زردادی
Zardady@rambler.ru
آرزو
نمیشود که تورا یکدمی نظاره کنم ؟!
بدل هوای توپر میزند چه چاره کنم
تمام عمر به این آرزو نفس دادم
که لحظه خدمت گلدختر هزاره کنم
سرش بشانه نهاده حدیث عشق وامید
بگوش جان ودلش گفته گوشواره کنم
نمیشود که دمی راز دل به تو گویم؟!
وعقده های دلم پیش پات پاره کنم
درون سینه بگنجانم آرزویت را
نهان بگوشهء چشمم به تو اشاره کنم
خیال بود مرا باتو در دل شبها
کنار پنجره ات قصه ازستاره کنم
تمام شب بخیال توراه پیمودم
سحر زشهر توقصد سفر دوباره کنم
ندیده روی تورا ترک میکنم کویت
بگو بعزم تو دیگر کی استخاره کنم؟
اگر چنانچه بخواهد خدا وتو خواهی
زپیک باد صباء جام می اجاره کنم.
م.زردادی
10/10/2008
مینسک بیلاروس
به کشور زیبای آلمان ،ملت با استعداد وزحمتکش آن ودوستان مقیم آلمان اهداء میشود.
جنت روی زمین
در روی زمین جنت گر است همین آنست
آنجاکه خزان او بهتر زبهارانست
آنجاکه درختانش از سرو رباید رگ
آنجاکه چمنزارش هرفصل گلستانست
آنجاییکه ایامش آرام چوشب باشند
آنجاییکه در شبها چون روز فروزانست
آنجا که بدست آرند در هر قدمش از باد
آب وشرر وبرقش ، چه شوکت وچه شأنست!!
در جنگل انبوهش خورشید نیابد راه
در راه اوتوبانش مهتاب نوردانست
درخانه ودرباغش آهسته بنه پاه را
کر برگ گیاه وگل در در کف دستانست
کشمیر همی شرمد درخوبی وسرسبزی
هرگاه که سخن پایش از کشور آلمانست
ازتخنیک وتعلیمش در طول تمدنها
هرگونه بهرخانه افسانه فراوانست
از نظم وثبات او حاجت ببیان نبود
دولت همه اش ملت ، درخدمت انسانست.
******
ماهم وطنی داریم خوش آب وهوا اما
تاچشم نماید کار سنگست وبیابانست
تاچشم نماید کار جهل است وجهاد وجنگ
تاچشم نماید کار مخروبه و ویرانست
از"برکت"کارکیست کاینسان بهمه دنیا
آواره وبیچاره ، بیجاشده افغانست؟؟
کاینسان همه افغانان درکشور آبایش
محتاج بیک پول ومحتاج بیک نانست؟؟
******
جزغبطه چه خواهد خورد آنکس که نظر دارد
وآنکس که درین دنیا نه درغم یک جانست
وانکس که درین جنت چون (محسن زردادی)
از لطف وطندارش دعوت شده مهمانست
25/09/2008
گووتر سلوه آلمان
تورا من دوست میدارم...
تورا من دوست میدارم! نه تو گفتی نه من گفتم
سخن شد دردهانم آب تاازتو سخن گفتم
تواز رمزمحبت من نمیدانم چه میدانی؟
زخود بیگانه گشتم من تورا تا گلبدن گفتم
تمام عمر را وقف وفای عشق تو کردم
نه از یک دامن کوتاه نه از یک پیرهن گفتم
تو چون سرو سهی ازآسمان وز اختران گفتی
ومن از نرگس مست تو از صحن چمن گفتم
تو دربال فراغت روز وشب پرواز میخواهی
تمام رنج وغم را من مصاف تن بتن گفتم
بروی خواطر خوب تو من ترک وطن کرده
تو هرجاه پای بنهادی من آنجا را وطن گفتم
شکستی عهد وپیمان را رها کردی دل زارم
ومن هم با همه نیرو تورا پیمان شکن گفتم
برای کشتن (محسن) مکن هرگز شتاب ایگل
باین حکمی که یکروزی تورا نادیده زن گفتم.
م. زردادی
13/10/2008
به سالمندانیکه تمام زندگی خودرا وقف خدمت بمردم ، میهن و تربیهء سالم اطفال شان کرده اند تقدیم میگردد.
سرود سالمندان
من مرد پیر سالم آشفته است حالم
از زور واز جوانی دیگر مکن سوالم
در نوبهار عمرم چون قوغ ناب بودم
آتش حسد همی برد بر فعل وانفعالم
هرچند گرد دوران دستم نموده لرزان
اما بپای مردی بی مثل وبی مثالم
در گیر ودار گردون گشتم من آبدیده
در کورهء تمدن علم کم وکمالم
تشخیص خوب وبد را آموختم زدوران
از درد بی تمیزی اکنون دیگر ننالم
بگذار تا حریفان شب تا سحر نخوابند
درخواب تا نبینند اندیشهء زوالم
در راه رشد میهن چه جهد ها که کردم
ایکاش جنگ و وحشت دادی کمی مجالم
از راه رفته ام باز سر بر نتابم هرگز
خواهی بدارم آویز خواهی بکن حلالم.
خوشبختی ام ازآنکه در باغ زندگانی
دارد درخت گردد پرورده نونهالم
دارد بگوش مردم آهسته راه یابد
آواز قلب زارم آهنگ قیل وقالم
" تن هرقدر شودپیر دل میشود جوانتر"
ایکاش راست گردد خواب خوش و خیالم
(محسن) مگو که پیرم تاصف کشیده هرشب
بر آستان شعرت خوبان هردو عالم.
23/10/2007
افغان
صدکربلا بگیرید از کربلای افغان
صد نینوا بنالد از نی نوای افغان
ایوب را بگویید تا درس صبر خواند
هر گاه گذر نماید او از فضای افغان
از وقت زاد روزش گویی نیاز دارد
هردم بخون مردم این اژدهای افغان
هرروزجنگ ووحشت هرروز قتل وغارت
تحمیل ملک وملت سازد خدای افغان
در تاریخ تمدن کو یک نمونهء خوب؟
در بی تمدنیهاست شور ونوای افغان
تخریب وجنگ ووحشت ،قاچاق وقتل وغارت
بالاترین مدالست در سینه های افغان
این کشور مریض درد و تب روانیست
کو نسخه ایکه باشد طرز دوای افغان؟
صدرنگ جار وجنجال صدرنگی وجدائیست
هرجاه رسیده باشد آواز پای افغان
هرکس به پیش تازد افغان به گرد گردش
در ابتداش پیچد هر انتهای افغان.
دور از سر جهان کن خواص مفتخواری
دور از سر ستمکش یارب بلای افغان!!!
09/11/2007
م.زردادی
بالا
بازگشت