ربانی بغلانی
سیاست،فحش وفاشیسم
به نظرمیرسد که در افغانستان قاعده ی کلی رشد اجتماعی به هم خورده است . رویداد های سه دهه ی اخیر شناخت مردم عادی از پدیده ی سیاست وبازیگران سیاسی را دیگر گون کرده است (هر چند نه در سطح مطلوب ومورد نیاز) در حالی که سیاستبازان ومدعیان روشنفکری به انحطاط گراییده وپیوسته در باطلاق سقوط اخلاقی ،سازشکاری وخیانت فرو میروند.این برداشت من بر فاکتهای پر شماری اتکا دارد ، از قرار گرفتن "انقلابیون" دیروز درخدمت منافع قدرتهای جهانخوار وارتجاع جهادی گرفته تا بر افراشتن درفش فاشیسم قبیلوی وکمک به هموار ساختن راه باز گشت طالبان به قدرت از سوی تحصیلکردگان رنگارنگ "افغانی" که از بهشت غرب به دوزخ افغانستان نزول اجلال فرموده اند و ده ها دلیل دیگر.
من دراینجا بصورت نمونه به یکی از رویداد های اخیر تماس میگیرم که در اثر آن دوبه اصطلاح "حزب سیاسی" در محراق توجه افکار عامه قرار گرفته است. واژه ی اصطلاح را از آن جهت بکار بردم که در افغانستان بعد از طالبان – در جو دموکراسی بی یال ودم امریکایی- بازار حزبسازی داغ شد وتا کنون نزدیک به یکصد عنوان تشکل سیاسی بنام "حزب" به جامعه معرفی شده است .بررسی صاحبنظران نشان میدهد که بیشترینه این احزاب سیاسی در واقع باند های شخصی یا قبیلوی اند که محض استشمام بوی مست کننده ی دالر به آرزوی رسیدن به گوشه ای از خوان یغمای که نام " دولت افغانستان" بخود گرفته است – سر هم بندی شده اند .
حرف ما بر سر غوغای بزرگیست که اخیراٌ پیرامون اظهارات ناپخته ونا سخته ی آقای پدرام "رهبر کنگره ی ملی افغانستان" به راه افتاده ورهبران حزب افغان ملت دیوانه وار تلاش ورزیده اند تا از این نمد برای خود کلاهی بسازند.آقای پدرام که قرار معلوم روزگاری به خانواده ی چپ سیاسی کشور تعلق داشته - در صحبت هیجانی واحساساتی خود بجای آنکه شاه امان الله وکار نامه هایش رادریک تحلیل منطقی وارایه ی مدارک ودلایل محکم مورد نقد عقلایی قرار دهد، با تذکر ناقص ونا کافی در مواردی از اعمل نا بخردانه ی "شاه غازی" به او فحش پدر ومادر داده است بیخبر از اینکه حریفان سیاسی اش آواز اورا ضبط وثبت کرده اند.اگر این عمل از سوی یک فرد عامی وعادی سر میزد بیگمان برگی از درختی نمیجنبیدولی در افغانستان قومی وقبیلوی که تبار گرایی نفرت انگیز جای اندیشه سیاسی و اصول مبارزه ی اجتماعی را گرفته واقوام وقبایل این کشور به مرز تجزیه ی روانی وعاطفی رسیده اند ،چنین حرکتی آنهم از سوی یک "رهبر" خبطی توجیه ناپذیر بشمار میرود.
مساله این نیست که گویا آقای پدرام حرفی خلاف واقعیت تاریخی بر زبان رانده باشد، بر عکس او جسارت بخرچ داده ویکی از تابو های ساخته شده از سوی سر دمداران قبیله را پایین کشیده ولی حرف بر سر شیوه ی بیان واقعیت میباشد.اگر پدرام با نقد روشنفکرانه وتحلیلی بر تابوی امان الله خان دست برده وحقایق کتمان شده را به زبان یک سیاستمدار دانش آموخته ،مسوول ومهذب بیان میکرد، هم شعاع تاثیر پذیری آن گسترده تر میبود وهم شوونیستها نمیتوانستند اظهارات وی را پیراهن عثمان ساخته وخاکباد سیاسی براه اندازند.
این از یک نگاه، اما در کل از نظر تربیتی اظهارات احساساتی سران احزاب سیاسی و اتکای شان به فحش ودشنام میتواند به بد آموزی وگمراهی نسل جوان ونا آگاه وترویج فرهنگ سیاسی سبکسرانه در جامعه منجر گردد.نکته ی سومی اینکه شوونیستان قومی میتوانند به آسانی چنین حرکاتی را به دستمایه ی تبلیغاتی خود مبدل ساخته وحقانیت مبارزه ی اقوام دیگربرای تامین حقوق ملی برابر را بی اعتبار جلوه دهند .امید وارم هوا خواهان پدرام وکنگره ی ملی این نظررا نه بمثابه ی تخطیه ی آقای پدرام که بحیث نقد دوستانه تلقی نمایند.
اما در مورد عملکرد حزب آقای احدی(افغان ملت) چی میتوان گفت؟ موضع این حزب هم از نظر برخورد با مسایل افغانستان وهم از لحاظ کار کردهای روزانه ی آن در کادر دولت وجامعه ، همه تردید هارا در مورد ماهیت شبه فاشیستی وتبار گرایانه ی آن ازبین برده است .بهره برداری این حزب از اظهارات آقای پدرام ، یک فرصت طلبی مزورانه، غیر اخلاقی وافشاگر ماهیت آن بوده است .حربه سازی از سخنان رهبر یک حزب رقیب در سطح کوچه وبازار آنهم در دفاع از خزعبلات تارخ نویسان درباری خود یک رذالت سیاسی است نه مبارزه ی سیاسی.
شگفتی بیشتر در اینست که اظهارات پدرام "لگد مال کردن ارزشهای ملی" قلمداد شده است . این در حالیست که با هیچ ترفندی نمیتوان ادعا کرد که امان الله خان جزء ارزشهای ملی افغانستان است . آیا آقایان معنای ارزش را میدانند؟ فرض نماییم که چیزی بنام "ارزش ملی" وجودداشته باشد ، آیا این همه اقوام غیر پشتوان که نماینده ی کوچی ها در به اصطلاح پارلمان آنهارا مهاجر وقوم خودرا ساکنین اصلی کشور خواند، "ارزش ملی" نیستند؟ دربرابر این توهین آشکارو حرکت تخریبی، آیا حزب افغان ملت واکنشی از خود نشان داد ؟شاید تنها پشتونها وهر چی متعلق به ایشان است "ارزش" هستند وبقیه در این کتگوری نمیگنجند؟
واقعیت مسلم اینست که در کشوری مثل افغانستان نمیتوان از چیزی بنام " ارزش ملی" دم زد . در افغانستان میتوان از" ارز شهای میهنی" سخن گفت چرا که در این کشور اقوام وقبایل مختلف و گوناگون با هویت تاریخی وفرهنگی متفاوت زندگی میکنند وهنوز به مرحله ی "ملت واحد" نرسیده اند.آنچی بین باشندگان این سر زمین مشترک است قلمرو رسمی، دولت ودین است . آنچی بنام "فرهنگ ملی" "لباس ملی" "موزیک ملی" (اتن) وامثالهم سالها از تربیون قدرتهای حاکم تبلیغ شده ودرادبیات رسمی جای گرفته، جنبه ی تحمیل وتحمیق داشته است .
نکته ی دیگر اینکه در پکتیا وننگرهار حزب افغان ملت خواهان انتقامگیری از پدرام شده وبر سر او جایزه تعیین کرده است . این در حالی است که در هیچ نقطه ی دیگر کشور تاکنون چنین سبعیت ووحشت طالبی در مورد حرفهای پدرام بروز نکر ده است . جا دارد از آقای احدی پرسید که آیا چنگ انداختن به فرهنگ طالب _ القاعده واستخدام وحشت وبربریت قبیله در جهت تعجیزحریف سیاسی برای شمایی که سالهای دراز در پیشرفته ترین کشور متمدن جهان زیسته اید ، ننگ بزرگ به شمار نمیرود؟ آیا چنین واکنشی بنام دفاع از یک شاه با انگیزه ی قومی ونژادی، برای یک حزب سیاسی" سوسیال دموکرات"نشاندهنده ی عمق گنداب فاشیسم نهفته دردرون این حزب نمیباشد؟