نویسنده: عید محمد عزیزپور

 

از نام غوریها (ایماقها) تجارت سیاسی نکنید

 

غوری ها که ترکها آنان را ایماقها می گویند و پشتونها آنها را بنام فارسیوان می شناسند، یکی از قومهای مهم افغانستان محسوب میشوند. هرچند شمار دقیق این قوم مانند هر قوم دیگر این کشور معلوم نیست. ولی به یقین میتوان گفت که از لحاظ نفوس چهارمین، و یا حد اقل پنجمین قوم پر جمعیت این کشور را تشکیل میدهد.

غوریها را تقریبن در هر ولایت افغانستان می توان یافت. اما مسکن اصلی شان در ولایتهای غور، بادغیس، فراه و هرات است. میتوان گفت که در حدود هشتاد در صد از غوریها در همین چهار ولایت زندگی می کنند. علاوه بر آن این قوم در ولایتهای شمالی کشور مانند فاریاب، جوزجان، سر پل، سمنگان و حتا قندوز نیز زندگی میکنند. در ولایتهای شمال کشور مثلن در فاریاب و شهر میمنه غوری ها را بنام کوهی ها یاد میکنند که کلمۀ مترادف با غوری است. زیرا هم غوری و هم کوهی هردو کوهستانی معنا میدهد.

 از آنجایکه غوریها تاجکهای کوهستانی محسوب می شوند، بسیاری از آنان نیز خود را تاجک می نامند. در مورد تاجک بودن تاجکها هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. ازین رو هویت جدید دادن به این قوم هیچ مفهوم و هدفی نمیتواند داشته باشد بجز از هدف سیاسی.  

این سخن نباید دل کسی را بیازارد و یا کسی را برنجاند. اما آنچه که واقعیت است نباید مکتوم بماند. تعلق به یک قوم نه مایۀ  شرمساری کسی است و نه هم دلیل افتخار کسی. آنچه که برای یک انسان متمدن مهم است، زیستن با صلح و آرامش، و مهر و محبت با همنوعان خویش است.

 این قلم به این نظر است که باید تلاش شود از آنچه که ممکن است باعث ایجاد تضادهای قومی و اختلافهای مذهبی و غیره می شود، دوری گردد، زیرا، کشور ما در وضعیت نابسامان و بحرانی قرار دارد که باید از همه بیشتر در جهت دوستی و همبستگی ملی، اتفاق و یکپارچگی تمام قومهای وطن برمبنای اصول برابری، تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و حاکمیت ملی کشور کار و کوشش شود.

هویت سازی و هویت بخشی، هویت ربایی قومی در شرایط کنونی کشور نه تنها سودی ندارد بلکه بجای همگرایی قومی، به تشنج ها و کدورتها و اختلافهای قومی می افزاید و هیچ کمکی به یکپارچگی و وحدت ملی و کشوری ما نخواهد کرد.

تلاش در جهت ریشه یابیهای قومی و اتنیکی، افتخار کردن به آن و سپس آن را به رخ دیگران کشانیدن، و باز هم پیوند دادن آن به بیرون از مرزهای افغانستان، و بر مبنای پیشداوری ها و گمانه زنی های ذهنی و گزنشی که بعضن فاقد معیار های علمی مردم شناسی است؛ نه تنها دردی را برای هیچ قومی از قومهای داخل این سرزمین دوا نمیکند بلکه فاصله و نفاق را میان اقوام این کشور بیشتر نموده و وضع اسفناک این کشور را وخیمتر و دردناکتر خواهد کرد.

مدتهاست که که به اصطلاح زبدگان گروهای قومی مختلف درین کشور در نوشته های شان در حالیکه از سیاست تکروانه، مرکزگرایانه و انحصار گرایانۀ گروهک افغان ملت می نالند که این گروه با بدست گرفتن اهرم های سیاسی، اقتصادی و مالی کشور از یکسو و حمایت بین لمللی حامیان خویش از سوی دیگر، به تکروی قومی مصروف است، به قوم های دیگر اعتنای ندارد، به پشتونسازی کشور و حذف نمودن هویت قومی سایر قومهای افغانستان دست می یازد، ولی خود شان کور خود و بینایی مردم شده اند و نمی بینند که خود نیز به زدن طبل قومی از افغان ملت کمتر نیستند.

همچنان، درین راستا انتقادهای زیادی نیز از تاریخنویسان پشتون شده است که آنان به استفاده از نامها و تلفظ های مشابۀ محلها، شخصیتها و پدیده های تاریخی و کنونی، آنها را تحریف می کنند، و می کوشند نامهای مورد نظر را به زبان پشتو نزدیک تر بسازند و سپس با ادعای پشتون بودن نامهای محلها، شخصیتها و پدیده های تاریخی  به آنان هویت پشتونی بدهند.  

اما چنین نوشته ها و انتقادها وقتی می تواند باورمندانه، صادقانه و متقاعد کننده باشد که کسی که چنین انتقادها و گفته ها را بیان میکند، خودش نیز راستگو باشد و صادقانه عمل کند؛ از هویت سازی، دروغ پراگنی، چنگ اندازی به هویت و تاریخ دیگران ابا ورزد. از استثناگرایی قومی خود و هویت ستیزی بادیگران عاری باشد. اگر چنین نباشد، تفاوتی درین جا میان این و آن نخواهد بود.

یکی ازین هویت سازیها، ترک شمردن غوری ها است. باید بگویم که تا کنون پشتونها نیز با نوشتن ده ها مقاله و کتاب کوشیده اند آنان را پشتون بسازند. اما چون قلم به دست ترک تبارهای ما افتاده است آنان نیز با استفاده از نوشته های ترک های ترکیه که از منطقه و مردم غور شناخت درست و دقیق ندارند و به گفتۀ معروف "چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند"، به مردم غور و غوری ها هویت ترکی می دهند، چیزی که هیچ اساس و پایه ای به آن نمیتوان یافت.

آنان می پندارند که چون کلمۀ ایماق یک کلمۀ ترکی است، پس مردمی که این کلمه در مورد آن اطلاق می شود، نیز ترک اند. ترک شمردن غوریها یا از بیخبری است و یا آگاهانه بمنظور پیشبرد اهداف درازمدت سیاسی صورت می گیرد، که درینصورت از غوریها به عنوان پیادۀ شطرنج و یا به گفتۀ مشهور بخاطر سیاهی لشکر استفاده میشود. ورنه ما غوریها نه به هویت سازی نیازی داریم و نه هم به هویت زدایی عقیده.

درین مورد باید گفت که نامیدن یک قوم به یک زبان هیچ تاثیری به هویت مردم آن قوم از لحاظ اصل و نسب ندارد. یعنی اگر ترکها غوریها را ایماق نامیده اند، این به آن معنا نیست که غوریها ترک می باشند. همجنان اگر پشتونها غوری ها را فارسیوان می گویند، این بدان معنا نیست که آنان پشتون میباشند.

ما نمونه های زیادی هم اکنون در جهان داریم که بعضی از قوم ها، قوم های همسایه را به هر علتی که بوده، به زبان خود نام گذاشته اند. بطور متال پشتونها را هندوها بنام پتان یاد می کنند، فارسی زبانان افغان و خود پشتون ها خود را پشتون میگویند.

هالندی ها را ما هالندی می گوییم، انگلیسها (ظ داچ) میگویند و خود هالندی ها خود را (ندرلندر) میگویند. آلمانی ها را ما المانی میگوییم، انگلیسیها (د جرمن)، روسها و پولندیها (نیمتس) می گویند. یونانی ها را ما یونانی میگوییم، حال آنکه در زبانهای اروپای نام آنها را با کلمۀ (گریک) پیوند می دهند. یا اینکه اهالی بومی قارۀ امریکا را کریستفر کولمب اروپایی (هندیها) نام گذاشته است که نه هندو هستند و نه هم اروپایی. به همینگونه می توان مثالهای زیادی از نامهای قومها، جاها، دریاها و غیره آورد که به زبانهای مختلف، به نامهای مختلف یاد میشوند. عربها نباید ادعا کنند که چون رودخانه های سیر دریا و آمو دریا به زبان عربی سیحون و جیحون نام  دارند، مردم آن مناطق نیز عرب می باشند و یا زمانی عرب بوده اند. اگر چنین ادعا نمایند، این ادعا به پشیزی نمی ارزد و ژاژخوایی بیش نیست.

این نام ها گاهی از طرف مردم پذیرفته می شود و گاهی هم نمیشود.

بگونۀ مثال نام افغان را پشتون ها مترادف با پشتون پذیرفته اند. به همینگونه نام ایماق را که ترکها برای مردم غور داده اند و پارسیوان یا فارسیوان را که پشتونها برای مردم غور داده اند، هردو را آنان پذیرفته اند. ایماق به معنای قوم است که معنای خویشاوندی، دوستی و همدلی و همگرای را میرساند و کلمۀ زیبا است. و پارسیوان نیز کلمه نیست که به غرور و همت غوریان لطمه زند و آن به معنای فارسی زبان است. غوریان به زبان فارسی صحبت می کنند. زبان فارسی زبان مادری شان است. حتا از شاهان مشهور غور بهترین و زیباترین اشعار به زبان فارسی بجا مانده است. پس کلمه فارسیوان نیز برای غوریان مقبول است.

اما گاهی نامی که از خارج به کسی داده می شود، خوشایند نیست. زیرا آن فرد هویت خویش در آن نمی بیند. در هالند، یک مامور دولتی شهرداری که من در آن زندگی میکنم بمن گفت که بیشتر شهروندان کشور هالند که باشندۀ دو ولایت هالند شمال و هالند جنوب نیستند، احساس ناراحتی میکنند اگر به آنها هالندی خطاب شود، زیرا آنان هالندی (هالندر) نیستند بلکه ندرلندی (یا ندرلندر) هستند. زیرا کشور شان به زبان خود شان ندرلند نام دارد نه هالند.

این درست است که ایماق یک کلمۀ ترکی است و در آن زبان معناهای ویژه اش را دارا است. اما این معناها هیچ ربطی به ترکی نژاد بودن غوری ها که یک قوم کاملن جدا و علیحده اند، ندارد. غوریها نه با مغولها و تاتارها پیوند نژادی داشته اند و نه هم با ترکها چنین پیوندی دارند. غوریها که متشکل از چار قوم مهم اند بنامها تیمنی، فیروزکوهی، سوری و جمشیدی اند به زبان فارسی صجبت می کنند و در اصل تاجیک اند.

سیاسی بودن هویت ترکی برای غوریها که بعضی نویسندگان ادعا میکنند، وقتی واضح می شود که در قورلتای ترکان افغانستان که این قلم در کارش موفقیت زیاد آرزو می کند، هیچ فردی از روشنفکران ایماق از ولایتهای غور، بادغیس، فراه و هرات که هشتاد در صد از ایماقها در آن زندگی می کنند دعوت نشد. علت آن اینست که نه غوریها (ایماقها) به چنین نشستها هویت قومی خویش را می یابند و نه هم دیگران چنین توقعی را از آنها دارند.

در آخر بی مناسبت نخواهد بود درینمورد نقلی از تاریخ مختصر غور نوشتۀ آقای غوث الدین مستمند غوری تقدیم نمایم:

"قاضی منهاج السراج جوزجانی،بزگواردربارغور ومؤلف تاریخ طبقات ناصری، پرورده حرم سلطنت غوری ها خود میفرمائید، که او ( قاضی جوزجانی ) طفل شیرخواربوده که مادرش بحق پیوست ومواظبت وسرپرستی آنرا " ماه ملک " دخترسلطان غیاث الدین غوری درقلعه تولک بعهده گرفت تا که بحد جوانی رسیده است.

همین مؤلف طبقات ناصری ذکری دارد در مورد یکی ازسرلشکر های مغل، که درضمن یک بحث وگفتگو ملک احسام الدین غوری را تاجیک خطاب میکند. سیفی هروی درتاریخنامه هرات مینوسد: "..وقت که اباجی بن قنقوردای نویین، بارگاه ملک شمس الدین را درمرغزاری بدید ازمقام توقف وموقف استجازت درگذشت و دربین خیمه گاه با آواز بلند با نگ زد وگفت: ای تاژیکان!" وبازمینویسد: وقت که ملک شمس الدین اباجی را به نسبت این حرکت آن چوب زد، او به نزد پدرش رفت شکایت کرد که ملک شمس الدین او را در میان "چندین هزارتاژیک " برهنه چوب زده است. ازسوی دیگرشعرپخته و مسجع سلطان علاوالدین جهانسوزکه بمناسبت سوختاندن شهرغزنی سروده است با جمع حقایق فوق وزبان فارسی عام وخاص قوم زوری وغوری درطول حیات تاریخی شان وطبع شاعرانه وادیبانه عوام غور فکرمیکنم پلسترخوبی برای بستن دهن تاریخ سازان بوده باشد."

 

پایان

 

١٠ سنبله ١٣٨٧

عید محمد عزیزپور

 

 


بالا
 
بازگشت