بحثی در بارۀ هویتهای قومی «اتنیسیتی» وتعــلقات نژادی ـ تباری
نورمحمد (خرمی)
( تقدیم به دانشمندان محترم محمد ظاهر كوشا ، استاد ( توردیقل میمنگی) ، محترم عید محمد عزیز پور و سایر بزرگان، امید تا آخر مطالعه فرمایند)
قبل بر اینکه در رابطه به موضوع بالا (هویت های قومی « اتنیسیتی» و تعلقات نژادی ـ تباری) اقوام، به بحث بپردازیم ؛ لازم است بطور مختصر درمورد نقش « نژاد ـ ریس » در معرفی هویت های «اتنیکی» که در ادبیات ما اکنون آنرا تقریباً معادل به « قوم» بکار میبرند ، مکث نمایم. تاباشداز یکطرف مواردی را که در بحث بدانها اشاره خو اهیم کرد، مستدلتر سازیم واز جانبی هم پیشدرآمدی داشته باشیم برای اظهارنظر در رابطه به بیهودگی ومضر بودن این گونه بحث های تفرقه افگنانه که نه تنها دستاوردی از آن برای هیچ طرف متصورنیست بلکه ماخود خواسته ویا نا خواسته به حیث وسایلی به دست آنهایی قرار میگیریم که شعار آساسی آنها را « تفرقه بینداز وحکومت کن» تشکیل میدهد.
باید علاوه بدارم که بنده بخش های ازین نوشته را به یک مناسبت مشابه ، تحت عنوان مشابه ای دیگری تهیه کرده وقسمت اول آنرا از طریق بعضی از سایتها به نشر رسانیده بودم ولی از نشر بخش دوم آن به هدف جلوگیری از سؤ تفاهمات بیشتر صرفنظر کرده بودم. ولی با مطالعۀ نوشته های این عالیجنابان وبزرگان دیگر که به موضوع مورد بر رسی من ارتباط مستقیم داشتند ؛ خواستم با ویرایش وتکمیل نوشتۀ قبلی، موضوع را بدون نقد ویا اشاره به نوشته های آنها وبدون جانبداری از هیچ یکی از اوشان مورد بحث قرار بدهم.
با این پیش در آمد مختصر می پردازیم به موضوع مورد بحث :
کلمات و اصطلاحاتی چون « گروپ های قومی ، تبار وقومیت و مناقشات قومی ــ تباری» از جمله کلمات و اصطلاحاتی متداولی اند که همه روزه در صفحات روزنامه ها ، جراید و سایتهای انترنیتی؛ برنامه های خبری وبحث های سیاسی تلویزیونی و صحبت های عادی به کثرت به آنها برخورده ، خود در بارۀ آنها صحبت میکنیم ویا از دیگران میشنویم . به همین منوال انداصطلاحاتی چون ملت « نیشن» و ملتگرایی
« نیشنلزم» که اغلباً بر داشت از معنی واقعی و تطبیقی آن نزد بسیاری از ما خالی از اشتباه و ابهام نیست و باید به آن معترف بود ( من خود به آن معترفم). زیرا ترجمۀ فارسی این کلمات از زبانهای اروپایی چون لاتین ویا انگلیسی مستقیماًوارد ادبیات ما گردیده وما در بهترین حالت از ترجمۀ اشکال تعمیم یافتۀ آنها بحیث معادل در زبانهای خود استفاده می نماییم .
وقتی حرف ازین قرار است نا گزیریم هنگام استفاده ازین مقولات ومفاهیم وتطبیق آن بر واقعیتهای وجودی اقوام وگروپهای اتنیکی در یک کشور معین، از یک جانب حقیقت تغیر وتحول تاریخی در حیات اجتماعی ، فرهنگی ، و خونی آنها را که درطول سده ها وهزاره ها بوقوع پیوسته اند ، در نظر بگیریم واز جانب دیگر در کاربرد اصطلاحات ومقولات مورد نظر تا حد امکان تعاریف قبول شدۀ آنها را که در نتیجۀ پیشرفت در رشته های علوم سیاسی و انسان شناسی ( انتروپولوژی، جینولوژی وغیره) از جانب دانشمندان صاحب صلاحیت در پهنۀ گیتی مورد قبول و استفاده قرار دارند ، نادیده نگیریم.
مثلاً اگریک برادر تاجک ما ادعا کند که وی مربوط به «ملت تاجک افغانستان» است و آن برادر دیگری اوزبیک ویا ترکمن ما خودرا منسوب به « ملت بزرگ تورک افغانستان » قلمداد کند به آنها چه باید گفت ؟
مگر در افغانستان کنونی که تکمیل پروسۀ تشکیل « ملت ـــ دولت» درآن تا هنوزتحت سؤال قرار دارد، چند «ملت» دریک « کشور» میتوانند وجود داشته باشند ؟
به هرحال چون بحث مابیشتر بر « هویت های قومی وتعلقات نژادی ـــ تبا ری » افراد ارتباط دارد، میخواهم مو ضوع را از همین منظر به بحث بگیرم.
تعریف کلی ای از « اتنیسیتی» ، قومیت
«قومیت درکلیت خود یک پدیدۀ چند بعدی بوده ودرگیرندۀ جنبه های مانند نژاد، منشأ یا پیشینه، زبان ،مذهب وهویت میباشد. همچنان ابعاد باالنسبه ظریف تردیگری مانند فــرهنگ ، هنر، عادات ورسوم ، باورها ، طرز پوشش لباس وانواع ونحوه های تهیۀ غذا نیز از شاخصه های قومیت « اتنیسیتی» است. از خصوصیت های اصلی مفهوم قومیت، د ینامیزم وقابل تغیر بودن بلا وقفۀ آن میباشد که دایماً در اثرا مواجی از مهاجرتها ، اختلاط ها و امتزاج ها و ازدواجهای میان قومی، هویتهای جدیدی عرض وجود مینمایند »
Gregory Bateson (1979: 78)
جهت معلومات مزید به منابع ذیل مراجعه شود:
www.dmoz.org/Society/Ethnicity////// http: //anthro.palomar.edu/ethnicity/default.htm
چطوریکه مشاهده می گردد هویت قومی بالذات یک پدیدۀ مغلق وپیچیده است. این هویت بمرور زمان وبطور پویا نظر به شرایط تغیرمیپذیرد. این میتواند بوسیلۀ خودمان وبرای معرفی خودمان به دیگران خلق گردد ویا اینکه دیگران برای ما هویتی را عنوان کنند ،خواه ما بخواهیم ویا نخواهیم.
(مثالهای زیادی ازین نوع هویتبخشی ها را درجوامع مختلف داریم مانند اطلاق کلماتی چون « نیگرو، بلک، و افریکن ـ امیریکن » ؛ برای سیاه پوستان امریکایی ؛ « یوروپین ـ امیریکن» یا « وایت ـ امیریکن، امریکاییان سفید پوست» برای امریکاییان اروپایی تبار در مجموع، که دارای منشا اروپایی اعم ازانگلیسی تبار گرفته تا آیرلندی، فرانسوی، جرمنی وغیره اند. ویا اطلاق تمام مردمان نیم قاره به اضافۀ چینایی تباران، کوریاییان وغیره تحت نام « امریکاییان آسیایی».ویاهسپانوی وهسپانوی زبانان امریکای لاتین به علاوۀ برازیلی ها بنام« هسپانوها ».... وغیره در ایلات متحدۀ امریکا نام برد.)
درافغانستان خود ما:
1ــــ کلمۀ « افغان» ویا « اوغان» ابتدا از طرف اقوام غیر پشتون برای قبیله ویا قبایلی از قوم پشتون اتلاق میگردیده است ولی بعداً برای تمام پشتونها و اکنون در«رسمیات» ودرخارج برای تمام اتباع کشور اطلاق میگردد. این امر درقانون اساسی افغانستان نیز به نحوی که دربر گیرندۀ تمام اقوام ساکن کشور (نه ازیک قوم) است تسجیل گردیده است. ولی برتری جویی عده ای از اتنو فاشیستان که هویت «افغانی» وکشور بنام « افغانستان» را صرف معرف یک قوم « قوم پشتون» تبلیغ میکنند، باعث گردیده است تا نمایندگان سایر اقوام به عنوان یک عکس العمل اعترضی وعادلانه برعدم تعلقیت خود بر هویت «افغانی» اصرار ورزیده ونام کشوریرا که صرف معرف یک قوم قلمدادشود مورد سؤال قراردهند.
2ـــ همچنان هویت «فارسیوان یا فارسیبان ـ فارسی زبان» از طرف سایر اقوام بخصوص پشتونها، به تمام فارسی زبانان کشور بدون درنظرداشت منشأ نژادی ـ تباری شان تا همین اواخر اطلاق میگردید. به همین سلسله در رابطه با کلمۀ تا جک یا تاجیک در پهلوی موارد دیگر عده ای زیادی از مؤرخین بدین عقیده اند که این نام در ابتدا از طرف همسایگان تورک آنها به آنها اطلاق میگردیده است. نطریه ای نیز وجود دارد که اساساً خود کلمۀ «تاجیک» یک مقولۀ فرهنگی است که دربرگیرندۀ تمام فارسی زبان ( بدون درنظرداشت منشأ تباری شان) ساکن در آسیای میانه وافغانستان است، تا یک هویت اتنیکی یا نژادی. دلیلی اینکه بعضی ها مدعی ای « ترکتبار بودن» تاجیکها هستند ، شاید در همین نظریه نهفته باشد.( بنااً اگر کسی مدعی شود که ایماقها تاجک اند و کلمۀ « ایماق» به آنها ازطرف اقوام تورک همجوارشان به انها اتلاق میشده است به نطر من گناه نا بخشودنی را مرتکب نشده است. )
3ـــ گرایش « تورک» خطاب کردن تمام «اقوام دارای منشأ نژادی تورکی ـــ مغولی» که در گذشته ها نیز مروج بوده، اکنون نیز تا حدی زیاد به عنوان یک جریان باز گشت به گذشته به اشکال گانوگون آن عرض وجود کرده است که اینجا و آنجا در ادبیات ما جای خودر پیدا کرده است . ولی قدر مسلم آنست که امروزه هویت « تورک» به مردمان جمهوری ترکیه و بخش تورکی زبانان جهموری قبرس اتلاق میگردد. سایر اقوام ترکتبارنظیر ، قرغیز ها ، قزاقها ،ترکمنها ، اوزبیکها دارای جمهوریهای مستقل بنام های خود هستند .عده ای دیگر از « ملیتهای ترکتبار» در ماورای قفقاز جمهوری ها ومناطق خود مختار خودرا داشته وپروسۀ « ملت ـــ دولت سازی » را طی نموده ومینمایند. مردمان این کشورها ( منظور مردمان ترکتبار آنها است) باوجودیکه ترکتبار بوده وهستند خود را اکنون « ملتهای اوزبیک ،ترکمن ، قزاق ، قرغیز ، وغیره ...» میشناسند نه « ملت ترک».
در تعریف «اتنیسیتی »، قومیت؛ از «نژاد ـ ریس » به عنوان یکی (صرف یکی) از جنبه های قومیت و نتیجتاً یکی از شاخصه های «هویت» نام برده شده است ولی در تشریح این مبحث آمده است که مخلوط ساختن نژاد با هویت اتنیکی به همان اندازه اشتباه آمیز است که مثلاً « باور نماییم که وراثت بیولوژیکی معرف هویت فرهنگی است».
نژاد یک نوع رده بندی بیولوژیکی کتله های از نفوس بشری است که براساس ویژگیهای اناتومیک از سایر کتله ها مشخص میگردند. این تعریف بیولوژیست مّا بانه نیز دیگر منطبق به تنوع ژنیتیکی نسل بشر نیست.
این دگر یک حقیقت انکار ناپذیر است که تمام انسانهای امروز از لحاظ ژنیتیکی % 99.9 (نودونه اعشاریه نه فیصد !) یکسان هستند. این هم دگر واضح است که « نژاد بشری امروز» ما اساًساً یک « واقعیت فرهنگی » است تا یک مخلوق بیولوژیکی.
« باور معمول مبنی برموجودیت نژاد های بیولوژیکی بشری بر اساس فرضیه ای نادرستی استواراست که گویا ویژگی های اناتومیک چون رنگ پوست ، شکل چهره یا هم قیافه های ظاهری خاص درگروپهای معینی از انسانها در هم آمیخته است. نه خیر چنین نشده است. نژاد خالص« سیاه» ، « سفید» ویا نژاد های خالصی دیگری وجود ندارند». یعنی که نژاد خالص آریایی ویا نژاد خالص زرد (مغلی ـــ تورکی) ای هم نمیتواند وجود داشته باشد.
نظریۀ تا چندی قبل معمول که گویامشخصات اناتومیکی معرف یک نژاد معین هستند، این حقیقت ملموس را که اینگونه مشخصات به کثرت در سایر کتله های انسانی نیز به مشاهده میرسند، نا دیده میگیرد. درحقیقت عوامل طبیعی مشابه در مناطق مختلفی از جهان باعث تکامل نوع مشابه اناتومی انسانی میگردد. چنانچه شعاع بیش از حد آفتاب در مناطق استوایی موجب رنگ پوست سیاه تیره به منظورحفاظت از شعاع ماورای بنفش گردیده است. نتیجتاً رنگ نصواری تیره که از خصوصیت افریقا ییان جنوب صحرا است درمیان نفوس مختلط نا شده در نیم قارۀ هند، آسترالیا، گینی جدید وجزایر واقع در بحرالکاهل جنوب غربی
نیز پیدا میشوند.
به همین ترتیب اگرما گروپ خون نوع « بی» را در تشخیص نژاد ها در نظر بگیریم: « میبینیم بعضی از افریقایی های سیاه پوست دارای عین گروپ با اروپایی های سفید پوست بوده وبعضاً با کتگوریهای از آسیایی ها دارای عین گروپ خون میباشند و یا موارد متعدد دیگر.........»
در تحلیل نهایی این انسان است نه طبیعت که « هویتها»ی خود را بوجود می آورند. «اتنیسیتی ـ قومیت » و گروپهای به اصطلاح « نژادی ـ تباری» ، عمدتاً فــرهنگی و « ساختهای » تاریخی اند. آنها پدیده های اجتماعی اند تا بیولوژیکی. البته این بدان معنی نیست که آنها وجود ندارند. بر عکس « نژاد » و« تبار» از واقعیتهای جهان امروز اند علی الرغم اینکه دیگر مرز مشخصی میان نژاد های بشری وجود ندارد. با آنهم برای درک ، شناخت وتشریح درست آن ، ما باید وحتماً به تعاملات اجتماعی و فرهنگی آنها بنگریم تا ساختمان بیولوژیکی آنها . معمومات بیشتر در:
Ethnicity and Nationalism, Anthropological Perspectives By: Thomas Hylland Eriksen,
London 2002
از آنچه گفته آمدیم چنین نتیجه به دست می آید که در معرفی « هویت » های قومی ای که دارای مشخصات مستقل فرهنگی ـــ زبانی خویش اند ؛ تکیۀ یکجانبه وقطعی به پیشینۀ «تباری ــ نژادی» ( که خود از پدیده های فوق العاده متحول اند) ، بدون درنظر داشت عوامل فرهنگی واشترکات دیگر ؛ نباید دچار سطحی نگری محض شده وبا تکیه بر اندیشه های« باستان گرایانه» ، برشواهد وقراین افسانوی واسطوره ای ، بیش از حدود افسانه و اسطوره استناد جست.
به نظرمن پافشاری بر صحت نظریات خودی ، خود بزگ بینی ونادیده گرفتن منافع مشروع و تمایلات جانب مقابل، به ضرر منافع آنی و درازمدت تمام اقوام باهم برادر منجمله از آن اقوام وگروپهای مردمی ای اند که دوستان محترم ما داعیۀ دفاع از حقوق آنها را درسر می پرورانند ، به خصوص اگر اینگونه بحث ها موجب بروز اصطاکات وتقابل همدیگر در حالت نازک موجود کشور گردد.
توجه کنید !
دوستان عزیزما بر سر این موضوع که گویا « ایماق» ها تورک اند نه «تاجیک » ویا بالعکس ، ویا اینکه امیر تیمور کورگان، صاحبقران عادل و علمپرور بود ویا ویرانگر خونریز وسفاک، درجنگ اند .
و یا اینکه، کی ها اولتر به این سرزمین ها پاکذاشته اند ؟ تورکها ــ مغولها و یا آریایی ها ویا ...........................
من حاضر هستم به هریک این سؤالها جوابهای خود رابدهم وشایدهم جواب من مطابق میل هیچ یک ازطرفین نباشد.
1ــــ منی تاجیک که خون اوزبک نه کمتر ازخون تاجیک در بدنم جریان دارد؛ میگویم که اول تا هنوز ایماق ، « ایماق» است نه تاجیک نه تورک. ایماق به خودی خود حالا یک «هویت» است. دلایل خود را در بالا به تفصیل گفته ام. ولی از لحاظ فرهنگی آنهاییکه فارسی زبان اند حق مسلم شان است اگر بخواهند خود را « تاجیک» بنامند چطوریکه مینامند. ایماق های اوزبیک زبان نیز که سالیان طولانی میان اوزبیکها زندگی کرده وبه زبان اوزبیکی منحیث زبان مادری تکلم میکنند ، بخواهیم یا نخواهیم دیگر اوزبیک قلمداد میشوند. اینکه برادران ایماق فارسی زبان ما از غور وبادغیس و هرات در« قورلتای» تورکتباران یا دعوت نشده اند ویا اشتراک نکرده اند ، کدام مسآله ای مهمی نیست زیرا تا جاییکه همه اطلاع داریم این قورلتای به منظور ایجاد یک بنیاد فرهنگی که بیشتر به مسایلی چون رشد وتقویت زبانهای تورکی ( اوزبیکی وترکمنی) در افغانستان ، همت خواهد گماشت ، تدویر یافته بوده است.
در همین رابطۀ بااتکا به مواردیکه در رابطه با متغیربودن « هویت» های اتنیکی در بالا تذکر داده ام میخواهم مثالهای دیگری در زمینه خدمت تان به عرض برسانم . تمام هزاره های سنی مذ هب در سمنگان ، خان آباد ، بغلان ، پروان (به شمول اندراب وپنجشیر ) تخارو قسمتی از بامیان ( سیغان) خود را تاجک و بالعکس تا جکهای اسماعیلیه بخصوص در پشت بند سمنگان، درۀ کیان واطراف تاله وبرفک بغلان و تاجکهای شیعۀ لعل وسرجنگل وشهرستان وغیره خودرا هزاره به حساب می آورند. همچنان عربهای ساکن در میان اوزبیکها اوزبیک ( بعضاً اوزبیکتر از اوزبیکها مدافع منافع اوزبیکها اند) وآنهاییکه درمیان تاجکها زندگی مینمایند خود را تاجیک معرفی میدارند. البته عربها درمیان برادران پشتون نیز کم نیستند واز میان آنها کسانی چون آقای انور الحق احدی و آقای خدایداد بشرمل را میتوان نام برد که گرایش شدید برتری جویی قومی اولی به نفع برادران پشتون اظهر من اشمس است.
متکی بر حقایق فوق، برنت گلا تـزر از مححقین معروف در مرکز شرق شناسی بر لین بنام " زینتروم مودیرنیر اوریانت " درصفحۀ 170 کتاب (افغانستان وطالبان ) ، تأ لیف ویلیام میلی ؛ مینویسد :
« بصورت عموم یک نوع تمایل رشد یابنده درمیان تمام فارسی زبانان مخصوصاً فارسی زبانان سنی مذهب وشیعه یان غیرهزاره، دررابطه با معرفی نمودن خودشان به حیث(تاجک) ، مخصوصاً در برابر بیرونی ها عرض وجود نموده است.» بنا اً اگر یک برادر « ایماق » ما اگر خود را تاجیک بنامد ویا بداند کاری خطایی را مرتکب نشده است چنانچه وان دیگری خودرا اوزبیک ویا تورکتبار بنامد ، اصل کار را کرده است.
حقیقت اینست که در افغانستان کنونی علی الرغم موجودیت گروپهای متعد د اتنیکی ، قومی وزبانی که از خصوصیت متبارز کشور است ؛ از دیر زمانی یکنوع پروسۀ امتزاج ، اختلاط ، آمیزش و همگرایی زبانی و فرهنگی با تأثیرپذیری زیاد از زبان وادب فارسی ـــ دری ( زبان اکثریت قاطع مردم در کشور ) در جریان بوده است. جنانچه زبان فارسی ـ دری که اصلاً زبان مادری تاجکها ، هزاره ها ، ایماق هاو قزلباش ها بوده است ؛ اکنون به زبان مادری برادران عرب ؛ بخش وسیعی از برادران پشتون وسایر اقوام ساکن در شهرهای عمدۀ چون کابل ، مزار شریف وهرات وازسایر گروپهای اتنیکی درمرکز، غرب وشمال کشور مبدل گردیده است.
با صداقت تمام باید اظهار داشت که میراث فرهنگی زبان فارسی ــ دری که خواستکاه واقعی آن به شهادت تاریخ سرزمین پر افتخارخود ما بوده ، و به مثابۀ زبان مادری بیش از دوثلث نفوس کشور و وسیله افهام وتفهیم ، داد وستد وتحریر وتکلم میان تمام اقوام با هم برادر کشورعمل مینماید ؛ متعلق به همه ای اقوام وملیت های کشور میباشد. در راه توسعه ،تعمیم وگسترش این زبان همه ای سلاطین ، شاهان و امپراتورانی که درین سرزمین دولت داری کرده اند ، وبصورت اعلای آن شاهان ترکتبار ازجمله امیر تیمور و مخصوصاًاولادۀ وی ازدل وجان بذل مساعی کرده اند که کسی نمیتواند منکر آن باشد.
2ــــ این که امیر تیمور چگونه شخصی بود ، من بحث بیشتر را در زمان حاضر نه مفید میدانم و نه هم ضروری . زیرا مشکل است بتوان نظر آنهاییکه اورا افتخار تاریخی « قوم وتبار » خود میدانند، تغیر داد ویا اینکه نظر آنهای را که خود را حق ویا ناحق از بازماندگان مردمان متعلق به سرزمین مورد یورش نامبرده میدانند ، به صفت از وی واداشت. هر چه بود ونبود پا فشاری در تثبیت اعمال مثبت ویا منفی وی در سرنوشت مشترک امروزی ما هیچگونه تأ ثیری مثبتی ندارد. اگرصرف به اساس علایق « ترک وتاجکی» راجع به تیمور بنویسم پس باید بگویم که برایما تاجکها و اوزبیکها تیمور هم خرابی وکشتار به ارمغان آورد وهم آبادی وعمران. اگر هرات تاجیک نشین وبلخ را خراب کرد ، سمر قند تاجیک نشین را آباد نمود. کما اینکه اولادۀ همین « تیمور ویرانگر» هرات را « عروس جهان» ساختند. از آنجاییکه قضاوت درمورد وی از جانب ما ازحب وبغض خالی نیست ،بهتر است به آنچه در مورد نامبرده، مورخین بیطرف نوشته اند تمکین کنیم. بازهم اگر احیاناً یکی از ما بنابر انگیزه هایی برله و یا علیه او چیزی مینویسد ، آسمان به زمین نمیخورد، لازم نیست در رد ویادفاع از وی لشکر کشی قلمی براه اندازیم. بنظر من درینگونه موارد ، به نفع همگرایی وبا اتکای بیشتر بر« وجوه مشترک» از خود برده باری نشان داده از کنار چنین مسایل که جنجال بیشتر می آفریند بگذریم.
3ـ جدل بر سر اینکه کی ها اول درین سرزمین ها رحل اقامت گزیده اند هم خنده آور است و هم تأ سف آور. خنده آور از آنجهت که این مسایل از جانب کسانی مطرح میشود که بعد از اقامت چند سال درغرب ، شهر وند مساوی الحقوق این کشور ها به حساب آمده و حقوق و امتیازات نه کمتر از شهر وندان بومی این جا ها را برای خود مطالبه مینمایند ولی در سر زمین ا بایی خودیش حقوق شهر وندی را بر اساس اینکه کیها چند هزار سال پیشتر از دیگری در آن مسکن گزین گردیده اند محاسبه مینمایند.
تأ سف آور آز آنجهت که: در حالیکه ما سابقۀ اقامت اجدادی مان درین سرزمین را تا ما قبل التاریخ ادعا میکنیم، کسانی دیگری در کشوری بنام افغانستان وجود دارند که ما همه را مهاجر غیر قانونی به حساب آورده پیشنهاد« دیپورتیشن» مارا به آنطرف دریای آمو ، ایران ومنگولیا مطرح مینمایند. باور ندارید به بخشهای از مقالۀ جناب محمد امین بسمل در سایت فخیم افغان ـــ جرمن آنلاین توجه فرمایید . نامبرده پس از مقدمه ای طویل مینویسد : «
ورځ به یې راشی بیا به یې حساب ور سره کوو ..... خوخیر اوس به دومره کار باید خامخا وکړو چې ، سوچه افغانان او پردې را محاجر شوې کسان اوهم پخپله وپېږنو اوهم دوی پوه کړو چې تاسې له کومه وخته زموږ خاوری ته راغلی یاست او کوم تاریخ لرئ له همدې کبله زه په لنډو ټکو کې داوزبکو په اړوند دومره تاسوته ولیکم چې دوی د ترک له یوې کوچې قبیلې څخه منشه اخلی په اصل افغانان نه وو دوی د روسی بلشویکانو له ویرې له اوزبکستان حخه را وتښتیدل بیا غازی امان الله خان په شمال کی هم پناه ورکړه هم یې ځمکه اونور امتیازونه ورکړل اوهم ترشپړو کلونو پوری له مالیې نه معاف کړي وو خو اوس دڅو مغرورو او کم اصلو مشران په توشه مظاهرې کوی او زموږ دهیواد اصیلو بچو په خپل پلرنی تاتوبي کي برمته کړیدي. ........................
من به خاطر جلوگیری از طویل شدن این نوشته از ترجمۀ فارسی آن صرفنظر کردم.
آقای محمد امین بسمل در اخیر جابجا ساختن کوچی های پشتون تبار را در مناطق سرحدی شمال وغرب کشور به منظور دفاع در برابر نفوذ احتمالی روسها وتجاوز ایران وکشور های آسیای میانه، به حکومت «ودوستان بین المللی » خود پیشنهاد مینماید.
برای خوانش مفصل مقالۀ آقای محد امین بسمل به آن سایت معروف مراجعه فرمایید.
http://www.afghan-german.com/af/
نویسنده ای دیگری به نام ع،ا، ج به رزاق مومن سردبیر روزنامۀ پیمان در سایت تول افغان اخطار میدهد !
روزنامه پیمان، و چراغ سبز برای بیرون کردن عودت کننده گان در خواجه بهاوالدین ولایت تخار
روزنامه پیمان، که آینه دار فرهنگ، سیاست و اطلاع رسانی است.
خطوط اساسی در کار این نشریه، نگاه متوازن به کلیه طیف های سیاسی و غیر سیاسی است!!
و به مسول مدیریت رزاق مامون از کابل منتشر می شود، در شماره صدوچهلم روز پنجشنبه
14 سنبله تحت عنوان "بحران بهسود در خواجه بهاوالدین" یک مطلب را به چاپ رسانیده.
این اولین مطلب در باره خواجه بهاوالدین ولایت تخار است که من به غیر از ویسا و
اراده در مطبوعات افغانی چاپ کابل می بینم. این روزنامه از خود ساکنین محل ساخته
نوشته است: هیات حکومت خواست ناقلین را تحمیل می کند. این روزنامه در ادامه مطلبش
نوشته است که تظاهرات مردم خواجه بهاوالدین ولایت تخار به شکل گسترده !! دوام دارد،
و مردم خواجه بهاوالدین مخالف حضور ناقلین برمناطق خودشان استند. روزنامه در موضع
گیری عجیبی نوشته است که هیات مذکور در نظر دارد ناقلین را در آن ساحه جابجا کند.
این به اصطلاح روزنامه نگاران به قول از کارشناسان !! می نویسند: می گویند که حلقات
مخصوص در حکومت، سیاست جابه جایی مجدد ناقلین و کوچی ها را بر برخی از مناطق مشخص
دارند و این هیات نیز نمی تواند کاری خلاف این پالیسی را از پیش ببرد".
به نظر می رسد که این به اصطلاح روزنامه نگاران محترم پیمان، جنجال بهسود را از یاد
برده اند، که یک جهانی از رسانه ها، برایش تبلیغ می کرد، و از معاونت ریاست جمهوری
گرفته، تا نمایندگان پارلمان در حال جنگ، در کنار هزاره های مظلوم!! و کوچی های غیر
افغان بودند!!؟ شاید آن وقت حلقات مخصوص در حکومت، و مثلا بیرون از حکومت یادتان
رفته بود؟ چی شد که امروز باز می خواهید علیه مهاجرین غیرافغانستانی !! وارد جنگ
شوید و جلوگیری از تحمیل !!! آنان بر مردم مظلوم !! خواجه بهاوالدین کنید؟. این
کارشناسان !! در آخر مطلب به دولت تذکر می دهد، که هنوز فرصت وجود دارد تا دولت از
درگیری مشابه بهسود در خواجه بهاوالدین از همین اکنون جلوگیری کند. من هم گپ
روزنامه نگاران پیمان را تصدیق می کنم، و از دولت می خواهم که این پشتونهای که در
جنوب بمبارد می کنید، در مرکز با سرنوشتشان بازی می کنید، خونشان را میفروشید، زبان
شان را مسخره می کنید، حقوقشان را پامال می کنید و هر روز به نحوی جدید سرکوبشان می
کنید، در شمال هم برای قتلشان برنامه ریزی کنید، در تخار هم زمینهایشان را غصب
کنید، در پارلمان علیه این عودت کننده گان غیر افغانستانی!! طرحهای را به تصویب
برسانید. این ملت کسی را ندارد که از شما بپرسد که چرا؟ دوام بدهید تبلیغات، رسانه
ها، پارلمان هرچه در دست شماست، از هرچه مهم شما ایران، هندوستان، امریکا، روسیه
... و دیگرکشورها را دارید، شما مشکل ندارید. دوام بدهید، تاریخ خواب است، هیچ یک
از این حوادث، نشرات مطبوعات ، رسانه ها و تلویزیونهای کابل، گپهای نمایندگان
مجلس!!!! و هیچ و هیچ ثبت نمی شود، ما هم نمی بینیم کور استیم، و آیینده هم دیگر
آمدنی نیست، شما ادامه بدهید ما تحمل داریم، شما از قتل عام پشتونها حمایت کنید، در
مطبوعات خود، زبان شان را مسخره کنید، تروریست خطاب کنید، و هر چه هرچه می توانید
انجام بدهید، ما نمی شنویم، و دیگر هم آمدنی نیستیم، ما با یک بمبارد نیروهای کمکی
با ربانیت، مسعودیت ، محققیت، خلیلیت، و دیگرها از بین می رویم، ما همانقدر بودیم
که شما هم در رسانه های خود به نشر سپردید که در هرات در علمیات تصفیوی!!! نیروهای
حافظ صلح!!! کشته شدیم.
آقای مامون برای خدا! برای شما و کل کسانی که همین
خطاها مرتکب می شوید و دارید ادامه می دهید کمی به خود آیید و گر نه چه بخواهید چه
نخواهید ما یک روز حساب کتاب هم خواهانیم.
این دو مطلب بالا را د رینجا به خاطری نقل کردم که آقایون کوشا ، عزیز پور، استاد بسم الله ودیگران قیافۀ کریه شوونیزم را که اکنون چون فاشیزم عربده میکشد دقیق در نظر هایشان مجسم سازند.
اکنون زمان ذهنیگری های چون« دریک صف قرار دادن لستی از گروه های قومی ...... به منظورتشکیل دادن یک گروه قومی واحد » از مجموعۀ آنها، آنهم صرف به دلیل ریشه های تباری ـــ نژادی ، گذشته است. این نوع اندیشه وعملکرد به معنی آنست که ما آرزونماییم تا زمین مطابق به میل ما و درجهت معکوس به چرخش در آید و درنتیجه زمان به اندازه ماقبل اتاریخ به عقب برگشته واین گروه ها با واپس دهی اشترکاتی که یکجا با « دیگران» در طول تاریخ بوجود آورده اند، دوباره « به صفت یک گروه قومی واحد» در آمده و در نتیجه با تشکیل دادن واحتوا کردن «تعداد قابل توجه نفوس کشور»، در برآورده ساختن اهداف دست نیافتنی مورد نظر ما به کار گرفته شوند.
وقت آنست که با فشرده ساختن صفوف خود درچوکات نیروی های ملی ،مترقی ، دیمو کرات وصلحدوست بر علیه همه انواع بیعدالتی بخصوص مهار ساختن شوونیزم منحط قبیله که سلامتی وبقای همه ای اقوام وملیت های ساکن در کشور واحد مان را بلا استثنا تهدید میکند یکجا با روشنفکران ترقیخواه وعدالت پسند ازمیان ملیت برادر پشتون که نظام قبیلوی را مانع اساسی دربرابر پیشرفت وبهروزی کشور تلقی مینمایند بپا خیزیم.
واسلام