داکتر عارف پژمان
پايانی بر دود و دودمان نفرت !
شعری تازه از داکتر عارف پژمان
کجاست
بوش پسر ،
سايهء شقاوت قرن ؛
مردی که سالهای سترون ،
ستاره هارا کشت
و بام کاخ سفيد ، از نفرت سياه انباشت !
کو آن پيامبر ويرانی،
رسواترين مهاجم تاريخ :
مردی که دجله دجله ، شرف را به خاک کرد!
***
مردی که شحنه شب بود
غروبی غريب داشت .
از آسمان فتاد ؛
چونا ن کتاب مندرس قرن !
مردی که جغد وار ه سفر کرد
در ا نحنای شب :
در دست ، سکه های تقلب :
د ماکراسی نو !
***
اينک ترا نه پيروزی است
بر بام های شهر
از غزه تا فرات ؛
جنگل ، به خواب ند يد ست
چندی ، شکستن دندان يک گراز !
گويا که شب شکست !
***
آيا دروغ نيست ،
تنديس غم فتاد ؟
از بارگاه ديو
از برج ديده بان نيويورک
از آنهمه چراغ که آذين گرفته اند
بر سنگفرش کوی ؛
يک شمع ، يک چراغ
خواهد فروخت کلبه کودک را
در کوره راه کابل و بغداد ؟
ــ رازيست سر به مهر !