عباس دلجو

 

مزاری ،حق خواهی و عدالت طلبی

 

 

 

چه مي شد سالهاي درد مي ماند

كبوتر با خزان سرد مي ماند
بجاي اين همه آدم نما ها

يكي مي ماند اما مرد مي ماند

 

 

توماس کارلایل، از جمع شخصیتهائی بود که به نقش قهرمان در دگرگونیهای تاریخی اعتقاد داشت و قهرمانان را "به منزلۀ گردانندگان دگرگونی های تاریخ می داند. که یک فرد در قالب یک قهرمان، نقش مهمی ایفا کرده است و به زعم وى تاريخ چيزى جز داستان قهرمان و قهرمانان نيست"{1}. در تمام دنیا قهرمانانی مانند اسپارتاکوس، آشيل عيسي، بروتو، حلاج، ژاندارک ،چه گوارا و ... بوده اند که جوامع آنها به وجود آنان افتخار نموده یاد و خاطره آنان را نسل اندر نسل گرامی داشته و نام آنان در اذهان مردم سمبلیزه شده است. در واقع انسان ها با ستودن قهرمانان شان ، آرمانها ، توقعات ، اهداف و خواسته های شان را ستوده اند. زیرا گرامیداشت از قهرمان ، به معنی ستایش از خوبی ها ، ارزشها و تفاخرات قومی، ملی و انسانی هر جامعه میباشد . به همین لحاظ امروزه حتی در بسیاری از کشورهای  پیشرفته دنیا مراسم و یادواره هائی از قهرمانان شان بر گذار نموده و مجسمه های آنانرا در میادین مرکزی شهر  شان برپا ساخته اند تا نسل امروزی را به سمت و سوی اهداف قهرمانان و اسطوره های شان سوق داده و با اینکار  روحیه حماسه‌ای مردم را تحریک نموده و آنان را نه تنها آگاه از حوادث تاریخی،افتخارات ملی و حماسه آفرینی قهرمانان شان مینمایند بلکه متعهد به حفظ دستاوردهای قهرمانان تاریخی شان نیز  می سازند .

در جامعه ما نیز، مزاری جزء قهرمانان اسطوره ی هزاره هاست اما همچون اسطوره ها یک موجود ذهنی و انتزاعی نبوده بلکه واقعیت عینی داشته و از متن مردم برخاسته  ، درد جامعه اش را حس نموده و با آن درد و زجر و شکنجه ها ملموس و عینی بوده و با تمام احساس و توانش در راه رسيدن به آزادي و رهائی مردم محرومش از قید و بند استبداد و انحصار ، تلاش صادقانه ورزیده و حتی از جانش مایه گذاشته است .

مزاری ،شخصیت اسطوره ی و رهبر آگاه جامعه ما بود که با قبول هر گونه رنج و مشقتي شعار عدالت و آزادی را در کشوری که جز استبداد و انحصار را تجربه نه نموده بود ، با تمام قوا فریاد نمود تا عدالت و آزادی در کشور تحقق پیدا نموده و انسانهای در بند را از تمام حقوق و مزایای انسانی شان برخوردار سازد. چون او بعنوان یک رهبر آگاه و آزاد اندیش میدانست که متعلق به جامعه ی است که صفحات تاریخ خونبار آن مملو از محرومیت، زجر ، شکنجه،بیداد، کشتار و نسل کشی است و نیک آگاه بود که شعار حق طلبی و عدالتخواهی در حاکمیت انحصاری و استبدادی ، چه بازتابی در ذهن مردمش دارد . بناء پیشاپیش مردمش شعار ازادی و عدالت اجتماعی را سرداده  و درد و رنج دوصد و پنجاه ساله تاریخی و روایات غم انگیزی از کله منار ها،زنده بگور کردنها ، قتل عامها ، واسکت بریدنها، تیل داغ کردنها، زبان در کام بریدنها، چشم از حدقه درآوردنها، سیاه چالها، به بردگی و کنیزی درآوردنهای قوم مظلوم و جان باخته هزاره را به خوانش گرفت.

مزاری بعنوان یک رهبر مسئول و عدالتخواه  میدانست که هزاره ها حد اقل از دوصد و پنجاه سال به اینطرف  به طرق گوناگون شاهد نابودی و مرگ آرمان ملی،سیاسی، اجتماعی و مذهبی شان بوده اند . در سطح ملی یک عمر شلاق ستم ملی بر گرده شان نواخته گردیده و حتی وابستگی ملی انان انکار گردیده بود .در عرصه سیاسی هیچگونه دخالت و حق تشبث در امور سیاسی را نداشته نه تنها از حلقه حاکمیت که حتی از حاشیه اجتماع نیز بدور رانده شده بودند. در سطح اجتماعی از کوچکترین حقوق و امتیازات انسانی محروم  و به شهروندان درجه چندمی تنزل رتبه داده شده و  از نگاه مذهبی ، یک عمر تعصب خشک و متحجر فرقه گرایانه از یک طرف و استحمار  و تحمیق مذهبی از جانب دیگر دمار از روزگار این مردم صادق و مظلوم در اورده بود .

مزاری کبیر با بازخوانی تاریخ سیاه و سراسر ستم کشور،توجه مردمش مخصوصا نسل جوان و با احساس جامعه اش را به گذشته خونبار  و غم انگیز هزاره ها معطوف نمود و از گذشته پل مناسبی به حال و آینده ، استوار ساخت و با فریاد آزادی بخش و ستم ستیزش هزاره های محکوم به رخوت و سستی و ترس و جبن و بی باوری را به انسانهای متحرک ، پویا،شجاع ، خوباور و خودآگاه تبدیل نموده و با تراکم امکانات مادی و معنوی آنان حول محور منافع جمعی در چوکات یک جریان بزرگ سیاسی،اجتماعی، حماسه های بی بدیلی از ایثار ، مقاومت و دفاع را در غرب کابل در انظار بی باور جهانیان به نمایش گذاشت و قومی را از حضیض گمنامی در اوج عزت و سربلندی و قدرت و اقتدار و شهرت ، قرار داده و بعنوان یکی از چهار قوم بزرگ افغانستان و یکی از چهار قدرت قوی درگیر در قضایای کشور،مطرح ساخت .

مزاری بعنوان یک رهبر آگاه ، نیک میدانست که حاکمیتهای مستبد ، انحصار طلب و تمامیتخواه افغانستان ، برعلاوه قتل عام هزاره ها ، آنان را از روند تاریخ و زندگی اجتماعی،سیاسی نیز به حاشیه رانده و تمام حقوق و مزایای انسانی آنان را صلب نموده اند و بسیار طبیعی بود که مزاری در چنین شرایطی حقوق و مطالبات اقوام را نه تنها برای زنده ماندن آنان که برای ایفای نقشی اساسی در تاریخ و مشارکت در ساختار حاکمیت ، مطرح نماید و دلیلش این بود که افغانستان جزء کشور های کثیر الاقوام و پولی اتنیک میباشد و طبعا این واحد جغرافی متعلق به همه اقوام و ملیتها بوده و ملک طلق یک قوم خاص نمی باشد به همین لحاظ خواهان تامین حقوق سیاسی، مذهبی ،فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی هزاره ها در کنار سایر اقوام شریف کشور بوده و تقسیم قدرت ، ازادی بیان و اندیشه و تامین ازادیهای فردی و حقوق ملی و مذهبی را سرلوحه خواسته ها و مطالبات خویش قرار داده بود.

مزاری رهبری بود که با میزان بالای از شعور سیاسی که داشت ،در جامعه هزاره تحول فکری بوجود آورده و آنانرا حول محور منافع جمعی متحد ساخت و با تراکم رای و اراده آنان توانست ارزشهای بزرگ اجتماعی خلق نموده و جسارت و خودباوری و عدالت طلبی و حق خواهی و مقاومت و ایثار را در اذهان مردم جامعه اش نهادینه سازد. بناء آنان را واداشت تا برای احقاق حقوق از دست رفته شان بپا خیزند . بدین لحاظ بار ها فریاد برآورده بود که افغانستان خانه مشترک تمام اقوام  ساکن در کشور میباشد و ما خواهان برادری همه اقوام میباشیم اما نباید فراموش کرد که «برادری» در سایه «برابری» امکان پذیر است زیرا برادری زمانی تثبیت میگردد که همه برادران از تمام حقوق و مزایای برابر برخوردار باشند و بر این مبنا بود که میگفت " حق خواستن ملیتها به معنی برادری ملیتها است نه دشمنی ملیتها ".  

مزاری معتقد بود که " وحدت ملی برای ما یک اصل است ".اما وحدت ملی را بدون تامین حقوق اقوام و اقشار گوناگون کشور ، عملی نمی دانست . زیرا اقوام ، عنصر اصلی و مؤلفه بنیادی وحدت ملی ، در یک کشور پلی اتنیک  را، تشکیل میدهند قطعا برای تثبیت و قوام  وحدت ملی ، باید اقوام یک کشور به تفاهم جمعی ، حول محور منافع ملی آنهم از طریق مشارکت آگاهانه و عادلانه آنان در مسائل سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی رسیده باشند تا همه متفقا در راستای تحقق اهداف مشترک و تامین منافع جمعی در چوکات حاکمیت سیاسی واحد ، تشریک مساعی بنمایند. ایجاد حس اعتماد و همبستگی ملی و تثبیت وحدت ملی در کشور ما ، فقط و فقط با تامین حقوق اقوام و جمع بندی ارزشهای فرهنگی ، تاریخی و اعتقادی آنان، حول محور منافع جمعی آنهم از طریق مشارکت آحاد ملت در تعین سرنوشت سیاسی و اقتصادی شان ، در چوکات حاکمیت سیاسی واحد امکان پذیر است و بس .

همبستگی  و تفاهم " ارگانیکی" که بر پایه فرهنگ پلورالیستی ، مشارکت سیاسی ، تامین منافع عمومی ، تفاهم جمعی و سیاست عدم تمرکز استوار باشد قطعا وحدت ملی را در یک کشور استحکام بخشیده و مشارکت آگاهانه و داوطلبانه مردم را در حفظ منافع ملی ، در چوکات حاکمیت سیاسی که برخواسته از متن اراده جمعی است ، را در پی دارد و با این برداشت از مقوله وحدت ملی ، روشن میگردد که وحدت ملی غیر از همانند سازی است که در گذشته حاکمیت های استبدادی  با تفکر متحجر و متصلب قبیلوی  و با زور و چماق همه را در تحت حاکمیت قوم خاص در جغرافیای سیاسی واحد گرد آورده بودند و از وحدت ملی ، چماقی ساخته و منادیان و رهبران جنبشهای آزادیخواهانه و عدالت طلبانه را با برچسب "دشمنان وحدت ملی " تصفیه فزیکی و ترور شخصیتی نموده اند و خود بر مبنای مصالح و خواست سلطه گرایانه شان برداشتی از مقوله وحدت ملی ارائه داده اند که تضمین کننده حاکمیت انحصاری شان در تاریخ سیاه قبیله سالاری در افغانستان بوده است. که این نوع استقرار و یکسان سازی "میکانیکی" در جوامع پلی اتنیک و کثیر الاقوام افغانستان و تداوم سیاست شئونیستی و هژمونی قومی و ذهنیت طرد و نفی ، نه تنها روحیه همبستگی ، وحدت ملی و زیست باهمی را  ایجاد نکرد که خود عامل اصلی نابودی وحدت ملی در کشور گردید.

رهبر شهید مزاری کبیر فریاد میزد که " ما مردم افغانستانیم هیچ نژادی را نمی خواهیم نفی کنیم. ترکمن است، هزاره است، تاجیک ‏است، افغان است، ایماق است و دیگر اقوام هستند. همه آنها بیایند در این مملکت برادروار زندگی ‏کنند و هر کس به حقوق شان برسند و هر کس در باره ی سرنوشت خودش تصمیم بگیرد. این ‏حرف ما است. اگر کسی بیاید و نژاد خود را حاکم بسازد، دیگران را نفی بکند این فاشیستی است. ‏این خلاف رسوم بین المللی است". چرا ؟ بخاطریکه با بینش عمیق تاریخی،سیاسی که داشت میدانست افغانستان جزء کشورهای پلی اتنیک و کثیرالاقوام است که آنان با وابستگیهای فرهنگی،تاریخی و ویژگیهای نژادی شان قابل تفکیک از سایر گروه ها است که وجود تنوع و تکثرقومی و نژادی و شناخت و تشخص این تنوع و فراهم ساختن  زمینه زیست باهمی و مشارکت سیاسی و برابری انسانی آنان، در یک چارچوبه واحد سیاسی ، نه تنها ناقض وحدت و هویت ملی نیست که خود مقوم آن، نیز هست . اصلا درکشورهای کثیرالمله امکان ندارد هویت ملی را جدا از هویت های متکثر قومی ، مطرح کرد بخاطریکه هویت ملی بر مبنای مشارکت نماد های مختلف قومی در بستر حاکمیت واحد سیاسی ،تعریف میگردد و هر قوم از آن بمثابه تبلور دهنده ای آرمانهای تاریخی ، فرهنگی و اجتماعی شان به دفاع بر میخیزند . اما متاسفانه حاکمیتهای غیر ملی و استبدادی بجای اینکه ازین تنوع قومی و فرهنگی و استعدادهای سرشار انسانی در امر توسعه و تکامل فرهنگ ملی و مشروعیت سیاسی کار گیرند با زور و ستم و کشتن و طرد و نفی،  تلاش نمودند تا این هویتهای متکثر قومی رادرهویت خود ساخته شؤنیستی شان حل ساخته و با انکار حق مشارکت سیاسی اقوام در ساختار حاکمیت ،بحران هویت ملی را پی ریزند.

رهبر شهید استاد عبدالعلی مزاری با علم به این واقعیت دردناک میدانست که راه بیرون رفت ازین بحران ، ایجاد یک حاکمیت فراگیر با قاعده وسیع ملی میباشد که در ساختار آن  همه اقوام ،مبتنی بر تناسب کمی نفوس شان شریک باشند و این امر میسر نمیشود مگر با تامین عدالت اجتماعی و از همین لحاظ لبه تیز سخنش را عدالت اجتماعی و تامین حقوق ملیتها تشکیل میداد و میگفت"با تامین حقوق ملیتها نه تنها عدالت اجتماعی تامین میشود که برادری ملیتها نیز تضمین میگردد" زیرا نیک میدانست تازمانیکه در یک کشور ، عدالت اجتماعی تامین نگردد هر سخنی از هویت ملی، حاکمیت ملی و وحدت ملی شعار مسخره ای بیش نخواهد بود ،زیرا بدون تامین عدالت اجتماعی در کشور ، نه هویت ملی تحقق مییابد نه مشروعیت حاکمیت تثبیت میگردد و نه وحدت ملی ایجاد میشود .

 

رهبر شهید با توجه به فاکتهای بالا ،اعتراض داشت :"ما که ثلث مردم افغانستان را تشکیل میدهیم و از 30 ولایت یک ولایت  در اختیار ما نیست این در کجای عدالت است؟" و عامل این بیعدالتی را حاکمیت استبدادی ، انحصاری و عدم حضور کلیه مردم در ساختار آن میدانست و میگفت: "ما سیستم انحصار را به هر شکل و شیوه آن رد میکنیم و طرفدار شرکت کلیه مردم افغانستان اعم از زن و مرد , پیر و جوان برای تعین سرنوشت سیاسی شان هستیم " . این خواست رهبر شهید یک اصل انکار ناپذیر و پذیرفته شده بین المللی است که هرفرد ، هرگروه  و هرقوم که در واقع سازندگان روح جمعی در یک کشور اند باید از آزادی کامل سیاسی ،مذهبی ،اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی و از تمام مزایا و حقوق انسانی بصورت برابر و یکسان با دیگران برخوردار بوده و زمینه تبارز اراده سیاسی شان در چوکات یک حاکمیت فراگیر ملی فراهم باشد. زمانیکه شهروندان یک کشور اراده شانرا در ساختار سیاسی متبارز ساختند اینجاستکه حق تعین سرنوشت شانرا پیدا نموده و با تنظیم روابط عادلانه سیاسی ،اجتماعی در واقع ، روح جمعی را که همان هویت ملی است تثبیت مینمایند.

 

مزاری با طرح تامین حقوق اقوام و ملیتهای محروم ، شعار « آزادی ، برابری، هویت انسانی » را در افغانستان استبداد زده آن زمان ، فریاد نمود  . چون آزادی و برابری جزء آرمان های تحقق نیافته مردم مظلوم و به حاشیه رانده شده کشور در طول تاریخ سیاه آن بوده است بناء تمام اقشار محروم وطن از موضعگیری سیاسی بر حق و عادلانه رهبر شهید ، پشتیبانی نموده  و صفحه جدیدی در تاریخ مبارزات سیاسی،اجتماعی کشور ما گشوده گردید که حق طلبی و عدالتخواهی به مثابه بزرگترین میراث مزاری کبیر در تاریخ مبارزات مردم ما به ثبت رسیده و امروز بمثابه یک رسالت، نه تنها بر دوش هر فرد هزاره بلکه هر انسان ازاده ، عدالتخواه و معتقد به وحدت ملی و کرامت انسانی، سنگینی مینماید.      

مزاری بعنوان یک رهبر برخاسته از متن مردم و ملموس با دردها و رنجهای جامعه اش ، میدانست که تاریخ و تقدیر جامعه اش چه رسالتی را بر دوش او نهاده است و اینجاست که میبینیم مزاری پیشاپیش مردم در سنگر حق خواهی و عدالت طلبی ، قامت برافراشته و با صداقت و قاطعیت و شجاعت ، آرمانهای الهی ، انسانی و تاریخی مردمش را به گویش گرفته  و فریادش را هرچه رساتر به گوش انحصار طلبان به صدا درآورد و اوج صداقتش را در روزهای دشوار و خونین غرب کابل که از هوا و زمین آتش و باروت و خون و مرگ و ویرانی می بارید ،در قبال آرمان و مصالح جامعه اش به نمایش گذاشت و مردم نیز باتکیه بر همچو رهبر ، ارتباط دوجانبه علی،معلولی در روابط اجتماعی را تحکیم بخشیده همه یک صدا شعار  « مزاری رهبر » را با پشتیبانی همه جانبه از رهبر حتی به قیمت خون شان فریاد کردند و مزاری نیز باکمال صداقت این احساس را با ریختن خونش در جمع مردمش چنین پاسخ گفت : " از خدا خواسته ام که خونم در جمع شما مردم بریزد ". اینجاست که هزاره ها همه به استثنای مشتی خائن و مزدور بیگانه و پشت کرده به مردم ، یک صدا فریاد مزاری رهبر را سر میدهند و این فریاد را در فراخنای عالم هستی در کنار هزاران پژواک جاودانیکه عظمت و حیثیت و سرفرازی و آزادی انسان را در گوش تاریخ و جهانیان صلا در داده بودند قرار میدهند و مادران هزاره این صدای مزاری رهبر را درگوش فرزندان شان زمزمه نموده و بعد از شهادتش لالائی مرثیه خونین بابه را در سیال جاری خون کودکانشان به امانت میسپارند و می سرایند :

مزاری رهبر بیدار مو بود

مزاری میر سنگردار مو بود

*   *    *      *     *

غم صد ساله ی دلگیر مو ، گوفت

غل و زولانه و زنجیر مو ، گوفت

به نسل پر غرور قوم از مو

ز فردا های پور از نور مو ، گوفت

*   *    *    *    *   *

مزاری رهبر بیدار مو بود

مزاری میر سنگردار مو بود

منبع : سایت نمای نزدیک

http://www.kabul.net.au/

 

 

 


بالا
 
بازگشت