دکتوراندوس نبی هیکل

 

دستهاي غير مرئي آدام سميت

٢٢ اکتوبر ١٣٨٥

 نگارنده: دکتوراندوس م. نبی هیکل

 

      با جرئت ميتوان گفت که در نتيجه ى سياست اقتصادي حکومت  کنوني، ما شاهد يک واقعيت خشن اقتصادي ميباشيم و آن عبارت است از دستهاي غير مرئي آدام سميت و گريبان مردم فقير کشور،

آدام سميت يکي از بنياد گذاران مکتب کلاسيک در اقتصاد است که اقتصاد را به پيروي از علوم طبعي مورد مطالعه قرار ميدادند. اسميت و ديگر اقتصاد دانان قرن هژدهم مارکيت را به حيث يک شکل طبعي نظم اقتصادي ميدانستند که به وسيله قوانين  عرضه و تقاضا اداره ميگردد.اين دانشمندان به اين باور اند که

 سلوک  هرمولد ومصرف کننده  که بر جستجوي نفع شخصي استوار است، در مارکيت  هارموني و هماهنگي مييابندو در  واقع يک دست غير مرئي  وجود دارد که تناسب  مقدار و کيفيت توليد را با آرزوهاي مصرف کنندگان  هماهنگ ميسازد.اين نظم طبعي نه بايد به وسيله ى مداخله ى حکومت مختل گردانيده شود[1].

منظوراز  دستها آدام سميت در ين مقاله  آزادي بیحدبازار آزاد اقتصادي ميباشد.

در اين مقاله نخست مشخصه هاي جامعه جنگ زده افغاني و سپس ضرورت بازار آزاد اقتصادي مطرح بحث قرار ميگردد. بحث بعدي  نقش حکومت متعهد و مسوول  را در قبال جامعه مطرح مينمايد.

اين بحث براي اکثريت مردم کشور ما اهميت فراوان دارد زيرا افغانستان کنوني از درگيري چندين ساله  دو ابر قدرت  جنگزده  و ويران بيرون آمده و  فاقد زير بناي اقتصادي ميباشد.بهتر اين خواهد بود که بگوييم اين کشور در همه عرصه ها مستلزم باز سازي ميباشد. مردم ما يک ميهن ويرانشده، يک جامعه ىمصرفي با هزاران  شهيد و هزاران معيوب و معلول، يک جامعه ى فقير از نگاه مادي و معنوي را از جنگ به ارث گرفته اند.

مداخله حکومت انتخابي در چنين يک شرايط حتمي است، زيرا پرستاري از بيوه ها و يتيمان و آناني که در راه دفاع اين ميهن معيوب گرديده اند، مداخله براي تهيه آب صحي آشاميدني و هواي پاک و سالم براي تنفس، شامل منافع ملي ميگردند.  اين استدلال بر اين پايه استوار است که اين ملت جنگزده به حکو متي نياز دارد که همچون يک پدر  مهربان مسوو ليت  تيمار داري را به عهده گيرد.در حالیکه مدل حکومت محدود

”limited government”در کشور دنبال میگردد.

در اين مقاله ميخواهم استدلال نمايم که گذاشتن اختيارات  به دستهاي غير مريئ آدام سميت يک سياست غير سالم و غير مردمي ميباشد. اجازه دهيد نخست  نگاه کنيم در  جامعه يي با چه مشخصات زندگي مينماييم.

 

مشخصه هاي جامعه ى افغاني

کشور ما نه تنها ويران بلکه فقير نيز هست. کمتر  کساني وجود خواهند داشت که اين حقيقت را نه پذيرند.به علاوه افغانستان به يتيمي ميماند که پدرش را هنوز بايد پيداکرد.زیرا این چنان یتیمی که بسیلری ها ادعای پدر بودنش یا وصایت وی را دارند. اين کشور در گام نخست  مشخصه هاي يک

کشور جنگزده را دارد، زيرا به معناي واقعي کلمه از نگاه مادي و معنوي ويران شده است.مشخصه سومي آن اين است که ملت افغان  بي اتفاقي و خصومت  شعب و قبايل را از اين جنگ به ارث برده است. بي اعتمادي و بي باوري مشخصه ى ديگريست که به عنوان ميراث جنگ ميتوان شمرد. حال برهر يک از اين مشخصه ها بااندکي توضيح مکث مينماييم.

 

1) ويراني :  نيازي  براي آوردن مثال وجود ندارد، زيرا  ويرانيهاي اين دسته راهر روز و در هرکجا ودر دور و بر خويش مييابيم.بربادرفته هاي شامل اين دسته را ميتوان به دو دسته رديف بندي نمود.

 

الف) بربادرفته هاي قابل جبران و

ب) بربادرفته هاي غير قابل جبران.

 قابل جبران بودن از اهميت پديده قابل جبران نه ميکاهد،اماجانهاي قربان شده و معيوب  مخالفان و موافقان در جنگ نه تنها جبران نه ميگردند بلکه  تيمارداري و غمخواري از بازماندگان  شهدا و حمايت از معلولين بايدبه جاي واگذاري به دستهاي غير مريي آدام سميت بر عهده ارگاني نهاده شود.خواننده تيزهوش بدون درنگ به فکر ارگاني بنام وزارت شهدا و معلولين و هم اکنون  ارگاني در چارچوب وزارت کار و امور اجتماعي ميافتد.  قضاوت در مورد  ارگان شهدا و معلولين را به  آناني ميگذارم که با اين اداره مشت و گريبان اند.حکومت مسووليت دارد  زمينه هاي رشدو انکشاف توانمنديها و قابليتهاي فردي  را براي تمام افراد اين کشور به شمول معيو بين و معلولين فراهم گرداند.

آماده ساختن  معلولين و معيوبين براي کار و مهيا ساختن  امکانات و بازار کار براي آنان نيازمند مداخله ى حکومت ميباشد، نه دستهاي غير مرئي آدام سميت.

ويراني معنوي:  تصادفي نيست که در داشته هاي معنوي نيز گنجينه هاي جبران نا پذير و جبران پذير را ميتوان دريافت. درين رديف  نيز استعداد هاي گرانبهايي با جانهاي آدمي از سرمايه اجتماعي اين مرز وبوم ضايع گرديده و اکنون  کشور از فقر دانش رنج ميبرد.

لازم است از  کمبود معلم در مکتبها، و کمبود استاد در موسسات تحصيلات عالي نام برد.حکومت از شمار و اعداددر این رابطه ها ياددهاني مینماید تا بوسیله ی کمیت بزرگ، دستاورد را بزرگ وانمود نماید، در حالیکهاین برخورد معلمان و استادان را به شماره ها و اعداد تبديل مینمایدو   کیفیت را از دیده ها پنهان ميکند. در آنسوي اين اعدادنيز حرفها و سخنهای بسیار نهفته اند.

واگذاري اين تعليمگاه ها به دستهاي غير مرئي آدام سميت، گناه نا بخشودنيست ز.يرا رقابت آزاد بدون مداخله ى مثبت  نه تنها به معناي  تداوم فقرعلمي اين موسسات خواهد بود، بلکه بار  گراني بر دوش  مليونها فرزند بي بضاعت اين کشور خواهد گذاشت. اثرات اين سياست در رابطه با  تعليمات و تحصيلات پس از پنج سال حکومت حد اقل  براي شاگردان و محصلان، معلمان و استادان  محسوس و ملموس اند.

در عرصه ى صحت، بازار آزاد و رقابتي  موجب آن گرديده که کلينيکهاي شخصي گوياتشخيصيه از تشخيص بيماريهای غلب عاجز اند. يک کلينيک  نزديک شخص بيماري گرده را تشخيص ميکند و ديگري و ي را نزد دکتور  اعصاب ميفرستد. در مارکيت  آزاد صحي برعاملان مسلک طبابت نيز آزادي رقابت حاکم است.  کنترول بر  صلاحيت کاري و کيفيت را  در ين عرصه  حياتي نه بايددست کم گرفت.رقابت سالم و مشبت امر مفید است، مگر کیفیت خدمات در بازار رقابت آزاد امر حتمی شرده میشود.

ذخایر ارضی رانیز میتوان به دودسته ی جبران نا پذیر و جبران پذیر دسته بندی نمود.  

 

این وضعیت همان وظیفه   عنعنوی پدرانه دولت را در دران معاصر ایجاب مینماید. ما همه با اصطلاح Nanny-state آشنادر غرب هستیم. کشورهای جهان غرب سالها از جنگها ی صلیبی، جنگ اول و  جنگ دوم جهانی فاصله دارند، دموکراسی لیبرال در آن دنیا  ثبات یافته، از نگاه پیشرفت اجتماعی- اقتصادی در دوره ی فرا صنعتی قرار داردو در پی آن است که وظایف حکومت را تا حد ممکن ( چون وظیفه ی حکم میدان بازی)محدود گرداند و حکومت داری را همانند دوکانداری سازد run the government as a business)). کشور ما هنوز ازجنگی فارغ ناشده وارد جنگ دیگر گردیده، زیر بنای اقتصاد ان  ویران، نفوس  آن معیوب و معلول، بیوه یتیم، فقیر و بیسواد است، در نظام حاکم ملوک الطوایفی قرار درد، بیکاری، بی سر پناهی و اعتیاد درآن نگران کنده اند و در یک عبارت همه ی بیماریهای سرمایداری را در نظام ملوک الطوایفی را در خود انباشته است. چنین شرایط خواهان تیمارداری و پرستاری پس از جنگ میباشد.این به معنای آن است که حکومت نه پدر سالارانه بلکه پدر منشانهبه مسایل کشوری برخورد مینماید نه بحیث حکم میدان مسابقه.

2) بي اتفاقي و خصومت

بی اتفاقی و خصومت بحیث میراث سالهای جنگ بیشتر در ساختارهای عمودی جامعه به ملاحظه میرسد تا در ساختارهای افقی آن.به نظرنگارنده سه مشخصه اساسی انسانی در پهنه ی تاریخ کشور در همدستی با همدیگر زمینه های بدبختی را فراهم کرده اند:

 

الف)وضع اقتصادی و علاقمندی به ثروت در نظام قبیلوی:

ب  )فکتور مداخله ی خارجی

پ  )مدیریت اقلیت منسجم در نظام قبیلوی

این سه عامل هنوز هم ( با تفاوت در تعداد اکتور ها)در تعیین سرنوشت در کشور نقش کلیدی را بازی مینمایند. اکنون بر هر یک از این سه عامل مکث مینمایم. 

الف)وضع اقتصادی و علاقمندی به ثروت در نظام قبیلوی:در نظام قبیلوی

منبع عمده موجود در اختیار مانند زمین وآنچه در دل آن نهفته و اما شناخته شده است، قوای بشری بحیث نیروی کار ،نیروی جگنده و مالیه پرداز(باج ده)در محدوده های تفکر گروپی و در خدمت ان قرار میگیرند. بقاو رفاه قبیله(بخصوص ایلیت قبیله)با آنچه ها گره میخورند که آدمی بحیث انسان  و مجمع قبیلوی و قومی به آن نیاز دارند. از زمره حق مالکیت و تصاحب در این نظام نقش اساسی را بازی مینماید. ما میتوانیم این حس مالکیت و تصاحب را در کوکان بر اسباب بازی آنان مشاهده نماییم.این تمایلات در انسان بزرگسال و روشنفکر نیز وجود دارند. پژوهش های تجربی برخی، از دانشمندان را بر این باورمندی باورمند ساخته که نفع شخصی را بحیث انگیزه اساسی فعالیت انسان بدانند.آثار زیادی در این باره نگاشته شده، پژوهشهای زیادی انجام گردیده و تیوری های فراوانی انکشاف یافته اند که بحث بر آنها در اینجا دشوار است.

توجه به هرم نیازمندیهای ماسلو رابرای روشنایی کلام بر میگردانم.زیراماسلو Maslow A.))نیازمندیهای اساسی آدمی را در  هرمی درجه بندی مینماید. دانشمندان نیازمندیهای بیشتری رابر آنهاافزوده اند، مگر برای بحث ما هرم ابراهام ماسلو میتواند بسنده بشمار آید.

 

 
 

Self- actualization

(Maximizing one’s potential)

 

Esteem (e.g.respect)

 

Belongings & Love

(e.g. acceptance, affection)

Safety (nurturance, money)

Physical (e.g .food, water, Oxygen)

 

 

Source: Bernstein A. D., e al.,(eds). Psycology.3rd edition, 1994.Boston: Houghton Mifflin. P. 426.

 

شدت نیازمندی ها از قاعده هرم آغاز و به سوی اوج هرم کاهش میابد.

در درجه نخست نیازمندی هایی قرار دارند مانند هوا برای تنفس، غذاو آب.در درجه دوم امنیت قرار گرفته وتعلقات و دوستی پس از آن قرار داده شده، احترام در درجه پس از آن و ارتقای قابلیتها در درجه آخری از نگاه اهمیت در هرم قرار داده شده است.هر آنکسی که شاگرد روانشناسی و منجمنت است با این هرم آشنایی دارد.

ب  )فکتور مداخله ی خارجی: به دلایل مختلف مانند موقعیت جغرافیایی و سیاسی عنصرمداخله نیروهای خارجی در همدستی به آنچه پیش از این مورد بحث قرار داده شدنقش اساسی را در تاریخ مردم ما ایفاکرده است.اهمیت ارزشهای مشترک را در اتحاد بصورت موقوته میتوان در تاریخ تشخیص نمود. مثالهای بر جسته آن را دراتحاد های موقوته مردم در دفاع از منافع وارزشهای مشترک شان میتوان ملاحطه کرد.

پ  )مدیریت اقلیت منسجم در نظام قبیلوی: این یک جمله کوتا میتواند مارا به بحث فراخ درمورد ایلیتزم و پلورالیزم بکشاند.در صورتی که اکثریت ( همانند پاگندگی اکثریت در کشورما) پراگنده باشد، پیروزی  نصیب اکثریت منسجم میگردد.زیرا اقلیت منسجم امکانات اقلیت را بصورت منسجم و هماهنگ مورد بهره برداری قرار میدهد.

این سه عامل هنوز هم ( با تفاوت در تعداد اکتور ها)در تعیین سرنوشت در کشور نقش کلیدی را بازی مینمایند.

آنچه در اینجا بیان شد خصیصه ی ویژه ما نمیباشد.تاریخ هرملتی به درجه های گوناگون شاهد این واقعیتها اند.

مهمترین سخن در یافت راه حل مسالمت آمیز قرار داد.این سوال حیاتی هنوز در برابر ما قرار دارد. این چیست که دیگران توانستند و ما ملت افغان به آن هنوز دست نیافته ایم؟

چگونه دیگران به آن دست یافتند؟ پاسخ قسمی به هردو پرسش نه در بی اتفاقی، بلکه در اتحاد وجود دارد. کدام اتحاد؟ اتحاداقلیتها و  یا اتحاداکثریت؟

اتحاد همفکران؟ اتحاد ایدیولوژیک یا عقیدتی؟ همانگونه که دکتور معالج نمیتواند بیماری شخص بیمار را در تجویز ادویه نادیده انگارد، راه حل باید مشکل مورد حل را در نظر گیرد.اتحاد های یاد شده نیزضروری اند،مگر برای حل مشکل بسنده نیستند.اگر این چنین اتحاد ها بسنده میبودند، مشکل بایست حل میگردید.دو پرسش بدون درنگ پیش میاید: نخست :میشود پرسید که چرا ما چنین فکر مینماییم مشکل مورد بحث درحال حل شدن قرار دارد.دوم: میتوان پرسید که این شرط بسنده که به حل مشکل منتهی حواهد شد عبارت از چیست؟

به جواب نخستی میتوان گفت که حتی ایلیت حاکم و متحدان آن از موجودیت دشواریهای شاخدار و توسعه و شدت آنها انکار نمیتوانند.حقایق آشکار چون آفتاب و واقعیتهای خشن زندگی روزمره موید آن اند.تنها کور خود بینای مردم میتواند  بربرعکس آن باورمند باشد.

در مورد پرسش دومی چنین میتوان استدلال نمود:

اتحاد به دور مفکوره ها و ارزشهای مشترک ملی عبارت از شرط بسنده برای راه حل مشکل این یتیم  کهنسال به نام افغانستان شمرده میشود.این بیان میتواند مورداعتراض برخی قرارگیرد.اندکی پیش گفته شد که اتحاد همفکران، اتحاد های ایدیولوژیک و عقیدتی و گروپی از دیر زمان در تاریخ ما وجود داشته اند و پا به پای بدبختیها زیسته و رشد نمودند و به آرزومندی و در جهت تحقق ایدیالهای از پیش تعیین شده رزمیده اند.آنها نه تنها خود در این مبارزه قربانی دادند، بلکه دیگران را نیز قربان آن ساختند.

به کار نامه های حزب  دموکراتیک حلق افغانستان و متحدان آن وکارنامه های احزاب جهادی و متحدان آن نگاه میکنیم و میپرسیم:آنها چه کردند؟ چرا ما اکنون در چنین حالت قرار داریم؟ علل اساسی سقوط  مردم و میهن به قهقرا در کجاها قرار دارند؟ برای ارزیابی سه موضوع را در اختیار دریم:

 1)اهدافی که برای تحق آنان مبارزه میشد

2)اکتورهای سیاسی ( افراد و سازمانها)ی که مسووولیت تحقق اهداف را بردوش گرفته بودند

3)شرایط عملکرداکتور های سیاسی

اهداف: در رابطه با اهداف مبارزه فعالین سیاسی احزاب سیاسی میتوان آنها را به دو دسته ی عمومی احزاب حاکم و متحدان آن و احزاب مخالف و متحدان آن توجه کرد.در دوره ای از تاریخ تفکرات مارکسیستی-لینینیستی در حاکمیت و تفکرات اخوان المسلمین در مخالفت با آن قرار داشت. اهداف هردو دسته مبین دو انتها در شاهین ترازو بودند.اهداف هردو جانب قابل تبریه، قالب احترام بودند و چیزی در ضدیت با مردم و منافع ملی نداشتند. تنها تناسب قوا در دو سوی شاهین ترازو در هیچ زمانی رعایت نگردید.به عبارت روشنتر تک اندیشی و تعصب فکری مانع تعادل و برابری در ترازو یاد شده گردید.این را بحیث نخستین نقیصه مهم باید به یاد داشت.

دومین نقیصه مهم رادر ایدیولوژی پرستی میتوان پالید.از ایدیولوژی پرستی منظورم عبارت است از: 1) اعتقادبه اولویت تحقق ایدیولوژی تا سرحدی که استفاده از هر وسیله را مجاز سازد2)دگمای علمی.

ایدیولوژی بایدبا دید باز همچون چراغ حمل گردد. آیا در تاریکی با داشتن چراغ چشمها را باید بست؟ به چشماند باز و به ایدیولوژی بحیث چراغ راهنما نیاز دیده میشود. این بحث را در مبحث" نیاز به تشکل سیاسی)در کتاب نگارنده زیر نام "اکتویزم سیاسی" میتوان با تفصیل  دنبال کرد.

 سومین نقیصه مهم عبارت است از فقدان حریم قابل احترام برای همه.حریمی که چپ و راست وآنچه در وسط آن دو قرار دارد، مخالف و موافق به آن احترام میگذارد.  اعتقاد ، ناموس و استقلال ملی را بحیث آن ارزشهایی میتوان یاد کرد که نقشی تعیین کننده رادر لحظات دشوار در تاریخ کشور ایفا کرده اند و پس از گذشت آن لحظات دشوار این ارزشها وحاملان آن بدست فراموشی سپرده شده اند.

تا اینجا به صورت مختصر در موردشرط بسنده سخن گفتیم.بر دو موضوع اکتور های سیاسی و شرایط عملکرد انان بر بنیاد آنچه در رابطه با نقایص گفتیم، میتوان استدلال نمود و به همین رو، به دلیل اجتناب از درازی سخن  بحث بر آنها راکنار میگذاریم و میرویم به سراغ پرسش دومی.

پرسش دومی این بود که چگونه دیگران به آنچه دست یافتند که ما تا کنون به آن نتوانستیم دست یابیم؟

 پاسخ به این پرسش به احساس وطن پرستی و شیوه اندیشه و عمل ارتباط میگیرد.به ترکیب ملی ایالات متحده امریکاوسایر کشور ها نگاه کنیدو به روحیه ی وطنپرستی آن. نه تنها آنانی که به استعمار گشایی پرداختند، بلکه آنانی که تحت استعمار بودند( در مقایسه با آنانی که برضد استعمار و بر ضد خویشتن نیز جنگیده اند) به پیشرفتهایی دست یافتند. یاد دهانی نقیصه مهم فقدان نهادهای مردمی که بصورت مستمر فعالیت نمایند به روشنایی این بحث مدد میرساند. این وضع وظایفی رادر برابر حکومت، سیاستمدارن و روشنفکران قرار میدهدکه در دو گام باید عملی گردد: توقف تفرقه افگنی و اتکا بر وجوه مشترک.

 

3- فقدان نهادهای مردمی

زیر نام نهاد بصورت معمول ساختار های اجتماعی منظور اند که نقش و شیوه کار شان در طی سالها شناسایی کسب کرده اند.درافغانستان میتوان از لویه جرگه و جرگه های قومی بحیث نمونه ها نامبرد. در مبحث کنونی لویه جرگه را میتوان بحیث نهاد مردمی سراسری شناخت که بصورت موقوته فراخوانده شده. نقش لویه جرگه بیشر ابزاری و ساختار ترکیب آن عمودی

Top-downمیباشد نه افقی. این نهاد دو مشکل بنیادی دارد:

1)    شیوه ی کار آن  همچنان بر نظام ملوک الطوایفی استوار است

2)    بحیث یک نهاد مردمی  ازموجودیت فیزیکی مستمر برخوردار نمیباشد.

 نهاد دیگری که از آن میتوان نامبرد نهادهای مذهبی اند.این نهاد ها در اشکال مدارس دینی مستقل و غیر مستقل مانند مدارس در مساجد از موجودیت فیزیکی مستمر برخوردار بوده اند، مگر اغلب بحیث نهاد های تابع فعالیت نموده اند. نهادهای مذهبی نیز کستیهایی داشته اند.

نگارنده ترجیح میدهم دو دسته را زیر نام نهادهای شکننده بنامم.دسته اولی بصورت شکننده و غیر موقوته فعالیت مینمایددر حالیکه بر اساسی ترین مسایل تصمیم اتخاذ مینماید.

آنچه  دارای اهمیت است عبارت از استقلالیت نهاد، میکانیزم کار و تصمیمگیری میباشد.در کشور ما جایگاه چنین نهادها همواره خالی بوده است. نهاد ها تنهاشامل نقشهاو طرزالعملهانمیگردند.زیرا فرهنگ نهاد بیشتر از مهر و نشان و طرزالعملها میباشد.

ادوارد یکی از پژوهشگران(Edwards, etal,.2001:220) نهاد یا institution  را دوگونه تعبیر مینماید:1)شیوه معینی از تصمیمگیری دستجمعی و 2) برخورد روزمره ی اکتور ها.

بصورت کوتا فرهنگ راشامل شیوه ی اندیشه و عملکردمیتواند دانست.این در واقعیت امر اندیشه هاو ارزشهای مشترک اند که در وجود سختارهای تشکیلاتی در طی زمان نهاینه میشوند. تداوم ایدیولوژی هاو اندیشه هامانند مارکسیسم، لیبرالیسم،تیوری قرار داد های اجتماعی، تیوری داروین و صدها مثال دیگر رادر درازای تاریخ در نطر میگیریم.

در رابطه با  افغانستان   این ایدیولوژی مارکسیستی- اینینیستی و اسلامیزم بود که نخست به بسیج نیروها آنجامید. دفاع از دین، ناموس و استقلال اگر در اندیشه ها بحیث ارزشها تلقی نگردندنیروی خودرادر میان مردم از دست میدهند.

 در شرایط کنونی (چند دستگی نیروهاو تعویض تدریجی مفکوره هاو ارزشهای مشترک ملی) اتحاد به دور ارزشهای یاد شده بحیث ارزشهای ملی حیاتی و یگانه راه  تامین حاکمیت اکثریت در کشور دانسته میشود.

به میراثهای جنگهای دهه های گذشته میتوان عدم اعتماد و بي باوری،

  مشکلات روانی،بیماری های ناشی از استعمال جنگ ابزارها، اعتیاد، آوارگی و بی خانمانی، و آلودگی محیط زیست ( آب، هوا و زمین)را نیز افزود.

حکومت باید به اثرات خارجی اقتصاد بازار آزادو به اینهمه دشواریهای مردم بیاندیشد.

همه آنچه تا کنون بیان گردیدنددر همدستی بهم به رشد خودنفعگرايي _ هوبسيانيسم يا اصل مبارزه براي بقاي نسل داروینیسم کمک کرده است.

یرا مردم به  فراموشی سپرده شدند. در شرایطی که زوردار  و زر دارحاکمیت میکنند،ودر کمایی از هیچ دریغ نمیورزند، هر فرد باید به فکر نجات ،زندگی و ناموس خویشتن باشد.

با صراحت میبینیم که درشرایط پس از جنگهای سی ساله با میراثهای شوم ویرانی هستی مادی و معنوی،عقبمندگی و روان ازرده و آسیب دیده از جنگ، وظیایف اساسی حکومت عبارت از تیمار داری و پرستاری و احیای سرمایه ملی و اجتماعی میباشد.دول پیشرفته صنعتی امروز نیز یکباره وارد این بازار نگردیده اند، زیرا بازار نیز  در انکشور ها با گذار از مراحل گوناگون رشدکرده. بازار آزاد را در دوره های رکود افتصادی  در کشورهای غربی میتوان مثال آورد.نقش پدرانه دولت و اصطلاحات هم معنی آن در جهان غرب موید این حقیقت اند.

حال که مشخصه های عمده جامعه افغانی رابر چیدیم مکث کوتاهی مینماییم برضرورت بازار آزاد.بحث بر این موضوع بر این سوال میچرخد که آیا اقتصاد ملی به بازار آزاد نیاز دارد؟

این بحث را در دومین عنوان این مقاله دنبال خواهیم کرد.

 

 

پایان عنوان اول


 

[1]Dietz, F. (Ed),W, Heijman., & et al( 1996).Micro Economie.P.38.Rotterdam: Stefert Kroes

 


بالا
 
بازگشت