پاسخ به نوشته صدق رهپو طرزی
حمله به لنین،بوالهوسی کودکانه
یا
تلاش ناکام برای درمان آلام روانی؟
نوشته : ح. دهقانپور
درهفته نهم سال جاری ویب سایت"گفتمان"نوشته ای راازآقای صدق رهپوطرزی تحت عنوان"پوتین شاهنشاه روسیه جامه بدل میکند"به نشر رسانید . این نوشته باحمله برلنین واستالین رهبران حزب کمونیست روسیه آغازمیشود. همه میدانندکه لنین واستالین همانقدرازپوتین وسایرحکام فعلی روسیه تفاوت دارندکه ازنیکلای رومانف تزارروسیه تفاوت داشتند.ذکرنام لنین واستالین دربحثی که برروی پوتین و"تغیرجامه اش"میچرخد، نه مناسب است ونه درست. آدم وقتی خواسته باشدجنایات گلبدین، ملاعمر وسیاف رابرشمارد، صدق رهپو طرزی رابه دلیل آنکه اونیزازافغانستان است باآنها یکجا محکوم نمیکند، مگراینکه دیوانه باشدویا غرض خاصی راازاین کارتعقیب کند. صدق رهپو طرزی نوشته اش رابا لحن توهین آمیز واسلوب افتراواتهام به لنین واستالین آغازمیکندوانقلاب اکتبررا"کودتا"میخواند. این کجی منطق وتاب خوردگی برهان میرساندکه صدق رهپو طرزی قصداهانت به کمونیزم وپیشوایان آن رادارد. مادراین نوشته میکوشیم به مدداسنادو شواهدنشان دهیم که صدق رهپوطرزی نمادی است ازبی خبری وبیچارگی یک افغانستانی که فلاکت، دربدری وآوارگی سرانجام مجبورش کرده تاازراه نفرین بکمونیزم ورهبران آن توجه امپریالیستهاوبویژه دستگاه اطلاعاتی آنهارابخودجلب نماید.
نویسنده کیست؟
طوریکه ازنامش پیداست- نویسنده یک افغانستانی الاصل میباشدکه درشهرگوتینگن آلمان زندگی میکند. اواگر بیکارنباشد، یایک تکسی ران است یایک زمین شوی ویامسئول نظافت تشناب هاویایک گارگرو دربهترین صورت یک سرکارگر(باشی صاحب)خواهدبود. اوازنظر اقتصادی به شدیدترین وجهی استثمارمیشودودرتمام عرصه هاتحت ستم طبقاطی و ملی امپریا لیستی قرارداردودرهیرارشی اجتماعی اززحمتکش ترین انسان آلمانی الاصل کمتر حساب میشود(زیرا کارگر آلمانی تنهااستثمار میشود ولی او هم ازنطر زبان تحت ستم قرارداردو هم ازنظر رنگ ، پوست و هم ازنظرخصوصیات روانی وفرهنگی).او خیلی ساده لوح خواهدبودکه نداند، بارنگ سفیددرلای خطوط سیاه قوانین اجتماعی آلمان واروپادر مجموع اویک شهروند"درجه دوم" هست. یااینکه اونمیدانداستثمار و ستم درچه ودرکجا ریشه دارندویامیداندولی به حقارت وستمکشی خوکرده است .ازانسانی که دراین موقعیت اجتماعی قراردارد، توقع میرودکه بابصیرت یک زحمتکش تحت ستم درمقابل سوسیالیزم وکمونیزم ورهبران آن دربدترین صورت موضع بی تفاوتی ، بیغرضی و بیطرفی رااختیار نمایدنه اینکه مانندکاسه داغترازآش، به حمله توهین آمیز متوصل شود.
نویسنده چقدرسواددارد؟
نویسنده نامش را اینطور می نویسد"صدق رهپو طرزی".اماآدرس الکترونی اش"صدیق رهپو طرزی"است.صدق واژه مصدر است که ریشه عربی داشته و باشکست ص تلفظ گردیده وحالت صفت آن راستی ودرستی معنی میدهد. (فرهنگ دوجلدی عمید ص.1357).دریک کلام واژه"صدق"ازنظر دستور زبان فارسی وعربی اسم نیست ونمیتوان آنرابجای اسم بکاربرد.
اما" صدیق"(بفتح ص وشدت د)واژه عربی الاصل است که ازنظردستور زبان صفت بوده و بمعنی یار، دوست ورفیق مهربان آمده است. به احتمال قوی والدین صدق رهپو طرزی اورا"صدیق"نام کرده اندودرافغانستان بسیاراندافرادیکه"صدیق"نام دارند. امامن اورادراین نوشته صدق رهپوطرزی خطاب میکنم.
صدق رهپوطرزی هنگامیکه میخواهد"ادبی"صحبت کند، مینویسد"آنگاهی که لنین در اروپای غربی بحیث مهاجربه سرمیبرد"اومطلب)زمانیکه لنین دراروپای غربی زندگی میکرد( رابامشکلات بیان میکندودیده میشودکه قادرنیست واژه هارابه آسانی درکناریکدیگربگذاردو منظورش را توضیح دهد. اونمیداندکه بین "به سر بردن" وبسربردن" تفاوت زیادی وجود دارد واتفاقاهمان ترکیب نادرست آنراانتخاب میکند.
اگریک کمی بیشترنوشته آقای صدق رهپو طرزی رابررسی کنیم ، می بینیم که او با دستور زبان فارسی دری چندان آشنانیست ونمیداندکه یک فعل درزبان فارسی دری مطابق به زمان وفاعل شکلش راتغیرمیدهد.او بین ماضی استمراری وماضی مطلق فرق نمیگذاردمثلاوقتی میخواهد"زمانیکه اروپادروازه های آزادی را...میگشود"، میگوید"زمانیکه اروپا...میگشوده". نشان میدهدکه او بادستور زبان دری آشنائی ندارد.این فلاکت زمانی با رقت چندش آورش نمایان میشودکه او خودش"شکلی از فعل رااختراع میکند" ومیکوشد فعل"تاییدکردن " رابا"تائیدن"(واژه ایکه درزبان دری هیچ وجودندارد ) برساند."تایید"واژه عربی است که ازنظردستورزبان مصدرمیباشد، وفقط درترکیب باافعال دیگر مانند "کردن"و "نمودن" تفهیم میگردد. وقتی"دن"و"تن"رادراخیرحالت ماضی مطلق فعل غایب میآوریم در بسا مواردازفعل مصدرمیسازیم. مانندخرید- خریدن، کشت- کشتن،خورد- خوردن...وغیره. صدق رهپوطرزی یا"میخواهد"ادبی"صحبت کندویابدلیل ضعف مزمن معلومات ازدستورزبان،
مصدررامکرر مصدر میسازد.
من بیشتر درمورداملاوانشای صدق رهپو طرزی تماس نمیگرم ، زیرااین مبحث نبشته مستقل را ایجاب مینماید.
"روسیه زندان ملل"
صدق رهپو طرزی مینویسد:"آنگاهی که لنین دراروپای غربی بحیث مهاجر به سر میبرد واین سرزمین،آرام آرام دروازه های آزادی را برروی باشنده گانش با تائیدن عصر روشنگری وپایان دوران تاریکی می گشوده، با نگاه نقد آمیز به روسیه می نگریست ودر آنزمان آنسرزمین را"زندان"ملت ها" خواند.
اما، همین مرد،آن گاهی که باکودتائی دراینکشور به قدرت رسیدبرای رهائی ملتهای دربند فرمانی صادرکرد."(همان نوشته)
هنوزحزب بلشویک درروسیه تشکیل نشده بودیعنی اواخرسالهای 1890رامیگویم، که لنین
روسیه را"زندان ملل"خواند. اگرچنددرافغانستان"دقیق حرف زدن"بنابردلایل متعددتاریخی مرسوم نگردیده و"ادعا"تاهنوزاز"آوازه سرچوک"منشامیگیرد، ولی کسیکه جرائت میکند علیه کمونیزم علمی وپیشوایان آن حرف بزند، بایدحداقل ازسطح قصه های سرچوک وسماوارخانه ها بالاتربیایدوبین واقعات تاریخی وواقعیات عینی ازیکطرف و چرندیات سر خیابان ازطرف دیگر فرق قایل شود. درغیرآن اینگونه حرف زدن"خلط کاری عامدانه"است که از"تئوری توطئه"منشامیگیرد. معمولا یاعوامل اطلاعات بیگانه که وظیفه دارنداذهان عوام الناس را دچارتشتت وپراگندگی سازند- باخلط کاری وتئوری توطئه کارمیکنند. اگرازاین دسته که آگاهانه بخلط کاری وتشتت افکاردست میزنندبگذریم، به دسته لفاظ ها وحرافهای ازخود راضی میرسیم ، که باچندجمله ای که ازاینجا وآنجایادگرفته انددرهرجابه پرحرفی دست می زنند. وقتی دشمنان لنین وازجمله کارل کائوتسکی، برنشتاین ومارتف علیه لنین
حرف میزدند،بامنطق کاملاعالی،بااحترام فوق العاده بالنین مقابله میکردندومیکوشیدنداورا
شکست بدهندوحزبش راتارومارساخته وازمیان بردارند. صدق رهپوطرزی وتمام مخالفین دیگرکمونیزم آزاداندکه بااین روش بالنین وایده های او مقابله کنندوتئوری توطئه وچرندگوئی
های بی اساس رابه احزاب میهنفروش اسلامی بگذارند.
اگربادقت حرف بزنیم، میبینیم که لنین هنگامیکه در هفتم دسامبر 1895ازجانب پولیس تزار پطرو گراد دستگیرشد. دردادگاه نمایشی تزار، روسیه را"زندان ملل"نامید. او ازسال 1895 تا سال 1900 درسایبریادرتبعیدبسر میبرد.اودرتبعید اثرش بنام "رشدسرمایداری درروسیه" را نوشت وازروسیه بعنوان زندان ملل حرف زد. درماه جولای سال 1903کنگره دوم حزب سوسیال دموکرات دربروکسل دایرشدوسپس تحت فشارپولیس بلجیم نتوانست کارهایش رابه اتمام برساندوناچاربه لندن انتقال یافت."حق ملل درتعین سرنوشت بدست خویش"که طی آن به تمام ممالک استعمارگراروپائی گفته میشد."گورتان راازمستعمرات گم کنید" دربرنامه حزب سوسیال دموکرات روسیه که دراین کنگره بتصویب رسید، شامل بود.مفاد این برنامه درداخل روسیه بواسطه هیئتی که ازطرفداران لنین وهواداران پلخانف بروی کاغذ یخته شده بود. و"حق تعین سرنوشت ملل" که برزمینه آن روسیه زندان ملل خوانده میشود،کشف لنین یااستالین یاحزب بلشویک نیست وحتی کار جنبش کمونیستی روسیه نیست وسالهاقبل دردهه 50 قرن 19ام کارل مارکس وفریدریش انگلس این حق رابرای جنبش پولندیهاوقیام سال 1863قایل شده و این اصل رابکاربرده بودند.
لنین زمانی که دراروپای غربی زندگی میکرد، مانندصدق رهپو طرزی ایده ها وافکارشرا ازاینسرزمین که درآن زندگی میکردبعاریت نگرفته بود. لنین هیچ زمانی همرنگ زمانه نگردیدبلکه اززمانهای آینده ونظام های آینده بشریت پیام می آورد. اوباجریان بادبه زمین خم نمیشد وصدق رهپوطرزی نیزاین مسئله را ازاو نیاموخته است.
لنین ازیک خط فکری یعنی مارکسیزم پیروی کرده است. بین مارکس ولنین احزاب سوسیال- دموکرات اروپاکه بعدهادرانترناسیونال دوم گردآمدند-، قراردارد. کارل کائوتسکی پیشتر ازلنین وبعدترازمارکس درمورد"حق تعین سرنوشت ملل بدست خود"بطورمفصل درمقابل اتو باویرحرف زده است. رشته سخن بدرازانکشد، صدق رهپو طرزی یادرآخر داستان"لیلی ومجنون"هم نمیداند که"لیلی" مذکراست یامونث ویامیکوشددراخیر عمر "شاهنشاهی بوش- چنی"با هزیان گوئی توجه اولیای اموررادرموردیک خادم ازدیده فروگذاشته شده جلب نماید.
اکنون اززوایه دیگر به درک صدق رهپو طرزی ازتاریخ نگاه میکنیم، زوایه ایکه روشنفکران لیبرال-نو مورداستفاده قرارداده و میخواهندجنگ افروزی، غارت وچپاولگری سرمایداری انحصاری یا امپریالیزم رامخفی سازند. زاویه ایکه صدورانتخابات فرمایشی، تهدیدبه تغیر رژیم، حمله بسرزمین دیگران، دروغگوئی، نقض ابتدائی ترین حقوق بین الملل و کشتار بیدریغ انسانها،رقابت بی سابقه برسر منابع انرژی، مناطق نفوذ سیاسی، تصرف موادخام وتسخیر بازارمبادله ونیروی کار ارزان ازجمله مشخصات درجه یک آن است. دوران جنگهای بزرگ سرمایداری تقسیم جهان که درانتهای آن بوش وبن لادن برسرزبانهامی افتد. صدق رهپو طرزی میکوشد وارد این زاویه شود.او مانندلیبرالهای-نو(رنگین سپنتا،رسول رحیم ویارانش)واژه"عصر روشنگری"راباهمان بی ماهیت بودنش- درجمله استعمال میکند. به امیداینکه به خواننده القاکند" لنین آزادی ملی راازممالک اروپای غربی آموخته است" .سمنک راازباقلی نمیتوان ساخت!
عصرروشنگری اروپا،
لنین دربین سالهای1907 - 1917 دراروپای غربی بسر میبرد. ازقرار معلوم صدق رهپو طرزی این سالهارا عصرروشنگری اروپامیخواند. من میترسم که تسلط صدق رهپو طرزی به زبان آلمانی نیز چندان خو ب نباشد- زیراکسیکه گرامر زبان خودرانمیداند- روشنست که زبان دیگران را نیز به مشکل یادمیگیرد. اماامید وارم که صدق رهپو طرزی آلمانی اش بهترباشد ودر آنصورت من برایش توصیه میکنم که لطف نموده این کتابهارابخواند. تاریخ سرمایداری. تالیف پروفیسرمایکل بیو؛باISBN.No,.1-57367-041-6.(خاطر تان جمع باشداین کتابهارا کمونیستهاننوشته اند) درعقب تجاوز به عراق، تالیف مرکز تحقیقات علوم سیاسی از مرکز تحقیقات علوم سیاسیبا ISBN.No.1-58367-093-9ویک قرن جنگ، تالیف ویلیام اینگدال، باISBN.No.07453 2310 3.
من ازاین کتابهاهیچ چیزی رادراینجانقل نمیکنم ودلیل آن هم روشن است. آنهائیکه با متدولوژی علوم آشنااندودرنوشته ها وآثارشان ازاین متدولوژی استفاده میکنند- به یقین میدانندکه واژه های سنگین مانند"بیداری"،" بپابرحاستن"،"ازخواب بیدارشدن"...وغیره وقتی بر قرینه های سیاسی مطرح میشوند، برچندین زمینه اشاره میکنندکه نویسنده به آن زمینه هابمثابه اکسیوم های موردپذیرش عام استناد میجوید.
مثلا: "عصرروشنگری وپایان دوره تاریکی که اروپاآنرامیگشوده!"،حدس میزنیم که منظور صدق رهپو طرزی، دوران ظهور بورژوازی درتاریخ اروپاباشد. یااونمیداندکه این عصررابانام تاریخ آن مشخص سازد ویا میداند واینکاررانمیکندوهراس داردکه اورانیز" خدای نخواسته در شمار چپ های مترقی افغانستان حساب کنند!"(وای از آنروز!) .
ازنظر اقتصادی،این دوره باظهورشیوه تولیدنوین نعمات مادی درجامعه آغاز میشود. با رشد وگشترش این شیوه تولیداریستوکراسی سنتی اروپاازقدرت افتاده شان ودبدبه شاهزاده های تیول داردرهم میریزد. ازنظرسیاسی، قدرت کلیسا از میان رفته ودولت ازدین جدا میشود.بورژوازی اهالی ای معینی راکه زبان مشترک، خوی وخاصیت تاریخی- روانی مشترک داشته ودریک محدوده معین زندگی میکنند-ازطریق مجلس موسسان،رسانه های جمعی و انتخابات بجنبش درآورده وملت های بورژوازی رابوجودمی آرود. تئوری مونتسکیو درشکل عام آن پایه واساس نظامی میشود که این ملتهارا اداره میکند، یعنی قوای سه گانه بجای سلطنت مطلقه براهالی معینی مسلط میشوند. تغیربنیادی دراین دوپایه اساسی، موجب تغیردرروبنای فرهنگی نیز میکردد.
اگر بتاریخ این تغیرات مراجعه کنیم، درمی یابیم که صدق رهپو طرزی هنوز بگفته فریدالدین عطاردرخم همان کوچه اولی ایستاداست و به انتهای آن باجبین سوال برانگیز نگاه میکند و بامغزش درجدال است که چطورزمین مرکزسیارات نظام شمس نیست؟
تغیر اساسی ازنظراقتصادی، دراروپاباظهور مارکانتالیزم آغاز میشود. کشف امریکادر1492 این تغیر رابیشتر تقویه میکند. لنین تقریبا400سال قبل ازآن به اروپای غربی "مهاجرت"(از استفاده ازاین واژه معذرت میخواهم)میکند .برخلاف تصورات صدق رهپوطرزی اروپا خیلی پیش"آرام آرام دروازه هایش رابرروی تغیربنیاداقتصادی"میگشوده"نه زمانیکه لنین درآنجا بوده است. باکشف ماشین بخار یعنی فراهم ساختن تسهیلات درتولیدوبالابردن میزان تولید باندازه 85% درقرن 18اروپاازحالتی که"دروازه هایش رامیگشوده"وارددوره برگشت ناپذیر تاریخی شد. هنگامیکه لنین دراروپا ی غربی زندگی میکرد امپراطوری آوگسبورگ وشان وشوکت فردریک ویلهلم دیگروجودنداشت و"ملتهای بورژوازی"که شاخص شباب بورژوازی اندسراسراروپارافراگرفته بودند. برای آنکه مسئله راازبحث متراکم ساده تر بسازیم، چند مثال کوچک می آوریم. لنین 120سال بعدترازانقلاب کبیر فرانسه که اوج بیداری اروپای غربی راازرخوت مرگبارسلطنت واریستوکراسی نشان میدهد- به اروپای غربی می رود. اگر صدق رهپو طرزی وجوددانشمندان فلاسفه اروپارا"عصر روشنگری" بخواندبازهم مثنوی اش شنونده ندارد زیراکه لنین ده سال بعدازمرگ فردریک نیچه و80 سال بعدازبیرون شدن کتاب معروف هگل تحت عنوان Grundlinien der Philosophie des Rechts حداقل نیم قرن بعداز بیرون شدن مانیفست کمونیست، 25سال بعدتراز مرگ کانت، وبیشتر از قرنهابعدتر از مرگ گالیله، ....وغیره به اروپارفت واروپابرخلاف تصورات کورکورانه صدق رهپو طرزی ،در زمان لنین، ازپیشرفت وشگوفائی تاریخی باز مانده بودو بیک نظام ارتجاعی ای که در آن نظام توزیع نعمات بانیروهای مولده درحال رویاروئی مستقیم قرار داشت-، مبدل شده بود.وحتی نظام استعماری ویکتوریائی راامریکاوآلمان به زیرسوال برده و خواهان تقسیم مجددجهان شده بودند. لنین هنوز دراروپابودکه سگان جهانخوار سرمایداری برروی یکدیگرشان پریدند وجنگ اول جهانی را برپاکردند.
به اینصورت می بینیم که صدق رهپو طرزی- تاهنوز هم نمیداند، لیلی زن است یامرد .ولی علیرغم آن خوش داردمانندتهی مغزانی که دهن شان دردشنام وبدگوئی کمونیزم آنقدر باز است که آدم جمجه خالی از مغز شانرا به وضاحت میبیند، بر لنین حمله کند.
انقلاب یاکودتا؟
صدق رهپو طرزی میگویدکه " اما، همین مرد،آن گاهی که باکودتائی دراینکشور به قدرت رسید. برای رهائی ملتهای دربند فرمانی صادرکرد ". آیابهترنیست بعدازآنکه تاثیرات آب جو ارزان Aldi ازدماغ آدم زایل شدوآدم بتواندپهناوگستردگی اهانت، دروغ وحیله چاپلوسانه ایرا که درسر دارد، درک کنددست بکارشود؟ اگرانقلاب اکتبر 1917 روسیه انقلاب نیست چه انقلابی میتواندانقلاب باشد؟ آیا بااینگونه قلب ماهیت کردن مفاهیم سیاسی وتاریخی میتوان گفت که جهان شاهد یک انقلاب بوده؟ ویا انقلابی دردنیا وجودداشته است؟
من میکوشم دراینجانشان بدهم که انقلاب اکتبر روسیه نه تنهایک انقلاب توده ای، بلکه یک قیام گسترده همه جانبه تحت رهبر ی طبقه کارگر واولین حرکت سازمان یافته برای ایجادجهان نوین بعداز کمون پاریس بود.
غلام محمدغبار مورخ مشهور افغانستان مینویسد:"انقلاب سوسیالیستی مردم روس وموجودشدن دولت شوروی تمام سیاست دوره تزاری روس رادرخودروسیه ودر آسیا وبطور عام درساحه سیاست بین المللی ازریشه تغیر داد. اتحادشوروی که طرفدار مبارزه آزادی ملل شرق برضداستعمار غرب بود، استقلال وپیشرفت این ممالک رادربرابر استعمار اروپائی یک فتح سیاسی تلقی میکرد. هچنین اتحادشوروی ازمداخله دراموردداخلی اینکشورها اجتناب میکرد. ایران درسایه چنین سیاست اتحادشوروی بود که توانست آزادی خودرا تامین کند. اتحادشوروی به عنوان مشرق زمین ترک و عرب و هندو ایرانی وغیره—یادداشتی بیسابقه وتاریخی خودرا اعلام کرده وتمام قراردادهای سری دولت تزاری روس وتجزیه ترکیه وایران را ابطال نموده بود. اتحادشوروی خواهان رفاقت شرق درسیاست عدم تعرض بود ودرمعاهداتی که با افغانستان وترکیه نمود، آزادی واستقلال کامل ملل شرف را تصدیق وجنبشهای آزادیخواهی ملل آنانرا شناخت واختیار ایشان را درانتخاب هرنوع حکومتی که خود بخواهد تائید کرد"(افغانستان درمسیر تاریخ- ص 502)
تااینجامیبینیم که غلام محمدغبارانقلاب کتبررایک انقلاب وحرکت اصولی بنفع ملل تحت ستم استعمار، وتغیرات بنیادی درسیاستهای روسیه درقبال جهان سوم میخواند.اما بدا بحال صدق رهپو که بگمانم تاهنوز کتاب "افغانستان در مسیر تاریخ " را باری هم مرورنکرده است درغیر آن از دم وارد معرکه نمیگردید.
حالا ببنیم که کودتاچیست: کودتاCoup d' etat توطئه وقیام ناگهانی عده ای ازسپاهیان یک کشور برای برانداختن یک حکومت یاتغیر دادن رژیم.(فرهنگ دوجلدی عمید ص.1661)
یاآدم بایدبسیارازتاریخ وواقعات بیخبر،بی اطلاع وبی معلومات باشدکه انقلاب اکتبررا"کودتا"
بخواندویاازاینگونه کج بحثی غرض خاصی راتعقیب کند. Helena Sheehan یکی ازدانشمندان تاریخ امریکائی درکتابش موسوم به (The October Revolution, Marxism in Power) (انقلاب اکتبر- مارکسیزم بر اریکه قدرت)درموردروزهائیکه انقلاب کبیراکتبربوقوع پیوست،چنین مینویسد:ایام بینظیری بود.چنین روزهائی درگذشته هاوجودنداشت ودرآینده هانیزشایدبظهورنرسد. اولین انقلاب سوسیالیستی گیتی بوقوع پیوسته بود،انقلابی که درتاریخ نظیرش رانداشت. آنهااکنون کارهائیرارامیکردندکه درگذشته هاهیچ انجام نشده بودندوخط نوینی رادرتاریخ میگشودند. دیگرهویداست که دردورنمای دیدبشرافقی بازشده که حدو حدودخلاقیت انسان رادرایجادگری وآفرینش ازصفرتاآرایش جامعه نوین،تالایتناهی میرساند.دم امکانات به بدن فضا دمیده وبه آن جان بخشیده وهمه چیزرادردسترس قرارداده است.فضارزم آزماوایجادگرشده است[1].
دیده میشودکه یک امریکائی دانشمندباغلام محمدغبار مورخ افغانستان هم نظرمیباشد. وصدق رهپو طرزی بنابه هردلیلی که داردنسخه خودرابیرون میدهد.من هزاران سنددیگر نظیراین دورامیتوانم بشهادت بطلبم وبه اثبات برسانم که اطلاق کودتابه انقلاب کبیر اکتبرهذیانی است که ازدماغ آدم سالم العقل تراوش نمیکند.یافیل صدق رهپوطرزی خیال هندوستان کرده وهوای ماموریت وسرکاتبی افغانستان بسرش زده ویااوآدم بیسوادی است که بااهانت به انقلاب اکتبرو لنین میکوشدخودرارنگ ورغن نموده و مطرح سازد.
چرا انقلاب؟
معمولاانقلابات بنابیک سری دلایل اقتصادی وسیاسی بوقوع می پیوندند. روشن است که مطالعه اقتصادوطرح راه حلهای سیاسی، وضع تاکتیک مبارزه وتعین خطوط استراتیژیک وغیره ازیک روزتاروزدیگربوجودنمی آیند.مضاف براینهاهرانقلاب بایدنتنهاارگان رهبری اشرا داشته باشدبلکه این ارگان درگیروداروفرازوفرودهای مبارزه بادستگاه سرکوب واطلاعات نظام حاکم ازمراحل متعدد، عبور وتجاربش راتاحدبرپائی قیام وتصرف قدرت سیاسی یعنی قدرت دولتی ارتقاداده باشد. هرانقلابیکه درمسیر علمی وبراساس یک دیدپیشرو ومترقی حرکت میکندلاجرم ازاینراه بایدعبورکند، درغیر آن نظام حاکم آنرا سرکوب نموده وقیام کندگان راسرانجام یاماننداسپارتاکوس ویارانش به چهارمیخ میکشندوازصلیب آویزان میکنند و یامانندکمونارهادرمقابل جوخه آتش قرارمیدهند.
یک انسان معمولی که ازنظر روانی صحتمند است و ازماحول وجهانیکه در آن زندگی میکند برداشتهای تاحدی درست دارد، میداندکه طفل باگره بستن نطفه اولین گام وجودش رامیگذاردوتولدش محصول رشداین گام هاست. درموردیک انقلاب سیاسی آگاهانه که در مبارزه طبقات متخاصم ریشه داردوازیک ایدئولوژی یادیدگاه معین سرچشمه میگیرد، نیز این
حقیقت صدق میکند. اولین گامهادرجهت برپائی انقلاب کبیر اکتبرنه درسال1917بلکه در سال 1903 یعنی باتدویرکنگره دوم حزب سوسیال دموکرات روسیه آغازشده بود. تصرف قدرت سیاسی به نفع طبقه کارگربرمبنای اصول عام مارکسیزم واستراتیژی تصرف قدرت دراین کنگره بتصویب رسیده بود. کتاب همیشه ماندگار لنین(چه بایدکرد)مبنای این استراتیژی بود. دراین کنگره برنامه ای به تصویب رسیده بودکه طی آن طبقه کارگرروسیه و توده های دهاقین دراتحادباملل تحت ستم استعماری تزار نیکلای رومانف، قدرت سیاسی را ازطریق قهر انقلابی تصرف نموده و راه را درجهت استقرار یک حکومت سوسیالیستی باز نماید.برنامه آتی این انقلاب دستیابی به جامعه بدون طبقه وعاری ازهرنوع ستم واستثمار یعنی کمونیزم بود.آدم یابایدبسیارnaiveویابسیارناتوان باشدکه سیررشدوتکامل انقلاب کبیر اکتبرراازسال 1903تاسال1917 یعنی تحولات را طی 15سال وبویژه واقعه سال 1905روسیه رانببند.یک چنین اماتوری روشنفکرانه یاپرروئی است یابنمایش گذاشتن نمونه اسف انگیز نادانی .
از John Catalinottoنقل میکنیم: "انقلاب اکتبرخواست کسانی بودکه شعارشانرا نان، صلح وزمین تشکیل میداد[2]".درسالهای که حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بنیانگذاری شد، نیکولای رمانف دوم براریکه قدرت تکیه زده بود. اوواطرافیانش بر 70 ملیون روس و 90 ملیون اهالی مستعمرات روسیه با شلاق و چوبه دار فرمان میراند. John Catalinottoمی نویسد:" تزاربرای توسعه امپراطوری اش 10 ملیون دهقان رادرمسلخگاه خونبار جنگ جهانی اول فرستاد. تامارچ سال1917 یکنیم ملیون ازآنهانابودوچهارملیون زخمی ومعیوب گردید. کشور درحال ویرانی بود[3]."
این گفتارشایدبه جناب صدق رهپو طرزی"روسیه شناس کبیرافغانستان؟!"تفهیم نمایدکه چه کسانی صلح می خواستند.
"درزمستان سال 1916- 1917 زنانکارگرکه شوهران شان یادرجنگ کشته شده ویاهنوزعسکربودند بیشتر از 60 ساعت درهفته درفابریکه های سرددرحالیکه صندوقی راکه برآنهامینشستندنیزبایدبکرایه میگرفتند- کارمیکردند. آنهابامزدی که ازاین کارشاقه میگرفتندبمشکل میتوانستندنان خشک بخرند[4].)
جان رید John Reed روزنامه نگار معروف امریکائی خودناظر وقوع وپیروزی انقلاب کبیر اکتبر بوده و واقعات را ازسال1916به اینطرف تاریخ وارثبت نموده است، درکتابش موسوم به (ده روزیکه جهان راتکان داد)احصائیه زیرین را گزارش میدهد:"
اقلام خوراکه |
قیمت در ماه اگست1914 |
قیمت درماه اگست1917
|
% ازدیاد قیمتها |
یک قرص نان سیاه |
0.02 |
0.12 |
330% |
یک قرص نان سفید |
0.05 |
0.20 |
300% |
یک فونت گوشت گاو |
0.22 |
1.10 |
400% |
یک فونت گوشت گوساله |
0.26 |
2.15 |
727% |
یک فونت گوشت خوک |
0.23 |
2.00 |
770% |
یک فونت هارینگ(ماهی) |
0.06 |
0.52 |
767% |
یک فونت پنیر |
0.40 |
3.50 |
754% |
یک فونت روغن مسکه |
0.48 |
3.20 |
557% |
یک درجن تخم مرغ |
0.30 |
1.60 |
443% |
یک کروشکا شیر |
0.07 |
0.40 |
471% |
منبع : جان رید: ده روزی که جهان را تکان داد(Ten Days That Shck the World) ص. 274
ازگفتار این دو نفر میتوان درک مرد که چه کسانی شعار "نان" رابالا کرده بودند. بطور خلص درسال 1917قبل ازآغازانقلاب نرخهابطوراوسط 556% بالارفته بودکه 51% از دستمزدکارگران وپیشه وران بالاتربود. قیمت یک آرشین کتانی نظر به سال قبل 1233% بالارفته بود ویک جوره کفش عادی 1097%قیمت ترشده بود.
بعدازسقوط رژیم تزاری سوسیالیستهای انقلابی(SR's) وکادتهابقدرت رسیدندوکرنسکی
رئیس بجای آنکه به جنگ اختتام بخشدبافرانسه وانگلستان مخفیانه معاهده ای را امضاکرد
که به جنگ ادامه بدهد تا جرمنی ازقدرت افتاده و روسیه یک قسمت ترکیه و یک بخش عظیم ایران راتصاحب نماید.(چیزیرا که میرغلام محمد غبار نیز به آن اشاره میکند ومیگوید که دولت بلشویکها آنرا مطروداعلان کرد)
بلشویک ها که خواهان خاتمه جنگ امپریالیستها برای تقسیم جهان بودند، شعارمخالفت با جنگ رابلندکرده ودربین سربازان به تبلیغ وسیع علیه جنگ دست زده وآنهارا علیه جنگ سازماندهی میکردند. ازجانب دیگر دهقانان میگفتندکه تزار ازبین رفته ، چراحکومت سوسیالیستهای انقلابی که وعده میدادندزمین ازآن کشتکاراست، زمینهای ملاکین بزرگ را تقسیم نمیکند.حکومت بجای تقسیم زمین بسرکوبی دهقانان دست زده و آنهارامانند سالهای قبل مجبوربه اطاعت ازقوانین ملکیت مالکین برزمین میساخت.بلشویکهادرمخالفت بااین قانون مستبدانه مالکین بزرگ ارضی، به روستاهارفته و دهقانان رابه قیام مسلحانه تشویق کرده وجنبش آنهارا با جنبش کارگران درشهر پیوند میدادند. سرمایداران روسیه در سال 1914قانون نسبت 1 بر 900 را وضع کرده بودند(یک سهم کارگر و900 سهم سرمایدار) این قانون بواسطه حکومت موقت تحت رهبری کرنسکی تائیدگردید.بلشویکهادرمخالفت با این قانون ظالمانه بفابریکه رفته دست بفعالیت میزدند وقیام نهائی را تدارک میدیدند[5].
درماه سیپتامبر حکومت موقت دستور یک حمله بزرگ را درجبهه جنگ صادر میکند که با شکست مواجه گردیده و صدها هزار سرباز بقتل میرسد. حکومت موقت برای نگهداشتن زمام قدرت جنرال کورنیلوف تزاریست معروف رابایک فرقه عسکر به کوچه وپس کوچه های پطروگرادسرازیر میکندتا بلشویکهارا قلع وقمع نماید. کارگران وبویژه زنان ودختران کارگر دست بمقاومت میزنندو کارگران بانیروی جنرال کورنیلوف بمصاف میپردازندوبلشویکهای زندانی راازبندرها میسازند.
حکومت موقت بخاطرآنکه زمام اختیارراازدست ندهد، دست بخدعه انتخابات زد وفکر میکرد حزب بلشویک آنراتحریم خواهدنمودوباچندنفری که درانتخابات شرکت میکنند- بخود صبغه قانونی داده وبااربابان انگلیسی وفرانسوی میتواند داخل معامله شود.اماحزب بلشویک این
انتخابات راتحریم نه بلکه در آن شرکت جست. درتمام شهرهای عمده وازجمله درماسکوو پطروگراد، حزب بلشویک اکثریت عظیم آرارابدست آورد. امروزدانشمندان ومورخین غربی و اساتیددانشگاه های معروف دنیاکه اهل تحقیق وبررسی اندومانندآقای صدق رهپو ازپیش خودحرف نمیزنند، اعتقاددارندکه بلشویکها،بااین انتخابات درحقیقت امر حکومت موقت را از قدرت برکنارساخته بودند. ازده کارگر هفت نفرآن واز پنج دهقان سه نفربه بلشویکهارائی داده بود. سربازان وملوانان بطور عموم به بلشویکها رائی داده بودند. آنها بیشتر ازبلشویکها خواهان تصرف قدرت، پایان به جنگ، تقسیم اراضی و ملی ساختن بنگاه های تولیدی بودند.
شوراهای کارگران، دهقانان وسربازان بوجودآمده وبمراکز نیرومند قدرت سرخ موازی با دولت موقت وجودداشتند. شعار های"قدرت سرتاسری رابگیرید، بجنگ خاتمه دهید"، "زمینهای ملاکین راتصرف وبدهقانان بدهید!"."تمام قدرت بشوراها" برپوسترهای عظیمی نوشته شده ودرودیوارخیابانهای ماسکو وپطروگراد را پوشانیده بودند.اماحکومت موقت مانند تمام حکومتهای وابسته ومزدورکه برنیروی باداران شان تکیه میکنند، برتوطئه انگلیس وفرانسه اتکا کرده وامیدواربودآنهاکاری بکنند، لذاازقدرت کنار نمیرفت.سرانجام غرش توپهای اوروراپایان عمرننگین حکومت موقت رابجهانیان اعلام کرد.
هنگامیکه امپریالیستهایک انتخابات فرمایشی رابرای قانونی ساختن قدرت سیاسی مزدورانش به راه میاندازندو باصدحرامزادگی مردم رابپای صندوقهای رائی میکشانند، وباهزاران تقلب مزدورترین ومیهنفروش ترین برده های بی زبان رابرکرسی قدرت می نشانند- صدق رهپو طرزی و امثالش آنرا"دموکراسی"،"حکومت انتخابی مردم!"،"جکوکت قانونی!" وهزاران نام بی مسمی ازاین قبیل را اختراع میکنند وبر آن می چسبانند. ولی زمانیکه حکومت واقعی ایکه بیشتراز80% ارای مردم راگرفته بودبقدرت میرسدآنهاآنرا کودتا
میخوانند. این سفاهت آگاهانه درراستای دنائت مزدورانه صورت میگیرد وصدق رهپوطرزی وامثالش حتی دراین صحنه دلقکهای بیچاره ای اند که با تمام خوش حدمتی های شان بازهم نمیتوانند توجه ارباب را در صدر صحنه جلب کنند.
آدامه دارد.
پایان بخش اول
[1] - It was an extraordinary time. There had never been a time like it before, nor could there ever be a time like it again. It was the world's first socialist revolution and as such it had no precedents. They were doing something that had never been done before, opening up a new line of historical development. There seemed to be unlimited scope for human creativity in this monumental enterprise of building from scratch a whole new social order. The air was alive with possibilities and everything was up for grabs. It was challenging and exhilarating.
[2] - چه کسانی انقلاب اکتبر راانجام دادند.
[3] - To expand his empire, the czar dragged 10 million peasants into World War I's bloody slaughter. One and a half million people had been killed by March 1917, and another 4 million maimed. The
country was همان کتاب
[4] -همان کتاب.