طنز های تلخ تاریخ
دستگیر نایل
اخرین سفر جورج دبلیو بوش رییس جمهوری امریکا ،به عراق را نخست از طریق تلویزیون های عربی چون الجزیره دیدیم که یک ژورنالیست عراقی ( الزیدی) در جریان مصاحبهء مشترک مطبوعاتی جورج بوش ونوری المالکی با خبر نگاران ،با پرتاب بوتها استقبال شد.از قضای روزگار چه میشد که همین بوت ها اگر بفرق این قدرتمند ترین مرد جهان که خون هزاران ادم بیگناه را میریزاند ومانند دیکتاتوران قهار تاریخ ،هرگز از خون ریزی سیر نمیشود، میخورد و قطره خونی هم از او میریخت تا میدانست که ریختاندن خون بیگناهان یعنی چه وچه منصور وار سر بکف گرفتن بود این اقدام متهورانه وجانبازانه ء این ژورنالیست مبارز ومیهن پرست عراقی که درسی داد به دکتاتوران تاریخ معاصر که بازی کردن با سرنوشت ملتی آنچنانی، چه بهای سنگینی دارد.
جورج بوش وتیم مافیایی کاری اش از نتیجه بحران مالی در ایالات متحده امریکا، از دست دادن محبوبیت در میان مردم ونفرت از ادامه جنگ وتجاوز نظامیانش به عراق وافغانستان طی این هشت سال اغاز قرن بیست ویکم شاید این دو درس بزرگ تاریخ را گرفته باشند که:
1 _ پیروزی بارک اوبا ما ، آن سیاه پوست تابو شکن و مبارز نستوه که شاهد سقوط امید ها،انحطاط ارزشها،بی ارجی اعتبار ها،خود کامگی زورمندان ، تحقیر رنگها وپوستها، ترور وبه زنجیر کشیدن همتبارانش در درازنای تاریخ به وسیلهء « نژاد برتر » در امریکا بوده است.این هشت سال دوران حاکمیت دست پروردگان « یونیکال ها» خونین ترین و فاجعه بار ترین صفحه تاریخ کشور و ملتی هست که پیوسته خود را مدافع حقوق بشر وممثل دموکراسی در جهان می دانسته اند.و اکنون فرهنگی جز گریز از پاسخگویی به مسایل حاد بین المللی،نشخوار گر پسمانده های هضم نا پذیر استعمار دنیای کهن، حقیقت های قلب شده،شعار های کلیشه یی ،لفاظی های سوفسطایی وتمدن رو به زوال، چیزی بجا نگذاشته اند.
2 _ تصاعد خشونت، خشم فزاینده وخروشان ملت عراق با پرتاب کفش بر فرق جورج بوش به وسیله ء یک ژورنالیست مبارز ، میهن پرست ومنصور دوران ،(الزیدی)،شاید درسی سنگین تر،انتقامی عصیان انگیز تر به رهبریک ابر قدرت جهان باشد که تاکنون بیسابقه بوده است.
واما بوش زمانیکه از سفر عراق به افغانستان پا میگذارد،پس از ملاقات ها با ریس جمهور کرزی ودیگر مقامات دولتی با اطمینان خاطر، مصاحبهء مطبوعاتی تشکیل میدهد.از طرف کرزی، مدال غازی امان الله خان به سینه اش تعلیق میشود، رهبران جهادی !!واعضای دولت با خضوع وفروتنی وسپاسگزاری ،با وی وداع میگویند.اما بوش هنوز هم به دست پرورده گانش اعتماد ندارد وبا هلیکوپتر نظامی راسا داخل ارگ ریاست جمهوری قدم میگذارد.از این رویداد ها چنین بنظر میرسد که ملت عراق، ملتی زنده، بیدار،مبارز، و میهن پرست است و این افغانستان است که مرده است،رنجور وزخمی است،فقیر ودرد مند است،بی پناه وبی رهبر وبی زعیم است.اگر چنین نبود،مدال یک غازی مرد، ترقی خواه ومبارزی مانند امان الله خان که دشمن استعمار ومتجاوزین بود، به سینهء بوش تعلیق نمیشد.این کاسه لیسان گرمتر از آش،که از خوان نعمت دولت بوش به اقتدار وبرگ ونوا رسیده اند، ودیروز در دفاع از امان الله بنام مردی غازی وآزادیخواه ، مخالفان اورا به بهانهء اهانت به او،تکفیر وبه محاکمه میکشانیدند، اما امروز بخاطر سپاسگزاری ازنان ونمک ولینعمت خود ازنام امان الله خان به کسی مدال افتخار میبخشند که میهنش را اشغال کرده واستخوان های مردمش را در زیر پاشنه های آهنین نظامیانش، خورد وخمیر میکند.آیا بهتر نبود که این مدال از نام دست پرورده گان وریزه خواران دستر خوان استعمار مانند غازی!! محمد اکبر خان یا غازی ! محمد نادر خان، به بوش داده میشد که حق، به حقدار میر سید!آری، زمانیکه ندای میهن پرستی در جهان ما بلند میشود،آدمهایی مانند ( الزیدی و عبدالخالق ) ،به مهمانی آفتاب میروند ونوری المالکی ها و کرزی ها ، به تختهء ننگ ابدی چهار میخ میشوند! در آنسوی تاریخ،عبدالخالق با تفنگچه به پیشانی یک مستبد میکوبد، ودر اینسوی تاریخ، ملا محمد عمر،به میزبانی القاعده می نشیند.چنین است هموطن من،طنز های تلخ تاریخ!!
_____( 18 دسمبر ، لندن )