نگارنده: دکتوراندوس نبی هیکل
نیاز مبرم
پس از مطالعه ی چند نوشته منتشر شده در سایت آریایی به اندیشه ی نگارش این مقاله دست یافتم. و خواستم نکاتی در مورد اتحاد بنویسم.
با وصف آنکه میدانم مبارزان صدیقی وجود دارند که نه تنها در این مورد مینویسند بلکه در عمل نیز در پی آن اند، میخواهم خود را شریک سخن سازم.
بخصوص توجهم را نوشته ی زیر عنوان نظريه هاي «تأمين ثبات» و حل مناسبات تباری
جلب نمود. دوباره نگاری تاریخ یا موشگافی ناشیانه ی تاریخ بدون شک تنها یک سودمندی دارد که انهم به سود مردم ما نمیباشد.
انگیزه ی نگارش این بود که نگارنده مقاله در جایی نوشته:" چه بهتر مي بود اگر قلمي از تبار اصيل پشتون، به اين نگرش تفرقه افگن و غير اسلامي خط بطلان مي كشيد؛ اما هنوز تب تبارگرائي چندان بالاست كه وجدان هاي پاكِ بيزار از تبعيض مجال پرداختن به آن را نيافته اند".
نویسنده را به خواندن مقاله های حویش که در سایت آریایی منتشر گردیده دعوت مینمایم. بگمانم مرا چون دری مینویسم پشتون نمی شمارد یا منظورش شخصی با تخلص غلزایی و ... باشد. من به عنوان یک پشتون در مورد بیان فوق ابراز میدارم:
1) آنانی که ستمگر و ستمکش اند به یک قبیله یا ملیت متعلق نیستند و تعمیم مفکوره ظالم یا مظلوم تا سطح یک قبیله یا ملیت از نگاه علمی و منطقی درست نمی باشد. این کار پو شانیدن حقیقت نیز به
حساب میرود.
2) آنانی که ستمگر اند و حاکم از نگاه کمیت در اقلیت قرار دارند.و برای سالهای متمادی این اقلیت ستمگر توانسته به دلیل بی اتفاقی ما و وجود آنانی که آگاهانه یا نا آگاهانه به نفاق دامن میزدند، به حاکمیت خود ادامه دهند. نگارنده با این کار به مشی دیرینه حاکمیت بر افغانستان خدمت مینماید. گذشته از آن او خویشتن را با آنانی که بخاطر قبیله گرایی انتقاد مینماید در یک ردیف قرار میدهد.
3) آقای دکتور میدانند که" بز از پای خود و گوسپند از پای خود آویخته میشوند" مگر باز هم میخواهند این رسم را که فصابان نیز رعایت میکنند، زیر پا کنند. هیچ فردی از کاری که انجام نداده، جوابده بوده نمیتواند.
4) به نگارنده ی مقاله ی " نظریه های...." میخواهم بگویم که آنچه را آقای دکتور " دولت- ملت" میخواند نادرست است. اصطلاح در ست " دولت ملی" میباشد.
5) راه پیشینه و دیرینه دروجود بسیاری از روشنفکران نهادینه شده. در واقعیت امر در گذشته ها چنان معمول بود که از هر چمن سمنی داشته باشیم و از هر فن و رشته سخنی. این سیمای فیلسوفانه به فرد میداد و مقامش را
با لا میبرد، زیرا در هر موردی میتوانست ابراز نظر نماید و دانستنی هایی را بداند. جامع الکمالات بودن یکی از دشواری های اساسی در جامعه ی ما است. اکنون وقت آن است تا ادعای خود را در مورد سپردن کار به اهل کار در ممکن ترین سطح بر کرسی نشانیم.
با احترام به مقام فرد و دانستنی های مسلکی وی، به آقای دکتر محی الدین مهدی نیاز اتحاد اقوام و ملیت های ساکن کشور را بحیث اولویت مبرم خاطر نشان مینمایم.
توجه آنکسی را که از جهانبینی ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی به پدیده ها مینگرد و قبیله گرایی یک گروپ از افراد را با خصومت با یک ملیت پاسخ میدهند به تعالیم مارکس جلب مینمایم. آنانی را که به خداوند (ج) و تفدیر ایمان دارند به تعالیم الهی فرا میخوانم. در هر حالت آن راه حل نه در مقابله بلکه در کار مشترک قرار دارد.
مارکس مینویسد که انسانها تاریخ خود را میسازند، مگر نه آنگونه ای که آنها میخواهند. آنها تاریخ را نه درآن
شرایطی که خود برگزیده اند، بلکه در شرایطی میسازند که بصورت مستقیم با آن مقابل گردیده اند، به آنها واگذار شده یا به ارث رسیده(آثار منتخب مارکس و انگلس، ص. 247 جلد اول چاپ مسکو: موسسه ی زبانهای خارجی .
از نگاه تعالیم قرآنی تنها تقوا موجب برتری انسانها میگردد. نه زبان وپیشینه ی تاریخی و فرهنگی.
در حالیکه در داخل کشور تمام اقوام و قبایل ساکن در کشور در پی یک لفمه نان و نگران امنیت ناموس و جان خویشتن اند، دانشمندانی از ارو پا به جای تجکیم صفوف ستمدیدگان بر ضد ستمگران به دوری آنان از همدیگر تلاش دارند.
خیلی طبیعی است اگر انسان پی آنچه است که ندارد، مگر نگهداشت آنچه بدست آمده نیز نیازمند صرف نیرو و سایر منابع میباشد تا بدست آمده ازگزند روزگارنگهداری گردد. اگر گرسنه ای در پی یک لقمه نان همه روز را بارنج و زحمت سپری میکند و لقمه نانی بدست میاورد، برای نگهداری آن نیز میرزمد. این لقمه نان میتواند با هر چیز دیگرتعویض گردد، مگر اصل در جای خود باقی میماند. ارزش آنچه در نتیجه تلاش بدست میاید نیز میتواند با در نظر داشت زمان تغییر نماید.
هرگاه رژیم مردم سالاری راه حل به اصطلاح" مناسبات تباری" باشد، پس نیاز مبرم همانا اتحاد و کار برای رژیم مردم سالاری میباشد. اگر واقعیت چنین باشد پس موشگافی های فورینسیک در تاریخ به کدام هدف صورت میگیرند؟
برای نگارش هزاران موضوع سودمند برای مردم و نسل جوان ما وجود دارد. سالهای جنگ موجب عقبمانی بیشتر علمی گردید و اکنون زمان آن فرا رسیده است تا به پروسه ترقی علمی ، تفاهم و مشارکت همه مردم در حیات سیاسی کمک رسانیده شود. بیایید به جای مسموم کردن افکار، به جای تفرقه افگنی و کمک به رو یا رویی بصورت مشترک برای تفاهم و همزیستی کار نماییم.
بلوغ فکری وخرد سیاسی به بازنگری و نیک اندیشی نیز نیاز دارند.
پایان