فضل الله زرکوب
سال 1333 هجری شمسی یکی از خانواده های فرهنگی هرات، استاد فضـــل الله زرکوب را که نخســت «یمینی» تخلص می کرد تقــــدیم جامعه نمود. دوکان قالـــین فروشی پـــدرش «حاجی حبیب الله بهشتی» در بـــــازار زرگرها نشستگاه وخاستگاه دانشمندان ، فقهای مذاهـــب مختلف، شاعران، نویسندگان ، هنرمندان و سیاســـتپــیــــــــشگان چپ و راست این شهر بود واو در چنین فضایی در صنف پنجم مکتب ابتدایی جامی با زمزمــــــــۀ نخستین شعرش که از پالایشکـــــــدۀ نقد استادانی چون: مرحوم ترابی هروی،عــــبدالله شفیقی و براتـعلی فدایی گذشته و مورد تایید قرار گرفت، وارد دفتر روزنامۀ« اتفــــاق اسلام »ـ که تنها روزنامۀ این شهر بودـ شد و با تشـــویق مدیــر مســئول آن ، شـــاد روان محمد علــم غواص رو برو گردید وازهمکاران افتخـــــــاری قلمی این روزنامه به حساب آمد.
در سال 1355خورشیدی از رشتۀ زبان وادبیات فارســـــی دانشکدۀ ادبیات « دانشــــــــگاه»کابـــل که به زبــــــــان« پشتو» به آن «پوهنتون» می گویند با کسب مقام نخست، مدرک لیســــانس خودرا گرفت. در آن زمان شاغلی عبدالقیوم مشهور به «وردک » سمـــت وزارت تحصــــــــــــــیلات عالــــی را داشت ـ که به نـام وزارت« تعلــــیم و تربـــــــیه» یاد می شد ـ و بنا بر ملحوظـــاتی ـ که هنوز هم هســت ـ با وجود نیـــاز شــــدید استاد، از ورود به کادر دانشـــگاه محروم وناگزیر، با تحـــمل مشکلات زیادی با مصرف شخصـــی جهت ادامۀ تحصیل، وارد دانشــــکدۀ زبان وادبیات فارسی دانشـــــگاه فردوسی مشهد گردید که متاســــفانه دوره های تخصـــصـی تعدادی از دانشــگاههـــای ایران از جمله دانشـــگاه یادشده، پس ازپــــیروزی انقلاب اسلامی به لحـــاظ ارجـــحــیت یافــــتن تعــهد بر تخصـص، برای مدتی نا معلوم تعـــــــطـیل ماند.
استاد با دفاع از رسالۀ فوق لیسانس خویش زیرعنوان« بررسی شعر مقاومت افغانـستان» که در نوع خود نخستین کار تحقیقی است در سال 1371 کارنامۀ فوق لیسانس یا «ما ستری» خویش را در رشتـــــــۀ زبان وادبیات فارسی از دانشکدۀ ادبیات دانشگاه مشهــــــد به دست آورد. مدتی را درایـــــران وافغانستان به کنــد وکـاو در زمینۀ شــعر و تدریس آن پرداخت. او از موســــسان «انجمن شعـرای مهاجر افغانســـــتان» در استــــــــان خراســــــان بود که در آن دوره ـ از سال 1358 تا 1372 شمســی این انجـــــمن، شاعـــران صاحبـــــنامی را به فرهنگ و اد بیـــــــــــات فارســـی تــــقــد یــــــم کرد.
در سال 1372 شمسی برای باز گشایی« انجمن ادبی هرات »که بر خاکســـــــترغربــت نشسته بود با همکـاری گروهی از فرهنگیــان دلســـوز هرات برخاست. مدتی کوتاه تا هجوم ضد اندیشـــه های سنگواره و واپسگـــرایانۀ دوران جاهـلی طا لب نمایان، معا ونـــــت آن را نیز به عهــده داشـت. به جــا می نمــاید که گفــته شود این دوره ـ هر چنـد زمانش کوتاه ـ در شمار درخشـنده ترین دوره های این انجمن بود.
استــاد ، عضو« شورای اصـــناف هرات» وعضو انجــــــــمن اد بــی « ناظــم هــــروی» است و تا کنون عضویت هیچیک از گروههای سیاسی را نــپذیرفــــــته است. وی در سال 1999میلادی به د نمــارک پناهنـــده شد واکــــنون با خانــــــوادۀ خود در کوپنهاگـــن زندگی می کند.اوتا کنون مجموعه ای از اشـــــعار خودرا ـ شاید به دلــــیل وسواسـی که در ارائۀ یک شــعر خـــــــوب دارد ـ چاپ نکرده اما پراکــــنده گـــونه برخی از سروده هایش در مطبوعات ایران و افغانســــــتان نشر گردیده است. این هم نمونه ای از تازه ترین شعر ها یش در چوکات غزل :
مادر گفت...
گفت مادر سخـن از درد و به چشــمی ترگــفت قصۀ نا خـــلفان، شیر خطــــایان بر گفت
گاهــی از العطـــــش خاکــــــفروشــــان اجیـــر گـه ز پیـمان شکـنان «حجرالاحمر» گفت
گفت: هرگـردنه گـــیری که ازایـن راه گذشــت بنچـه ای مو زسرم کـند و مرا مادر گفت
هرگــرازی که برایــن وادی سرســبز رســـــید ریشه بر چید و سخن از دهـنی دیگر گفت
نالــه در سینه گره خورد و کمـر راست نکـــرد رو به دیوار نشست آنکه خبر از در گفت
از عزیزانــش که چون برگ خزان در کف بـاد شـــده پامال و پراکنــــده به هر معبر گفت
از بـــرادر که چسان خـــون بـــرادر نوشیــــــد وز رفیــقــــانِ وفا دار وســـر رهبـــر گفت
پرسشــی را که نمی دانســت سرکــردۀ قــــــوم پاسخـی در خور، با چــوبِ انار تـــر گفت
مهر تکفـــیر به مشــت وسنــــدی چند به پشــت فـــلک و دره حمایــل که چنـــین داور گفت
گفت زان شیـــخ که با دامــنِ محـــراب چه کرد وهمــــان گونه به منـبر شد و از منکر گفت
آتــش افکــــند به کــــانـــون جحـــیــــم ابـــــدی وانـــــگه از گــرز نکــیر و تبــر منکر گفت
گفت و پر گفت ولی ـ هرکه براین مسند رفـت ـ قصــه های غــــــم سنگیـــن مـرا کمـترگفت
قصـه کوتـــاه، که بســیار دلـــش پر خــون بود شمـــه ای گفـــــتم، ازآنچــــه مرا مادر گفت
فضل الله زرکوب
26.06.2008 بیمارستان گنتافته کوپنهاگن