اشعۀ درخشان درقاب وقوسین اگاهی های برتردرنزدیکترین صدرۀ تکامل بشری به تماشامیگیرند. بارسیدن انسان دراین مقام آگاهی است که مجال رهایی ازهرگونه بندهاراپیدامینمایدومفاهیم خدامحوری وانسان محوری درمرزهای کرانمنداصالت وجودوناکرانمنداصالت فطرت به گونۀ شفافتروسیالترارگذشته تفسیرمیگردند. درنتیجه جایگاۀ انسان درهستی به مثابۀ موجودی هدفمندبه اثبات میرسد.

دانشمندان بدین باوراندکه گفتمان تمدنهاوفرهنگهاراه رابرای همزیستی فرهنگی تاسطح وحدت فرهنگی درجوامع گوناگون فراهم خواهدکردواین روندرادرآخرین تحلیل زمینه سازمحوتقابل وتضادفرهنگهاوتمدنهامیدانند. دراین حال پرجاذبه گی وکشش فرهنگهامیتوانندخوبترمحک بخورندودرفراراۀ این فرایندبه پیش بتازند. یعنی بادستیابی انسان به آگاهی های بیشترومتنوعترتضادهای دینی وایده ئولوژیکی کاهش قابل ملاحظه یی مییابند. دراین حال ظرفیت تحمل پذیری فرهنگی ودینی افرادهم بلندترمیرود. بازدوده شدن خرافات واوهام ازپیکردین وفرهنگ هردوبالنده تروپویاترمیشوندوشفافیت آنهاآشکارتروفهم دینی ازسیالیت قابل توجهی بهره مندمیگردد.

ازاینکه فهم دینی بنابرعلل گوناگون سیاسی ،اقتصادی وفرهنگی مسخ میگرددوبه تحریف کشانده میشود. این مسخ محدودبه دین نمانده؛بلکه فرهنگهاراهم احتوامینمایدوسیمای اصلی فرهنگهاوادیان راچنان میپوشاندکه اصالت های تاریخی وملی آنهارانیزبه شکل بیرحمانه یی زیرسوال میبرد. فقربه مثابۀ خطرناکترین دشمن درهربرهه یی اززمان دربرابرشگوفایی دینی وفرهنگی قربرمی افرازدوازهمین رویکی ازعوامل عدم رشد فرهنگ شرقی هماناناتوانیهای اقتصادی میباشدوهرگزنتوانسته است تادربرابرتهاجم فرهنگی سربرآوردویاازروی ناگزیریهاونابخردیهادردام تقلیدکورکورانه خورد وخمیرشده است.

ازآنچه گفته آمدبرمی آیدکه گفت وگوی فرهنگهاوتمدنهادرحوزههای گوناگون سیاسی ،اقتصادی واجتماعی قابل بحث اندوتوسعه اطلاعات وارتباطات هم درروندآن تاثیرمهمی بجامیگذارند. بیرابطه نخواهدبود، اگرابعادمختلف گفت وگوهاموردمطالعه قراریگیرند تااثرات مثبت ومنفی وعومل منوط برآن آشکارگردد. نقاط ضعف وقوت این دوکتورین فرهنگی خوبترنشانی شودوفایده وزیان آن درحوزههای مختلف سیاسی ، اقتصادی ،اجتماعی ، اطلاعاتی وارتباطاتی واضح گردد. بادرک قوت وضعف آن چگونگی عبورازبن بستهای آن فراهم میشودودیوارهای ناشکننده میان فرهنگهاوتمدنهاشکننده وعبورپذیرمیگردند. هرگاه بدون درنظرداشت مسایل بالاگفتمان فرهنگهاوتمدنهاپیگیری شود، دراینصورت نه تنهااصطکاک هاودیوارهای فراوان برسرراۀ ملتهاایستادمشود؛بلکه جلورشدوپیشرفت راهم دراین موردمیگیردکه بحرانهای ناشی ازآن نابسامانیهای بزرگ اجتماعی ،سیاسی واقتصادی رانیزدرپی خواهدداشت.

گفت وگوهاراچگونه بایدآغازکرد

هرگونه بحث مقطعی پیرامون گفت وگوی فرهنگهاوتمدنهانه تنهارهگشاه نیست ؛بلکه اینگونه بحث هابه صورت کل به مثابۀ جادۀ یکطرفه هرگونه پیشرفت احتمالی رانیزمانع میگردد. این خلازمانی بیشترآشکارمیشودکه بدون شناخت عمیق ودقیق ازفرهنگ ملتی به سراغ گفت وگوی فرهنگ آن رفت؛زیرابرای درک ضعف وقوت یک فرهنگ سره وناسره کردن عناصرآن لازمی است وباتوجه به شناخت وسیع فرهنگی میتوان به درک زوایای ناپیداوپنهان آن نایل آمد. بدون شناخت فرهنگی وتاریخی ملتی نمیتوان فرودوفرازگذشتۀ زنده گی مردم آنرادرک کردویاآیندۀ آنراپیش بین شد. عدم شناخت درست ازفرهنگی ازسویی سابقه ، حالیه وگذشتۀ تاریخی ملتی درپردۀ ابهام باقی میماندوازسویی هم برخوردانتقادی نسبت به آن جزعمل شتاب آلودوناشیانه چیزدیگری نخواهدبود.

برای نایل شدن به چنین هدفی لازم است تااول روابط فرهنگی کشورهارادرسطح ملی وبعددرسطح منطقه یی وفرامنطقه یی وقاره یی موردمطالعه قرارداد. به گونۀ مثال مابایدبدانیم که کشورماباکشورهای همسایه های ماچه اشتراکات فرهنگی وتاریخی داردوچه نقاط بارزاشتراکات فرهنگی وشباهتهای تاریخی میان ماوهمسایه هاوجودداردواول باتوجه به درک نقاط اختلاف فرهنگی راههای وفاق فرهنگی رابه کاوش گرفت . بعدتراین شباهتهاواختلافات رادرمحورتفاهم منطقه یی وبعدتردرمستوای روابط فرامنطقه یی موردبحث وگفت وگوقرارداد.بایددریافت که فرهنگ کشوری چون افغانستان چه جایگاهی دربسترفرهنگ منطقه یی وجهانی داردوچه شباهتهای عناصرفرهنگی میان آن فرهنگهای منطقه یی وبعدترجهانی موجوداست . بادریافت وجوۀ تشابه میان فرهنگهادرسطح منطقه وجهان میتوان بربخشی ازبن بستهای اختلافات فرهنگی فایق آمدوباکشف ریشه های مشترک فرهنگی زمینۀ تفاهم مشترک وآشتی پذیری میان فرهنگهاراپیداکرد. باتوجه به ویژه گیهای فرهنگی ملتهاوشناخت عناصرگوناگون آنهانه تنهامیزان درک حساسیتهای خاص فرهنگی بالامبرود؛بلکه نحوۀ برخوردمسالمت آمیزفرهنگهارابایکدیگرنیزهموارترمیگرداند. آنچه که درسطح جهانی مایۀ امیدواری آشتی پذیری فرهنگهارابیشترمیسازد،هماناموجودیت رگه های مشترک عناصردینی درفرهنگهای سراسرجهان میباشد؛زیراهرفرهنگی درجهان آمیزه یی ازعناصر دینی چه ادیان ابراهیمی وچه ادیان غیرابراهیمی رادرخوددارامیباشد. عناصردینی فرهنگهاباوجودگذشت زمان وظرفیت تحول پذیری آنهاهمراه باانحراف ورشدبه مثابۀ چراغ روشنی دربستراصلی فرهنگهادرتلولواست که عناصریادشده باوجودیک سلسله اختلافات بیشترسرآشتی وهمسویی رابایکدیگردارند؛زیرامایه های اصلی دینداری یکی وریشه های آنهامشترک اند. اکثراختلافات فرهنگی هم درتاریخ بشری رنگ دینی داشته است واین اختلاف هم ریشه درانحرافات دینی دارد تادراصول ومنابع اصلی دین .

دراین شکی نیست که فرهنگهادرفرازونشیب تحولات تاریخی دگرگونیهای زیادی راپذیراشده اند. پیشرفت بشردرحوزههای گوناگون اعم ازفناوریهای صنعتی ،اطلاعاتی وارتباطاتی جهان رادرمنصۀ تحولات بزرگ انقلابی درهردورانی قرارداده است که تحولات نامبرده درغنای فرهنگهاوحتاایجادانقلاب درفرهنگهانقش ماندگاری داشته است. گرچه تحولات یادشده گاهی چنان سریع بوده که حتامسیراصلی فرهنگهارابه چالش کشانده است ویک باره هویت فرهنگی رامتحول گردانیده وروحیۀ آنرادگرگون نموده است؛ولی باآنهم نمیتوان برمبنای اینگونه تحولات میان فرهنگهادیوارهای آهنینی رااتصورکردوبه هرگونه روابط فرهنگی  درجهان خط بطلان کشید.

پس ازمطالعۀ عمیق فرهنگ اسلامی ودرک اشتراکات فرهنگی کشورهای اسلامی وپیونددیرینۀ فرهنگی میان شرق وغرب وروابط فرهنگهای شرقی وغربی اززمان های کهن بدینسوبه خوبی آشکارمیشودکه چگونه تمدن یونان قدیم درون مایه های خویش راازمدنیت های قدیم فلسطین ،مصر، کلده وآشوروبین النهرین گرفته بودوبعدهامدنیت اسلامی چه تاثیراتی راازمدنیت یونان قدیم پذیرفت وآثارفیلسوف هاودانشمندان یونانی چون فیثاغورث ، طالس ، سقراط ، افلاطون وارسطورادرافکاردانشمندان وفلاسفه اسلامی چون فارانی ، الکندی ، ابن ماجه ، ابن رشد، ابن سینا، البیرونی ، ذکریای رازی وغیره به وضاحت میتوان دریافت. بعدهااین اندیشه هاازطریق اندلس اسلامی وارداروپاشدودرایجادرنسانس درآنجانقش سازنده ییرابازی کردودرتن مردۀ تمدن غرب دوباره روح حرکت وشادابی دمید. ازهمین رواست که گفته اند. هرتمدن زوالی دارد، پس ازاوج . چنانچه ابن رشد فیلسوف بزرگ اسلامی وبنیانگذارعلم تاریخ برمبنای دیدگاههای فلسفی بدین باوراست که هرتمدن پس ازاوجگیری وبالنده گی دوباره گراف نزولی راطی مینمایدوجایش راتمدن دیگری میگیرد. ازاین گفته آشکارمیشودکه تمدنهاوفرهنگهاهرکدام درغنای یکدیگر نقش داشته اندواین نقش درطول تاریخ غنامندترگردیده است.

 

برای دستیابی به روابط جدیدفرهنگی میان شرق وغرب وبه صورت خاص میان کشورهای اسلامی وکشورهای غربی بهترخواهدبودتابدانیم درآنزمان چه عناصرفرهنگی یی ظرفیت ونیروی ورودبه فرهنگ یکدیگررادارابودندوعناصریادشده رابایست شناسایی کردوازآنها برای گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهامددگرفت. برای نایل آمدن به چنین هدفی مسلامانها وغربیها پیش ازهمه بایدازحیث علایق تاریخی ،فرهنگی وجغرافیایی یکدیگررابشناسند.ویژه گیهای مشترک اخلاقی ،فرهنگی واحساسات انسانی وبشردوستانۀ یکدیگررابفهمندوازروابط دیرپاوسابقۀ سیاسی ،فرهنگی واقتصادی یکدیگرآگاهی حاصل کنندتابدانندکه شرق وغرب دربسترزمان دارای روابط استواری بوده است وملتهای شرقی وغربی هیچگاهی باهم درنیفتاده اند، صرف سیاست مداران بوده که این ملتهارادربرابریکدیگر ناخواسته مواجه گردانیده اند. درحالیکه اندیشمندان هردوقلمروجغرافیایی دربرهه های متفاوت تاریخی درغنای فرهنگ یکدیگرنقش داشته اندواسکندریۀ مصرازگذشته هابدینسوبحیث پل ارتباط تمدنهای شرق وغرب بحساب می آید. پس زمانیکه گذشته های مردمان شرق وغرب یکی بوده است پس چگونه ممکن است آینده های هردوازیکدیگرجداباشند.  بویژه زمانیکه مشاهده میکنیم که افکاراندیشمندانی چون افلاطون ، ارسطو، کانت ،هیگل وفلسفۀ "ویتکنشتاین"همزمان بافلسفۀ فارانی ،کندی ، ابن سینا،سهروردی وملاصدرادرتاروپودفرهنگ اسلامی راه دارندوهمۀ اینهادربزگترین دانشگاههای کشورهای اسلامی تدریس میشوند. به خوبی دریافته میشودکه چگونه دیروزاسلام به مثابۀ ایینه یی برای غرب وغرب آیییه برای اسلام وشرق بوده است. درگذشته هاچنان پیوندهای فرهنگی میان هردوازاستحکام خاصی برخورداربوده که جدایی هردوراازیکدیگرناممکن مینماید.

برای گفت وگوهای بهتربایدگذشتۀ فرهنگی خویش راشناسایی درست وعمیق نمود،بعدتراروپاوویژه گیهای فرهنگی آنرادرک کرد،افکاردانشمندان وفلاسفۀ آنراشناخت وتاثیراندیشه های اسلامی رادرافکارآنهاوتاثیرمتقابل اندیشه  های آنهارادرافکاراندیشمندان اسلامی دریافت تاخویشاوندی میان اندیشمندان دوفرهنگ رابه خوبی درک کرد. دراینصورت است که رفتن به سکوی گفت وگوی فرهنگهاوتمدنهاآگاهانه صورت می پذیردواین گفت وگوهامیتواندهدفمندورهگشانیزباشند.

هرگاه شخصی بدون آگاهی کامل ازگذشتۀ تاریخی خودوبدون درک درست ازویژه گیهای فرهنگ غرب به گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهامیرود. دراینصورت نه تنهاتوانایی گشودن باب تفاهم میان دوفرهنگ ازمیان میرود وآشتی پذیری فرهنگهاراناممکن میگرداند؛بلکه فرهنگ شرق بصورت ناآگاهانه بصورت تدریجی درفرهنگ غرب به تحلیل خواهدرفت. اینگونه تلاشهاکه گرهگشای دشواریهامیان دوفرهنگ نمیتوانندباشند؛بلکه  دشواریهای بیشتررانیزدرفراراۀ آشتی پذیری دوفرهنگ نیزفراهم خواهندکرد. گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهازمانی میتوانندراۀ مطلوب راطی نمایدکه دانشمندان هرکشوری پس ازدرکی ژرف ازتاریخ ، فرهنگ وهویت خویش برای شناخت فرهنگهای موردگفت وگوبه ویژه فرهنگ غرب تلاش جدی کنندوبعدازشناخت عمیق وهمه جانبه ازفرهنگ خودوفرهنگ دیگران باب گفت وگوی فرهنگهاوتمدنهارادق الباب نمایند. بازشدن باب گفت وگومیان ملتهازمینه سازخودانگیختگی میان ملتهامیباشدکه به نوبۀ خودتحرک فکری بزرگتری رادرسطح کشورهاایجادمینمایدوتحرک نامبرده دربسیج افکارعمومی تاثیرات ناگزیریراببارمی آورد.

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهانشانۀ خردگرایی انسان است که آگاهی های تازه به تازه درحوزههای گوناگون عطش ناقراراو رابرای دستیابی به شناختهای جدیدتربیشترتحریک مینماید. این تحرک چنان انسان راواداشته است تابرای دریافت عناصرجدیدفرهنگی جدی ترگام برداردودرسایه وروشن عناصرگوناگون فرهنگی نه تنهایکدیگررابهتردرک کنند؛بلکه باتبادل آگاهیهابه غنای فرهنگی خودافزوده وپویاتروبالنده تربه پیش بروند.

 گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاکشورهاوملتهارابرای شناخت منطقی یکدیگرآماده میگرداندواین پروسه میتواند، درکاهش دادن منازعات منطقه یی وجهانی تاثیرمثبت بجابگذاردوزمینه سازهمزیستیهای مسالمت آمیزمیان ملتهاوکشورهای جهان شود. عدم شناخت دقیق فرهنگی ازیکدیگر اصطکاکهای فرهنگی راببارمی آوردکه درواقع سرآغازتقابل فرهنگهارافراهم مینمایدکه بیشترازسؤتفاهم منشأ منشأمیگیردودراینصورت دیوارهای ضخیمی میان فرهنگهااحساس میگرددوضخامت دیواریادشده زمانی افزایش مییابدکه این دیوارناشکننده تلقی شود. 

گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهامیتواندگام مهمی درراستای احیای ظرفیتهای فرهنگی کشورهاباشدوباایجادزمینه های رقابت مثبت تحرک ملی آغازواین تحرک مردم رابسوی دریافتهای جدیدفرهنگی میکشاند،روند یادشده خودسازیهای انقلابی راغنامندترودیگرسازیهای ودیگراندیشی های مفیدرابارورترمیگرداندوجامعه سازی راواردروندی شکوه یابی وشکوه پذیریهای درخشانتر مینماید.

 

تمدنها وفرهنگهای بزرگ بشری دارای روح مشترکی میباشند

هرگاه فرهنگهاوتمدنهای بشری درطول تاریخ به خوانش گرفته شوند، بزودی دریافته میشودکه فرهنگ بشری منشأواحدی دارد، ملکیت تمام بشریت است ،ریشه های مشترکی درفرهنگ بشری وجودداردکه این نقاط مشترک دربسامواردحیثیت شاخص رادرفرهنگهاوتمدنهای بشری دارااند.این شاخص هارامیتوان به مثابۀ روح واحدی درفرهنگهاوتمدنهای بشری خواندکه درهربرهه یی اززمان برتارک فرهنگهامیدرخشد. این روح مشترک بیان کنندۀ همگونی های فرهنگهاوتمدنهای بشری است که میزان کشش وجاذبۀ این روح واحددرهرفرهنگ وتمدنی متفاوت است . همین تفاوتهامیتوانندبیانگراشتراکات فرهنگی ملتهانیزباشند.

موجودیت روح واحددرفرهنگهانه تنهادلالت به ریشۀ مشترک فرهنگهادارد؛بلکه گواۀ آن است که فرهنگ بشری ازخانۀ واحدی آغازیافته واز قبیلۀ واحدبه قبیله های گوناگون وبعدترمیان ملتهای گوناگون منقسم شده است وپس ازمهاجرتهای بشری ورویدادهای بزرگ تاریخی وطبیعی پیاپی حوزههای بزرگ وکوچک فرهنگی تشکیل شده وتمدنهای گوناگونی رابوجودآورده اند. ازهمین روشماری ازجامعه شناسان مهاجرتهاراسرآغازایجادتمدنهای جدید خوانده اندومهاجرتهای بشری دربسترجغرافیاحوزه های فرهنگی وقلمروهای واحدفرهنگی راببارآورده اند. باآنکه درتشکل فرهنگهاعناصرمختلفی دخیل بوده اند؛ولی دین چه درآوان اقامتهای دوامداریامهاجرتهای پی درپی بحیث عنصرپایداروشکل دهندۀ عناصراصلی فرهنگ هاتبارزکرده است ودراکثردگرگونیهافرهنگی درراستای بالنده گی وپویایی فرهنگهاهم سهم بسزایی داشته است.

دراین شکی نیست که بشرپس ازتحول اجتماعی درآغازین حیات خوددارای فرهنگ بدوی وابتدایی بود،بااولین برخوردآگاهانه اش بااشیاگویی حماسه آفرید،به عظمت اسطورههای بزرگی برای اشیاروح بخشیدوبه اشیاچنان نزدیک شدکه گویاخودرادراشیاواشیارادرخودبه تماشاگرفت وازاین هم پیشتررفت وروح خودرادرآن دمیدوبانامیدن آن اسطورۀ زمان خودرادریافت. امروزهمان اسطورههای اولی بشراست که به مانندسمبولهای ابدی ازآنسوی زمان بسوی ماچون سنگ شناوری درحرکت اندوازنسلی به نسلی وازعصری به عصری به پیش میتازند. اسطورۀ دیروزحیات آفرین وچون "انائیتا"باران آفرین بود؛ولی برای بشرامروزباران آفرین نه ؛بلکه علامۀ باران است. آدم بااولین عصیان خودحماسۀ زمان خودراآفریدوتاسرحدنفی به پیش رفت تاخودرادراسطورههای خویش به تماشاگرفت وبه کشف خوددرهستی پرداخت تارسیدن بدرجۀ الوهیت اشیاوازآنجابه الوهیت الهی پی برد.

این اسطورههای بدوی باانگیزههای دینی درساختارفرهنگ بدوی انسان نقش بزرگ وحتاابدی رابجاگذاشت که به نحوی ازویژه گی باورهاواعتقادات آنهاپرده برمیدارد. ازهمان آغازین حیات تاامروزباورهای بشردرتاروپودفرهنگهاریشه دوانیده است که روح واحدفرهنگی راتاسرحدیگانگی فرهنگی درروح تاریخ بشری تداعی میدارند.

گفتنی است که پیرامون ریشۀ واحدفرهنگی دوگونه نظراست . شماری ریشۀ واحدفرهنگی رابرمبنای باورهای توحیدی وعده یی هم برمبنای باورهای شرک وتوحیددرموازات هم به مطالعه گرفته اند. شماری هم به گونۀ دیگری می اندیشند،البته بدین نظرکه منشأاعتقادات شرک آلودعدم آگاهی درست انسان به باورهای سالم دینی شده است ؛زیرابه باوراینهاانسان بصورت فطری موحدآفریده شده است ؛ولی عطش ناقراراوبرای پرستش سبب شده است که درچالۀ ناآگاهیهای شرک آلودبیفتد. به هرحالیکه باشد، شرک درآخرین تحلیل پدیدۀ عدمی میباشدکه درصورت عدم آگاهی توحیدبه ظهورمیرسد. فرهنگ بشری برمبنای اعتقادات اولی انسانها تشکل یافته است، خواه شرک آلودبوده یاتوحیدی. آنانیکه به جنبه های توحیدی تمدن بشری می اندیشند،بدین باوراندکه ریشۀ تمدنهای بشری واحدودرآیندههاآشتی پذیری آنهاحتمی میباشد.

ازگفته های بالاآشکارمیشودکه باورهای ادمی درطبیعت تارسیدن به مثلث خدا، انسان وطبیعت ریشۀ واحدی داشته است. عده یی ازاندیشمندان بدین باوراندکه انسان به صورت طبیعی ازآغاززنده گی بدوی تاامروززیبایی ،عدل، نیکویی وخیررابه مثابۀ چیزهای گمشده یی بصورت خستگی ناپذیرجسته ومیجوید. تنهاتلاشها زمانی به کندی مواجه گردیده اند یاازتاثیربازمانده اند که نیروهای طاغوتی وستمگربرسرراۀ این تلاشهامانع ایجادکرده اند. پس زیبایی وکمال خواست فطری انسان بوده که تاآخرین مراحل تکامل زنده گی اوتارسیدن به  رفاۀ مادی ومعنویش ادامه خواهدداشت.

ازاین تحلیل برمی آیدکه درمستوای فرهنگهاومدنیتهای گوناگون  یک ناگوناگونی که هماناحاکم بودن روح بالندۀ سرشارازمعنویت درهمۀ فرهنگهااست،موجودمیباشد. فرهنگهایی درروندتکامل جامعۀ بشری پایامانده اندکه روح نامبرده به شکلی ازاشکال درآن فرهنگهاحاکم بوده است ومیزان قوت وپایداری فرهنگهاراهم درموجودیت همین روح ارزیابی میکنند. به گونۀ مثال ازفرهنگهای بزرگی چون بودایی، موسی یی ،عیسایی واسلامی میتوان یادآورشدکه درتمام فرهنگاهای بشری به نحوی ازانحاتاثیرواردکرده اندوحتابرشماری ازفرهنگهامسلط میباشند.

پس ازانقراض تمدنهای بزرگ قدیم چون تمدن فلسطین ،مصر،کلده ،آشور،بین النهرین وبلخ ،روح این مدنیتهابه تمدن یونان باستان دمیده شدوبعدازاضمحلال تمدن یونان ،روح این تمدن به تمدن اسلامی دمیدودردوربعدی پس ازانقراض تمدن اسلامی روح این تمدن درمدنیت اروپاییهادمیده شدوتمدن کنونی اروپاراشکل داد. روندیادشده ادامه دارد، دیده شودکه همای تمدن جدیدباردیگربرفرازکدام مدنیت بزرگ جهان سایه خواهدافگند.

ازگفته های بالافهمیده میشودکه که فرهنگهای بزرگ بشری دارای روح واحدی اندکه درهریک ازآنهابه گونه یی تبلوکرده است. هرگاه فرهنگهابصورت واقعی پالایش گردندوبه شفافیت واقعی نایل ایند. باتجلی یافتن روح حقیقی درهرفرهنگ نه تنهاآشتی پذیری میان فرهنگهابیشترمیشود؛بلکه دیوارهای به ظاهرشکست ناپذیرمیان فرهنگهابرای همیش فروخواهدریخت وافسانۀ رویارویی فرهنگهاجای خودرابه واقعیت همزیستی مسالمت آمیزخالی خواهدکرد. بااین تحلیل پدیده های عارضی به مثابۀ تارهای عنکبوت فرهنگهاراطوری بهم پیچانیده است که برای نزدیکی فرهنگهامجال نمیدهد.

این بحث واضح میسازدکه تمدنهای بزرگ ازعهدباستان بدین سویکی پی دیگری ظهورکرده اندوپس ازمرحلۀ اوج دوباره زوال یافته اندوبازوال یک تمدن،تمدن دیگری پابعرصۀ وجودگذاشته است که ازتمدن رو بزوال گذشته متاثرگردیده است. چنانچه درطول تاریخ تمدنهاوفرهنگهای زیادی بوجودآمده اندوازمیان رفته اندودراستحالۀ تازه یی تمدن وفرهنگ جدیدی رابوجودآورده اند. ازهمین رواست که ظهوروزوال تمدنهادرطول تاریخ واقع شده ونه درعرض آن . تمدنهای بزرگ کمتردرعرض یکدیگرقرارداشتندودرحوزههای مختلف رشدوارتقایافته اند.

رشدحوزه یی مدنیت هادرتاریخ ازجمله علت هایی بوده است که تمدنهای بزرگ درعرض یکدیگررشدنکرده اند. دراین روندتمدن نیرومندبه گونه یی تمدن ضعیف رادرخودبه تحلیل برده است وتمدن درحال انقراض زمانی فرصت رشد رایافته است که تمدن اصلی روبزوال رفته است. روندزوال وظهورتمدنهاوفرهنگهاازیکسوگواه برحاکم بودن روح مشترک درتمدنها بشری وازسویی هم گواۀ این امیدواری است که دریک چشم اندازاسترتیژیک به گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهامیتوان خوش بین بود.

 

******************************

 

 

قسمت دوم

فرهنگهای بشری دارای ویژه گیهای مشترکی میباشند

فرهنگ بشری بصورد عموم ویژه گیهای مشترکی دارندواین ویژه گیهابه نحوی ازانحادرهرفرهنگی موجوداندوشایدهم دریکی بیشترودردیگری کمترباشند؛اماآنچه مسلم است،فرهنگ بشری مربوط به همۀ بشریت است که ملتهای گوناگون درطول تاریخ درساختاروشکل دهی آن نقش داشته اند.ازهمین روهیچ کشوری نمیتواندادعانمایدکه فرهنگ وتمدن امروزی مال آن میباشد . ازسیرتحول فرهنگهاوتمدنهادرطول تاریخ برمی آیدکه کشورهاوملتهای گوناگون درشکل دهی فرهنگ بشری سهم فعال داشته اند. درآنزمان که چراغ تمدن وفرهنگ درمصر، بین النهرین ،کلده ،آشور، فلسطین وبلخ دردرخشش بود،درغرب ازتمدن خبری نبود؛ولی درآنزمان که این تمدن ازطریق مدیترانه به اروپارفت وتمدن بزرگ یونان باستان راساخت ، چرخ تمدن درشرق روبه خاموش گراییده بود.

پس ازظهوراسلام فرهنگ وتمدن بشری دوباره درشرق جان تازه یافت وباتاثیرپذیری ازفرهنگ وتمدن یونان دوباره به معراج خودرسیدکه درساختاراین تمدن اسلام نقش بارزداشت ؛زیراباروح اسلامی بالنده  وشگوفاگردید. درآنزمان اروپادرخواب قرن تاریک فرورفته بود، تحت تاثیرشدیدکلیسابودوبرافکارمردم اندیشه های خرافی وموهوم کشیش هاواسقف هاسایه افگنده بود. پس ازغروب  تمدن درشرق اسلامی روح این تمدن ازطریق هسپانیاوارداروپاشد،درآنجابارورگردیدوکالبدبیروح فرهنگ اروپارادوباره زنده گردانید. پس ازحلول این تمدن بودکه رونسانس دراروپابوجودآمدواساس تجددفکری درآنجاگذاشته شد. امرورمیبینیم که این تمدن درپای ماشنییزم اسیرشده است وارزشهای مادی چنان برفرازتمدن غرب سایه افگنده است که ارزشهای معنوی آنرابکلی تحت پوشش خوددرآورده است. ارزشهای معنوی درتمدن غرب روبخشکانیدن میرودوجلوههای زیبای انکارناپذیرآنرادرزیرچترتفنن وملعبه چنان فروبرده است که زشتی هادرآن درحال سرآب آمدن است وارزشهای بالنده وروح بخش آنراتحت شعاع درآورده است. ازهمین رودانشمندان غرب بدین باوررسیده اندکه تمدن غرب درساختارفعلی اش فاجعه آفرین است وبایداین تمدن دوباره احیاشود. طبیعی است که این تمدن برای احیای دوبارۀ خودنیازشدید بروح زندۀ تمدن شرقی چون رویکرددوبارۀ غربیهابه آثاردانشمندان شرقی چون ابن عربی ،مولانای رومی ، حلاج ، ابن رشد، ودیگران رادارد،طوریکه تمدن شرق نیازشدیدبه عناصری ازارزشهای تمدن غرب چون فناوریهای اطلاعاتی ،صنعتی ،تولیدی وارتباطات دارد. ازهمین رواست که دانشمندان باوردارندکه شرق وغرب برای رهایی تمدن بشری ازطوفان نابودی به همکاری وتبادلۀ فرهنگی میان یکدیگرنیازدارند .

دانشمندان درشرق وغرب کارگسترده ییرابرای شناخت عناصرفرهنگی یکدیگرآغازنمایندتاباکشف عناصرناشناختۀ فرهنگی یکلدیگرفرهنگ بشری راازآشفتگی رهایی ببخشند. ازاین گفته آشکارمیشودکه هنوزهم درشرق وغرب چیزهای زیادی وجودداردکه برای یکدیگرناشناخته مانده اندوهرچه عناصرمخفی هردوفرهنگ آشکارشود، تفاهم میان فرهنگهاوملتهابیشترمیشود. اینکه دانشمندان چگونه میتوانندرسالت انسانی خویش رادراین حصه انجام دهند، نایل آمدن به  چنین هدفی کار یک شبه نه ؛بلکه شبهاوروزهابایدکارکردتابه منزلی ازمنزل های آشتی فرهنگهارسید؛ ولی آنچه مسلم است ،اینکه فرهنگ وتمدن بشری مال تمام همۀ بشریت است ودرهرمرحله یی ازتاریخ نشیب وفرازرادرسطح کشورهاوقارههامیپیماید. این نشیب وفرازفرهنگی رانمیتوان دلیلی برمنحصربودن فرهنگ وتمدن به کشوری یاقاره یی خاص تلقی کرد.

دراین شکی نیست که بازسازی واحیای پیاپی فرهنگهاازیکطرف نیازحیاتی فرهنگهااست وازسویی هم روندیادشده درنزدیکی فرهنگهامیتواندموثرباشد. البته باتوجه به اینکه خاستگاۀ فرهنگهاموضوع شناسایی وبازسازی مربوط به عناصرفرهنگی یک کشورباشدوبرای سازگاری فرهنگهادرمرحلۀ اول ایجادبنای استواربرای هرفرهنگی لازمی وضروری است . درواقع اثبات هویتی فرهنگ راه رابرای استحکام وآشتی فرهنگهافراهم میکند. استواری بنای یک فرهنگ منوط به دورکردن عناصرخرافی وموهومی درآن میباشدکه درواقع عامل اصلی تضادمیان فرهنگهاهستند. بازدودن گرایشهای افراطی قومی ،زبانی ودینی بنحوی میتوان استحکام فرهنگی راایجادوبه میدانهای فراخ عقلانیت درگسترۀ روح دست یافت . دراینصورت زمینه برای پذیرش جلوههای رنگارنگی فرهنگهامساعدوشناخت سیمای ذاتی فرهنگ فراهم ترمیگردد. این روندازخطرهمپاشیده گیهای فرهنگی جلوگیری میکندوامکانات همسویی های فرهنگی رامیان ملتهابرمحورفرهنگ وتمدن واحدبشری فراهم میسازد . به گونۀ مثال نمیتوان دموکراسی راباویژه گیهای منحصربفردآن ازکشوری به کشوردیگرصادرکردوبدون درنظرداشت ویژه گی های کشوری  برای تطبیق آن مبادرت کرد. درحالیکه این گونه تلاشها  مقاومتهای غیرقابل پیش بینی رابرمی انگیزندودرنتیجه نه تنهازمینه برای تامین دموکراسی درچنین کشوری میسرنمیشود؛بلکه ظرفیت های قبلی آن برای داشتن یکنوع نظام خاص مربوط به خودش نیزازمیان میرود. ازهمین روشماری دانشمندان باوردارندکه برای رهایی کشوری ازاستبدادداخلی وخارجی دموکراسی های ملی ضرورت است؛زیرااینگونه دموکراسیهاازمتن جامعه یی پدیدمی آیندکه برنیازهای واقعی مردم آن آگاهی دارند. استفاده ازشیوههای درست برای تامین دموکراسی راه رابرای همسویی فرهنگهانیزفراهم میکندودرایجادروح مشترک فرهنگی  موثرواقع میشود . تامین دموکراسی هادرآشتی دهی عناصرفرهنگی نیزتاثیرگذاراندوبرای همسویی آثاربازماندۀ فرهنگهاوتمدنهاکارآیی خوبی نیزدارند. به گونۀ مثال آثاربازمانده ازتمدن وفرهنگ اسلامی درزمان غزنویها، مغلها، غوریهاوسوریهادرهند،افغانستان وایران میتوان یادآورشد؛زیراعناصرفرهنگی نامبرده ازسطح منطقه یی به سطح جهانی مبدل شده  اندوشامل فرهنگ بزرگ بشری شده اند. ازهمین روفرهنگ رامال مشترک بشری خوانده اند؛زیرادرساختارآن تمام ملتهاوفرهنگهانقش بازی  کرده است ودرطول تاریخ ازمرزی به مرزی راۀ خودراپیموده است . هرزمانیکه ساحه برای آن تنگ شده است ، جای خودراعوض نموده وبه سرزمین دیگری کوچیده است که ظرفیت رشددرآن موجودبوده است. درصورت اصطکاک وبرخوردبازهم تغییرمکان داده به گسترۀ فرهنگی دیگری راه یافته است .ازاین روجلونفوذفرهنگی راگرفتن بویژه درشرایط کنونی جهان امری محال شمرده میشود. 

 

گفتمان سیاسی اسلام درمحورگفت وگوی تمدنهاوقرهنگهاوسیاستهای نژادپرستانۀ امریکا

هرگاه گفت وگوی تمدنهاوفرهنگها درمسیرشناخت فرهنگهاوتمدنهارهنمون گردندواین گفت وگوهادرراستای پرده برداری ازگفتمان سیاسی اسلام ازشفافیت بهتری برخوردارخواهدشد. گفتمان سیاسی اسلام چون چراغی برفرازراۀ میتوانددرخت گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهاراهرچه بیشترآبیاری نماید وآنرابباروبرگ بنشاند. پیامبراسلام بااین پیام جاودانۀ خودکه دراصل بازگشای گفتمان سیاسی اسلام است؛ولی میتواندرهگشای گفتمان فرهنگهاوتمدنهارادرذهن آدمی تداعی نماید. اواین گفتمان رابااین سخنان آغازکرد:"دورۀ پیامبری میان شماادامه مییابدتازمانیکه خدابخواهد،پس ازآن خلافتی خواهدآمدکه روش نبوت رادنبال خواهدکردواین دوره تازمانیکه خداوندبخواهداستمرار خواهدیافت ،سپس خداوندهرگاه بخواهدآنرابرمیدارد. پس ازآن "ملک عضوض"(این کلمه درحدیث شریف به حکومتهای موروثی اطلاق شده است)   برسرکارآیدوتاوقتی که خدابخواهدتداوم پیدامیکندوهرگاه خواست آنرابرمیدارد. پس ازآن مرحلۀ "ملک جبری"(حکومتهای نظامی یعنی نظامهای  زوروسرنیزه ) آغازمیشودوتامدتی ادامه مییابد. پس ازآن خلافتی روی کارخواهدآمدکه شیوۀ نبوت رانصب العین (الگوی"خودقرارمیدهد.

گذشت زمان پیش بینیهای پیامبر(ص) رابکرسی نشاند. پس ازچهل سال دورۀ خلافت شورایی دراسلام ،نظام غیرشورای یاسلطنت موروثی جایش راگرفت وخلافت جای خودرابه ملوکیت عوض کرد. پس ازاین دیگرمردم حق گزینش رهبرخودرابکلی ازدست دادند. دیگرپیشوایانی چون ابوبکر(رض)وعمر(رض)که اولی درنخستین سخنرانی گفت:"من متولی امورشماشده ام ؛ولی ازشمابهترنیستم . اگرکارخوب انجام دادم به یاری ام بشتابیدوهرگاه کاربدی مرتکب شدم درستم کنید." ودومی بااین سخنان که گفت:"زمامداری مسلمانان مسأله یی است که بایدبراساس شورومشورت راۀ حلی بیابد،هرگاه کسی پیداشدوبدون مشورۀ دیگران باکسی بیعت نمود،این کاراوهیچ ارزشی ندارد."(2)وعلی (رض) بااین سخنان:"شمانزدم آمدیدومکرربه من پیشنهادبیعت رادادید، من نخواستم باشمابیعت کنم ؛ولی شمابه این کارمجبورم ساختیدویااینکه گفت مردم !زمامدارموقعی مشروعیت مییابدکه شماویرابرگزینید" باب حکومت شورایی دراسلام رابازتروازاستحکام بیشتری برخوردارکرد.

پس ازاین دوره بودکه آشوب سیاسی درجهان اسلام بپاخاست . باازهم گسیخته شدن نظام شورایی دراسلام هرکس درهرجاخواهان حکومت بودوشیرازۀ نظام اسلامی ازهم پاشید. واقعیت های حاکم درآنزمان سبب شدکه فقه اسلامی هم گرفتارتحول ودگرگونی شودوبرخی فقهاکوشیدندکه وضعیت موجودراازراۀ تاویل آیات توجیۀ کنند. برخی می گفتندوقتی ابوبکر(رض) بتواندحکومتداری رابه عمرپس ازخودواگذارنماید،دیگران هم این حق رادارندکه حکومتداری رابه پسران خودپس ازوفات  خویش بسپارند. درحالیکه تفاوت های روشنی بین این مسأله وجوددارد. این حرفهاراه رابرای معاویه بازکردکه درسال 56هجری پسرش یزیدرابحیث جانشین خودبرگزیندوباوجوداعتراضات شدیدعبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس، عبدالرحمن بن ابی بکروحسین بن علی به این تصمیم خودجامۀ عمل پوشید. وی بااستفاده ازسکوت مصلحت آمیز عبدالله بن عمرکه گفت :"ازاعتراض دربرابرمعاویه بدلیل پراگنده گی جماعت مسلمانان وخونریزی درمیان آنهاخودداری کردم ."؛ولی معاویه دربرابراعتراض شدیدعبدالرحمن بن ابوبکرکه گفت :"تودوست داری که درخصوص تعیین پسرت به عنوان جانشین مسأله رابه آخرت بگذاریم ودردنیابه ضدت کاری انجام ندهیم ؛ولی ماچنین کاری رانمی کنیم. " وی این عمل معاویه راخلاف روش خلفای راشدن خواند،ازنظراوبیعت ازطرف معاویه برای یزیدهنجارقیصروکسری بود. چنانچه اودربرابرمروان گفت :"سوگندبه خدامسألۀ انتخاب زمامدارراهرقلی وکسروی ساختید."اینهااستدلال میکردندکه درخانوادههای خلفای راشدین شخصیت هایی بودندکه شایستگی خلافت ورهبری مسلمانان راداشتند؛ولی این کاررابدلیل اصل خلافت شورایی دراسلام انجام ندادند. اینهاآنقدربه اساسات نظام شورایی دراسلام باورمندبودندکه حتابهانه های معاویه درراۀ بازگشتش ازمکه مبنی براینکه میترسم تامبادامردم پس ازوفت من درحال بلاتکلیفی بمانندوحاکمی نداشته باشندکه امورآنهارامدیریت نماید. نتوانست قناعت آنهارافراهم کندوحرفهای توجیه گرانۀ اورامردودشمردند. باآنکه اوبرای آنهاوعده دادکه میخواهم تاشماحاکم شدن اوراحمایت نمایید. درمقابل این حق راداشته باشیدکه هرکسی راکه خواستید،کارگزارحکومتی تعیین نماییدوهرکسی راخواستیدبرکنارکنید. درتوزیع اموال بیت المال میان مردم دست بازداشته باشیدویزیدحق نداشته باشدکه درکارهای شمادخالت کند. معاویه نتوانست بااین توجیهات حرفهای خویش رابالای مخالفان ولیعهدی یزیدبقبولاندوحرفهای عبدالله بن عمربه عنوان شدیدترین واکنش به نماینده گی ازتمام مخالفان مبنی براینکه گفت :"من باپیشنهادتوموافق نیستم ؛بلکه هرآنچه برآن مردم اجماع کردند، من هم باآنهاخواهم بود. سوگندبه خداهرگاه مردم مقررکنندکه برده یی حبشی راحاکم خودبسازند،بصورت حتمی من باآنهاخواهم بود."(3)گویای شدیدترین مخالفت راهیان راۀ پیامبردربرابرمعاویه میباشد.

گفتمان سیاسی دراسلام درمحورشورایی وچگونگی اتنخاب اعضا، شکل گیری ومسؤولیت های آن تابعدهاادامه پیداکرد؛ولی مداخلۀ زمامداران فاسدراه رابرای توسعۀ آن بندگردانید. چنانچه عمر بن عبدالعزیز تلاش کردکه درهنگام خلافت خوداصل شورایی رااحیانماید ؛ امامرگ مجالش نداد. قاضی عبیدالله بن حسن عنبری بصری درسال 159هجری یک بارنامۀ مفصلی به خلیفۀ عباسی "مهدی" نوشت وازوی خواست تانخبگان وآگاهان مسلمان راازشهرهای گوناگون زیرچترشورایی جمع نمایدودرآن نامه نحؤۀ مسولیت ها، شکل گیری شورانیزتذکریافته بود ؛ولی موردبی همری خلیفه قرارگرفت. شماری ازفقهای بزرگ چون ابن خویزمندادمالکی وفات 400هجری وابین عطیه اندلسی وفات درسال 541هجری نیزتلاشهایی رابرای ابقای اصل شورادراسلام بخرج دادند؛مگرتلاشهای آنهابه ثمرننشست . گرچه زمامداران اندلس درمغرب اسلامی باتوجه به تلاشهای فقهای آنهاتامدتی به گونه یی اصل شورارعایت کردند؛ولی بنابربی توجهی هادرشرق اسلامی دراین موردسعی آنهاعقیم گردید. (4)

هرگاه نظام شورایی دراسلام ادامه پیدامیکرد،زمینه های خوبتری برای هرچه شفافترشدن گفتمان سیاسی اسلام فراهم میگردیدوبابه ثمررسیدن این گفتمان درقلمرواسلام وتبدیل شدن مسلمانهای جهان به یک ملت واحددرراستای جامعۀ امت فرهنگهای کشورهای گوناگون اسلامی دریک دیگربه صورت قانونمندی هضم میشدندودرنتیجۀ این روندفرهنگ های ملی کشورهای اسلامی درسایۀ فرهنگ اسلامی "خود"رادریافته میتوانستند؛ولی حوادث درجهان اسلام طوری دیگری پیش آمدکه همه چیزدیگرگونه شد.

گفته های بالاتاحدودی گفتمان سیاسی اسلام راوضاحت میدهدومبنای آشکارگفت وگوهاراازدرون جامعۀ اسلامی به بیرون ازآن میکشاند؛ولی آنچه دراین گفتمان صراحت بیشتردارد،هماناتداوم آن میباشدکه سنگ بنای آنراپیامبرآغازکردویاران راهش به آن مداومت کردند. هرگاه باب این گفت وگوهابازنگهداشته میشدونظام شورایی دراسلام تداوم قانونمندپیدامیکرد. دراین حال گفتمان سیاسی اسلام نه تنهادرحیطۀ قلمروهای اسلامی گسترده تروفراگیرترمیشدوپویاتروبالنده ترمیگردید؛بلکه ازمحدودۀ قلمروهای اسلامی بیرون وواردمرحله های جدیدتری میگردید. دراین شکی نیست که هرگاه این گفتمان ادامه مییافت وگفتمان های سیاسی اسلام چنان فراگیرمیشدکه راۀ خویش رابکشورهای بیرونتربازمیکردودراینصورت باب گفتمان سیاسی یی آغازمیشدکه درآخرین تحلیل باب گشای گفت وگوهای فرهنگهاوتمدنهامیگردید.

پیشرفتهای علمی مسلمانهادرحوزههای علوم گوناگون چون :ریاضیات بویژه تدوین مبانی علم الجبرشامل معادله های درجه اول، دوم وسوم وحل آنهابوسیلۀ جابربن حیان وکشف لوگاریتم توسط خوارزمی وهمچنان صفر؛دربخش فزیک بخصوص کشف قانون شکست نورونظریۀ ذروی مبنی برساختارماده ازذره هاوهسته های گوناگون ابن هیثم ؛دربخش کیمیاکشف نظریۀ ذروی جابربن حیان درقرن دوم هجری وتاسیس آزمایشگاههابرای برای تحقیقات علمی بوسیلۀ او؛دربخش تاریخ باکنارگذاشتن علم تاریخ ازروش کهنه اش مبنی برحکایت ازحال گذشته هاوجاگزینی آن به بحث وبررسی های جامعه شناسانه وتحلیل هاوارتباط دادن نتایج به اسباب وعوامل گوناگون حوادث تاریخی وچگونگی کشف روش زنده گی امتهای گذشته بوسیلۀ ابن خلدون اولین مورخ جهان؛دربخش جغرافیاباترسیم نقشۀ جغرافیایی ،مقدمات کشف امریکاوحتااعدادیکه امروزاروپایی هاازآن استفاده میکنند. ازجمله بزرگترین دستاوردهای علمی مسلمانهامیباشدکه ازطریق اندلس بعدهاوارداروپاشد. هرگاه باب گفت وگوی سیاسی اسلام توسعه بیشترتوسعه میافت وبزودی گفت وگوی تمدنهاقلمروهای اروپارادرمینوردید. دراینصورت اروپایی هابیشتربه فرهنگ اسلام آشنایی حاصل میکردند.اروپایی هاپیشترازاین درسهایی راازحوادث تاریخ می آموختند. ازپیشداوریهای عجولانه وناآگاهانه نسبت به اسلام ومسلمانهاخودداری مینمودندکه غرب  باوصف پیشرفتهای فراوان درحوزه های مختلف هنوزهم ازاسلام آگاهی کافی نداردوباناآگاهی تمام اسلام راگاهی متهم به دهشت افگنی وزمانی هم به نقض حقوق بشرمتهم مینماید.

هرگاه درآنزمان غرب ازاسلام آگاهی درست پیدامیکرد، کاخ ورسای پیشترازآن ازکثافات پاک میشدتابوی متعفن آن مهمانان راذیت نمیکرد(5)،ازاصل داروینیزم زودترمنصرف میشد، حوادث جانکاه ودردناکی چون کشتار،بیماری ،فقر،تبعید،تجاوز،بیعدالتیهای بزرگ اجتماعی ودکتاتوری پیشترازقرن بیستم به سراغ انسان می آمدوغرب بااین حدت وشدت ازدشمن تراشی نسبت به اسلام ابامیورزیدندوبالاخره باب گفت وگوهای میان شرق وغرب زودتربازمیشدوبشریت باحجم امروزی اش مصاب به دشواریهای خانه براندازوویرانگرنمیبود.

ازهمه مهمتراینکه حرفهای پیامبرمبنی برادامۀ خلافت پس ازدوره های ملوکیت وپادشاهی های موروثی وحکومتهای نظامی وسرنیزه گویای این است که فصلی جدیدی ازتاریخ به سراغ بشریت می آید. برای رسیدن به چنان سرنوشت مشترک بشری گفت وگوی تمدنهامیتواند،به مثابۀ چراغ سبزی برفرازراۀ رسیدن به آن باشد. باگشوده شدن وگسترده شدن دریچه گفت وگوهادرمیان ملتهاامیدهای خوابیدۀ انسان بیدارخواهدشدورویاهای ناتمام اوبرج وباروی رفاۀ همگانی رااستوارتروباشکوهترخواهدگردانید. ازحدیث پیامبراسلام میتوان چنین انتباه گرفت که آیندۀ بشررابرخلاف پیش بینیهای بدبینانه میتوان امیدوارخواندواختلافات فرهنگی میان ملتهابه مثابۀ دیوارهای آهنین وغیرقابل عبورنیستندومثلث هویت ، فرهنگ وارتباطات دیگر"توتم" و"تابو"ی جدایی ملتهاوفرهنگهانمیتوانندباشند.

دعوت پیامبراسلام برای بشریت بسوی امت واحدوحتافراترازآن ملت واحدفراترازگفت وگوی تمدنهاوفرهنگهااست واین مرحله یی است که تمدنهادرفرهنگهاوتمدنهای واحدی به شکل قانونمندی به تحلیل میروندکه فرهنگهای گوناگون درآن خودرایافته میتوانندوهرگز احساس ازخودبیگانگی فرهنگی نمینمایند.درچنین جامعه یی دیگرتعارف وشناخت درست ازفرهنگهابه اساس شناخت است وشعبه هاوقبایل گوناگون رامحک میزندوازهمه مهمتراینکه تقواوپاکی معیارانسانیت میشودوپلیدیهادشمن مشترک انسانهامیگردند. گرچه تحقق این امربویژه درشرایطی که قدرتهای بزرگ برای رسیدن به اهداف بلندپروازانه وبرتری خواهانۀ خودهرگزاز تهاجم ولشکرکشیهای پیهم درگوشه وکنارجهان دست بردارنیستند، امری ناممکن به نظرمیرسد؛ ولی باانهم نمیتوان بروی همه امیدواری هایک آن آب یاس افگندودرکابوس عبوسیت ابدن فرورفت. بزرگ خواهی هادرغرب چنان محسوس است که سیاستمداران آن حتانیات اصلی خودرادرقبال شرق بویژه اسلام پنهان کرده نمیتوانند. چنانچه خانم "تاچر"صدراعظم سابق بریتانیادردفاع ازنظریۀ خودمبنی برابقای پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) اسلام راخطرناکترازکمونیزم معرفی نمودکه غرب راتهدیدمینماید. چون "کالفن"منشی سابق ناتوبعدازفروپاشی دیواربرلین گفت:"درجنگ سردماغربیهابرنده شدیم ؛امادیریازودبرخوردبزرگتری میان اسلام وغرب به وقوع خواهدپیوست که معلوم نیست ، دراین نبردبزرگ کدام طرف برنه خواهدبود.""مایکل سالا"دردانشگاۀ واشنگتن معتقداست که سیاست اسلام وغرب درقبال یکدیگرمشابه موضع گیریهای نظام سرمایه داری وکمونیستی علیه همدیگرجنگ طلبانه است. اینکه غرب میگوید، آنجااسلام بنیادگراواسلام معتدل وجوددارد.شعاری بیش نیست. بااینکه "هانتینگتون"درسخنرانی خوددرانستیتوت "لفردهبرهاوزن"ایرادنمود،گفت:"اندیشه یی که میگوید،آفتاب اسلام غروب کرده است، باطل است ؛زیراتمدن اسلامی هنوزاستواربوده وشواهدودلایل زیادی وجودداردکه مسلمانهاباردیگررهبری جهان رابدست میگیرندونظریاتی راکه درکتابم (برخوردتمدنها) مبنی برنابودی اسلام ابرازداشتم ،همه اشتباه بوده ومن اکنون به آن پی برده ام . نه تنهااینها؛بلکه شمارزیادی ازدانشمندان غرب چون "گلدزیهر"طی سخنانی گفت :"کسانی میگفتندباالغای خلافت توسط مصطفی کمال اتاترک دیگراسلام به عنوان دین ودولت ازصحنه خارج خواهدگردید، اشتباه کرده اند؛زیراحوادث ورویدادهای اخیرنشان دادکه اسلام درترکیۀ امروزبسیارقویتراززمان قبل ازمصطفی کمال شده است. (6)

این دانشمدان وسیاستمداران غرب هنوزهم ازگذشته نیاموخته اندوبرمصداق این بیت :

هرکه ناموخت ازگذشتی روزگار              هیچ ناموزدزهیچ آموزگار

حقاآنانیکه ازگذشت روزگارنیاموخته اند، هرگزممکن نیست که ازآموزگاری چیزی بیاموزند. یعنی آنهاییکه ازمعلم زمان چیزی نیاموخته اند،ازاستادخویش هم حرفی فرانخواهندگرفت. اینهافراموش کرده اندکه جنگهای خونین گذشته چگونه بشریت رابگروگان خودگرفته بود.عمر(رض) چگونه لشکراسلام رابقلب روم بتاخت وخلافت عثمانی چگونه توانست تاقلب اروپابه پیش برودتاآنکه سلطان محمدفاتح قسطنطنیه رادرسال1452فتح کردوبازهم اروپایی هاازپاننشستندوبه تحرکات خودبه ضدعثمانیهاادامه دادندتاآنکه صلاح الدین ایوبی قیام کردوپس ازفتح فلسطین اروپایی هارابزمین میخکوب کردوجنگهای صلیبی پایان گرفت؛ولی بازهم اروپایی هاآرام ننشستند؛ به مبارزه پرداختندوبه اقتداراسلامی دراندلس پایان دادند.

حالاهم غرب ازآن رویدادهای دردناک وخونبارگذشته درویتنام بعدازحملۀ امریکا به آن ،درعراق ،درافغانستان بعدازتهاجم شوروی سابق وجاهای دیگرانتباه نگرفته است وهنوزهم رویاهای جهانخواری آن زنده وعطش سیطره جویی آن برکشورهای دیگرفروننشسته است . آرزوداردتاباتحریف ومسخ تاریخ ،شخصیتهاومبارزات واقعی ملتهاماجراجوییهای خویش راتوجیه نماید. باتاسف هنوزهم درغرب هستند، اشخاصی که ازگذشته هانیاموخته اند. به گونۀ مثال ازسیاستمدارهالندی "ایلدر"میتوان نام بردکه اسلام رانه یک دین ؛بلکه یک ایده ئولوژی میخواندوباساخت فلم ده دقیقه یی خودقرآنکریم رابه کتاب "نبردمن" نبشتۀ هتلرتشبه کرده وازآن بنام "قرآن فاشیستی "یادکرده است یاازشخصیتهای دیگری درغرب چون "فلیپ دوینتر"رهبرحزب جدایی طلب خواۀ "ولماس بلانگ"بلجیم میتوان یادآورشدکه 6000مسجددراروپارانه مرکزعبادت مسلمانها؛بلکه مظهربنیادگرایی میخواند. (7). اینهادرغرب کسانی اندکه بافاشیست خواندن دیگران ازفاشیستهاهم یک گام پیشترگذاشته اندوسدراۀ آشتی وهمسویی فرهنگهامیگردند.این درحالی است که شماری ازکارشناسان درغرب نسبت به رخدادهای جاری درجهان نظرواقع بینانه تری دارند. بیرابطه نخواهدبودتابه گونۀ مثال به گفت وگوی نیوزویک باسرپرست سابق تیم شکاربن لادن زیرعنوان "درمورداسامه دروغ میگوییم"اشاره شود.  وی سیاستهای امریکادرمورداسامه رابه انتقادگرفته وافزوده است که امریکاییهادرواکنش به بن لادن بسیارنژادپرستانه عمل میکنند. وی ازبهانه های امریکابرای توجیه جنگ باتروریزم پرده برداشته است وتاکیدکرده است که آن بهانه هاتنهابدرد"هالیود"میخورندوعدم پیروزی امریکارادربرابرالقاعده شگفت آورخوانده است . اوبعدازآنکه دلایل امریکارابرای جنگ باالقاعده "احمقانه"خوانده است . بن لادن رانابغه یی معرفی کرده است که توانسته است تا80 - 70درصدمسلمانهای جهانراباخودموافق بسازد. وی پس ازآنکه اندیشه های اسامه راباباری ازنفرت مبنی برسیاستهای امریکاچون :حمایت بی قیدوشرط این کشورازاسراییل ، حضورامریکادرشبه جزیرۀ عربستان ، حضورنظامی امریکادردیگرکشورهای اسلامی ، حمایت این کشورازدولتهای خارجی که مسلمانهاراسرکوب میکنند، بخصوص مصر، چین وهندوستان ،سیاست امریکابرای پایین نگاهداشتن قیمت نفت وبالاخره حمایت این کشورازدولتهای دکتاتوری عرب موردبررسی قرارمیدهد. به گونه یی مبارزۀ اسامه رادربرابرغرب انسانی خوانده است ودرآخربازهم تاکیدکرده است که اسامه چون "مارکس" کانگسترنیست ؛بلکه اویک نابغه است . درحالیکه سیاستمداران امریکارااحمق خوانده وتاکیدبه این داردکه امریاکاییهاخودرافریب میدهند. (8)

شماردیگری ازدانشمندان درغرب چون "استیفن گراند"مدیرپروژۀ روابط امریکاباجهان اسلام در"بروکینگز"سیاستهای امریکاراسدی دربرابرگفت وگوی تمدنهامیداند. چنانچه اودرهمایش قطرازعراق ،ایران ،فلسطین وکشتارهادرسودان یادآوری کردورخدادهای جاری دراین کشورهارانقاط داغ رویارویی میان امریکاوجهان اسلام خواندوتاکیددرمنافع هردوطرف درثبات منطقۀ خاورمیانه نمود.وی افزودبسیاری ازمسایل بدوران استعماربرمیگرددوبه امریکابه عنوان قدرت سلطه گرجدیدیادآوری نمودوعلاوه کردکه متاسفانه امریکانیزبه این عقیده دامن میزند. وی بازگشت صلح وثبات درمنطقه رابروابط دوجانبۀ امریکاباکشورهای منطقه وفرامنطقه وهمچنین به اعتلای بینان های انسانی وابسته دانست . وی افزودکه تاکیدامریکابه آزادی این کشوررادرموقعیت دشواری قرارداده است وسیاست عاقلانه ترامریکارادرقبال حمایت ازتلاشهای محلی برای بسط آزادی هاونیازهای انسانی تقاضاکرد. (9) به نظراوعوامل یادشده مانعی برسرراۀ گفت وگوونزدیکی ملتهای شرق وغرب میباشدتازمانیکه به حل اساسی این دشواریهاپرداخته نشود، گفت وگوهاهم به ثمرنخواهندنشست.

باوجوداندیشه های کینه توزانۀ شماری ازدانشمندان غربی دانشمندان مسلمان باسعۀ صدرغرب رابرای گفت وگوهابه مبارزه میطلبندوحاطرنشان مینمایندکه هرگاه امریکاازحرکتهای افراطی نسبت به  جهان اسلام دوری نورزد؛بالاخره امریکادررویارویی بااسلام افراطی ومیانه روقرارخواهدگرفت وسیلاب خروشان آن غرب رافراخواهدگرفت؛ولی دانشمندان مسلمان باتوجه به مصلحت های بزرگ بشری بازهم گفت وگوراباب خوبی برای رفع خشونتها میان شرق وغرب تلقی میدارند.چنانچه ابوعمررییس شورای ملی روابط خارجی فلسطین درهمایش بین المللی دوحۀ قطرگفت:"بجای اینکه امریکاشیوههای درگیری راپیش بگیرد،بایدازروش های سازنده بهره مندشودتابتواندمسایل مختلف جهان اسلام اعم ازفلسطین ویاایران را(ازراۀ گفت وگوها)حل کند." عمرخالدرییس موسسۀ زنده گی مصرومبلغ مسلمان به نیابت ازجوانان مصردرهمایش یادشده گفت:"امریکاسیاستهای ظالمانه یی درقبال جهان اسلام پیش گرفته است . جوانان مسلمان مصرمیخواهندمسألۀ فلسطین حل شده وامریکاییهاازعراق وافغانستان خارج شوندوبه ارزشهای اسلامی احترام گذاشته وبین افراط واسلام هیچ ارتباطی قایل نشوند. "(10)

رهبران مسلمان باتوجه به حوادث دردناک گذشته وحال ناشی ازسیاستهای زورمدارانۀ امریکا بازهم دست یاری رابرای گفت وگوهابسوی غرب درازکرده اندودانشمندان وسیاستمدارانی چون :گارودی بالدی دانشمنداسلام شناس فرانسه یی ، داکترقرضاوی نظریه پردازشهیراسلام درعصرحاضر،ماهاتیرمحمدصدراعظم سابق مالیزیا،محمدخاتمی رییس جمهورسابق ایران ،نجم الدین اربکان صدراعظم قبلی ترکیه وشخصیتهای فرهیختۀ دیگردرجهان اسلام داکترعبدالکریم سروش ، احمدراشدالغنوچی نویسندۀ مشهورمصر،عباس مدنی رهبرخزب اسلامی الجزایروابونصرحامدپیشقدم شدندوبه صورت مجدانه وخستگی ناپذیرتلاش میدارندتاجهان بشریت رابسوی گفت وگوی تمدنهادرراستای همدلی وهمسویی ملتهای جهان به پیش بکشانندوبافراخوانی بزرگ گامهارادراین عرصه استوارنهاده اندوقلمهای خویش رابسوی آن نشانه گرفته اند. 

این دانشمندان بدین باوراندباآنکه درگذشته هابرخوردزیادی میان تمدنهاصورت گرفته است وملتهاوکشورهای زیادی قربانی این منازعه شده اند. اینهاباتوجه به پیشرفت تمدن بشری به این نتییجه رسیده اندکه جنگ راۀ حل بحران درمیان فرهنگهاوتمدنهانیست . بهتراست تابرای زدودن بحران درجهان راۀ دیگری جستجوشود. ازهمین رونجم الدین اربکان به گفت وگوی تمدنهاوفرهنگهامیان اسلام وغرب دعوت نموده است تاازبرخوردوحشتناک که احتمال آن روزبروزافزایش مییابدومقدمات آن نیزآشکارترمیشود، جلوگیری شود. وی همصدابادیگرمصلحین جهان یگانه راه برای گشودی بن بست میان شرق وغرب وجلوگیری ازمصایب بی شمارانسانی راگفت وگوهای سازنده میان هردومیداند. ازتلاش وی برای ایجادگروۀ اقتصادی "D-8"درجون 1997میتوان یادآورشدکه به اشتراک کشورهای ترکیه ، ایران ، پاکستان ، بنگلادیش ، مالیزیا، اندونیزیا، نایجیریاومصردایرگردیده بود. این گروه خودرانمایندۀ 150کشورجهان میخواند. درحالیکه اعضای گروۀ "G-7"نماینده گان سی کشورجهان راباخوددارند. حزب رفاۀ ترکیه دراواسط دوران زمامداری خودیک گام پیشترگذاشت وجهت تقویت گفت وگومیان شرق وغرب دعوت برگزاری میزگردی برای دوگروۀ یادشده کرد. قراربوداین کنفرانس درجون 1998برگزارشودکه درصورت برگزاری حیثیت کنفرانس بالتای اول راداشت که پس ازجنگ دوم جهانی میان کشورهای پیروزبرگزارشدودستادوردمهم آن ایجادشورای امنیت  ودادن حق ظالمانه ویکجانبۀ ویتوبرای کشورهای پپروزبود؛ولی باتاسف که شرایط جهان تاامروزفرصت ندادتاکنفرانس بالتای دوم برگزارشودوگروۀ "D-8"طرح ابتکاری خودراموسوم به برنامۀ ششگانۀ نظم نوین جهانی اعلام مینمود. این برنامۀ شش ستاره یی زیرعنوان :

_                                      نه برای جنگ ؛بلکه برای صلح

_                                      نه برای تکبر ؛بلکه برای برابری

_                                      نه برای استفاده جویی ؛ بلکه برای همکاری

_                                      نه برای برخورد؛بلکه برای گفت وگو

_                                      نفی معیارهای دوگانه وچندگانه واثبات عد ل وانصاف درهمه امور

_                                      پشت پازدن به دکتاتوری وقلدری وپذیرش مبانی حقوق بشروآزادی(11)

دراولین کنفرانس کشورهای "D-8"مطرح گردیده بود. طراح این سازمان اقتصادی برای بازشدن باب گفت وگوایجادانحمن گفت وگوهارامیان اسلام وغرب پیشنهادکرده است وبرای شفافیت بخشیدن به کارآن اعضای این انجمن راازنخبگان ودانشمندان مسلمان پیشنهادکرده است تابرای تامین روابط بهتراین انجمن باکشورهای دیگربدوراززدوبندهای سیاسی عمل کنند. وی تاکیدداردکه این انجمن بایددارای تشکیلاتی چون مجمع اجرایی ؛ ادارۀ اجرایی شامل هیئت مشورتی ؛منشی عمومی باشد. دراین تشکیل منشی عمومی  رییس های بخش ها ی مختلف رابایدتحت نظرخودداشته باشد.هدف اساسی ازطرح یادشده ایجادراههای عملی برای بازشدن راۀ گفت وگوهامیان شرق وغرب میباشدتاکشورهای مختلف بتواننددرفضای مسالمت                       

گفتمان سیاسی اسلام درسایه روشن رویکردهای سلبی وایجابی

گفتمان سیاسی اسلام زمانی میتوانددرکنارگفتمان تمدنهادرراستای تقویۀ گفتمان اسلام گرایی معاصرازکارآیی وموثریت بیشتری برخوردارشودکه بادوری ازهرگونه رویکردسلبی (دراین رویکردازنکات قوت یک تفکرچشم پوشی میشودوبیشتربه نکات ضعف آن پرداخته میشود)درتحلیل انسجام درونی اسلام گرایی معاصربصورت جدی عمل کرد؛زیرارویکردسلبی به مثابۀ شرق شناسی وارونه انگارانه است که بایکنوع جعل کاری ،غیریت سازی وهویت زدایی بااسلام برخورداسمی وشکلی میکند. این دیدگاه اسلام رابصورت  شکلی، ظاهری یااسمی گویااسمی بدون مسماارایه میدهدواسلام گرایی رافاقدهرنوع انسجام درونی مطرح مینمایدوبرای آن انسجام سطحی ،مقطعی وموقت قایل میشودوگویابرای اسلام گرایی جامه یی میبردکه نه تنهابه اندام آن موافق نیست وحتابصورت کامل بیگانه ازآن است . ازآنرومنشأواحدانگاری وانسجام بخشی سلبی راتنهامیتوان دردیدگاه های غربی هانسبت به اسلام درک کرد. درحالیکه تنها بارویکردایجابی یعنی باتوجه به نیازمندیهاوارجحیت دادن به نیازهای مبرم میتوان به انسجام ونظم درونی اسلام گرایی معاصردست یافت . این دیدگاه نکات ضعف قوت رادردرون اسلام جستجومینمایدودرسایه روشن آنهابه کاوش کمی هاوکاستیهای اندیشه های دیگرنیزمیپردازد؛زیرااین نگرش اسلام رادرداخل آن به تحلیل میگیردوباسره وناسره کردن عناصرگوناگون آن ضعف هاوقوت های آنرابهم می آمیزدوازآنهامفصل های نیرومندفکری راسرهم میبندد. بااین رویکردمیتوان ازگفتمان اسلام گرایی یااسلام سیاسی به خوبی دفاع کردکه نه تنهاعاملی وحدت بخش است ؛بلکه قرابتهای زیادی رامیان اسلام گرایان نیزبوجودمی آورد. این گفتمان دلالتهای آشکاری برگفتمان سیاسی اسلام داردوبرتری آن درمرکزیت سنجشی آن قرارداردکه میتواندبرای گفتمان چارچوبی خوب درست کندوبارده بندیهای منظمی عناصرگوناگون گفتمان راکنارهم حفظ میداردوچون کلیدی هویت بخش ،هویت اسلامی رادرمحراق عمل سیاسی قرارمیدهد. دراین حال دین تنهااعتقادخشک نه ؛بلکه تمام حوزه های زنده گی رادربرمیگیرد. ازآنروبرای ارایۀ عناصرگوناگون آن میتوان واژه های خاصی راستخدام کردوتعبیرهای "ریچاردرورتی "(12)راباتوجه به محدودوکوچک نه انگاری آنهاقابل توجیه دانست . وی برای آشکارساختن کلیت یک هویت اجتماعی  تلاش نموده است تاآنراازطریق شناسایی کاربردواژه های خاصی ازطرف گروۀ خاصی توضیح بدهدوبه باوراوواژه های نهایی واژه هایی اندکه میتوانند،امیدها،عقایدوآرزوهای کثیری راارایه نماین.چنین تحلیلی وحدت بخش رانمیتوان درچارچوب تحلیل های دیگری جستجوکرد. تحلیلی وحدت بخش چنان حوزه های وسیعی ازاشتراکات ایجابی رافراهم میکندکه میتواندبه مثابۀ گفتمان تحددگرایی درسطح جهان مطرح شودوقابلیت اسلام سیاسی رازیرعنوان گفتمان سیاسی اسلام درسطح بالایی ارایه میدهدکه میتوانددررقابت آشکارومفیدی باگفتمان تحددگرایی دست وپنجه نرم کند. این تحلیل اسلام راازدرون موردارزیابی ،بازیابی وبازنگری قرارمیدهد،باکشف عناصرجدیدآن محتوای آنراغنی ترمیگرداندوتیغ یقین رابرناف تحلیل گران اسمی اسلام میگذاردوهم میتواندحربۀ اسلام زداییراازدست دشمنان آن بگیردوهرگونه مجال راازآنهایی بگیردکه نوگرایی رادرجنگ باادیان ابراهیمی اریه مینمایند . مرحوم داکترعلی شریعتی گامهایی رادراین راه گذاشته است وجادۀ آنراهموارگردانیده است . ازسویی هم این تحلیل حربۀ سیاسی غرب رابرضداسلام دفع مینماید،خردجمعی غربیهارابرای بازخوانی اسلام گرایی فرامیخواندواین فرصت راازآنهامیگیردتاباعنوان کردن بنیادگرایی وتروریزم اسلام راموردحمله قراربدهند.

این تحلیل میزان بازگشت به خویشتن رادرسایه روشن نظریه های وحدت بخش نظم وانسجام پایدارتری میدهدواسلام سیاسی رابامنطق عالی یی درمواجه باغرب آماده تر میگرداندوازسویی هم این تحلیل قابلیت درون ساختاری اسلام رابلندمیبردواسلام سیاسی رابه گونه یی تجدیدنیرومینماید. رگه های رویکردوحدت بخش رادرآیات الهی میتوان دریافت که باکلماتی چون یااهل الکتاب ، واعتصموبحبل الله ، یاایهاالذین آمنوا ویایاایهاالناس آغازشده اندوبادعوتی وحدت بخش مردم رابرای رستگاری مخاطب قرارمیدهد. آنچه دراین رویکردجالب توجه است وبادیگر گفتمان هاتفاوت داردهمانایکدست بودن اسلام گرایی معاصردرمقایسه بامکاتب فکری وجریانهای غیراسلامی میباشدکه اسلام گرایی رایک پارچه ومتحددربرابررقبای آنهانشان میدهدو اسلام گرایان رامجال میدهدتادربرابررقبای خودخوبتربه مانوربپردازندوباتقویه ونیروبخشی اسلام سیاسی گفتمان سیاسی اسلام رادرمحوروحدت بخشی ازانسجام ونظم پایدارتری نیزبرخوردمیسازد. 

 

 


بالا
 
بازگشت