میر حسا م الدین برومند
رویا های حامد کرزی : دیروز ، امروز
وقتی حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان غرق رویا ها میشوند ، خیلی حا لت روما نتیک به خود میگیرند وکلمات وجملاتی را به کار میگیرند که انسان را محو شخصیت شان میسازند ، چنانیکه انگار عاطفی ترین انسان روی زمین باشند .
مصاحبه کوتاه حاضر ، نمونه یی ازین کلمات وجملات مملو از اعجاز است .
به باور بسیاری ها، درعمل فاصله رویا ها تاحقیقت درایشان ، به پهنای فاصله زمین تا آ سمان است .
گفته میشود که جنا ب کرزی اخیرا برای کا ند ید شدن مجد د شان در کرسی ریاست جمهوری کشور نهایت مساعی را به خرچ میدهند درحالیکه آنسانیکه در مصاحبه منتشره شان در سال 2007 ( مصاحبه حاضر ) میخوانیم میبینیم ، ایشان آن زمان جدا مصمم بود ند که با پایان دوره اول شان ، قصرریاست جمهوری را ترگ گفته ،بقیه عمرشان رابه مطالعه پر داخته ،بعضا آزادانه سوار سرویس شده ، رهسپار ولایات کشور گردند ودر سما وارخانه ها کنا ر مردم عادی زانوزده ، یک جا چای بنوشند و.......
درشرایط کنونی مجموع دوکتورین سیاسی درمورد افغا نستان ، به قدری غامض وغیر قابل پیشبینی شده است که به ا نسان حق میدهد درمورد برای لحظه یی به فکر فا ل وفالگیری بیفتد. من میروم تا دیوان حافظ را با ز کنم وفال حامد کرزی را ببینم که سرنوشت مردم وکشور با ردیگر با نام وکارنامه های این سیاستمدار برجسته کشور ( ! ) که مدعی اند ملت با جناب ایشان است ، رقم میخورد ، یا به پندار وتخیل دیروزی خود شان راهی کوچه ها وپسکوچه ها خواهند شد تا ...
گفتنی است متن این مصاحبه را در سال2007 که منحیث سکرتر اول سیاسی سفارتکبری ج.ا.ا. در برلین ایفای وظیفه مینمودم ،وظیفتا از زبان آلمانی به زبان دری ترجمه وبه شعبه سیاسی مربوطه در وزارت خارجه کشور ، غرض اجراآت مقتضی ارسا ل داشته بود م .
حامد کرزی :
رویاء های من
« گا هگاهی خودم را تنها احساس میکنم ، اما ملت با منست »
«کریستین میفرت » مد یر مسوول مجله ZEIT MAGAZIN LEBEN مصاحبه اختصاصی یی را با محترم حامد کرزی رئیس جمهورجمهوری اسلامی افغانستان ، حینیکه غرض دریافت جایزه :
Steige Award در آلمان تشریف داشتند ،در هوتل « دورتموند » آلمان به عمل آورده است که متن مصاحبه به دری بر گردان وذیلا تقد یم است:
وقتی صبح ها از خواب بر میخیزم ، به ندر ت آن رویا ها د ر من جان می گیرند ، ا صلا هیچ... ،
میتوان گفت که من خوابش را هم نمی بینم ، در من رو یا یی وجود دارد ، رویا های من افغانستان کودکی منست .
وقتی پسر خوردی بودم ، افغانستان رویا هایم ، افغا نستانی که در صلح مطلق به سر میبرد ، وجود داشت . ما کودکان میتوانستیم بدون احساس خطر ، به تنها یی مکتب برویم .
مادرم برای ما صبحانه آماده میکرد . ما پس از صرف آ ن خانه را ترک میگفتیم .
من که چنین روز های دل انگیز وخوب را د یده ام ، میخواهم باز هم شاهد آن روز ها باشم . وقتی من بار دیگر به کابل می اند یشم ، آنسانی که در سنین بلوغ با آن آشنا بودم ، تاکستان های انگور آنرا همچنان لاینتها وپر بار می بینم وهمچنین قشنگترین باغ های میوه را . من کابل را زیاد دوست دارم . هر ولایت افغانستان قشنگی خاص خودش را دارد.
پروان ، ولایت افتاده درشما ل کابل ، بزرگترین منطقه پیداوار انگور است ، جایی که آنجا در سرما کوه های پوشیده ازبرف قرار میداشته باشد . ننگرهار دره های سر سبز وشاداب دارد ونهر ها ودریا ها . کنر سویس افغانستان است ومزارشریف سرزمین حکایت وتاریخ . قندهار جای انار است وبعدآن ازپامیر باید گفت ، ازبام جهان .
افغانستان کشوریست باکلتور بلند ، دارای تمدن بسیار کهن و با ادبیات وهنر افسون کننده .
... وافغانها شاید مهمان دوست ترین انسان های جهان باشند ، چنان مهمان نواز که خارجی ها بعضا نمید ا نند در برابر اینهمه صمیمیت چگونه برخورد کنند .
بسیاری از آ لمان ها ، علی الرغم کمبودی ها ومشکلات این مملکت ،عاشق ودلباخته این کشور اند .
وقتی من پسر خوردی بودم ، فکر دو چیز را در سر میپروراندم : من میخواستم عضو پارلمان شوم ویاهم دیپلومات .
پدرم عضو پارلمان بود و کاکایم دیپلومات .
من همچنان بسیار علا قمند بودم پروفیسور اقتصاد یا سیاست شوم . این یک مسلک قابل توجه ومبرم برای افغا نستان پنداشته میشد .
شرایط بگونه دیگری پیش آمد . درواقع آوانیکه در بیست ودو ساله گی در رشته علوم سیاسی تحصیلاتم را به پایان رساندم ، زنده گی من یک مبارزه بود .
در آغاز علیه شوروی ها به مبارزه بر خاستم ، سپس بر علیه طالبان ، به دنبال آن علیه القاعده . واینک همچنان در نبر د استم ، نبرد علیه تروریزم ، به خاطر صلح وبرای سلامتی وخوشبختی کشورم .
اکنون من غرق این رویاها استم که درظرف ده سا ل آینده ، درهر خانه افغانستان برق باشد واین رویا که هر افغان قادر به رفتن نزد داکتر باشد ... نزد من رویا های فراوانی وجود دارند ، این رویا ها که همه کودکان کشور ما امکانات رفتن ودر س خواندن به بهترین مکتب را داشته باشند و اینکه بتوانند با دوستان و رفقای شان به سپور ت بپردازند وجوانان ما مثل جوانان اروپا به انتر نت کلپ ها بروند.
با مباهات وافتخار باید بگویم که زنده گی آلمان ، زیاد مورد پسندم قرار گرفت . چنین یک زنده گی میتواند قابل پیشبینی باشد :
وقتی آدم به یک میدان هوایی مواصلت مینماید ویک تاکسی ضرورت دارد به ساده گی به دست میآورد . هرگاه به یک بس نیاز داشته باشد بزودی بس مورد نظر در دسترسش قرار میگیرد .
آلمان سر زمینی است با اخلاق جدی کار . این بیش از حد مهم است .
افغانستان وآلمان دوستان بسیار دیرین اند واین دوستی برای ما افغا نها بسیار باارزش وپر مفهوم است . وقتی من به پنجاه سال آ ینده خیره میشوم ، خوش میشوم که فقط نصف و یا حتی سی فیصد آنچه راکه آلمان امروز صاحب آ نست ،دارا باشیم .
افغانستان در حقیقت امکانات وشرایط خوبی در اختیار دارد . افغانستان جنوب آسیا وغرب آسیا را با آسیای مرکزی اتصال میبخشد .افغانستان کشوریست با ذخایر طبیعی بزرگ .
این کشور میتواند بهترین میوه های جهان را تولید کند ، بهترین کشمش ، بهترین انار وقشنگترین گل سرخ را . افغانها توانا یی انجام کار های دشوار وبیش از حد سنگین رادارا میباشند. برایشان امکانات بده ، به سان اسپ کار میکنند.
من امیدوار استم که افغا نستان بتواند به زودی روی پاهای خود بایستد وبتواند به تنهایی به دفاع از کشورش بپردازد. درذهن من این تصویر وجود دارد که ما در ده سا ل آ ینده ، دیگر به حمایت نظامی نیازی نداشته باشیم .
اگر سربازان شما گاهی دچار اشتباه وغلطی میشوند ، بازهم مد یون استیم . آنان زنده گی شانرا قربانی ما می میکنند . ما اشتباه میکنیم ، سربازان اشتباه میکنند . زنده گی اشتباه کردن ولغزیدن وبه جلو رفتن وادامه دا د ن است .
در لحظات دشوار ، زیاد فکر نمی کنم، بلکه از میان دشواری ها عبور مینمایم . تلاش میکنم راه حل هارا ببینم ، نه پروبلم هارا .
گاهگا هی خود را زیاد تنها احساس میکنم اما در مییابم که ملتم با من است ، ملتی که آینده بهتری میخواهند . این ملت خوبترین تکیه گاه منست .
وقتی برای آزادی افغانستا ن به جنگ کشاند ه شد م ، هر گز فکر نمیکردم که روزی رئیس جمهور این کشور شوم .
آنوقت من در کوه هاعلیه طالبان که جان پدرم را گرفته بود ند ، مقابله میکردم . من اصلا تصور نمیکردم که جان به سلامت ببرم . فکر میکرد م که به دست طالبان کشته خواهم شد ویا هم از فرط گرسنگی وتشنگی .
من زنده ماندم واز آنوقت دیگر ترسی در من وجود ندارد . از آنجاییکه اکثرا در میان خطر بوده ام فکر میکنم بر ترس غلبه یافته ام .
اینهمه تدابیر امنیتی وموجودیت افراد امنیتی مرا ا ذیت میکند . به اسا س برداشت های افغانی ، من با چهل ونه سال عمر م ، قبل از وقت پیر شده ام .
وقتی در دونیم سال آینده کارم را به عنوان رئیس جمهور به انجام میرسانم ، میخواهم کتا ب بنویسم ،مطالعه کنم ، به هوا خوری بروم وبا دوستانم د ید وواد ید کنم . سوار سرویس شده ، در بسیاری از ولا یات قشنگ افغا نستان بسیار ساده و آزادانه به هر جا وبه د یدن هر کس بروم. در یکی از محلات در یک سما وارو چا یخانه توقف کنم ، بامردم چای بنوشم وساده زنده گی کنم ...